بحثی در باره تشکلهای کارگری (مجمع عمومی و تشکل پایدار، سندیکا، شورا) {در 4 قسمت}

این مطلب در 4 بخش است که در نوامبر سال 20، آآبان و اذر 1399 در پاسخ به اقای حسین اکبری در سایت اخبار روز نوشتم. کسانی که امروز مباحث مربوط به سندیکا و مجمع عمومی را دنبال میکنند خوب است این جدل را مطالعه کنند تا ببینند بحث بر سر چیست. همان استدلالاتی که آقای حسین اکبری سال گذشته بر علیه مجمع عمومی داشته است امروز از زبان همه مخالفین مجمع عمومی زیر عنوان دفاع از تشکیل سندیکا بیان میشود. علت لشکرکشی مبلغین سندیکا بر علیه جنبش مجمع عمومی را آقای حسین اکبری برخلاف کسانی که ظاهر رادیکل میگیرند و به مارکس و لنین رجوع میکنند، روشن و صادقانه را بیان کرده است. او اعلام کرده است مبحث مجمع عمومی تاثیرات مخربی در میان جنبش کارگری و فعالین آن دارد و باید خنثی شود و برای پاسخ هم نه فقط به مبارزه جاری کارگران، بلکه به سراغ منصور حکمت رفت و نظریات او را مورد نقد قرار داد.

 به دوستان مبلغ تشکیل سندیکا از فعالین شرکت واحد و هواداران تشکیل سندیکا در محافل چپ در داخل و خارج کشور میگوییم 40 سال کارگران ایران در مراکز بزرگ کارگری اساسا از طریق مجمع عمومی مبارزه خود را پیش برده اند. حرف ما این است که راه پیشروی مبارزه امروز کارگران منظم تشکیل شدن مجمع عمومیها است. منظم شدن به این معنا که مجمع باید در شرائط غیراعتصابی و غیراعتراضی هم در کارخانه ها تشکیل شود و مسئولین و نماینده و هیات نمایندگی برای مسائل متنوع در مرکز کاری خود تشکیل دهد. این هم در بسیاری موارد اتفاق افتاده است اما به یک جنبش تبدیل نشده است تا هر کارگر مبارزی خودبخود و برای هر دردی و برای ایجاد اتحاد و قدرتمندی کارگران به سراغ تشکیل مجمع عمومی برود. شما میگویید نه راهش این نیست و باید در همه جا سندیکا تشکیل داد. ما میگوییم خوب بفرمایید تشکیل دهید. مگر کسی جز رژیم مانع شماست. تاکنون در مقابل 40 سال مبارزه گسترده کارگران ایران در بسیاری از مراکز ما تنها شاهد تشکیل سندیکا در یک مرکز کاری یعنی شرکت واحد بوده ایم که آن هم در مقابل سرکوب نتوانست دوام بیاورد و به یک جمع فعالین تقلیل پیدا کرده است که خود را سندیکا مینامند. سندیکای هفت تپه از ابتدا یک مجمع نمایندگان بود که خود را سندیکا نامید و بعد از اعلام موجودیت ( نه تشکیل) نتوانست قدم از قدم بردارد. چون هیات مدیره سندیکای هفت تپه میبایست مانند مجمع نمایندگان عمل میکرد. یعنی مانند نمایندگان همین دوره اخیر 5 ساله هفت تپه میبایست به سراغ تشکیل مجمع عمومی کارخانه و نه مجمع عمومی اعضاء سندیکا میرفتند ( سندیکای هفت تپه هیچگاه عضو نداشت، کارگران در یک انتخابات عمومی در شرکت در یکروز نماینده های خود را انتخاب کردند. کارگران انتخاب کننده نه زمان انتخابات و نه پس از آن عضو سندیکا بوده اند) . برای همین از سندیکای هفت تپه تنها نامش به یادگار مانده است. عملش در فضای مجازی اجرا میشود.

دوستان مبلغ تشکیل سندیکا راه برون رفت دررفتن از زیر بار مشکل نیست، بند کردن به جنبش مجمع عمومی نیست. لطفا با پذیرش این مشکل که تشکل توده ای پایداری نتوانست شکل بگیرد و مستقر شود بیایید توضیح دهید، کارگران امروز چگونه تشکل توده ای خود را تشکیل دهند. مجمع عمومی را خط بزنید ببینید چه چیزی، چه ابزاری برای مبارزه توده ای کارگران باقی میماند. به جای پانیک کردن و در جلد سکتهایی در حاشیه طبقه کارگر فرو رفتن و شعر “سنیکا بی بدیل است” خواندن راه نشان دهید.

ما مبلغ نظری و عملی جنبش مجمع عمومی هستیم و فکر میکنیم راه برون رفت طبقه کارگر ایران از بی تشکلی امروز منظم و دائمی شدن تشکیل مجمع عمومی در همه مراکز بزرگ و متوسط میباشد. برای تشکیل سندیکا که جای خود دارد،  برای تشکیل صندوق همیاری و هرگونه تشکلی هم ارزش بسیار قائل هستیم. اما میگوییم و تجربه عملی هم نشان داد که نمیتوان سندیکا تشکیل داد و نگه اش داشت. میگویید نه، این گوی و این میدان. به جای اینکه برعلیه مجمع عمومی حرف بزنید بروید سندیکایتان را تشکیل دهید.

محمود قزوینی

6 نوامبر 2021 ، 15 ابان 1400

بحثی در باره تشکلهای کارگری (مجمع عمومی و تشکل پایدار، سندیکا، شورا)

آقای حسین اکبری در مطلبی با عنوان ” تشکلهای کارگری و نسخه های بورژوایی و خرده بورژوایی” در چهار بخش به بحث تشکلهای کارگری در ایران پرداخته است و در آن سندیکا را به عنوان ” خانه کارگران” و ” بدیل مناسب” نام برده است. من سعی میکنم در چند بخش به نظرات آقای اکبری بپردازم و نشان دهم چرا دیدگاههای او جامد و خشک و پیروی از الگوهایی از پیش داده شده و ذهنی و در عرصه سیاست جنبش کارگری و سیاست روزمره جنبش در موضع راست ایستاده است.

مجمع عمومی سنگ بنای تشکل کارگری است ( قسمت اول)

آقای اکبری در آخرین قسمت مقاله اش به شورا و مجمع عمومی پرداخته است. من از آخرین قسمت مقاله اش شروع میکنم، یعنی شورا و مجمع عمومی و سندیکا.

سوال هر فعال کارگری و هر خواننده مقاله آقای اکبری این است که علت پرداختن آقای اکبری به این موضوعات چیست؟ خود آقای اکبری میگوید علت آن تاثیر این ایده ها و تئوریها بر فعالین طبقه کارگر میباشد:

“اما موضوع این نوشتار نقد دیدگاه هایی است که اساسا آگاهانه درخدمت سرمایه نیستند و چه‌بسا به‌شدت هم ضدسرمایه‌دار وخود را درخدمت طبقه‌ی کارگر می‌دانند. منتهی نوع نگرش حاملین این دیدگاه‌ها در تحلیل نهایی به سود طبقه‌ی‌کارگر نیست و حتی در بازه زمانی طولانی، آنگاه که جایگاهی را در ذهنیت عمومی بخش‍هایی از این طبقه و وابستگان آن را تصرف می‌کند، می‌تواند به عنصری بازدارنده و ناسودمند بدل شود”. ( از بخش سوم مقاله تشکلهای کارگری، حسین اکبری)

اما واقعیت جز این است که آقای اکبری میگوید. اقای اکبری در سالهای اخیر شاهد است که فعالین و رهبران کارگری مراکز بزرگ صنعتی بیش از پیش و آگاهانه به طرف جنبش مجمع عمومی گرویده اند. هفت تپه و فولاد اهواز تنها نمونه نیستند، اما نمونه های برجسته ای از رفتن فعالین و رهبران کارگری به طرف مجمع عمومی است. بر آگاهانه بودن به این دلیل تاکید میکنم، چون رهبران و فعالین این دو مرکز چه در مبارزات سال 97  و چه در مبارزات اخیر مجمع عمومی را بشکل نسبتا دائمی در محل کار برگزار کردند و بدنبال طرحهای ذهنی نرفتند. مجمع عمومی در آنجا دیگر “خوبخودی” نبود، بلکه به سنت تبدیل شد و رهبران و فعالین آگاهانه به سمت آن رفتند. انتخاب آگاهانه این ظرف از طرف فعالین و رهبران و تبدیل شدن آن به یک سنت و استفاده تمام و کمال از ظرفیتهای آن مسئله ایست که میتوان گفت فضای جنبش کارگری ایران و فضای فعالین و رهبران کارگری دارد به این سمت میرود. آقای اکبری در مقابل عمل جنبش کارگری، در مقابل نسل جوان رهبران و فعالین آن، در مقابل امکاناتی که این فضا به روی جنبش کارگری ایران گشوده است، در مقابل سنگ یخ شدن قانونگرایی، در مقابل شکست طرحهای ذهنی برای تشکیل تشکل پایدار و دائمی در شرائط دیکتاتوری خونین و در شرائطی که توازن قوا اجازه آن را نمیدهد است که به صرافت نقد مجمع عمومی افتاده است.

نه تنها مشاهده ساده و دنبال کردن اخبار روزمره بسیاری از مراکز بزرگ صنعتی و مبارزات آنها، بلکه گفتار و عمل هر رهبر و فعال کارگری مبارز حاکی از این است که کارگران تشکیل مجمع عمومی و انتخاب نمایندگان و هیات نمایندگی را  استزاتژی راهبردی مبارزات جاری کارگران میدانند و این سنت دارد جا پای محکمی در جنبش کارگری پیدا میکند. اسماعیل بخشی که بحق امروز از رهبران طراز اول جنبش کارگری ایران است به ایکون جنبش مجمع عمومی و شورایی تبدیل شده است.

نسل جوان فعالین و رهبران جنبش کارگری ایران که از ایران خارج شده اند و توانسته اند تجربیات خود را بنویسند و یا بطور کتبی و شفاهی در مصاحبه ها آن را بازگو کنند، حاکی از عمق یافتن سنت مجمع عمومی و رفتن آگاهانه به سمت آن است.

“….به دنبال شدت گرفتن اعتراضات، «علیرضا محجوب»، دبیرکل «خانه کارگر» و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و نیز «کریم یاوری»، مدیر کل حمایت از مشاغل و بیمه بیکاری وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به اهواز می‌روند: «آمدند از کارگران خواستند تا مثل “شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه” بروند تهران و در مجلس موضوع را مطرح کنند. این موضوع هنوز وارد مجمع عمومی فولاد نشده بود تا به رای گذاشته شود و تصمیم بگیریم چه طور با محجوب صحبت کنیم؛ این که ما چه مطالباتی داریم و آیا محجوب می‌تواند آن مطالبات ما را محقق کند و آیا این قدرت را دارد؟ هنگامی که از تجمع اعتراضی برمی‌گشتیم، دو نفر از کارگران آمدند و گفتند محجوب با ما تماس گرفته و گفته است بیایید تهران؛ همین امروز حرکت کنید. ولی بقیه کارگران گفتند ما تحت هیچ شرایطی به تهران نمی‌رویم. مسخره است وقتی ۴۲نفر از کارگران همکار ما بازداشت شده‌اند، برویم سر میز مذاکره بنشینیم.» آل مهدی با اشاره به این جمله کارگران که مگر می‌شود با کسی بنشینیم که پوتین خود را روی گردنت گذاشته است و می‌گوید بیا با من مذاکره کن، اضافه می‌کند:«این موضوع به رای گذاشته شد. کارگران موافق مذاکره، دو نفر بودند که رفتند و با محجوب صحبت کردند. آن دو نفر مصر بودن که بروند ولی ما قبول نکردیم.” (از مصاحبه میثم آل مهدی از رهبران کارگران فولاد اهواز)

“در آبان ۹۷ به دنبال اعتصاب کارگران، این بار هم تشکیل مجامع عمومی در دستورکار قرار گرفت. با این تفاوت که بجای خیابان، این مجمع در سالن اجتماعات شرکت برگزار شد و تداوم و رسمیت و امکان رأی‌گیری منظم وجود داشت. به طوری که هر پنج‌شنبه برگزار می‌شد و اقدامات هفته بعد را تعیین می‌کرد. برگزاری این مجامع امکان بسیار خوبی بود که همه کارگران را فارغ از دیدگاه‌ها و نظرات مختلف، به طور آزادانه در بحث‌ها و تصمیم‌گیری‌های جمعی مشارکت دهد.…………… در جلسات هم اندیشی کارگران در تالار شرکت حتی موضوع شورای اسلامی مطرح می‌شود و مقرر می‌گردد که بررسی‌های بیشتری درباره آن صورت گیرد. اما با دخالت بجا و صحیح برخی فعالان کارگری خارج و داخل شرکت و تماس با گروهی که خواهان ایجاد شورای اسلامی بودند ضعف‌های شورای اسلامی برجسته‌تر می‌شود و اینبار طرح تشکیل مجمع نمایندگان مستقل در جلسات هم اندیشی کارگران (مجامع عمومی هفتگی) مورد استقبال اکثریت قرار می‌گیرد. اما تصمیم گیری در این خصوص به بعد موکول می‌شود. ” روایتی از دو سال مبارزه و سازماندهی گروه ملی فولاد اهواز از پیمان شجیرانی از رهبران کارگری فولاد اهواز

روایت مجمع عمومی و مجمع نمایندگان در هفت تپه را هم هر کارگر و هر علاقه مند به جنبش کارگری بطور دائم از طریق اخبار زنده و سخنرانیهای رهبران و فعالین و نمایندگان کارگران دنبال کرده و میکند. اگر فعالین و رهبران هفت تپه هم بتوانند زمانی فرصت بیابند، زمانی که سرکوب و اختناق بالای سرشان نباشد، روایتهای بسیار شنیدنی و آموزنده ای، از محافل و جمعهای پنهان و نیمه پنهان و از مجمع عمومی و تصمیم گیرایهای خود برای جنبش کارگری بازگو خواهند کرد.

مجمع عمومی که میثم ال مهدی و شجیرانی از آن صحبت میکند، دیگر گردهمآیی ساده اعتراضی کارگران نبوده است، بلکه گردهمآیی برای تصمیم گیری و تقسیم کار و انتخابات بوده است. این روشی است که کارگران ایران مبارزه جاری خود را پیش میبرند. اقای اکبری تلاش میکند تا مجمع عمومی را به گردهم آیی ساده اعتراضی کاهش دهد. اگر تجربیات دیگر مجمع عمومی که هر روزه شکل میگیرند و مبارزه کارگران را پیش میبرند کمتر چشمگیر هستند، اما هر فعال کارگری میتواند با مشاهده هفت تپه و فولاد، ساختمان مجمع عمومی و کارکرد آن را تماشا کند و درس بگیرد.

از این فراتر صحبت ما این است که مجمع عمومی نباید فقط در شرائط اعتراضی و اعتصاب تشکیل شود، بلکه در هر شرائطی بر سر مسائل مختلف در شرکت مجمع عمومی در قسمتهای مختلف و در کل  شرکت برگزار شود و کارگران مسائل و مشکلات خود را مورد بررسی قرار دهند و نماینده و یا هیات نمایندگانی برای پیگیری مطالبات و مذاکره با مدیریت و کارفرما و یا دولت انتخاب کنند. این عمل آگاهانه مجمع عمومی را به یک مجمع عمومی دائمی در مرکز کار تبدیل میکند و اتحاد کارگران را بطور دائمی حفظ و تقویت میکند و کارگران در سطح پایه به تشکل و یا دقیتر بگویم به سنگ بنای تشکل دست مییابند.

مثلا فعالین جنبش مجمع عمومی مذاکره بر سر قرارداد کار و حداقل دستمزد را هم در شرائط کنونی، در شرائطی که کارگران از تشکل پایدار خود محرومند، تنها از طریق تشکیل مجمع عمومی در محلهای کار و انتخاب نماینده و هیات نمایندگی برای مذاکره با دولت و کارفرما ممکن میدانند. و اولین قدم برای مبارزه بر سر دستمزد را این میدانند و نه انتخاب رقم معین و تبلیغ روی آن. بدون مجمع عمومی و مجمع نمایندگان تعیین رقم روی کاغذ میماند و به مطالبه عمومی تبدیل نمیشود. البته آقای اکبری که میگوید دنبال سندیکای مستقل است عناصر رژیم در شورای عالی کار را به عنوان نمایندگان کارگران به رسمیت میشناسد و میخواهد گره دستمزد کارگران از طریق آنها حل شود. در بخش بعدی نوشته ام توضیح میدهم که تشکل مستقل مورد نظر آقای اکبری واقعا چیست.

در باره اشکال دیگر سازمانیابی کارگران و تداوم مجمع عمومی

آقای اکبری مینویسد: ” این که چنین مداومتی در مجامع عمومی وجود دارد، بطور منطقی امکان پذیر نیست چرا که با وجود میزان درک و آگاهی کارگران از شرکت ونحوه حضور درمبارزه و درمقابل میزان فشار وارده از سوی دستگاه‌های امنیتی وتاثیرات روانی آن برجامعه و ازآن جمله کارگران؛ و عواملی چون نبود امنیت شغلی و اجتماعی برای آنها، پذیرش ضرورت مبارزه نیازبه زمان لازم برای پیشروانِ‌کارگری جهت متقاعدکردن سایرکارگران که به درجات مختلف دوری و نزدیکی از ایده مبارزه برای بهبودخواهی هستند؛ وجود دارد. رسیدن به میزانی از این درک مستلزم اشکال گوناگون سازمانیابی پنهان و آشکاری است که بتواند کارگران را به‌اصطلاح به “پای کار” بیاورد و طبیعی‌است که دراین پروسه اشکال مختلف سازمانیابی موثر و مستمر وپایدار در ذهن کارگران پیشرو و همکاران دیگر مبادله شود و درواقع یک مجموعه از دانش و اطلاعات بین ذهن‌های کارگران به جریان می‌افتد.” (تشکلهای کارگری…..بخش پایانی از حسین اکبری)

صحبت ما فعالین جنبش مجمع عمومی این است که توده طبقه کارگر ایران در شرائط اختناق و سرکوب ایران از دهه شصت تاکنون از چه اهرمی مبارزات روزمره خود را پیش برده و باید ببرد؟ بحث بر سر مجمع عمومی بحث بر سر متشکل کردن و ایجاد اتحاد میان توده کارگران است. اینکه باید سازمانهای پنهان و نیمه پنهانی باشد تا فکر بسیاری از مسائل ریز و درشت را کند و در پشت صحنه مسائل بسیاری نظیر نقش کارگران معترضی که تازه پا به میدان میگذارند، دخالت نیروهای سرکوبگر و امنیتی و ترفندهای کارفرما و….را بررسی کنند، به فکر تندروی و یا سازش بیموقع باشند و یا با مراکز دیگر کاری برای پشتیبانی تماس بگیرند….چیزی در باره مجمع عمومی به عنوان اهرم متحد کننده توده کارگر نمیگوید. مجمع عمومی جایی است که مثلا یک مطالبه کارگران که از طرف کارگران فعال و پیشرو طرح میشود، به مطالبه عمومی و مشترک بدل میشود و مجمع عمومی قدرت توده کارگران را پشت آن مطالبه قررار میدهد. کارگران نماینده و نمایندگانی را برای مذاکره با کارفرما و مدیریت و دولت تعیین میکنند و بعدا در صورت دست زدن به اعتراض، شکل، ابعاد و چگونگی آن را تعیین میکنند. کارگران یک محل کار و شرکت و یک محله رابطه پنهان و نیمه پنهان خود را به راحتی و بدون هیچ و یا کمترین درد سر امنیتی از طریق روابط خانوادگی همکار با همکار، رابطه دوستی و رفاقت پیش میبرند. چنین رابطه پنهانی در همه شرائط چه در شدیدترین اختناق و چه در ازادترین شرائط هم وجود دارد و وجود خواهد داشت. این خود سطحی از تشکلیابی خودبخودی طبقه کارگر و سوخت و ساز درونی آن است. بگذارید مثلا نام این محافل مخفی را کمیته های کارگری بگذاریم و واقعا هم برخی از این محافل خانوادگی بشکل کمیته های مخفی کارخانه عمل میکنند. این کمیته ها در درجه اول کمیته های مبارزه اقتصادی هستند و نه محفل و کمیته های سوسیالیستی. اما کارگران کمونیست همچنین تلاش میکنند در دل همین محافل خانوادگی و دوستی و همکاری، دامنه محافل کمونیستی خود را هم گسترش دهند. و این محافل و کمیته های مبارزه اقتصادی و این محافل و کمیته های کمونیستی که در بسیار ی موارد استحکام تشکل به آن معنای مرسوم را ندارند، ضامن گسترش و پایداری جنبش مجمع عمومی هستند و بخشی از سوخت و ساز طبقه کارگرند.

جالب است که آقای حسین اکبری که یکی از فعالین قانونگرا در جنبش کارگری است وقتی صحبت از چگونگی پیشبرد مبارزه جاری کارگران میشود، به ما در باره ضرورت پنهانکاری حرف میزند.

ایا امکان تشکل پایدار در شرائط امروز ممکن میباشد؟

حسین اکبری که میگوید مجمع عمومی نه، برای ما نمیگوید که توده های کارگر امروز چگونه مبارزه خود را پیش ببرند. نسخه اینکه زمانی کارگران به سندیکا دست پیدا میکنند، پاسخ دیروز و امروز برای تشکل و مبارزه کارگر نشده است. ما از دهه شصت تاکنون گفتیم تنها راه پیشبرد مبارزه روزمره توده کارگران و امکان متحد شدن آنها تکیه بر مجمع عمومی و دائمی کردن آن است. این اختراع ذهنی فردی نبود، بلکه برگرفته از جنبش کارگری و امکانات آن بود که در همان اوائل سرکوب دهه شصت توسط  منصور حکمت جمع بندی و تئوریزه شد و راهنمایی بسیاری از فعالین و رهبران کارگری قرار گرفت و امروز میرود تا کاملا به یک سنت در جنبش کارگری ایران تبدیل شود.

حسین اکبری میتواند بگوید “سندیکا بی بدیل است”. اما نمیتواند از طرحی صحبت کند که مبارزه روزمره توده کارگران از طریق آن پیش رود. “سندیکا بی بدیل است” اما برای سازماندهی سندیکا در ایران هیچ روزنه ای نیست. تشکل پایدار اعم از سندیکا و یا شورا در ایران بسرعت سرکوب میشود و به وضعیت سندیکای هفت تپه و سندیکای واحد دچار میشوند که دیگر سندیکا به عنوان تشکل توده ای کارگران نیستند، بلکه کمیته های کارگران مبارزی هستند که تلا ش میکنند تا در مبارزه کارگران دخالت کنند. به نقش سندیکای هفت تپه در جریان مبارزات اخیر نگاه کنید. نقش سندیکا در بهترین حالت شاید دادن مشاوره به فعالین و نمایندگان باشد. سندیکا تشکل توده ای دایر کارگران است، نه فعالینی که 10، 15 سال پیش برای نمایندگی کارگران انتخاب شده اند. مبارزه کارگران هفت تپه از زمان تشکیل سندیکای هفت تپه تاکنون خارج از دایره سندیکا و از طریق مجمع عمومی و انتخاب نماینده و نمایندگان پیش رفته است. خود سندیکای هفت تپه در زمان تشکیلش از یک هیات نمایندگی فراتر نرفت و به تشکل مستقر تبدیل نشد.

در ضمن آقای حسین اکبری و طرفداران خط سندیکا سازی پس از 25 سال فقط  کارگران یک محل کار یعنی شرکت واحد را صاحب تشکل کردند که آنهم با سرکوب و بگیر و ببند نتوانست به تشکل مستقر کارگران تبدیل شود. آنها برای بیش از 40 سال مبارزه کارگران هیچ برنامه و طرح و نقشه ای جز دستیابی به سندیکا در زمان و مکان نامعلوم ندارند. تنها راه چاره آنها پناه بردن به قانونگرایی بشیوه آقای اکبری است و یا رو آوردن به چیزهای عجیب و غریبی مانند سندیکای مخفی!

اقای اکبری البته برخلاف رهبران کارگری شرکت واحد، تماما به قانونگرایی پناه برده است و راه حل را مثلا در تغییر بند ششم قانون کار میداند تا کارگران صاحب سندیکا شوند، آن هم با تغییر ریل ” نمایندگان کارگران” در شورای عالی کار، شورای اسلامی کار و انجمن صنفی کار در قانون کار.

سندیکای هفت تپه در سنت سندیکا سازی شکل نگرفته است، بلکه در سنت شورایی شکل گرفته و تنها نام سندیکا را با خود داشته است که آن هم با سرکوب مواجه شده و نتوانست به تشکل پایدار تبدیل شود. در تشکیل سندیکای هفت تپه برخلاف سندیکای واحد از تلاش هیات موسسان سندیکایی و جلسات آموزش قانون کار و قانون اساسی و… خبری نبود، بلکه بدون چنین “آموزشها” از دل یک اعتراض و اعتصاب توده ای بیرون آمد و اتنخابات آن هم بشیوه شورایی صورت گرفت و نه بصورت عضویت آحاد کارگران در سندیکا.

برای بیش از 40 سال جنبش کارگری و مبارزه توده ای کارگران، دو کمیته کارگری را به ما نشان میدهند و میگویند باید کارگران همه مراکز صنعتی چنین کنند. سندیکا سازان مجبورند برای کارگران بگویند چگونه توده کارگر همین امروز (و حتی در شرائط سرکوب شدید دهه 60) خود را برای مطالبات و مبارزه روزمره خود متحد و قدرتمند کند و به سطحی از تشکل دست یابند.

ما فعالین جنبش مجمع عمومی به همه رهبران و فعالین کارگری میگوییم امروز بهترین ابزار برای پیشبرد مبارزه و ایجاد اتحاد میان کارگران، تشکیل مجمع عمومی دائمی است.  و فردا وقتی توازن قوا تغییر کرد بسرعت به طرف تشکلهای پایدار میرویم. فعالین و رهبرانی که در فکر تشکیل سندیکا هستند هم بهتر است الان به تنها اهرم ممکن، یعنی تشکیل مجمع عمومی روی بیاورند. این شیوه پیشبرد مبارزه در همه مراکز بزرگ کارگری از دهه شصت تاکنون بوده است و  فولاد اهواز و هفت تپه منبع آموزش گرانیهایی برای همه طبقه کارگر بدست داده اند.

ما امیدواریم رهبران سنیدکای شرکت واحد هم مانند هفت تپه و فولاد به تشکیل مجمع عمومی و انتخاب مجمع نمایندگان در محل کار روی آورند تا بتوانند توده کارگران شرکت واحد را بطور نمایندگی کنند. مجمع عمومی سندیکا به توازن قوای دیگری احتیاج دارد که امروز ممکن نیست و سندیکا بدون دخالت توده کارگر و بدون نمایندگی کردن آنها سندیکا نیست. اگر ما امروز در همه محلهای کار به تشکیل مجمع عمومی دائمی روی بیاوریم، جنبش کارگری پرقدرتی خواهیم داشت که خود در تغییر توازن قوا برای دستیابی به تشکل پایدار، سندیکا و شورا، نقش بازی میکند و با گسترش جنبش مجمع عمومی در آستانه دستیابی به تشکل پایدار قرار میگیریم.

مجمع عمومی سنگ بنای تشکل کارگری است و در شرائط کنونی شدنی است و نافی هیچ تشکل کارگری از جمله سندیکا نیست.

10 آذر 99، 30 نوامبر 20

www.m-ghazvini.com

ghazvini.m@gmail.com

محمود قزوینی

بخش 2

بحثی در باره تشکلهای کارگری( بخش2)، وارونگی تشکل کارگری  و قانون کار نزد قانونگراها

من در بخش اول این نوشته به جنبش مجمع عمومی پرداخته ام و اینکه مجمع عمومی ابزاری کارآ و ممکن در مبارزه کارگران است و اینکه کارگران در طول بیش از 40 سال است با تکیه بر مجمع عمومی مبارزات خود را پیش برده اند. فعالین جنبش مجمع عمومی از همین داده جنبش کارگری حرکت میکنند و تلاش میکنند تا هر فعال و رهبر کارگری به جای طرحهای انتزاعی و ذهنی و یا از آنطرف قانونگرایی، مبارزه روزمره کارگران را با تکیه بر مجمع عمومی و انتخاب نماینده و یا مجمع نمایندگان پیش ببرد و اینکه تشکل پایدار مانند سندیکا و شورا، به کسب آزادی سیاسی و یا توازن قوای دوفاکتو احتیاج دارد و گسترش و قوام مجمع عمومی میتواند دستیابی به تشکل را سرعت بخشد. جا دارد همینجا بگویم که به نظر من تشکلهای سندیکایی دهه 40 ایران که بعد از کودتا و سرکوب آزادیهای سیاسی شکل گرفته بودند تشکل مستقل کارگری نبودند و شعار احیای آن سندیکاها را شعاری غلط و توهم برانگیز میدانم. به هر حال من فعال جنبش سندیکایی نیستم و قصد تصحیح تعاریف و فرهنگ سندیکالیستها را هم ندارم، اما هیچ کارگر مبارزی نمیتواند مطالبه احیای تشکلهای کارگری بعد از کودتای 28 مرداد و شرائط سرکوب و بی حقوقی شدید کارگران در آن زمان را داشته باشد، شرائطی که مبارزه و اعتصاب کارگر به شکل خونینی سرکوب میشد.  برخی از فعالین کارگری در شرکت واحد و سندیکای هفت تپه به غلط تشکیل سندیکای خود را به احیای تشکیلات پس از کودتای 28 مرداد وصل میکنند و این به توهم قانونگرایی دامن میزند. تشکیل سندیکای مستقل در ایران بسیار ارزشمند است و سندیکا و یا اتحادیه ( آقای اکبری کلی در باره تفاوت این دو قلم زده است. در حالی که سندیکا ترجمه مستقیم کلمه اتحادیه از فرانسه میباشد) اگر واقعا مستقل باشد نمیتواند در چهارچوب قانون دولتهای دیکتاتوری عمل کند.

من در قسمت بعد در باره مطلوبیتها و ویژه گیهای دیگر مجمع عمومی و اینکه مجمع عمومی تشکل پایه ای شوراست و اینکه سازمان شورایی برخلاف تصور چپ قدیم، تشکلی تنها مربوط به دوره قدرت سیاسی و قدرت دولتی نیست بلکه شورا بهترین و کاراترین سازمان برای پیشبرد مبارزه اقتصادی روزمره کارگر میباشد خواهم پرداخت، هر چند امروز هنوز امکان تشکیل شورا مانند سندیکا در یک مرکز کار ممکن نیست، چون بسرعت سرکوب میشود و امکان ایستادگی و تداوم ندارد. تشکیل شورا به شکل گیری مجمع عمومی دائمی در چند مرکز بزرگ صنعتی و تداوم آنها و یا تغییر توازن قوا در مقابل رژیم و یا سرنگونی آن وابسته است. دیگر اینکه شورا برخلاف تشکل سندیکایی تشکلی بر اساس صنف و حرفه نیست، بلکه رشته ای و منطقه ای میباشد. برخلاف تصور آقای اکبری که جنبش سندیکایی در ایران را صاحب سنت قدیمی میداند، جنبش کارگری در ایران صنفی و حرفه ای عمل نمیکند، برعکس رشته ای و منطقه ای عمل میکند. در مبارزه جاری کارگران و در مجمع عمومی و مجمع نمایندگان در فولاد اهواز، هفت تپه ، پتروشیمی، ماشین سازیها و….کسی دنبال این نیست که چه کسی برقکار است، چه کسی مکانیک، چه کسی جوشکار، چه کسی قسمت اداری کار میکند و……اعتراض کارگران در ایران هیچ جنبه حرفه ای و صنفی در خود ندارد. متاسفانه سنت سندیکایی در جهان کارگران را بر اساس حرفه و صنف سازمان داده و ضمن ایجاد پراکندگی، آنها را چنان تنگ نظر بارآورده، که فقط با زحمت زیاد و با تاثیرات جریانات رادیکال سوسیالیستی و در موارد کمتری بر اساس غریزه طبقاتی میتوانند از آن خلاص شوند. به همه اینها و از جمله ادعای آقای اکبری مبنی بر اینکه مجمع نمایندگان در هفت تپه در چهارچوب قانون کار بوده است، در بخش بعدی میپردازم.

سندیکای قانونی ممکن نیست، یک قانونگرا چه باید کند؟

آقای حسین اکبری از جمله کسانی است که تلاش میکند تا پاسخ عملی به سوال بالا دهد. اگر تشکیل سندیکای قانونی ممکن نیست، پس از چه راهی باید سندیکای قانونی تشکیل داد؟ پاسخ میدهد از راه تغییر قانون. تغییر قانون را چه کسی و با چه نیرویی باید انجام داد؟ پاسخ میدهند با فراخوان به ” نمایندگان” کارگران در “تشکلهای” موجود دست ساز و دولتی و در همکاری و تعامل با آنها، یا با آموزش سندیکایی و آموزش قانون کار و آموزش قانون اساسی به فعالین کارگری. شیوه ای که هیات موسسان سندیکایی در آن خبره بود. کارگران چگونه متشکل شوند؟ به شیوه حرفه ای و صنفی. به شیوه سندیکای فلزکار و مکانیک که در بزرگترین موسسات صنعتی کشور مانند ماشین سازیها میخواهد بشیوه سوزنی کارگران هم حرفه و صنف را جمع کند.

برای سندیکا احتیاج به هیات موسس میباشد و در شرائط امروز چنین امکانی وجود ندارد و هیات موسس اگر واقعا مستقل و مبارز باشد مانند سندیکای شرکت واحد بسرعت روانه زندان و شکنجه گاهها میشود و جلوی آن سد میشود. یک قانونگرا چه میکند؟ دنبال فرصت میگردد تا دولت به او اجازه تشکیل هیات موسس دهد.

در مقابل همه این تمرینات آموزش سندیکایی، تمرین آموزش قانون کار و آموزش قانون اساسی و تعامل با تشکلهای دست ساز دولتی به عنوان ” سازمانهای کارگری و نمایندگان کارگران”، کارگران یکراه سرراست و ساده برای مبارزه دارند و آن هم تشکیل مجمع عمومی و انتخاب نماینده و نمایندگانی برای پیشبرد مبارزه روزمره خود . تحمیل مطالبات خود بر دولت و کارفرماها. گسترش و دائمی شدن مجمع عمومی.

حتی سندیکای شرکت واحد و سندیکای هفت تپه هم ربطی به تمرینات و آموزشهای سندیکایی و آموزش قانون کار نداشته اند. دومی تماما در زمان تشکیل در سنت شورایی قرار د اشته است و اولی هم خارج از دایره قانونگرایی معمول سندیکالیستها قرار گرفت و جز این هم نمی توانست باشد. ( به این مسئله در قسمتهای بعدی میپردازم. تنها محصول این سنت سندیکای فلزکار مکانیک است که در قلب صنایع بزرگ به شکل سوزنی دنبال کارگر هم حرفه خود میگردد. این سنت و این فعالیت را در مقابل مبارزه عظیم طبقه کارگر در همین چند سال اخیر بگذاریم تا ببینیم محصولات این سنت چیست و بدرد چه میخورد. در این مبارزه عظیم فعالین و رهبرانی هر روز به میدان میایند که نه توسط آموزش سندیکایی حرفه ای و صنفی و از بر شدن فصلها و بندهای قانون کار و به شیوه ممارست و تملق گفتن از قدرتمندان برای تغییر فصل ششم قانون کار و آموزش تجربه مسموم اتحادیه ای در کشورهای اروپایی و…، بلکه در دل مبارزات روزمره اقتصادی پرورش و آموزش میابند. مبارزه ای که توجه تمام جامعه را به خود جلب میکند و کم کم دارد کارگر را به عنوان پیشرو و رهبر جامعه به جلوی صحنه میراند.

با همه مشکلاتی که برای سازمان دادن اتحادیه کارگری مستقل وجود دارد، اگر کارگرانی در شرائطی خاص بتوانند در مراکزی، بخصوص در مراکز کوچک کاری که تعداد کارگران محدود است و امکان تشکیل مجمع عمومی نیست، موفق به تشکیل اتحادیه شوند، ثمره بزرگی برای کل طبقه کارگر خواهد داشت و هر کارگر مبارزی از آن استقبال میکند.

نزد یک سندیکالیست قانونگرا تشکلهای دست ساز دولتی ” نمایندگان واقعی” کارگرانند.

قانونگرایی در جنبش کارگری و اجتماعی ایران، نمیتواند جاپای چندانی در مبارزه امروز و فردای طبقه کارگر پیدا کند. چون تمام روزنه ها جهت یک مبارزه مستقل متکی به قانون بسته شده است. چسبیدن به این یا آن بند قانون جهت پیشبرد مبارزات کارگری تنها نفعش به بند کشیدن کارگران در چهارچوب تنگ سرکوبگری و اختناق و پذیرش قفس تنگی است که برای کارگر و مبارزه او ساخته تعبیه شده است.

مبارزات اقتصادی روزمره کارگران در ایران علنی- قانونی است. اعتصاب در ایران حرام و ممنوع است، اما تاریخ جنبش اعتصابی و اعتراضی کارگر به قدمت عمر جنبش کارگری ایران میرسد. اعتصاب هیچگاه در ایران قانونی نشده است، اما اعتصابات در ایران به شیوه ” قانونی” انجام میگیرد. البته نه با رجوع به بندهای قانون کار، بلکه بنا بر اراده مستقل خود کارگر. اگر کارگران در اینجا و آنجا به این و آن بند قانون کار متوسل میشوند، نه به دلیل حمایت قانون و استفاده از آن و یا داشتن توهم به قانون، بلکه برای پوشش قانونی دادن به اعتراض و اعتصاب خود میباشد که جنبه کاملا فرعی و گاها زائدی در مبارزه جاری کارگران دارد.

آقای حسین اکبری در ” تشکلهای کارگری و نسخه های بورژوایی و خرده بورژوایی”  در نقد تشکلهای دولتی در محیط کار این سوال را طرح کرده است که ” چرا ایده ی سازمانیابی در تشکلهای موجود در قانون کار خصلت ضدکارگری دارند؟ ابتدا طرح این سوال به این شکل و کلمه “خصلت ضد کارگری” این توهم را به خواننده القاء میکند که گویا نویسنده میخواهد مستقیما به سراغ علت اصلی برود و مسئله را واقعا ریشه یابی کند. در ادامه مطلب خواننده متوجه میشود که آقای اکبری حتی در کاربرد کلمات دقت دارد. او از “خصلت ضد کارگری” حرف زده است و نه ماهیت و عمل ضد کارگری. و ” خصلت ضد کارگری” مورد نظر او با اصلاح یک بند قانون کار، بند ششم قانون کار اسلامی، رفع و رجوع میشود و همه  ” تشکلهای دولتی کارگری” و ” نمایندگان کارگران در شورای عالی کار” خصلت کارگری پیدا میکنند و مشکل طبقه کارگر ایران حل میشود.

او بدنبال اصلاح قانون کار است تا کارگران با رجوع به همین قانون کار تشکل ” مستقل” خود را ایجاد کنند. از نظر او کارگر بدون آزادی بیان، بدون آزادی مبارزه برای کرسی نشاندن حق خود، بدون تشکل یابی آزاد، میتواند با تغییر بند ششم قانون کار به تشکل مستقل کارگری دست یابد.

“امروز بیش از همیشه امکان برای ساخت سازمان‌های مستقل و آزاد کارگری فراهم‌آمده‌است . برهمه کارگران و ازجمله کارگرانی که درتشکل‌های رسمی نمایندگی دارند نیز محرز و روشن شده‌است که تشکل‌های متبوع آنها ازاستقلال وآزادی لازم برای دفاع از کارگران برخوردار نیستند و دست وپای نمایندگان برای تحقق مطالبات کارگران بسته‌است، امروز فصل ششم قانون کار وجاهت قانونی در سطح ملی را ندارد واز سوی نهادهای متولی حقوق کاربین المللی نادرست و لازم التغییر شناخته ‌شده‌ است‌ که می‌باید طیق موازین‌ بین‌المللی‌ برابر مقاوله‌نامه‌ها و کنوانسیون‌ها اصلاح شوند. امروز دیگر روشن‌است که هرگونه تصیمیم در ساختار معیوب نهادهای فرادستی چون شورای‌عالی ‌کار و هیات‌ امنای ‌تامین‌ اجتماعی به سود کارگران‌نیست واین ساختارها به شدت غیردموکراتیک و یک سویه هستند و اعتبار لازم را ندارند برای تصمصم گیری‌هایی که منافع کارگران و به تبع آن منافع ملی را رقم زنند.” (از مقاله سازمانهای کارگری نماینده کارگرانند، نه میانجی روابط کار از حسین اکبری)

تغییر فصل ششم قانون کار مهمترین بند برنامه عمل جنبش سندیکایی در ایران است که در هر مقاله و نوشته آنها بیان میشود. زبان سندیکالیستهای ایران مبهم و غیرقابل فهم است. “امروز فصل ششم قانون کار وجاهت قانونی در سطح ملی ندارد” را فقط مفسرین سندیکایی و مجریان قانون کار میتوانند بفهمند. هر کارگر مبارزی که به قانونگرایی آنهم در چهارچوب اختناق رژیم اسلامی آلوده نشده باشد، در مقابل این حرفها میپرسد: منظور آقای اکبری از وجاهت قانونی در سطح ملی چیست؟ وجاهت قانونی قانون کار و بند ششم آن چیست و از کجا میاید؟

از نظر آقای حسین اکبری ایراد تشکلهای کارگری دولتی این است که “از استقلال وآازادی لازم برخوردار نیستند و  دست و پای نمایندگان برای تحقق مطالبات کارگران بسته است”. او مشکل را در خود این تشکلات نمیبیند و خواهان انحلال آنها نیست، بلکه خواهان تغییر و اصلاح قانون کار است تا این تشکلات بتوانند کارگران را بدرست نمایندگی کنند. البته از حق نگذریم اقای اکبری یک نقد عمیق و مهم دیگری هم به قانون کار دارد که آن را مهمترین دلیل تفرقه و تشتت طبقه کارگر میداند. ” نقد” این است که قانون کار 4 نوع تشکل تصویب کرده و این موجب تفرقه و تشتت میشود.

 1- مهمترین دلیل آن اینکه طرح و تصویب چهار نوع از تشکل منتسب به کارگران، طبقه کارگر را از یگانگی سازمانی و همبستگی ناشی از آن می اندازد. این شیوه سازمانیابی مبتنی بر چهار شکل شورا های اسلامی کار، انجمن های صنفی، نمایندگان کارگری و بنا به آنچه در قانون کار آمده است انجمن های اسلامی کارگران، موجب تفرقه و تشتت آرا در بین کارگران و زحمتکشان خواهد شد.” (از مقاله تشکلهای کارگری و نسخه های بورژوایی و خردهبورژؤوایی)

اقای اکبری حرفش این است که بند ششم قانون کار اصلاح شود، تشکلهای دولتی یکی شوند و به عنوان یک تشکل با نام دیگر مثلا سندیکا فعالیت خود را منطبق بر قانون کار و بخصوص بند ششم آن که دیگر در مغایرت با قانون اساسی رژیم نیست به عنوان نماینده کارگر و نه میانجی کار عمل کنند.

همین نگاه آقای حسین اکبری است که عناصر این تشکلها را در شورای عالی کار به عنوان نماینده کارگران برسمیت میشناسد و از آنها به عنوان نماینده کارگران در مقابل نمایندگان دولت و کارفرما یاد میکند و با جمع کردن 6000 امضاء خواهان اصلاح ” ساختار معیوب” شورای عالی کار میشود تا ” نمایندگان کارگری” مورد نظر آقای اکبری بتوانند طبقه کارگر را در آنجا نمایندگی کنند.

«در نیمه شب بیستم فروردین ماه، نمایندگان دولتی و کارفرمایی شورای عالی کار، بدون جلب نظر و توافق نمایندگان کارگری، صورتجلسه افزایش ۲۱ درصدی دستمزد کارگران در سال ۹۹ را امضا کردند. نمایندگان کارگری حاضر در جلسات مزدی، بعد از قریب به چهل ساعت مذاکره و چانه زنی، حاضر به پذیرش نظرات کارفرمایان و دولت کارفرمایی نشدند و بدون امضای صورتجلسه، نشست را ترک کردند. …………….ما امضاکنندگان بیانیه، قبل از هرچیز خواستار اصلاح ساختار شورای عالی کار و برخورداری کارگران ایران از حق تشکل یابی مستقل براساس مقاوله نامه‌های ۸۷ و ۹۸ سازمان بین المللی کار هستیم و ضمن حمایت از عملکرد نمایندگان کارگری شورای عالی کار در عدم پذیرش پیشنهادات ناعادلانه و غیرقانونی، اعلام می‌داریم که افزایش ۲۱ درصدی دستمزد به هیچ وجه وجاهت قانونی ندارد”( از بیانیه شش هزار امضاء در اعتراض به حداقل دستمزد تعیین شده سال 99)

اما تا آنجا که به قانون کار برمیگردد، قانون کار، حتی بهترین قانون کار، بدون آزادی تشکل، بدون طبقه کارگر متشکل، بدون آزادیهای سیاسی برگه کاغذی بیش نیست. این را هر کارگری با نگاه به وضعیت همین قانون کار خوب درک میکند. بدون تشکل کارگری، بدون فشار و زور کارگر، سرمایه هر جور نفعش باشد عمل میکند. قانون را هم دور میریزد. این قانون کار نیست که تعیین میکند کارگران چگونه متشکل و متحد شوند، بلکه این کارگران و تشکل کارگری و مبارزه آنان است که تعیین میکند قانون کار چه باشد. این قانون کار نیست که شرائط حقوقی کارگر در مقابل سرمایه دار را تعیین میکند، بلکه این کارگر و قدرت تشکل اوست که شرائط حقوقی کارگر در مقابل سرمایه را تعیین میکند. قانون کار بدون آزادی کامل تشکلیابی اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر، بدون آزادی بیان گسترده در جامعه، بدون ازادی اعتصاب و اعتراض و بدون قوانین حمایتی از تشکلیابی آزادانه کارگر، نوشته ای روی کاغذ بیش نیست که دولت و کارفرمایان مختارند اجر کنند و یا نکنند. به طور معمول دولت خود برای جلوگیری از فرسایش و نابودی فیزیکی و روحی کارگران، مجبور است به درجه ای جلوی بی بند و باری افسارگسیخته سرمایه داران خصوصی و دولتی را سد کند. کارگر بدون دارا بودن آزادیهای سیاسی و بدون تشکل مستقل خود تنها میتواند به رحم و مشوقت دولت ” مسئول” چشم بدوزد. از آنجا که کک  حکومت جمهوری اسلامی حتی از فرسایش و از کارافتادن بخش وسیعی از طبقه کارگر نمیگزد، چون نیروی کار ” زائد” برای جایگزین فراوان یافت میشود، پس قانون کار خودش هم از اعتبار میافتد.

قانونگرایی بر علیه دستیابی طبقه کارگر به تشکل اقتصادی و سیاسی خود است. در ایران شرائط اختناق و سرکوب و میان پرده های تحولات تند و انقلابی که مستقیما مسئله قدرت سیاسی سوال روز میشود، جایی برای تشکل اتحادیه ای بر مبنای مرسوم سندیکالیستی باقی نمیگذارد. امروز بیش از پیش تشکیل مجمع عمومی در مراکز بزرگ کارگری دارد به یک سنت جا افتاده تبدیل میشود. دیگر شعار تشکیل مجمع عمومی و مجمع نمایندگان دارد پذیرش عمومی مییابد. حتی چپ خلقی که قبلا در مقابل این ایده شانه بالا میانداخت و آن را ذهنی میدانست، امروز مجبور به پذیرش آن شده است. کم کم تنها مخالفین این ایده دارد به قانونگراها محدود میشود. امیدواریم هر فعال و رهبر کارگری و هر کمونیست طبقه که بدنبال تشکل و اتحاد طبقه کارگر میباشد، در شرائط امروز به جنبش مجمع عمومی کارگران بپیوندد. بگذاریم اگر سندیکایی هم فردا شکل میگیرد سندیکایی غیر حرفه ای و غیر صنفی و بر سنت مجمع عمومی و شورا استوار باشد.

13 آذر 99، 3 دسامبر 20

Ghazvini.m@gmail.com

بخش 3

بحثی در باره تشکلهای کارگری( بخش سوم) ، دگماتیسم “سندیکا بی بدیل است”

برخی از فعالین کارگری از مسئله تشکل توده ای یک دگم ساخته اند و برای همین فکر و پراتیک آنها از انعطاف لازم در شرائط مختلف برخوردار نیست. یا تشکل توده ای و یا هیچ! این شعار فکر و عمل این دسته ازکارگران میباشد. اگر رفرمیستهای قانونگرا بالاجبار به این وضعیت دچار میشوند و راه برون رفت از این وضعیت برایشان دشوار است، چنین مشکلی نزد کارگران سوسیالیست فقط نشان از تاثیرات جان سخت جریان رفرمیستی بر فکر و عمل کارگران سوسیالیست دارد. تا قبل از انتخابات سال ۷۶ و انتخاب خاتمی، افق دستیابی به تشکل توده ای حتی نزد جریانات رفرمیستی اتحادیه گرا کور بود. شاید تنها فعالیت برجسته جریان رفرمیستی قانونگرا برای دستیابی به تشکل کارگری از آن دوران نامه هیئت موسسان سندیکایی به رفسنجانی بوده باشد. تا آنجایی که به مسئله تشکل توده ای بر میگردد، جریانات رفرمیستی در آن دوران مبلغ شرکت کارگران در شوراهای اسلامی بوده اند. فقط پس از دو خرداد سال ۷۶ است که جریان رفرمیستی این امکان را مییابند که توهم دستیابی به تشکل پایدار را واقعا بیازماید. اما در طول ۸ سال خاتمی هیچ گونه روزنه ای برای دستیابی به تشکل توده ای کارگری باز نشد. توهمات هیئت موسسان سندیکایی در تشکیل سندیکای توده ای به سنگ خورد. شکل گیری تنها تشکل توده ای در آن دوران یعنی سندیکای کارگران شرکت واحد در تقابل با توهمات رفرمیستی و سندیکالیستی و حتی در تقابل با توهمات فعالین و رهبران خود سندیکای شرکت واحد ممکن گشت. این را من در مقاله ” پروژه اقای اسالو برای جنبش کارگری” شکافتم و در اینجا به آن نمیپردازم. آن مقاله ام در سایتم قابل دسترس است و کسانی که به این مبحث علاقه مندند، میتوانند آن را مطالعه کنند. کارگران در دوره هشت ساله خاتمی هم به طرف دستیابی به تشکل توده ای پایدار نرفتند. علت آن نه در ناآگاهی کارگران و یا عدم سنت تشکلیابی، بلکه دقیقا به خاطر توازن قوا بوده است. رژیم اسلامی در آن دوره نقش شوراهای اسلامی را کمرنگ کرد، اما تن به یک عقب نشینی برای سربرآوردن تشکلهای توده ای نداد. این خط قرمز جمهوری اسلامی ایران است.

رهبران و فعالین کارگری در یک سطح کلی مجبورند آنگونه عمل کنند که در شرائط امروز ایران ممکن است. برای همین ۹/۹۹% از فعالین و رهبران کارگری جدا از مباحث روزمره جاری، مبارزات کارگران را از طریق شبکه های طبیعی که میان آنها شکل گرفته است و بر مبنای تشکیل مجمع عمومی و انتخاب نماینده و یا هیئت نماینگی پیش میبرند. مسئله انتخاب نماینده و هیئت نمایندگی که در سالهای پس از دهه ۶۰ بطور نادر اتفاق میافتاد، امروز به یک نرم تبدیل شده است. کارگران در توازن قوای فعلی قادر به انتخاب نماینده و یا نماینده های موقت برای این و یا آن امر خود هستند، اما آنها بهتر از هر کسی میدانند که قادر به انتخاب نماینده و یا نمایندگان دائمی تر و دستیابی به تشکل با ثبات نیستند. دستیابی به نماینده دائمی تر و یا تشکل با ثبات در سطح وسیع و در مراکز اصلی و بزرگ صنعتی احتیاج به تغییر توازن قوا و یا براه افتادن یک جنبش توده ای سراسری برای دستیابی به تشکل میباشد. بدون چنین وضعیتی رفتن فوری به طرف دستیابی به تشکل توده ای با هرز دادن نیرو و سرکوب فعالین و رهبران کارگری همراه است. تنها راه سازماندهی و رهبری مبارزات کارگری بر اساس داده های موجود جنبش کارگری است. شبکه های فعالین کارگری، کمیته های بی شکل و موقت و تشکیل مجمع عمومی از داده های تاکنونی جنبش کارگری است. منظورم از شبکه های فعالین کارگری، نهادهای علنی موجود نیست. این نهادها هم بخشی از شبکه های فعالین کارگری هستند که متاسفانه با قرار دادن دستیابی به تشکل توده ای به عنوان هدف فوری خود، از توان و تاثیرگذاری خود بر جنبش کارگری و فعالین آن و گسترش سازمانیافته تر شبکه فعالین کارگری کاسته اند. کمیته های بی شکل و موقت در محیط کار هم یک تشکل داده شده در جنبش کارگری است که در هر اعتراض و مبارزه ای شکل میگیرد و مجمع عمومی هم شکل ابراز وجود توده ای اعتراضات کارگری در شرائط حاضر است. کارگران سوسیالیست در مبارزات روزمره کارگران باید بر این داده ها فعالیت خود را استوار سازند. کمیته های بی شکل و موقت باید به کمیته های دائمی فعالین کارگری تبدیل شوند. کمیته هایی که فعالیتشان اساسا پیشبرد مبارزه اقتصادی کارگران است. فقط چنین کمیته های کارگری میتوانند ادامه کاری مبارزه کارگران را تا اندازه ای تضمین کنند و در صورت انتخاب نماینده و یا نمایندگان، کارگران را بصورت دائمی پشت سر آنها بسیج کنند. تضمین ادامه کاری هر نوع تشکل توده ای در شرائط امروز که بصورت استثناء اتفاق میافتد هم به تشکیل این کمیته های کارگری مبارزه اقتصادی وابسته است.

به جای این راه روشن و شفاف ما با مباحث کشاف در باره چگونگی دستیبابی کارگران به سندیکا روبرو هستیم. به جای مبارزه مستقیم کارگری و متشکل شدن کارگران در طی مبارزه میروند اساسنامه مینویسند، هیات موسس تشکیل میدهند و کارگر را مثل یک فرد گیر میاورند و دعوت به عضویت در سندیکا میکنند. ما میگوییم اولا چنین راهی دشوار و در شرائط کنونی غیرممکن است و دوما چرا قدرت جمعی کارگر را ول میکنید و مثل شهروند بی قدرت سراغ او میرید.  مسلما گاها مثل سندیکای واحد اتفاق میافتد که همین تلاش اشتباه منجر به دستاوردی شود و سندیکا شکل گیرد،  اما برای یک فعال کارگری باید روشن باشد که در شرائط اختناق جمهوری اسلامی این تشکلها نمیتوانند پایدار بمانند و مورد سرکوب قرار میگیرند و منحل میشوند. دو نمونه از سندیکای شرکت واحد و هفت تپه در این مورد برای اندوختن تجربه ماتریال زیادی به دست میدهد. در مقابل چنین سرکوبگریهایی فعالین کارگری و کارگران سوسیالیست همیشه راه حل خود را داشته اند و هیچگاه از تشکل توده ای بت نمیساخته اند تا به آن سجده کنند. در طول تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی، فعالین کارگری و بخصوص کارگران کمونیست در همه کشورهایی که اختناق و سرکوب حاکم بوده است، تشکیل هسته های کارگری کوچک در محیط کار و زیست  در شکل  کمیته  کارخانه را تنها چاره تداوم مبارزات و انسجام کارگران و هم چنین در صورت دستیابی کارگران به تشکل توده ای  در محیطهای کار، ادامه کاری و پایداری تشکل را وابسته به این هسته ها میدانستند.

تشکلهایی مانند کمیته های کارگری که در سطح علنی بر مجمع عمومی تکیه دارند،  این قابلیت را دارند که در شرائط متحول و بحرانی به سرعت به عرصه مبارزه سیاسی و دخالت و رهبری جنبشهای توده ای وارد شوند. کمیته های سوسیالیستی کارگری که در میان شبکه های کارگران سوسیالیست تشکیل میشود، الزاما تشکلهای فابریکی نیستند، اما کمیته های کارگری مبارزه اقتصادی، کمیته های فابریکی و صنفی هستند که حتی به درجه ای به شکل خودبخودی در جنبش کارگری در زمان اعتراضات شکل میگیرند و بعد از پایان اعتراضات پراکنده میشوند. وظیفه کارگران سوسیالیست سر و سامان دادن به این کمیته های موقت و تداوم کاری آنها پس از اعتراضات و یا تشکیل کمیته های کارگری در محیط کار میباشد.

در ایران تا قبل از مقطع دو خرداد سال ۷۶ اتفاق عمومی بر آن بود که سازماندهی تشکل توده ای ممکن نیست. حتی جریانات رفرمیست ناب هم ادعا نداشتند که میشود دست به ایجاد تشکل توده ای زد. همه متفق القول بودند که برای سازماندهی تشکل توده ای، باید منتظر شرائطی بود تا مبارزه توده ای کارگران و مردم بتواند رژیم را وادار به عقب نشینیهایی کند. در آن زمان نه تنها تشکل توده ای ممکن نبود بلکه شناسایی هر فعال کارگری مواجهه با زندان و اعدام بوده است. با این همه عظیم ترین مبارزات و اعتصابات کارگری در طول بیش از ۱۵ سال با تکیه بر محافل و کمیته های فعالین در کارخانه ها و مراکز بزرگ کارگری و از طریق برگزاری مجامع عمومی و گاها انتخاب نماینده و نمایندگان پیش رفت. حتی در اوج اختناق و جنگ در سال ۶۴ کارگران ذوب آهن اصفهان توانستند به مدت یکماه اعتصاب عظیمی را پیش ببرند و نمایندگان خود را بر دولت تحمیل کنند. بطوری که طاهری امام جمعه اصفهان در نماز جمعه اصفهان عاجزانه از کارگران خواسته بود که به سر کار برگردند و گفت اگر پیامبر دستتان را میبوسید، من پایتان را میبوسم. اعتصاب عظیم کفش ملی و دهها اعتصاب دیگر هم همینطور صورت گرفت.

باید دگم “یا تشکل توده ای و یا هیچ” را به کسانی سپرد که نمیتوانند تفاوت راه مبارزه در مراکز بزرگ صنعتی را با مبارزه در کارگاههای کوچک را درک نمیکنند. تصویرشان از تشکل کارگری مربوط به تشکلهای زرد دهه چهل شمسی در کارگاهای کوچک است و فکر میکنند همان نوع تشکل را باید در صنایع بزرگ و متمرکز حقنه کنند. خودشان از فعالین و رهبران آن تشکلات بودند. خاطاتی زیادی از آن دوران دارند و خواندند و نمیتوانند از آن فضا بیرون بیایند. انقلاب 57 و مبارزه عظیم کارگران نفت و مراکز عظیم صنعتی این تصویر را زبر و رو کرد، اما کسانی که با آن ذهنیت و خاطرات خو گرفته اند نمیتوانند خود را از شر آن رها سازند.

سندیکای هفت تپه و مجمع عمومی و مجمع عمومی در هفت تپه

آقای حسین اکبری در باره مجمع نمایندگان در هفت تپه مینویسد که:

“این در حالیست که مجمع نمایندگان در عمل چیزی جر شق سوم مفهوم نمایندگی در قانون‌ِ کار نیست و گزینش تعداد ۹ نفر در بین کارگران‌ِ پانزده واحدِ کار در هفت‌تپه هم نه تنها خلق سازمانی مدرن تر از سندیکا نیست که پسرفتی ناگزیر و اجباری‌ و البته با هدایت آشکار وزارت کار به سوی گزینش نماینده و برای حذف ساختاری منظم و قانونمند و کارآمدتر است. آنچه در ارتباط با این مجمع واجد اهمیت بود و واجد اعتبار و ارزش مبارزاتی است نه شکل و نوع انتخاب آن وجه از نمایندگی بل‌که خروج آگاهانه از محدودیت های آن است و به ‌خاطر همین استفاده‌ی خلاقانه (که البته بی دوام و کوتاه‌مدت بود) را می توان  هوشمندی رهبران مبارزاتی کارگران هفت‌تپه به‎حساب‌آورد.” (تشکلهای کارگری و نسخه های ….قسمت سوم)

از سال 88 تاکنون هیچ مطالبه و هیچ حرکت اعتراضی و اعتصابی در هفت تپه از طریق سندیکای کارگران هفت تپه پیش نرفته و نمایندگی نشده است. رژیم با سرکوبگری نگذاشت کارگران به تشکل پایدار خود دست یابند. از این نظر گفتن اینکه مجمع نمایندگان پسرفتی از سندیکاست حرف بی پایه ای است. اگر کارگران هفت تپه توسط سندیکا نمایندگی میشدند، دیگر لزومی به برپایی مجمع نمایندگان نبود و واقعا هم پسرفتی محسوب میشد. در آن صورت میبایست فقط سبک کار سندیکا عوض شود و بر مجمع عمومی در کارخانه ( سبک شورایی) و نه مجمع عمومی سندیکا استوار شود.  به هر حال سندیکا و شورا ظرف تشکل، اتحاد و ظرف مبارزات توده کارگران است. نمیشود سندیکا و شورایی داشت که از فعل و انفعال توده کارگر به طور بالفعل در آن خبری نباشد و باز هم صحبت از سندیکا کرد. این دیگر از محصولات منفی انقلاب اینفورماتیک و فضای مجازی میباشد که پدیده ناموجود را میتوان موجود تلقی کرد. من همانطور که در قسمت دوم مطلبم نوشتم سندیکای هفت تپه در بهترین حالت یک کمیته کارگری علنی است و به این عنوان میتواند بسیار هم مفید و کارساز باشد. تشکیل سندیکا در شرائط کنونی هنوز ممکن نیست. چون سندیکا و یا شورای تشکیل شده نمیتوانند خود را بر رژیم تحمیل کنند و توده کارگران را از طریق فونکسیون خود رهبری و نمایندگی کنند. تا اینجا بحث سندیکا و شورا و اینکه کدام برای مبارزه کارگران مفیدتر است و کدام یک میتواند طبقه کارگر را همه جانبه، در مبارزه اقتصای و  سیاسی و در همه شرائط  نمایندگی و رهبری کند نیست. این بحث جداگانه ای است که در قسمت بعد به آن میپردازم.

اگر تنها صحبت از مجمع نمایندگان بود شاید میشد با تبصره ای با آقای حسین اکبری توافق داشت که این یک شق از سه تشکل در قانون کار است. هر چند برمبنای آئین نامه های قانون کار نمایندگان شورای اسلامی و کانون صنفی و هر نماینده ای در هر مرکز کاری از قبل باید مورد تایید وزارت کار و دیگر ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی قرار گیرد و الترام عملی به قانون اساسی و ولی فقیه داشته باشند. و اساسنامه آنها و  انتخابات باید با نظارت و تایید وزرات کار باشد. تازه جدا از همه اینها برطبق قانون کار ” مقام ولایت فقیه در صورت مصلحت میتواند در هر یک از تشکلهای مذکور نماینده داشته باشد” (ماده 138 از فصل ششم قانون کار)

برای همین روشن است اگر در یک مرکز کاری کارگران دست به انتخاب نماینده  و یا  مجمع نمایندگان بزنند که بدون نظارت وزارت کار و دخالت ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی و سرکوبگر باشد، دیگر این عمل ربطی به قانون کار و وزارت کار و تشکلهای آن ندارد. انتخاب نماینده و هیات نمایندگی قبل از دهه 80 شمسی بندرت اتفاق میافتد، اما مجمع عمومی اهرمی بود که کارگران از آن برای پیشبرد مبارزه شان یاری میجستند. این روشی است که طبقه کارگر ایران 40 سال است مبارزه جاری خود را پیش میبرد. کافی است آقای حسین اکبری سرش را از سندیکا و تاریخ آن و خاطره نویسهای سندیکالیستهای دهه 40 و 50 شمسی ایران بلند کند و به مبارزه جاری کارگران نگاهی بندازد تا بتواند راههای مبارزه و تشکلیابی کارگران ببیند. در هزاران مراکز کاری و در هزاران اعتصاب و اعتراض کارگری در طول این 40 سال کارگران مجمع عمومی تشکیل دادند و با انتخاب نمااینده و هیات نمایندگی برای این و یا آن مطالبه برای مذاکره  با دولت و کارفرما مبارزه خود را پیش بردند و هنوز هم ادامه دارد. اقای اکبری خوب میداند که تشکیل مجمع عمومی و مجمع نمایندگان در هفت تپه مانند فولاد و پتروشیمیها و دیگر مراکز کاری هیچ ربطی به قانون کار ندارد، اما این را به این قانون وصل میکند تا نتیجه دلخواه خود را بگیرد. البته روشن است که چرا آقای اکبری که مرتب تلاش میکند تا هر نوع  فعالیتی را با این و یا آن بند قانون کار و قانون اساسی متبرک کند، کارگرانی که بدون رجوع به هیچ فصل و بند قانون کار و قانون اساسی حرکت اعتراضی خود را پیش میبرند را به قانون کار وصل میکند.

همانطور که در بالا نوشتم اگر صحبت تنها از مجمع نمایندگان بود، شاید میشد آن را در چهارچوب قانون کار فرض کرد. در حالی مسئله محوری بحث نه مجمع نمایندگان، بلکه مجمع عمومی است. مجمع نمایندگان بدون تشکیل مجمع عمومی معنی خود را از دست میدهد. در هفت تپه و فولاد اهواز آنچه برجسته بود نه مجمع نمایندگان، بلکه مجمع عمومی بود. محل سنگر بود که کارگران در فرصتهای ممکن اجتماع میکردند و مسائل و معضلات مختلف را به اشتراک و بحث عمومی میگذاشتند، فعالین و رهبران سخنرانی میکردند و نظرات خود را ابراز میکردند و به کارگران گزارش میدادند و هر کارگر هم نظر خود را ابراز میکرد و در همانجا تصمیم میگرفتند چه کنند و چگونه مبارزه خود را ادامه دهند. این مجمع عمومی بود که کارگران را متحد و قدرتمند میکرد، مجمع نمایندگان یکی از محصولات مجمع عمومی بوده است و بدون آن جایگاهش عوض میشود. متاسفانه سنت مجمع عمومی هنوز در همان هفت تپه هم بطور کامل جا نیافتده است. وگرنه با اتمام اعتصاب هم ما میبایست شاهد تشکیل مجمع عمومی در هفت تپه میبودیم. مجمع عمومی دائمی که مثلا هر 15 یا 20 روز و یا بنابه ضرورت در بخشهای مختلف و یا محل عمومی کارخانه تشکیل شود تا کارگران مسائل و مشکلات خود را به بحث و تصمیمگیری بگذارند. نمایندگی کردن کارگران یک مسئله اکتوئل است و باید تداوم آن به شکلی توسط کارگران مورد تاکید مجدد قرار گیرد، آسانترین راه این کار تشکیل مجمع عمومی است. نماینده و مجمع نمایندگان به صرف اینکه نمایندگی خود را در گذشته از مجمع عمومی گرفته اند نمیتوانند به مشروعیت نمایندگی خود تا زمان نامعلوم ادامه دهند. در اعتصاب سال 99 ما مجمع عمومی داشتیم، اما مجمع نماینگان نداشتیم.  امروز هم فعالین و رهبران اعتراضی هفت تپه باید بطرف تشکیل مجمع عمومی و مجمع نمایندگان بروند تا بتوانند بطور واقعی کارگران را در مسئله خلع ید از خصوصی سازی تا مطالبات دیگر رهبری و نمایندگی کنند. وگرنه معلوم نیست کسانی که عنوان نمایندگی کارگران را دارند واقعا کارگران و مطالبه آنها را نمایندگی میکنند یا نه؟ و اصلا به عنوان نماینده به کدام ارگانی پاسخگو هستند.

اگر سندیکایی پا بگیرد حتما مورد حمایت فعال قرار میگیرد.

فعلا مشکل اساسی کارگران ایران اختناق و سرکوب و عدم وجود تشکل مستقل میباشد. اگر مدافعین سندیکا هر جا موفق به ایجاد تشکل مورد نظر خود شوند مورد استقبال فعالین جنبش مجمع عمومی و فعالین شورایی قرار میگیرند. مشکل این است که در شرائط اختناق ایران امکان ادامه کاری برای تشکل پایدار، چه سندیکا و چه شورا، وجود ندارد. ما با مدافعین مبارز سندیکا خصومت نمیورزیم. ضمن حمایت از آنها آلترناتيو خود را تبليغ ميکنيم و ميکوشيم کارساز بودن و عملي بودن آن را نشان بدهيم. نقد ما در ایران به قانونگرایی سنیکالیستهاست و نه سندیکاسازی.

تازه گاها رهبران و فعالین بدلائلی نام سندیکا را برای تشکل خود برگزینند، در حالی که ماهیت تشکل ایجاد شده اساسا در سنت شورایی باید. مانند سندیکای شرکت هفت تپه در زمان تاسیسش در سال 87. تشکیل سندیکای هفت تپه را نمیشد در سنت سندیکا سازی نوشت.

در نقد اتحادیه گرایی ما وضعیت اتحادیه های کارگری در جهان را مقابل کارگران و فعالین میگذاریم تا ببینند اتحادیه گرایی یعنی چه.

” ………ميگويم در ايران سنديکاليسم پا نميگيرد براي اينکه سنديکا، بخصوص در دوره و زمانه ما محصول جنبش عمل مستقيم کارگري نيست، بلکه جزئي از يک مدل اداري-سياسي در جامعه است.  سنديکا بخشي از يک توازن و حتي توافق وسيعتر در جامعه ميان دو سوي خريد و فروش نيروي کار در بازار است.  سنديکا بعنوان بخشي از يک رژيم و نظام سياسي خاص امکان شکفتن و تداوم داشتن دارد.  بدون پارلمان، بدون سوسيال دموکراسي، بدون تقدس بازار، بدون سنت قوي قانونگرايي بورژوايي در جامعه، بدون ثبات سياسي و بطور خلاصه بدون يک مجموعه روابط سياسي، اداري و حقوقي در جامعه که اتحاديه کارگري بخش موجّه و پذيرفته شده‌‌اي از آن تعريف شده باشد، سنديکاسازي راه بجايي نميبرد”.( از منصور حکمت در باره سندیکا، کارگران، مجمع عمومی و هیات نمایندگی)

ما وضعیت اتحادیه ها در جهان را دمقابلشان میگذاریم تا ببینند نه فقط در اروپا و آمریکا، حتی در آفریقای جنوبی اتحادیه های مبارزی که در سرنگونی آپارتاید نقش داشته اند، آنقدر مرتجع شده اند که نه تنها در مقابل مبارزه کارگران قرار گرفته اند، بلکه در سرکوب کارگران معدن ماریکانا در سال 2012 که منجر به کشتار 34 کارگر توسط پلیس شده بود، نقش داشته اند. مشکل ما با سندیکالیسم و قانونگرایی است که در ایران فعلا جایگاهی ندارد.

به پاراگرافهای زیر نگاه کنید.

“عدم توجه به قانون و اجرای آن توسط مجریان و تصمیم گیرندگان قانونی و ضعف دانش و آگاهی نسبت به حقوق و قوانین افراد در جامعه چه در بین کارگران و علاقه‌مندان و فعالان مسایل کارگری وچه در بین مقامات دولتی اعم از بازجویان، ماموران پلیس، انتظامی، امنیتی – اطلاعاتی، بازپرس‌ها و دادیاران و همچنین ناآگاهی نسبت به حقوق ملی و بین‌المللی کارگران از اصلی‌ترین مشکلات و موانع رشد تشکل‌یابی قانونی کارگران است.”

عدم باور به اصل سه جانبه گرایی در تصمیم گیری‌های مربوط به حقوق کار با حضور نمایندگان راستین سراسری کارگری – کارفرمایی – دولتی در نهادهای عالی تصمیم گیری سه جانبه گرا مثل شورای عالی کار از سوی وزارت کار – اطلاعات – کشور و نیروهای انتظامی در تناقض با بیان پذیرش سه جانبه گرایی و عضویت در سازمان جهانی کار است و اعمال سیاست دوگانه خارجی – داخلی در این زمینه از موانع حقوقی و قانونی و اجرایی پیش روی فعالان کارگری برای ایجاد تشکل واقعی و مستقل و آزاد کارگری و فعالیت آن‌هاست.

به نظر می‌رسد که امر آموزش حقوقی به ویژه آموزش فصل سوم قانون اساسی (حقوق ملت) و مقدمه قانون اساسی در زمینه رعایت حقوق مردم، قانون کار، مقاوله نامه‌های بنیادین کار (هشت مقاوله نامه به خصوص)، اعلامیه جهانی حقوق بشر، قوانین مدنی و آیین دادرسی، و دو منشور اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مدنی سازمان ملل متحد و آموزش زندگی اجتماعی، اتحادیه‌ای و تاریخ جنبش‌های کارگری در جهان و ایران، شناخت از نهادهای ملی – منطقه ای – بین المللی کار و سه جانبه گرایی ونهادهای جهانی از قبیل ituc ، itf، ilo، wto، un، و… از طریق تشکیل جلسات و سمینارهای بحث آزاد در بین نهادهای مختلف مدعی نمایندگی کارگران و ایجاد حس مسئولیت آموختن پیش از طلبیدن و چگونه طلبیدن که کم‌ترین هزینه را برای کشور و مردم به خصوص کارگران در برداشته باشد لازم است. ( مطلبی از منصور اسانلو، وضعیت کنونی طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران .”

این سه پاراگراف حرفهای اقای اسانلو در سال 1385 است. در زمانی که او رهبر مبارز سندیکای شرکت واحد بوده است. این حرفهای آقای اسانلو کپی آموزشهای سندیکالیستی است که او در هیات موسسان سندیکایی فرا گرفته بود.

در آن زمان من در نقدی بر دیدگاه آقای اسنلو نوشتم:

“آنچه من در این مقاله مورد نقد قرار میدهم دیدگاه آقای اسانلو در مقاله اش با عنوان “وضعیت کنونی طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران” است. در این مقاله ما با اسانلوی سندیکالیست طرف هستیم. تزهای اسانلوی سندیکالیست برای جنبش کارگری، بیگانه با پراتیک اسانلو به عنوان رهبر مبارز سندیکای شرکت واحد است. اسانلو به عنوان رهبر مبارز سندیکای شرکت واحد، اعتصابگر و مبارز است. تشکل را برای ایجاد اتحاد و همبستگی میان کارگران و به میدان آوردن آنها میخواهد. اما اسانلو به عنوان سندیکالیست و عضو هیات موسسان سندیکائی ایران تشکل را برای ایجاد وفاق ملی و دوری از اجتناب از بحران اجتماعی، یعنی دوری و اجتناب از اعتصاب و اعتراض کارگران و مردم میخواهد. هر دیدگاه و تئوری که اسانلوی سندیکالیست برای خود داشته باشد، صحنه عمل او را از این تئوریها و کارکرد آن دور ساخته و میسازد. علارغم سنگینی تئوریهای قانونگرای سندیکالیستی بر ذهن اسانلو و دیگر رهبران شرکت واحد، اسانلو و بسیاری از رهبران شرکت واحد به غیر قانونی ترین طریق برای به کرسی نشاندن مطالبات خود متوسل شدند. قانونگرایی سندیکالیستی بر ذهنیت اسانلو و دیگر رهبران سندیکای شرکت واحد جایگاه قوی دارد، اما این ذهنیت نمیتواند جاپایی در شرائط جمهوری اسلامی پیدا کند. همه تلاشهای آنها برای فعالیت حداقل و ناچیز در چهارچوب قانون با سد سرکوب مواجه میشود و اسانلوی قانونگرا، به اسانلوی رادیکال تبدیل میشود که برای دستیابی کارگران به تشکل و حقوقشان، قوانین را نادیده میگیرد. اما در نوشته وضعیت کنونی طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران ما با اسانلو به عنوان رهبر سندیکای شرکت واحد طرف نیستیم. ما با اسانلو سندیکالیست قانونگرا طرف هستیم که اگر شرائط اجازه دهد، میخواهد آنطور عمل کند که دیدگاه او از او طلب میکند. شکی نیست که دیدگاه اسانلو به عنوان یک سندیکالیست قانونگرا در عمل امروز او تاثیرات منفی دارد و مانعی بر سر راه اسانلوی مبارز به عنوان رهبر سندیکای شرکت واحد است. اما مشکلات بیشتر زمانی شروع میشود و خود را بروز میدهد که اسانلوی سندیکالیست واقعا بتواند به دیدگاه خود عمل کند.” از مقاله پلاتفرم آقای اسالو برای جنبش کارگری

ما میخواهیم مبارزه امروز کارگر نه تنها به بهبود وضع زندگی او و اصلاحات اقتصادی و سیاسی در جامعه منجر شود، بلکه همزمان قدرت او را برای رهایی کامل از سیستم سرمایه داری و برقراری فوری سوسیالیسم افزایش دهد. مجمع عمومی امروز نه یک تشکل پایدار توده ای، بلکه سنگ بنای شوراست. گسترش جنبش مجمع عمومی در همه مراکز بزرگ کارگری، کارگران ایران را در آستانه دستیابی تشکل سراسری شورایی قرار میدهد  و شورای سراسری کارگران ایران، طبقه کارگر ایران را در آستانه کسب قدرت و تحول سوسیالیستی قرار میدهد. سندیکاهای انقلابی هم میتوانند بخشی از این جنبش باشند.

محمود قزوینی

بخش 4

بحثی در باره تشکلهای کارگری-کدام جنبش، طبقه کارگر ایران را به تشکل توده ای رهنمون میکند؟( بخش 4، پایانی)

در ایران کارگران دارای سازمان توده ای خود نیستند، برای همین مسئله چگونگی تشکلیابی طبقه کارگر باز است. وقتی این سوال باز است، گرایشهای مختلف درون طبقه کارگر برای سازمانیابی طبقه کارگر، آلترناتیوهای مختلف خود را دنبال میکنند. نمیتوان از کارگران کمونیست خواست همان سبک تشکلیابی را بپذیرند که کارگران رفرمیست و سندیکالیست دنبال میکنند. زمانی که هنوز تشکلی شکل نگرفته، فعالین شورایی تلاش میکنند تا مبارزه و تشکلیابی امروز کارگران به تشکیل سازمان شورایی منجر شود و طبقه کارگر ایران به جای اتحادیه ها، به شورا دست یابند. قوام یافتن و استحکام  مجامع عمومی و تبدیل آن به یک جنبش، پایه قویی را برای سازماندهی شورایی کارگران فراهم میسازد.  تحولات تند سیاسی در ایران هم این شکل از تشکلیابی را میطلبد. چون با تشکل شورایی طبقه کارگر هم امکان دخالتیابی در سیاست را مییابد و هم میتواند خود به سمت قدرتیابی گام بردارد و در آینده و با انقلاب به سازمان دولت ارتقاء یابد. برای همین سیاست دامن زدن به جنبش مجمع عمومی در شرائط کنونی جدا از ممکن بودن آن در مقابل آلترناتیوهای ذهنی مثل تشکیل سندیکا، بر استراتژی بلندمدت تری نیز استوار است. فعالین شورایی ميخواهند که مبارزه براى برپائى مجمع عمومیها به قطب نماى حرکت کارگران تبدیل شود و خصلت نماى این دوره مبارزات کارگرى شود. مبارزات کارگرى با جنبش مجمع عمومى جوش بخورد و هر چه گستنرده تر ارگانهای مجمع عمومی و مجمع نمایندگان تشکيل شوند و قوام بگيرند و در اعتراضات کارگرى نقش محورى پيدا کنند. طوری شود که دیگر هر فعال کارگری در هر مرکز نسبتا بزرگ کاری، وقتی صحبت از تشکل میشود، در فکرش تشکیل مجمع عمومی و انتخاب نماینده بیاید و نه چیز دیگر. اتحادیه هایی هم که شکل میگیرند از نظر سازمانی و سیاسی به جنبش شورایی تعلق بگیرند و از سنت عمومی سندیکایی در جهان دور شوند و بر دموکراسی مستقیم و عمل مستقیم کارگران تکیه داشته باشند.

سندیکای مبارز و سندیکای رفرمیست

– حکومت‌گران دریابند که در سایه مشارکت عمومی و توجه به سهم کارگران در مقابل نقش شان در فرایند کار و تولید، شعارهای عدالتخواهی و مردمگرایی تحقق می یابد و چنانچه آنان بخواهند به شعارهایشان پای‌بند باشند جز از این طریق آنرا میسر ندانند.( از مقاله نقد کارگری بر سندیکای کارگری، حسین اکبری، روزنامه اعتماد )

این حرف   آقای حسین اکبری از معماران اصلی هیات موسسان سندیکایی و دبیر آن در زمان موجودیت هیات موسسان میباشد.

در همین مقاله آقای اکبری در نقدی به عملگرد سندیکای شرکت واحد، آنها را از ” افراطگری” برحذر میدارد و نصیحت میکند که راه ماندگاری آنها به این وابسته است که آنها طوری عمل کنند که دولت و مسئولین آنها را بپذیرند. ” ۴ – حرکت های صنفی به دریافت واکنش های مثبت و قابل اعتنا از جانب مسئولین دست یابد.

مشکل آقای اکبری این است که در شرائط دیکتاتوری عریان و خفقان بی سابقه، میخواهد سندیکایی دایر کند و آن سندیکا هم مورد قبول حاکمان و قدرتمندان واقع شود و “واکنش مثبت و قابل اعتناء مسئولین” را دریافت کند. چنین سندیکایی در واقع دست کمی از شورای اسلامی کار ندارد و یا در بهترین حالت نظیر سندیکاهای مورد علاقه آقای اکبری یعنی سندیکاهای دهه 40 و 50 شمسی خواهد بود که در حد شوراهای اسلامی امروز بودند. سندیکای دایر و ثابت در ایران در توازن قوای فعلی ممکن نیست. اما اگر سندیکایی مانند سندیکای شرکت واحد شکل گیرد، بدون شک در چهارچوب تئوریهای آقای اکبری نمیماند و به ” افراطگری” یعنی درجه ای از رادیکالیسم دچار میشود و مورد نقد آقای اکبری قرار میگیرد.

آقای اکبری خواهان سندیکایی است که در وفاق با حکومت و کارفرمایان باشد و نه در مبارزه با آنها. اما اگر امکان موجودیت سندیکایی فراهم شود، جنبش شورایی  و گرایش رادیکال کارگران خواهان سندیکای مبارز، سندیکایی که از مبارزه مستقیم کارگران برخاسته و ظرف این مبارزه میباشد، است.

دو دویکرد در سازماندهی جنبش کارگری

در جنبش کارگری ایران، دو رویکرد و دو گرایش برای فائق آمدن بر مشکل تشکلیابی کارگران تلاش میکنند. رویکرد رفرمیستی- سندیکالیستی و رویکرد رادیکال- شورایی.

رویکرد رادیکال بر مبارزه مستقیم کارگران و متحد و متشکل کردن آن تکیه دارد و رویکرد رفرمیستی بر قانونگرایی و امکان گرایی.

یک گرایش دنبال تغییر قانون کار از طریق قانونی میباشد تا کارگران به اتحادیه دست پیدا کنند و گرایش دیگر میخواهد مبارزه جاری کارگران بر متن همین مبارزه متحد و متشکل شود تا هم به اصلاحات و بهبود فوری وضع کارگران منجر شود و هم کل سیستم اقتصادی و سیاسی جامعه ، سیستم سرمایه داری را در آینده دگرگون سازد.

یک گرایش آنقدر ذلیل و خوار میباشد که تغییر فصل ششم قانون کار و دستیابی کارگران به سندیکا بر اساس این اصلاحیه ” رادیکالیسم” و  عمق اهداف برنامه ای آن را تشکیل میدهد و گرایش دیگر بدنبال پیشروی مبارزه جاری، کسب آزادیهای گسترده سیاسی و اجتماعی و کسب قانون کار انقلابی میباشد که مبارزه کارگران در آن پر و بال بگیرد. گرایش رفرمیستی حتی بدرد وضع حال کارگر هم نمیخورد، اما گرایش رادیکال میخواهد ضمن تغییر وضعیت حال، برای دگرگونی عمیق آینده، برای نابودی سیستم کار مزدی سرمایه نیرو جمع کند و سازماندهی کارگران را با این هدف در دستور خود دارد.

یک گرایش بر اساس قانون کار و قانونن اساسی به نصیحت حکومت و سرمایه داران میپردازد که برای امنیت کشور اجازه دهید اتحادیه شکل بگیرد. نصیحت میکند که ترس و واهمه شما بیخود است و اتحادیه خود مانع افراط گرایی و اعتصاب میباشد و گرایش دیگر بدنبال افراط گرایی و تحولات عمیق در سیستم اقتصادی و اجتماعی میباشد.

یک گرایش بدنبال قانون میگردد تا کارگران و کارفرمایان هر دو از آن منتفع شوند و امنیت برقرار شود و حداکثر رادیکالیسمش در رجوع به مقاوله نامه های جهانی کار ظهور میکند. در حالی که گرایش رادیکال رجوع به مقاوله نامه جهانی کار و سازمان جهانی کار را تنها یک امر بسیار فرعی و کوچک در مبارزه میبیند و برای فشار سیاسی به حکومت و استفاده از یک امکان کوچک برای گسترش اعتراضات کارگر و تشکلیابی آن به آن رجوع میکند  و جایگاهی در دیدگاه آنها ندارد.

رویکرد سندیکالیستی میگوید:

“…اگر اتحاديه‌هاي كارگري با حمايت و درايت آگاهان اجتماعي مواجه شوند، قطعاً در اولين گام، خواستار كار و توليد اجتماعي مفيد خواهند بود؛ چرا كه با وجود كار اعضاي اتحاديه‌هاي كارگري و دهقاني، مي‌توانند درخواست‌هاي ضروري را طلب كنند، وقتي بخش عظيمي از مردم با اراده و آگاهانه از دولت‌مردان و راهبران اجتماعي طلب كار و توليد كنند، آيا امنيت جامعه را به مخاطره مي‌اندازند يا برعكس امنيت از دست رفته را باز مي‌ستانند.” از مقاله نگاه امنیتی به فعالیت اتحاده ای کارگران- حسین اکبری

رویکرد افراطی نه بدنبال امنیت تولید، بلکه بدنبال امنیت و رفاه کارگران و تشکل آنها، نه بدنبال آموزش جلادان و قاتلان جهت پذیرش اتحادیه به عنوان ابزار تامین امنیت، بلکه بدنبال تشکل کارگران برای برهم زدن امنیت سرمایه داران و حکومت آنها میباشد.

یک رویکرد بدنبال آن است تا دستیابی به تشکل کارگری حقوق دولت و کارفرمایان را هم تامین کند و به امنیت ملی خدمت کند یعنی به یک دولت تثبیت شده منجر شود.

“…قراردادهاي اجتماعي از اين دست از آن‌جا كه متضمن حقوق همه‌ي افراد جامعه، اعم از كارفرمايان، كارگران، كشاورزان، پيشه‌وران و ساير آحاد اجتماعي است، لذا تكيه بر آن‌ها و به‌رسميت شناختن‌شان از جانب دولت‌ها به تأمين امنيت در همه‌ي ابعاد از جمله امنيت ملي، امنيت شغلي، اجتماعي و فردي منجر مي‌شود…..”

رویکرد دیگر ذره ای برای حقوق دولت و کارفرمایان تره خورد نمیکند و تنها هدفش قدرتمند شدن کارگران است که تنها با اتحاد و مبارزه شان ممکن میشود. هدف آنها نه تلاش برای “امنیت ملی” بلکه تلاش برای بهبود و رفاه امروز کارگران و دگرگونی کامل سیستم طبقاتی حاضر میباشد. هم چنین دستیابی به اتحادیه کارگری را برای ایجاد ثبات حکومتی و تامین “امنیت ملی” را در شرائط ایران و کشورهایی با اقتصاد بی ثبات و دیکتاتوری عریان خواب و خیالی بیش نمیداند. نه اتحادیه ای به روش سندیکالیستهای قانونگرا بدست میاید و نه ثباتی. اتحادیه و تشکل در چنین شرائطی با ثبات سیاسی در تناقض قرار دارد. مگر اینکه اتحادیه هایی نظیر اتحادیه های دهه 40 و 50 شکل بگیرند که همانطور که آقای اکبری نوشته اند با تغییر فصل ششم و تحولات در شورای اسلامی و دیگر تشکلهای دست ساز ممکن میگردد.

این نگاه سندیکالیستی وقتی که از پایگاه و سرچشمه وجودی آن یعنی کشورهایی با ثبات اقتصادی و سیاسی و سنت سوسیال دموکراسی جدا میشود و در زمین رژیمهای دیکتاتوری نظیر ایران قرار میگیرد، بدنبال نهادی است که مورد پذیرش همین دیکتاتوری عریان قرار گیرد. این درست که اتحادیه در کشورهای اروپای و آمریکا فقط در جهارجوب محدود تشکل کارگری باقی نمیماند و بخشی از سیستم اداره جامعه، بخشی از سیستم اقتصادی و سیاسی حاکم میباشد، اما چون تغییر و تحولات تند سیاسی در کار نیست و دولت و قدرت سیاسی مورد سوال نیست، اتحادیه ها به عنوان تشکل طبقه کارگر ظاهر میشوند، اما در زمین دیکتاتوری عریان و در زمین بی ثباتی اقتصادی و سیاسی اگر وظیفه اتحادیه تامین امنیت و در نظر گرفتن “همه طرفهای ذینفع” شود، دیگر از نقش خود به عنوان اتحادیه کارگری خارج میشود و به چیز بی یال و دم و اشکم تبدیل میشود. دیگر اتحادیه حتی کارکرد اتحادیه در کشورهای پارلمانی و آزاد را ندارد که کارگر از آن به عنوان یک ابزار و آخرین خاکریز مقاومتی در مقابل بورژوازی و دولتش از آن استفاده میکند. بلکه یک نهاد ذلیل وابسته به دولت و نهادهای حکومتی میشود. همانند سندیکاهای بعد از کودتای 28 مرداد، شوراهای اسلامی و انجمن صنفی کارگران آمده در قانون کار و…..

اما خارج از این تفاوت ما میگوییم جنبش سندیکا سازی، سندیکای واقعا کارگری و مبارز( نه آن سندیکایی که آقای اکبری تصویر میکند) در شرائط ایران اقبال زیادی برای موفقیت ندارد. زیرا در شرائط دیکتاتوری عریان امکان حیات ندارد و در شرائط تحول تند و انقلابی از واقعه عقب میافتد. آقای اکبری مشکل عدم وجود اتحادیه در ایران را تنها ناشی از “ترس بی پایه” دولت از برهم خوردن امنیت جامعه و امنیتی کردن سندیکاها، به زبان ساده یعنی سرکوب سندیکاها، میداند. اما این درست نیست در زیر به بررسی کوتاه علت عدم موفقیت کارگران ایران در دستیابی به تشکل توده ای، و یا عدم موفقیت در تشکیل سندیکاها میچردازم تا نشان دهم اتفاقا این خود نشان ضعف جنبش اتحادیه ای در ایران میباشد.

علت محرومیت کارگران ایران از تشکل توده ای در چیست؟

شکی نیست که مانع اصلی عدم تشکل توده ای در ایران دیکتاتوری عریان و خفقان است. اما مسئله فقط محدود به این نمیماند. مسئله تشکلهای توده ای به سنتهای تاریخی مبارزاتی کارگران و گرایشهای موجود آن و ضعف و  قدرت این گرایشات برمیگردد. برای همین باید سوال مشخصتر طرح شود. باید سوال شود چرا طبقه کارگر ایران از داشتن اتحادیه محروم است و یا چرا طبقه کارگر ایران از داشتن شوراهای خود محروم است. پاسخ به این سوالات ما را به قدرت و ضعف گرایشات میان طبقه کارگر و آلترناتیوهای سیاسی و اجتماعی و همچنین تشکلهایی توده ای طبقه که متناظر با این آلترناتیوها هستند میرساند. جنبش اتحادیه ای جزعی از یک خط مشی عمومی تر و یک آلترناتیو اقتصادی و سیاسی در جامعه میباشد، جنبش شورایی هم همینطور. سازماندهی توده ای کارگران جزعی از آلترناتیو کلی است که برای جامعه ارائه میشود.

عدم وجود پایه مادی و ذهنی برای جنبش اتحادیه ای

برخلاف تصور آقای اکبری سنت سندیکایی و تردیونیویی در ایران بسیار ضعیف است. محرومیت طبقه کارگر ایران از تشکل مستقل اتحادیه ای فقط مربوط به اختناق و سرکوب نیست، بلکه از ضعف سنت اتحادیه ای نیز سرچشمه میگیرد.  طبقه کارگر به جزء مقاطع کوتاه مانند دهه 20 تا 30 و مقطع انقلاب 57 از تشکل مستقل توده ای خود محروم بوده است. همچنین به این محرومیت مداوم از تشکل مستقل کارگری باید تغییر و تحول شدید در بافت طبقه کارگر را افزود. با کودتای 28 مرداد سنت تشکلیابی مستقل و سنت سندیکایی کوتاه مدت قطع شد که تا انقلاب 57 ادامه داشت.  اصلاحات ارضى دهه 40 و ورود بخش عظيمى از جمعيت روستايى برای کار به شهرها موجب تغییر سریع بافت طبقه کارگر شد. تجربه مبارزات سنديکايى قبل از کودتا به اصناف و حرفه‌هاى معينى نظیر نساجی ها و کفاشیها و چاپ و غیره محدود ميشد که در دهه هاى 40 و 50 جايگاه خود را در توليد و  در اشتغال کارگران از دست دادند. نسل جديد کارگران مزدى ايران همراه با صنايع بزرگ و تکنولوزی جدید و متفاوت رشد کرد. سنت‌هاى تشکيلاتى موجود دهه‌ 20 تا 30، که به شکل دفورمه شده و زرد آن در دهه 40 و 50 ادامه یافت بدرد طبقه کارگر جوان که در صنعت بزرگ پرورش مییافت نمیخورد و تازه آن آموزشها برای او قابل دسترس هم نبود. این قشر از طبقه از سنت تشکلیابی که در گذشته بشکل موقت و محدود وجود داشت برخوردار نبودند. سنت سندیکایی اصناف و کارگاههای کوچک گذشته نمیتوانست بکار کارگران مجتمعهای صنعتی بیاید. اعتصابات و مبارزات کارگری در آن دوره ربطی به این سندیکاها نداشته و در بسیار از موارد بشدت مورد سرکوب خونین قرار گرفت.

علت اساسی تر ضعف سنت سندیکایی و تریدیونیونیسم در ایران عدم وجود پایگاه اقتصادی و سیاسی آن است. تریدیونیونیسم تنها یک گرایش درون طبقه نیست، بلکه جزعی از یک خط مشی و سیستم سیاسی و اجتماعی، یعنی رفرمیسم و سوسیال دموکراسی میباشد. اگر رفرمیسم و سوسیال دموکراسی در یک کشور به دلیل شرائط تولید و بازتولید سرمایه داری در آن کشور و به دلیل نیاز خاص سرمایه به ارزان نگه داشتن نیروی کار ممکن نباشد، سندیکالیسم نیز نمیتواند به عنوان بخشی از این سیستم پا بگیرد و قوام یابد. خط سندیکایی در ایران میتواند ما را حداکثر تا مرز ترکیه و پاکستان براند. که در آن تشکلهایی سندیکایی تنها در شرائط رشد سریع اقتصادی مانند ترکیه میتواند به موجودیت ظاهری خود ادامه حیات بدهند و در شرائط بحران و سرکوب به محاق فرو روند و در هیچ کدام از شرائط هم قادر نباشند واقعا امیال طبقه و مبارزه آنها را نمایندگی و رهبری کنند. سندیکالیسم ما، ما را حداکثر به ترکیه میرساند تا در چهارچوب مقاوله نامه های سازمان جهانی کار و ” بدور از سیاست زدگی” شاهد جدال و زد و خورد اردغان و نظامیان باشیم. رفرمیسم سالهاست در صحنه سیاسی ایران پایگاهی ندارد. عدم وجود اتحادیه تنها به اشرائط ختناق مربوط نیست،  تردیونیونیسم بدون حزب سیاسی اش، بدون پایگاه اقتصادی و اجتماعی اش، بدون افق دستیابی به جامعه ای مبتنی بر ” قانون” و پارلمان و ” دموکراسی” نمیتواند سربلند کند. برای همین آقای اکبری حتی نمیتواند نسخه های آموزش اتحادیه ها در کشورهای اروپایی را برای ایران بخواند و مجبور است بگوید اتحادیه ها در شرتئط دیکتاتوری باید مقبول دیکتاتوری واقع شوند: “حرکت های صنفی به دریافت واکنش های مثبت و قابل اعتنا از جانب مسئولین دست یابد. این یعنی اتحادیه بی اتحادیه. این یعنی پارلمان و دموکراسی بی پارلمان و حزب رفرمیست بی حزب رفرمیست. همه وسائل در اختیار دیکتاتوری است و ما هم در اینجا ول معطلیم و با نوحه خوانی آنها سینه میزنیم.( چون حتی نمیتوانیم با ساز کسی برقصیم)

سنت سندیکالیستها با سنت مبارزاتی کارگران ایران چنان بیگانه شده است که آنها اصلا درکی از مبارزه 5 دهه اخیر ایران  ندارند. خاطرات سندیکالیستهای دهه 40 و 50 شده سنت تشکیلاتی آنها. آنها نمیتواندد به سندیکاهای اولیه ای که کمونیستها مستقیما در سازمان دادن آنها نقش داشتند تکیه کنند و حتی نمیتوانند به سنت سندیکایی دهه 20 تکیه کنند. اولا در هر دو مورد درجه ای از فضای سیاسی باز وجود داشت و دوما طولانی مدت نبوند. آنچه برای آنها مانده خاطرات سندیکالیستها از سندیکاهای بی یال و کوپال دهه 40 و 50 است که اصلا شایسته عنوان تشکل کارگری نیستند.

سالهاست مبارزات کارگری ایران برمبنای مجمع عمومی و هیاتهای نمایندگی دارد پیش میرود، اینها در سنت و تجربه صنف خیاطان و کفاشان و نانوایان دهه 40 و 50 گیر کرده اند و بیرون نمیایند.

جنبش اتحاديه‌اى جزء تفکيک ناپذير يک خط مشى عمومى اجتماعى است، يعنى رفرميسم و سوسيال دمکراسى. تريديونيونيسم آلترناتيو مشخص رفرميسم و سوسيال دمکراسى برای سازماندهى کارگران است. همراه سازماندهی اتحادیه ای یک افق معين از دولت سرمایه داری، یک برنامه اقتصادی خاص، نگاه خاص به رابطه کارگر و سرمایه دار و…..طرخ میشود. اگر رفرمیسم و سوسیال دموکراسی از نظر عینی و ذهنی در کشوری معین و یک حوزه سیاسی و اقتصادی نتواند استقرار یابد، آنوقت سنديکاليسم نمیتواند به یک نیروی اجتماعی تبدیل شود. جنبش اتحاديه‌اى، بازوى کارگرى يک حرکت سياسى و اجتماعى است. علت نبود اتحادیه در ایران فقط این نیست که بورژوازی ایران از تشکیل اتحادیه جلوگیری میکند، بلکه رفرمیسم و سوسیال دموکراسی که جنبش اصلی و مادر اتحادیه گرایی میباشد، از نظر مادی و سیاسی شانسی برای نشو و نما در زمین ایران نیافته است و ندارد. برای همین حرفهای آقای اکبری شبیه حرفهای هویدا میباشد که بعد از شورش کارگران جهان چیت کرج و تظاهرات بزرگ آنها بطرف تهران و پیوست کارگران دیگر به آنها و سرکوب خونین آن شورش، اعلام داشت راه کنترل این کارگران دایر کردن اتحادیه هاست. اتحادیه هایی در شرائط بی حقوقی مطلق سیاسی در جامعه.

اگر در ایران در شرائط دوفاکتو اتحادیه ای شکل گیرد، اتحادیه مزبور در چهارچوب جنبش اتحادیه ای نمیماند، بلکه به بخشی از جنبش رادیکال کارگری تبدیل میشود.

وجود پایه مادی جنبش شورایی و ضعف و کمبود پایه ذهنی آن

جنبش شورایی در ایران یک حرکت زنده و سنت دار میباشد که در انقلاب 57 سربلند کرد و در آن زمان جریان سندیکایی در جنبش کارگری بیشتر در حاشیه جنبش و در کارگاههای کوچک و اصناف تنفس میکرد و عموما از نظر سیاسی به خط حزب توده گرایش داشتند.  ضمن اینکه بسیاری از تشکلهای کارگری در زمان انقلاب که نام سندیکا بر خود داشتند، به جنبش شورایی تعلق داشتند و یا عناصر جنبش شورایی در آن قویی بود. مثلا سندیکای کارگران پروژه ای و فصلی آبادان یک ارگان مهم سیاسی و طبقاتی طبقه کارگر در جنوب بود که هیچ قرابتی با سنت سندیکایی نداشته است و یا کارگران چاپ به رادیکالترین جریانات سیاسی آن زمان گرایش داشته و یا فعال آن بوده اند. همچنین تاریخ تشکلیابی کارگران در ایران با تاریخ کمونیسم در ایران عجین شده بود. در ایران تشکلیابی کارگران اساسا توسط کمونیستها رقم خورده است. از این نظر نمیتوان مثلا اتحادیه هایی که توسط حزب کمونیست ایران در سالهای بعد از مشروطیت و زمان ابتدای دیکتاتوری رضا شاه شکل گرفته بودند را با سندیکاهای زرد دهه 40 و 50 کنار هم گذاشت و گفت هر دو به یک سنت تعلق داشته اند و اینها سنت سندیکایی هستند.

تاریخ مبارزاتی 40 سال اخیر کارگران ایران هم نه برپایه آموزشهای سندیکالیستی و آموزش قانون کار و آموزش قانون ساسی و منتالیته سندیکالیستی که هیات موسسان سندیکایی با آنها مدت چند سالی اب در هاون کوبید و ذهن برخی از فعالین کارگری را مشوب ساخت و خود را خسته کردند، بلکه بر اساس مبارزه مستقیم کارگری، بر اساس مجمع عمومیها، بر اساس جنبش مطالباتی کارگران پیش رفت. رهبران اعتراضی کارگران در این مبارزه مستقیم پرورده شده اند و نه در آموزشهای منحط سندیکالیستی که میگوید: ” بگذارید سندیکا تشکیل دهیم تا کارگران دچار افراطگرایی نشوند”، ” تا اعتصاب لازم نباشد”.

خشم و نفرت سندیکالیستها از گرایش شورایی و رادیکال از آن زمان تاکنون زنده و قویی است. به این اظهارات زیر نگاه کنید.

“«۲٨/۱۲/۵۷ کارگران بیکار در وزارت کاراعتصاب غذاکردند.»یعنی ٣۶روز پس ازانقلاب. «۲۹/۱۲/۵۷ درخواست کارگران فصلی راه وساختمان باتحصن در وزارت کار باشعار برای بیکاری مافکری کنید»٣۷روزبعدازانقلاب«تجمع کارگران بیکاردرخانه کارگر۱٨/۱/۵٨»که توسط شوراهایی که افراد بی مسوولیت به راه انداخته وکارگران رابه بیراه کشانده واین گونه به دنبال حل مشکل بیکاری بودند،سازماندهی می شد.دراصفهان آنان باآوردن کارگران به خیابان در۱۹/۱/۵٨ که منجربه تیراندازی ازطرف افراد بی مسوولیت تر صورت گرفت یک کارگرکشته وچهارکارگر دیگر زخمی شدند. «۱۹/۱/۵٨اجتماع کارگران بیکاربرای رسیدگی به وضع خوددرمقابل منزل آیت اله طالقانی» دوستان جوان! مابااین شوراهایی که توسط مجمع عمومی هااداره می شوند وهزینه ماجراجویی های افراد بی مسوولیت را به طبقه کارگر تحمیل کردند وباعث ضربات بسیار به سندیکاهاشدند،آشناهستیم.افراد بی مسوولیت باشعارهای بی پشتوانه وبه ظاهرانقلابی آن هم دریکماه بعدازانقلاب وسرگردان کردن کارگران درخیابانها و وزارت خانه ها همان کاری راکردند که افراد بی مسولیت تر درمواجه باکارگران و تیراندازی وعامل ساواک خواندن کارگران به این آتش دامن زدند( مازیار گیلانی نژاد، سندیکالیستها همیشه حقیقت را میگویند، دی 91)

کارگر جوانی که میخواهد ببیند چرا یکی از مطالبات کارگران بعد از انقلاب انحلال سندیکاهای دوران شاه بود، به اظهارات 40 سال بعد آقای گیلانی نژاد توجه کند.

این خشم آقای گیلانی نژاد از جنبش کارگران است که در چهارچوب سندیکایی ذلیل و خوارشده آنها جایی نداشته و ندارد. آقای گیلانی نژاد و سندیکالیستها میتوانند لیست ” بی مسئولیتها” و “افراطگریهای” این جنبش را به حجم دهها جلد کتاب قطور برسانند. “بی مسئولیتهای” جنبش 40 ساله ما در ابعاد همه کشور از جنبش بیکاران در اصفهان که تظاهرات 10000 نفره آنان به گلوله بسته شد تا فولاد و هفت تپه همچنان ادامه دارد و هم چنان آن ” بی مسئولیترها” جنبش ما را به گلوله میبیندند، دستگیر و شکنجه و اعدام میکنند.

من فکر میکردم این آقایان سندیکالیست با “مسئولیت” حداقل بعد از 40 سال شرم دارند تا از گذشته خود حرف بزنند. اما میبینیم که نه، اینها همچنان با افتخار از زمانی که کنار آن ” بی مسئولیترها” بودند افتخار میکنند و سرکوب کارگران را نتیجه عمل جنبش خود کارگران میدانند. سندیکاهای که زیر نفوذ گیلانی نژادها بودند، حامی جنگ و حکومت و منافع ملی بودند و هنوز هم آقای گیلانی نژاد با همان زبان حرف میزند.

با همه زمینه های مادیی که جنبش شورایی دارد و با همه اینکه اعتراضات و اعتصابات کارگری در ایران اساسا با تکیه بر مجمع عمومی پیش میرود و در برخی از مراکز بزرگ مجمع عمومی میرود تا دائمی شود و در حالت غیراعتراضی هم به موجودیت خود ادامه دهد، اما اینکه طبقه کارگر ایران بعد از چهل سال مبارزه وسیع از تشکل شورایی خود برخوردار نیست و مجمع عمومیها موقتی و ضعیفند، رابطه بین رهبران و فعالین معترض کارگری در سطح منطقه ای و سراسری تامین نیست و به این دلیل رابطه میان مجمع عمومیها با هم تامین نیست، دقیقا به ضعف آلترناتیو کمونیستی، به ضعف گرایش رادیکال کارگری، گرایش سوسیالیستی در جامعه و میان کارگران برمیگردد. دست بالا پیدا کردن گرایش رادیکال و شورایی و مقبولیت عام آن در انقلاب 57 بر گرایش رفرمیستی و سندیکالیستی در میان کارگران، به دلیل بی پایگی افق سوسیال دموکراسی و رفرمیسم در ایران بود. عدم قدرتمندی کافی جنبش شورایی و ضعفهای آن هم به وضعیت کمونیسم در آن مقطع برمیگشت. کمونیسم در آن مقطع عموما کمونیسم خلقی بود و نمیتوانست تاثیرات مثبت پایداری بر جنبش کارگری باقی بگذارد.

حمله بورژوازی به کمونیسم که با سقوط بلوک شرق تحت عنوان سقوط کمونیسم انجام گرفته و میگیرد، بر کمونیسم و جنبش کارگری که مورد سرکوب خونین وحشناک قرار گرفته، تاثیر مخرب گذاشته است.  و این وضعیت تاثیر خود را مستقیم بر سازماندهی توده ای کارگران گذاشته است. وگرنه در صورت وجود یک آلترناتیو نیرومند کمونیستی، امروز جنبش مجمع عمومی و شورایی در وضعیت دیگری قرار داشت و جنبش کارگری به سطحی از تشکلیابی پایدارتر دست مییافت.

این بخش را میتوانم اینطور جمعبندی کنم که عدم وجود جنبش اتحادیه ای در ایران به عدم وجود زمینه های مادی و سیاسی آن برمیگردد. نه تنها رفرمیسم در ایران پایگاهی ندارد، بلکه با به راست چرخیدن جهان، خود بورژوازی سوسیال دموکرات در کشورهای باتبات اقتصادی و سیاسی آنچنان به راست چرخیده است که پایگاه سیاسی برای اتحادیه ها باقی نگذاشته است و از این بدتر در بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکا سازمان سراسری اتحادیه ها معمولا جناح راست حزب سوسیال دموکرات میباشد. اکثریت اتحادیه ها در اروپای شرقی و بسیاری از کشورهای بی ثبات اقتصادی جهان، دیگر هیچگونه نقشی در حمایت از کارگران ندارند، چه برسد به سازماندهی مبارزات آنها. اینکه کارگران در همه کشورها در نبود تشکل رزمنده خود از همین اتحادیه ها برای دفاع از حقوق خود بهره میبرند، مسئله دیگری است که اینجا فرصت پرداختن به آن نیست. اتحادیه ها به هر حال امروز سنگر دفاعی کارگران هستند.

مسئله مهمتر این است که در تمام کشورهایی که اتحادیه شکل گرفت و پایدار ماند، آزادیهای سیاسی در جامعه برقرار بوده و کارگران تونسته اند از نظر سازمانی مستقلا در برابر دولت و کارفرما سازمان توده ای خود را تشکیل دهند. حالا در ایران یک عده میخواهند با تئوری به دست آوردن دل حکومتگران و با تکیه بر این و آن بند قانون و لابیسم برای تغییر بندهای قانون، ” اتحادیه” تشکیل دهند. رفرمیسم منحط در ایران در شرائط دیکتاتوری خونین، به جناح راست اتحادیه ای در دنیا تعلق دارد. ببینید تئوریسین و دبیر هیات موسسان سندیکایی آقای اکبری چه میگوید:

“تشكيلات سنديكايي- اتحاديه‌اي كارگران قادر خواهد بود تا انگيزه‌هاي لازم را در بين كارگران و زحمتكشان ايجاد كرده و بادوام سازد. سنديكاها و اتحاديه‌هاي كارگري به روحيه‌ي همكاري متقابل و سودمند بين ذي‌نفع‌ها كمك‌هاي جدي خواهد كرد. تشكل‌هاي مستقل كارگري، توده‌ي اعضا‌ي كارگران هر صنف و حرفه و كارخانه را از حاشيه به متن وارد مي‌كند و در راستاي تصويب و ايجاد توليدات سودمند و خدمات مفيد، كارگران پويا و خلاق تربيت مي‌كند. اگر مردم زحمت‌كش بر حسن انجام كارها از طريق تشكيلات خاص خود نظارت داشته باشند و در پيش‌بُرد و ارتقاي سطح توليد و خدمات اجتماعي نقش‌آفريني كنند و مطمئن باشند از اين طريق قادر خواهند بود سهمي درخور كه ضامن حفظ كرامت انساني‌شان باشد به‌دست آورند، آن‌گاه آغاز پروژه‌ي ايمن‌سازي است و نگاه امنيتي به اتحاديه‌ها و سنديكاهاي كارگري ضرورت وجودي پيدا نمي‌كند تا بخواهد نيرويي را حذف كند و از اعلام نظر و راي كارگران آگاه بهراسد؛ چرا كه آگاهي شرط لازم براي امنيت است. (از مقاله نگاه امنیتی به فعالیت اتحاده ای کارگران- حسین اکبری)

مسلما بسیار از فعالین و رهبرانی که بدنبال تشکیل اتحادیه هستند تا کارگران را برای بهبود زندگی خود متحد و متشکل کنند، دنبال چنین تئوریها و آموزشهایی نمیروند. اما امروز راه سرراست متحد و متشکل کردن کارگران در مراکز بزرگ صنعتی تشکیل مجمع عمومی و مجمع نمایندگان است. فردا این فعالین هم میتوانند اتحادیه خود را بر مبنای مجمع عمومی شکل دهند.

آن جنبشی که در شرائط حال میتواند جنبش کارگری را به داشتن تشکیلات توده ای رهنمون کند، جنبش شورایی کارگران است که امروز بر اساس جنبش مجمع عمومی در مراکز بزرگ کارگری در جریان میباشد و میرود تا به عنوان یک سنت کارگری در میان بخش وسیعی از رهبران جوان کارگری تثبیت شود.

8 دی 99، 28 دسامبر 20