بیانیه پلنوم ۲۹ حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست – طبقه کارگر، جهان معاصر، جنبش های اجتماعی و مبرمیت آلترناتیو کمونیستی

طبقه کارگر، جهان معاصر،
جنبش های اجتماعی و مبرمیت آلترناتیو کمونیستی

بیانیه پلنوم ۲۹ حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست

۱- تحولات جهان در دو دهه گذشته، از فروپاشی بلوک شرق تا بحران جهانی سرمایه داری، تغییراتی جدی بر شرایط مبارزه و معیشت طبقه کارگر تحمیل کرده است. از یکطرف شکست دکترین و پروژه “نظم نوین جهانی” آمریکا در ایجاد جهان تک قطبی و از طرفی دیگر بحران اقتصادی سرمایه داری که از سال ۲۰۰۸ شروع شده است، رویاروئی قطبها و قدرتهای سرمایه داری را تشدید کرده است. در جبهه اصلی مبارزه طبقاتی، کل بورژوازی جهانی وسیعا به دستاوردهای معیشتی و مبارزاتی طبقه کارگر تعرض کرده است و متقابلا کارگران و توده های محروم در دفاع از معیشت و حقوق خود وسیعا به میدان آمده اند. در جبهه دیگر، قطبهای رقیب بورژوازی با تشدید رقابت برسر سهم خود از حاصل استثمار طبقه کارگر و هژمونی طلبی در جهان معاصر، دنیا را به میدان جنگ و میلیتاریسم و تروریسم تبدیل کرده اند. این تحولات از نیازهای بقا و بازسازی نظم سیاسی و اقتصادی سرمایه سرچشمه میگیرند و هدف آن چیزی جز تمکین و تسلیم طبقه کارگر به آینده هولناکی نیست که سرمایه داری پیش روی بشریت قرار داده است.

۲- بحران اقتصادی جهان سرمایه داری پیچیدگی بیشتری به این اوضاع داده است. بقول مارکس، “مهمترین قانون از دیدگاه تاریخ” یعنی گرایش نزولی نرخ سود، حکم خود را دیکته کرد. با شروع این بحران، رقابت میان سرمایه داران و دول بورژوازی، علیرغم تظاهر به “تفاهم” آنان برای “حل” بحران، در سطح منطقه ای و جهانی اوج گرفت. ابراز وجود فاشیسم و راست افراطی، وضع قوانین جدید “امنیتی”، تبدیل خشونت عریان به کلام اول و آخر دمکراسی، بی افقی چپ بورژوازی در مقابل جناح راست در جوامع غربی، تشدید جنگهای محلی و نیابتی، سبعیت قطبهای بورژوازی برای دستیابی به بازارها و گسترش مناطق تحت نفوذ خود، تحمیل سناریوی سیاه در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و برخی از کشورهای شمال آفریقا، همه در مجموع سیمای کنونی جهان معاصر را ترسیم میکنند. سرمایه داری جز ابهام، بی آیندگی، ناامنی سیاسی و اقتصادی، عدم دسترسی به حقوق پایه ای، تحمیل عقبگردهای فکری و فرهنگی و تداوم اسارت بشریت در بردگی مزدی افقی ندارد. در جهانی که وعده داده میشد بسوی “ثبات” و “آرامش” میرود، اکنون عنصر بی ثباتی بر کلیه قلمروهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی آن حکم میراند.

۳- اسلام سیاسی که در متن رقابت دنیای دو قطبی شرق و غرب و برای تقابل با کارگر و کمونیسم به صحنه آورده شد، با واقعه دلخراش ۱۱ سپتامبر به تروریسم و میلیتاریسم آمریکا و موئتلفینش امکان جدیدی داد. سیاست “جنگ علیه تروریسم” بوش جهان را بمیدان جنگ دو قطب تروریستی تبدیل کرد. بعد از سقوط بلوک شرق، اسلام سیاسی بعنوان “اردوی شر” تعریف شد. ماحصل این جنگ و سیاستهای ارتجاعی دولتهای غربی در عراق و افغانستان و اقصی نقاط جهان، به قدرتگیری بیشتر اسلام سیاسی منجر شد. توحش و تروریسم هر روزه اسلام سیاسی، و مهمتر خیزش های توده ای در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا برای دست یابی به آزادی و عدالت اجتماعی، علیه استبداد و فقر و فساد دول بورژوازی در این کشورها، روند افول اسلام سیاسی را اعلام کرد. با اینحال، در جهانی که سناریوی سیاه و تروریسم و جنگ و میدان دادن به راستگرائی در متن بحران و رقابت قطبهای سرمایه یک مشخصه آنست، اسلام سیاسی هنوز نیروئی خطرناک و دارای قدرت عمل مخرب است. شکست نهایی اسلام سیاسی در گرو حل مسائل بنیادی منطقه خاورمیانه و عروج آزادیخواهی و برابری طلبی و سکولاریسم و آلترناتیو اجتماعی طبقه کارگر است.

۴- کشمکش قدرتهای بزرگ جهانی که اکنون حول جدال قدرت در اکراین اوج گرفته است گوشه ای از کشمکش و رقابت قطبهای سرمایه داری بر سر بازار کار و کالا و گسترش حوزه نفوذ است. اهدافی که طرفهای این جدال دنبال میکنند به منافع بلاواسطه و درازمدت طبقه کارگر اوکراین ربطی ندارد. ناسیونالیسم عظمت طلب روسی که تازه از آوار فروپاشی اقتصادی و سیاسی شوروی و بلوک شرق سابق کمر راست کرده است، به دنبال احیای قدرت منطقه ای و جهانی خویش است. آمریکا و اتحادیه اروپا نیز اهداف استراتژیک و منافع اقتصادی خویش را دنبال میکنند و خواهان تبدیل روسیه به یکی از شرکاء جهانی خود و نه رقیبی در برابر خود هستند. این جدال به قلمرو کشورهای سابق بلوک شرق محدود نیست و در خاورمیانه از ایران و سوریه و مصر تا سراسر آفریقا در جریان است. مسائلی مانند “صلح جهانی”، “قوانین بین المللی” و غیره که در متن این جدال مطرح اند، صرفا ابزارهای ایدئولوژیک و مانورهای دیپلماتیک این کشمکش ارتجاعی است. کمونیسم کارگری در عین مخالفت بدیهی اش با جنگ طلبی امپریالیستی، برای ادعای “صلح جهانی” این قطبهای بورژوایی ارزش قائل نیست. از نظر کمونیسم کارگری و منافع طبقه کارگر اوکراین و روسیه، اهداف هر دو سوی جدال جاری، ارتجاعی و ضد کارگری اند. یک صلح پایدار تنها میتواند از طریق بمیدان آمدن جنبش سوسیالیستی و کمونیستی طبقه کارگر و محصول یک پیروزی کارگری بر همه طرفهای این جدال باشد.

۵- همراه با این تحولات جهانی، کشمکش سیاسی و طبقاتی شکل کلاسیک تری بخود میگیرد. گرایشهای اجتماعی – طبقاتی، کمونیسم، ناسیونالیسم و فاشیسم مجددا در تلاش اند که میداندار شوند. مردمی وسیعا در صحنه هستند که وضع موجود را قبول ندارند و مطالبات و بیم و امیدهای خود را مطرح میکنند. تصویر از دولت، که در اذهان توده وسیع مردم برای دوره ای طولانی و بطور خودبخودی به عنوان “نماینده مردم” محسوب میشد، رنگ باخت. در کشورهای اروپائی و دمکراسی های سنت دار، مردم هیئت حاکمه و جناح های آن را دزدانی خطاب میکنند که در کابینه و پارلمان علیه منافع آنان قانون تصویب میکنند. قانون گریزی و تقابل با فعال مایشائی حکومتها جای “احترام به قانون” را میگیرد. تمایل به اجرای مستقیم اراده خویش، علیرغم اغتشاشات فکری حاکم بر اذهان توده های بپاخاسته، رگه جدیدی در مقابل قانون و سلطه طبقه بورژوازی است. بازگشت جوامع به اعتراض و قیام علیه استبداد و زورگوئی نشان از یک روند خلاف جریانی قوی برخاسته از صفوف طبقه کارگر و اعماق جامعه و کمرنگ شدن تبلیغات ارتجاعی بورژوازی در افکار و آرا آنان است.

۶- با تمام ضعف ها و کمبودهای موجود در اردوی بشریت آزادیخواه و برابری طلب، در مقابل سناریویی که دول بورژوازی برای بی افق کردن، بی تفاوت کردن و به تسلیم کشاندن طبقه کارگر و اکثریت مردم جهان چیده اند، مجموعه اوضاع بیانگر این است که طبقه کارگر از شوک اولیه بحران اقتصادی اخیر بیرون می آید و اعتراضات به وضع موجود ماهیت رادیکال تر و سرراست تر طبقاتی پیدا میکند. تقابل با راسیسم دولتی و نیروهای فاشیست که در متن بحران اقتصادی و در فقدان یک آلترناتیو کمونیستی کارگری زمینه ابراز وجود یافته اند، به یک مسئله محوری تبدیل میشود. نسل جدید که اکثریت عظیم آن متعلق به طبقه کارگر و اردوی بیکاری جهان است، در مقیاس جهانی تلاش میکند خود را از فعال مایشائی حاکمیت بورژوائی خلاص کند و به اشکال موثری از عمل رادیکال رو بیاورد. جنبش آزادی زن در کشورهای اسلام زده به شکل نسبتا قدرتمندی علیه اسلام سیاسی و ارتجاع فکری و فرهنگی بمیدان آمده است. تسلط قدیمی و ظاهرا ثابت افکار و عقاید ارتجاعی حکومتها و نیروهای دست راستی بر ذهن و عمل توده های مردم سست تر شده و زمینه بسیج نیروهای اجتماعی ضد تبعیض و نابرابری علیه ارتجاع سیاسی در این کشورها بیش از پیش گسترش یافته است.

۷- در این دوره بن بست و ناتوانی راه حلهای جناحهای مرکز و چپ بورژوائی در مقیاس وسیعتر یک بار دیگر آشکار شد. راست افراطی و بازار آزادی، کل مکاتب و تئوری های اقتصاد سیاسی بورژوائی اعم از فریدمنی و کینزی و دولتگرایان حول نجات سرمایه ها و تهاجم به طبقه کارگر بسیج شدند. نه فقط در مقیاس جهانی بلکه در کشورهائی مانند ایرلند و اسپانیا و ایتالیا و یونان که بحران اقتصادی آنها را در نوبت سقوط و فروپاشی قرار داده است، جناح چپ بورژوازی پلاتفرم و راه حل متفاوتی برای برون رفت از این وضعیت ندارد. بوش و اوباما و سارکوزی و اولاند و شرکا و رقبایشان، مانند همیشه، تنها به زبان تهاجم به طبقه کارگر و جنگ و قلدری میلیتاریستی سخن میگویند. کل اردوی سوسیالیسم و کمونیسم بورژوائی در بیشتر شاخه ها و فرقه های آن مدتهاست به ساختار غرب متوسل شده است. تعدادی معدود و حاشیه ای نیز در گارد “چپ” ضدغربی و ضد آمریکائی باقی مانده اند. موقعیت عینی و طبقاتی چپ غیرکارگری بعد از سقوط سوسیالیسم بورژوایی اردوگاهی، منشا این دیدگاهها و سنتها است.

۸- ناتوانی سندیکالیسم در متن بحران اقتصادی فعلی نیز مجددا آشکار شد، حتی وقتی امواج اعتصابات و اعتراضات کارگری و توده ای فرانسه و کشورهای اروپائی را در برمیگیرد. سندیکا و اتحادیه هنوز در غرب و بیشتر کشورها ابزار و یک سنگر دفاع از مطالبات کارگران در مقابل سرمایه داران و دول بورژوائی است. اما سندیکالیسم در پیشرفته ترین و سنت دارترین شکل خود بار دیگر نشان داد که نه تنها ابزار مقاومت طبقه کارگر در مقابل بورژوازی نیست، بلکه مانعی در راه دخالت این طبقه در سیاست هم هست. جای شوراها و مجامع عمومی و جنبش قدرتمند عمل مستقیم کارگری در این دوره از تقابل کارگران با سرمایه داران و دولت هایشان نیز بشدت خالی است. کشمکشهای این دوره طبقه کارگر و دول بورژوازی بار دیگر نشان داد که طبقه کارگر تنها از طریق احزاب سیاسی کمونیستی خود میتواند در سیاست دخالت کرده و در مقابل بورژوازی قد علم کند.

۹- در کنار اینها، واقعیت تلخ این است که جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر که سرنوشت تقابل کار علیه سرمایه به آن گره خورده است، هنوز موقعیت کم تاثیری در قلمروهای مختلف مبارزه سیاسی و طبقاتی دارد. کارگر نه تحت رهبری حزب و جنبش کمونیستی کارگری خویش بلکه بخشا پراکنده و یا زیر نفوذ گرایشات خرده بورژوائی و بورژوایی و یا حداکثر تحت رهبری اتحادیه های کارگری در این و آن کشور قرار دارد. به این واقعیت باید شرایط بغایت نامناسبی را اضافه کرد که دولتهای سرمایه داری در سطح جهان به طبقه کارگر تحمیل کرده اند. در عین حال، دنیای امروز برای برون رفت از مصائب تحمیل شده کاپیتالیسم بیش از هر زمان نیازمند به صحنه آمدن آلترناتیو سوسیالیستی و کمونیستی کارگری است. اوضاع متغییر و شرایط متلاطم جهانی عمیقا عروج قدرتمند جنبش کمونیسم کارگری را می طلبد. جنبشی که مبارزه طبقاتی کارگر را به نفی کامل و ریشه ای نظام سرمایه داری و مناسبات بردگی مزدی گره میزند. هرگونه تغییر واقعی ای در وضعیت فعلی مبارزات کارگران و توده های محروم در هر گوشه جهان، در گرو ایجاد ستاد رهبری کننده این مبارزات یعنی حزب کمونیستی کارگری است. مادام که نظام کنونی توسط عمل سازمانیافته و آگاهانه کارگر و کمونیسم سرنگون نشود، مادام که در مقابل راه حل های ارتجاعی سرمایه داری، آلترناتیو سوسیالیستی قرار داده نشود، سرمایه داری میتواند از وخیم ترین بحرانها به قیمت مشقات بیشمار صدها میلیون کارگر عبور کند. شکست خیزشهای توده ای در شمال آفریقا و خاورمیانه، به نتیجه نرسیدن اعتراضات گسترده و رادیکال کارگری در فرانسه و یونان و اسپانیا، فروکش کردن جنبش اشغال و اشکالی از اعتراضات خرده بورژوازی رادیکال و افول سریع این تحرکات، بیانگر این حقیقت است که مبارزه انقلابی زیرورو کننده به انتقاد اجتماعی کارگری و حزب کمونیستی و سازمانده آن گره خورده است. تلاشها و مقاومتهای کارگران و محرومان جامعه در فقدان حزب سیاسی کارگری و کمونیستی نه تنها به نتیجه مطلوب نخواهد رسید بلکه میتواند منشا سرخوردگی میان کارگران و زمینه ساز قدرتگیری جریانات اولترا راست ناسیونالیست و فاشیست شود.

۱۰- جنبش کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست بعنوان یک حزب مارکسیستی و انترناسیونالیست در ایندوران وظایف مهمی دارد. پیشروی مبارزه کارگری در هر گوشه جهان پیشروی کل طبقه کارگر و شکست در هر نبرد، شکستی برای اردوی کار است. اولین مسئله اساسی تاکید و تلاش عملی برای بمیدان آمدن کارگران بعنوان یک آلترناتیو سیاسی و اجتماعی است. حزب حکمتیست حمایت و دخالتگری در مبارزات جاری اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر را در هر جای دنیا امر و وظیفه خود میداند. حزب ما همراه با کارگران کمونیست در هر گوشه جهان جهت کمک به ایجاد احزاب کمونیستی کارگری بعنوان نیاز فوری و بلافصل مبارزه سیاسی و طبقاتی در ایندوران تلاش میکند. حزب حکمتیست بر نقد مارکسیستی راه حل های بورژوائی و رفرمیستی و خرده بورژوائی و دخالت کمونیستها در مباحث مارکسیستی تاکید میکند. حزب حکمتیست شکل گیری یک مرجع فکری جهانی کمونیسم کارگری را یک ضرورت جدی کمک به مبارزات رادیکال کارگری و توده ای در هر گوشه جهان میداند و بر تقویت انترناسیونالیسم کارگری و مبارزه برای سازماندهی انقلاب کارگری تاکید میکند و کمونیستها را به این سیاست و خط مشی فرامیخواند!

۱۱- در صحنه سیاست ایران، مهم ترین تلاش ما در این دوره عروج جنبش سیاسی – حزبی کمونیسم کارگری در مقابل کل اردوی بورژوازی است. حزبی مدافع منافع طبقه کارگر و پرچمدار مارکسیسم که تفاوتهای خود را در همه زمینه ها با کل چپ مدعی کمونیسم، به روشنی بیان میکند. حزبی که علیه افکار و آراء و خرافات بورژوائی در جدال هر روزه است. حزبی که اعتراض توده کارگر و مردم معترض به جمهوری اسلامی را به اعتراض خود و بیان اعتراض خود را به بیان اعتراض آنان تبدیل میکند. حزبی که بیانگر نقد فکری و سیاسی کارگر کمونیست به وضع موجود است و کارگر و فعال و رهبر کمونیست درون طبقه کارگر خود را با آن تداعی میکنند. در ایران امکان عروج کمونیسم کارگری در قامت یک جنبش سیاسی مهم و یک بازیگر اصلی صحنه سیاست قویا وجود دارد. چپ و کمونیسم و کارگر در جامعه ایران خوشنام است. مشکل تاریخی بورژوازی ایران هم به میدان آمدن کمونیسم و طبقه کارگر در هر تحول سیاسی است. این واقعیت بورژوازی ایران را به نیاز داشتن شاه و خمینی و خامنه ای بر بالای حاکمیت بورژوائی در ایران و سرکوب عریان سیاسی طبقه کارگر و کل جامعه، کشانده است. بزیرکشیدن کلیت جمهوری اسلامی و به مصاف کشیدن کل مناسبات بورژوائی بردگی مزدی در ایران و سازماندهی انقلاب کارگری، وظیفه فوری حزب ما در روند تحولات سیاسی آتی ایران است. پیروزی کارگری در ایران در عین حال میتواند سرها را در دنیا به طرف آلترناتیو کمونیستی کارگری بچرخاند و نوید شکل گرفتن کمونیسم کارگری در سطح جهان و بار دیگر برافراشتن پرچم مارکس توسط کارگران کمونیست باشد. حزب حکمتیست برای رسیدن به این اهداف تلاش میکند و طبقه کارگر و اردوی آزادیخواه را به متشکل شدن حول پرچم کمونیستی کارگری خویش فرا میخواند!

آوریل ۲۰۱۴