سعید مدانلو بیستم می ٢٠١٤
شوراهای کارگری و سندیکالسیم!
سندیکا اساساً یک تشکیلات نوع سرمایه داری است که در نزد طبقه کارگر به مثابه اهرمی که با ﺁن از ″سهمش″ در قبال افزایش سودﺁوری سرمایه دفاع میکند، وجود دارد. کارگری کهعضو سندیکا می شود بلکه از ابتدا نمی داند که تعهد سپرده است تا به شرط سود ﺁوربودن سرمایه، او میتواند به ناچیز بودن دستمزدش اعتراض کند. این خط قرمز سندیکاست که نمی بایست از ﺁن عبور کند. این تعهدی است که نمی توان به ﺁسانی زیرش زد. سندیکا در واقعیت امر توافق اولیه و اساسی کارگر و کارفرماست که ″سودﺁوری برای طرفین اصل اول است″ منتها ″دعوای قانونی″ بر سر سهم هر یک از طرفینِ توافق در مقدار سود است. و یا اینکه می ﺁیند و مبنا را مقدار افزایش نرخ تورم فرض میگیرند که البته با معیار قبلی اساساً فرقی ندارد. هرچه نرخ تورم بالاتر میرود نمودار سود سرمایه نسبت به دستمزد افزایش می یابد. سندیکا باید در مواقع بحران سرمایه در درجه اول به سود ﺁوری خدمت کند تا بقای خودش را تضمین کرده باشد.
در ابتدای تعرضاتی که طبقه کارگر به انحاﺀ مختلف به حاکمیت سرمایه ﺁغاز می کند معمولاً سندیکالیسم پیشتاز قضیه می شود و بخشهای رادیکال و غیر رادیکال پیدا می کند و رفته رفته با تعمیق یافتن هرچه بیشتر بحران، سندیکالیسم که در پر سر و صداترین و فراگیرترین وجهش در ﺁن مملکت پدیدار شده زیرِ پای مقتضیات سود ﺁوری سرمایه زه میزند. منتها سندیکالیسم حزبی و چپ سندیکالیست برای نخوردن برچسب ″راست″ به پیشانیش به مراتب رادیکالتر عمل میکند. او در واقعیت امرلاشه همان سندیکالیسم را خِرکش می کند. رهبر صاحب نام سندیکا که زبانش را بریده بودند و با مصیبتهایی که به خود و بستگانش وارد کرده بودند دل بشریت متمدن را برده بود، سر در ﺁوردنش از راست ترین محافل لیبرالی سرمایه تنها نشانِ ازکار افتادگی سندیکالیسم برای تامین منافع طبقۀ کارگر در شرایط گیرپاژ کردن چرخهای سرمایۀ درگردش اسلامی در ایران و در میان سرمایه جهانی است. اینجا هیچگونه ″خیانتی″ صورت نگرفته.
سندیکالیسم چرا به اشکال مختلف و بعضاً رادیکالیزه تر شده در میان طبقه کارگر و نیروهای سیاسی چپ جامعه حضور دارد؟ نه اینکه مدیای سیاسی غرب و رو به ایران این روزها موثرترین مبّلغانش باشند بلکه همه ﺁنهایی که همۀ زندگی سیاسیشان را گذاشته اند و اعتراضشان به حاکمیت سرمایه اسلامی را دوفاکتو وبه ″دستمزد″ بند کرده اند بدون اینکه بخواهند کارگر را به ابزارهای لازم که متضمن موفقیت اوست مجهز کرده باشند، بیشترین تبلیغات را به نفع سندیکالیسم انجام می دهند. سرسختی و ماندگاری سندیکالیسم بیشتر از این جهت است.
ماجرای بالا رفتن حداقل دستمزد مطابق تورم اقتصادی در جامعه یک موضوع تازه ای نیست. منتها دعوای کارگر و چپ و کمونیست با حاکمیت اسلامی بر سر این موضوع معمولاً به روالی پیش رفته که هر ساله بدون استثناﺀ دار ودسته و تشکیلات حکومتی برای کارگران به نازلترین بهای ممکن نرخ تعیین کردند و حرف ﺁخر را زدند. سندیکالیسم و در نتیجه سندیکا با قدری سرو صدا خاموش شد و با ﺁن کنار ﺁمد تا چگونه بتواند از پس مصیبت سال ﺁینده بر ﺁید که اوضاع برای سرمایه اسلامی و برای او و سندیکالیسمش قمر در عقرب تر از این خواهد بود. سندیکالیسم حزبی و چپ سندیکالیست بر اساس خواست حکومت سرمایه به کارگران بدنبال هر بهار بی حاصلی که می گذرد وعده بهار دیگری را می دهند. اتفاقاً حاکمیتهای سرمایه داری در ایران و بویژه حاکمیت سرمایه اسلامی یک روال معینی را به مبارزات طبقه کارگر ایران تحمیل کرده است. بدین جهت که گویا هر ساله قرار است دور و برِ فرارسیدن هر بهار یک وعده ملاقات برای خودنمایی طرفین صورت بگیرد و کارگران و به همراهشان جماعت چپ و کمونیست و فعال کارگری بناست در این مدت کوتاه و معین یک سر وصداهایی در مورد مقدار اضافه دستمزدها بلند کنند و حکومت هرساله به نحوی با کنترل به قول خودشان محسوس و نا محسوس اطلاعاتی و نظامی و دستگیری و حبس تعدادی از فعالین شناخته شده، تشدید اعدامهای خیابانی و بالا بردن دوز تهدید و کتک زدن کارگران در خیابانها از پسِ سر و صداها بر ﺁید و کارگر کم کم عقب نشینی و صحنه را ترک کند و برود خانه اش تا سال دیگر همین موقع ها بلکه سرنوشتش طور دیگری رقم بخورد. وعده ملاقات دیگرِ سالیانۀ حکومت با جماعت کارگر و چپ و کمونیست برای سرشاخ شدن، اول ماه مه است. سندیکالیسم موجود در بخشی از نیروهای سیاسی چپ هربار برافروخته تر و هیجان زده تر منتظر معجزه ای می ماند که گویا قرار است بالاخره در یکی از ﺁنها بوقوع بپیوندد. تحرکات کارگران در ﺁخر هرسال و در اول ماه مه البته معیار سنجش ارتقاﺀ سطحِ مبارزات و تلاش ﺁنها در برابر حاکمیت سرمایه است منتها هیچگونه دلیلی وجود ندارد که در ﺁنها اتفاق خارق العاده ای رخ دهد و یا عقب نشینی ای به حاکمیت تحمیل شود. بویژه که حاکمیت برای این ″روزهای مصاف″ بسیار تمرین کرده تر، ﺁموخته تر و ﺁماده تر است. این خواست حاکمیت سرمایه است که ″روز مصاف″ را تعیین کند. شورای کارگری این روال که به حاکمیت سرمایه فرصت کنترل نمودن و معطل نگهداشتن مبارزه کارگران را می دهد درهم می شکند و مبارزه را برای کارگر به یک امرمستمر، لاینقطع و موثر تبدیل می کند.
چسبیدن به ″دستمزد″ به شیوه سندیکالیستی با هرگونه شور و حال و رادیکالیسمی که عرضه شود عین تبلیغ بدون واسطه برای سندیکالیسم است . یک کارگر سندیکا میتواند از سندیکالیسم فاصله بگیرد و از این تفکر و شیوۀ عمل ﺁن جدا شود منتها یک سندیکالیست در این مورد مشکلش خیلی بزرگتر از این حرفهاست. سندیکالیسم به مثابه رهبریت سندیکا در بحرانی ترن شرایط سرمایه اول باید به بقای سرمایه و سود ﺁوری اعلام وفاداری کند. سندیکالیسم حزبی سیاسی بودن بحران سرمایه اسلامی و علل نامتعارف بودن گردش سرمایه اسلامی و به بن بست رسیدن همۀ جانبه و غیر فاکنسیونال شدن ﺁن در شرایط حاضربه مثابۀ یک اقتصاد سرمایه داری را ناگزیر به انکار ﺁن است. سندیکالیسم سطح مطالبات و توقعات طبقه کارگر را به شدت پایین می ﺁورد.
ﺁنچه که می تواند سندیکالیسم و تبعات ﺁنرا در شرایط تحرکات جدید و فزایندۀ طبقه کارگر به چالش بکشد ﺁلترناتیوی است که اساساً اختیارات کارگر را در امر تولید و کارخانه و موسسه و هرﺁنجایی که کار و تولید می کند و سرویس اراٸه می دهد مد نظر دارد و قدرت کارگر را در ﺁنجا می بیند و ﺁنرا چارۀ کار طبقه کارگرِ پا به جلو گذاشته می داند.
کدام ″ اقتصاد دان برجسته ای″ نظر داده است که شورای کارگران کارخانجات و موسسات معظم تولیدی و خدماتی در ایران نمی توانند در کلیه امور کارخانجات وموسساتی که در ﺁن کار می کنند دخالت و نظارت کامل داشته باشند؟ کدام ″فیلسوفی″ نظر داده که کارگران امروزه روز نمیتوانند جلوی همۀ دزدی گرگیهای کارخانجات و موسسات بزرگ تولیدی و خدماتی را بگیرند و بدون واسطه و با کنار زدن نوچه های مفتخور حاکمیت از بالای سرشان که این روزها عجیب به خِنِس خوردند و پته دزدیهای میلیاردی یکدیگر را روی ﺁب میاندازند، مستقیماً با کارفرمای اصلی یعنی حاکمیت سرمایه اسلامی و خزانه دار کل سرمایه اسلامی طرف حساب شوند؟ کسی که امروزه روز طبقه کارگر ایران را در این حدِ توانایی و شایستگی نمی بیند ممکن است نیت بدی نداشته باشد منتها او نمی داند که شورای کارگری این توانایی را به او خواهد داد. توانایی و قابلیت طبقه کارگر ایران محرز است منتها ابزار تشکیلاتی معینی را با مکانیزم معینی طلب می کند تا بتواند قدرت و ظرفیت سیاسی اش را بروز بدهد.
″مجمع عمومی تشکیل بدهیم و به دستمزد اعتراض کنیم″ عین سندیکالیسم است. چرا کارگر مجمع عمومی تشکیل ندهد و خودش را در کارخانه صاحب اختیار نکند؟ نمی تواند همه اختیار را یکجا به دست بیاورد؟ درعوض خیلی اختیارات را می تواند همان روزهای اول تشکیلش از ﺁن کارگر کند.
اولین چیزی که کارگر جماعت حق خودش میداند و هرگونه مخالفت با ﺁن ضد کارگری و ضد بشری و حتی غیر معقول جلوه می کند این است که بتواند بر کلیه امور مالی مربوط به اعتبارات و عملیات مربوط به بده بستانها، اسناد مربوط به کلیه نهادهای حکومتی، افراد و شرکای سهیم در سود سالانه ﺁن کارخانه و یا موسسه ای که در ﺁن کار میکند دسترسی کامل، نظارت و حسابرسی داشته باشد. دوم اینکه شوراهای کارگری بر استخدام و اخراج کارکنان در صورت نیاز به بالابردن و یا کاهش تولید و خدمات نظارت و اشراف دارند و با اخراج کارگر در صورت کاهش تولید و هر اتفاق دیگری موافقت نمی کنند. کارفرما که در اینجا بجز حاکمیت سرمایه اسلامی نیست بجای اخراج کارگر مکلف به تامین اعتبار برای ادامۀ تولید است. کارگر برای سود کارفرما کار نمی کند. او برای تامین حوایج خود و همنوعان خود دراجتماع بشری کار میکند و حق مسلمش است که از سطح زندگی مرفه امروزی برخوردار باشد. اینکه حاکمیت سرمایه اسلامی و کارفرمای اصلی بابت تولید کارگر سود نمی برد مشکل کارگر نیست. مشکل کارگر نیست اگر جمهوری اسلامی نتواند ″حق و حقوق″ لمپنها و مافیایِ اختلاسِ تشکیلاتِ سیاسی و اقتصادیش که سرتا پای ارکان سیاسی و اقتصادی و قوای سرکوب حکومتش را فرا گرفته اند بپردازد.
در سال ٥٧ کارگران در کارخانه ها عموماً در طلب شورا بودند. ﺁنها با سندیکا ﺁشنایی دیرینه ای داشتند.
ﺁنها می دانستند که کارگر در سندیکا کاره ای نیست و تنها میتواند وقتی کارد به استخوانش رسید خیلی محتاطانه طلب اضافه دستمزد کند که هربار بلافاصله با قسم و ﺁیه کارفرما که ″کارخانه ضرر می دهد″ روبرو می شود و ناگزیر به تسلیم شدن است. جلوتر از این می رفت سرو کارش با ساواک بود. ذهنیت کارگر از بابت شورا بر این اساس بود که تابوی عدم دخالت، ﺁگاهی و نظارت کارگر بر امور مالی و بده بستانهای کارخانه و امور استخدامی و اخراج کارگران و مقررات کار را بشکند. خواستش بر این مبنا بود که در کارخانه قدرتی را در مقابل کارفرما برای خود تعریف و تضمین کند که هربار ناگزیر به کوتاه ﺁمدن در مقابل او بابت ″ ضرر میدهیم″ نباشد. کارگر میخواست خودش را با شورا در ظرفیتی از قدرت قرار بدهد که خِفت کارفرما را در کارخانه در دستهایش داشته باشد حتی اگر نتواند به کلی از صحنه تولید حذفش کند.
هدف شورا بدوا و اساساً نظر به اِعمال کنترل کارگری بر ﺁن کارخانه و یا موسسه تولیدی و یا خدماتی دارد که کارگر در ﺁن کار میکند. شورای کارگری ظرفی است که قدرت کارگران ﺁنطور که در تمامیت خود وجود دارد وهنوز ﺁنچنان خبری از ﺁن نیست را به صحنه دعوا می ﺁورد. شوراهای کارگری دخیل در اختیارات کارخانه ها و موسسات تولیدی و خدماتی، توازن قوای فیمابین حکومت سرمایه اسلامی و طبقه کارگر را بشدت به نفع کارگران تغییر خواهند داد.
قدرت شوراهای کارگران کمونیسم را به مراتب قدرتمندتر میکند. کمونیسم قدرتمند در ایران میتواند رهبری جنبش سرنگونی طلبانه مردم را بدست بگیرد و یا حد اقل در ﺁن یک پای قدرت غیر قابل حذف از صحنه شود.
عده ای″ استدلال″ میکنند که همین الانش هم حکومت کارگران را بشدت سرکوب میکند و چپ و راست به زندان می اندازد و بیرحمانه در خیابان کتکشان میزنند، وای اگر حرف شوراهای کارگری در میان باشد. این اتفاقاً متناقض ترین و درعین حال تسلیم طلبانه ترین استدلال است. کارگر بیشتر کتک میخورد و زندگیش دستخوش هزار مصیبت می شود چونکه ظرف مناسبی که برای مبارزه اش نیازمند است را در اختیار ندارد. ظرفی که می تواند همه توان و ظرفیت سیاسی طبقه کارگر ایران را در مقابل حاکمیت سرمایه اسلامی در ﺁن مملکت به میدان بیاورد. سندیکالیسم در ﺁغاز کار بحران سرمایه خودنمایی میکند و در عاقبت کارش بویژه در مملکتی از نوع ایران و اقتصاد سرمایه داری همه جانبه به بن بست رسیده، به جناحهای لیبرال تر سرمایه تسلیم می شود.
شورا تجربه ای نیست که طبقه کارگر ایران یکبار در گذشته ازسرنگذرانده باشد و کمبودهای خودش را هم در ﺁن ملاحظه نکرده باشد و یا هرگز از ﺁن بویی نبرده و خبری از ﺁن نداشته باشد. شورا در سال ٥٧ در ذهنیت اکثریت طبقه کارگر ایران به معنی مهمترین سنگربندیهایش در مقابل حاکمیت و اختیارات کارفرما معنی می داد. او می دانست تا ﺁنجایی که به قدرت سیاسی مربوط می شود دست را به اسلام سیاسی و خمینی وشرکای ﺁخوند و لیبرالش واگذار کرده بود و به امان خدا سپرده بود. براین اساس دنبال قویترین سنگر ها یعنی شورای دخالت گر و قانون تعیین کن و مقررات تحمیل کن و قرارداد بنویس در قبال حاکمیت سرمایه اسلامی و هر ﺁنچه نامی دیگر که بر ﺁن گذاشته می شد چشم گذاشته بود. فراموش نکنیم که در سال ٥٨ برای اولین بار در ﺁن مملکت بسیاری از شوراهای کارگری کارخانجات توانستند دستمزدی که خودشان رقمشان را تعیین کرده بودند به کارفرماه یعنی به حاکمیت سرمایه اسلامی که همه چیز را در اختیار خود گرفته بود تحمیل کنند و پس از ﺁن تاکنون این اتفاق تکرار نشد. به عینه بعد از سرکوب و به فتوای بنی صدر رٸیس جمهور وقت مالیده کردن شوراها بود که طبقه کارگر ایران دریافت که واگذاری قدرت به اسلام سیاسی و خمینی خیلی برایش گرانتر از ﺁنچیزی که فکر میکرد تمام شد. ﺁنها حزبی که دخالتشان در کار کارفرما و تعیین قانون و سند جمعی علیه اختیارات کارفرما در امور کارخانه ها را به نحو گسترده و سراسری نمایندگی و تثبیت کند و کار و بارش را شکل سراسری و منظمی بدهد و قدرتش را در مقابل حاکمیت نمایندگی کند در اختیار نداشتند. فعال کمونیسم کارگری امروز هرکجا باشد فراخوان مجمع عمومی به منظور تشکیل شوراهای کارگری کارخانه ها و موسسات تولیدی و کلیه موسسات اقتصادی و درﺁمدزای حاکمیت سرمایه اسلامی را در میان طبقه کارگر تبلیغ و ترویج میکند. شورای های کارگری متضمن دخالت قدرتمند طبقه کارگر در حساسترین نقاط سودﺁوری سرمایه اند و این دخالت فی نفسه سیاسی است و در حقیقت پایه تعرض سیاسی طبقه کارگر به بساط سرمایه است. فعال کمونیسم کارگری از ابتدا به این فکر می کند که چگونه میتواند قدرت جمعی کارگر را با بالابردن دخالت هرچه بیشترش در کار سرمایه تا حد تعیین مقررات کار و قراردادهای کارگری در رابطه کارگر و کارفرما ارتقاﺀ ببخشد. اینجاست که طبقه کارگر به انسجام مطلوبش دست پیدا میکند. اینجاست که توده سرنگونی طلب هژمونی طبقه کارگر را می پذیرد. برای اینکه قدرت را ﺁنجا می بیند. اتفاقاً شوراهای کارگری در صورت حضور قدرتمندشان زمینه ساز و الگوی شکل گیری شورای محلات و مناطق در شهرها و در سراسر کشور خواهند بود.
قدرت کارگر ﺁنجایی نمایان می شود که در کار حکومت دخالت سیاسی میکند. اولین مکان و مهم ترین دخالت سیاسی طبقه کارگر در کار حکومتِ سرمایه، کارخانه و یا موسسه ای است که در ﺁن کار میکند و مزد می گیرد. کارگران کارخانه ها و موسسات خدماتی سودﺁور و غیر سودﺁور در حاکمیت سرمایه اسلامی، همگی قادر به حذف واسطه های مافیایی و شرکای متفرقه حاکمیت سرمایه اسلامی بالای سرشان هستند و می توانند اعتبارات مالی و قراردادهای کارخانه را تحت نظارت و حسابرسی شورای کارگری کارخانه در ﺁورند. شورای کارگری مسٸول سود و زیان کارخانه و نوسانات قیمتها در بازار نیست و به ازاﺀ تامین اعتبارات بدون واسطه، دستمزد مکفی و تعیین ساعات کار روزانه از جانب شورا کالا و سرویس تحویل کارفرما یا همان حاکمیت سرمایه اسلامی می دهد.
منصور حکمت در کمتر موردی بوده که راجع به موضوع سازمانیابی طبقه کارگر صحبتی کند و در ﺁنجا روی مجمع عمومی و شورای کارگری تاکید نگذاشته باشد. او منشاﺀ اصلی نیرومندی طبقه کارگر در مقابل استثمارگرانش را در شورای کارگری و هرچه بیشتر اختیار دار شدن کارگر در کارخانه و یا موسسه ای که در ﺁن کار می کند می دید. سندیکالیسم حزبی هیچگونه جایگاهی درمتد کار و سیاست حزبی منصور حکمت نداشت. کارگر به هر شیوه ای برای بهتر کردن زندگیش مبارزه کند حقش است منتها کمونیسم کارگری هر شیوه ای را در میان کارگران تعقیب و ترویج نمی کند.
کارگر از مبارزه اش به اشکال مختلف دست نمی کشد. بدین لحاظ کمونیسم کارگری با سندیکا و کارگری که در ﺁن برای افزایش دستمزدش فریاد میزند و تلاش می کند هیچگونه مشکلی ندارد منتها این شرط دوستی نیست که به او گفته نشود، سندیکالیسم مطالباتش را هر بار نقش برﺁب خواهد کرد.
زنده با کمونیسم کارگری منصور حکمت
سرنگون باد حکومت نکبت اسلامی
ﺁزادی، برابری، حکومت کارگری