خدامراد فولادی – رنگ ها و عقیده ها

خدامراد فولادی

رنگ ها و عقیده ها

همه ی رنگ ها همعقیده نیستند
یکی سیاه است
یکی سبز
یکی هم سرخ
سیاه می خواهد سر به تن ِ هیچ رنگی نباشد
چونکه خودش در بی رنگی رنگ شده است
و از انعکاس ِ رنگ های دیگر در آینه ها
خوش اش نمی آید
این ضرب المثل را خودش ساخت و
بر زبان ِ کتاب های بینشی انداخت
که
بالاتر از سیاهی رنگی دگر نباشد
سیاه
رنگ ِ کابوس های شنیدنی ست
در خواب های ناگفتنی
سیاه
رنگ ِ مطلق ِ کوری و
کوری ِ مطلق است
در تاریکخانه ی انفرادی ها.
سبز
رنگ ِ گذر از چهار راه ِ بی تکلیفی ست
وقتی آدم نمی داند
از کدام سو برود
که قانون / قبض ِ جریمه برای اش صادر نکند
آنجایی که قانون از پیش
تکلیف ِ آدم را روشن کرده و می گوید
از کدام سو باید برود
تا مجازات نشود.
چهار راه ها می دانند
از کار که می افتند سبزها
سردرگم می کنند
پیاده ها و سواره ها را.
گذرگاه های تاریخی
خوب به یاد دارند
این بلاتکلیفی ها را.
سرخ
آواز ِ پرندگان است در بامداد ِ خیزش
که آوار می کنند سیاهی را
بر سر ِ خفاش های شب.
سرخ
پرچم ِ آویخته بر دم ِ صبح است
و بر بلندترین بام های زمین
که برافراشته گردد
از همه جا دیدنی تر است
مخصوصن وقتی
همه ی گذرگاه ها و
مرزهای بدون ایست و
بازرسی ِ عقیده
تزیین شده باشد با آن
و جایی نمانده باشد دیگر
برای خودنمایی ِ / سبز و سیاه.