سیوان کریمی- به بهانه خودکشی یک جوان در مریوان – خودکشی یا قتل 2
مقدمه: فضایی سرد و غم انگیز سراسر شهرمریوان را فراگرفته. مردم هر لحظه منتظر شنیدن یک خبر مرگ تازه هستند. رعب و وحشت را از وضع موجود به سردی و غم انگیزی شهر بیافزایید. مردم همه نگرانند. برخی حوادث اخیر را ” خودکشی ” می نامند و برخی دیگر ” قتل” این جوانان را به واقعیت نزدیک می دانند.
این شهر مریوان است. بنا به اخبار منتشر شده در نزدیک به دو هفته ، ” چند نفر جوان در شهر مریوان یا خودکشی کرده و یا به قتل ” رسیده اند. مورد اول که اتفاق افتاد، همه یقین داشتند که خودکشی بوده است. جوانی نوزده ساله که خود را در کنار دریاچه زریوار” زریبار ” به دار آویخته بود. پذیرش خودکشی برای جوانی نوزده ساله بدون داشتن افقی روشن از آینده، شرایط وخیم اقتصادی، فرهنگ ارتجاعی حاکم، بیکاری و هزاران دلیل دیگر ، به واقعیت نزدیک بود. اما به دنبال وی، در دو هفته هشت مورد دیگر اتفاق می افتد. شباهت این حوادث به حدی است که واژه قتل را مناسبتر می کند.
آنچه که قتل و بویژه قتل های زنجیره ای را بیشتر بر روی میز قضاوت قرار می دهد، سایقه این نوع قتلها در مریوان بوده است که در چند سال گذشته شاهد آن بوده ایم. فعلاً در مقام قضاوت در مورد قتل یا خودکشی بودن این حوادث قرار نمی گیریم، اما در هر دو صورت مقصر واقعی کیست؟ چرا باید چنین اتفاقاتی در یک شهر صورت بگیرد؟ نوشته را با مورد اول این حوادث آغاز می کنم که مبنا را بر خود کشی قرار می دهم.
” این تنها فرض است و هدف بررسی کردن چرایی این موضوع است که آیا خودکشی راه چاره حل مشکلات و تغییر شرایط است؟ ”
متاسفانه مدتی قبل یک جوان در شهر مریوان خود را حلق آویز کرد و به زندگی خود پایان داد. زندگی هر انسانی باارزش ترین و مهمترین چیزی است که هر انسان داراست. فارغ از هر دلیلی که این جوان برای این تصمیم داشته، اما خود عمل کشتن و گرفتن جان و آن هم توسط خود، فاجعه است. برخی افراد اختلالات روانی، مصرف مواد مخدر، اعتیاد به الکل و مشکلات بین افراد را عموماً به عنوان دلایل خودکشی نام می برند. در برخی از فرهنگ ها خودکشی نیز به عنوان نوعی نماد وفاداری یاد می شود. مثلا در هندوستان، انتظار می رود که زن پس از مرگ شوهرش به عنوان وفاداری به وی خود را بر روی آتشی که جسد همسرش در آن سوزانده شد، بیاندازد و بدین ترتیب وفاداری خود را به وی ثابت کند! برخی در کنار عوامل فوق، موقعیت ضعیف اقتصادی را مبنایی برای دست زدن به خودکشی بیان می کنند. اما به واقع چه چیزی باعث پدیده ای به نام خودکشی شده و مهمتر از آن ، تداوم دهنده آن می باشد.
در واقع خودکشی چرا ؟
آنچه در واقع مهم است، بررسی این موضوع است که چرا در دهه اخیر موضوع خودکشی به عنوان پدیده ای در حال رشد، در جامعه ایران و کردستان، قابل رصد است و در واقع چرا گرفتن جان به عنوان آخرین راه مقابله با رنج انسان تعبیر شده است. چه بر سر این جامعه آمده است که جان انسان ارزش خود را از دست داده است؟
فرهنگ، مشکلات روانی، وضعیت اقتصادی و استرس زندگی اهم عوامل مهم دخیل در این پدیده ذکر شده اند. فرهنگ، ایدئولوژی طبقه حاکم است که در جامعه تنیده می شود. دین یکی از پایه های جمهوری اسلامی است. رژیم اسلامی چون نظامی طبقاتی، با مبنا قرار دادن شریعت اسلامی، همراه با سرکربگری و استثمارشدید طبقه کارگر و فقر و فلاکت، باید و نبایدها ئی ها را به جامعه و زندگی خصوصی انسانها تحمیل کرده است. تحمیل این وضعیت عامل اساسی برای ازخود بیگانگی و باس و استیصال مردم شده است. انسان بودن و انسانی زیستن، هیچ اشتراکی با دین و مذهب و هویت مذهبی و قومی ندارد. نظام سرمایه داری حاکم ” رژیم اسلامی در ایران ” تنها و تنها با استثمار و افزایش سود خود می تواند به زندگی خود ادامه دهد. بدین منظور هم از تمام ابزارهای موجود در جامعه بهره می گیرد و با تولید و بازتولید آنها سعی در آن دارد که به اهداف خود برسد. دامن زدن به جامعه ای از خودبیگانه، یکی از این ابزارها می باشد. آشنا نبودن انسانها با حقوق واقعی خود و رفتار با آنها بر اساس ارزشهایی که تنها توحش و ضدیت با انسان را ترویج می دهند، بهترین وسیله برای سرمایه داری خواهد بود. طبقه سرمایه دار از این ابزار به بهترین وجه استفاده کرده است.
این مسائل فرهنگی به صورت اخص در مورد خودکشی زنان قابل تبیین است. فرهنگ مردسالار حاکم و تلاش همه جانبه رژیم برای بازتولید همین فرهنگ مردسالارانه و قرار دادن زنان در پایینترین سطح از انسانیت، متاسفانه، خودکشی را به عنوان راه چاره گریز از این وضع در برابر مردم قرار داده است. زن به عنوان بخشی از مایملک مرد در فرهنگ اسلامی تعریف شده است و حتی ناسیونالیسم هم چنین تعریفی را از جایگاه و موقعیت انسانی- اجتماعی زنان پذيرفته و بدان به شیوه های متفاوت دامن زده است. زیرا این مایملک به صورت نمادی از شرافت و قداست مردان و ایل و تبارشان ( حتی در تعریف از ایل و تبار تنها تعداد مردان مهم و بر اساس آن قابل تعبیر است) شناخته می شود. در مورد این مایملک خود تصمیم بگیرند و حتی وی را بکشند. بطور کلی زنان هم با چنین تعریفی از جایگاه و موقعیت انسانی- اجتماعی شان مخالف هستند، برخی ” قسمت و نصیب” را مرهمی برای پذیرش این وضع می دانند. برخی هم مبارزه برای رهایی از این تحمیلات و تحمیقات سنتی را راه چاره خود قرار داده و می دهند. و نهایتاً برخی دیگر، در نتیجه فشارهای سنن و فرهنگ عقب مانده اجتماعی، درد متاسفانه از سر یاس و استیصال به خودکشی متوسل می شوند.
وضعیت اسفناک اقتصادی و قرار گرفتن در زير خط فقر نیز عامل مهمی در این رابطه می باشد. وضعیت معیشت مردم در ایران به بدترین شرایط خود ( البته تاکنون) رسیده است. وضعیت اقتصادی طبقه کارگر به عنوان اکثریتی نزدیک به پنجاه میلیون نفر، در بیش از سه برابر زیر خط فقر قرار گرفته است. ناتوانی مردم در تامین حداقل نیازهای زندگی، نوعی بی افقی را در برابر مردم و جامعه قرار داده است. بالارفتن قیمتها به صورت نجومی و ثابت ماندن و پایین بودن قدرت خرید، مانعی واقعی و ملموس در برابر رشد مردم از هر حیث است. هنگامی که تنها هم و غم مردم به تامین نیاز اقتصادی معطوف شود، و در چنین شرایطی هم از تاکید این مقدار اولیه نیازهای انسانی، عاجز باشند، خودکشی نوعی انتخاب برای آنها تلقی می شود. انتخابی که به واقع چاره کار نیست.
قتل!
شباهت بسیار زیاد حوادث اخیر در مریوان، احتمال خودکشی بودن آنها را کاهش می دهد. از طرفی دیگر این فرضیه را قوت می بخشد که چنین حوادثی به صورت زنجیروار و مرتبط با هم و توسط شخص یا گروهی صورت پذیرفته باشد. در سالهای اخیر شاهد چنین حوادث مشابهی در مریوان بوده ایم. این گروه وابسته به سپاه پاسداران بود و تعداد زیادی از انسانهای بیگناه را با شیوه های فجیعی به قتل رسانده بودند.
اهمیت موضوع در این است که در یک شهر تحت حاکمیت یک دولت، امنیت وجود ندارد. نبود امنیت به معنای این است که یا دولت از تامین آن عاجز است و یا خود دولت مایل به ناامن بودن منطقه است. رشد داعیه های آزادی خواهانه و برابری طلبانه و تلاش برای دنیایی بهتر در بین جوانان و مردم ، باعث اتخاذ چنین سیاستهایی در دورانهای مختلف می شود. ایجاد رعب و وحشت در بین مردم برای ترساندن آنها و خط و نشان دادن به آنها، ترسیم فضایی نا امن و دور از امنیت، فهمیدن و خود را به نفهمی زدن نهادهای امنیتی، و نهایتا عدم پاسخگویی در برابر این حوادث، نشان از نوعی برنامه ریزی در ایجاد حوادث اخیر در مریوان دارد.
این حوادث می تواند از سوی گروههای اسلامی تندروی باشد که تاب تحمل رشد افکار آزادیخواهانه و برابری طلبانه را ندارند. سطح آگاهی مردم به مرحله ای رسیده است که آزادی و برابری و دنیایی بهتر را، که خواستار آن هستند، در شرایط موجود نمی بینند. اسلام به عنوان دینی تحمیلی به جامعه در طول سه دهه هیچ ارمغانی برای انسان و انسانیت نداشته و نخواهد داشت. این گروههای تندرو که بیشتر از کشورهای عربی و گروههای اسلامی تندرو در کردستان عراق تغذیه می شوند، منافع خود را در خطر می بینند. منافع این گروهها در دنیایی قابل تامین است که کماکان اسلام به عنوان مرجع قانون و برخورد با مردم قلمداد شود و هزینه و نیازهای مالی آنها نیز بطبع از نظام سرمایه داری که خود ترویج دهنده نوعی خشونت است، قابل تامین است . اسلام و اسلام سیاسی و در هر شکل و قالبی که باشد، کشتار، شکنجه، زندان و قتل و عام را برای این کشورها به ارمغان آورد. نمونه روشن آن مصر بود که مردم در ادامه انقلاب خود، خواستار برکناری محمد مرسی و حزب اخوان مسلمین شدند و این کار را هم به سرانجام رساندند. هرچند که با دخالت ارتش، بار دیگر انقلاب مردم مصر دزدیده شد.
علاوه بر گروههای تندرو اسلامی، حوادث اخیر می تواند کار خود رژیم باشد. فقر گسترده، بیکاری، نبود امنیت اقتصادی، گرانی و تورم، افزایش شدید قیمت ها و ثابت و پایین بودن سطح درآمد مردم، باعث افزایش نارضایتی ها شده است. در شرایط کنونی، نوعی بی افقی نسبت به آینده و بدگمانی در سطح گسترده ای قابل لمس است. روحانی هم مانند همه اعقاب خود، اعدام را سرلوحه خود قرار داده و برای تثبیت نظام هر هزینه ای را که لازم باشد، می پردازد. در سطح داخلی، زندانی و شکنجه و نهایتاً اعدام فعالین سیاسی و کارگری، در دستور کار آنها قرار گرفته است. گمان این وجود دارد که در کنار این شکنجه و اعدامها، با قتل و ترور انسانهای بیگناه و مردم عادی، سعی کند که فضای داخل کشور را به هر صورت ممکن به فضایی رعب آور و سیاه ، چه در درون زندان و چه بیرون از آن، تبدیل کند. همه این تلاش ها بدین جهت انجام می گیرد که این فضایی که هر لحظه امکان و احتمال انفجار آن وجود دارد ، را کنترل کنند.
اما در هر صورت، چند نفر جوان در شهر مریوان جان خود را از دست داده اند. اگر به عنوان خودکشی به این حوادث نگاه کنیم، مقصر رژیم اسلامی است. خودکشی انتخابی فردی نیست. شرایط و اوضاع اجتماعی، بی افقی نسبت به آینده، مشکلات اقتصادیذو معیشتی و فرهنگ عقب افتاده در جامعه، فرد را در گوشه ای قرار داده و به صورت نامحسوسی فشاری عظیم را به وی وارد می کند که تنها انتخاب برای تو، خودکشی است. رژیم اسلامی به عنوان بانی و مروج دهنده این شرایط باید شناخته شود. ما نباید فردی که خودکشی کرده را در جایگاه متهم قرار دهیم و او را برای یافتن پاسخ محاکمه کنیم. رژیم اسلامی باید به عنوان بانی این شرایط شناخته شود. در صورت قتل زنجیره ای بودن این جنایات، کماکان جمهوری اسلامی که مسئول امنیت جان شهروندان خود است، باید پاسخگو باشد. چرا وچگونه در کمتر از دو هفته باید اتفاقاتی به این هولناکی به وقوع بپیوندد و سکوت تنها پاسخ رژیم در قبال آنها باشد. قتل این شهروندان هم چه توسط گروههای تندرو اسلامی و چه توسط خود رژیم محکوم است.
راه چاره چیست؟
باید به جای انتخاب خودکشی به عنوان راه چاره، تلاشی شود که این نظام با همه قوانین و بایدها و نبایدهایش از بیخ و بن نابود شود. تغییر فرهنگ و وضع معیشت مردم و تامین رفاه نسبی برای همگان، در قالب جمهوری اسلامی قابل تحقق نیست و نخواهد بود. باید نظامی مبتنی بر آزادی، برابری و رفاه برای همگان، جایگزین این سیستم شود تا انسانهای درون جامعه بدور از هر نوع دغدغه، در تلاش برای هرچه بهتر کردن جامعه و رفاه در آن باشند و مشکلات اقتصادی و فرهنگی نه مانعی برای ادامه زندگی باشد و نه دلیلی برای خودکشی.
سیوان کریمی/ 28 فروردین ماه 1393