جمال کمانگر -کارتن خوابی از خود بیگانگی انسان در نظام سرمایه داری

 

کارتن خوابی از خود بیگانگی انسان در نظام سرمایه داری
جمال کمانگر

خبر ساده بود. در حاشیه یک جلسه شورای اسلامی شهر تهران توسط فاطمه دانشور اعلام شد:” در تهران 12 هزار کارتن خواب وجود دارد.” و به سرعت این خبر در کنار انبوه خبرهای دیگر بایگانی شد. جان و کرامت آدمی در جمهوری اسلامی به حدی پایین است اینگونه خبرها باعث کمترین توجهه میشود. انگار جامعه ایران دیگر حال شنیدن و عکس العمل نشان دادن به این معضلات اجتماعی را ندارد! فقط در یک شهر این تعداد انسان بی سرپناه حکایت از عمق شکاف طبقاتی و فقر مطلق در ایران است. فعلن پدیده کارتن خوابی در تهران بیشتر رسانه ای میشود. تردیدی نیست در سایر شهرهای بزرگ هم همین پدیده وجود دارد و کم کم به نرم تبدیل شده است.

در سال 1382 هنگامی که در سرمای تهران 22 نفر از کارتن خوابها جان خودشان را از دست دادند جنب و جوشی گذرا شکل گرفت اما به سرعت و با خاکسپاری این قربانیان فروکش کرد! تاکنون بعضی از خبرنگاران در تهران گوشه ای از زندگی آنها را تا جایی که سردبیرها اجازه داده اند به اطلاع عموم رسانده اند. اما این اطلاع رسانی هم موسومی و همراه با جذبه خبری پیدا کردن این موضوع مطرح میشود.

کارتن خوابی اسمی دیگری از بی خانمانی و حاشیه نشینی است. این تعداد وسیع از انسانهای بی خانمان هر کدام به دلایلی مجبور شده اند تن به سخت ترین شیوه زندگی بدهند که قابل تصور نیست. با هزاران امید و آرزو شبهای سرد و روزهای گرم و دودی تهران را با کمترین امکانات سر میکنند فقط برای اینکه زنده بمانند. تا شاید وضعشان تغییر کند. بی خانمانی ، سرخوردگی ، از خود بیگانگی ، بیکاری و دهها مورد دیگر میتوان برشمرد که نه از سر” لجبازی” یا “تنبلی” این یا آن فرد بی خانمان، بلکه مستقیما نتیجه کارکرد نظام ظالمانه سرمایه داری است. تردیدی نیست هیچ انسانی اگر مجبور نباشد حاضر نیست تن به این شیوه زندگی بدهد. این پدیده همزاد سود پرستی نظام سرمایه داری است.

از مسئولین جمهوری اسلامی تا خبرنگارانی که زحمت تهیه گزارشات را میکشند برای پرده پوشی فقر گسترده ای که دامنگیر جامعه شده است مسئله اعتیاد بی خانمان ها را به میان میکشند. روشن است اگر انسانی تا این حد به انزوا کشانده شود و امیدی به بازگشت به زندگی عادی نداشته باشد نه تنها مواد مخدر بلکه تن به انواع بزهکاری های دیگر میدهد. طبق آمارها گویا 80 درصد از بی خانمان ها به مواد مخدر اعتیاد دارند اگر این آمار درست باشد پس تکلیف 3-4هزار نفر دیگر چی میشود؟ آنها که معتاد نیستند اما بی خانمان و کارتن خواب هستند. برجسته کردن اعتیاد “کارتن خوابها” برای راحتی وجدان نداشته کارگزاران جمهوری اسلامی است. و این توجیهی است برای از خود بیگانگی در نظام سرمایه داری!

مارکس در دست نوشته های اقتصادی سیاسی سال 1844 به نکاتی در مورد از خودبیکانگی انسان در نظام سرمایه داری اشاره میکند که تمامن زبان حال امروز طبقه کارگر و کسانی است که از چرخه تولید بیرون می افتند. از نظر مارکس از خودبیگانگی انسان از اینجا نشات میگیرد:” هرچه کارگر ثروت بیشتری تولید می کند و محصولاتش از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر می شود، فقیرتر می گردد. هرچه کارگر کالای بیشتری می آفریند، خود به کالای ارزان تری تبدیل می شود. به این معنا که محصول کار، در مقابل کارگر به‌عنوان چیزی بیگانه و قدرتی مستقل از تولیدکننده قد علم می کند. محصول کار، کاری است که در شیئی تجسم یافته، یعنی به ماده ای تبدیل شده است. این، نتیجۀ “عینیت یافتن کار” است. عینیت یافتن، به‌صورت از دست دادن شیء، بندگی در برابر آن و تصاحب محصول به شکل جدایی یا بیگانگی با محصول پدیدار میگردد.

….. عینیت یافتن به‌عنوان از دست دادن شیء تا آن حد است که از کارگر اشیایی ربوده می شود که نه‌تنها برای زندگی‌اش بلکه برای کارش ضروری است. در حقیقت خود کار به شیء تبدیل میشود که کارگر تنها با تلاش و یا وقفه های بسیار نامنظم می تواند آن را به‌دست آورد. تصاحب شیء به شکل بیگانگی با آن، تا آن حد است که کارگر هرچه بیشتر اشیا تولید می کند، کمتر صاحب آن می شود و بیشتر زیر نفوذ محصول خود یعنی سرمایه قرار می گیرد. تمام این پیامدها از این واقعیت ریشه می گیرد که رابطه کارگر با محصول کار خویش، رابطه با شیء بیگانه است، بر اساس این پیش‌فرض، هرچه کارگر از خود بیشتر در کار مایه گذارد، جهان بیگانه اشیایی که می آفریند بر خودش و ضد خودش قدرتمندتر می‌گردد، و زندگی درونی اش تهی تر می‌گردد و اشیای کمتری از آنِ او میشوند.” (1)

از نظر من علل تمام ناهنجاریها در نظام سرمایه داری در دو پارگراف بالا نهفته است وقتی کارگران از فعالیت تولیدی و از کالای تولیدشده بیگانه می شوند، از خود نیز بیگانه می شوند. کارگران به‌دلیل تخصصی شدن کارها نمی توانند مهارت های خود را به‌طور کامل افزایش دهند. نتیجه این امر توده ای از کارگران از خود بیگانه است، چرا که افراد منفرد، امکان اظهار کامل نظرات شان را ندارند وجود نوعی آدمی، ویژگی معنوی او را، به وجودی بیگانه و به ابزاری در خدمت حیات فردی اش تبدیل می سازد و بدین سان آدمی را از کالبد خود و نیز از طبیعت خارجی و ذات معنوی او یعنی وجود انسانی اش بیگانه می سازد.
کارگران در جامعه سرمایه داری در نهایت، از همکاران خود و اجتماع بشری، یعنی از نوع انسان، نیز بیگانه میشوند. از نظر مارکس انسان اساساً برای دستیابی به آنچه که در طبیعت برای بقایش لازم است، خواهان و محتاج همکاری با دیگران است، در نظام سرمایه­داری، این همکاری مختل می شود و در واقع، کارگران خود را جدا از دیگران، یا بدتر از آن، در رقابت با یکدیگر می بینند. انزوا و رقابت در کارگران، در نظام سرمایه داری موجب می شود آنان از سایر کارگران بیگانه شوند.کار بیگانه شده، با بیگانه ساختن انسان از طبیعت و از خود یعنی از کارکردهای عملی و فعالیت حیاتی اش،نوع انسان را از هم بیگانه می سازد.

راه حل کوتاه مدت برای معضل بی خانمانی در جامعه در وهله اول به عهده دولت و نهادهایی است که امکانات مالی جامعه را در تصاحب خود دارند. دولت موظف است این بخش از جامعه را دوباره به زندگی عادی برگرداند. آدمی که تن به کارتن خوابی میدهد بی دفاع ترین و آسب پذیرترین بخش اجتماع بشری است و جامعه به طوری کلی در قبال آنها مسئول است. اما در دراز مدت تنها راه نجات بشریت از این معضلات سرنگونی نظام سرمایه داری و بنیاد نهاد جامعه کمونیستی است.
(1) دست نوشته های اقتصادی مارکس 1844 ترجمه حسن مرتضوی
١٠ آوریل ٢٠١٤
منبع: نشریه کمونیست هفتگی ٢٢٧

Home Page