ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻓﻌﻠﻲ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺮاﻕ!
ﺗﺎﺯﻩ ﺗﺮﻳﻦ ﺧﺒﺮﻫﺎ اﺯ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺮاﻕ ﺣﺎﻛﻲ اﺯ ﺁن اﺳﺖ, ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺗﻨﺶ ﺑﻴﻦ ﻣﺎﻟﻜﻲ و ﺑه اﺻﻂﻼﺡ” ﺣﻜﻮﻣﺖ ” ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺮاﻕ, ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺭ ﺑﻐﺪاﺩ اﺯ اﺭﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﺟﻪ ي ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺮاﻕ ﺳﺮ ﺑﺎﺯ ﺯﺩﻩ اﺳﺖ!
ﺩﺭ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺮاﻕ ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ي ﻣﺼﺮﻓﻲ ﺻﺮﻑ اﺳﺖ و ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮﻟﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ, ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻏﺬا ﺑﻪ ﻣﺪﻓﻮﻉ اﺳﺖ, ﻋﺪﻡ اﺭﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﺟﻪ ﺑﻪ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ اﮔﺮ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻣﺎﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﻮاﻝ اﺩاﻣﻪ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﺪ, ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺮاﻕ ﺭا ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺩﻫﻪ ي 90 ﻣﻴﻼﺩﻱ ﺑﺎ ﺑﺤﺮاﻥ ﺟﺪﻱ, ﻓﻘﺮ,ﮔﺮﺳﻨﮕﻲ و اﻭاﺭﮔﻲ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﻫﺎ اﻧﺴﺎﻥ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻛﻨﺪ, ﺳﺮاﻥ اﺣﺰاﺏ
ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺖ ﻗﻮﻣﭙﺮﺳﺖ ﻛﻮﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﺮاﻋﻨﻪ ي ﻛﻮﺭﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﻮﺳﻮﻡ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ, ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻛﻤﺘﺮﻳﻦ ﺿﺮﺑﻪ اﻳﻲ ﺩﺭ اﻳﻦ ﮔﻴﺮ و ﺩاﺭ ﻧﺨﻮاﻫﻨﺪ ﺧﻮﺭﺩ, ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻳﻜﻲ ﺩﻭ ﺩﻫﻪ ي ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﺎﻻ ﻛﺸﻴﺪﻩ, ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ اﻧﮕﻠﻲ ﺧﻮﺩ اﺩاﻣﻪ ﺩﻫﻨﺪ!
ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﺎﻥ اﺻﻠﻲ اﻳﻦ ﺑﺤﺮاﻥ, اﻗﺸﺎﺭ ﭘﺎﻳﻴﻨﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ,
ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻃﺒﻘﺎﺕ ﻓﺮﻭﺩﺳﺖ, ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﮕﺎﻥ, ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﮔﺎﻥ و ﺩﺭ ﻛﻞ ﻃﺒﻘﻪ ي ﻛﺎﺭﮔﺮ و ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺯ “ﺩﻭﻟﺖ ﻛﻮﺭﺩﻱ ” ﺣﻘﻮﻕ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ, ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ!!
ﻣﺪﺗﻲ ﭘﻴﺶ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺑﺎﺭﺯاﻧﻲ ﺭﻳﻴﺲ اﻳﻞ ﺑﺎﺭﺯاﻧﻲ “اﺳﺘﻘﻼﻝ ” ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺭا اﻋﻼﻡ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ!!! و ﺭﻭاﺑﻂﺶ ﺭا ﺑﺎ ﺩﻭﻟﺖ ﻓﺎﺷﻴﺴﺖ اﺭﺩﻭﻏﺎﻥ ﺗﻨﮕﺎﺗﻨﮓ ﺗﺮ ﻛﺮﺩ!
ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪه ي ﺭﺳﻤﻲ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ اﺳﻼﻣﻲ ﺩﺭ ﻋﺮاﻕ و ﭘﻴﺸﺒﺮﻧﺪﻩ ي ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻫﺎﻱ اﺳﺘﺮاﺗﮋﻳﻚ اﻳﻦ ﺭﮊﻳﻢ اﺳﺖ, ﻧﻘﻂﻪ ﺿﻌﻒ اﺻﻠﻲ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺮاﻕ ﺭا ﺑﻪ ﻛﻤﻚ ﺭﮊﻳﻢ اﻳﺮاﻥ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩاﺩﻩ و ﺑﺎ ﻗﻂﻊ ﺑﻮﺩﺟﻪ ي ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻼﺵ اﺳﺖ, ﺣﺎﻛﻤﻴﺖ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻋﺮاق و اﻳﻞ ﺑﺎﺭﺯاﻧﻲ (ﻳﻜﻪ ﺗﺎﺯ ﻣﻴﺪاﻥ ﻋﺸﻴﺮﻩ ﮔﺮايي ﺩﺭ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ) ﺭا ﺯﻳﺮ ﻓﺸﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭﺩ ﺗﺎ ﻣﺴﻴﺮ ﭘﻴﺸﺮﻭﻱ اﻧﺎﻥ ﺭا اﺯ ﻣﺴﻴﺮ ﺩﻭﻟﺖ
ﻓﺎﺷﻴﺴﺖ ﺗﺮﻛﻴﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺭﮊﻳﻢ ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎﺭ اﺳﻼﻣﻲ اﻳﺮاﻥ ﻛﺞ ﻛﻨﺪ.
ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺫﺭﻩ ﻳﻲ اﻃﻼﻋﺎﺕ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺎﺭﻳﺨﭽﻪ اﺣﺰاﺏ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺖ ﻛﻮﺭﺩ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ, ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﺭاﺣﺘﻲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺗﻮﺳﻄ ﺭﮊﻳﻢ اﻳﺮاﻥ ﺑﺮاﻱ ﭘﻴﺸﺒﺮﺩ اﻫﺪاﻑ اﻳﻦ ﺭﮊﻳﻢ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ و ﭼﮕﻮﻧﻪ اﺯ اﻧﺎﻥ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ي
اﺑﺰاﺭﻱ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻛﻤﺘﺮﻳﻦ اﻫﻤﻴﻴﺘﻲ ﺑﻪ ﺣﻞ ﻣﺴﺎﻟﻪ ي ” ﻛﻮﺭﺩ ” ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻛﻪ ﺗﺎ اﻣﺮﻭﺯ ﻣﻮﺿﻮﻋﻴﺖ ﺩاﺭﺩ, ﺑﺪﻫﺪ, ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻝ ﻓﺎﺷﻴﺴﺘﻲ اﻳﻲ ﻛﻪ اﺣﺰاﺏ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺖ ﻛﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ ﺭا ﺗﺠﻮﻳﺰ ﻧﻜﺮﺩﻩ و ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩﺭ اﻳﻦ ﭼﺎﺭﭼﻮﺏ ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﺪ!
اﺣﺰاﺏ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺖ ﻗﻮﻣﭙﺮﺳﺖ ﻛﻮﺭﺩ
ﺧﻮﺩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻣﺎﻧﻊ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺣﻞ ﻣﺴﺎﻟﻪ ي ﻛﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩﻩ و ﻫﺴﺘﻨﺪ!
ﺣﺴﻦ ﻣﻌﺎﺭﻓﻲ ﭘﻮﺭ
24.2.2013
ﻫﺎﻳﺪﻟﺒﺮﮒ
ﺁﻟﻤﺎﻥ
55555555555555555555555555555555555
فاجعه ی شیمیایی حلبچه زخمی برپیکره ی بشریت آزادی خواه و برابری طلب
روز 16 و 17 مارس 1988 هواپیماهای رژِیم فاشیست بعث عراق منطقه ی ﺣﻠﺒﭽﻪ واقع در 15 کیلومتری مرز ایران را مورد بمباران شیمیایی قرار دادند و در همان اولین دقایق بیش از 5 هزار نفر در زمانی کوتاه برای همیشه چشم از جهان فرو بستند و نزدیک به
ده هزار انسان ناقص العضو، فلج، مسموم و برای همیشه از زندگی عادی محروم شدند !
تبعات این فاجعه ی انسانی به حدی است که تنها می توان آن را با بمباران شیمیایی هیروشیما و ناکازاکی مقایسه کرد. تاثیرات و تبعات مضر و مخرب این فاجعه تاکنون بر زندگی انسان ها سایه افکنده و ما شاهد مرگ و میر بالا در منطقه ی حلبچه و شهرزور، آلودگی آب های زیرزمینی، نابودی جانداران و محیط زیست هستیم.
قربانیان این فاجعه تنها انسانهایی ساکن در این منطقه نیستند، بلکه جانوران، گیاهان و نسل های بعدی آنان نیز قربانی می شدند.
مسئولین اصلی این فاجعه چه نیروهایی هستند؟
مسئولین اصلی این فاجعه ی انسانی و زیست محیطی در مرحله ی اول کشورهای امپریالیستی مدافع ” حقوق بشر ” یعنی سازندگان اصلی سلاح های شیمایی، دولت فاشیست بعث عراق ، جمهوری جنایتکار اسلامی و جبهه ی کوردستانی هستند!
دول غربی
دولت های غربی در دوره انقلاب 1357 ایران (1379) با تمام تلاش به جنگ مردم رفته و آلترناتیو رژیم جهل و جنایت پیشه ی سرمایه داری خمینی را به جای انقلاب توده یی به مردم ایران تحمیل کرده و علیرغم اختلافاتی که با اسلام سیاسی داشتند آنرا را از هر لحاظ به آلترناتیو انقلابی و توده یی و یک تحول عظیم انقلابی و اجتماعی ترجیح دادند.
آنها رسانه ها و امکانات خود را در اختیار خمینی قرار داده و او را از یک احمق به یک
شخصیت سیاسی تبدیل کردند، چون هر گونه تحول اجتماعی را در نهایت امر به ضرر سرمایه داری جهانی می دانستند!
آنها تمام تلاششان این بود که انقلاب ایران مسیری غیر از مسیر انقلاب سوسیالیستی و حتی ” راه رشد غیر سرمایه داری ” یعنی شوروی را طی کند! آنها خمینی را بر سر کار اورند و او را ناچار کردند که با دولت فاشیست بعث وارد جنگ شود! ترس از اینکه در عراق حزب شیوعی عراق ( حزب کمونیست وقت عراق وابسته به اردوگاه
شوروی ) بتواند الترناتیو شوروی را در عراق علیه قطب راست سرمایه داری جهانی پیش ببرد و قدرت سیاسی را دست به دست کند، یکی از اصلی ترین دلایلی بود که همواره سرمایه داری جهانی به سرکردگی آمریکا را وا می داشت که با شروع جنگ در عراق زمینه ی هر گونه تحول انقلابی را در نطفه خفه کند و این یک ترس تاریخی از گذشته برای جبهه ی راست سرمایه داری جهانی بود!!
بررسی تاریخی تحولات عراق و بی خاصیتی حزب شیوعی عراقی
و حماقت اردوگاه سوسیالیسم ناموجود هم در عراق و هم در مورد ایران و انقلاب 57 از حوصله ی این بحث خارج است! اما همین را بگویم که کاپیتالیسم دولتی در شوروی به دلیل خصلت ارتجاعی و بورژوایی خود هیچ گاه نتوانست گزینه ی انقلاب را پیش پای متحدین خود در اپوزیسیون در سراسر جهان قرار دهد و به همین دلیل همیشه مسیری که پیش پای آنها می گذاشت یا پاسیفیسم محض بود و یا افتادن به دام ارتجاع ! نمونه ی ایران و عراق این را به خوبی نشان می دهد!
جمهوری اسلامی
مقصر و جانی دوم در فاجعه ی حلبچه رژیم سرمایه داری شبه فاشیستی خمینی بود! جنگ رژیم خمینی با رژیم فاشیستی بعث نه برای صدور اسلام و توسعه ی مرزهای اسلام از ایران به منطقه بلکه برای سرکوب آخرین شریانهای انقلاب در ایران بود.
جنگ برای منحرف کردن اذهان عمومی از تداوم انقلاب در ایران صورت گرفت! شروع جنگ و تحریک احساسات ناسیونال فاشیستی بخش چشمگیری از توده های ابله، باعث شد که رژیم تازه به دوران
رسیده ی خمینی که خود نتیجه ی شکست انقلاب بود بتواند پایه های نظامی و سیاسی خود را در ایران تثبیت کند!
رژیم شبه فاشیستی ایران در هنگام شروع جنگ از دولت های امپریالیستی اسلحه می خرید و همزمان همین دولت ها اسلحه را در اختیار صدام حسین و رژیم فاشیست هم بعث قرار می دادند! دولت سوئد که به اصطلاح گل سر سبد بورژوازی جهانی و مهد ” رفاه و دمکراسی ” است از زمره ی کشورهایی بود که همزمان به دو طرف اسلحه می
فروخت!
در چنین شرایطی دو طرف سلاح هایی که سالها از جانب خود بورژوازی استفاده نشده بود و در انبارها نگهداری می شد را خریداری کرده و سر مردم بی دفاع ایران و عراق آزمایش می کردند!
سرمایه داری جهانی هم از این طریق سود عظیمی به جیب می زد و جنگ اگر چه در یک قسمت از جهان به نابودی توده های بی دفاع مردم تمام می شد، در این قسمت از کره ی زمین به خاطر توسعه ی صنعت اسلحه سازی و فروش سلاح هایی که روی دست بورژوازی
مانده بود رونق اقتصادی را در پی داشت و سرمایه داری را از بحران ادواری و ساختاری برای مقطعی نجات می داد!
رژِیم فاشیست بعث
مقصر و جانی سوم در این فاجعه ی هولناک رژیم فاشیست بعث عراق است!
صدام حسین و رژیم فاشیست عراق مدتی قبل از این فاجعه ی انسانی در یک فاجعه ی عظیم تر روستاهای کردستان عراق را نابود کرده، 182 هزار زن و کودک و بچه را کشتند. جانداران را هم نابود کردند. چشمه های آب را با بتون پر کرده و خشکانیدند و جنایتی فراموش ناشدنی را در حق مردم بی دفاع کوردستان مرتکب شدند! فاجعه ی حلبچه ادامه ی این فاجعه ی انسانی بود
و برای رژیم فاشیست بعث نوعی قدرت نمایی محسوب می شد.
جبهه ی کوردستانی (به ره ی کوردستانی)
مقصر چهارم در این فاجعه جبهه ی کوردستانی ( به ر ه ی کوردستانی ) است. احزاب کوردستان عراق که در آن مقطع در حال جنگ با همدیگر بودند، جنگ را کنار گذاشته و یک ائتلاف قومی مذهبی تشکیل داده و در حال جنگ با رژیم عراق بودند!
با توجه به اینکه جبهه ی کوردستانی تجربه ی انفال را دیده بود و پتانسیل های رژیم فاشیست بعث را به خوبی می شناخت و در جریان تهدید و بمباران شیمایی حلبچه از روزهای قبل از این فاجعه بود و می توانست به مردم این منطقه فراخوان دهد که منطقه را ترک کنند، اما نه تنها این کار را نکرد، بلکه عملا مانع خروج مردم حلبچه از مرزها شد!
شاید در آن مقطع برای مردم زیاد روشن نبوده باشد که چرا جبهه ی کوردستانی مانع خروج
مردم از منطقه ی حلبچه شد!!! اما امروز و بعد از گذشت سالها از این فاجعه می توان دلایل آن را از میان گفته های جلال طالبانی ( کاش برای دو حلبچه ی دیگر ) و سخنان مسعود بارزانی ( حلبچه برای مردم کورد دستاورد عظیمی است ) و دیگر مواضع این اوباشان سیاسی در صحنه ی سیاسی در کوردستان عراق، جستجو کرد! نه گریه و زاری و اشک تمساح ریختن برای ” کورد ” بودن مردم حلبچه و نه کاسه ی گدایی گذاشتن نمی تواند تبعات این فاجعه را جبران کند
.
مردم حلبچه هم نباید خود را به سیستم مافیایی کوردستان عراق بفروشند! تمام مجرمان این جنایت هولناک باید در یک دادگاه مردمی محاکمه ی انقلابی شوند و به زندان طولانی مدت محکوم شوند!
حسن معارفی پور 16.03.14
چند کلمه در مورد اتش سوزی در آبیدر سنندج!
هفته ی گذشته از طریق خبرگزاری های باخبر شدم که با کمال تاسف کوه آبیدر در شهر سنندج توسط
“عوامل ناشناس” که به نظر من صد در صد وابسته به رژیم جنایتکار سرمایه داری اسلامی هستند اتش زده شده است.
این اقدام شدیدا محکوم و عملی در تقابل با هر نوع فرهنگ مترقی انسانی است. اتش زدن جنگل های ابیدر یا هر جنگل دیگری باعث از بین رفتن جاندارن، طبیعت زیبا، الودگی هوا و کاهش اکسیژن ، بیشتر شدن گازهای گلخانه یی و بزرگ تر شدن لایه ی اوزون می شود.
انچه من می خواهم در زمینه ی ابیدر بگویم این است که با اتش گرفتن ابیدر بسیاری از نیروهای سیاسی چپ و راست موضع گیری کرده و این اقدام را از زاویه سازمانی و گروهی تفسیر کردند. خبرگزاری های وابسته به رژیم جهل و جنایت اسلامی تلاش دارد این اقدام را به افراد “ناشناس” ربط دهد و اپوزیسیون ان را کار خود رژیم می داند.
موضعی که در بین موضع بسیاری از نیروها دیده می شود یک موضع ناسیونالیستی و حتی فراتر از ان ناسیونالیسم همشهری گرایی است! در ادبیات کوردی از کلمه ی ” ناوچه گرایی ” استفاده می شود.
ناوچه در زبان کوردی همان منطقه یا محله یا ادغامی از این دو کلمه است.
از نظر من این اقدام توسط عوامل و مزدوران محلی رژیم صورت گرفته است. رژیم جمهوری اسلامی در سالها گذشته به بهانه ی فعالیت مسلحانه ی نیروهای جریان ارتجاعی و بی ریشه ی پژاک اقدام به اتش زدن جنگل های زیادی در منطقه ی سرواباد و مریوان کرده و با این اقدام وحشیانه اعلام می کردند که خواهان از بین بردن پناهگاه های نیروهای پژاک که از لحاظ
سیاسی از جنس خود رژیم است هستند!
من به شخصه شاهد زنده و عینی این ماجرا هستم که ارازل و اوباش سپاه پاسداران و مزدوران محلی موسوم به “جاش” در منطقه ی مریوان چندین بار جنگل های سر سبز را نابود کرده و به اتش کشیدند.
در ان دوره هیچ نیروی سیاسی کوچکترین موضعی
نگرفت و کسی این اقدام اوباشان رژیم را محکوم نکرد!، اما چرا سنندج و ابیدر ” ناموس” اپوزیسیون چپ و راست است؟!
مگر نابودی جنگل های مریوان تفاوتی با نابودی جنگل های ابیدر دارد؟ مگر تفاوتی بین جنگل های امازون در امریکای جنوبی و جنگل سیاه در جنوب المان و مناطق سر سبز اروپا با ابیدر هست؟ مگر ما یک کره ی زمنی بیشتر داریم که در ان امکان زندگی وجود دارد؟!
چرا سالانه هزاران هکتار جنگل برای کار کشاورزی در منطقه ی امازون نابود می شود و کسی علیه این اقدامات نادرست که توسط بومیان منطقه صورت میگیرد موضع گیری نمی کند؟!
چرا سالانه میلیون ها درخت قطع میشود و برای الوار و تخته ی روسی و میز و صندلی چوبی از ان استفاده می شود و کسی موضع گیری نمی کند؟!
اگر چپ ها و کمونیست های کردستان ایران تفکراتشان الوده با ناسیونالیسم نیست و اگر سوسیالیسم را مبارزه ی طبقه ی کارگر در سطح جهانی می دانند، چرا علیه اقدامات قاچاقچیان چوب در امریکای جنوبی موضع گیری نمی کنند؟؟
بر اساس امار های خود سرمایه داری سالانه صد ها
هزار هکتار جنگل برای کشاورزی نابود می شود و این اقدامات باعث بزرگتر شدن لایه ی اوزون و افزایش گازهای گلخانه ایی و ذوب شدن یخ قطب شمال و زیر اب رفتن بسیاری از سواحل در اینده می شود!
شرکت های بزرگ و کارخانه های بزرگ جهان با تولیدات بیش از پیش خود به خصوص تولید ماشین الات ، اتومبیل ، اسلحه و مواد شیمیایی ، یکی از بزرگترین عاملین کاهش اکسیژن و افزایش دی اکسید کربن و الودگی هوا در سراسر جهان هستند
و چپ غیر کارگری بی ربط به جامعه و متوهم به ناسیونالیسم در این زمینه کمترین واکنشی نشان نداده و نمی دهد و دولت های امپریالیستی را به دلیل تولیدات بیش از پیش محکوم نمی کند!
در این شکی نیست که سنندج یکی از مراکز عمده ی فعالیت کمونیستی و یکی از پیشرو ترین شهرهای ایران از لحاظ فعالیت سیاسی کمونیستی است، اما در عین حال فرهنگ لمپنیسم و قالتاخ بازیسم و تمسخر غیر سنندجی ها و حاشیه نشیان شهر و
روستاییان در بین لمپنیسم سیاسی و غیر سیاسی در این شهر به نسبت دیگر شهرهای ایران و کردستان بسیار بالاتر است.
در میان فعالین سیاسی سنندج انسان های شریف و مبارز واقعی زیادی پیدا می شود، اما بخش وسیعی از ” فعالین سیاسی” سنندج، از هر لحاظ مناسباتی شدیدا لمپنیستی داشته و فرهنگ ” دستگاه مردم را گرفتن” و جوک های مسخره ی ناسیونالیستی و همشهری بازی و … در بین بخش عظیمی از این به اصطلاح فعالین یک فرهنگ
رایج و تبدیل به هنجار شده اجتماعی مزخرفی شده است.
ما کمونیست ها برای دنیایی مبارزه می کنیم که در عین ازادی و برابری واقعی انسان و رهایی کارگر از وضعیت و مناسبات اسارت بار موجود، هیچ حیوانی به خاطر گوشتش و یا پوستش کشته نشود، هیچ درختی به خاطر چوبش قطع نشود و هیچ کارخانه یی تولیداتی که فراتر از نیازهای اجتماعی انسان های روی این کره ی خاکی است تولید نکند و در این دنیای مورد نظر ما که نه مدینه ی
فاضله است و نه بهشت وعده داده شده ی مذهبی، بلکه دقیقا نقطه مقابل توحش موجود سرمایه داری است، لمپنیسم و فرهنگ لمپنیستی جایی نخواهد داشت.
سنندج باید قلب چپ و کمونیست ایران بماند و مواضع ناسیونالیستی و شهر پرستی و همشهری گرایی که به مراتب عقب مانده تر از ناسیونالیسم است، باید جای خود را برای همیشه در فرهنگ و مناسبات کمونیست ها از دست دهد.
موضع گیری ایی که اهداف انسانی و مترقی پشت ان نباشد و تنها به خاطر علاقه به محل تولد و شهر محل زندگی باشد و بی تفاوتی در مقابل دیگر مناطق جهان پشت ان باشد ، نه تنها مترفی نیست، بلکه کاملا ارتجاعی است و باید شدیدا نقد شود.
ما کمونیست ها برای تضعیف لمپنیسم و عقب راندن ان در فرهنگ و مناسبات شخصی و سیاسی مبارزه
کرده و می کنیم، همچنین ناسیونالیسم را از هر نوع ان حتی عادلانه ترین مدلش شدیدا از موضع طبقاتی طبقه ی کارگر به چالش کشیده و ان را ارتجاعی و ضد ترقی خواهی معرفی می کنیم.
مرگ بر جمهوری اسلامی، عامل نابودی انسان و طبیعت
نابود باد سرمایه داری
حسن معارفی پور
روز جهانی کودک، روز درد کشی صدها میلیون کودک در سراسر جهان!
8 اکتبر روز جهانی کودک است. قبل از هر چیز این روز
را به تمام کودکان جهان و به ویژه یانی عزیزم تبریک می گویم.
روز جهانی کودک من را یاد زخم های عمیق انگشتان کودکان کار و خیابان می اندازد.
روز جهانی کودک برای من تداعی کننده ی بهره کشی سرمایه داران مفت خور و انگل از بیش از چهارصد میلیون کودک در سراسر جهان
است. روز جهانی کودک خاطره ی محرومیت، تشنگی و گرسنگی صدها میلیون کودک در سراسر جهان را به ذهن انسان مدافع حقوق کودک متبادر می کند.
روز جهانی کودک من را یاد کودکان افغان که از شناسنامه و تحصیل محروم هستند و در خیابان های تهران دنبال یک لقمه نان در زباله ها می گردند، می اندازد.
روز جهانی کودک برای من یاداور کودکان کوره پز خانه هاست.
روز جهانی کودک برای من تداعی کننده ی مردن از گرسنگی کودکان سومالیایی، سودانی،اتیوپیایی، هندی، بنگلادشی و دیگر کشورهای افریقایی و اسیایی در انتظار یک لقمه نان است.
روز
جهانی کودک برای من تداعی کننده ی انگشتان سوخته ی دختران و پسران دانش اموز در مدرسه ی ابتدایی در پیرانشهر است که به خاطر انفجار بخاری نفتی انگشتانش را از دست دادند و دچار سوختگی شدید شدند.
روز جهانی کودک برای من یاد اور کفش پلاستیکی، توپ پلاستیکی و نیمکت های سفت و کهنه ی مدارس مناطق محروم ،یاد اور بخاری نفتی و برخوردهای وحشیانه ی معلمین کودن به کودکان دانش اموز است.
روز جهانی کودک برای من خاطره انگیز محرومیت های شخص خود از پایه یی ترین حقوق در دوران کودکی است. خاطره انگیز محرومیت از مدرسه ی مناسب و کیف و کفش و مداد است.
من هم در کودکی به مانند صدها میلیون کودک در سراسر جهان مشقات دنیای وراونه ی سرمایه داری را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده
و از مناسبات لعنتی و ضد انسانی موجود منتفر بودم و تاکنون هم هستم.
روز جهانی کودک من را به یاد تلاش های انسان دوستانه ی رفقای فعال در انجمن ” جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان “در تهران و مازندران و برخوردهای ارازل و اوباش اطلاعاتی با شریف ترین انسان ها و تعطیلی دفتر دفاع از کودکان کار و خیابان می اندازد.
روز جهانی کودک همچنین من را یاد خاطرات تلخ دورانی که از دیدن یانی عزیزم محروم بودم و شب ها تا صبح به یادش نمی خوابیدم می اندازد.
احزاب سیاسی، سازمان های مدافع حقوق انسان و نه مدافعین ریاکار حقوق “بشر”، فعالین چپ و کمونیست و همه ی ازادی خواهان سراسر جهان، به جای کلی گویی و بحث های تکراری و خسته کننده ، باید راهکار انقلابی و رادیکال معرفی
کنند و برای دفاع از حقوق کودکان در سراسر جهان و ریشه کن کردن استثمار کودکان، باید در سطح وسیع متحد شده و مبارزات عملی را علیه وضع فلاکتبار موجود در پیش گیرند.
هیچ کودکی از قبل آرزو نکرده است که دیده به این جهان لعنتی گشاید، بلکه بر حسب اتفاق یا اگاهانه و در نتیجه ی روابط جنسی دو انسان وارد این دنیا و مناسبات لعنتی شده اند، روابطی که به قول مارکس خود نقشی در انتخاب ان نداشته اند. روابطی که برای
انان تحمیلی بوده و انها از پیش هیچ اطلاعی از ان نداشته اند.
کودکان نقشی در انتخاب طبقه ی اجتماعی خود، مکان تولد، تاریخ تولد و … ی خود نداشته، پس ما بزرگترها باید باید در مقابل کودکان پاسخگو و مسئول باشیم. ما باید جلو استمثار انان را بگیرم. کودکان از هر کشوری که باشند، هر رنگ پوستی که داشته باشند، هر جنسیتی که داشته باشند، به حکم کودک بودنشان نباید استثمار شوند و گرسنه بمانند.
مناسبات کثیف و نابرابر موجود به سرمایه داران انگل و مفت خور اجازه می دهد، سالانه میلیون ها دلار و یورو را از طریق به شیشه کردن خون طبقه ی کارگر و خون کودکان کار به جیب بزنند، ولی همین مناسبات منفور و لعنتی به جز گرسنگی و فقر برای بیش از نیمی از جمعیت کره ی خاکی که بخش زیادی از ان کودکان هستند، چیز دیگری را در پی نداشته است.
در شرایطی که نه تنها امکان و تولیدات سالانه ی جهان از هر لحاظ برای بیش از هفت میلیارد نفر بر روی کره ی خاکی کافی است، بلکه مازاد تولیدات سرمایه داری یا توسط ارازل و اوباش سرمایه دار و دولت های جنایتکار بورژوایی نابود می شود یا در انبارها می گندد، تا قیمت ها ثابت نگه داشته شود و از درصد سود سرمایه داران کاسته نشود!
انقلاب سوسیالیستی به
مثابه ی انقلابی برای در هم کوبیدن دستگاه مافیایی دولت های بورژوایی و سوسیالیسم به مثابه ی نظامی برای رفع نابرابری های طبقاتی در دوره ی دیکتاتوری پرولتاریا و کمونیسم به مثابه ی یک جامعه ی بی طبقه که در ان برابری واقعی شکل می گیرد، مراحلی هستند که از هر لحاظ پاسخگوی وضع موجود هستند و تنها الترناتیو برای خاتمه دادن به نابرای موجود هستند.
ما کمونیست ها و مدافعین حقوق کودک در سراسر جهان، علیرغم
مبارزه ی هر روزه برای سوسیالیسم و کمونیسم، هر میزان از بهبود وضعیت زندگی کودکان در چارچوب موجود را گامی به پیش دانسته و به امید سوسیالیسم و کمونیسم کارگران و مدافعین حقوق کودک را از مبارزه برای دستیابی به حقوق مقطعی و رفرم های جزئی محروم نمی کنیم.
نابود باد سرمایه داری
زنده باد کمونیسم
حسن معارفی پور
08.10.13
هایدلبرگ آلمان
چند کلمه در مورد روز جهانی علیه اعدام!
دهم اکتبر روز جهانی نه به اعدام است. در این شکی نیست
که اعدام قتل عمد و کاملا اگاهانه از جانب دولت هاست و تاکنون دولت های مختلف از برده داری گرفته تا به امروز مخالفین خود را به اشکال مختلف سازمان یافته اعدام کرده اند. اعدام هر انسانی ، هر حیوانی، هر موجود زنده یی جنایتی کاملا سازمان یافته است و از نقطه نظر کمونیست ها مطلقا محکوم است.
من اگرچه مطلقا مخالف اعدام به طور عام ، اعدام اسرای جنگی، تبهکاران دستگیر شده، زندانیان سیاسی، قاتلان انسان ها
و حیوانات و غیره هستم، اما در عین حال از سرکوب بی قید و شرط سرکوبگران، دولت های دیکتاتور و جانی بورژوایی، سرمایه داران خونخوار، ارازل و اوباش وابسته به دستگاه پلیس ، نیروهای اطلاعاتی و نفوذی در صفوف طبقه ی کارگر و وابسته به دولت های بورژوایی، مافیایی تجارت سکس ،مواد مخدر و دیگر جنایتکاران دفاع کرده و اگر به شخصه حکم اعدام را برای انها جایز ندانم، سرکوب بدون قید و شرط انها را جایز،ضروری و گریز ناپپذیر می دانم.
در این شکی نیست که دولت های بورژوایی عامل اصلی وضعیتی هستند که انسان ها به کشتن دیگر انسان ها، فروش مواد مخدر، تجارت سکس و … رو بیاورند، به همین خاطر از نظر ما سرکوب و در هم شکستن دولت های سرکوبگر با تمام دم و دستگاه دولتی از پلیس و ارتش و لباس شخصی گرفته تا دیگر مزدوران کوچک و بزرگ راهکار اساسی است، اما در عین حل باید تلاش شود در همین چارچوب با مبارزات رادیکال جلو پوئن دادن و میدان دادن دولت ها به این مافیا ها و این جنایتکاران را گرفت و اجازه ندهیم به راحتی این اوباش با همدیگر بند و بست داشته باشند.
همین دولت های جانی بورژوایی از طریق فروش مواد شیمیایی به دولت های دیکتاتور ، عامل اصلی نابودی صدها هزار انسان بوده و هستند. همین دولت های بورژوایی که امروز، نهاد های حقوق بشری درست می کنند و ادعای حقوق بشری بودنشان گوش فلک را کر می کند، عاملین اصلی جنگ و کشتار غیر نظامیان هستند. همین سازمان های کثافت حقوق بشری و مزدرو دولت های بورژوایی و متروپل هستند، که مستقیم یا غیر مستقیم از سیاست های جنگ
طلبانه ی دولت های جنایتکار غربی دفاع کرده و می کنند و نه تنها علیه جنگ طلبی های امریکا و غرب هیچ اقدامی نکرده و نمی کنند، بلکه در برخی موارد چهار نعل در دفاع از این سیاست های ضد انسانی که عامل اصلی نابودی میلیونها انسان بی دفاع در عراق و افغانستان، لیبی و سوریه بوده و هست به پیش می روند.
بلشویک ها و سرکوب ضد انقلابیون کرونشتات!
مساله ی دیگر که می خواهم به ان بپردازم ،در زمینه ی” اعدام” بخوانید سرکوب انقلابی ملوانان کرنوشتات در بین سال های 1917 تا 1921، که در بین بسیاری از نیروهای “چپول” جنجال برانگیز بوده و هر کس و ناکسی این اقدام کاملا انقلابی و به جای بلشویک ها و کمونیست های تازه به قدرت رسیده را با ادبیات لمپن وار مورد حمله قرار داده ، است.
از نقطه نظر من نیروهای ضد انقلاب، ملوانانی که علیه قیام و انقلاب بلشویکی از یک موضع کاملا ارتجاعی به مساله برخورد کرده بودند و خطری جدی برای به خطر افتادن دستاورد های انقلاب روسیه، به مثابه ی بزرگترین انقلاب کارگری و بزرگترین تحول جهان بودند، باید بدون شک سرکوب می شدند و به درست توسط بلشویک ها سرکوب شدند.
بنابراین در شرایطی که بورژوازی تا خرخره مسلح در کمین طبقه ی کارگر نشسته است و هر
تحرک انقلابی را با سرکوب گسترده پاسخ می دهد، سرکوب تنها راه برای کمونیست هاست و لنین و بلشویک ها در فاصله ی سالهای 1917 تا 1921 به درست با سرکوب ،پاسخ ضد انقلابیون و مرتجعین مزدور مدافع بورژوازی که خواهان بازگرداندن چرخه ی انقلاب به دوران قبل از انقلاب بودند، را دادند!
امروزه کم نیستند در جبهه ی موسوم به “کمونیسم کارگری “در قالب لفافه ها و ادبیات حقوق ” بشری” سوراخ دعا را گم کرده و به جای تثبیت خود
در کشمکش های طبقاتی درون جامعه به عنوان یک نیروی ” کمونیست “، به مسائل بی ربط و حقوق بشری صرف چسپیده و اینگونه خود را در جبهه ی سوسیال دمکراسی چپانده اند و از این طریق در تلاش برای اجتماعی شدن هستند!!!! این نیروها در حقیقت زیادی در توهمات لیبرالی به سر برده و زیادی ” عاطفی ” به مبارزه ی طبقاتی برخورد کرده و می کنند!
از نظر من سرکوب نیروهای جنایتکار ، سران ادمکش جمهوری اسلامی، ارازل و اوباش وابسته
به این رژیم، مزدوران و ادم فروشان و غیره در ایران باید فوری به دنبال یک تحول انقلابی در یک دادگاه کاملا کارگری و انقلابی صورت گیرد و کسانی که اعلام می کنند که حاضر نیستند حتی ببرای مثال ” خامنه یی ” و احمدی نژاد” کشته شوند یا به شیوه ی عادلانه محاکمه شوند، در حقیقت بدجوری مشنگ شده اند!
نه به اعدام ! بله به سرکوب جنایتکاران و جانیان بورژوا
حسن معارفی پور 10.10.2013
1111
چند نکته در مورد اعدام حبیب گلپری پور!
اعدام حبیب گلپری پور از جانب جمهوری جهل و جنایتکار و اراذل و اوباش مدافع جهل و سرمایه
شدیدا محکوم است و هر نیرویی، هر گروهی، هر ” اپوزیسیونی” از این عمل وحشیانه دفاع کند، نه تنها علیه جمهوری اسلامی نیست بلکه تریبون تبلیغاتی جمهوری اسلامی است. فرقی نمی کند که این نیرو در خارج کشور باشد یا از اراذل و اوباش وابسته به اصلاح طلبان حکومتی در داخل کشور باشد، که امروز ” رهبرانشان ” در حصر خانگی به سر می برند.
اعدام دولتی عملی جانیانه و به غایت وحشیانه است و هیچ نیرویی، هیچ دولتی، هیچ
دیکتاتوری حق ندارد، بی دلیل یا به هر دلیلی حق زندگی کردن را از مخالفین خود بگیرد.
جمهوری اسلامی در طول سالها از حاکمیت ننگین خود صدها هزار انسان را به بهانه های بی پایه به جوخه ی مرگ فرستاده و بر اساس امارهای ناقص و دروغین امنستی انترناسیونال( سازمان عفو بین الملل) که یک سازمان بورژوایی و بی خاصیت است، به نسبت جمعیت ایران بیشترین امار اعدام را در طول سی سال گذشته در مقایسه با دیگر کشورهای
جهان دارد.
بر اساس امارهای همین سازمان در بسیاری از ماههای سال های گذشته هر هشت ساعت یک نفر در ایران اعدام می شده و در دروه ی نخست وزیری جنایتکار موسوی که امروز در ” اپوزیسیون ” است و در حصر خانگی به سر می برند، یعنی در سالهای 67 اعدام ها ثانیه یی شده بود. یعنی به فاصله ی هر چند ثانیه یک بار انسان هایی که تنها جرمشان عدم اعتقاد به کثافت مذهب بود، را به جوخه ی مرگ می سپردند.
امروز جنایتکاران سابق و ادمکشان دهه ی شصت در میان بخش وسیعی از طبقه ی بی خاصیت خرده بورژوا و اپوزیسیون راست که ترکیبی از اوباش وابسته به غرب و جمهوری اسلامی است، نفوذ و جایگاه ویژه یی دارند! فراتر از ان الهام های این جنایتکاران سابق در اعتراض سال 88 نیروهای موسوم به چپ را به دامن ارتجاعی ترین جنبش اجتماعی یعنی جنبش سبز برد.
دلقکی مانند مرتضی محیط که یک اپورتونیست واقعی بیش نیست ،را تا حدی متوهم کرد که موسوی را در جایگاه مارکس سال 1848 قرار داد و تئوری تراشی های ارتجاعی و به غایت ریاکارانه اش را زیر نام مارکسیسم و بازخوانی تحولات سال 1848 و انقلاب المان و شباهت های ان با جنبش سبز ،برای این جنبش ارتجاعی از تلویزیون های وابسته به دستگاه های اطلاعاتی امریکا شروع کرد.
احزاب چپول خرده بورژوایی را متوهم کرد و انها را در موضعی فرو برد که برای انقلاب رهبر مشترک تعیین کنند و با موسوی هم پیمان شوند و دست از کشتی گرفتن با اصلاح طلبان بردارند.
هزاران نفر از کسانی که با دستبند سبز در خیابان های تهران شعار” یا حسین میرحسین “، ” اوباما، یا با انها یا با ما” را سر داده ناچار به ترک کشور کرده و به جمع ” پناهندگان سیاسی ” ایرانی در خارج کشور اضافه کرد.
در همان مقطع بیشترین میزان ” پناهنده ی سیاسی ” از ایران راهی کشورهای مختلف شده. بر اساس امار در ان مقطع در یک ماه فقط سه هزار ایرانی غیر قانونی وارد المان شده اند.
اگرچه بسیاری از این پناهندگان فرق گوز خود را از شقیقه تشخیص نمی دادند، اما تعداد چشمگیری از انان از اصلاح
طلبان حکومتی و از مدافعین جنبش سبز بود که در کشورهای اروپای جذب اپوزیسیون بورژوایی و مدافعین جنبش سبز شده و هم اکنون هم زیر نام “پناهنده ی سیاسی “، سیاست های جمهوری اسلامی و اوباش جنایتکار و ادمکش را در خارج کشور تبلیغ می کنند.
در مورد حبیب گلپری پور و عضویت او در پژاک!
در این شکی نیست که پژاک برای جمهوری اسلامی یک نیروی خودی است و از جنس خود جمهوری اسلامی است. پژاک برای مراسم تاسوعا عاشورا بیانیه می دهد و در دفاع از اسلام و تشیع کاسه داغتر از اش می شود. پژاک بر اساس برنامه اش یک نیروی خودی برای جمهوری اسلامی است و به هیچ وجه خواهان سرنگونی و ” مبارزه ی مسلحانه ” نیست.
حاج احمدی دلقک دیوانه و رهبر این جریان بارها از رادیو و تلویزیون های
مختلف ظاهر شده و اعلام کرده که ما اصلا مبارزه ی مسلحانه نمی کنیم و ان را به کلی کنار گذاشته ایم!!
کسی که سیاست را نه از روی گاز معده، بلکه بر اساس مطالعه و تحقیقات علمی و واقع بینانه دنبال کند، متوجه می شود که پژاک محصول چیست و چه دوره ایی است.
اینکه ایا
پژاک مستقیم از جانب وزارت اطلاعات ساخته شده و نتیجه ی توافق سازمان اطلاعات و دولت های غربی هست، هنوز مساله ی گنگی است، اما در این شکی نیست که پژاک یک نیروی دست ساز، مرتجع و بی خاصیت است و برای جمهوری اسلامی وجود چنین نیروهایی از شام شب ضروری تر است.
اگر پژاک و امثال پژاک نباشد، جمهوری اسلامی دلیلی ندارد که شهرهای کردستان را میلیتاریزه کند و هر حرکت اعتراضی مدنی را به ناف ” تروریسم ”
ببندد!!
اگر پژاک بی خطر برای کلیت جمهوری اسلامی نباشد، که بچه های بی گناه مردم را که مشغول انجام ” خدمت ” اجباری در پاسگاه های نیرو انتظامی مناطق مرزی هستد، را قتل عام کند، جمهوری اسلامی بی دلیل نمی تواند در مناطق مرزی کشور مانور دهد و زندگی مردم عادی را نا امن کند.
پژاک و جمهوری اسلامی دو سر یک کرباس هستند. هر دو مرتجع، هر دو جنایتکار، هر دو پایبند به اصول ادمکشی و جنایت پیشگی هستند و هر دو در نا امن کردن اوضاع سیاسی و اجتماعی زندگی میلیون ها نفر در ایران و کردستان نقش عمده یی دارند و یک هدف مشترک را دنبال می کنند. زندگی سربازان بی گناه و گریلاهای بی خبر از دنیا برای هر دوتاشون بی اهمییت است. هر کدام از انها حاضرند صدها و هزاران انسان را قربانی سیاست های کثیف و ضد انسانی خود کنند.
در این شکی نیست که جوانان زیادی که از داشتن پایه یی ترین اطلاعات سیاسی محروم هستند و صرفا مخالف جمهوری اسلامی هستند، در کردستان به خاطر جنب و جوش های ” مسلحانه ” ی پژاک در سالیان اخیر که با اجازه و اطلاع جمهوری اسلامی صورت می گیرد، به پژاک متوهم شده و فکر می کنند که پژاک آلترناتیو احزاب دیگر است! جمهوری اسلامی در پیشبرد این سیاست تا حدودی موفق بود و توانست چند سال اول فعالیت پژاک، این نیروی باند سیاهی و مطلقا ارتجاعی را به عنوان الترناتیو دیگر احزاب به خرد بخشی از مرد جامعه ی کردستان
دهد. در ان مقطع صدها نفر از احزاب ناسیونالیست و ناسیونالیست چپ کورد و غیر بریده و به پژاک پیوستند و رهبری پژاک هم تعدادی از انان را با علنی کردن اسمشان به جوخه ی اعدام سپارد!
جمهوری اسلامی تمام تلاشش را روی این سرمایه گذاری کرده است که پژاک را به عنوان الترناتیو چپ و کمونیست و دیگر احزاب ناسیونالیست راست و چپ که سابقه ی طولانی تری داشته و جزء احزاب سنتی تر و جا افتاده تر در کردستان هستند، جا
بیاندازد و متاسفانه در بسیاری از مواقع جوانان پرشور و مخالف جمهوری اسلامی، انگیزه های سیاسی و ضد انقلابی جمهوری اسلامی را تشخیص نداده و دچار انتخاب اشتباه می شوند و شدند.
این جوانان اگرچه انسان های شریفی هستند، اما همگی قربانی سیاست ارتجاعی هستند، سیاستی که خود تشخیص درستی از ان ندارند.
به فرض محال اگر کمانگر ها و گلپری پورها و علم هولی ها و دیگران عضو گروه پژاک بوده باشند، اما کشتن انان از جانب جمهوری اسلامی شدیدا محکوم است و کسانی که به بهانه ی مبارزه با تروریسم ” پژاک ” از تروریسم دولتی جمهوری اسلامی دفاع می کنند، از نظر من مجرمانی جانی هستند که تفاوتی با اراذل و اوباش حاکم در دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی ندارند و باید تحت تعقیب دولت های اروپایی قرار گیرند.
انها هر اسمی برای خود انتخاب کنند، عضو هر حزب و سازمانی که باشند، به دلیل دفاع از کشتار وحشیانه و اعدام انسان های قربانی و بیگناه از جانب جمهوری جنایتکار اسلامی، نه تنها در اپوزیسیون نیستند، بلکه نقش تریبون وزارت اطلاعات و روزنامه ی کیهان را در خارج کشور ایفا می کنند.
اراذل و اوباش اصلاح طلب و جنبش سبزی ها از زمره ی این تبهکاران جانی هستند و باید از جانب بشریت ازادی
خواه به جرم دفاع از کشتار وحشیانه و اعدام محکوم شوند.
مرگ بر جمهوری اسلامی و مدافعین کثیف این نظام
حسن معارفی پور
30.10.2013
نکاتی پراکنده اما مهم!
محکوم کردن “مظلومانه ی” اعدام محکوم کردن نیست، نوعی تایید ان است!
محکوم کردن ” مظلومانه ” ی اعدام و آه
و ناله کردن به یک سنت جا افتاده در بین اپوزیسیون چپ و راست تبدیل شده است. تا انجا که به اپوزیسیون راست بر میگردد، از اوباش ناسیونالیست فاشیست گرفته که از مشروطه خواهان، مصدقیست ها و سلطنت طلب هایی که دور و بر رضا پهلوی هستند و به اسپرم مقدس اعتقاد دارند تا ناسیونالیست های قومی ملی مانند احزاب ناسیونالیست کورد، عرب و بلوچ، جملگی علیرغم مخالفت صوری با مقوله ی ” اعدام ” “فردی”، از کشتار دسته جمعی و خون ریزی گسترده از طریق دخالت نظامی غرب و تلاش برای عراقیزه و افغانستانیزه کردن ایران دفاع می کنند. این نیروها علیرغم اختلافات ظاهری یی که
دارند، جملگی در یک دایره ی طبقاتی و یک خط سیاسی قرار می گیرند. دایره ی بورژوازی و خط ناسیونالیسم فاشیستی! هر کدام از نیروهای پتانسیل تکرار فجایع نازیسم هیتلری و فاشیسم موسولینی ایی، فرانکویی و پینوشه ایی را در فردای به قدرت رسیدن را دارا هستند و ممکن است در فردای اتی به قدرت رسیدن احتمالی اشان، هر غیر ایرانی “اصل” و غیرآریایی، هر غیر ” کورد ” ، ” عرب” ، ” ترک ” یا ” بلوچ ” را به جرم اینکه خونش از خون قومیت خودش نیست را به مانند کمونیست ها و یهودیان، غیر ترک ها،غیر کورد ها، دوره ی هیتلر، فرانکو،پینوشه، آتاتورک، اسماعیل خان سمکو و جمهوری
اسلامی قتل عام کنند یا به صورت دسته جمعی زنده به گور کنند.
ناسیونال فاشیسم سابقه ی جنایتش برای هر انسانی که چهار تا کتاب تاریخ ایران و جهان را به صورت سطحی مطالعه کرده باشد روشن است و پتانسیل ها کثیف این نیرو بر همگان روشن است. بنابراین کسی که به اندازه ی یک سر سوزن به ازادی انسان اعتقاد داشته باشد و جوگیر احساسات کثیف ناسیونالیستی نشود، در دام این نیروهای فاشیست نخواهد افتاد.
در کشور آلمان که یک کشور فاشیست خیز است و تمایل به ناسیونالیسم در نهاد بخش عظیمی از جمعیت این کشور به صورت خفته یا بیدار وجود دارد، بنا به همین قوانین بورژوایی و به نسبت عقب مانده تر در مقایسه با دیگر کشورهای اروپای غربی، بر روی کاغذ و در کتاب قانون اساسی کشور نوشته شده است که هر گونه تبلیغ و تهیج برای فاشیسم و نئو نازیسم ممنوع است و پیگرد قانونی به دنبال دارد!!! اینکه پلیس این کشور شدیدا یک پلیس راسیست و ضد خارجی است، برای هر
خارجی که حتی برای یک هفته به عنوان توریست وارد این کشور شده باشد از روز روشن تر است، اما می خواهم این را بگویم که افتخار به ناسیونالیسم، خون و صحبت از نژاد در بین آلمانی ها “تابو “است، با اینکه ممکن است بسیاری از آلمانی ها در درون خود شدیدا به ان معتقد باشند، اما جالب اینجاست که همین احساسات کثیف ناسیونالیستی و ضد بشری در بین ایرانی های ناسیونالیست، ترک های فاشیست، کوردهای ناسیونالیست و غیره جزء بزرگترین افتخارات محسوب می شود!!!!
بنابراین مخالف با اعدام نیروهایی از این دست با چنین اعتقادات، افق و جهان بینی هایی معلوم است که تا چه اندازه می تواند واقعی باشد!! تلکلیف مخالفت اپوزیسیون ناسیونال فاشیست ایرانی با اعدام روشن است.
این نیروها در اپوزیسیون ایرانی کم نیستند و اگر تقی به توقی بخورد، هزار و یک سازمان و ان جی او و محفل و حزب ناسیونال فاشیستی را تشکیل خواهند داد و سریعا از لحاظ مالی ساپورت خواهند
شد. بسیاری از این نیروها که الان ممکن است هیچ خبری از انها نباشد، سالهاست که در اب نمک غرب و امریکا خوابانده شده اند و فردا برای هر عمل تروریستی اماده ی نابود کردن بنیاد های زندگی مدنی در جامعه ی ایران هستند. بخشی از این نیروها شب و روز مشغول کاسه لیسی برای درجه دارهای ارتش امریکا هستند. مجاهدین خلق، کل جبهه ی ناسیونالیسم ایرانی و …، توده و اکثریت، سازمان زحکمتکشان و احزاب دمکرات کوردستان از جمله ی این نیروها هستند!
من واقعا در تعجبم که برخی از این نیروها که اسامی پرطمطراق” اپوزیسیون “خارج کشوری و ” مخالف ” نظام را روی خود گذاشته! چطور تا این اندازه بی پرنسیپ هستند که بدون توجه به اسمی که روی خود گذاشته اند، از ماندگاری جمهوری اسلامی دفاع کرده و مخالفین واقعی نظام جنایتکار جمهوری اسلامی را خشونت طلب می خوانند!
جالب اینجاست که رسانه های نوکر و مدافع وضع موجود از بی بی سی و صدای امریکا ، تلویزیون
اندیشه و غیره گرفته تا رادیو فردا و زمانه و غیره ،از این دلقک های ناسیونالیست فاشیست برای مهندسی افکار در راستای اهداف کثیف خود دعوت کرده و اینگونه تلاش می کنند افکار جامعه ی ایران را از طریق رسانه ی های “ارتباط جمعی ” در راستای اهداف خود هدایت کنند.
نمایندگان این نیروها در خارج کشور در رسانه های بورژوایی و نوکر اعلام خواهند کرد که در خارج کشور هم ،” جانشان ” در ” خطر ” است. زندگی و رفت و امدشان تحت ” کنترل ”
است و تلفن و سکایپ شان” شنود “می شود!
برای نمونه علیرضا نوری زاده که دلقکی مدافع پرو پاقرص رژیم بیست نیست، در صدای امریکا اعلام می کرد که جمهوری اسلامی یکی دو بار در تلاش برای ترور او بر امده و از این خزعبلات!
برخی از این نیروها به روحانی جنایتکار نامه می نویسند و تقاضای
کنترل اعدام ها را از ایشان دارند!!
رهبران احزابی که خط سیاسی و جایگاه طبقاتی اشان با جمهوری اسلامی در یک مسیر قرار دارد ، تفاوت هایشان بر سر حداقلی ترین مسائل است، جمهوری اسلامی ” انحصار طلب ” است و به انها میدان نمی دهد و این نیروها در خارج کشور تریبون جمهوری اسلامی شده اند، اگر به ایران هم باز گردند، قاعدتا باید از جانب جمهوری اسلامی محافظت شوند تا اینکه مخالفین انان و توده ی مردم ازادی خواه انان را
دار نزنند، نه اینکه رژیم انان را در خارج کشور تعقیب کند!
سنت های ارتجاعی در بین اپوزیسیون چپ!
تا انجا که به اپوزیسیون چپ غیر کارگری بر می گردد، این نیرو شدیدا متاثر از راست است. شدیدا مرده پرست اﻧﺪ. زنده ها برای این نیرو کمترین ارزشی ندارند! اعضایشان موقعی که به خطر
ﺑﻴﻔﺘﻨﺪ و ناچار شوﻧﺪ به خارج کشور مهاجرت ﻛﻨﻨﺪ، کمترین مسئولیتی در قبالش ندارند، اما به محض اینکه کسی را می کشند یا اعدام می کنند، زندگی نامه نویسی، اشک تمساح ریختن و قهرمان سازی از او شروع می شود! بسیاری از این نیروها ” اعدام ” را تبدیل به یک وسیله برای تعریف و بازتعریف خود کرده اند و به نظر می رسد که زیاد هم از اعدام فعالین سیاسی ناراحت نیستند! چون انها فکر می کنند اگر کسی اعدام شود یا محکوم به اعدام شوند، می توانند با تبلیغات ریاکارانه ی مخالفت با اعدام و هوچی گری پوپولیستی جایگاهی برای خود در جامعه پیدا کنند.
تبلیغات الکی انها در مورد اعدام و مخالفت های سطحی شان با اعدام در بسیاری از مواقع نتیجه ی عکس داده و در برخی مواقع با هوچی گری های بی رﺑﻂﺸﺎﻥ باعت شده اند که شخص محکوم به اعدام، اعدامش قطعی گردد!
مخالفت این نیرو با اعدام به شکلی کاملا پوپولیستی و مظلوم نمایانه است. انها اعلام می کنند که
رژیم اعدام می کند و می کشد و اینگونه تنها جنبه ی” درنده خویی” نظام را نشاﻧﻪ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ و با گریه و زاری برای اعدامیان و زندانیان در شرف اعدام، در تلاش برای دست و پا کردن پایگاه اجتماعی برای خود هستند. طوری صحبت می کنند که انگار اگر رژیم جمهوری اسلامی ، انسان ها را اعدام نمی کرد و زندانی سیاسی در ان وجود نداشت و غیره یک رژیم ” متعارف ” بورژوایی بود،برای انان قابل تحمل بود و مشکلی با این رژیم نداشتند!!! غافل از انند که مخالفت کمونیسم با بورژوازی تنها به خاطر درنده خویی بورژوازی و شکل سرکوب ان نیست، بلکه برعکس به خاطر ماهییت طبقاتی ان و
ضدیت این نظام با بخش وسیعی از جامعه یعنی طبقه ی کارگر است.