جمال کمانگر – از حزب بین المللی کمونیستی کارگری تا تجدید سازمان کمونیسم معاصر(در حاشیه نامه نگاری و انتشار مباحث آوریل 1999 توسط بهمن شفیق)

از حزب بین المللی کمونیستی کارگری
تا تجدید سازمان کمونیسم معاصر

(در حاشیه نامه نگاری و انتشار مباحث آوریل 1999 توسط بهمن شفیق)

جمال کمانگر

بهمن شفیق اخیرا و به بهانه انتشار نوار جلسات دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران در دوره منصور حکمت دوباره دست به قلم شده است. بار دیگر ظرفیت خود را در نفرت پراکنی علیه منصور حکمت نشان داده است.

ذکر دو نکته در این زمینه حائز اهمیت است: اولا منصور حکمت در زمره نظریه پردازان مارکسیست در 35 ساله اخیر تاریخ ایران است و مخالفت و حتی تلاش برای تحریف عقاید و آرمانهایش به بخشی از مبارزه سیاسی کسانی تبدیل شده است که موجودیت خود را در تقابل با وی تعریف میکنند. و در طول این تاریخ 35 سال کسانی زیادی از جمله بهمن شفیق از آوریل 1999 در این کمپ قرار گرفته اند و تا کنون راه به جایی نبرده اند.

دوما: ادبیات مارکسیستی “کپی رایت” بر نمیدارد. نه تنها ایرج فرزاد بلکه همه حق دارند گنجینه آثار منصور حکمت را باز تکثیر، پیاده و چاپ کنند. صرف نظر از دوری و نزدیکی سیاسی به آنها در این کیس مشخص باید به ایرج فرزاد خسته نباشید گفت که آثار زیادی از حکمت را برای علاقه مندان قابل دسترس کرده است.

با این وصف برویم سراغ نامه نگاریها و انتشار مجدد مکاتبات درونی کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری در سال 1999 و نگاهی به مقدمه تازه ای که بهمن شفیق بر آن نگاشته است بیندازیم. اول از نامه سرگشاده به کورش مدرسی شروع کنیم. از قرار معلوم در همان جلسه دفتر سیاسی منصور حکمت در مورد کدهای رهبری و هوای همدیگر را داشتن صبحتهایی میکند. و بهمن شفیق از سر دفاع نه از کل اعضای دفتر سیاسی بلکه از شخص کورش مدرسی بر می آید که چرا این توهین و تحقیر را قبول کرده است. و مثل گذشته به صحرای کربلا زده است و هرچه در چنته داشته است به خیال خودش بار منصور حکمت کرده است. سئوال این است آیا این از “بد شانسی کورش مدرسی است که قرعه بنامش در آمده است” یا نتیجه رد و بدل شدن سیگنالهایی از طرفین بوده است؟

بهمن شفیق در جریان کودتای تشکیلاتی در دسامبر 2011 درون حزب حکمتیست جانب کودتاجیان را گرفت و در نامه ای سرگشاده خواهان عبور از منصور حکمت و با گفتن این جمله “مرده را به مردگان بسپارید”، جانبداری خود را اعلام کرد. بهمن شفیق بعد از تحولات درونی حزب حکمتیست سیگنال درست را رصد کرده بود. بهمن شفیق حق دارد امروز در مقدمه کتاب مکاتبات درونی حککا سال 1999 بنویسد: “یا کسانی هستند که پس از تلاش نافرجام در حدادی موجودی ناقص الخلقه به نام “حکمتیسم” که شاهکارش در گارد آزادی و واترلوی “داب” نمودار گردید، با گرته برداری ناشیانه از مباحث ما که از چشم دوست و دشمن نیز پنهان نماند، ادای مارکسیست بودن و کارگری بودن را در آوردند. و امروز بر سر مقام شریف جاروکشی ضریح آن فقید گریبان هم میدرند.” (1)

اشاره بهمن شفیق به مباحثش در مورد پدیده جمهوری اسلامی و انباشت سرمایه در ایران است که تعدادی از رهبری وقت حزب حکمتیست آنرا تکرار میکردند. شفیق پژواک صدای خود را در تعدادی از رهبری حزب حکمتیست شنیده بود.

سئوال این است چرا بهمن شفیق انتشار مباحث دفتر سیاسی حککا توسط ایرج فرزاد را بهانه قرار داده است؟ از نظر من بهمن در دو مقطع در صدد تشکیل حزب بر آمد که در هر دو مورد تلاشش نافرجام ماند. بار اول 15 سال پیش که به “یک تز و چند توهم” مشهور شد و بعد از طرح آن در کمیته مرکزی وقت حککا پرونده اش بسته شد و تاکنون هم سراغ تشکیل “حزب بین المللی کمونیستی کارگری” نرفته است. و قرار نیست برود!

اما مورد دوم بوی کباب به مشامش رسیده بود. وقتی میشنید که در درون حزب حکمتیست کسانی با وی همنوا شده اند و در اندر فوائد یارانه ها مینویسند و دنیای “شیر و عسل” را در سرمایه داری “متعارف” و انباشت کرده را برای کارگران متصور بودند، چرا در فکر “تجدید سازمان کمونیسم معاصر” برنیاید؟ مگر بهمن از دیگران چه چیزش کم بود؟ تئوریهاش داشت “توده گیر” میشد و وقت اقدام رسیده بود! بهمن شفیق در ماه اوت 2013 همراه با وحید صمدی و عباس فرد در صدد کنفرانس “تجدید سازمان کمونیسم معاصر” برآمدند. تاریخ آن قرار بود ماه دسامبر 2013 باشد. در بیانیه این محفل آمده بود:

“انتقاد کمونیستی به جریانی ادبی تقلیل یافت که نه در عمل مستقیم کمونیستی، بلکه بر متن جنبشهای اجتماعی موجود به جستجوی پاسخ به امر سازمانیابی پرولتاریا پرداخت. به عنوان بخشی از جریان انتقادی کمونیسم معاصر، ما نیز در این ارزیابی اشتباه سهیم بودیم. ما نیز امیدوار بودیم که بر متن جنبش کارگری جاری امکان انکشاف عناصر سازمانیابی کمونیستی به وجود خواهد آمد. در تقابل با تبیین جریانات خرده بورژوائی و بورژوائی از تحزب کارگری به مثابه ابزاری بر فراز طبقۀ کارگر و برای به انقیاد کشاندن آن، ما با تأکید درست بر خصلت طبقاتی حزب کمونیستی به عنوان حزبی در درون طبقۀ کارگر، در عمل برای دوره ای تکوین این تحزب را بیش از حد به مکانیسمهای جاری درون جنبش کارگری متکی نمودیم. این در شرایط تفوق هژمونیک بورژوازی و نقش مخرب چپ به عنوان تسمه نقالۀ بورژوازی، نمی توانست واقع شود. به این ترتیب ما علیرغم وقوف به اهمیت تحزب کمونیستی در مبارزۀ طبقۀ کارگر، عملا تحزب را به عنوان موقعیتی قلمداد کردیم که باید بدان دست یافت. در حالی که تحزب کمونیستی رسیدن به نقطه ای ایده آل نیست، حالت دائمی فعالیت کمونیستی است. مهم یافتن اشکال ویژۀ این تحزب است. اشکالی که امکان سازمانیابی کمونیستی درون طبقۀ کارگر را به فعل درآورده و روند دستیابی به حزب پرتوان و دخالتگر کمونیستی طبقه را تسهیل نمایند.”

بهمن شفیق و محفلش بعد از شکست پروژه احمدی نژاد و محو شدن انواع هیئت موسس کارگران زن کفاش و غیره که وجود خارجی نداشت اما هر روز از گوشه سایتشان مثل قارچ سبز میشد، به تخت سینه واقعیت خوردند و برای بار چندم در ارزیابیشان اشتباه کرده اند. اینکه بدون تحزب کمونیستی طبقه کارگر راه به جایی نمیبرد پیشرفت خوبی برای این محفل محسوب میشود! اما در فردای همین بیانیه سه نفره سر اینکه چه کسی میتواند عضو حزبشان باشد یقه همدیگر را گرفته اند. خیلی کمدی بود که آیا “یک راننده تاکسی که صاحب تاکسی است میتواند عضوشان باشد” بحثهای کشافی بینشان در گرفت.

ذکر این نکات برای نشان دادن علل فحاشی های اخیر بهمن شفیق به منصور حکمت است. بهمن شفیق دوباره دچار ارزیابی اشتباه از کمونیسم کارگری شده است و در مقدمه کتاب مباحثات سال 1999 مینویسد: “علاوه بر این در دوره ای نسبتا طولانی فکر میکردم دامنه و میزان تاثیر گذاری کمونیسم کارگری بر مبارزه سیاسی در ایران چنان محدود است که نیازی به باز گویی این مباحثات نیست. این ارزیابی نیز ارزیابی نادرستی بود.”

با این وصف باید ریشه مجاهدت های قلمی بهمن شفیق و محفل دو نفره اش را نه آن جلسه دفتر سیاسی دانست بلکه همین ارزیابی های اشتباه از تحزب کمونیستی و کمونیسم کارگری دانست.

بهمن شفیق اهل حزب درست کردن نیست. معلوم است که حزب درست کردن برنامه میخواهد. چارت سازمانی و در وهله اول نیرو میخواهد. وقتی ما حزب حکمتیست را تشکیل دادیم حداقل 250 نفر در کنفرانس کادرهای موسس حزب شرکت مستقیم داشتند و تعداد زیادی هم از راه دور به سالن کنفرانس وصل بودند. این تعداد نیروی برای بهمن قابل جمع کردن نیست. اگر 15 سال دیگر علیه منصور حکمت بنویسد، تحریف کند و از گذشته اش با منصور حکمت بودن اعلام ندامت کند، قادر نخواهد بود احدوناسی را به محفل دو نفره اش جذب کند. بهمن شفیق کیسه برای محفلی که از حزب حکمتیست رفتند دوخته بود. روی آنها حساب ویژه باز کرده بود. اما این محفل هم آب سردی رو سرش ریختند. همان محفلی که از حزب حکمتیست رفتند با چرخش قلم دوباره به مدافعان حکمت تبدیل شده اند. دوره “گرته برداری ناشیانه” از مباحث بهمن شفیق هم برای آنها به سر آمده است.

منصور حکمت و کمونیسم اش با حرکات ایزایی محافل دو سه نفر حاشیه ای نخواهد شد. از نظر من بهمن شفیق عرضه حزب درست کردن ندارد! بی عرضه گی خود را سر منصور حکمت خالی میکند. مطمئن هستم برای چندمین بار در ارزیابیش دچار اشتباه خواهد شد.

(1) برای مطالعه به سایت بهمن شفیق مراجعه کنید.

***