دستجات سناریوی سیاهی در سیاست ایران
در حاشیه قتل یک سرباز توسط جیش العدل
سیاوش دانشور
مسئله اعدام گروهبان وظیفه جمشید دانایی فر توسط فرقه موسوم به “جیش العدل” بار دیگر مسئله دستجات سناریوی سیاهی در سیاست ایران را برای هر نیروی جدی و مسئول سیاسی برجسته میکند. در این زمینه تاکید چند نکته ضروری است:
۱- جیش العدل ادامه فرقه جندالله و گوشه ای از تروریسم اسلامی و جنبش اسلام سیاسی است. مشابه این دستجات اعم از القاعده ای و سلفی تا حزب الله و باندها و فرقه هائی که با پول و اسلحه جمهوری اسلامی، دولتهای منطقه و آمریکا ایجاد شدند کم نیستند. از دستجات متفرقه و بخشا متضاد جنبش اسلام سیاسی در منطقه تا فرقه های دست ساز قوم پرست که با ایجاد نفرت مذهبی و قومی، نسخه جنگ داخلی را برای آینده ایران دارند، به وفور وجود دارند. عمده این نیروها همزاد جمهوری اسلامی اند و از ارتجاع اسلامی و نفرتی که تولید میکند تغذیه میکنند.
۲- این دستجات ربطی به کشمکشهای تاریخی و پایدار سیاسی جامعه ایران ندارند. این دستجات برخلاف جنبش ها و طبقات اجتماعی ریشه در اقتصاد سیاسی یک جامعه سرمایه داری ندارند. لذا تنها میتوانند بعنوان دستجات باند سیاهی و بعنوان مزدوران و سگ شکاری سناریوهای خونین و ویرانگر ارزش مصرف پیدا کنند. این دستجات و فرقه های سیاسی مادام وجود دارند که پول و اسلحه شان توسط این و آن دولت مرتجع تامین میشود و این قابلیت را دارند که موی دماغ هر تحرک واقعی مردم زحمتکش در تلاش برای حق و آزادی شوند. به این اعتبار این دستجات باند سیاهی ماهیتا نیروئی ضد جامعه، تروریست و خونریز، مزدور و آماده جنایات هولناک علیه شهروندان جامعه ایران هستند. دستکم گرفتن خطر این دستجات یک اشتباه مهلک سیاسی است.
۳- جمهوری اسلامی در سازماندهی فرقه های متعدد اسلامی و قومی – اسلامی ذینفع است. جمهوری اسلامی راسا در منطقه و در ایران برای این باندها پول خرج میکند، آموزش میدهد، عملیات انتخاری سازمان میدهد و تحریک قومی و مذهبی میکند. جمهوری اسلامی بعنوان یک پای فعال تروریسم اسلامی و با هدف گسترش نفوذ و هژمونی خود در منطقه با باندهای رقیب درگیر میشود و در جاهائی مانند لبنان و عراق و افغانستان ضربه هم میخورد. این جزئی از جنگ تروریستی و کشمکش نیروهای متفرقه اسلام سیاسی در منطقه است. اختلاف جمهوری اسلامی با دستجات تروریستی دیگر درون خانوادگی و درون جنبشی است. همه شان علیه حقوق و آزادی مردم منطقه هستند.
۴- از نقطه نظر منافع مبارزه کارگران و مردم زحمتکش در ایران برای آزادی و برابری، جمهوری اسلامی و دستجات متفرقه مذهبی و قومی یکجا ایستاده اند و به اردوی ارتجاع و سناریوی سیاه و سرکوب هر نوع آزادیخواهی تعلق دارند. اینکه بطور موسمی این یا آن نیروی اسلامی و قومی روزی متحد جمهوری اسلامی است و روزی در مقابل آن قرار میگیرد، و یا فلان نیروی تروریستی روزی در خدمت ارتش آمریکاست و روزی ضد آمریکا، در ماهیت ارتجاعی و تروریستی این دستجات تفاوتی ایجاد نمیکند. سربریدن، آدمکشی، انفجار و انتخار، جامعه ستیزی، و آزادی ستیزی خصلت و هویت مشترک این فرقه های دست ساز است.
۵- در این میان ناسیونالیسم ایرانی و آریائی مسلک بیهوده تلاش میکند حول “سرباز وطن” و “مرزبان ایرانی” جار و جنجال بپا کند و اشک تمساح بریزد. مردم این جماعت بیمایه و غیر مسئول را میشناسند. اینها کسانی هستند که هر روز ناخن میجوند و در انتظار “حمله بشر دوستانه” ناتو به “خاک پاک ایران” و فعال شدن “گزینه نظامی” پنتاگون هستند. اینها کسانی هستند که با نیروهائی مشابه و از جنس جیش العدل در کنفرانس های آلترناتیو سازی شرکت دارند و خواب اعاده تاج و تخت را در پس تهاجم نظامی به ایران میبینند. ناسیونالیسم ایرانی درست مانند جمهوری اسلامی از قربانی شدن یک سرباز بیدفاع بدست جیش العدل نان میخورد. نه جمهوری اسلامی برای جان این سرباز پشیزی ارزش قائل است و نه تبلیغات ناسیونالیستی بیانگر جریحه دار شدن “احساسات ایرانی و آریائی” حضرات.
۶- سکوت ناموجهی در باره قتل این سرباز در میان نیروهای اپوزیسیون ایران دیده میشود. مهمترین دلیل و ملاحظه برای این سکوت طرف دیگر معادله یعنی جمهوری اسلامی است. در قاموس نگرش صرفا ضد رژیمی این اپوزیسیون، مسئله اینست که نیروهای نظامی زیر فرمان جمهوری اسلامی اند. و یا بدتر، جیش العدل به هر حال مخالف رژیم است و جنگ مسلحانه میکند. حتما کسانی نیز مانند خود جیش العدل و جندالله، تلاش میکنند مستقیم و غیر مستقیم، رابطه ای بین ستم به مردم منتسب به بلوچ و جیش العدل بعنوان “جنبشی علیه این ستم” برقرار کنند. ملاحظاتی از این دست سکوت کنونی را توجیه میکند. اما این سکوت تنها به تروریسم اسلامی و جمهوری اسلامی و جیش العدل مشروعیت میدهد. این موضعی عمیقا خطرناک و غیر مسئولانه است که تفاوت مردمی که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی اند را با خود حکومت اسلامی و امثال جیش العدل نمی بیند.
۷- حزب حکمتیست یک نیروی سرنگونی طلب انقلابی و بی ابهام است که برای برچیدن کلیت جمهوری اسلامی و جارو کردن نیروهای سناریوی سیاهی در سیاست ایران تلاش میکند. ما نه جیش العدل و جندالله و امثالهم را نیروئی برخاسته از متن جامعه میشناسیم، نه آنها را نماینده هیچ بخش مردم تحت ستم از جمله مردم منتسب به بلوچ میدانیم، نه ذره ای مشروعیت برای روش و خط مشی تروریستی آنها قائل هستیم، و نه آنها را درون نیروهای سیاسی اپوزیسیون ایران قاچاق میکنیم. جیش العدل یک باند دست ساز ارتجاعی، آدمکش و ضد جامعه است. جیش العدل از جنس جمهوری اسلامی است.
۸- ما جنایات دستجاتی مانند جیش العدل و سلفی ها علیه شهروندان مرزبان و محیط بان را قویا محکوم و با خانواده آنها ابراز همدردی میکنیم. ما اعمال جنایتکارانه و تلافی جویانه جمهوری اسلامی و قتل عام زندانیان سیاسی را قویا محکوم میکنیم. سیاست و روشهای جیش العدل و سلفی ها و جمهوری اسلامی یکی هستند و از شهروندان بیدفاع قربانی میگیرد. ما هر نوع هیاهوی ناسیونالیستی و خاک پرستی و اسطوره پردازی از این جنایت را دون شان مردم ایران میدانیم. این تبلیغات سبک تنها بیانگر ورشکستگی سیاسی ناسیونالیسم ایرانی در اتخاد یک موضع سیاسی روشن و ساده در قبال یک جنایت است. خاک پرستی و تمایلات فاشیستی ناسیونالیسم ایرانی منشا این تبلیغات سبک هستند.
۹- جمهوری اسلامی رفتنی است. اما باید تصویر روشنی از مصافهای دوره سرنگونی و بعد آن داشت. جیش العدل تنها یک مورد است. مشابه این دستجات در سیاست ایران فراوانند و بقایای رژیم اسلامی بعد از فروپاشی آن نیز به این اردو اضافه میشود. دستجات سناریوی سیاهی در سیاست ایران همان کاری را می خواهند انجام دهند که در سوریه و لیبی و افغانستان و عراق مشغول آنند. میتوانند کل جامعه را بسمت نابودی ببرند و منشا انواع تقابلها و پاکسازیهای فرقه ای مذهبی و قومی شوند. هر نیروی سیاسی جدی، و در راس آنها کمونیسم کارگری و اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی از موضع مسئولیت اجتماعی، موظف است در قبال این نیروها سیاست و برنامه روشن داشته باشد. سکوت در مقابل این دستجات باند سیاهی به بهانه “مخالفت با رژیم” و یا “اپوزیسیون” محسوب کردن آنها، تنها راه را برای فجایعی هموار میکند که تصور آن شاید امروز مشکل باشد.
۱۰- حزب حکمتیست برخلاف جریانات صرفا ضد رژیمی سکوت در مقابل دستجات باند سیاهی در سیاست ایران را خطرناک میداند. ما نه ضروری میدانیم هر روز ضدیت تمام عیارمان را با جمهوری اسلامی و تروریسم اسلامی به دیگران اثبات کنیم، نه در دورنمای مشترک تروریستها بشمول جمهوری اسلامی ذینفع هستیم، و نه خطر این باندهای سناریوی سیاهی را دستکم میگیریم. ما از موضع یک نیروی مسئول سیاسی مجددا در باره خطر این جریانات و دورنمای خونینی که دنبال میکنند هشدار میدهیم. و تاکید میکنیم که هشدار و روشنگری لازم است اما کافی نیست. باید نیروئی مادی و بی ابهام در میدان باشد و این باندهای ضد جامعه را جمع کند. در غیر اینصورت آنها جامعه ایران را به گورستان دیگری تبدیل میکنند.
***