کمونیست ماهانه – اوضاع سیاسی ایران موقعیت جمهوری اسلامی، استراتژی سرنگونی و سیاست کمونیسم کارگری

اوضاع سیاسی ایران
موقعیت جمهوری اسلامی، استراتژی سرنگونی و سیاست کمونیسم کارگری

کمونیست ماهانه: تحلیل شما از موقعیت کنونی جمهوری اسلامی چیست؟ آیا بحرانهای رژیم تخفیف یافته اند و بدنبال مذاکرات با پنج باضافه یک چشم اندازی در تغییر موقعیت رژیم در قبال مردم می بینید؟ تصویرتان از وضعیت عمومی جمهوری اسلامی در آینده نزدیک چیست؟ ایران به کدام سو میرود؟

فاتح شیخ: جمهوری اسلامی همچنان زیر فشار سه بحران مرکب اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دست و پا میزند. “نرمش قهرمانانه” و “اقتصاد مقاومتی” نامگذاری وارونه و روکشی بانیان و جانیان راس نظام بر این دست و پا زدنهاست. اذعان رفسنجانی به اینکه توافق ژنو نظام را از “مخمصه” نجات میدهد، اعتراف صریح به مخمصه گریبانگیر نظامشان و همزمان ابراز امید به نجات آن از راه سازش با دول غرب و تمکین به شرایط آنهاست. اعتراف رفسنجانی به مخمصه نظام واقعی است. امیدش به نجات آن واهی است. با سازش و بدون سازش با غرب، مخمصه نظام سر جایش میماند، بحرانهایش تخفیف نمییابند چون این بحرانها از تناقضات بنیادی و لاینحل نظام سرچشمه گرفته اند. نتیجه ساخت و پاختها هرچه باشد تناقضات جمهوری اسلامی پیچیده تر و حادتر خواهد شد.

اینکه خامنه ای گفته است “مذاکرات هسته ای به جایی نمیرسد”، یعنی به جای مطلوب او نمیرسد. جای مطلوب برای خامنه ای هم مانند رفسنجانی بیشک همان نجات نظام است. مشغله، نگرانی و استراتژی هر دو بازیگر اصلی راس رژیم یکی است: خارج کردن نظام از مخمصه ای که تا گلو در آن فرو رفته است. تفاوت تاکتیکی شان این است که رفسنجانی صراحتا مگوید اگر به سازش تام و تمام با غرب تن ندهند مردم از روی لاشه نظامشان رد میشوند. در مقابل، هراس خامنه ای از آن است که اگر تماما زمام سازش را شل کنند، مردم لاشه نظام را لگدمال خواهند کرد. در این میان روحانی اسب تروای سیاست رفسنجانی است در عین حال برای خامنه ای هم سر و دم میجنباند و میداند که افسار رفتارش در دست “رهبر” است.

“نرمش قهرمانانه” در مسیر مذاکره و معامله جاری، یاری جستن از هر ساخت و پاختی با غرب برای جان سالم در بردن جمهوری اسلامی از مخمصه بحرانهای مرکب و خروج نیم کلاج از این تندپیچ دیپلماتیک است. در همان حال “اقتصاد مقاومتی”، تعرض جدید و شدید رژیم به صف طبقه کارگر و توده های محرومی است که برای بهبود معیشت و بیرون کشیدن مطالبات خود از گلوی رژیم و سرمایه داران به میدان آمده اند. اقتصاد مقاومتی جمهوری اسلامی، ترجمه ساده سیاست ریاضتکشی اقتصادی نیست که بورژوازی جهانی در پنج سال و نیم بحران اقتصادی همه جا به طبقه کارگر تحمیل کرده است، بلکه نسخه به مراتب “غلیظ شده” آن سیاست است. اسم رمز تحمیل همزمان مشقات معیشتی و استبداد و سرکوب و خفقان بر کارگران و مردم است. در کنار موج اعدامها، اقتصاد مقاومتی تلاش رژیم برای سفت کردن کمربند خود و بستن شمشیر از رو در برابر توقعات معیشتی و سیاسی مردم و مبارزات آنها در تندپیچ ساخت و پاخت دیپلماتیکش با غرب است. قدرتهای جهانی، هم غرب و هم روسیه و چین، از سیاست ریاضتکشی و سرکوب و ارعاب جمهوری اسلامی حمایت کرده اند و میکنند. هدف آنها از به تمکین کشاندن جمهوری اسلامی، باز کردن راه سرمایه گذاری پرسود در بازار هشتاد میلیونی ایران است. این برنامه مستلزم آن است که رژیم حاکم بر ایران بتواند عرضه گسترده نیروی کار ارزان و کارگر خاموش و بیحقوق را برای سرمایه جهانی تضمین کند. نه فقط این، بلکه باید توان بازتولید نیروی کار ارزان و بیحقوقی کارگران و شهروندان جامعه را داشته باشد. از این زاویه “اقتصاد مقاومتی” جزء مکمل و ناگزیر سیاست “نرمش قهرمانانه” است که فرمول سازش و تمکین در زبان ریاکاری اسلامی خاص خامنه ای و جمهوری اسلامی در پروسه ساخت و پاخت با دول غربی و اردوی جهانی سرمایه است.

دور از انتظار است که این برنامه به بهبود موقعیت رژیم در قبال مردم کمک کند. رژیم بر لبه تیغی راه میرود که بعید است بتواند سالم از آن عبور کند. جمهوری اسلامی با تمکین به غرب، درِ جعبه پاندورایی را باز میکند که هم بر پیچیدگی تناقضاتش میافزاید و هم توان کنترل و اداره تناقضاتش را کاهش میدهد. اگر سازش رژیم با غرب به جایی برسد، اگر شرکتهای فرانسوی، ایتالیایی، بلژیکی و … که به ایران سر میزنند شرایطشان را عرضه کنند، شرایط پیشنهادی جمهوری اسلامی را مزه کنند و تصمیم به سرمایه گذاری بگیرند، تازه رژیم با مشکلات جدیدی در ارتباط با کلاف سردرگم رقابت قدرتهای بزرگ و سرمایه های جهانی روبرو میشود که از کشمکش کنونی به مراتب پیچیده تر خواهد بود. اگر در کشمکش کنونی دول غربی موفق به تحمیل شرایط خود بر جمهوری اسلامی شوند، تازه نوبت شرکتهای بزرگ فرا میرسد که آنها هم شرایط سرمایه گذاریشان را بر جمهوری اسلامی و اقتصاد آن تحمیل کنند. هم اکنون وزارت نفت جمهوری اسلامی شرایط خود برای تسهیل سرمایه گذاری خارجی را “تعدیل” کرده است. با این حال هنوز جوابگوی توقعات جدید شرکتهای سرمایه گذاری نیست. شرایط شرکتهای جهانی که تا کنون به ایران سر زده اند به مراتب سنگین تر از “تعدیل”های وزارت نفت ایران است.

این کش و قوسها نه تنها الزاما به تخفیف بحران اقتصادی حاد جمهوری اسلامی کمک نخواهد کرد، بلکه به مراتب محتملتر است که آن را شدت بخشد. نهادهای جهانی سرمایه، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و دولتهای بزرگ حامی آنها در دل بحران اقتصادی جاری، رابطه شان با جمهوری اسلامی را قطعا در جهتی پیش میبرند که به سودآوری بالای سرمایه هایشان کمک کند. قرار نیست سرمایه جهانی به داد اقتصاد جمهوری اسلامی برسد. برعکس، منطق کارکرد سرمایه حکم میکند که بار بحران خود را به اقتصاد ایران منتقل کنند. نمونه های یونان، قبرس، ایتالیا، اسپانیا، ایرلند، پرتغال و کشورهای بالتیک که همگی پاره تن اتحادیه اروپا هستند آنقدر گویاست که میتوان بی تردید نتیجه گرفت که سرمایه جهانی و دولتهای بزرگ رحمی به اقتصاد جمهوری اسلامی هم نخواهند کرد. این منطق همیشگی رابطه سرمایه بزرگ جهانی با اقتصادهای کمتر توسعه یافته متکی به نیروی کار ارزان و مبتنی بر استبداد سیاسی است که عملکرد آن در دورانهای بحران اقتصادی باز هم برجسته تر است. شرایطشان را با هزار و یک دستاویز واقعی و غیرواقعی تحمیل میکنند.

رابطه دول غربی و سرمایه جهانی با جمهوری اسلامی در دوره کنونی نمیتواند از تاثیر مستقیم بحران ٢٠٠۸ که هنوز ادامه دارد برکنار بماند. به نظر من تشدید تحریمها در این دوره خود بخشی از مکانیسم انتقال بحران است که از سوی دولتهای غربی به رژیم اسلامی و اقتصاد ایران تحمیل شده است. صرف نظر از درجه دقت و صحت این فرضیه، اکنون که دول غرب و سرمایه جهانی بر متن ادامه بحران اقتصادی با جمهوری اسلامی گرفتار بن بست اقتصادی (که نرخ رشد منفی ۸/٥٪ از شاخصهای اصلی و آشکار آن است) مشغول بده و بستان هستند، هیچ چیز طبیعی تر از این نیست که تلاش کنند بخش بیشتری از بار بحران اقتصاد جهانی را بر دوش اقتصاد ایران زیر حاکمیت جمهوری اسلامی بیندازند. بعلاوه باز هم باید ناسازگاری سیاسی ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی با رفع و حتی تخفیف بحران اقتصادی دیرینه آن را یادآوری کنیم. اگر به خاطر این ناسازگاری سیاسی ایدئولوژیک، درآمد افسانه ای ۸٧٠ میلیارد دلاری نفت دوران احمدی نژاد، که بالاتر از کل درآمد تاریخ صنعت نفت ایران بود، نه تنها نتوانست به رفع و تخفیف بحران اقتصادی درازمدت جمهوری اسلامی کمک کند بلکه آن را به مرز نرخ رشد منفی ۸/٥٪ رسانید، مشکل بتوان تصور کرد که سرمایه گذاریهای آتی شرکتهای بزرگ جهانی در ایران به رفع بحران اقتصادی رژیم کمک کنند.

علاوه بر وضعیت خاص و حاد بحران اقتصادی، در شرایط کنونی غلظت دیگر اجزاء بحران جمهوری اسلامی بیشتر شده و تناقضات اساسی دامنگیر آن مرکب تر و فراگیرتر گشته است. بحران سیاسی رژیم جمهوری اسلامی بحران ناخوائی آن با جامعه است. این بحران نه با فروکش تحرک جنبش سبز و گذشت سه سال از زندانی شدن رهبران آن تخفیف پیدا کرده، نه با انتخاب روحانی به حاشیه رفته، نه با ۳٥ ساله شدن رژیم کمرنگتر شده و نه با مداحی فرخ نگهدارها به پایان میرسد. بحران سیاسی رژیم مغایرت تام آن با جامعه زیر حاکمیتش و با دو نسل انسانی است که افق زندگی و شادی و امید خود را در فرارفتن از این ارتجاع پوسیده و فرسوده جستجو میکنند. بحرانهای مرکب جمهوری اسلامی، منشا همه کشاکشهایی است که تا روز نابودی آن بر عرصه های حیات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و دیپلماتیک آن رژیم حاکم خواهند بود.

نیرویی که تعیین میکند مسیر این کشاکش پیچیده به کدام سو خواهد رفت، نه خامنه ای و رفسنجانی و روحانی است نه جان کری و وندی شرمن و کاترین اشتون و جک ستراو، بلکه نبردهای طبقاتی و اجتماعی ای است که در اعماق جامعه جریان دارد و توسط لکوموتیو مبارزه رهایی بخش طبقه کارگر در پیشاپیش تلاش آزادیخواهانه زنان و جوانان و توده های محروم و تشنه رهایی، به جلو رانده میشود. یک مشخصه مهم صحنه سیاسی جامعه ایران این است که جنبش کمونیستی در آن، جنبش سیاسی و اجتماعی ریشه دار و بانفوذی است که در سطح جامعه جای امید و احترام و اعتماد است. کمونیسم در ایران به میزان پیشرفت آمادگی، آگاهی و سازمانیافتگی صفوف طبقه کارگر و هژمونی استراتژی پرولتری بر جنبش آزادی زن، بر تلاش نسل جوان برای نیل به زندگی شاد و فعال و خلاق و بر مطالبات آزادیخواهانه و برابری طلبانه توده های محروم که از مقطع انقلاب ٥٧ در اعماق جامعه ریشه دوانیده، میتواند در مسیر انقلاب کارگری، به زیر کشیدن سلطه سیاسی و اقتصادی بورژوازی، لغو کار مزدی و برچیدن استثمار سرمایه داری گامهای استوار به جلو بر دارد.
کمونیست ماهانه: جمهوری اسلامی در هر دوره کدهائی را رایج میکند. در دوره “اعتدال” بحث “حقوق شهروندی” و “آزادی احزاب” و “نهادهای صنفی” از این جمله اند. این عناوین بطور واقعی در سیاست ایران برای جمهوری اسلامی چه جایگاهی دارند؟ تلقی شما از هدف بحث “حقوق شهروندی” چیست؟ آیا تحقق حقوق شهروندی حال به هر معنی در حکومت اسلامی ممکن است؟

رحمان حسین زاده: نه تنها شهروندان صاحب تشخیص جامعه ایران، بلکه هر فرد منصفی که حتی مدت کوتاه یک روزه و یک هفته ای حاکمیت جمهوری اسلامی، قوانین و موازین اسلامی آن را تجربه و یا تعقیب کرده باشد، میداند صحبت از “اعتدال و حقوق شهروندی و آزادی احزاب و تشکلها” در جمهوری اسلامی بی معنی است. در رژیمی که هر روز و هر لحظه برای بقای عمرخود به سرکوب و اعدام و شکنجه و زندان و تهدید نیاز دارد،این ادعاها پوچ و شاید احتیاج به توضیح و آگاهگری هم نباشد. اما همانطور که مورد سئوال شما است لازمست کارکرد این عناوین را برای جمهوری اسلامی توضیح داد. در یک جمله جمهوری اسلامی برای بقای عمر خود به این ترفندها و به این عناوین پناه میبرد. جمهوری اسلامی زیر فشار نفرت و نارضایتی عمومی مردم و هراس از انفجار اجتماعی و تحت فشار تحریمهای اقتصادی و سیاسی آمریکا و غرب مجبور به چرخش در سیاست خود شد. کلیت پروژه ای که به نام “تدبیر و اعتدال” از دل مضحکه “انتخابات” ایندوره شان بیرون آمد و دولت روحانی را سر کار آورد، از سر استیصال و اجبار در خدمت ادامه ننگین حاکمیت شان است. این کدها و عناوین را در این بطن باید گذاشت. از جمله طرح “حقوق شهروندی” از جانب دولت روحانی گوشه ای از این ترفند و یکی از ابزارهای آن است. با لایحه ای بر گرفته از قانون اساسی جمهوری اسلامی که تماما ضد انسانی است، و با عنوانی گمراه کننده، میخواهد به داخل بگوید که از حقوق شهروندی دم می زنند و گویا حقوقی را به رسمیت می شناسند و اساسا به دولتهای غربی هم که وارد پروسه توافق و سازش و مذاکره با آنها شده اند، میخواهند بگویند در زمینه حقوق بشر هم در حال انجام کارهایی هستند. نهایتا این ترفند ابزاری است در خدمت عمر خریدن برای جمهوری اسلامی.

از نظر من حقوق شهروندی، آن حقوق جهانشمولی است که باید شامل حال همه آحاد شهروندان جامعه به دوراز هر نوع تبعیض اقتصادی، سیاسی، جنسی، ملی، قومی، نژادی، رنگ پوست و … شود. در این رابطه ما سند “حقوق جهانشمول انسان” را داریم که به نحو روشنی این حقوق را بیان کرده است. در دنیای سرمایه داری معاصر روزمره و نه تنها در کشورهای استبداد زده و اختناق زده مثل جمهوری اسلامی، بلکه در کشورهای غربی که سنگ “حقوق بشر” را زیاد به سینه میزنند، تحت لوای مختلف و با انواع شرط و شروط گذاشتن ملی و مذهبی و فرهنگی و در سالهای اخیر با سیاست ارتجاعی “نسبیت فرهنگی”حقوق شهروندان پایمال میشود. واقعیت اینست نظام سیاسی سرمایه که متکی به استثمار و تبعیض اقتصادی و طبقاتی و سیاسی است، منشاء پایمال کردن حقوق شهروندان است.

به طریق اولی در چهارچوب جمهوری اسلامی در هیچ سطحی “حقوق شهروندی” معنی ندارد. حاکمیت سیاهی که نه تنها کل موجودیتش مبتنی بر کار مزدی و تبعیض طبقاتی و استثمار شدید است، بلکه عصاره ارتجاع مذهبی و اسلامی ضد انسان و ضد پیشرفت و تمدن و ترقیخواهی است، نصف جامعه یعنی زنان در آن انسان محسوب نشده و قانونا نصف مرد و تبعه درجه 2 محسوب میشوند، آزادی عقیده و بیان و تشکل ممنوع است. روزمره اعدام صورت میگیرد. زندان و شکنجه جزو سابقه و افتخارات آن است. شهروند بی دین و سوسیالیست و سکولاریست و بهایی و … مهدورالدم است، موزیک و شادی حرام است. تفکیک جنسیتی در مدارس صورت میگیرد، در چنین سیستمی صحبت از حقوق شهروندی پوچ است. مبتکران این پروژه و مدافعان ملی اسلامی آن به نام اپوزیسیون مشتی شارلاتان سیاسی بیش نیستند.

کمونیست ماهانه: جنگ جناح های جمهوری اسلامی مرتبا افت و خیز دارد. در دوره کنونی و بدنبال مذاکرات پیرامون پرونده هسته ای نیز کشمکش جناح ها در اشکال مختلف ادامه دارد. مبانی مادی و اجتماعی جدال جناحی در جمهوری اسلامی کدامند؟ به نظر شما حزب حکمتیست باید تا چه اندازه برای این مسئله جا باز کند؟ یک برخورد کمونیستی کارگری به جنگ جناح های جمهوری اسلامی چه مختصاتی دارد؟

حسین مرادبیگی: جنگ جناحهای درون جمهوری اسلامی اساسا ریشه در تناقضات جمهوری اسلامی دارد، بر سر مسائل پایه ای، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران است. این آنها را به جان هم انداخته و میاندازد. حفظ و بقاء جمهوری اسلامی با حل بحران اقتصادی سرمایه داری در ایران، با حل بحران سیاسی و فرهنگی در جامعه ایران در تناقض و ناسازگار است. این نظر ما در حزب حکمتیست و یا لااقل نظر من است در توافق با آنچه که منصور حکمت آن را بحران آخر نامید. به نظر من جمهوری اسلامی هنوز روی این پله قرار دارد. پله بعدی چیزی جز نبود جمهوری اسلامی نیست. تصور ثبات اقتصادی و تن دادن مردم به جمهوری اسلامی بدون حل بحران سیاسی و فرهنگی در ایران ممکن نیست. به این دلیل مشکل این دولت اساسا سیاسی است نه اقتصادی. یا باید به سرکوب وسیعی در سطح جامعه دست بزنند که امکان آن را ندارند، یا وضع را به همین شکل و ایستادن روی این پله ادامه دهند که در طولانی مدت قابل دوام نیست. بازسازی هر روزه ماشین سرکوب و لذا بازتولید سرنگونی و خطر سرنگونی نیز محصول این بحران و تناقض پایه ای جمهوری اسلامی با حل این بحران است. این را و این سوال را که پس جمهوری اسلامی چرا سرنگون نمیشود، سعی میکنم مفصل تر در مورد ماجرای هسته ای جمهوری اسلامی، پنج بعلاوه یک، و یا در نوشته دیگری، توضیح دهم. فعلا و در حد جواب دادن به این سوال، پایه جنگ جناحی درون جمهوری اسلامی بر سر این مسائل و تناقضی است که این حکومت در حل آن با خود حمل میکند.

جناحی از جمهوری اسلامی، وانمود میکند که این مشکل را می بیند اما مشکل را نه در تناقض پایه ای کلیت حکومت اسلامی، بلکه در ناسازگاری و پافشاری جناح راست با حرکت “رو به جلو” آن می بیند. کل پدیده خاتمی و جریان موسوم به دو خرداد، هرچند اساسا برای جلوگیری از سرنگونی جمهوری اسلامی پا به میدان گذاشت، اما میخواست و اکنون نیز دوبار کل جریان “اصلاح طلب” میخواهد این را القاء کند که حکومت اسلامی روی غلطک افتاده است، “مانع” احمدی نژاد را هم رد کرده است، خودش را با اقتصاد و سیاست و گشایش فرهنگی در ایران وفق داده و بتدریج دارد به حکومت متعارف بورژوازی در ایران و در خارج ایران تبدیل میشود. در این دیدگاه کلیت جمهوری اسلامی زیر سوال نیست، بلکه جناحی از آن، جناح راست، جناح بقول آنها “تمامیت خواه” و “انحصار طلب” و عقب مانده آن است که هنوز مانع این روند است و دارد با این “سماجت” خود همچنان حکومت اسلامی را با مخاطره روبرو میکند، چه در داخل و چه در خارج ایران. میگویند، مانع تراشی میکنند، نمیگذارند که مذاکرات هسته ای و رفع تحریمها که به نفع جمهوری اسلامی و آینده ایران است به سرانجام برسد. این جنگ، درهرحال، همچنان بر سر شیوه های این دو برای حفظ و بقاء جمهوری اسلامی است. یکی ایجاد تعدیل در آن و دیگری ادامه سرکوب و اختناق را همچنان راه حفظ و بقاء جمهوری اسلامی میداند. و البته این مانع نمیشود که هردو جناح در مقابل تعرض مردم متنفر از جمهوری به این حکومت، متحد شوند. تاریخ عمر این حکومت بویژه تاریخ شانزده سال گذشته جنگ جناحی درون آن این را به ما نشان داده و نشان میدهد. هردو جناح هم به خوبی آگاهند که علیرغم هر افت و خیزی در جنگ جناحی، تفوق نسبی یکی بر دیگری، یا عقب نشینی یکی در مقابل دیگری، جمهوری اسلامی به هر دوبال خود نیاز دارد. میدانند باید این قاعده بازی را حفظ کنند. میدانند “اصلاح و تعدیل” در جمهوری اسلامی ممکن نیست، اما باید امید به آن را در جامعه زنده نگاهدارند. میدانند اگر در آن را باز کنند، بسرعت به سمت فروپاشی میروند. از طرف دیگر سرکوب و زور نیز نتوانسته است مردم را از مبارزه هر روزه خود علیه حکومت اسلامی وادار به عقب نشینی کرده و تثبیت درجه قابل ملاحظه ای از اختناق را در طولانی مدت بر این مردم برای این دولت تامین کند.

اما در مورد اینکه حزب حکمتیست تا چه اندازه برای این مسئله جا باز میکند یا باید جا باز کند؟ و یک برخورد کمونیستی کارگری به جنگ جناح های جمهوری اسلامی چه مختصاتی دارد؟ لازم است از قبل دونکته را توضیح دهم. اولا جمهوری اسلامی اگر تعدیل بر نمیدارد به معنی این نیست که گویا دیگر دوره تعدیل و استحاله این دولت و یا اعتقاد به آن در میان مردم آنچه که یک عده چپ آن را ادعا میکنند، تمام شده است. یا در جامعه ایران جنبشی برای اصلاح و تعدیل آن از درون جمهوری اسلامی وجود ندارد. میگویم جنبش، چرا که واقعیت عینی جامعه ایران این را به ما میگوید. نه تنها دوره تعدیل و استحاله تمام نشده است بلکه، تا وقتی که جمهوری اسلامی وجود دارد، جنبشی برای اصلاح و تعدیل آن از درون نیز وجود داشته و وجود خواهد داشت و لذا با خود توهم به تعدیل و امکان پذیری اصلاح رژیم اسلامی را از درون نگاه خواهد داشت. این هرچند خواست قلبی من و شما نباشد، خاصیت هر جنبش اجتماعی است و در مورد جنبش اصلاحات نیز صادق است. اینجوری نیست که گویا هر اعتراضی که مردم میکنند بر سر سرنگونی جمهوری اسلامی است. یا اگر دنبال “تعدیل” از طریق خاتمی یا موسوی و یا امروز روحانی میروند، صرفا از سر توهم به تعدیل است. یا “اینها بهانه است و جمهوری اسلامی نشانه است”! به نظر من این اشکال کس یا کسانی است که شناخت عمیقی از خاصیت و لذا نقش جنبشهای اجتماعی در تحولات سیاسی در جامعه را ندارند. مردم عموما بویژه اقشار خرده بورژوا به این یا آن فرد برای مثال در جناح و جنبش اصلاح طلبی و خواهان تعدیل، هنوز بصورت “دولت مردان” آن جامعه نگاه میکنند و لذا به ایجاد تعدیلی در خود جمهوری اسلامی و از درون توسط آنان نیز دخیل می بندند. اگر این تاکتیک را درست یا فعلا مقدور میدانند، خیلی ساده به این دلیل است که آن را ممکن میدانند. وگرنه چرا وقت خود را هدر داده و یا جان خود را روی آن میگذارند. میگویند، از دست جمهوری اسلامی هر جنایتی برمیاد، فعلا این تاکتیک ممکن است، دنبال آن میروند. اگر به بینند نیروی رادیکال و سرنگونی طلبی در جلو صحنه هست و قابل انتخاب است، فکر دیگری میکنند. اینکه ما چگونه نادرستی این تاکتیک و لذا شکست این مردم را برای جامعه و توده کارگر و دیگر مردم معترض به جمهوری اسلامی توضیح میدهیم، چیز دیگری است.

ثانیا، جنگ جناحی درون جمهوری اسلامی هم صرفا صف کشیدن جناحی در مقابل جناح دیگر نیست؛ خاتمی و یا موسوی و رفسنجانی در مقابل خامنه ای نیست. مهم نیست که خاتمی در مقابل خامنه ای بر سر لایحه مطبوعات زانو زد یا نه، یا خامنه ای دوم خرداد را شکست داد و صف آنان را پراکنده کرد. مهم نیست که این یا آن فرصت را از دست داده اند، مهم نیست که موسوی در تعویض ولی فقیه شکست خورد، مهم نیست که فعالیت حزبی مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را ممنوع اعلام کرده اند. اینها یک نیروی وسیع اجتماعی و لذا حامل یک جنبش وسیع اجتماعی برای استحاله و تعدیل جمهوری اسلامی از درون هستند. پایه آنها هم نیروی محافظه کار و پاسیفیست درون جامعه است؛ نیروئی که از تحول سریع نگران است و می ترسد. یک دوره خاتمی و پرچم دوم خرداد نیروهای این جنبش را دور هم جمع کرد. دور بعد موسوی و کروبی با جنبش سبز اینها را دوباره زیر یک چتر متحد کردند. اکنون ظاهرا این نقش را روحانی انجام میدهد و یا این صف دارد پشت روحانی خود را تجدید سازمان میدهد.

این صف خیلی وسیع است. نیروی موسوم به ملی – اسلامی و دگراندیش اسلامی جزو این صف است. کل سازمانهای چپ سنتی جزو این صف است، راه کارگر، اکثریت، طول و عرض آنها به جای خود، جزو این صف است، حزبی که بخودش میگوید کمونیست کارگری را نیز در جنبش سبز به درون خود کشید. نه تنها خرده بورژوازی که بخشهایی از بورژوازی ایران و سخنگویان آنان نیز جزو این صف اند. صف وسیعی از شاعران، نویسندگان و ادبای این جامعه جزو این صفند. کسی که اعتراض سیاسی مجاز میکند جزو این صف است. امثال رئیس داناها. فعالیت حزب دوم خردادی سابق را ممنوع کرده اند، اما حق اعتراض سیاسی مجاز را که از رهبران و اعضای آن نگرفته اند. اینها نیروهایی هستند که میگویند که میتوان و باید به تدریج و گام به گام و بدور از خشونت، جمهوری اسلامی را تغییر داد. این جناح و نیروهای پشت آن را باید بعنوان یک صف وسیع در جامعه دید. اینها هنوز وزنه جدی ای در صحنه سیاسی ایرانند.

حزب حکمتیست باید در این مقیاس برای این نیرو و این جناح در صحنه سیاسی ایران جا باز کند. اینها تا وقتی که جمهوری اسلامی سرکار است، وجود خواهند داشت. وجود خود را تحت این عنوان که وجود آنها برای خشونت گریزی در جامعه لازم است، توجیه میکنند. میگویند که بدون آنها اوضاع سیاسی در ایران شیر تو شیر میشود، جنگ قومی و جنگ داخلی جامعه ایران را در خود فرو می برد. با این، ضرورت وجود خود را در جامعه توجیه میکنند. این صف امید به بهبودی اوضاع را با وجود خود در جمهوری اسلامی وعده میدهد. توهم به اصلاحات را از درون این رژیم در میان مردم نگاهمیدارد. حضور آنها در دولت و در بوروکراسی حکومت اسلامی امکان تغییری از درون جمهوری اسلامی توسط آنان را زنده نگاهمیدارد. قول اجرای “کامل” قانون اساسی، یا قول تعدیل و ایجاد بهبودی در آن را میدهند. اگر جنبشی برای اصلاح و تعدیل جمهوری راه بیفتد که راه افتاد، اینها پرچمدار آن بوده و پرچم آن را در دست میگیرند. تحرک سیاسی ای که اکنون نیروی اصلاح طلب در جامعه حول روحانی راه انداخته است، گویای وسعت این جنبش است. اینها در سطح وسیعی در داخل و بویژه در خارج کشور به رسانه های بین المللی بورژوازی نیز دست رسی دارند. چپ سنتی در خارج کشور هم حامی اینها و جنبش اینهاست. جهت سیاسی دول غرب نیز رو به اینهاست، اینها را بعنوان اپوزیسیون مجاز این حکومت تقویت میکند. جنبش ملی – اسلامی هم دیگر آن نیروی ده یا دوازده سال قبل نیست. پوسته ضد آمریکائی و ضد غربی خود را از نظر اقتصادی و سیاسی ترکانده است، هرچند فعلا پوسته ضد شاهی و سلطنت طلبی خود را همچنان حفظ کرده است.

به نظر من حزب حکمتیست باید در این حد برای آنها جا باز کند، ضعفهای این جنبش به کنار، در اینصورت لزوم درگیر شدن سیاسی خود در سطح وسیعی را با این جنبش و نیروهای سیاسی درون آن را عمیقا درک میکند. دراینصورت میداند که از چه سری اینها و مردم “متوهم” به اینها را نقد کند. سیاست درست کمونیسم کارگری هم در مورد جنگ جناحی درون جمهوری اسلامی قبل از هرچیز درگرو دیدن این جنبش و نیروها و جریانات سیاسی و اجتماعی دور آن در این مقیاس است. واضح است که در صحنه سیاست در ایران نیز نباید از هیچ جناح و فردی در جناح “اصلاح طلب” در مقابل جناح راست و در مقابل خامنه ای دفاع کرد. نباید از امثال خاتمی در مقابل خامنه ای دفاع کرد. نباید از امثال موسوی و کروبی و رفسنجانی در مقابل خامنه ای و جناح او دفاع کرد. نباید از امثال روحانی در مقابل جناح راست و احتمالا فردا در مقابل خامنه ای دفاع کرد. جنگ ما با کلیت جمهوری اسلامی و جناحهای درون جمهوری اسلامی است. چپ خرده بورژوای صرفا “ضد رژیمی” که در ظاهرا این ادعا را دارد وقتی می بیند که بخشهایی از مردم معترض به حکومت اسلامی در این یا آن مقطع از تحول سیاسی پشت این یا آن فرد این جناح راه افتاده اند، ادعای خود را فراموش میکند. با توجیه “انقلاب” است و یا اعتراض “توده ای” است دنبال آنان و مردمی که پشت سر آنان میدوند، میدود. از کارگر هم میخواهد که دنبال آنان بدود.

برای بحث مفصل تر در مورد طول و عرض جناح اصلاح طلب و ضعف حزب سیاسی کمونیسم کارگری توجه خواننده را به بخشهایی از سمینار آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود”؟ توسط منصور حکمت در مورد اصلاح طلبان و ناسیونالیسم پروغرب و کمونیسم کارگری، جلب میکنم. توصیه میکنم اگر کسانی آن را نخوانده اند، آن را بخوانند یا اگر کسانی آن را خوانده اند، مجددا آن را بخوانند. با دقت و تعمق بیشتری در آن.

کمونیست ماهانه: رابطه مردم و رژیم اسلامی چه تغییری کرده است؟ آیا حکومت اسلامی توانسته است به سیاست صبر و انتظار میان مردم دامن زند؟ اگر پاسخ مثبت است دلائل مادی آن کدامند؟ اگر پاسخ منفی است، برای تعمیق رابطه حزب و مردم همین امروز چه باید کرد؟

رحمت فاتحی: اجازه دهید قبل از این که‌ به‌ سئوال شما بطور مشخص جواب دهم به‌ این اشاره کنم که‌ سیاست ارعاب و مرعوب کردن مردم همراه با عوامفریبی و جعل حقایق و ایجاد توهم، سیاست پایه ای نظامهای سرمایه داری، برای تداوم حکومتشان بر مردم است. جمهوری اسلامی نه تنها از این قاعده‌ مستثنی نیست بلکه‌ بدلیل اینکه‌ در عین حال حکومت مذهبی هم است در مدت 35 سال حکومت جنایتکارانه ی خود در هر دوره ای برای تسلیم کردن مردم به‌ حاکمیت خود به شگردهای مختلفی دست برده که‌ رابطه خود و مردم را از این طریق و به نفع سیاستهای ضد انسانی خود تغییر دهد. کارگران و مردم زحمتکش هم لازم است که‌ با بالا بردن قدرت دفاعی و آگاهی طبقاتی خود رژیم را خلع سلاح کنند. طبقه کارگر برای مقابله با اهداف رژیم نیاز به‌ سازمان و تشکل و بالا بردن آگاهی طبقاتی خود دارد. در رابطه با سئوال شما لازم است روشن کرد که‌ منظور از مردم چیست؟ جامعه ی ایران همانند تمامی جوامع پیشرفته ی دنیا طبقاتی است و طبقات هستند که‌ مردم را تشکیل میدهند. 35 سال حکومت جانیان سرمایه و اسلامی در ایران مدیون حمایت مادی و معنوی طبقه سرمایه دار و قشر مرفه آن جامعه است که‌ خود بخشی از این مردم هستند. این طیف از “مردم” علیرغم اختلاف و تفاوتهایشان در اداره ی جامعه و به‌ فقر و فلاکت کشاندن طبقه ی کارگر و مردم زحمتکش همیشه حامیان پر و پا قرص رژیم و عامل بقای آن بوده اند. رابطه ی طبقه کارگر و محرومان جامعه با رژیم تغییری نکرده است. دلیل آن هم روشن است قبل از روی کار آمدن دولت روحانی ما شاهد این نبودیم که‌ کارگر و زحمتکش دچار توهم شده باشند. اعتراضات در جامعه و یا از طرف خود طبقه کارگر با همان روندی که‌ از قبل وجود داشته ادامه دارد، آمدن روحانی و قول و قرارهای ایشان تاثیری در فروکش کردن آن نداشته است. طبقه کارگر به خوبی آگاه هستند که‌ عامل فقر، فساد، اعتیاد و تباهی جامعه خود رژیم جمهوری اسلامی است و در این رابطه هیچ توهمی به‌ رژیم ندارند و سر کار آمدن روحانی هم تغییری در این رابطه درست نکرده است. و در این رابطه انتظاری نداشتند و یا ندارند که‌ تغییری صورت بگیرد. این که جمعی از روشنفکران مرفه این جامعه که‌ به‌ نرخ روز نان میخورند و خود از حامیان این رژیم هستند تلاش میکنند که‌ روحانی و حکومت جنایتکارش را بزک کنند و برای این جانیان وقت بخرند، نباید به‌ حساب طبقه کارگر و زحمتکشان آن جامعه نوشته شود و این تصور را القا کرد که‌ گویا رابطه مردم به نفع رژیم تغییر کرده است.

طبقه کارگر با روی کار آمدن دولت روحانی همچنان برای بدست آوردن حق و حقوق خود دارند مبارزه میکند و نسبت به‌ دوره های قبل در اعتراض به‌ وضعیت موجود و موقعیت طبقاتی خود تغییری نکرده است. در نتیجه تا آنجایی که‌ به شرایط ذهنی جامعه و طبقه کارگر در حال حاضر مربوط میشود شرایط کاملا برای سرنگونی این رژیم آماده است و طبقه کارگر هیچ توهمی به‌ این رژیم ندارد و بطور یقین دنبال فرصت و در عین حال توازن قوا است تا بساط این جانیان و نظام سرمایه داری را برچیند. چیزی که‌ در این شرایط طبقه کارگر و مردم آزایخواه و برابری طلب به‌ آن نیاز دارد سازمان و تشکل است. رمز رسیدن طبقه کارگر و مردم زحمتکش به‌ آرزوهایشان در متشکل کردن خودشان است. این را رژیم مذهبی سرمایه داری ایران بخوبی میداند. در نتیجه تحکیم رابطه حزب حکمتیست و کارگران و مردم زحمتکش هم اساسا به‌ این بستگی دارد، حزب ما لازم است که‌ خیلی بیشتر خود را قابل دسترس کند برای جامعه تا از این طریق بتواند سریع تر به‌ سازمان یابی و تشکل کارگران و بقیه ی جنبشهای اجتماعی کمک کند. حزب به‌ هر درجه ای که‌ بتواند مسائل مربوط به‌ کارگران و زحمتکشان را و دادن راه حل واقعی از جمله سازمان یابی و تشکل کارگران، فقر، گرانی، بیکاری، مسکن، نبود آزادی، اختناق، نابرابری زن و مرد، اعتیاد، فحشا و دهها مشکل دیگر جامعه را که‌ همه ناشی از نظام و سیستم سرمایه داری است به‌ امر روزانه ی خود تبدیل کند به‌ تعمیق رابطه خود با مردم و در راس آن طبقه کارگر کمک کرده است.

هدف از پرداختن به‌ این مسائل هم درخود نیست بلکه‌ برای به قدرت رساندن کمونیست ها و طبقه کارگر میباشد. برای جوابگوی به‌ این معضلات حزب لازم است که‌ در ارتباط روزانه با رهبران و فعالین کارگری و کمونیستها آن جامعه باشد. لازم است که‌ پیوند خیلی نزدیکی با رهبران و فعالین جنبشهای اجتماعی را دارا باشد. تلویزیون، سایتها، نشریات ما لازم است که‌ اساسا بر روی این مسائل تمرکز کنند و امرشان جوابگوی به‌ این مسائل باشد. داشتن رهبری کمونیستی، رادیکال، شفاف و تیز و استفاده از فرصتهایی که‌ پیش میاید و ارائه ی رهنمود و راهکار برای رفع این معضلات از ملزومات رابطه نزدیک با مردم کارگر و زحمتکش است. مبتکر بوجود آوردن شرایط و موقعیتهای برای تغییر به‌ نفع رفاه و آزادی در جامعه نیز از جمله کارهای یک رهبری مبتکر است. داشتن تلویزیون 24 ساعته و قابل دسترس کردن آن برای مردم یکی از ارکانهای مهم فعالیتهای ما در این دوره بعنوان اپوزیسیون رادیکال و مخالف جمهوری جنایتکار اسلامی سرمایه است. حزب حکمتیست در این راه قدمهای مهمی برداشته و در حال ارتقا آن است. پیش فرض رسیدن به‌ این اهداف داشتن نقشه ی شفاف و روشن برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است که‌ خوشبختانه حزب حکمتیست با داشتن کوله باری از تجربه و داشتن کادرهای مجرب و با تجربه از این توانایی برخوردار است.

کمونیست ماهانه: حزب در خارج کشور علیه جمهوری اسلامی چه سیاستی دارد و روش برخوردش با تحرکات جمهوری اسلامی چیست؟ در قبال نیروهای اپوزیسیون طرفدار رژیم اسلامی و تحرکات آنها چه سیاستی را در دستور دارد؟ سیاست حزب برای تغییر فضای خارج کشور چیست؟

ناصر مرادی: حزب کمونیست کارگری – حکمتیست و تشکیلات خارج از کشور حزب همیشه سیاستی فعال علیه گسترش حضور جمهوری اسلامی در خارج کشوررا مبنای فعالیت خود قرار داده است و در مقابل اقدامات و توطئه های جمهوری اسلامی برای گسترش حضور خود در خارج کشور که در دورهای مختلف ابعاد گوناگونی به خود گرفته محکم ایستاده است. دوره ای رژیم اسلامی سیاست گسترش اقدامات تروریستی و نقشه ترور فعالین اپوزیسیون را در دستور کار خود داشته است. دوره ای با سیاست تحت فشار قرار دادن فعالین سیاسی و خانواده های آنان سیاست نفوذ و ضربه زدن به احزاب اپوزیسیون را اتخاذ کرده است. زمانی کوشیده با جلب همکاری اینترپل فضای سیاسی خارج کشور را ناامن کند. در کنار این فعالیتهای تروریستی سالها است جمهوری اسلامی تلاش میکند تحت عنوان فعالیت فرهنگی فضای خارج کشور را تحت پوشش خود قرار دهد. تلاش برای جلب نظر ایرانیان مقیم خارج و حداقل خنثی نگاه داشتن آنان در مقابل جنایات جمهوری اسلامی، تلاش برای ایجاد رابطه و نفوذ در میان ایرانیان مهاجر، به بهانه فعالیتهای فرهنگی، سالها است آغازشده است. جمهوری اسلامی چند سال پیش اعلام کرده که “دادسرای ایرانیان مقیم خارج از کشور” تشکیل میدهد، برنامه ایجاد خانه ایرانیان خارج کشور درتعدادی از کشورها و تشکیل صندوق ملی ایرانیان در خارج را در دستورکار خود قرار داد. امروز هم بعد از معرفی دولت روحانی با ترفند اعتدال تلاش عمومی تری را برای جای پا باز کردن در خارج کشور پیش گرفته است، تلاش برای جذب در بازار مالی، فرهنگی و سیاسی، بخصوص بازار کشورهای غربی، تلاشی برای بی ضرر جلوه دادن جمهوری اسلامی و برای دادن تصویری “متعادل” و قابل هضم از خود است. اما مهمتر از همه این تلاشی برای عادی کردن حضور سازمانها و نهادهای وابسته به جمهوری اسلامی در اذهان ایرانیانی است که برای خلاصی از چنگ جمهوری اسلامی به خارج کشور مهاجرت کرده اند. رژیم میخواهد رابطه با نهادهای وابسته به جمهوری اسلامی و تحمیل این نسخه که گویا جمهوری اسلامی در خارج کشور در قالب انواع نهادها و سازمانهای فرهنگی و تروریستی بخشی از زندگی ایرانیان مهاجر در خارج کشور است، را امری “عادی” جلوه دهد و برای پیشبرد این سیاست ارتجاعی به حمایت بخشی از اپوزیسیون ارتجاعی هوادار رژیم دلخوش کرده است. بخشی از اپوزیسیون مانند جنبش سبزی ها، حواریون ملی – مذهبی و جریانات توده ای – اکثریتی تحت عنوان اشاعه “فرهنگ ایرانی” جاده صاف کن حضور جمهوری اسلامی در خارج کشور هستند.

تشکیلات خارج از کشور حزب حکمتیست هوشیارانه در مقابل این توطئه ها ایستاده و نسبت به ابعاد این توطئه ها هشدار داده است و برای خنثی کردن و ناکام گذاشتن آن فعالیت کرده است. ما به مثابه تشکیلات خارج از کشور حزب حکمتیست همیشه اعلام کرده ایم نباید اجازه داد جمهوری اسلامی در تروریزه کردن فضای فعالیت اپوزیسیون در خارج، در گسترش دادن و “قابل تحمل” کردن حضور خود در خارج کشور موفق شود. نباید اجازه داد پای مامورین و اوباشان جمهوری اسلامی تحت عنوان فعالیت فرهنگی و اجتماعی به زندگی ایرانیان مقیم خارج کشور باز شود. نباید اجازه داد رژیمی که با زور سرنیزه و شکنجه و اعدام سر پا مانده است از طریق این نهادهای به اصطلاح فرهنگی برای خود آبروئی بخرد. حضور جمهوری اسلامی را در خارج کشور به هر شکلی نباید تحمل کرد. ما ادامه دهندگان سنت بهم زدن و رسوا کردن جانیان رژیم اسلامی در کنفرانس برلین، همایش دانشگاه منچستر، بنیاد تجلیل از خمینی در لندن و بی آبرو کردن آنان اخیرا در گراند هتل استکهلم هستیم. با حضور ما گسترش حضور جمهوری اسلامی در خارج کشور شکست خواهد خورد ما اعلام کرده ایم هر کجا سرو کله عوامل جمهوری اسلامی در خارج کشور پیدا شد بنا به توان و ظرفیتمان تو سرشان می زنیم و فراریشان می دهیم. تشکیلات خارج کشور حزب حکمتیست با تمام توان خود برای کوتاه کردن دست جمهوری اسلامی در خارج کشور تلاش میکند. این حزب تلاش خواهد کرد که ایرانیان مقیم خارج، مردم شرافتمند و نیروهای مترقی و رادیکال در این کشورها را متوجه ابعاد توطئه، جنایات و سرکوبگری های رژیم قرار دهد. و در همین رابطه با همکاری اردوی چپ و انقلابیون خارج از کشور و با اتخاذ سیاست رادیکال و میلیتانت، رژیم و اپوزیسیون طرفدار رژیم را هم رسوا و منزوی کند.

کمونیست ماهانه: موقعیت جریانات راست پرو غربی و طرفدار حمله نظامی و تحریم اقتصادی با از صندوق درآوردن روحانی چه تغییری کرده است؟ آیا این “تغییر” مثبت است یا منفی و چرا؟ کمونیسم کارگری در قبال این نیروها چه سیاستی دارد؟

سیاوش دانشور: راست پرو غربی، اعم از سکولار و دو آتشه آریائی مسلک تا مشروطه خواه و سلطنت طلب و ناسیونالیست های متفرقه، از جریانات دست ساز قوم پرست تا نیروهائی که از درون رژیم و یا اپوزیسیون ملی اسلامی به اردوی راست پرو غربی پیوسته اند، مستقل از تفاوتهای صوری سیاسی و تاکتیکی، در اساس تحقق استراتژی سیاسی شان را به تشدید تحریمهای اقتصادی و مشخصا حمله نظامی به ایران گره زده اند. جست و خیز این طیف مشخص در کنفرانسهای آلترناتیو سازی و شکل دادن به “شورای ملی” و “همبستگی” و غیره، همه برای اینست که تصویر آن نیروی جانشین بدنبال تهاجم نظامی به ایران را از خود داده باشند. اقدامات سیاسی این نیروها، جدائی ها و اتحادهای مقطعی آنان، همه به یک نیاز اساسی این اردو در نزدیک شدن به قدرت سیاسی پاسخ میدهد.

موقعیت این نیروها، هر زمان باب مناسبات دیپلماتیک بین دولتها باز میشود و بعبارت دیگر هر زمان “گزینه نظامی روی میز پنتاگون” موقتا بایگانی میشود، دچار تغییر اساسی میشود. این روند به معنی نفی موقتی اساس استراتژی سیاسی این جریانات است. فعلا و تا اطلاع ثانوی، این نیروها در اتاق انتظار “فعال شدن مجدد گزینه نظامی” چرت میزنند. اما این روال، در عین حال برای این نیروها پیامدهای دیگری هم داشته است. از جمله تفرقه درونی، ناامیدی و دیپرسیون سیاسی، و همینطور نزدیک شدن بخشی هائی از شخصیتها و جریانات این اردو به سیاستهای جنبش ملی اسلامی. همانطور که وقتی نیروهای ملی اسلامی پروژه شان شکست میخورد بخشا به اردوی راست پرو غربی اسباب کشی سیاسی میکنند.

تردیدی نیست که منتفی شدن موقتی خطر و یا شبح جنگ و یا کاهش و نفی تحریمهای تجاری، از موضع مردم محروم در ایران که همواره تاوان این سیاستها را پس داده اند، مثبت است. اما این وضعیت ناشی از تناسب قوای نیروها و دولتهای درگیر تروریستی در منطقه است، نه طرح آگاهانه دول تروریستی درگیر و نه تغییر سیاستی در میان راست پرو غربی. راست پرو غربی راسا در سیاستهایش تغییری نداده است و وضعیت کنونی به آن تحمیل شده است. راست پرو غربی عمدتا “برانداز” است و نماز “براندازی” را رو به قبله ناتو و پنتاگون میخواند. اگر فعلا امکان تحقق این “براندازی” توسط آمریکا و غرب نیست، آنها سرنگونی طلب انقلابی نمیشوند. برعکس، تلاش دارند روی هر موج و مسئله روز در ایران در شیپور نفرت ملی و ایجاد شکاف میان مردم براساس قومیت و “ملیت” بدمند. سیاستهای راست پرو غربی در جریان اعتراضات به فیلم “سرزمین کهن” که از واشنگتن و اروپا تلاش کرد که رگ ایلها و عشایر و طوایف ورافتاده در ایران را تحریک کند، نوع رابطه اش با جامعه و سیاست و مشکلات مردم کارگر و زحمتکش را بیان میکند.

جنبش کمونیسم کارگری اهدافی تماما متمایز از راست پرو غربی دنبال میکند. ما این نیروها را در کشمکش سیاسی آتی در ایران مقابل خود خواهیم داشت. کشمکشی که مدتهاست آغاز شده است و در پروسه سرنگونی تشدید و قطبی میشود. حتی در دوره ای که تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی، قیام و سرنگونی انقلابی هژمونیک میشود، راست پرو غربی تلاش خواهد کرد که نماینده اعاده سرمایه داری و به سازش کشاندن و یا شکست نیروی انقلابی و کارگری باشد. تفاوت ما بعنوان جنبش کمونیسم کارگری با جنبش راست پرو غربی، تفاوت سرمایه داری و سوسیالیسم، تفاوت اسارت و آزادی، تفاوت آنتی کمونیسم و کمونیسم، تفاوت تداوم سلطه سرمایه و مناسبات اقتصادی – اجتماعی سرمایه داری با نفی سلطه سرمایه و حاکمیت بورژوائی و استقرار جامعه ای آزاد و خوشبخت و مرفه است. نیروها و جنبشهای سیاسی در هر مرحله جدی تر سیاسی در تعیین تکلیف جامعه ایران از شر جمهوری اسلامی، دست به تجدید آرایشها و تحکیم سنگرهای استراتژیک و طبقاتی خود خواهند زد. راست پرو غربی نیروئی است که خمیر مایه و اسکلت اصلی تجدید آرایش سیاسی بورژوازی ایران در مقابل حرکت سوسیالیستی و کمونیستی و انقلابی در ایران خواهند بود. تقابل ما با این جنبش تقابلی استراتژیک است.

سیاست حزب حکمتیست اینست که اولا، همین امروز با نقد و افشای سیاستهای این نیروها، بی ربطی شان را به امر آزادی و برابری و منافع اکثریت عظیم مردم در ایران نشان دهیم. یک قلمرو مهم تقابل ما با راست پرو غربی برسر دست بالا پیدا کردن افق چپ یا راست، کمونیسم یا سرمایه داری، در آینده جامعه ایران است. ثانیا، در پروسه سرنگونی سیاست ما اینست که “نه” کمونیسم کارگری و نقد کمونیسم کارگری به وضع موجود به پرچم “نه” و نقد مردم به وضعیت موجود تبدیل شود. یعنی نخواستن مردم با نخواستن ما بیان شود و نوع نخواستن ما به شکل و مضمون اعتراض مردم تبدیل شود. معنی عملی این امر یعنی آمادگی کافی و همه جانبه برای تامین رهبری جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی و بدست داشتن ابتکار عمل سیاسی و انقلابی در این پروسه. ثالثا، سرنگونی جمهوری اسلامی حال به هر طریقی، سوال شکل دادن به آینده سیاسی ایران و ساختار دولت و قدرت سیاسی و قوانین و همه چیز را مجددا روی میز همه نیروهای درگیر در سیاست ایران میگذارد. راست پرو غربی و بقایای جنبش ملی اسلامی که در اوضاع جدید عمدتا در اردوی راست جامعه خود را تجدید سازمان میدهند، تلاش خواهند کرد اساس وضعیت گذشته را به شکلی دیگر و با ترکیبی دیگر حفظ و تداوم بخشند. برای ما که به انقلاب کارگری چشم دوخته ایم و نفی جمهوری اسلامی را به نفی مناسبات و نظامی که جمهوری اسلامی حافظ آنست گره زده ایم، تقابل استراتژیک کمونیسم کارگری و راست پرو غربی در این دوران به اوج میرسد.

یک نکته ضروری است تاکید شود. نباید به فرمولاسیون ها و تاکتیک های پیشنهادی راست پرو غربی اهمیت زیادی داد. مباحثی مانند “نافرمانی مدنی”، “پرهیز از خشونت”، “انتخابات آزاد” و غیره، اولا امروز اهمیت و جایگاه سیاسی دارند. این سیاستها از یکسو روی این نکته حساب باز میکند که جنبش ملی اسلامی قادر به تغییری نیست و در گام بعدی راست پرو غربی با این سیاستها نیروی این جنبش را بسیج میکند، و از سوی دیگر میخواهد با این تصویر خود را با پروژه های آلترناتیو سازی غرب هماهنگ کند. اگر کسی میخواهد واقعیت این نیرو را بشناسد، باید به رویدادها و تحرکات راست افراطی در اوکرائین توجه کند. از نیروها و کسانی که خود با کودتاها سرکار آمدند و میخواهند از همین طرق مجددا بقدرت برسند و تاج و تحت اعاده کنند، نباید صورت ظاهر این عبارات توخالی و تبلیغاتی را پذیرفت. راست پرو غربی یک نیرو با ظرفیت سرکوبگری خشن، یک نیروی مدافع پرو پا قرص سرمایه داری، یک نیروی ضد کمونیست و ضد تغییرات زیر و رو کننده است.

کمونیست ماهانه: موقعیت نیروهای ناسیونالیسم کرد در کردستان بدنبال از صندوق درآوردن روحانی دچار چه تغییراتی شده است؟ سیاستهای آنها چه تغییری کرده است؟ به نظر شما وجوه یک سیاست کمونیستی کارگری و حزب حکمتیست در قبال این نیروها در اوضاع امروز چه باید باشد؟

همایون گدازگر: تا جائيكه به روى كار آمدن روحانى و پيامدهاى بعد از آن مربوط است موقعيتشان ضعيف تر شده است. اينها هر چند با نق و جر و در دقيقه نود، در هرحال شركت در انتخابات رياست جمهورى را تحريم كردند، با زحمت ٤٨ ساعت از اعلام نتيجه انتخابات گذشته بود كه برق آسا اشتباه سياسى خود در تحريم انتخابات و پشيمانى شان را اعلام كردند. اين خود اولين پس گردنى و آبرو ريزى بود كه البته در سنت احزاب ناسيوناليست منطقه منحصر به فرد نيست. اين بندبازيها و نان به نرخ روز خوردن ها كه نتيجه طبيعى استراتژى سياسى اين احزاب است، سابقه طولانى در تاريخ فعاليت شان دارد. ظاهرآ اين موضعگيرى فرصت طلبانه بخاطر شركت ميليونى مردم در انتخابات و معذرت خواهى از آنان بود، اما سياست واقعى پشت آن، اميد بستن و چراغ سبز نشان دادن به جمهورى اسلامى و رئيس جمهور و دولت “اعتدال وتدبير” آن بود براى مذاكره و سازش و بند و بست. هرچند انتخابات را تحريم كرده بودند، مزورانه شب و روز در بوق و كرنا مى كردند كه: “روحانى بايد به قول و وعده هايش در زمان انتخابات در رابطه با كردها جامه عمل بپوشاند”. و پرده ديگرى از دريوزگى و گدايی گوشه اى از قدرت را كه همان استراتژى ناسيوناليزم كرد است به نمايش گذاشتند. احزابى از اينها به خامنه اى نامه نوشتند و بعضى ها از رسانه هايشان براى مذاكره و سازش آمادگى شان را اعلام كردند و دسته ديگر هنوز به انتظار معجزات آخوند روحانى در رابطه با مشكل كردها شب و روز مى گذرانند. اما هيچكدام از اين سياستهاى “داهيانه ” احزاب ناسيوناليست، بعد از روى كار آمدن روحانى ببار ننشست و دستاوردى برايشان نداشت و آنها را درموقعيت ضعيف ترى قرار داد. اولا پشيمانى و عذرخواهيشان در مورد تحريم انتخابات از طرف مردم مبارز و مخالفين پيگير جمهورى اسامى مورد تمسخر قرار گرفت، دوما تقاضاهايشان براى سازش و بند و بست از طرف جمهورى اسلامى با بى اعتنايی روبرو شد. بنا براين بعد از روى كار آمدن روحانى، و در حال حاضر موقعيتشان تعريفى ندارد.

جدا از مسئله انتخابات و رياست جمهورى روحانى، فاكتورهاى منطقه اى و جهانى هم بر وفق مراد احزاب ناسيوناليست كردستان ايران پيش نرفت. دركشورهاى ديگر در اثر تحولات منطقه اى و پديد آمدن شكاف منافع بين دولتهاى منطقه و احزاب ناسيوناليست، در بين اين شكاف ها هركدام توسط دولتى به بازى گرفته شدند، و گاه و بيگاه كورسوئی در افق و استراتژى شان نمايان مى شود. مانند نمونه مذاكرات پ. كا. كا با دولت تركيه و يا وضع احزاب كرد در سوريه و حكومت اقليم كردستان كه سابقه قديمى ترى دارد. اين تحولات تاكنون نتوانسته است در ميان احزاب ناسيوناليست در كردستان ايران مبدأ تحرك و اميدوارى باشد. آنچه كه احزاب ناسيوناليست در كردستان ايران بيشتر به آن دل بسته بودند، با روى كار آمدن روحانى و مذاكرات جمهورى اسلامى و غرب، لااقل فعلا از دست رفته است، آنهم دلخوش كردن اين احزاب به تقابل غرب و جمهورى اسلامى بود كه در سالهاى گذشته و قبل از انتخابات رياست جمهورى در ايران، فعال خستگى ناپذير آن بودند. دويدن دنبال احزاب دست راستى كشورهاى غربى و شركت در كنفرانس هاى متعدد در اين رابطه، مدتى نور اميدى در دل اينها تابانده بود. رؤياى حمله نظامى غرب و به تبع آن به جايي رسيدن هنوز از جمله آرزوهايشان است. اما همانطور كه گفتم اين عرصه بعلت مذاكرات و داد و ستدهاى غرب و جمهورى اسلامى فعلا تعطيل است.

ناگفته نماند، صف جريانات ناسيوناليست در كردستان ايران تنها به احزاب مسلح مخالف رژيم در پشت مرزها محدود نيست. سالهاى زيادى است كه جيره خواران و كاربدستان سابق و جديد جمهورى اسلامى در داخل كردستان اساسا در پوشش تشكل هايي از قبيل “جبهه متحد كرد” يا “اصلاح طلبان كرد”، به بازار “كردايه تى” و “دفاع از حق ملت كرد” روى آورده اند. خدمت سالهاى متمادى اينها به جمهورى اسلامى بعنوان جاسوس و خانه گردى و اذيت و آزار مردم فقط توانست به نفرت عميق مردم و جامعه بينجامد. امروز فكر مى كنند دوران عوض شده است. به همين خاطر تاكتيك عوض مى كنند و با پوشيدن لباس “دفاع از حق كرد” به طريق ديگرى در خدمت رژيم اند. مجاهدتهاى بيدريغ شان براى انتخاب روحانى و آوردن مردم در كردستان به مضحكه انتخابات، در مقابل قول و قرارى بود كه دولت “اعتدال و تدبير” براى شراكت در قدرت و سپردن امور در كردستان به آنها داده بود. اما اين بار هم دست خالى برگشتند و تاكنون چيزى نصيبشان نشده است. به اين ترتيب بعد از آمدن روحانى موقعيت ناسيوناليستهاى مجاز هم تعريفى ندارد و موقعيت مناسبترى ندارند .

سياست حزب ما در مقابل گرايش ناسيوناليستى و احزاب آن در واقع دو جنبه دارد: يكى فعاليت اثباتى و پايه اى، يعنى بهم بافتن و متشكل كردن قطب سوسياليست و برابرى طلب در جامعه كردستان، كه هر درجه پيشروى در اين زمينه در عين حال سد محكمى است درمقابل تفرقه افكنى ناسيوناليستى در بين كارگران و مردم زحمتكش و پافشارى روى منافع طبقاتى. اين در عرصه هاى مختلف يكى از وظايف دايمى و دراز مدت ماست. اما يك جنبه ديگر فعاليت ما بعنوان حزب، افشاى دايمى سياستهاى تفرقه افكنانه قومى در جامعه طبقاتى كردستان و خنثى كردن عوامفريبى ناسيوناليسم، دال بر مشترك ناميدن منافع همه مردم بخاطر كرد بودن و انكار منافع طبقاتى در كردستان است. از جمله وظايف ديگر ما افشاى سازش و بند و بست احزاب ناسيوناليست با جمهورى اسلامى و افشاى ناپيگیرى احزاب ناسيوناليست در مبارزه عليه جمهورى اسلامى و بي ربطى آنها به منافع و سعادت واقعى جامعه است. خلاصه بعنوان يك حزب كمونيستى با رهبران شناخته شده در كردستان بايد مدام تحركات احزاب ناسيوناليست را، بخصوص در دل منطقه پرتحول خاورميانه زير نظر داشته باشيم و نگذاريم مردم و مبارزات برحقشان براى نجات از نكتب حكومت اسلامى و براى آزادى و برابرى، به سياه لشگر اين احزاب تبديل شوند .

کمونیست ماهانه: در سالهای اخیر نیروهای اسلامی سلفی و القاعده ای در کردستان ایران فعال شدند. جمهوری اسلامی گاهی در تقابل با این نیروها و گاهی در هدایت آنها نقش دارد. مشخصا در کردستان ایران این نیروهای اسلامی چه نقش و وزنی دارند؟ چهارچوب یک سیاست کمونیستی کارگری در برخورد به این نیروی ارتجاعی چیست؟ مردم کردستان چه روشی را باید در تقابل با این نیروها اتخاد کنند؟

عبدالله دارابی: بخاطر سهولت درک روشنتر این جریانات اسلامی (سلفی و القاعده)، لازم است نخست بصورت اجمالی چگونگی عروج این رگه از اسلام را از نظر بگذرانیم تا بر متن آن به نحو روشن تری توجه خواننده را به کنه جواب این سئوالات جلب شود. جریانات سلفی و القاعده و دیگر شاخه های هم مسلک آنها… بخش یا مجموع اجزای سازنده اسلام سیاسی هستند که با هدف معین و مشخصی اظهار وجود کرده و از پیکره همین جنبش اسلامی بحساب می آید. اسلام سیاسی، نوع جدیدی از اسلام است که ریشه در جامعه معاصر امروز دارد و نگاهش به امر سیاست کردن، اقتصاد و فرهنگ و جامعه و در یک کلام رقابت اش برسر سهمگیری خود از جهان سرمایه داری امروز به گونه ای خاص و ویژه خودش است. این جنبش ارتجاعی، در 4-5 دهه قبل بدنبال ناکام شدن و عقیم ماندن حکومت و جنبش ناسیونالیستی کشورهای خاورمیانه و بحرانهای حکومتی و سردرگمی بورژوازی بومی این منطقه که خود را مدعی ادارهِ سیاست و اقتصاد و فرهنگ مدرن نشان میداد، عروج کرده و بمثابه یک آلترناتیو راست و ارتجاعی در مقابل طبقه کارگر رشد یابنده و رادیکالیسم و چپ منطقه خاورمیانه اظهار وجود کرده و به عنوان مدعی و سهم خواه به صحنه سیاست پا گذاشته است. این جنبش، مهر خاص جامعه امروز را بر پیشانی خود دارد و در خلاء ایدئولوژیک سیاسی بورژوازی کشورهای خاورمیانه و عقب نشینی جنبش سکولاریسم موجود در این کشورها، بعنوان یک نیروی راست به قصد تجدید سازمان حاکمیت بورژوازی قد علم کرده و از سرمایه جهانی ادعای سهم میکند.

موقعیت کنونی جهان، شرایط نابهنجار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی موجود در خاورمیانه، به حاکمیت رساندن اسلام سیاسی در ایران، لاینحل باقی ماندن مساله فلسطین، توجه بیش از حد آمریکا و دول غرب به اسرائیل، فقر و فلاکت و بیکاری وسیع و سرسام آور در سطح منطقه و … از جمله موانع و عواملی رشد و تکثیر اسلام سیاسی و این نوع انگل های اسلامی چون سلفی و القاعده بشمار میآیند. مضافا بر اینها، خیلی ها بیاد دارند که، اسلام سیاسی در دوران جنگ سرد ابزار دست غرب علیه شوروی سابق و ابزار سرکوب جنبش های آزادیخواهانه و چپ و سکولار در منطقه بود که توسط غرب و آمریکا و عربستان سعودی و پاکستان ساخته و پرداخته شدند. ولی علیرغم اینها، این انگل های اسلامی با نفرت عمیق بشریت متمدن امروز جهان روبرو هستند. چون نهالی که تا حال کاشته اند، غیر ترور و وحشت و ویرانی و خون پاشیدن به جامعه، چیزی دیگری نبوده است. هر جا حضور یافته اند، خون و ویرانی را از خود بجا گذاشته اند. ولی با وجود آن، تحمیل بار سنگین مشکلات و مصائب تلنبار شده نظام سرمایه داری بر گرده مردم منطقه، فرجه و امکان تحرک و تعرض مردم علیه آنها را بسیار ضعیف کرده است. کما اینکه در یکسال اخیر مردم مصر از این موانع هم عبور کردند و سرنوشت حکومت اسلامی اخوان المسلمین را به سرنوشت حکومت حسنی مبارک تبدیل کردند. آمریکا و غرب و خودِ حکومتهای اسلامی منطقه، اولین و جدی ترین مانع تقابل مردم علیه اسلام سیاسی هستند. ولی در میان فاکتور های فوق، باید بر این نکته واقف بود که، بخش اعظم پایداری و دوام یافتن این جنبش تروریستی در سطح منطقه، مدیون همکاریهای مادی و معنوی و لجستگی جمهوری اسلامی ایران بوده و بدون قدرت گیری اسلام سیاسی در ایران، این جنبش تروریستی و ضد کارگری و ضد انسانی، هرگز به نیرویی این چنانی و مطرح در سطح جهان و منطقه تبدیل نمی شد.

با توجه به نکات فوق، معلوم است که وجود حاکمیت اسلام سیاسی در ایران، زمینه ساز رشد و تکثیر بخشهای «خودی تر» جنبش اسلام سیاسی در کردستان ایران نیز هست. و بدون رضایت و توافق خودِ جمهوری اسلامی، کردستان ایران هم به میدان فعالیت و جنب و جوش شاخه هایی از سلفی ها و القاعده ها تبدیل نمی شد. این بخش از سلفی ها، که خوشبختانه از توان آنچنانی برخوردار نیستند، بی اما و اگر در راستای منافع جمهوری اسلامی فعالیت میکنند و بقای خود را نیز مدیون حمایت همه جانبه جمهوری اسلامی می دانند. این واقعیت بخوبی نشان میدهد که بدون حمایت جمهوری اسلامی، هیچوقت سلفی ها و القاعده ایها، قدرت ابراز وجود علنی در شهر های کردستان ایران را پیدا نخواهند کرد. اگر جمهوری اسلامی حامی و پشتیبان اینها نباشد، بی تردید قادر به مانور و تحرک علنی در مقابل مردم شهرهای کردستان از جمله مردم شهر جوانرود نبودند. اینها به کمک جمهوری اسلامی، توانستند در روز روشن ابزار ترور و وحشت اسلام سیاسی را در ابعاد علنی و آشکار برخ مردم تشنه آزادی کردستان بکشانند تا با مرعوب کردنشان مردم را از تمرکز فکری و سیاسی علیه جمهوری اسلامی دور بدارند.

همزمان با آن، جمهوری اسلامی با شاخه های دیگری از اسلام سیاسی نیز که به نحوی از انحا در برابر آنها نافرمانی میکنند روبرو هستند که مثل خودی ها به آنها برخورد نمی شود و اجازه نمی دهند آنها در کردستان اظهار وجود بکنند. این نوع برخوردها از ابتدای سرکار آمدن جمهوری اسلامی تاکنون وجود داشته و دارد، و سیاست ترور و نابودی فیزیکی جریانات غیر خودی بعنوان مبانی اساسی و سیاسی این رژیم علیه آنها بکار گرفته شده است. اگر این رژیم زورش برسد هر نافرمانی جدی را با ترور و وحشت پاسخ خواهند داد. کما اینکه در میان سران و مقامات خودِ رژیم، تا کنون تعداد کثیری به انحا مختلف کشته یا سربه نیست شده اند و یا سرشان را از تن شان جدا کرده اند. قتلهای زنجیره ای ایران نمونه بارز این توحش و بربریت جمهوری اسلامی است. اما این نوع برخورد ها شامل حال بخشی از سلفی ها و القاعده ای های که منفعت مشترک با خودشان دارد نمیشود. جمهوری اسلامی در این زمینه کاملا خبره و متخصص این نوع کارها است و تجارب فراوان دارد.

در اویل قیام 1357 مردم ایران، بلافاصله یک جریان مرتجع اسلامی موسوم به مفتی زاده را بخاطر دشمنی اش با مردم مبارز و کمونیست های کردستان، تحت پوشش و حمایت همه جانبه مالی و معنوی خود قرار داد و نیروی نظامی این جریان را تا دندان مسلح نمود و با تمام توان آنها در مقابله نظامی علیه مردم انقلابی کردستان یاری داد. اما خوشبختانه این تلاش ضد مردمی جمهوری اسلامی، بلافاصله توسط مردم انقلابی و کمونیستها با شکست مفتضحانه روبرو گشت و ناکام ماند. این تاریخ برای همیشه زنده و بیاد ماندنی است. چون برای اولین بار در نقطه ای از خاورمیانه، اسلام سیاسی مورد حمله مردم آزادیخواه قرار گرفت و شکست خورد. این تلاش انقلابی باید بمثابه درس گرانبهایی به سرمشق فعالیت مبارزاتی جوانان و مردم امروز کردستان قرار بگیرد و با الهام از آن، خود را برای شکست دادن نوع جدیدش از جنس سلفی و القاعده آماده کنند و سرنوشت اینها را هم به سرنوشت مفتی زاده های مرتجع و مزدور دوره قیام 57 تبدیل نمایند.

این بخش از سلفی ها و القاعده ای ها در کردستان ایران، به عناوین مختلف آشکار و نهان از کانال مساجد بعضی از شهرها و روستاهای کردستان، جوانان بیکار و عاصی از وضع موجود را اغفال و منحرف کرده و تعدادی از آنان را تحت نام «جهاد» به کشورهایی چون افغانستان و سوریه و… می فرستند و به کشتن می دهند. و گاه گاهی نیز بخش دیگری از آنها را به مانور و تحرک مسلحانه در شهر و روستاها وامیدارند تا از اینطریق میان مردم ایجاد رعب و وحشت نمایند. از نظر جمهوری اسلامی، این نوع از سلفی ها، مورد حمایت و مرحمت رژیم قرار میگیرند و بمثابه یک پروژه خواص و کنترل شده توسط جمهوری اسلامی هدایت میشوند. چنانچه اشاره شد، این کار، با هدف به بیراهه کشاندن جوانان متنفر از وضع موجود و تبدیل کردن شان به مانعی بر سر راه مبارزات حق طلبانه کارگران و مردم مبارز و آزادیخواه کردستان، صورت میگیرد و توسط جمهوری اسلامی هدایت و تقویت میشود.

برخورد مردم کردستان به سلفی ها و القاعده ای ها، باید عین برخوردی باشد که مردم مبارزه کردستان 35 سال قبل به مفتی زاده ها کردند. چون اگر جریانات مرتجع در کردستان و یا هر جای دیگر ایران رشد بکنند و دستشان به دهانشان برسد، بی تردید مشابه جمهوری اسلامی بمردم برخورد خواهند کرد و هر نافرمانی مدنی مردم را با گلوله و دست و پا و سر بریدن جواب میدهند. این، الفبای واقعیتی است که مردم ایران طی 35 سال اخیر با فدا کردن جان و مال خود آنرا آزموده و تجربه کرده اند. اگرچه اینها به هیچ وجه از توانایی و اقتدار مفتی زاده ای ها و اخوانی های مصر برخوردار نیستند، ولی مردم کردستان باید سرنوشت اینها را به سرنوشت آنها تبدیل کند و اجازه ندهند تحت هیچ عنوانی چه موافق و چه مخالف با جمهوری اسلامی، در شهر و روستاهای کردستان ایران ظاهر شوند و محل کار و زندگی تان را به جهنم تبدیل نمایند. اسلام سیاسی، از هر ملیت و قوم و قماشی که باشد، هدیه و ارمغانش برای مردم غیر از ترور و وحشت و جهل و عقب ماندگی چیز دیگری نخواهد بود. در صورتیکه مردم شریف و آزادیخواه کردستان هم به چیزی کمتر از پیشرفت و تمدن و تعقل و رفاه و شادی و سعادت و خوشبختی بشر راضی و قانع نمیشوند و از 35 سال قبل تاکنون نیز برای آن مبارزه و جان فدایی میکنند. با توجه به آن، مردم کردستان باید همراه با ادامه مبارز روزمره خودتان علیه جمهوری اسلامی، افشای سیاست تحمیق و ریاکارانه سلفی ها و دار و دسته های مشابه آنرا در دستور خودتان بگذارید و اجازه ندهید محل کار و زندگی تان بمیدان تاخت و تاز این مرتجعین تبدیل شود. این کمترین توقعی است که باید مردم کردستان امروز در این زمینه در دستور کار خودشان قرار بدهند و آنرا عملی سازند. مطمئن باشید حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست، در این زمینه، با تمام توان خود یار و همراه شما خواهد بود و برای خنثی کردن این انگل ها از هیچ تلاشی کوتاهی نخواهد کرد.

کمونیست ماهانه: حزب حکمتیست برای بدست گرفتن رهبری انقلابی سرنگونی جمهوری اسلامی چه طرح و سیاستی دارد؟

فاتح شیخ: فلسفه وجودی حزب حکمتیست سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری جمهوری سوسیالیستی است. در این مسیر، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی گام سیاسی ضروری و مهمی است. اما برداشتن جمهوری اسلامی از سر راه آزادی و پیشرفت جامعه، با همه ضرورت و اهمیت آن فقط گامی در پیشبرد بی تخفیف و مستحکم استراتژی انقلاب کارگری خواهد بود. هر طرح و سیاستی که حزب حکمتیست برای بدست گرفتن رهبری انقلابی سرنگونی جمهوری اسلامی در دستور بگذارد، مهر خصلت همه جانبه استراتژی انقلاب کارگری را بر خود دارد و حلقه ای از زنجیره ملزومات آن را تشکیل میدهد.

در این دوره تلاش همه جانبه برای شکل دادن به آلترناتیو پرولتری در قبال جمهوری اسلامی خط اصلی راهنمای طرحها و سیاستهای حزب حکمتیست است. رکن مرکزی این آلترناتیو، تقویت بنیه حزب در دل جنبش کمونیسم کارگری، تقویت همه عرصه های پراتیک کمونیستی دخالتگرانه حزب با هدف تبدیل آن به یک حزب بانفوذ و قدرتمند قابل انتخاب توسط جامعه است.

بالا بردن مدام آمادگی، آگاهی و سازمانیافتگی صفوف طبقه کارگر، سروسامان دادن به گرایش کمونیستی درون طبقه، تلاش برای به هم بافتن و سراسری کردن مبارزات جاری در راستای بهبود معیشت و شرایط کار و بالا بردن اتحاد و آگاهی سیاسی و سوسیالیستی بویژه در صف رهبران و فعالین کارگری و شبکه ها و محافل مبارزاتی شان. برافراشتن پرچم کمونیستی آزادی، برابری، حکومت کارگری و شعار جمهوری سوسیالیستی. اشاعه آگاهی درباره ضرورت سرنگونی رژیم بورژوایی جمهوری اسلامی با اراده انقلابی کارگران و توده های محروم و زنان و جوانان تشنه آزادی. اشاعه آگاهی بر این واقعیت که هر درجه بهبود جدی در شرایط معیشتی و سیاسی کارگران و مردم در گرو برچیدن بساط کلیت جمهوری اسلامی به عنوان گام ضروری کسب قدرت سیاسی توسط حزب و استقرار سوسیالیسم است. تلاش برای تقویت سازمان آزادی زن و حمایت از هر تشکل و سازمانی که در امر دفاع از رهایی زن، خلاصی فرهنگی نسل جوان، دفاع از آزادی و برابری و ارزشهای مدرن و پیشرو در جامعه. اشاعه آگاهی انترناسیونالیستی انقلابی در صفوف کارگران و مردم. حمایت از صف مستقل و انقلابی طبقه کارگر در دل انقلابات و تحولات سیاسی در سطح جهان (این سیاست در طول سه سال بعد از بروز انقلابات ٢٠١١ در چارچوب مصوبات کنگره های پنجم و ششم حزب حکمتیست توسط رهبری حزب ما تعقیب شده است).

تقویت و گسترش پراتیک حزب در عرصه های سازماندهی حزبی و توده ای کارگری. سازماندهی واحدهای گارد آزادی، گسترش دخالتگری رهبری و کادرها و اعضای حزب در مبارزات جاری عرصه های معیشت، دفاع از آزادیهای سیاسی و مدنی شهروندان، دفاع از آزادی زندانیان سیاسی و فعالین کارگری در بند، دفاع از لغو مجازات اعدام به عنوان شنیعترین قتل عمد دولتی، تلاش برای ممانعت اجرای احکام اعدام و …

نقد و افشای آلترناتیوسازیهای راست در اپوزیسیون جمهوری اسلامی. اشاعه آگاهی درباره این واقعیت که در جامعه ایران هیچ رژیمی جز یک جمهوری سوسیالیستی نمیتواند پرچمدار آزادی و رفاه و عدالت باشد. جنبشهای بورژوایی و آلترناتیوهای سیاسی و اجتماعی شان بنا به ماهیت و موقعیت طبقاتی شان قادر نیستند جامعه را از چارچوب مناسبات ضدانسانی، استثمارگرانه و سرکوبگرانه سرمایه داری خارج کنند و بنا به مکان اقتصاد ایران در سرمایه داری جهان امروز، جز بازتولید بردگی مزدی متکی بر استثمار نیروی کار ارزان و استبداد سیاسی عریان برنامه دیگری برای آینده جامعه ندارند و نخواهند داشت.

تلاش برای ایجاد فضای مناسب جهت دیالوگ و همکاری با جریانات چپ و اجرائی کردن پی در پی همکاریهای مشخص با هدف تقویت قطب چپ جامعه در مقابله با کل نیروهای راست جامعه در پوزیسیون و اپوزیسیون. به موازات سیاست دیالوگ و همکاری با احزاب و جریانات تقویت چپ، حزب حکمتیست سیاست نقد و افشای افق و سیاست و اهداف جریانات چپ بورژوایی و خرده بورژوایی پوپولیست و رفرمیست را در دستور دارد. سیاست حزب حکمتیست اتحاد با احزاب چپ موجود نیست.

این طرحها و سیاستها اجزاء و ارکان استراتژی همه جانبه انقلاب کارگری است که هدف آن تقویت فوری آلترناتیو پرولتری، رهبری مبارزات کارگری و توده ای در راستای متزلزل ساختن، فلج کردن، به زانو در آورن و در هم شکستن دستگاههای سرکوب رژیم است. رهبری حزب وظیفه دائم و خلاقانه رهبری سیاسی مبارزات کارگران و توده های مردم را در راستای اجرای این استراتژی را بر عهده دارد و این امر را از خلال پراتیک دخالتگرانه مستمر و اتخاذ فعال تاکتیکهای منعطف در نقطه عطفهای تحول سیاسی جامعه با پرچم سیاسی کمونیستی برای سرنگونی جمهوری اسلامی به پیش میبرد.

ارگانهای حزب، نشریات کمونیست هفتگی، اکتبر نشریه کمیته کردستان حزب، کمونیست ماهانه، نشریه حکمت، تلویزیون پرتو، رادیو پرتو و سایتهای حزب و هر سازمان و ارگان تبلیغی، سیاسی و نظامی دیگری که بنا به روند تحولات سیاسی جامعه ایجاد آن ضروری گردد، در چارچوب یک تقسیم کار سازمانیافته و هماهنگ این سیاستها را به پیش میبرند. رهبری حزب هدایت همه جانبه این ارگانهای حزبی و توده ای را بر عهده دارد.

کمونیست ماهانه: حزب برای تقویت بستر سرنگونی در تقابل با بستر نیروهای طرفدار بقای جمهوری اسلامی چه طرح و سیاست عملی ای دارد؟ چایگاه همکاری با نیروهای سیاسی در این طرح چیست؟

رحمان حسین زاده: برای تقویت بستر سرنگونی جمهوری اسلامی ما در چند سطح فعالیت خود را متمرکز کردیم. اولا: تقابل بی امان با ترفند و پروژه “اعتدال” جمهوری اسلامی که در مقابل مردم سرنگونی طلب علم کرده اند. هر بار که جمهوری اسلامی خطر سرنگونی را جدیتر لمس کرده است، با ترفندهای ماکرویی به مقابله مردم سرنگونی طلب برخاسته است. در این رابطه جدال جناحهای جمهوری اسلامی آن هم در قالب پروژه های متفاوت برای تضمین بقای جمهوری اسلامی نقش سوپاپ اطمینان را داشته است. یکبار خاتمی و دوم خرداد تحت نام “اصلاحات حکومتی” هشت سال برای جمهوری اسلامی عمر خرید و این بار دولت روحانی و تحت نام “اعتدال” میخواهد همان سناریو را تکرار کند. ما به سهم خود و با تکیه به درسها و تجارب تاکنونی خود مردم، تقابل بی ابهام و همه جانبه با پروژه “اعتدال” جمهوری اسلامی و به شکست کشاندن آن را گام مهمی برای پیشروی مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی میدانیم. نباید اجازه داد این بار زیر لوای پرچم “اعتدال” برای جمهوری اسلامی عمر بخرند. کلیت جمهوری اسلامی و جناحهای آن باید زیر ضرب ما و مردم سرنگونی طلب قرار گیرد. ثانیا و در همین چهارچوب یک محور دیگر پروژه ما در افتادن جدی و روشن با اپوزیسیون بورژوائی ملی و اسلامی است که در کنار پرچم پوسیده “اعتدال” جمهوری اسلامی ایستاده و به نام اپوزیسیون برایش نیرو جمع میکند. نیروی آزادیخواه سرنگونی طلب اینها را باید ایزوله و منزوی کند. به علاوه در این دوره مشخص جریاناتی تحت نام “فرصت دهیم، ببینیم روحانی چکار میکند” سیاست انتظار و پاسیفیستی را تزریق کرده و در مقابل مبارزه مردم مانع ایجاد میکنند. تقابل با سیاست انتظار از ضروریات تقویت بستر سرنگونی جمهوری اسلامی است. ثالثا: برافراشتن پرچم سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تامین رهبری آن محورهای اصلی ایجاد جهش جدی در مبارزه سرنگونی طلبانه مردم است. سرنگونی جمهوری اسلامی زمانی میتواند به آزادی و رفاه و سعادت مردم منجر شود که این دو رکن اساسی آن یعنی پرچم و رهبری انقلابی آن تضمین شود. تامین اینها از وظایف حیاتی ما کمونیستها و حزب حکمتیست است. و نهایتا تحقق این جهت گیری و محورهای سیاسی در گرو سروسامان دادن به جنبش قدرتمند و اجتماعی آزادیخواهانه و سرنگونی طلبانه سازمانیافته در هر کوی و برزن و محل کار و زیست طبقه کارگر و مردم حق طلب است. کمونیستها و حزب حکمتیست بیش از پیش بر این بخش از کار خود باید متمرکزشویم.
در مورد همکاری با نیروهای سیاسی، ما با آن دسته از نیروهای چپ که سرنگونی انقلابی کلیت جمهوری اسلامی با اتکا به نیروی متحد و متشکل توده طبقه کارگر و مردم حق طلب در دستور کارشان باشد، برای تقویت این امر امکان همکاری را داریم. فکر میکنم این یک ضرورت اجتماعی است که نقطه مقابل نیروهای راست که دنبال گزینه های ارتجاعی مختلف هستند، نیروهای چپ در پروژه سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی امکان همکاری و اقدام مشترک دارند. حزب حکمتیست در اسناد مناسبات خود با نیروهای چپ این چهارچوب را تدوین کرده است. در یکسال گذشته موارد محدودی همکاریهای موردی با بعضی از نیروهای چپ وجود داشته است.

کمونیست ماهانه: کمونیسم کارگری در ایران برای پیشروی و مطرح شدن بعنوان یک پای جدال قدرت سیاسی با چه موانعی روبروست و چه باید کرد؟

حسین مرادبیگی: قبل از هرچیز این کار در گرو روشن کردن موقعیت کمونیسم کارگری و عبور کامل از آنچه که من آن را انقلابیگری خرده بورژوائی می نامم. تعیین تکلیف نهایی با این و قرار گرفتن کامل روی پایه جنبش کمونیسم کارگری؛ روی استراتژی و شیوه کار خود این جنبش است. به این و آینده این جنبش از لحاظ پایه اجتماعی و جنبش سیاسی آن در سمینار اخیرم “موقعیت کمونیسم کارگری – ضرورت بیان تفاوتهای ما” تا حدودی اشاره کرده ام. از این که مساله اساسی است تا بتوان در باره گرفتن قدرت سیاسی توسط ما بعنوان حزب سیاسی این جنبش صحبت کرد بگذریم، از موانعی مانند عدم حمایت بین المللی از جنبش کمونیستی ما فعلا بگذریم، از مانع خصومت غرب و دول غرب با ما بگذریم، از تاثیر روحی و روانی آن بر مردم و حتی توده کارگر در ایران که ممکن است غرب در شرایط قدرت گرفتن ما تهدید به حمله نظامی کند، بگذریم. از ضعف خود جنبش توسعه نیافته کارگر بگذریم، مسائلی که در آینده و در تحولات سیاسی آتی بر سر سرنگونی جمهوری اسلامی در شرایطی که جنبش کمونیستی ما مورد توجه جامعه و کارگر و مردم معترض به جمهوری اسلامی قرار گرفته باشد، دوباره مطرح خواهند شد.

از اینها که فعلا بگذریم، مانع اصلی مطرح نشدن کمونیسم کارگری بعنوان یک پای جدل برای گرفتن قدرت سیاسی در صحنه سیاست در ایران، بی اشتهایی سیاسی رهبران و مدعیان این کمونیسم برای حضور در صف مقدم جدال در صحنه سیاست است. ضعف این کمونیسم در حزبی که ادعای نمایندگی کردن آن را دارد، اگر فعلا از درستی یا نادرستی این ادعا بگذریم، در حاشیه دیدن خود این حزب و رهبران آن می بینم. این حزب و رهبران آن، در سطح کلی تری چپ بطور کلی، به حاشیه بودن خود در صحنه سیاست باور کرده و آن را قبول کرده است. چرا؟ چون خودش را خرد و جزئی می بیند. خودش را گرو فشار می بیند. به خودش بعنوان دولتمردان آن جامعه نگاه نمیکند. بخودش بعنوان سیاستمداران جامعه که باید جامعه را اداره کند، نگاه نمیکند. میخواهد گروه فشار بماند. میخواهد به دیگران فشار وارد کند که کاری بکنند. از دست بردن به قدرت سیاسی می ترسد، امتناع میکند. خود را بیشتر با مشغله های خرد و ریز سرگرم میکند تا مسائل ماکرو. بورژوازی با گناه پسااستالینی این صف را سرکوب کرده و به حاشیه جامعه رانده است. بعنوان رهبران سیاسی جرات و جسارت سیاسی را از آنان گرفته است. خود ما هم به این باور کرده و به آن عادت کرده ایم. از رفتن به گود اصلی سیاست در جامعه خودداری میکنیم. خودرا با مسائل خرد و جزئی مشغول میکنیم. وقتی از گرفتن قدرت سیاسی توسط حزب صحبت میکنید، قبل از بورژوازی خود این چپ جلوت سبز میشود و میگوید، طبقه چی شد؟ قرار بود طبقه قدرت سیاسی را بگیرد نه حزب! و دهها مشکل و مانع میتراشد. به این دلیل جامعه و توده کارگر هم به ما بعنوان حزب و رهبران سیاسی جامعه نگاه نمیکنند. بعنوان رهبران جلو صحنه سیاست در ایران، سیاستمدارانی که فردا جامعه را با اقتصاد آن اداره میکنند، آموزش و پرورش آن را سازمان میدهند، طب را مجانی میکنند و غیره نگاه نمیکنند. به ما بعنوان گروش فشار، حداکثر آدمهای شریفی که کار چندانی از آنها برنمی آید، نگاه میکنند. ما را در جدال وسیعی در سطح جامعه با جمهوری اسلامی و افکار و آراء بورژوازی نمی بینند. کارگر هم همینطور. ما را دوست دارد اما ما را در این قامت نمی بیند. ما را در جدال وسیعی با اپوزیسیون بورژوایی نمی بینند. اینکه خود طبقه کارگر و رهبران و فعالین درون این طبقه در چه موقعیتی هستند، درست و باید آن را جزو یکی از موانع به حساب آورد.

اما قبل از آن حزب سیاسی و رهبران مدعی کمونیسم کارگری بودن این حزب باید تکیف خود را با خود روشن کنند. باید در قامت رهبران جامعه و در جدال در جلو صحنه سیاست در ایران خود را به بینند و به آن پای گذارند. باید تکلیف خود را با این موقعیت گروه فشاری خود روشن کنند. با حفظ موقعیت حاشیه ای خود، کمونیسم کارگری به جایی نمی رسد. اگر چند تا سیاست مدار بورژوا حتی مدیران آن کنار هم قرار دهید فورا میروند دنبال اعمال قدرت و سازمان دادن جامعه. فرضشان این است که جامعه را باید آنها اداره کنند. چرا که خود را حاشیه ای نمی دانند. خود را خرد و جزء نمی بینند. در حالیکه ما خود حاشیه ای بودن خود را قبول کرده ایم، به آن تن داده ایم. این اشکال اصلی و تاریخی ماست. این را باید چاره کرد. قبول این وضعیت از جانب ما شکست ما و عدم پیشروی کمونیسم کارگری را در جامعه و در جدال بر سر گرفتن قدرت سیاسی، توضیح میدهد. به این وضعیت باید خاتمه داد، آنوقت میتوان بطور واقعی از بحث بر سر گرفتن قدرت سیاسی صحبت کرد. آیا برای این کار آماده هستیم یا نه؟ جواب آن در تفکر نیست در پراتیک است. در پراتیک ما و رفتن در قالب ایفای نقش ماکرو و اذعان کردن جامعه و توده کارگر و دیگر مردم معترض به جمهوری اسلامی به ما بعنوان سیاستمداران مدعی گرفتن قدرت سیاسی و اداره جامعه است، نه ادعای ما و تعریف از خودهای ما. این نوع ادعاها دردی از این موقعیت تاریخی ای که کل چپ و ما در آن قرار داریم دوا نمیکند. ای ادعاها و یا دلخوش کردن به مسائل خرد و ریز ما را به این سطح نخواهد برد. همراه بقیه چپ همچنان در حاشیه جامعه قرار داشته و قرار خواهیم داشت.

کمونیست ماهانه: تامین رهبری سیاسی یک رکن اساسی ورود به جدال اصلی سیاست در ایران است. شما فکر میکنید حزب حکمتیست در این زمینه چه موانعی دارد و برای رفع آن چه باید کرد؟

رحمت فاتحی: در جواب به‌ سوال قبلی به‌ بخشی از آن جواب دادم. تامین رهبری سیاسی نه تنها برای ورود به جدالهای سیاسی در جامعه لازم است بلکه‌ جزو ملزومات رسیدن به قدرت سیاسی است. داشتن سیاست شفاف و روشن و بدون ایجاد توهم و ابهام در راستای منافع طبقاتی طبقه کارگر از ملزومات وارد شدن به‌ این عرصه است. تعجیل در دخالت و جوابگوئی سریع به‌ مسائل و معضلات طبقه کارگر و یا مسائلی که‌ از طرف نمایندگان طبقات دیگر مطرح میشود، نیز از ملزومات تامین رهبری سیاسی است. شخصا فکر نمیکنم که‌ رهبری حزب ما در این رابطه مشکل داشته باشد، اگر هم باشد مربوط به مشکلات دیگری است که‌ سعی میکنم بطور مختصر به‌ آن اشاره کنم. رهبری ما لازم است که‌ حزب را برای جامعه و طبقه کارگر بیشتر قابل دسترس کند. حزب ما برای فعال کارگری و کمونیستها، کمتر قابل دسترس است. حزب ما برای دخالت در مباحث سیاسی مهم در جامعه بعضا با تاخیر جواب میدهد. سیاستها و آلترناتیوهای حزب برای جواب دادن به‌ موانع و مشکلات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی به موقع به دست مردم و فعالین نمیرسد و مسائل و مشکلات در این رابطه کم نیست که‌ خارج از حوصله ی این نوشته است. مشکل رهبری حزب حکمتیست در این نیست که‌ قدرت جوابگوئی به‌ آنها را ندارد. رهبری حزب ما از کادرهای توانا و استخوان خُرد کرده در چند دهه ی اخیر برخوردار است، رهبری شناخته شده و جای اعتماد و بدرجات زیادی با نفوذ در عرصه سیاسی هستند. یکی از موانع رهبری ما پراکندگی است. اعضای رهبری ما در کشورهای مختلف زندگی میکنند و گاها باعث تاخیر در تعیین سیاست شفاف و تیز، و ورود به جدلهای سیاسی در سطح جامعه را به‌ حزب تحمیل میکند. حزب جدی اگر بخواهد به‌ آلترناتیو مطرح در جامعه تبدیل شود، لازم است متمرکز و نشسته باشد تا بتواند در سیاست و اجرای سیاستهایش سرعت لازم و دخالت لحظه ای را داشته باشد.

ما در دوره ای زندگی میکنیم که‌ رسانه های غول پیکر بورژوازی روزانه افکار مردم را در راستای منافع سرمایه دارانه ی خود شکل میدهند. ما بعنوان حزب کمونیستی مدعی قدرت نمیتوانیم حزب و مردم را از چنین رسانه ای محروم کنیم. در نتیجه حزب ما اگر بخواهد بطور جدی حزب را قابل دسترس کند و به‌ امر سازماندهی و ارتقای آگاهی طبقه کارگر کمک کند و در عین حال سیاستهای فریبکارانه ی سرمایه داری را افشا و در جدلهای سیاسی دخالت کند به‌ تلویزیون 24 ساعته با کیفیت به‌ لحاظ سیاسی و فنی نیاز دارد و لازم است که‌ بطور جدی برای رفع موانع آن گام بردارد. آخرین جلسه دفتر سیاسی حزب به درست تیمی را مامور بررسی این امر کرد.

سرمایه داری با در اختیار گرفتن ثروت و سامان جامعه توانسته است که‌ براحتی به‌ نیروهای سرکوبگر و ابزارهایش دسترسی پیدا کند و در عین حال برای جعل حقایق و عوام فریبی با استفاده از امکانات مادی وسیعی که‌ در اختیار دارد توانسته است دهها و صدها روزنامه، تلویزیون، رادیو، آخوند، کشیش، خاخام، کلیسا، مسجد و غیره را بکار گیرد. برای خنثی کردن آن و تبدیل شدن به‌ حزبی بزرگ به‌ امکانات مادی و پول نیازمندید. متاسفانه حزب ما و رهبری آن با مشکلات جدی در این رابطه روبرو است که‌ لازم است برای آن فکر جدی بکنیم. ما ‌باید با پروژه ای مشخص به سراغ جامعه و همه کسانی که‌ خواهان تغییر به نفع بشریت هستند برویم و با اتکا به‌ آنها این مانع را در حد ممکن برطرف کنیم.

در پایان باید اضافه کنم، داشتن رهبریی که‌ امرش متحد کردن است، رهبری شاداب و سرحال که‌ مرتبا امید به‌ پیروزی را در جامعه تقویت میکند از ملزومات رهبری دخیل در جدالهای سیاسی جامعه است.

کمونیست ماهانه: تشکیلات خارج حزب برای تقویت اردوی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی چه پروژه و سیاستی دارد؟ با فرض تفاوتهای سیاسی، حزب با چه نیروهائی همکاری میکند و با چه نیروهائی همکاری نمیکند؟

ناصر مرادی: مهمترین پروژه ما بعنوان یک حزب کمونیستی جواب دادن به نیازهای مبارزه طبقاتی در صحنه سیاست ایران است. تلاش برای سازمان دادن و شکل دادن به یک آلترناتیو کارگری در قبال تحولات سرنوشت ساز در جامعه ایران و تامین هژمونی کمونیستی و کارگری بر تحولاتی که اتفاق خواهد افتاد. خوب چنین دورنمایی برای فعالیت احتیاج به یک حزب سیاسی، یک حزب کمونیستی یک حزب قابل دسترس و قابل انتخاب و دخالتگر در صحنه مبارزه و جدال بر سر قدرت سیاسی را طلب می کند. تشکیلات خارج از کشور بعنوان بخش علنی و با فعالیت های قابل روئیت و قابل قیاس قبل از هر چیز در تلاش بوده و هست که چنین تصویری از فعالیت را مبنای دخالتگری در میان ایرانیان خارج از کشور، احزاب، سازمان و نهادها و فعالین آزادیخواه قرار دهد. همزمان ما با حفظ تفاوتهای سیاسی – پراتیکی و جنبشی خود از سنتها و گرایشات غیر کارگری، برای حنثی کردن سیاست های رژیم در خارج کشور، در تقابل با نیروهای طرفدار رژیم، در تقابل با سازش و مماشات با مذهب و سنتهای ارتجاعی، در تقابل با گرایشات راست و مدافعین وضع موجود و برای تقویت و گسترش مبارزه برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی از اردوی طرفدارسرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، از اردوی چپ و سکولار، مبارزین لغو مجازات اعدام، فعالین راه رهایی زن و اساسا با تمام جریاناتی که برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی تلاش میکنند و با آلترناتیو سازی دست راستی دولتهای غربی با صراحت مخالفت دارند، حاضر به همکاری هستیم. ما خواهان یک رابطه سیاسی – انتقادی و شفاف و علنی با کلیه نیروهایی هستیم که با هر روایتی خود را چپ و کمونیست مینامند. حزب این چهارچوب را بر یک رابطه سرد و غیر سیاسی و مبتنی بر نفرت پراکنی ترجیح میدهد و برای ایجاد یک مناسبات سیاسی و سالم میکوشد.

کمونیست ماهانه: نیروهای ملی اسلامی یک سنگر اساسی برای تبلیغ و دفاع از جمهوری اسلامی هستند. این نیروها به سیاست دولتها و پشتیبانی رسانه ها متکی اند. برای به شکست کشاندن و منزوی کردن این نیروها چه باید کرد؟ همین امروز چه اقداماتی در دستور حزب قرار دارند؟

سیاوش دانشور: سیاست ما اینست که “با جمهوری اسلامی می جنگیم و با نیروهای اپوزیسیون جدل و بحث میکنیم”. هدف از تاکید و تکرار این نکته اینست که کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست تفاوت برخورد و جنگ با جمهوری اسلامی را با برخورد و جدل سیاسی با نیروهای اپوزیسیون و بیرون حکومت روشن کرده باشد. یعنی عدم تحمل ما نسبت به عوامل رژیم و نیروهایش در خارج با برخورد به سازمان طرفدار همین رژیم در اپوزیسیون فرق دارد. از نظر جنبشی اما، جریانات ملی اسلامی یک نیروی وسیع و یک کمپ اردوی ارتجاع اند. نیروهائی که اگر از استثناهائی بگذریم، تاریخا از جمهوری اسلامی و جناحی از آن دفاع کردند و همین امروز در دفاع از حسن روحانی و “مسیر اصلاحات در ایران” علیه کمونیستها و سرنگونی طلبان جهاد میکنند.

جنبش ملی اسلامی و جریانات متعلق به آن، اردوئی اسلام زده، آخونده زده، شرق زده، گذشته پرست و ضد کمونیست است. این بخش مهمی از اردوی راست ایران است که وجودش را به بقای حکومت اسلامی مدیون است. این نیروئی است که توسط اسلامیون حاکم به بیرون قدرت پرتاب شده است وگرنه بنا به نقدی قائم بذات و اصول تعریف شده این جریانات آگاهانه اپوزیسیون نشده اند. هر زمان که جناح متبوع شان در درون حاکمیت اسلامی به تحرک درمی آید، این نیروها نیز مجددا بعنوان یک بستر واحد در صف آرائی سیاسی کنار رژیم اسلامی و علیه مردم و اردوی انقلابی و سرنگونی طلب قرار میگیرند. این نیرو علیرغم شکست ها مجددا تجدید آرایش میکند و در بسته بندیهای مختلف امروز در دفاع از جمهوری اسلامی و فردا در دفاع از راه حل راست در جامعه بمیدان می آید. عمر این نیرو، با مختصات کنونی یعنی بعنوان اصلاح طلب، مساوی با عمر جمهوری اسلامی است. هر وقت خود جمهوری اسلامی یعنی پدیده ای که موجد این اصلاح طلبان قلابی شده است از بین برود، اینها هم ناچارند در شرایط جدید خود را بازتعریف کنند. و همانطور که امروز معلوم است و ما بارها تاکید کردیم، عمده نیروهای اصلی این اردو به کمپ راست پرو غربی می پیوندند. همین امروز بخشی از نیروهای جنبش ملی اسلامی در پروژه های آلترناتیو سازی در سازشی با نیروهای راست پرو غربی قرار دارند. تردیدی نیست بی بی سی و صدای آمریکا و دیگران ترجیح سیاست خارجی دولت هایشان را پیش میبرند و تریبون دادن به این افراد و لانسه کردن آنها از وظایف کاریر شغلی شان است. اینها همه نکات منفی برای جنبش کمونیسم کارگری و اردوی سرنگونی طلبی انقلابی است.

اما اردوی ما نیز تلاش دارد در هر زمینه آلترناتیو خود را طرح کند. آنها به امکانات دولتها متکی اند و ما به امکانات کارگران و مردم منزجر از حکومت اسلامی. وقتی نوبت ما در سیاست میرسد، همه این رسانه ها ناچارند پای صحبت رهبران و شخصیتهای انقلابی و کمونیست کارگری بدوند. سیاست امروز ما در قبال این نیروهای پرو رژیمی اینست که اولا، ماهیت سیاستهای ضد جامعه و ضد آزادی آنها را مستمرا افشا کنیم. تلاش ارتجاعی شان را در بزک کردن این و آن آخوند و خواهر زینب بعنوان “نمایندگان مردم و زنان” قاطعانه پاسخ دهیم. ما باید بیوقفه به فصل مشترک اجتماعی و آرمانی نیروهای جنبش ملی اسلامی با جمهوری اسلامی تاکید کنیم و ضدیت این نیروها را با حق و آزادی و تلاش و مبارزه مردم نشان دهیم. یک وجه مهم کار ما اینست که نباید اجازه دهیم در خارج کشور بار دیگر این نیروها بساط مهمانداری از عناصر حکومتی را پهن کنند و با این تلاشها جاپای جمهوری اسلامی در خارج را تحکیم کنند.

حزب حکمتیست اعلام کرده و مجددا تاکید میکند که با تمام قوا و در کنار دیگر انقلابیون، اجازه نخواهد دهد که جریانات ملی اسلامی وسیله مانور و تحرک سیاسی جمهوری اسلامی در خارج کشور شوند. ما با خود این نیروها در قلمرو سیاست جدل میکنیم اما اگر این و آن سازمان و کمیته مربوطه مانند دوره دو خرداد تلاش کند پای عناصر جمهوری اسلامی را به خارج کشور باز کند، باید بداند که با واکنش قاطع ما روبرو خواهد شد. حزب حکمتیست برای سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم در ایران مبارزه میکند. در این مسیر، شکستن انواع نقطه سازش ها که توسط حکومت و نیروهای طرفدار رژیم و یا جریانات دست راستی در مقابل مبارزه مردم قرار داده میشوند، یک وظیفه تعطیل ناپذیر ماست. ما تلاش میکنیم در خارج کشور آلترناتیوهای خود را برای بسیج و تحرک مردم آزادیخواه بمیدان بیاوریم. هدف ما اینست که خارج کشور حوزه نفوذ مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی باشد. نیروهای ملی اسلامی اساسا برای بقای جمهوری اسلامی و گرفتن سهم شان از این عمارت خون و جنایت تلاش میکنند. ما برای سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران و تبدیل خارج کشور به سنگری برای انقلابیون و سرنگونی طلبان و اردوی چپ جامعه تلاش میکنیم.

کمونیست ماهانه: جمهوری اسلامی از ایرانیان مقیم خارج برای برگشت به ایران دعوت کرده است. هدف جمهوری اسلامی از طرح این سیاست چیست و تا چه اندازه میتواند روی آن مانور تبلیغاتی بدهد؟ به نظر شما در تقابل با این تحرکات و سیاستهای ارتجاعی چه باید کرد؟

همایون گدازگر: اين سياست بهيچ وجه تازه نيست ودر واقع پرده آخر خيلى از نمايشات انتخاب رياست جمهورى در ايران بوده است. فرار بيش از دو ميليون انسان از شهر و روستا و خانه و كاشانه خود، ننگى است بر پيشانى جمهورى اسلامى كه ريشه و پرونده اش به پيدايش رژيم مذهبى در ايران بر میگردد. در طول قرن گذشته چنين پديده اى با اين وسعت تنها در كشورهايي اتفاق افتاده است كه مردم آن قربانى و طعمه كودتا و كشتار، تسلط فاشيسم و يا گرفتار فقر و گرسنگى شده باشند. به جرئت میتوان گفت كه روى كار آمدن حكومت مذهبى در ايران مجموعه اين مصيبت ها را يكجا برسر مردم آن جامعه نازل كرد. واين پايه مهاجرت و فرار ميليونى از زير سيطره استبداد مذهبى بود. اين پديده كه در نوع خود اگر منحصر بفرد نباشد در دنياى امروز در چنين مقياسى كمياب است، در عين حال در طى ٣٥ سال گذشته مايه بى آبروئى بين المللى جمهورى اسلامى و علامت خشونت و سركوبگرى آن در انظار مجامع بين المللى بوده است. دولت آخوند روحانى در ادامه پروپاگاند دروغين “اعتدال و تدبير” اش، میخواهد اين ننگ را از چهره كريه جمهورى اسلامى بزدايد. اين يكى از اهداف رژيم است در دعوت از ايرانيان مقيم خارج به ايران. اما اين هدف اصلى نيست. در طول حيات جمهورى اسلامى، خارج كشور به همت بخش مهمى از همين ايرانيان كه مخالفين جمهورى اسلامى از همه طيفهاى سياسى را در خود جاى داده است، يكى از كانونهاى گرم مبارزه عليه رژيم مستبد اسلامى بوده و هست. در اينجا گرايشات و احزاب چپ و راست ٣٥ سال آزگار است عليه جنايات جمهورى اسلامى افشاگرى مى كنند، سفر مقامات رژيم را براى عادى كردن روابط با برخى از كشورهاى رياكار غربى به افتضاح مى كشانند، گروههاى جاسوسى جمهورى اسلامى را كه در پوشش كار فرهنگى، هنرى و تاريخى و ادبى و غيره مشغول خدمتگذارى به جمهورى اسلامى هستند افشا و به شکست میکشانند، مراسم عزادارى و سالگرد مرگ خمينى و هر مراسم ديگر رژيم و هوادارانش را رسوا مى كنند. خلاصه كمتر بزرگ شهر و پايتختى در اروپا و آمريكا وجود دارد كه شاهد تظاهرات و اعتراضات مخالفين جمهورى اسلامى نبوده باشد و اين خصوصيت مخالفين جمهورى نزد مردم در آمريكا و اروپا معرفه است. كسى نمى تواند لااقل در ٣-٢ دهه اخير، كشور دومى را در جهان نشان دهد، كه سفارتخانه ها و مراكز جاسوسى اش به اندازه جمهورى اسلامى آماج تعرض و اعتراض مخالفين قرار گرفته باشند. خارج كشور همچنين بيش از٣٠ سال است پشتيبان استوار و پيگير زندانيان سياسى و كارگران دربند است. كم نيستند كارگران و زندانيان سياسى و زنان دربندى كه در اثر اين مبارزات و فشارهاى بين المللى از سياهچالهاى رژيم و از زير تيغ جلادان نجات پيدا كردند .

هدف اصلى فراخوانهاى گاه و بيگاه جمهورى اسلامى از باز گشت ايرانيان مقيم خارج، منفعل كردن و ضربه زدن به اين عرصه از مبارزه مردم عليه خودش است. جمهورى اسلامى سالهاى متمادى سعى كرد با ارسال آدم كش هايش و ترور فعالين سياسى در خارج كشور اين عرصه مهم از مبارزات مردم ايران را خاموش كند. اما نتوانست و چهره جنايت و ضد آزادى اش نزد افكار جهانى بيشتر نمايان گشت. امروز هم سياست كنونى را، آنهم توسط دولت يك آخوند اصلاح طلب براى رسيدن به همان هدف در پيش گرفته شده است.

اگرچه جمهورى اسلامى از طريق وابستگانش در خارج كشور و همچنين جريانات اپوزيسيون مجاز و هم ريشه خود مدام در تلاش بوده اند كه به اين روند عينيت ببخشند، با اينحال موفق نشده اند. صرف بالا بردن گاه و بيگاه بيرق “دعوت به مراجعت” از طرف رژيم، نشانه آن است كه تاكنون ناكام مانده اند. پشيمانى اندك جريانات سياسى از قدرت رانده شده و شريك قديمى رژيم در تشويق سياسيون براى مراجعت به ايران بيشتر مايه تنفر است و اين خوشخدمتى ها خيرى به اين سياست رژيم نرسانده است. دليل اين ناكامى روشن است، در عالم سياست و رويارويي مردم ايران با رژيم اسلامى، خارج به داخل وصل است. تا زمانيكه توده هاى ميليونى جامعه در داخل در مقابل اختناق و استبداد و انواع بى عدالتى ها ايستاده اند، بخش مهمى از اين “ايرانيان مقيم خارج” هم به اين تاريخ و مبارزه وصل هستند و ايستاده اند. اين مسير در خارج كشور هم تا انتهاى جمهورى اسلامى ادامه پيدا خواهد كرد. سياست حزب ما اگرچه يك وجه آن بايد آگاهگرى و خنثى كردن اين نوع فرخوانها براى مردم باشد، اما وجه مهمتر وظايف ما بعنوان پيگيرترين مخالفان رژيم، بايد گرم نگهداشتن تنور مقابله و مبارزه عليه جمهورى اسلامى باشد. تنها به اين وسيله اين ترفندها خنثى مى شوند .

***