به مناسبت ٣٥مین سالگرد قیام ٢٢ بهمن ٥٧ ایران
مصاحبه با فاتح شیخ
کمونیست هفتگی: اگر انقلاب ٥٧ حرکت توده ای و برحقی علیه یک نظام مستبد بود و طبقه کارگر و چپ در آن نقش محوری داشتند چرا یک جریان کپک زده در حاشیه سیاست ایران به رهبری خمینی توانست قدرت را بگیرد و به نام انقلاب، انقلاب را به خون بکشد؟
فاتح شیخ: انقلاب ٥٧ ایران در یک جامعه سرمایه داری بحرانزده اتفاق افتاد. اگر این فرض مسلمی است، که هست، فرض مسلم بعدی این است که جنبشهای سیاسی و اجتماعی دو طبقه اصلی جامعه، کارگر و سرمایه دار، با موقعیتها و دیدگاههای متضادی به آن انقلاب برخورد کرده اند. طبقه کارگر، زنان و جوانان و توده های محروم اعماق جامعه با هر درجه آگاهی و یا ابهامی که نسبت به آرمان رهایی خود داشته اند، خواهان پیروزی انقلاب و تغییر بنیادی وضع موجود بوده اند. طبقه سرمایه دار شامل همه شرکای استثمارگر بالای جامعه، برای محدود کردن دامنه انقلاب در حال جریان، در چارچوب منافع طبقاتیشان، برای حفاظت از بنیادهای استثمار و استبداد سرمایه، برای جلوگیری از ضربه خوردن ماشین دولتی توسط تعرضات انقلابی مردم و نهایتا برای خاتمه دادن به انقلاب و سرکوب آن پا به میدان گذاشته بودند. صف اول مدافع ادامه انقلاب تا پیروزی نهایی و صف دوم طالب سر به نیست کردن انقلاب در اسرع وقت ممکن بوده است. این منطق جامعه و نبردهای طبقاتی آن در دوره های انقلابی است. در این میان اقشار متوسط الحال جامعه، خرده بورژوازی شهر و روستا هم بنا به ویژگی دوره انقلابی و توازن قوای جنبشهای طبقات اصلی، عملکردها و برخوردهای گوناگون داشته اند و تاثیرات معین خود را بر روند انقلاب گذاشته اند.
در جوامع سرمایه داری معاصر، هر تحرک انقلابی طبقه کارگر و توده های محروم جامعه علیه نظامهای مستبد حاکم، بلافاصله باعث واکنش جنبشهای بورژوایی و خرده بورژوایی ناراضی در اپوزیسیون میشود. به محض اینکه طبقه کارگر به میدان میآید آنها هم به میدان میآیند. با بیداری سیاسی طبقه کارگر، همه طبقات ارتجاعی بیدار و گوش به زنگ میشوند. غیرممکن است طبقه کارگر در مسیر وضعیت انقلابی حرکت کند، اما جریانات ارتجاعی اپوزیسیون نظاره گر بمانند. آنها هم با همه توان به جست و خیز میافتند. حتی بخش ناراضی منتظرالفرصت درون نظام حاکم به تحرک در میآید تا از کشتی طوفانزده رژیم بیرون بپرد. عکس آن هم اتفاق میافتد. وقتی شکافهای درون بورژوازی بر متن تناقضات طبقاتی جامعه به انفجار بینجامد، طبقه کارگر هم واکنش نشان میدهد و بسته به نفوذ گرایشهای غیرسوسیالیستی و سوسیالیستی در صفوف آن، یا دنباله رو بخش عصیان کرده بورژوازی و خرده بورژوازی میشود و یا در صف مستقل خودش به میدان میآید و در مسیر اهداف انقلاب کارگری خود پیش میرود. سیر انقلاب ٥٧ ایران، حضور و دخالت جنبشهای ارتجاعی بورژوایی و خرده بورژوایی اسلامی و غیراسلامی در مسیر آن انقلاب و در قطب مخالف جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر، یک مورد از دهها موردی است که در تجربه انقلابات قرنهای١۹ و ٢٠ اتفاق افتاده است و در تجربه زنده سه سال اخیر انقلابات مصر و تونس و دیگر تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه هم مشاهده کرده ایم.
جریان کپک زده حاشیه سیاست ایران به رهبری خمینی به این علت توانست قدرت را بگیرد که همه قدرتهای جهانی حامی رژیم شاه، از غرب تا شرق، جریان خمینی را نه فقط آماده ترین و سازمانیافته ترین ترکیب بورژوایی – خرده بورژوایی برای کنترل و سرکوب انقلاب، بلکه تنها کاندیدای ضدانقلاب دست به ماشه حاضر در صحنه یافتند. وقتی دیدند شاهی که “صدای انقلاب مردم” را شنیده بود قدم به قدم توسط انقلاب آن مردم عقب رانده میشد، وقتی دیدند شاه و رژیمش دیگر قادر به کنترل انقلاب نیستند، زیر بغل ارتجاع اسلامی را گرفتند. خمینی را در منتهاالیه راست اپوزیسیون رژیم بالا کشیدند و حمایت کردند. دولت فرانسه او را در نوفل دوشاتو زیر درخت سیب نشاند. دولت انگلیس بی بی سی را بلندگوی مزخرفاتش کرد، دولت آمریکا رمزی مکدونالد را به دیدارش فرستاد. دولت شوروی حزب توده را به رکابداری اش گماشت. قدم به قدم او را جلو راندند. پس از شکست حکومت نظامی ازهاری در برابر امواج انقلاب، برای جلوگیری از متلاشی شدن ارتش و ماشین سرکوب دولتی، بختیار را کنار زدند و ژنرال هویتزر را مامور کردند تا قدرت باقیمانده از رژیم شاه به خمینی در راس ضدانقلاب اسلامی انتقال دهد. چنان شد که خمینی گفت “من دولت تعیین میکنم”.
طبقه کارگر مهمترین و محوری ترین نیروی فعاله انقلاب ٥٧ ایران بود. آنچه جرقه انفجار انقلاب را زد مبارزات قهرمانانه کارگران و زحمتکشان حاشیه شهرها در تهران و شهرهای بزرگ ایران بود، نه جست و خیز ارتجاعی فیضیه قم و دیگر مراکز ارتجاع اسلامی. کارگر نفت سمبل انقلاب بود. در مسیر انقلاب و بسیج توده ای علیه رژیم شاه نیروهای چپ حضور فعال داشتند. بویژه در کردستان چپها و کمونیستها نفوذ توده ای و هژمونی انقلابی و سیاسی انکارناپذیری داشتند. درست به همین دلیل بود که قدرتهای غربی در هراس از به قدرت رسیدن چپ در دنیای دوقطبی آن روز، دست خمینی را فشردند و ماموریت سرکوب کارگر و کمونیست و چپ و انقلاب را به او سپردند. خمینی و طالقانی و بازرگان دزدانی بودند که در کمین انقلاب نشسته بود و توسط قدرتهای غربی به موقعیت “رهبری انقلاب” رانده شدند. شوروی، قطب دیگر ارتجاع سرمایه داری هم ترجیح میداد با حزب توده اش به زیر عبای خمینی بخزد تا چپ رادیکالی که هژمونی اش را نمی پذیرفت به قدرت برسد.
به موازات این معادلات جهانی، باید اذعان کرد که اردوی طبقه کارگر و توده های بپاخاسته در آن دوران انقلابی، به دیدگاه و استراتژی کسب قدرت سیاسی، به تحزب کمونیستی و دیگر ابزارهای سازمانیافتگی و اتحاد مسلح نبود. این همان پاشنه آشیلی بود که جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر، جریانات چپ رادیکال و کل اردوی انقلاب را در برابر بندوبستهای اردوی ضدانقلاب در سطح جهان و ایران آسیب پذیر کرده بود. در انقلابات سه سال پیش در مصر و تونس هم، جهان ناظر نظیر چنان سناریویی بود. دولتهای بزرگ سرمایه برای کنترل و سرکوب انقلاب زیر بغل جریانات اسلامی “اخوان” و “النهضه” را گرفتند و در دستیازی به قدرت یاریشان دادند. آنها هم نه فقط منتهاالیه راست اپوزیسیون ارتجاعی رژیمهای حاکم بودند بلکه تنها کاندیداهای دست به چماق دارای ابزار و یراق برای ایفای نقش سرکوب انقلاب بودند. اما به رغم تلاشهای مشترک ضدانقلاب بورژوایی جهانی و کشوری، خیزش انقلابی سی ژوئن ٢٠١۳ ورق را در مصر برگرداند و به تبع آن در تونس هم جریان اسلامی تدریجا از قدرت کنار گذاشته شد. البته پس از خیزش سی ژوئن ارتش مصر که صاحبخانه ترین جناح بورژوازی مصر است، در راس طیف دیگر ضدانقلاب بورژوایی تلاش کرد مسیر پیشروی انقلاب را سد کند و ماشین ضربه خورده دولت بورژوایی و استبداد سیاسی آن را بازسازی کند که هنوز موفق نشده است. در ایران ضدانقلاب اسلامی به قدرت رسیده سه سال پس از انقلاب ٥٧، آن را به خون کشید. در مصر و تونس بازی هنوز تمام نشده است.
کمونیست هفتگی: ٣٥ سال از قیام ٢٢ بهمن ٥٧ گذشت، قیامی که علیه نظام شبه قرون وسطائی استبداد پهلوی بپا شد، اما توده های قیام کننده به دام نظام به مراتب قرون وسطائی تر، ضد انسانی تر و استبدادی تری افتادند. چرا چنین شد؟ چه اشتباهی از جانب کمونیستها و طبقه کارگر رخ داد؟ و بالاخره در روند سرنگونی جمهوری اسلامی چه باید کرد که جنبش کمونیسم طیقه کارگر و جنبش آزادیخواهی زنان و جوانان بار دیگر قربانی بند و بستهای بورژوازی ایران و دولتهای غربی نگردند و سرانجام آرمان آزادی و برابری که همواره پرچم و هدف طبقه کارگر و اکثریت جامعه بوده تحقق یابد؟
فاتح شیخ: رژیمی که به رغم ساخت و پاخت جریان خمینی با هویتزر و ارتش شاهنشاهی، با قیام ٢٢ بهمن ٥٧ به زیر کشیده شد و زیر ضربات اراده انقلابی توده های بپاخاسته به درجاتی از هم پاشید، سزاوار همان سرنوشت بود. طبقه کارگر و کمونیستها با سرنگونی انقلابی رژیم شاه، اقدام تاریخی بزرگی را به سرانجام رساندند. آن انقلاب و آن قیام، مبنای تاریخی و سیاسی نوینی به جامعه ایران داد که به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی از اهمیت آن کم نمیکند. شهروند در رژیم شاه نه تنها به قدرت خود واقف نبود بلکه حتی خود را شهروند دارای حقوق احساس نمیکرد. آن انقلاب و آن قیام، توده ها را به قدرت اراده انقلابی خود تا سرحد سرنگونی شاه آگاه ساخت. شاهی که تا دو سال پیش از آن، “جاوید” قلمداد میشد و کسی به زیر کشیدنش را تصور نمیکرد. اینکه خمینی و جریان اسلامی با کمک قدرتهای امپریالیست غرب و دستیاری دولت شوروی، توانستند قدرت را از چنگ مردم انقلابی بقاپند و نهایتا انقلاب را به خون بکشند، ذره ای از حقانیت و اهمیت تاریخی قیام ٢٢ بهمن و کل روند انقلاب ٥٧ کم نمیکند. جنبشها و جریانات بورژوایی متعلق به رژیم شاهی و جناحهای بورژوایی دیگری که از تحرک خود علیه رژیم شاه پشیمان شده اند، بعضا انقلاب ٥٧ را خودکشی و خودتخریبی مینامند. از دید جناحهایی از صاحبان سرمایه، البته طبیعی است که جایگزینی رژیم “باثبات” شاه و “جزیره آرامش” آن، با نظام اسلامی نامطلوبشان خودکشی و خودتخریبی تلقی گردد. اما وبال آن خودتخریبی در هر حال بر گرده خود جناحهای طبقه سرمایه دار ایران و اربابان جهانی آنهاست. طبقه کارگر، کمونیستها و انقلابشان قربانی بندوبست ضدانقلاب جهانی با ضدانقلاب اسلامی بوده اند. کارگران و کمونیستها همیشه به سرنگونی انقلابی رژیم شاه افتخار میکنند و سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی جایگزین آن را هم دائما در دستور داشته اند و برای تحقق آن تلاش کرده اند و خواهند کرد.
در روند سرنگونی جمهوری اسلامی بیشک طبقه کارگر نقش و وزن و حضور بسیار قدرتمندتری در قیاس با روند انقلاب ٥٧ و سرنگونی رژیم شاه دارد. به آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی سطح بالاتر و به تحزب کمونیستی صاحب برنامه و استراتژی انقلاب کارگری خود مسلح است که در انقلاب ٥٧ تنها شبحی از آن در میان بود. امروز کمونیسم طبقه کارگر در ایران جنبشی ریشه دار است که جای احترام و اعتماد جامعه است. طبقه کارگر، کمونیستها، آزادیخواهان، زنان و نسل جوان تشنه رهایی از نظام حاکم، امروز به تکنولوژی ارتباطاتی به مراتب مدرنتری برای بسیج و سازماندهی توده ای در جامعه دسترسی دارند. تجربه انقلاب ٥٧ علاوه بر گارد قدیم نسل شرکت کننده در آن انقلاب، برای دو نسلی هم که بعدا پا به میدان گذاشته اند هنوز زنده و آموزنده است. این در حالی است که جمهوری اسلامی نظامی فرسوده در گرداب بحرانهای مرکب و تناقضات مهلک است. به علاوه تجارب زنده تر انقلابات مصر و تونس و درس گرفتن از تحولات سناریو سیاهی لیبی و سوریه برای کمونیستها و کارگران و نسل جوان در ایران تماما قابل دسترس است.
با این همه باید توجه داشت که بورژوازی در سطح جهان و ایران هم تجارب ضدانقلابی زیادی کسب کرده است، در قیاس با دوره انقلاب ٥٧ توانائیهای به مراتب بالاتر و پیچیده تری برای مقابله با انقلاب توده های بپاخاسته در اختیار دارد. روند سرنگونی جمهوری اسلامی بیشک به مراتب پیچیده تر و مخاطره آمیزتر از روند سرنگونی رژیم شاه است. اما امروز کمونیستها، کارگران آگاه و سوسیالیست، جوانان و زنان رهایی طلب دارای نیروی اجتماعی، انقلابی و فکری بیکرانی برای غالب آمدن بر این پیچیدگیها و مخاطرات هستند و ضروری است که این پتانسیل عظیم را در روند سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی با به کار اندازند. سرنگونی جمهوری اسلامی تازه شروع روند انقلابی عظیمی است که میتواند با تداوم خود نظام استثمارگر سرمایه داری را براندازد، کلیه وسادل تولید را به مالکیت جامعه در آورد، بردگی مزدی را لغو کند و سوسیالیسم را مستقر سازد. در این مسیر ما کمونیستهای متحزب طبقه کارگر، به میزان گاهی و سازمانیافتگی حزبی و توده ای کارگران در مسیر انقلاب سوسیالیستی پیشروی خواهیم کرد. ما کمونیستها به شیوه لنین طرفدار انقلاب بیوقفه هستیم.
٦/٢/٢٠١٤
منبع: نشریه کمونیست هفتگی شماره ٢١٨
http://www.hekmatist.org/index.php
***