سیاهکل و آموزههای آن
شباهنگ راد
در این چند دهه علیه و له رویداد سیاهکل، هزاران ساعت و صفحه، گفته و نوشته شده است. عدهای از زوایهی تئوریک تاکید داشتند – و دارند – ، که ارزیابی رفقای سیاهکل پیرامون بافت و ماهیت حاکمیت، ارتباط و علقههای وی به امپریالیسم، خلاف متدهای مارکسیست – لنینیستیست؛ از زوایهی عملی بر این نظر بوده – هستند – که نجات و سامانبخشی طبقهی کارگر و رهائی دیگر اقشار تحت ستم، با اتحاذ تاکتیکهای عملی و رو در رو با رژیمهای سراپا مسلح، انحراف و در خلاف پایههای اساسی کمونیستیست؛ از زاویهی سیاسی بر این نظر بوده – و میباشند – که عدهای جوانان “کم حوصله” و “ماجراجو” و فاقد ارزیابی صحیح از روحیه و خُلقیات جامعه و مردم، انقلاب توأم با خشونت را در سر میپرورادند و میخواستند بدینگونه نقبی بر قدرت تاریخی تودهها زنند!
در مقابل هم نظر و یا نظراتی بر این باور بودند که حاکمیت و سرمایههای ایران جزئی ارگانیک از سرمایههای امپریالیستیست و به تبعی آن اصرار داشتند که سخن گفتن از انقلاب و آنهم بدون خلعید حاکمیت امپریالیستی، سخنی پوچ و گزافه است؛ بر این نظر بودند که بدون راهاندازی جنگی انقلابی علیه ضد انقلاب مسلح، نمیتوان بر وظایف پیشاهنگی و پیشروئی خود عمل نمود و ارگانهای سرکوبگر رژیم را از جان و مال کارگران و زحمتکشان پس زد؛ بر این نظر بودند که تغییر فضای سراسر خفقاقآور جامعه، بدون پا در میانی عملی عناصر روشنفکر و کمونیست، و بدون اتخاذ تاکتیکهای تعرضی و شجاعانهی سازمانی، ناممکن میباشد. در هر صورت کنشها و واکنشها پیرامون این رویداد تاریخی بهمانند دهها وقایعی تاریخی دیگری همچون قیام تودهای پنجاه و شش و پنجاه و هفت، ادامه داشته و هر کس و یا هر جریان و سازمانی دارد، اندرباب آنها میگوید و مینویسد.
به همین دلیل بیمناسبت نیست تا در چهل و سومین سالگرد واقعهی سیاهکل و فارغ از آنچه را که علیه و نفع این روز گفته و نوشته شده است، فارغ از آنکه این رویداد تا چه اندازه حامل بار تئوریک – عملی غنی بوده است، یکبار دیگر بر روی این سئوال زوم شویم که آیا استفاده و بکارگیری عملی از دستآوردها و آموزههای ایندست رویدادهای تاریخی، برای سازمانهای مدعی رهائی تودهها از زیر یوغ نظامهای سراسر خشن و مسلح، فاقد اعتبار است؟ همچنین روشن سازیم که وظیفهی عناصر، تجمعات، دستهجات و گروههای مدعی پیروان این راه و رسم، کدامین میباشند؟ روی این سئوال دیرینه و بی پاسخ متمرکز شویم که آیا میتوان از یکسو خود را پیرو و مدعی آن خط و خطوطی به جامعه معرفی نمود و از دگرسو، کمترین کنشی علیه نظام مسلح حاکم بر جامعه از خود نشان نهداد و رفتار و کرداری را به ارث گذاشت که بنیاناً در خلافِ افکار و اعمال بنیانگذاران سیاهکل میباشد؟
بیگمان قسمت بالائی اینموضوع – یعنی نظر منتقدان پیرامون رویداد سیاهکل – مشخص و خطاب و بحث این نوشتهی کوتاه، با مخالفین آن نیست و همچنین، نه جایز و صلاحست تا هر ساله و هر باره، به مجادله و جدل با ایدههایی بپردازیم که سالها و دهههاست، تکلیف خود را با تئوری مبارزهی مسلحانه – و آنهم بهعنوان یگانه راه رهائی کارگران و زحمتکشان از زیر یوغ رژیمهای سراپا مسلح و خشن حاکم بر ایران – مشخص نمودند، بلکه بحث و هدف فعلی آن است که ببینیم مدافعین نظری آرمان سیاهکل در چه حال و هواییاند و چگونه دارند بعد از دههها بیعملی و بیحضوری، بر پیشانی و بر سر در سازمانِ خودی، همان نام و نشانی را حک مینمایند که رفقای دههی چهل انتخاب نمودند؟ خلاصه اینکه آیا میتوان سخن از ایثارگری، برخورد سالم و سازندهی آن رفقا را بهمیان آورد و در عمل کیلومترها از آنها فاصله گرفت؟
تردیدی در آن نیست که نوزده بهمن سال چهل و نه، روز و سالِ تازهای در جنبش کمونیستی ایران بوده است؛ روز و سالی بود که جامعه نفسی تازه کشید و عدهای از جوانان “کم حوصله” و “ماجراجو” و با توسل به عالیترین شکل از مبارزه، دو مطلق حاکم بر جامعه را در هم شکستند و تودهها را بر قدرت واقعی خویش واقف گرداندند. نوزده بهمن چهل و نه، روز و سالی بود که جنبش کمونیستی ایران مسیر گمشدهی خود را باز یافت و سیاست و تاکتیک نوینی را جایگزین سیاستِ پسروئی و تسلیمطلبانهی حاکم نمود. در حقیقت سیاهکل جدا از در هم ریختن خواب آرامش سرمایهداران وابسته و دیگر دار و دستههایاش، پتهی حرافان و بیعملان را بر روی آب ریخت و به جامعه تابت نمود که پیشاهنگ، بدون پا در میانی عملی، قادر به بسیج و رهائی تودههای محروم نیست؛ اثبات نمود که بقای سازمان کمونیستی با عمل انقلابی تنیده شده است و بدون تعرض به ارگانهای حافظ بقای سلطهی امپریالیستی نمیتوان امر انقلاب را به پیش بُرد و … اینها ایدههای اساسی و پایهای عناصری بود که در اواخر دههی چهل در مقابل خود قرار دادند و برای تحقق آنها با رژیم سراپا مسلح شاهنشاهی جنگیدند و سر آخر جان دادند.
به بیانی روشنتر این نگاه و متد، یعنی نگاهِ و متد تعرض، در هر دُورهای از تاریخ و حیات نظامهای سرمایهداری، قابل اعتبار میباشد و نمیتوان با توجیهات تئوریک – عملی، و یا با تغییرات صوری حاکمیت امپریالیستی در ایران و به بهانهی “تکامل” آرمان جانباختهگان سیاهکل، بر بیعملی و بر بیباوری عمیق خود سرپوش گذاشت. چرا که رویداد سیاهکل، رویداد عرض اندام علیهی رکود، سکون و بیعملی بود؛ رویدادی بود که پیشرفت انقلاب را در تعرض کمونیستی جستجو نمود و بر این ایدهی پرولتری اصرار داشت که زمانی میتوان رژیمهای وابسته به امپریالیسم را به جایگاه حقیقیشان هُل داد که سازمان مدعی منافعی کارگران و زحمتکشان، پیشاپیش مبارزات اعتراضی آنان قرار گیرد و با سازماندهی عملی، گام بهگام ارگانهای سرکوبگر نظام را به عقب راند. بر مبنای چنین تفکر و اعمالی بود که دارد تاکید میگردد رویداد سیاهکل، رویدادِ علیهی بیتحرکی و بیباکی علیهی عناصر، حرافان و حافظان مسلح طبقهی بالائیها بود؛ سیاهکلی که آمیخته از ریسک و آموزههای مبارزاتیست و این روز نه تحریف شدنیست، و نه جایز است تا بناحق و بدون پایداری، و وفاداری عملی به پایهایترین منش، رفتار، کردار و خط و خطوط آن رفقا، خود را بهعنوان ادامه دهندهگان راه آنان به دنیای بیرونی معرفی نمود. در حقیقت سیاهکل مبلغ و مدافعی حقیقتگوئی، ایثارگری و معتقد به منفعت جنبش کمونیستی – اجتماعی بود. عمل رزمندگان سیاهکل، عمل اعتراض به مناسبات دفع کنندهی جنبش کمونیستی – سازمانی و همچنین پاسخگوی نیازهای عملی جنبش و مبارزهی رو در رو با دیکتاتوری عریان و خشن رژیم شاهنشاهی بود؛ اعتراض و عملی که دهههاست به اصطلاح مدافعین راه سیاهکل با آنها بیگانه شدهاند.
متأسفانه دهههاست که اوضاع چپ در هم ریخته و اسفبار است و نیروهای تمرکز یافته در خارج از کشور، فاقد بُرش مبارزاتی و صراحت بیان با محیط خودیاند؛ مقولهی انقلاب و انجام وظایف کمونیستی در ذهن و اعمال همه بیرنگ و کمرنگ شده است و کمترین تصوری از تغییر وضعیت درونی موجود نیست. ادعاها و برخوردهای سکتاریستی و منمیتهای سازمانی – حزبی در ابعادی غیر قابل قبول، در درون نیروهای چپ خارج از کشور نهادیته شده است؛ موارد و موضوعاتی که با افکار و با کردار رزمندگان سیاهکل در تناقض قرار داشت و بر خلاف ایده و افکار نیروهای و جریانات موجود کنونی، آنان سرشار از ایثارگری، شکیبائی و بُردباری با مخالفین درون جنبش کمونیستی و انقلابی بودند. مسلم استکه چنین نگاهها و تفاوتهایی را نمیتوان انکار نمود و به جرأت میتوان گفت که یکی مملو از بُرش مبارزاتی بود و دیگری فاقد جوهر و پتانسیل لازمه بهمنظور تغییر اوضاع دهشتناک جنبش کمونیستی، نقشآفرینی و پیشرفت انقلاب است. بر اساس چنین حقایق معتبریست که دارد تاکید میگردد جنبش کنونی ایران بهمنظور پیشرفت انقلاب و بهمنظور انجام وظایف کمونیستی خویش، نیاز به تغییر راه کنونی و نیاز به پیگیری راه و آموزههای کمونیستهای صدیقی همچون رزمندگان سیاهکل دارد؛ نیاز به آن دارد تا حاکمیت بیش از سه دههی رژیم جمهوری اسلامی را بهمانند رژیم شاهنشاهی کلافه نماید، و “جزیرۀ” دلبخواهی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی را طوفانی نمود.
بی اغراق بیش از سه دههایست که صحن جامعهی ایران بهمیدان تعرض ارگانهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی علیهی تودههای محروم تبدیل گردیده است؛ بیش از سه دههایست که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی هرگونه ندای اعتراضی را دارند در گلو خفه میسازند و ارگانهای سرکوبگر رژیم به بهانههای متفاوت کارگران، زحمتکشان، جوانان، زنان و قربانیان نظام امپریالیستی را مورد یورش وحشیانهی خود قرار میدهند و کسی پاسخگوی چنین اوضاع ناهنجار درونِ جامعه نیست. جمهوری اسلامی همچنان و با درندهخوئی تمام دارد میتازد و هیچ سازمان کمونیستی و نیروی متشکل انقلابی، در مقابل آن نیست و کسی حاضر به اعلانِ ناتوانی و سهلانگاری “سازمانی – حزبی” خود در حول و حوش موفقیت و پیشروئی جنبش کمونیستی نیست. کسی حاضر به بیان اینموضوع نیست که بقای جنبش کمونیستی ایران با اتخاذ سیاستهای تعرضی گره خُورده است و بدون انتخاب چنین متدی، پیشرفت و امر انقلاب در تپه چالههای نظامهای سراسر خشن و هار، گیر خواهد کرد. مگر بیدلیل بود که امیرپرویز پویان بر این نظریه پای فشرد: “برای اینکه باقی بمانیم، باید تعرض کنیم”؟ مگر بیدلیل بود که مسعود احمدزاده پیرامون وظیفهی پیشرو تاکید داشت: “مگر نه اين است که وظيفهای که تاريخ بر عهده رزمندگان پيشرو انقلاب نهاده است، اين است که از طريق عمل آگاهانه انقلابی و ايجاد ارتباط با توده، در حقيقت نقبی به قدرت تاريخی توده بزند و آنچه را که تعيينکننده سرنوشت نبرد است، وسيعاً به ميدان مبارزه واقعی و تعيينکننده بکشانند”؟ باری، اینها والاترین آموزههاییست که رزمندگان سیاهکل از خود بهجای گذاشتهاند و بدون کمترین تردیدی خلاصی از اوضاع کنونی و جنبش کمونیستی، منوط به انتخاب و راهی، خلافِ انتخاب و راه میراثخواران و مدعیان راه سیاهکل میباشد.
خلاصه اینکه دهههاست از وقت تعیین و تکلیف و اعلانِ تفاوتهای بنیادی نوع فعالیت خودی با نوع فعالیت رفقای سیاهکل گذشته است و نمیتوان تا ابد و آنهم بدون کمترین مسئولیتی، از توضیح شرایط حقیقی خودی با دنیای بیرونی سر باز زد و همچنان از نام و نشانی سود جست که با موقعیت و انگیزهی فعلی به اصطلاح مدافعین راه سیاهکل منطبق نمیباشد. به عبارتی روشنتر انتخاب بنادرست نام و نشان – و آنهم با هر دلیل و ادعایی -، خلاف آرمان کمونیستی و در تقابل با افکار جانباختهگانیست که پا پیش گذاشتند و در صحنههای نبرد نابرابر و متفاوت با جانیان بشریت جنگیدند و سر آخر جان دادند. وقت و زمانِ تصفیه حسابهای سیاسی – تشکیلاتی و همچنین وقت ارزشگذاری حقیقی و توضیح صریح تفاوتهای خودی، با راه و افکار همهی جانباختهگان راه انقلاب و جنبش نوین کمونیستیست و معین استکه کار بست چنین متد و سیاستی از یکسو، عیار کمونیستی هر عنصر، جریان و حزب مدافعی منافعی کارگران و زحمتکشان علیهی نظام سرمایهداری حاکم بر جامعهیمان را بهنمایش میگذارد و از سویدیگر، بر شفافیت و بر صداقت نیروی کمونیستی خواهد افزود؛ سیاستی که رزمندگان سیاهکل پیشهی خود ساخته بودند.
یاد رزمندگان سیاهکل و همهی جانباختهگان راه رهائی گرامی باد!
6 فوریه 2014
17 بهمن 1392