روز جهانی زن، یک آینده بهتر ممکن است! آذر ماجدی، سیاوش دانشور، شهلا نوری، مریم افراسیاب پور، ملکه عزتی، کریم نوری بخش اول …

به نقل از نشریه کمونیست ماهانه،
روز جهانی زن، یک آینده بهتر ممکن است!
آذر ماجدی، سیاوش دانشور، شهلا نوری، مریم افراسیاب پور، ملکه عزتی، کریم نوری
بخش اول …

کمونیست ماهانه: نقد سوسیالیستی به ستمکشی زن چه جایگاهی در سیاست و عمل جنبش زنان در کشورهای غربی دارد؟ بحث سکولاریسم، برابری طلبی و حقوق جهانشمول چه وزنی در جدلهای اجتماعی دارد؟

آذر ماجدی: در اوج اعتلاء و گسترش جنبش آزادی زن در غرب، یعنی در دهه 60-80 میلادی، بحث های بسیاری در زمینه نقد مارکسیستی به ستمکشی زن جاری بود. در میان جنبش آزادی زن دو گرایش مارکسیست – فمینیست و سوسیال فمینیست وجود داشتند که می کوشیدند موقعیت فرودست زن را از دیدگاه مارکسیستی یا سوسیالیستی مورد نقد قرار دهند. تلاشهایی بمنظور ایجاد رابطه ای میان پروسه تولید و استثمار نیروی کار و موقعیت زن انجام گرفت؛ جنجال برانگیزترین آن بحث کار خانگی زن بود که گرایشی درون جنبش مارکسیست فمینیست آنرا مبنای ستمکشی زن و عاملی در تشدید استثمار نیروی کار و افزایش ارزش اضافه می دید.

در این دوره جنبش چپ بطور کلی قوی بود؛ جنبش آزادی زن یکی از جنبش های وسیع و قدرتمند اجتماعی این دوره بود. باصطلاح انقلاب مه 68 در فرانسه، جنبش های “آزادیبخش” در کشورهای تحت سلطه و مستعمره، بخشی از جنبش حقوق مدنی در آمریکا خود را با مارکسیسم تداعی می کردند. اما نقد مارکسیسم در رابطه با جنبش آزادی زن از همان دهه 70 آغاز و در دهه 80 گسترش یافت. یکی از معروفترین آثاری که مارکسیسم را در رابطه با برابری زن و مرد مورد نقد قرار می دهد، نوشته ای است از هایدی هارتمن تحت عنوان “Unhappy Marriage of Marxism and Feminism” در دهه 80 دیگر آنچه به جنبش آزادی زن معروف شده بود، فروکش کرد، و کاملا تحت سلطه گرایشات مختلف فمینیستی قرار گرفت. کوشیده شد ریشه ستمکشی زن با مقوله پاتری آرکی توضیح داده و تبیین شود. پاتری آرکی بعنوان سیستمی موازی با سرمایه داری و “خودمختار”.

در شرایط حاضر جنبش آزادی زن در کشورهای غربی بسیار ضعیف است. تقسیم کاری در این جنبش روی داده است: فعالیت تئوریک به آکادمیا سپرده شده است و فعالیت عملی روزمره در چهارچوب نظام موجود کار اکتیویست ها است. مبارزه علیه خشونت نسبت به زنان و در دفاع از آزادی سقط جنین که توسط جریانات راست و مذهبی مورد تعرض قرار گرفته است در اولویت این جنبش قرار دارد. لذا نقد سوسیالیستی در جنبش عملی یا سازمانهای زنان بچشم نمی خورد.

در مورد بخش دوم سوال، باید گفت که مقوله حقوق جهانشمول با مبحث نسبیت فرهنگی مطرح شد. تا پیش از آن جهانشمولی حقوق برابر مورد سوال قرار نگرفته بود و لذا طرح آن موضوعیت نداشت. پس از روی کار آمدن رژیم اسلامی در ایران و سرکوب خشن زنان و شکل گرفتن یک جنبش اسلامی “مدرن” که با زیرکی با ارجاع به مقولات دموکراسی، راسیسم و نئوکولونیالیسم، توانست گفتمان نوینی را در زمینه برابری حقوق و آزادی فردی و مدنی، بویژه در جوامع غربی جاری کند؛ در نتیجه بشکل وارونه ای مقوله نسبیت فرهنگی بعنوان یک پدیده “مترقی” و “برابری طلبانه” طرح شد و سریعا رایج گردید. باین ترتیب که مفهومی سوبژکتیو بنام فرهنگ بر هر مفهوم دیگری از جمله انسانیت، آزادی و برابری همگانی اولویت یافت. بسیاری از جریانات فمینیست و حتی چپ در مقابل این مقوله تسلیم شدند و سر تعظیم فرود آورند. یک تلاش متمرکز و گسترده از جانب کمونیسم کارگری، جریانات لیبرال – سکولار که هنوز به مفاهیم پیشا پست مدرنیسم معتقد بودند با نسبیت فرهنگی به مبارزه پرداختند. بنظر من نقش ما در جنبش کمونیسم کارگری در این عرصه غیرقابل انکار است. یک دهه مبارزه سیاسی، تئوریک و عملی علیه نسبیت فرهنگی و تثبیت جهانشمولی حقوق و آزادیهای مدنی و فردی، بویژه در عرصه جنسیت، لازم شد تا موفق شویم مقوله نسبیت فرهنگی را حاشیه ای کنیم.

طی دو سه دهه اخیر مقوله سکولاریسم نیز زیر ضربات بسیار از جانب جنبش اسلامی و همچنین نهاد کلیسا قرار گرفت. با بقدرت رسیدن رژیم اسلامی در ایران و پس از آن سقوط شوروی و بلوک شرق که بقدرت گیری وسیع کلیسا، چه کاتولیک و چه ارتودوکس در این بلوک انجامید، نقش مذهب وسیعا در اجتماع و در زندگی اجتماعی و سیاسی و حتی فردی افزایش یافت. بسیاری از حقوق مدنی و حقوق زنان در این منطقه و در منطقه اسلام زده مورد تهدید جدی قرار گرفت و یا کاملا محو شد. این شرایط موجد یک جنبش نوین سکولار گردید. شاید بتوان اعلام کرد که پس از انقلاب کبیر فرانسه که کلیسا را مورد تعرض جدی قرار داد و اصل جدایی کلیسا از دولت را مطرح کرد، مبارزه برای جدایی مذهب از دولت این چنین مطرح نبوده است. دو اصل سکولاریسم و جهانشمولی حقوق در مقابل مذهب و نسبیت فرهنگی قرار گرفتند. تا آنجا که به موقعیت زنان مربوط می شود، بویژه در شرایط کنونی مبارزه سکولاریستی و مقابله جدی با نسبیت فرهنگی از اهمیت بسیاری برخوردار است.

کمونیست ماهانه: در اروپای غربی بسیاری از چپها و فمینیستها هر نوع تقابل با اسلام را بعنوان “اسلاموفوبی” و “راسیسم” رد میکنند. “اسلاموفوبی” چیست؟ آیا تقابل با اسلام راسیسم است؟

سیاوش دانشور: ترمینولوژی “اسلاموفوبی” از محصولات ایدئولوژی آپارتاید پست مدرنیسم و نسبیت فرهنگی است که بویژه بدنبال واقعه ۱۱ سپتامبر و شعار “جنگ علیه ترور” بوش، از جانب مدافعان جنبش اسلامی وارد ادبیات سیاسی شد. ترم “اسلاموفوبی” با تعریف عمومی “اسلام هراسی و مسلمان هراسی” در ادبیات چپ اروپای غربی و در جامعه شناسی دانشگاهی دست راستی بعنوان “راسیسم جدید” تعریف شد و در ردیف عناوینی مانند “هموفوبیا” و “آنتی سمیتیسم” قرار گرفت. اگرچه استدلال ها در میان گروهها و طرفداران این ایده متفاوت است اما وجه اشتراک آنها اینست که “داشتن پیشداوری و دشمنی با اسلام و مسلمانان”، “اسلاموفوبی” نام میگیرد و بعنوان شکلی از “راسیسم” معرفی میشود.

باید به مواضع سیاسی این نیروها در کشمکش های اجتماعی و سوالات واقعی اشاره کرد تا جایگاه این نوع استدلال روشنتر شود. اما واقعیت اینست که “اسلاموفوبی” عنوانی است که تلاش دارد زیر بغل جنبش ارتجاعی و آدمکش اسلام سیاسی را بگیرد و این عنوان چه از جانب دمکراتها و چپ ها و فمینیست ها، چه از جانب دولتهائی که ملاحظات سیاسی و امنیتی خود را در کنترل اسلام سیاسی دارند و تلاش دارند آنرا “معتدل” کنند، و چه از جانب جریانات اسلامی اساسا به یک معنا استفاده میشود.

به نظر من “اسلاموفوبی” که در ردیف مقولات راسیستی طبقه بندی شده و در میان عده ای جا افتاده است، خود یک ترم راسیستی است. عنوانی است که تلاش دارد به آپارتاید رسمی و قانونی و تقسیم شهروندان جوامع اروپائی به “اکثریت” و “اقلیت”، به “خارجی” و “اروپائی”، و گروهبندیهای دیگر رسمیت بدهد. “اسلاموفوبی” عنوانی راسیستی است چون نقطه شروعش انسانهای برابر و شهروندان دارای حق و مسئولیت برابر نیست. ترم “اسلاموفوبی” راسیستی است چون فرضش بر اینست که انسانها و شهروندان جامعه بدوا هویت اسلامی و یا مسیحی و یهودی و ملی و قومی دارند. این دیدگاه دمکراسی و “تلرانس” را ایجاد وضعیتی میداند که در آن همه این گروهبندیها توسط قانون سهم شان برسمیت شناخته شده باشد. “اسلاموفوبی” ترمی راسیستی است چون هویت انسانها را بصورت دلبخواهی مذهبی تعریف میکند و جوامع مسلمان نشین را “جوامع اسلامی” مینامد. جامعه ای که به دلائل سیاسی قابل توضیح که مثلا اسلام در قوانین آن “دین رسمی” محسوب میشود، همه شهروندان آن یکجا و در آمارها “مسلمان” محاسبه می شوند. امری که مثل داغ لعنتی همراه شماست و حتی وقتی در اروپا زندگی میکنید، کماکان در آمار “مسلمانان” محاسبه میشوید. “اسلاموفوبی” راسیستی است چون راسیسم نهفته در اسلام و نگرش خشن مذهبی اسلام نسبت به دیگر شهروندان را تلطیف و قانونیت میبخشد. “اسلاموفوبی” در قلمرو سیاست عنوانی باجگیرانه است چون هر نقدی به اسلام را معادل “پیشداوری نسبت به مسلمانان”، “دشمنی با مسلمانان” و “تبعیض به مسلمانان” تلقی میکند. “اسلاموفوبی” عنوانی است که با تبلیغ “از اسلام نترسید” تلاش دارد زیر بغل اسلام سیاسی را بگیرد و بعنوان ضربه گیر اسلام سیاسی در جدال سیاسی عمل میکند.

بی دلیل نیست وقتی به سوالاتی مانند مسئله حجاب در مدارس و مراکز آموزشی، ساختن مساجد و مراکز مذهبی، قوانین شریعه در دل اروپای دمکرات و مدرن، حقوق زن و کودک در خانواده های اسلامی و غیره نگاه میکنید، می بینید که عمده کسانی که تلاش دارند ترم “اسلاموفوبی” را بعنوان “راسیسم جدید” به ما بخورانند، از نظر سیاسی در پاسخ به این سوالات کنار جنبش اسلام سیاسی ایستاده اند. موضع این روشنفکران دانشگاهی، چپ و فمینیست با موضع آخوندی که در مسجد محل خرافات تبلیغ میکند یکی است. طرف در گتوی اسلامی که راه انداخته و خودش را “نماینده مسلمانان” آن کشور معرفی میکند، همان استدلالی را دارد که چپهای پست مدرنیست و روشنفکران بورژوا در آکادمی و رسانه ها تحویل ما میدهند. اسلامیون هر نقدی به اسلام را “توهین” به “مقدسات” می نامند و خواهان گسترش خطوط قرمز و “ممنوعه” برای گسترش کسب و کارشان هستند. روشنفکران متحد آنها هم میگویند نقد به اسلام با “توهین” به اسلام فرق دارد! هر دو میگویند اگر زنان و کودکان با حجاب در محل کار و مراکز آموزشی ظاهر نشوند، اصل “آزادی مذهب” و “آزادی پوشش” نقض شده است و همه اینها را علیه دمکراسی و گسترش آن میدانند. هر دو میگویند نقد به اسلام “نفرت علیه مسلمانان” را گسترش میدهد و معادل “اسلاموفوبی” و یا “راسیسم” است! در طرف مقابل دولتها هستند که از ترس رشد تروریسم در کشورشان به اسلام سیاسی باج میدهند و تلاش دارند آخوندها و اسلامیون “معتدل” تر را بعنوان “نماینده مسلمانان” معرفی کنند. به آنها وسیعا امکانات و پول میدهند تا سیاست کنترل تروریسم را پیش ببرند. سیاستی که تاکنون نتیجه معکوس داده است.

واقعیت اینست که کل این اردو، مستقل از اینکه مذهبی است یا سکولار، منفعت مشترکی دارند. از دولتی ها تا آخوندها و اسلام سیاسی تا شبه روشنفکران و دمکراتهائی که برای جنبش اسلامی استدلال دفاعی دست و پا میکنند. همه شان و هر کدام بنوعی با خلط مبحث تلاش دارند نقد به اسلام و اسلام سیاسی را ممنوع و یا محدود کنند. “اسلاموفوبی” را نفرت و ترس بیمورد و پیشداوری نسبت به اسلام و مسلمانان نام میگذارند تا اسلام و اسلام سیاسی را از زیر فشار انتقاد سوسیالیسم و سکولاریسم نجات دهند. همه شان برابری و حقوق برابر شهروندی، مستقل از محل تولد و تعلق به این یا آن عقیده و گروه و فرقه، را عملا نفی میکنند و این پایه راسیسم نهادی در سیستم فکری آنهاست.

در عین حال این اردو با ترم “اسلاموفوبی” دو مسئله را قاطی میکند: اسلام و مردم منتسب به مسلمان. “اسلام هراسی” یا “اسلاموفوبی” نقد و مبارزه با اسلام بعنوان یک جنبش سیاسی را با “تبعیض به مردم منتسب به مسلمان” رندانه یکی قلمداد میکند. شما به ندرت با “آنتی راسیست هائی” در میان این جماعت که جار و جنجال “اسلاموفوبی” راه انداخته اند، مواجه میشوید که پر حرارت علیه اسلام و جنبش اسلامی است و همزمان از حقوق برابر شهروندان منتسب به مسلمان دفاع کند. برعکس، با ترم “اسلاموفوبی” میخواهند اسلام بعنوان یک ایدئولوژی و اسلام سیاسی بعنوان یک جنبش را از زیر فشار نجات دهند تا امامان و سر عشیره های اسلامی بتوانند بعنوان نماینده و سخنگوی “مردم منتسب به مسلمان” سلطنت کنند. آنها در واقع اسلامیسم را زیر عنوان مقابله با راسیسم باد میزنند. آنها در کنار مرتجع ترین نیروی های سیاسی واپسگرا تحت عنوان مقابله با راسیسم “جهاد” میکنند.

برای ما بعنوان کمونیست و آزادیخواه، که داور دمکراسی نیستیم، برای ما که هدف مان را بهبود شرایط زندگی کلیه انسانها قرار داده ایم، برای ما که از آپارتاید طبقاتی و آپارتاید فکری و فرهنگی منزجریم، برای ما که بویژه درگیر جنگی تمام نشده با اسلام سیاسی هستیم، ترم “اسلاموفوبی” بعنوان شکلی از “راسیسم” حرف پوچی است که میخواهد راسیسم را بعنوان “مقابله با راسیسم” بفروشد. برای ما هر نوع نقص حقوق شهروندان منتسب به مسلمان امری راسیستی است و قاطعانه با آن مبارزه میکنیم. برای ما نقد اسلام با هر زبان و با هر مدیومی عین آزادی بیان است و هر نوع محدودیت آنرا باج به مذهب میدانیم. برای ما تقابل با اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی و دفاع از ارزشهای سکولار و حقوق جهانشمول یک پرنسیپ قدیمی است و با ابداع ترم “اسلاموفوبی” شروع نشده است. برای ما پست مدرنیسم و مشتقات آن اعم از نسبیت فرهنگی و “اسلاموفوبی” و غیره یک چهارچوب راسیستی و ضد کارگری است که اتفاقا نفی اصل برابری حقوقی و اجتماعی و هر دستاورد قدیمی طبقه کارگر و سوسیالیسم را هدف خود قرار داده است. ما در جدال با اسلام سیاسی در اروپای غربی و خاورمیانه جانبداریم و خود یک طرف این جدال هستیم. ما در کشمکش برسر سوالاتی مانند حجاب، مدارس مذهبی، راسیسم سیاسی و اداری، حقوق کودک، حقوق زن، آزادی بیان، قوانین محدود کننده آزادی بیان، سیاست دولتها در باره امنیت، و غیره جانبداریم و با ترم پوچ و من درآوردی “اسلاموفوبی” جا نمی زنیم. ما جنبشی هستیم که پروژه اسلام زدائی در ایران را دنبال میکنیم و به تغییرات بزرگ در خاورمیانه چشم دوخته ایم. جست و خیز معدودی روشنفکر نان به نرخ روز خور که همواره در هر کشمکشی خود را کنار ارتجاع می یابند، و یا سو استفاده احزاب و گروههای دست راستی که نتیجه ای از سیاستهای همین دولتها هستند، باعث نخواهد شد که ما در مسیر سیاسی مان تردید کنیم و نقد به اسلام و مبارزه با جنبش اسلام سیاسی را کمرنگ کنیم. ما اجازه نمیدهیم طرفداران ترمینولوژی راسیستی “اسلاموفوبی” زیر پرچم “مقابله با راسیسم” به ارتجاع اسلامی و ضد زن نیرو بدهند. برابری حقوقی شهروندان اعم از “مسلمان” و غیره یک اصل خدشه ناپذیر ماست. اما این موجب نمیشود نقد ضد اسلامی و ضد جنبش اسلام سیاسی بعنوان “حقوق ویژه” اسلامیون بایگانی شود.

بگذارید برای مزاح هم که شده در صورت ظاهر مسئله شریک شویم. بگذارید بپرسیم که واقعا اگر کسی از القاعده ای ها، الشباب ها، طالبان ها، آدمکشان جمهوری اسلامی، و تروریست های متفرقه اسلام سیاسی بعد از این همه توحش و جنایت “ترس و هراس” داشته باشد، آیا ترس ناموجهی است؟ میشود گفت از راسیست های دو آتشه هیتلری که فقط به قتل و خون می اندیشند “نترسید”؟ میشود به زنی که چاقوی مردسالاری را خوب میشناسد گفت از خشونت ضد زن “نترس”؟ مگر “ترس” همین دولتهای فخیمه از تروریسم اسلامی نیست که هزینه برپائی مسجد و منبر برای آخوندها و جنبش اسلامی را می پردازند؟ مگر همین “ترس” و استاندارد دوگانه آنها موجب نشده که زنان و کودکانی که در گتوها و جوامع تحت سلطه آنها چشم به جهان می گشایند، بیحقوق تر از هم نوعانشان در محله بغل دستی باشند؟ مگر خود اینها از “ترس” شان به اسلامیون در راه انداختن بساط دادگاه شریعه و قوانین آپارتاید و راسیستی تمکین نکرده اند؟ واقعیات سیاسی و اجتماعی و زندگی سیاه زنان و کودکان در محیط های اسلامی علیه این ژست ها و ترهات راسیستی مدافعان “اسلاموفوبی” گواهی میدهد. “اسلاموفوبی” حتی در صورت ظاهر آن هم مسخره است. محتوا بجای خود که تماما راسیستی و آگاهانه پرو اسلامی است.

کمونیست ماهانه: کشمکش زنان با رژیم اسلامی در ایران وسیعا در جریان است. موقعیت جنبش ضد آپارتاید جنسی و ضد اسلامی در ایران چگونه است؟ مشخصات آن چیست؟

شهلا نوری: تاریخ شروع این کشمکش به زمان زمزمه های اجباری کردن حجاب در مقطع ۸ مارس ۵۷ برمی گردد. در آن روزها که فقط چند ماه از قیام بهمن گذشته بود فرمان اجباری کردن حجاب در محل کار بعنوان اولین حربه جنبش اسلامی جهت سازماندهی و تحمیل یک آپارتاید جنسی در جامعه ایران استفاده شد. در روز جهانی زن صف عظیمی از زنانی که زنگهای خطر را شنیده بودند در همصدایی با نیمی از جمعیت جهان نه تنها در اعتراض به قوانین تبعیض آمیز ضد زن باقی مانده از رژیم قبلی، بلکه در اعتراض به حجاب اسلامی با شعارها و مطالبات خود از جمله؛ “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم” و “نه روسری نه تو سری” به خیابان آمدند. این در حالی بود که بخش ملی اسلامی جنبش زنان با سرکوبگران اسلامی که پونز به پیشانی زنان بی حجاب می کوبیدند همصدا شدند و خود با افتخار پرچم ایدئولوژیک جنبش اسلامی یعنی حجاب اسلامی را بر سر مبارک کشیدند. این کشمکش در ۲ جبهه و تحت نام جنبش حقوق زنان ادامه یافت. بخش ملی اسلامی آن با کلیت نظام حاکم و آپارتاید جنسی ناظر بر جامعه مخالفت نکردند. اسلام و قوانین شریعه را با حقوق و آزادی و برابری زن مغایر ندانستند. آزادی و رهایی زن برای این جماعت یک تعریف صوری بیش نبود. از همان مقطع قطبندیها در جنبش زنان آغاز شد. زنان رادیکال و آزادیخواه و برابری طلب تلاشهایی را برای مشخص تر شدن خط و مرز خود با جنبش ملی اسلامی سازمان دادند. این جنگ هنوز هم ادامه دارد.

با کمی دقت به جنبشهای مختلف میبینید که خواست و مطالبه مشترک آزادی زن در تمامی جنبشهای جاری در جامعه ایران قابل مشاهده است. جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش خلاصی فرهنگی، جنبش علیه سنگسار و … مخالفت خود علیه آپارتاید جنسی را با پرچم “نه به تبعیض جنسیتی” اعلام کرده اند. نسل سوم جامعه ایران متأثر از این جنبشها تصمیم خود را گرفته است. این بخش از جنبش ضد آپارتاید جنسی موجود در جامعه ایران دشمن آشتی ناپذیر رژیم ضد زن و اسلامی است. می داند که آزادی و برابری در درجه اول منوط به سرنگونی کل این نظام فاشیستی و ضد زن است. یکی از مشخصات ویژه در این جنبش تنها گذاشتن زنان ملی اسلامی، نخبگان اصلاح طلب، فمنیستهای اسلامی و خواستهای ارتجاعی آنهاست که ذره ای خطر برای سیاستها و ایدئولوژی حاکم ایجاد نمی کند. این نسل نه گول “هم اندیشی” جنبش ملی اسلامی را می خورد و نه گول “منشور حقوق شهروندی” آن را، نه عرض حال برای حکومت آپارتاید می فرستد و نه برای طرح حقوق زنان دست به دامن آخوندهای خندان می شوند.

جنبش ضد آپارتاید جنسی این تناقض را می بیند. بین ارزشهای سکولار، ضد مذهبی و مدرن با ایدئولوژی اسلامی و قرون وسطایی جناحهای مختلف رژیم اسلامی تفاوت قائل می شود. می داند که منشأ تبعیض و نابرابری اجتماعی موجود رژیم اسلامی است. ۳۵ سال مقاومت خستگی ناپذیر زنان در مقابل سرکوب سیستماتیک رژیم اسلامی این را نشان داده است. این جنبش اجتماعی خود را وارد منازعه های گروهای اسلامی ذینفع در قدرت نمی کند. اما فراموش نکنیم که نوک کوه عظیم این جنبش زنان کمونیستی هستند که در عین حال که برای احقاق هر ذره از حقوق آزادی زن در صف اول مبارزه اند، اما برای زدن بنیاد تبعیض و نابرابری در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، به تغییر بنیادی مناسبات زن ستیز سرمایه داری چشم دوخته اند.

کمونیست ماهانه: زنان ناسیونالیست در کردستان تلاش دارند به مسئله زن مهر قومی و ملی بکوبند. این تلاشها چه جایگاهی در میان زنان در کردستان دارد؟ بحث اساسی ناسیونالیسم کرد و “زنان کرد” راجع به مسئله زن چیست؟

مریم افراسیاب پور: جامعه کردستان امروز میدان چالش دو دیدگاه فوق است. یعنی از یکسو اعتقاد به جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در چارچوبی سراسری شکل گرفته و نگاه به مشکلات و معضلات زنان نه درقالب محدود منطقه ای و بومی بلکه سراسری و حتی جهانی است. از سوی دیگر دیدگاهی که پرداختن به مشکلات زنان و تلاش برای ایجاد بهبودهای حقوقی و اجتماعی در زندگی آنان را به حل مسئله ملی محول میکند. زنان در کردستان از تحقیر و توهین و خشونت بیزارند، از بیحقوقی رنج میبرند، مردسالاری را نه با لغت و فرمولش بلکه با تمام وجود خود می شناسند. زنان در کردستان به یمن وجود مبارزات برابری طلبانه و وجود جنبش آزادیخواهی در کردستان میدانند که زندگی بهتری هم هست.

زنان در کردستان در عین محرومیت و تحت ستم بودن، قومیت و ملیت و نژاد زنان مسئله شان نیست. آنها زنانی دردمند و رنجدید ه اند که حقوقشان را میطلبند. همین حالا و برای همین امروز و نه فردایی که قومگرایان م وعده اش را میدهند. زن در کردستان قبل از اینکه کرد باشد و یا به قوم و فرهنگ و زبانش بیاندیشد، یک انسان است و یک زن است، مثل هر زن دیگری در هر نقطه از دنیا که در چنگال مردسالاری گرفتار آمده است. اما به باور “زنان کرد” و ناسیونالیست، آنها چه در داخل و چه در خارج ایران خود را بخشی از جنبش ملی و ناسیونالیستی میدانند. آنها بجای حقوق زن از “زن کرد” سخن میگویند. “زن کرد”ی که بخشی از جنبش ملی کرد است که خود تحت ستم است.

امروز با توجه به سیر رشد جوامع بشری به سوی آزادی و برابری جنسیتی، جنبش های ناسیونالیستی نیز ناگزیر با مسئله چالش برانگیزی به نام مسئله زن و جنبش های حاشیه ای پیرامون آن مواجه شدند. زنان ناسیونالیست “رهایی زنان” را در گرو رهایی و استقلال ملی میدانند. تجربه اما ثابت کرده است با آزادی سرزمینی، زنان آن سرزمین آزاد نمی شوند. به عنوان مثال زنان اقلیم کردستان عراق پس از فروپاشی رژیم صدام نه تنها آزاد نشدند بلکه میزان ستمی که بر آنان روا میشود بیشتر شده و حتی بسیاری از خشونت های عریان جای خود را به اشکال گوناگون خشونت های پنهان داده است.

وضعیت اجتماعی زنان هر جامعه نمودار وضعیت عمومی و درجه رشد سیاسی و اجتماعی آن جامعه است. اما در نقطه مقابل آن نمی توان ادعا کرد که رهایی زنان در گرو آزادی و استقلال یک جنبش ملی گرایی می باشد.
کمونیست ماهانه: با از صندوق درآوردن روحانی اعدام ها در ایران وسعت یافت. جنبش ضد اعدام هر روز گسترش می یابد. جنبش آزادی زن در مخالفت با اعدام چه میگوید؟ این سیاست چگونه باید در روز زن منعکس شود؟

ملکه عزتی: همینطور است که میگویید. هنوز یکماه از عمر دولت روحانی نگذشته بود که اعدامها بطرز سرسام آور و تکان دهنده ای روزانه به اجرا درآمد. هرچند اپوزیسیون پرو غرب و اصلاح طلبان حکومتی بهتر شدن جهنم اسلامی را بعد از سرکار آمدن یک رئیس جمهور”معتدل” و خندان دیگر وعده داده بودند و به تلاشی عبث برای ایجاد خوشبینی در میان مردم دست زدند، اما در کمتر از ۶ هفته این “امید” واهی با موج اعدامها و سرکوب سیستماتیک در سراسر کشور جواب خود را از سران جنایتکار رژیم گرفت. نتیجه قول و قرارهای فریبکارانه انتخاباتی روحانی اعدام بیش از ۳۰۰ زندانی در بند بود. این عمل جنایتکارانه با اعتراض جدی مخالفین اعدام و اپوزیسیون بی توهم رژیم هم در خارج کشور وهم در داخل کشور روبرو شد. زنان معترض وازادیخواه هم بخشی از این اعتراض بوده و هستند. بخش رادیکالی که بدنبال هیچ سازشی نیست وهیچگونه آوانسی هم به اعتدال مورد ادعای روحانی ودولتش نمیدهد.

این جنبش خواهان لغو اعدام و برچیدن فوری و بی قید و شرط این حکم ضد انسانی است و هیچ راه میان بر و مرحله بندی شده ای را برای برچیدن این وحشیگری و بربریت قبول ندارد. این جنبش و زنان و مردان آزادیخواه که برای برقراری یک دنیای فارغ از نابرابری، خشونت، استثمار و بهره کشی انسان مبارزه کرده اند، به این حکومت و دولتهای برآمده از آن که ضدیت با زن، خشونت، اعدام، زندان و شکنجه وجه مشترک همه آنها بوده چشم امیدی ندوخته اند. دولت “امید واعتدال” روحانی مطلقأ استثنا نیست و مبارزه و اعتراض زنان مبارز و تلاشهای آنان در جنبش آزادی زن هم قطعأ پایان نخواهد گرفت.

در آستانه ۸ مارس روز جهانی زن که سالهاست بعنوان روزی که مظهر آزادیخواهی و برابری طلبی و اتحاد وهمبستگی جهانی زنان برسمیت شناخته شده است، قطعا خواست لغو اعدام بعنوان یکی از خواستهای اصلی این روز باید مطرح شود. باید برای همگانی کردن این خواست برنامه و پلاتفرم داشت و فعالین اجتماعی و نیروهای آزادیخواه و مترقی را حول این خواسته همگام و متحد کرد.

در ۸ مارس باید بر خواسته های فوری و پایه ای زنان از جمله نفی انقیاد و استثمار و آپارتاید جنسی و مبارزه برای برابری بی قید و شرط تاکید گذاشتږ اما جنبش آزادی زن باید در سایر عرصه های مبارزاتی هم با شعار و خواست مشخص ظاهر شود. خواست لغو اعدام یکی از عرصه های مهمی است که جنبش آزادی زن باید با پرچم لغو اعدام بی هیچ اما و اگر و مرحله بندی کذایی به میدان بیاید و در تقویت و همگانی شدن این خواسته تمام توان و نیروی خود را به کار ببرد. روز جهانی زن و قطعنامه این روز میتواند و باید به کیفرخواست این جنبش علیه اعدام و کلیه وجوه نابرابری و استثمار و انقیاد نظام سرمایه داری تبدیل شود.

کمونیست ماهانه: ازدواج با دخترخوانده از جمله قوانین ارتجاعی است که توسط مجلس اسلامی دولت اعتدال روحانی تصویب شد. این مسئله در هشت مارس امسال چه جائی باید داشته باشد؟

کریم نوری: تعرض به حرمت و کرامت انسان یک پایه اساسی در حکومت اسلامی است. حکومت اسلامی در طی سه دهه حاکمیت خود تلاش کرده است بی ارزشی جان انسانها را به طرق مختلف جار بزند و با رجوع به ارزشهای مذهبی خود که هیچ سازگاری با ارزشهای انسانی ندارد با تدوین قوانینی به ارتجاع محض خود وجهه قانونی بدهد. قانون ازدواج با فرزند خوانده هم یک تلاش دیگر از جانب حاکمیت ارتجاع اسلامی است که باید از جانب جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی پس زده شود.

برای همه آزادیخواهان روشن بود که در حکومت اسلامی تجاوز قانونی به کودک در قانون ارتجاع اسلامی مستتر است اما تصویب این قانون عملا اعلام “پدوفلیسم رسمی” در حاکمیت ارتجاع اسلامی است. خوشبختانه جامعه ایران هیچوقت به این قوانین ارتجاعی اسلامی وقعی ننهاده است و همیشه حق کودکان را بعنوان شهروندان بر منافع دیگر مقدم شمرده است. شاهد این امر جنبش رزمنده دفاع از حقوق کودکان در ایران است. ما می دانیم هزاران انسان شریفی در جامعه ایران تلاش می کنند، کسانی که با بعهده گرفتن سرپرستی کودکانی که به هر دلیل از خانواده خود کنده می شوند تلاش دارند زندگی شایسته ای را برای آنها تامین نمایند، تصویب این قانون ارتجاعی هیچ خللی در اراده آنها بوجود نخواهد آورد.

در هشت مارس امسال جنبش آزادیخواهی و برابری طلبانه نمی تواند به این تعرض آشکار حکومت اسلامی به ارزشهای انسانی بی تفاوت باشد. فعالین دفاع از حقوق زن حتما در مراسمشان، بیانیه هایشان نفرت خود را از این عمل شنیع اعلام خواهند کرد و در کنار خانواده هایی خواهند بود که تلاش می کنند زندگی شادی را برای کودکانی که کودکیشان توسط حکومت اسلامی ربوده شده است بوجود آورند. صف آزادیخواهی در هشت مارس امسال باید بتواند به این ارتجاع محض “نه” قاطعی بگوید و قاطعانه اعلام کند که این بربریت اسلامی را نمی پذیریم.

ادامه دارد …