سیاوش دانشور -مسئله افزایش دستمزدها و تاکتیکهای کارگری بخش اول

مسئله افزایش دستمزدها و تاکتیکهای کارگری
بخش اول

سیاوش دانشور

مسئله ما کارگران ساده و سر راست و روشن است: این دستمزدها کفاف زنده ماندن را هم نمیکند. این دستمزدها چند برابر زیر خط فقر است. این دستمزدها نه فقط قادر به رفع نیازهای اولیه خانواده کارگری نیست بلکه سند محکوم کردن کارگران به زندگی در قعر فقر توسط حکومت اسلامی است. این دستمزدها اسم قانونی و رسمی مجازات دستجمعی میلیونها خانواده کارگری است. این دستمزدها از نژادپرستی کثیف تر است و رسما به آپارتاید خشن طبقاتی و بیحقوقی و محرومیت دهها میلیون انسان رسمیت داده است. چرخ سیاست هر طور بچرخد، هر دار و دسته ای با هر تابلوئی سرکار باشد، سهم ما همین است: فقر و فقر بدتر و فقر شدیدتر!

هر سال ما کارگران تلاشهائی را برای افزایش دستمزدها شروع میکنیم. هر سال تحرکاتی توسط محافل مختلف شروع میشود. همیشه تریبون ها را در مقابل “اقتصاد دانان” قرار میدهند تا به ما بگویند اقتصاد ایران دچار چه مشکلاتی است و اینکه نمیشود دستمزدها را زیاد بالا برد. در عوض صبح تا شب برای طبقه کارگر روضه ریاضت و قناعت و مقاومت میخوانند. کودکان ما در فقر و بیماری و بیسوادی و کار در خیابان تلف میشوند و آنها در رسانه ها در باره “اعتدال” و “اصلاحات” و “مذاکرات” مشاعره میکنند. خانواده کارگری را بیحرمت و بیحقوق کردند، به اعتیاد و فحشا و تحقیر محکوم کردند. به هزار و یک روش بین طبقه ما اختلاف و شکاف می اندازند تا سلطه ننگین سرمایه بر گرده ما را تحیکم کنند. در این میان عده ای از خود ما کارگران چشم به سهم شان از جلادان طبقه کارگر دوخته اند. مادام که این اوضاع هست و در براین پاشنه میچرخد، سهم ما کارگران همین است.

صف ما و صف آنها
کارگران یک طبقه اند و باید صف شان را از مدافعان منافع سرمایه جدا کنند. وقتی از تامین استقلال طبقه کارگر سخن می گوئیم منظور اینست که سیاست و تاکتیک و تلاش کارگری، اولا منافع مستقل آنی و آتی کارگران را در نظر دارد و ثانیا این منافع مستقل کارگری بنفع گشایش سیاسی و اقتصادی اکثریت عظیم محرومان در جامعه است. اما ما کارگران علیرغم اینکه تاریخا داغ لعنت بر پیشانی مان کوبیده اند، مدعیان رنگارنگ زیاد داریم. از شاه و امام و رئیس جمهور که ما کارگران را فرامیخوانند که با “رای” مان دستگاه لفت و لیس و سرکوب کارگران را روغنکاری کنیم. از عوامل شان در میان ما مانند شورای اسلامی و خانه کارگر و انجمن های صنفی که پیشکار و آنتن حکومتی ها و سرمایه داران در محیطهای کارند که مبادا اوضاع از دست شان دربرود. هر وقت هم کمی پایمان را دراز کنیم البته نیروی انتظامی و حراست و نیروهای تعلیم دیده و ضد شورش کارگری آماده اند. اینها را همه میشناسیم. در کنار اینها مدعیان دیگری وجود دارند که میانه شان با بالائی ها خوب است و با ابواب جمعی بالائی ها در کارخانه و محل کار بد. با روحانی و موسوی و خاتمی و احمدی نژاد و دیگران لاس میزنند و تمجیدشان میکنند اما مزدوران آنها در محل کار را برسمیت نمی شناسند. اینها سندیکالیست هائی هستند که آوردن یک لقمه نان بیشتر به سفره ما کارگران را از طریق مماشات با حکومت و دفاع از یک جناح حکومت دنبال میکنند. اینها میخواهند خودشان بجای علیرضا محجوب و دیگران در خانه کارگر و شورای اسلامی و انجمن صنفی حکومتی ها، بعنوان “نمایندگان کارگران” سخن بگویند. اینها همواره از قانون و چهارچوبهای قانونی و راه حل های قانونی و فعالیت قانونی حرف میزنند تا با ممانعت از رادیکالیسم کارگران و عمل مستقیم کارگری از چهارچوبهای آزادی قانونی سرمایه برای استثمار و بردگی دفاع کنند. اینها خودشان اقتصاد دان و فیلسوف و سیاستمدار و غیره دارند. اقتصاد دانانی که مانند مداحان حکومتی بر رنج ما کارگران اشک میریزند و همزمان ما را دعوت به نسخه های ضد کارگری بانک جهانی و ریاضت اقتصادی امثال رفسنجانی و روحانی میکنند. ما کارگران تنها با حاج فلانی و دزدان و نوکیسه های جدید در کارخانه و شرکت روبرو نیستیم. اینها دهها دست و نهاد و سیاست اینجا و آنجا دارند که هر کدام میخواهند بنوعی برسر منفعت کارگری بنام کارگران با طبقات حاکم بسازند. صف ما کارگران تنها یک مشخصه ساده دارد: منفعت مستقیم و روشن کارگری برای آزادی و رفاه. منفعتی که مشمول همه آحاد جامعه میشود. هر سیاستی که این منفعت را مخدوش و یا منتفی اعلام میکند در صف ما کارگران نیست حتی اگر از زبان کارگران و فعالین کارگری طرح شود.

راه حل ها و تلاشها

الف) تشکلهای کارگری مطابق با قانون: یک تلاش بخشی از به اصطلاح فعالین کارگری طی سالها و در دوره های مختلف این بوده که تشکل کارگران قانونا و از جمله مطابق با اصول “اجرا نشده قانون اساسی رژیم” و ” کنوانسیون های بین المللی” برسمیت شناخته شود. در دوره خاتمی قرار بود چراغ سندیکای مستقل کارگری را جناب آخوند خندان روشن کند. در دوره مضحکه انتخابات و کاندیداتوری موسوی و بعد در دوره روحانی این تلاش توده ایستی حمایت از رژیم ادامه یافت. رای دادن به جناحی از حکومت و همراهی آشکار و پنهان با خانه کارگر و دیگر نهادهای ضد کارگری یک وجه این تلاشها بود. هدف این سیاست نهایتا تمکین کارگران بعنوان “یک صنف” به قانون سرمایه داران و در بهترین حالت وجود فرمال نماینده کارگران در نهاد موسوم به “شورای عالی کار” رژیم برای تعیین حداقل دستمزدها و حل و فصل معضلات کارگران بود. نتایج این سیاستها تنها گرفتن تائید و مهر و امضای بخشی از کارگران در دفاع از حاکمیت ارتجاع ضد کارگری بوده است و مطلقا سر سوزنی منفعت برای کارگران نداشته است. حتی اگر این سیاست تحقق می یافت، در “شورای عالی” کذائی کار نماینده کارگر در مقابل دو نماینده کارفرما و دولت چیزی از دستش بر نمی آمد.

ب) جمع آوری امضا: در سالهای گذشته جمع آوری امضا یک روش اعلام نارضایتی کارگران از سطح کنونی دستمزدها بوده است. دهها هزار امضا از کارگران منفرد و اتمیزه اینجا و آنجا جمع شد و به نهادهای حکومتی از جمله وزارت کار و مجلس اسلامی ارائه شد. این امضاها از جمله میگفت که کارگران به دستمزدهاى پائين و فقر و ناامنى اقتصادى اعتراض دارند و خواهان تعیین دستمزد مکفی و افزایش دستمزدها مطابق با تورم هستند. نتیجه اما، تا به دستمزد کارگران مربوط است، هیچ بوده است. بسیاری از نیروهای مدافع طبقه کارگر با استدلالها و ملاحظات مختلف از این تلاش کارگران براى افزايش دستمزد حمايت کردند. ما هم از این اقدام حمایت کردیم اما آنرا کافی ندانستیم. امروز باز هم بحث جمع آوری امضا و تحرک در این زمینه وجود دارد. ضروری است یکبار دیگر محدودیتهای این سیاست را توضیح دهیم:

جایگاه امضا و تومار در مبارزه کارگری
در میان کارگران گرایشات مختلف وجود دارد و همه آنها اعم از اسلامی و سندیکالیست و سوسیالیست از جمع آوری امضا و تومار نویسی استفاده میکنند. همینطور برخورد کارگر منفرد و اتمیزه به پدیده امضا با برخورد کارگر متشکل و درگیر یک اعتصاب و اعتراض جمعی به همین پدیده فرق دارد. این تفاوتها است که تمایزات گرایشات اجتماعی در میان کارگران و مسئله تاکتیکهای کارگری را روشن میکند و نه نفس مطلوبیت و یا عدم مطلوبیت تومار نویسی. گرایشاتی میخواهند اعتراض کارگران به وضع موجود و فقری که در آن دست و پا میزنند را به اعتراض بشکل تومار محدود کنند. چون وقتی کارگر متشکل نیست، متشکل حضور ندارد، متشکل پیگیر امر خویش نیست، مثل هر کس دیگری یک فرد است و هیچ تک فردی به تنهائی احساس قدرت نمیکند. وانگهی هيچ تک کارگرى را نمیتوانید پيدا کنید که از دستمزد کنونی اش راضى باشد و يا خواهان زندگى بهتری نباشد. پاى صحبت هر کارگر و خانواده کارگرى بنشينيد از شرايط برده وار کار٬ از شاق بودن کار٬ از حقوقهاى پائين٬ از نپرداختن دستمزدها و بالا کشيدن آن توسط کارفرماها و سرمايه داران٬ از فقدان بيمه بيکارى و درمانى و يا در صورت بودن اسمى آن از دزيدن حق بيمه توسط کارفرماها٬ از نداشتن مسکن٬ از نديدن خانواده، از بیماری و نداشتن امکانات تحصیلی برای کودکان و از هزار درد بی درمان ديگر برایتان سخن ميگويد. در نتیجه کارگری که احساس قدرت نمیکند، به دادن امضا برای بهبود این وضعیت رضایت میدهد. اما تجربه زندگی و مناسبات قدیمی تر بین طبقات دارا و ندار، به همین کارگر میگوید از این امضا چیزی عاید من نمیشود. اما در جائی که همه درها بروی کارگر بسته است این امضا خودش “نوری در انتهای تونل” محسوب میشود.

تا به نفس اعتراض در شکل جمع آوری امضا و تومار نويسى مربوط است، این اقدام هیچ ایرادی ندارد. تومار نویسی و امضا جمع کردن برسر یک مسئله خاص، یک تاکتیک است. تاکتیکی قدیمی و رایج که از جانب هر قشر و در اعتراضات و کشمکش های مختلف در جوامع بشری وجود داشته و دارد و خواهد داشت. تفاوت در جایگاه این اقدام برای گرایشات سیاسی و اجتماعی مختلف در میان کارگران است. کارگر کمونيست و سنديکاليست و رفرميست و اسلامى از تومار نویسی بعنوان یک شکل اعتراض استفاده ميکنند. تفاوت اساسی در اینجاست که تومار نويسى براى یک گرایش در میان کارگران اساس کار است و بدنبال آن هیچ اقدام و عمل خود کارگران پیش بینی نشده است. نه فقط اقدامی اعتراضی پیش بینی نشده بلکه از زبان کارگران نامه و تومار خطاب به نهادهای حکومتی را با سياست تملق گوئى، اسلام نمائی، مجيز قانون را گفتن، و انتظار از جناحى از رژيم ترکیب میکند.

بخش دیگری نیز از همین تاکتیک تومار نویسی استفاده میکند. این طیف اما اهداف ارتجاعى و ضد کارگرى طیف اول را دنبال نمیکند و تملق رژیم و اسلام را نمیگوید. اما وجه اشتراک شان اینست که کارگر را به همین امضاها قانع میکنند و کارگران قرار نیست راسا برای افزایش دستمزد کاری بکنند و باید منتظر “کرامات” بالائی ها بمانند. این دو طیف، علیرغم تفاوتهای واقعی، از نظر تاکتیک در مبارزه کارگری در یک بستر واحد قرار دارند و به همین دلیل گاه و بیگاه تعامل سیاسی این دو طیف قابل مشاهده است.

اما پدیده امضا و تومار نویسی برای طیف کارگران رادیکال و کمونيست مسئله تماما متفاوتی است. برای کارگران پیشرو و مبارز مسئله برسر نفس امضا جمع کردن نیست بلکه برسر جایگاه این تاکتیک در کل مبارزه کارگران علیه سرمایه داران و حکومت اسلامی شان است. اگر تاکتیک امضا برای برای گرایشات رفرمیست اساس کار است اما همین اقدام برای کارگر کمونیست لحظه اى در سير تقابل لاينقطع کارگر و سرمايه دار است که اتفاقا جايگاه محورى ندارد. تومار براى گرایشاتی در میان کارگران ابزاری برای کنترل پتانسيل اعتراضى کارگران است و براى گرایش رادیکال و سوسیالیست طبقه جرقه سازماندهى اعتصاب و عمل مستقیم کارگری.

سرنوشت تومارهای قبلی همان شد که ما وقت خودش با وسواس و در جزئیات تاکید کردیم. یعنی هیچ نتیجه ای نداد. پاسخ حکومتی ها اعلام مجدد حداقل دستمزد کارگران چند بار کمتر از خط رسمی فقر بود و پاسخ تومار جمع کنندگان، با فرض حسن نیت آنان، هم هیچ بود. نه فقط سطح دستمزدها سقوط کرد بلکه تعرض به معیشت کارگران از جبهه های مختلف وسعت یافت و عملا و نهایتا دستمزدها بازهم بیشتر کاهش یافت. اين تجارب و نتایج دلایل واقعى است که سياست تومار نويسى و امضا جمع کردن صرف را با بدبینی کارگران روبرو کرده است و امسال باید به روشهای دیگری عمل کرد.

ادامه دارد …

Home Page


2014-01-09