نگاه هفته
نسان نودینیان
این اولین بار نیست مراسم اوباش حکومتی جمهوری اسلامی در شهر سنندج و دیگر شهرهای کردستان بایکوت میشود.
در بیش از سه دهه گذشته یکی از مشکلات اصلی جمهوری اسلامی انزوا از مردم و توسل به سرکوب و میلیتاریزم است. جمهوری اسلامی هیچوقت مورد حمایت و پشتیبانی میلیونی نبوده است. سیمای شهرهای کردستان اعتراض و اعتصاب است. این طعفه کثیف فقط برازنده اصلاح طلبان کرد و گله ای از اسلامی های مرتجع است که در قبل حاکمیت نظام اسلامی صاحب ثروت و اقتصاد میلیونی شده اند.
مردم شهرهای کردستان با اعتصاب عمومی، با برگزاری روز جهانی زن، با فستیوال کودکان، با برگزاری مراسمهای با شکوه روز جهانی کارگر با برگزاری تظاهرات علیه اعدام و در دفاع از انسان و کرامت و حرمت انسان حلقه وسیع و گسترده ای از همبستگی و اتحاد را بوجود آورده اند.
جمهوری اسلامی بیگانه و دشمن مردم است.
سنندج: مردم مراسم دولتی را بایکوت کردند.
روز سه شنبه (10تیر) مراسم مذهبی رژیم در سنندج با بایکوت و بی اعتنایی گسترده مردم این شهر روبرو شد. در جریان این مراسم که از ساعت 9 صبح تا حدود 12 ظهر با حضور افراد وابسته به رژیم و خانواده های آنان برگزار شد، خیابان ها و مناطقی از این شهر از جمله “میدان اقبال، خیابان فردوسی، خیابان شاهپور، طالقانی، سیروس و ششم بهمن” از سوی نیروهای رژیم مسدود شده بود. رژیم با استقرار نیروهای مسلح خود در مناطق مختلف شهر سنندج، فضایی کاملا نظامی ایجاد کرده بود. همچنین نیروهای رژیم مجهز به سلاح های تک تیر با استقرار بر پشت بام ساختمان های مرتفع شهر همچون “دخانیات، مجتمع سروش، هتل هدایت، هتل جبار، بانک مسکن و هتل تاج” به کنترل اوضاع مبادرت ورزیدند.
«سنش ۱۱سال است». «خودش را پنهان میکند»
شینآباد کوچک بود. مدرسهاش کوچکتر. دستهای کوچکشان در هوای سرد یخ زده بود. بخاری نفتی را روشن کردند، اما بعدش گرم نشدند، سوختند. نیمه آذر ماه ۱۳۹۱. پیرانشهر، مدرسه ابتدایی روستا. 29 دانشآموز سوختند. دو دانشآموز بر اثر شدت سوختگی جان خود را از دست دادند و از ۲۷ دانش آموز دیگر هم وضعیت سوختگی ۱۲ دانشآموز بدتر و عمیقتر و سختتر بود. آموزش و پروروش که وزارتخانه مسئول بود اما خیلی دیر وارد ماجرا شد. مدرسه شینآباد اولین مدرسه نبود. مدرسه گیلان. مدرسه سیستان و بلوچستان. مدرسه فارس، مدرسه چابهار و آتشسوزیهای مشابه، همه به خاطر فقدان وسایل گرمایشی استاندارد.
آموزش و پرورش دیر وارد ماجرا شد اما حتی همان موقع هم وعدههایی داد که حالا با گذشته بیش از یک سال عملی نشدهاند. حالا مدتی است که ۱۲ کودک شینآبادی با والدینشان در تهرانِ شلوغ سرگردانند. آنها برای ادامه روند درمانیشان به پایتخت آمدهاند، اما هنوز نه وزارت آموزش و پرورش پولی را که برای مداوای آنها وعده داده بود به حساب بیمارستان ریخته و نه وزارت بهداشت مسئولیت قبول میکند. صورتهای سوخته کوچک با خاطرات ترکخورده و کابوسِ آتش، حالا میانِ ماجراهای دو وزارتخانه سرگردانند. چه کسی پاسخگوست؟ در این مجله رادیو فردا در گفتوگو با پدرِ یکی از دانشاموزان آسیبدیده و خود دانشاموزان، شعلههای آتشی که زندگی کودکان دانشآموز را دگرگون کرد، دنبال میکنیم. آقای شادکام، چند وقت است که برای مداوای بچهها در تهران هستید؟ «مدت سه ماه است. سه ماه قبل ما با وزارت آموزش و پرورش، وزارت بهداشت و درمان، و نماینده پیرانشهر و سردشت، جلسهای تشکیل دادیم که بچهها را به بیمارستان محب کوثر [در تهران] ببریم. در آنجا از کل بدن بچهها عکس گرفتند، تا در مدت ۲۰ روز بچهها را در بیمارستان بستری و زیر نظر دکترهایی که اولیای دانشآموزان خواسته بودند، درمان کنند. متأسفانه این مدت به سه ماه رسیده و هیچ خبری نیست. یک هفته است که تهران هستیم و این طرف، آن طرف میرویم، بیمارستان فاطمه زهرا، بیمارستان محب کوثر، بیمارستان مطهری، و وزارت آموزش و پرورش، و متأسفانه هیچ نتیجهای نگرفتیم. در عین حال امروز به این نتیجه رسیدیم که دنبال کارهای دیگر برویم. کارهایی مثل رفتن پیش ریاست جمهوری، و ببینیم چه میشود. امروز از ساعت ۲ تا ساعت ۶ جلوی اداره ریاست جمهوری بودیم ولی متأسفانه هیچ کسی به صدای ما گوش نداد». دختر شما، سیما شادکام، چقدر آسیب دیده و چند سال دارد؟ «۳۵ درصد آسیب دیده، سنش ۱۱ است، و کل صورت، دستها و زیباییاش را از دست داده. خیلی بد است، خیلی بد. یعنی اصلاً موقعی که جلوی آینه خودش را نگاه میکند، یک روز غمناک و غمگین است. داخل [اتاق] میماند و بیرون نمیآید. یا مثلاً وقتی به داخل جمعی، جشنی یا مراسمی میرویم، میگوید که نمیآیم و خودش را پنهان میکند». به هر حال این بچهها این طور که میگویید علاوه بر شرایط فیزیکی، دچار بحران روحی روانی هم شدهاند، آیا روانکاوی دختر شما را دیده و چنین درمانهایی هم برایشان تدارک دیده شده یا نه؟ نه هیچ کاری از این بابت نشده، تنها آموزش و پرورش شهرستان پیرانشهر، مدرسه کوچکی را برای ۲۶ نفر راه انداخته با یک مینیبوس ۳۰ ساله، والسلام. کلاس کوچکی مخصوص این ۲۶ بچه راه انداخته اما متأسفانه نه امکانات خوبی و نه امنیت خوبی، هیچ چیز ندارد. پزشکان به شما چه گفتند و روند درمان چقدر طول میکشد؟ دکترها میگویند که زمانبر است. هر بچهای ۱۰ تا ۱۵ عمل نیاز دارد. هر سه ماه یک بار عمل میشوند. ولی متأسفانه سه ماه از [فرصت] عملها میگذرد و هیچکس هم نیست بگوید چرا. شما از مسئولان چه انتظاری دارید؟ از مسئولان انتظار زیادی داریم ولی متأسفانه هیچ مسئولی نیست برای درد ما چارهاندیشی و درمان کند. با این اتفاقی که افتاده، آینده دخترتان را چطور میبینید؟ خیلی بد میبینم. شاید فردا من نمانم یا مادرش نماند، گوشهای بماند و بیپول و بیکس باشد و هیچ کس هم به او چیزی ندهد. متأسفانه… چه بگویم.. شما به جز سیما بچههای دیگری هم دارید؟ الان خانواده شما در چه وضعیتی هستند؟ بله دو تای دیگر هم دارم. خانواده ما مدت یک سال است که به هم ریخته شده. به دلیل اینکه من و یک بچهام در بیمارستانها به سر میبریم، دختر دومم را در خانه پدر خانمم گذاشتهام و پسر کوچکم را خانه برادرم فرستادهام. در این برنامه با دانشآموزان هم گپ زدهام. آنها که از آتش گذشتهاند و رنجشان را هنوز و شاید تا همیشه بر دوش میکشند. سیما، آمنه و نادیا. همه با هم همکلاسی بودند. همکلاسیهایی شاد با صورتهای سالمِ سرشار. سیما، آمنه و نادیه هنوز هم همکلاسیاند. همکلاسیهایی غمگین، با صورتهای سوختهای که دیگر صورت یک بچه نیست. «الو.» سلام سیما جان… «سلام» سیما الان تو در چه حالی هستی؟ حالت چطوره؟ «دستم همش خشک شده. الان جوابم رو نمیدن، عملم نمیکنن. هزینه نمیپردازن..» سیما وقتی که میری جلوی آینه، چه حسی داری؟ «ناراحت میشم.» دوستای دیگهات، چطور؟ به نظرت چه شکلی شدن بعد از این اتفاقی که در مدرسه برای شماها افتاد؟ «یه جوری..» آمنه تو چند سالته؟ چیزی از اون آتیشسوزی یادت میاد؟ ۱۱ سالمه. خاطر آتشسوزی… خیلی بدم میاد… نمیخوام دیگه هیچکس از بچهها این طوری مثل ما بسوزه». میتونی بگی که توی آتیشسوزی مدرسه، تو چند درصد آسیب دیدی؟ چه اتفاقی برات افتاد، الان چه حسی داری؟ «۸۵ درصد. پاهام سوخته. دستام سوخته. پشتم هم سوخته. وقتی که میرم جلوی آینه، احساس خیلی بدی دارم. میگم خدایا کی خوب میشم؟» آمنه تو عمل جراحی شدی؟ «نه. آخه دولت هزینهاش رو نمیده، به خاطر همین.» مهمونی میری؟ بیرون از خونه میری؟ «دوست دارم برم ولی مثلاً وقتی که میرم عروسی، همه مردم بهم نگاه میکنن، منم دوست ندارم که بهم نگاه کنن. همه بچهها، دوستام این طوریان» خب تو خواهر برادر هم داری؟ «بله. دو خواهر دارم یا یه برادر.» رابطهات با اونا چطوریه؟ «اولش که از اصفهان مرخص شدم، ازم میترسیدن. بعداً یواش یواش بهم عادت کردن. حالا منو میشناسن». خب اینکه خیلی خوبه، خوشحال نیستی به خاطرش؟ «چرا خیلی. بعضی وقتا هم با هم دیگه بازی میکنیم» درس و مدرسه چطور آمنه، الان در چه وضعیه؟ «الان از وقتی که تهرانیم، دلم برای درسام خیلی تنگ شده. میخوام هر چه زودتر بریم شینآباد درسم رو بخونم. از درسام خیلی عقب افتادم». حست چیه اگه بهت بگن دوباره باید برگردی به اون مدرسه که توش آتیشسوزی اتفاق افتاد؟ کلاً حاضری دوباره برگردی تو اون مدرسه؟ «نه… مثلاً الان تو یه مدرسه بودیم، مدرسه گلستان. وقتی که زنگ تفریح میخورد، ما میرفتیم تو کلاس، بوی گاز میاومد بچهها میگفتن الان آتیش میگیره، الان آتیش میگیره، منم میترسیدم نسبت به اون». آمنه توی تنهاییات که درباره این اتفاق فکر میکنی، یا خودت چی میگی؟ «میگم چطور اینقدر خوشگل بودم این بلای بد سرم اومد؟ میگم خدایا هرچه زودتر منو خوب کن». مامانت چی؟ اون بهت چی میگه؟ «مامانم گریه میکنه، میگه غصه نخور، انشاءالله زود خوب میشی. دلداریام میده، حرفای خوب بهم میزنه. نمیگذاره که من غصه بخورم. هر چی میخوام برام میخره. مادرم خیلی منو دوست داره، منم اونو دوست دارم.» نادیا خانم سلام… «سلام، حالتون خوبه؟» نادیا تو چند سالته؟ تو چقدر از آتیشسوزی یادت میاد؟ «من ۱۱ سالمه. همش هم یادمه اون آتشسوزی. چون خیلی خاطره بدیه». خب برامون تعریف کن، اون روز دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ «اون روزی که ما رفتیم مدرسه، معلم سر کلاس نبود. بعد معلم اومد سر کلاس، بخاری روشن نبود. گفت برین سرایدار رو صدا کنین. یه نفر از بچهها رفت سرایدار رو صدا کرد. اومدن بخاری رو روشن کردن. بعد از بخاری یه آتیش کوچولو بلند شد. بعد با معلم سومها و سرایدار، خواستن بخاری رو ببرن بیرون که بخاری وسط در گیر کرد. بعد آتش یهو بلند شد. ما هم تو آتش سوختیم. برای این نتونستیم فرار کنیم که بخاری وسط در گیر کرده بود و پنجرهها هم خیلی نرده داشتن. معلم خودش فرار کرد با سرایدار. معلم نذاشت ما بریم بیرون وقتی [بخاری] آتیش گرفت». چرا معلم به شما گفت که از کلاس بیرون نرین؟ «نمیدونم. گفت نرید، میرم کپسول آتشنشانی میارم، که اونم خالی بود». تو چه حسی داری درباره خودت بعد از این اتفاق؟ «من ۴۵ درصد، ۵۰ درصد سوختگی دارم، خیلی احساس بدی دارم وقتی میرم جلوی آینه. میگم ببین چقدر خوشگل بودم، الان به چه روزی افتادم». نادیا چقدر خوشگل بودی قبلش؟ «خیلی خوشگل بودم. دماغم اینقدر کوچولو بود. لبام عین نقل بود. چشام خیلی بزرگ بود». الان چی؟ الان به نظر خودت چه شکلی شدی؟ «لبم که نسوخته. ولی چشمام و گوشهاش و دستام اینقدر کوچیک شده.» تو هم مثل آمنه دوست نداری بری بیرون؟ مهمونی نمیری؟ «میرم ولی، وقتی بهم نگاه میکنن خیلی احساس بدی دارم. احساس میکنم که همه دارن به من نگاه میکنن. همه مردم جهان دارن به من نگاه میکنن. خیلی خجالت میکشم وقتی یه نفر بهم نگاه میکنه». نادیا، خواهر بردار هم داری تو؟ «بله» رابطهات باهاشون چطوریه؟ «خیلی بد، خیلی بد. خیلی زود عصبانی میشم. میزنمش.» خب پدر و مادرت چی میگن اون وقت؟ «هیچی نمیگن. میگن چرا میزنیش گناه داره» فکر میکنی چرا این کار رو میکنی؟ مگه زدن کار خوبیه؟ «ناراحت میشم. اینقدر عصبانیام میکنه. میاد بغلم میکنه. میگم ولم کن، ولم نمیکنه. بعدم من میزنمش از عصبانیت» یعنی بعد از اون اتفاق و اون آتیشسوزی، تو دختر عصبانیای شدی؟ بله. همه بچهها این طوریان. خیلی عصانی شدن. اصلاً روحیهشون خیلی تغییر کرده». نادیا الان چه چیزی رو بیشتر از همه چی دوست داری؟ «دوست دارم که هر چه زودتر خوب بشم. بچههای دیگه هم خوب بشن. مدرسههایی که الان بخاری نفتی داره، دست کنن که اونا هم مثه ما بدبخت نشن» بخاری نفتی از رنج دختربچههایی که صورتشان را از دست دادهاند، چه میداند؟ وزارتخانه بزرگ آموزش و پروش یا وزارتخانه عظیم بهداشت، از ترس از آینه چه میدانند؟ چه طور میشود بار دیگر کودکی را بر آن صورتهای کوچک جراحی کرد؟ آیا اصلاً ارادهای برای ترمیم جراحت هست؟
تجمع اعتراضی کارگران عضو تعاونی مسکن در سنندج
روز دوشنبه 9 دیماه 300 تا 400 نفر از کارگران عضو یکی از تعاونی های مسکن شهر سنندج که از سال 1382 سپرده های خود را برای دریافت مسکن به حساب تعاونی تحت مسئولیت “سید مهدی تخت فیروزه” واریز کرده اند، در مقابل دادگاه تجدیدنظر استان در بلوار خسروآباد تجمع اعتراضی برگزار کردند. خواست این کارگران یا مسکن و یا بازپرداخت سپرده هایشان است. نیروهای گارد ویژه و نیروی انتظامی رژیم کارگران معترض را به محاصره در آوردند و از آنان خواستند تا به تجمع خود پایان بدهند. لازم به یادآوری است شماری از تعاونی های مسکن مهر متهم به بالاکشیدن سپرده کارگران و دادن پاداش های کلان به اعضای هئیت مدیره های خود هستند، در حالی که کارگران عضو این تعاونی ها سالهاست که بی مسکن و بلاتکلیف می باشند. در همین حال قرار بود روز دوشنبه جلسه دادگاهی سید مهدی تخت فیروزه به جرم زمین خواری و جعل اسناد دولتی و سوءاستفاده از قدرت و اعتماد اعضای تعاونی مسکن تعمیرکاران اتومبیل سنندج برگزار شود.
تجمع در اعتراض بە عدم پرداخت حقوق
6دی: کارگران شرکت ساختمانسازی “کوهدشت” شهر سقز، از آغاز سال جاری تاکنون هیچ گونە حقوق و مزایایی دریافت نکردەاند. شرکت کوهدشت کە دفتر آن در محلە “سیلو”ی شهر سقز واقع گردیده، حدود یک میلیارد تومان بە کارگران شاغل در این شرکت بدهکار بودە و طی ١٠ ماه گذشتە از پرداخت حقوق معوقهی آنها امتناع کردەاست. 40 تن از کارگران شرکت کوهدشت روز چهارشنبە چهارم دیماه، بە علت عدم پرداخت حقوقشان در مقابل دفتر این شرکت تجمعی اعتراضی برپا کردند. شرکت مذبور تحت نظر سپاه پاسداران فعالیت میکند و بە کارگران گفتەاند کە اگر بە تجمع خود ادامە دهند، بە اتهام حمایت از “ضدانقلاب” از آنها شکایت بە عمل میآورند. شرکت پیمانکاری کوهدشت هماکنون پروژە ساخت خانەهای سازمانی “فاز ٢” شهر سقز را در دست دارد. هر موقع کارگران خواستار دریافت حقوق خود از مسئولین شرکت شدەاند، تنها ٣٠ تا ٤٠ هزار تومان بە آنها پرداخت کردەاند و این در حالی است کە بیشتر کارگران این شرکت متاهل و دارای فرزند هستند.
اداره کار و رفاه و تامین اجتماعی تاکنون سری به این واحد تولیدی نزده است
7دی: شرکت تولیدی پرستوی بهاران دیواندره نام تجاری (ئاژال) واقع در 7 کیلو متری مسیر دیواندره به سقز که مشغول به کار می باشد بعد از گذشت 4 ماه هنوز با کارگران خود قراردادی بر اساس قانون کار عقد نکرده و هیچ کدام از آنها مشمول قانون کار و مزایای بیمه نشده اند. در این شرکت تعداد 16 نفر کارگر مشغول به کار هستند که بعد از گذشت 4 ماه هنوز با آنها قراردادی بر اساس قانون کار بسته نشده است و هیچ کدام از آنها مشمول قانون کار و مزایای بیمه نشده اند. در طول این مدت هم مدیر کارخانه گاها با پرخاشگری و دل به خواهی آنها را بدون مزد و حق الزحمه ای بعد از 10 روز یا یک ماه از کار اخراج می کند. این کارگران از ساعت 7 صبح تا ساعت 18 به مدت 11 ساعت بدون در نظر گرفتن اضافه کار یا پاداشی و با هزینه نهار که خود کارگران آن را تامین می کنند مشغول به کار هستند. با وجود این اتفاقات در شهر کوچکی مثل دیواندره که خدا رحم کرده است بیش از این کارخانه ای در آن وجود ندارد اداره کار و رفاه و تامین اجتماعی تاکنون سری به این واحد تولیدی نزده است و جویای محیط کاری آن نیز نبوده و تازه با حضور خبرنگار ما از این موضوع آگاهی پیدا کرده است.
اخراج جمعی از کارگران شرکت پیش تنیده
بنا به خبر ارسالی در تاریخ 1/10/92 کارفرمایان شرکت پیش تنیده واقع در 4 کیلومتری جاده ی سنندج به کامیاران تعداد 15 نفر از کارگرانش را به بهانه ی واهی کمبود بودجه و نبود فروش محصولات تولیدی از کار بیکار کرد. این کارگران دارای سوابق کاری بین 3 تا 15 سال میباشند.
کمیتهی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری
برگزاری جلسه ی دادگاهی افشین ندیمی و مهرداد صبوری- ٦ سال حبس تعزیری برای افشین ندیمی و ٨ ماه حبس تعزیری برای مهرداد صبوری
طبق گزارش رسیده، روز چهارشنبه 4/10/92 افشین ندیمی و مهرداد صبوری دو تن از اعضای بازداشتی کمیته هماهنگی که مدت 50 روز است را در بازداشت اداره ی اطلاعات شهرهای کامیاران و سنندج به سر می برند، در شعبه ی یکم دادگاه انقلاب اسلامی شهر سنندج به ریاست قاضی بابایی به صورت فرمایشی و بدون سپری کردن جلسه ی بازپرسی، و در غیاب وکلای مدافعشان دادگاهی و محکوم گردیدند. قاضی مربوطه با استناد به اتهامات وارده ی اداره ی اطلاعات و دفاع متهمان از حقانیتِ فعالیت و عضویتشان در کمیته هماهنگی، آنان را به اتهام تبلیغ علیه نظام، با عضویت در کمیته ی هماهنگی مجرم دانسته، و با صدور احکامی ناعادلانه آنان را روانه ی زندان مرکزی شهر سنندج نمود. قاضی بابایی با نقض صریح قوانین مربوط به آزادی فعالیت تشکل های صنفی، افشین ندیمی را به جرم عضویت در کمیته هماهنگی به پنج سال، و تبلیغ علیه نظام به یک سال، و مجموعاً شش سال حبس تعزیری محکوم؛ و مهرداد صبوری را به جرم عضویت در کمیته هماهنگی به چهار ماه، و تبلیغ علیه نظام به چهار ماه دیگر، و مجموعاً هشت ماه حبس تعزیری محکوم نمود؛ که این موضوع بار دیگر، سندیت این ادعا را به اثبات می رساند که احکام صادره در دادگاه های ایران عمدتاً متأثر از سلایق اشخاص ذی نفوذ می باشد، و قوانین قضایی فاقد اعتبار لازم بوده و تنها در کتاب ها و رساله های فرمایشی نمود عینی خواهند یافت. کمیته هماهنگی ضمن پشتیبانی مجدد از مواضع افشین ندیمی و مهرداد صبوری و دیگر فعالین کارگری دربند، خواهان پایان بخشیدن به هر سطحی از فشار به تشکل ها و فعالین کارگری و کارگران پیشرو بوده، و آزادی بدون قید و شرط تمامی این عزیزان را در اسرع وقت خواستار می باشد. کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری 4/10/92
افزایش قیمت گاز خانگی.
افزایش سرسام آور قیمت گاز خانگی در شهر سنندج و روستاهای تابعه. این افزایش قیمت در حالی صورت گرفته که طی هفته های گذشته و با افزایش برودت هوا در فصل زمستان، فشار گاز در شهرها و روستاهای غرب ایران، مردم را با مشکلات فراوانی روبرو ساخته است.
بخاری نفتی جان دانش آموز سردشتی را گرفت
حادثه عصر روز شنبه 7 دی ماه در یک واحد مسکونی در روستای قرویس دهستان آلان سردشت و بر اثر نشت نفت از بخاری که موجب آتش گرفتن آن شد روی داد. در این حادثه آتش بخاری بلافاصله به دیگر نقاط این واحد مسکونی سرایت کرد و آتش سوزی باعث مرگ نوجوان سردشتی شد.
ناامنی جاده ها!
سەشنبە دهم دیماه، بر اثر سانحە رانندگی کە میان یک دستگاه پژو و یکیاز ماشیهای ادارە راه شهر تکاب بە وقوع پیوست، دو نفر بە نامهای “فرهاد پوریان ” ساکن روستای “حسنآباد” و یک شهروند دیگر ساکن روستای “قسقاپان” کە هویتش نامعلوم میباشد جانشان را از دست دادند. جادە میان تکاب بە روستای حسنآباد ، بیش از ٢ سال است کە جهت تعمیر از سوی ادارە راه سازی این شهر تخریب و بە بهانە نبود بودجە بە حال خود راها شدە است و این در حالی است کە طول این جادە تنها ٥ کیلیو متر میباشد. بە گفتە ساکنین این روستا، تنها در مدت ١ سال گذشتە بیش از ١٠ سانحە رانندگی در این جادە روی دادە است کە منجر بە کشتە شدن چندین شهروند بە نامهای شهاب حسینی، کاک اللە، ایوب غلامی شدە و چندین شهروند دیگر نیز زخمی و معلول شدەاند.
زندان و دستگیری
مهاباد: قاسم احمدی روزنامهنگار و فعال فرهنگی ساکن شهر مهاباد که به ٢ سال حبس تعزیری محکوم شده بود، طی روزهای گذشته برای گذراندن دوران محکومیتش خود را به بخش اجرایی احکام دادسرای شهر مهاباد معرفی نمودە است. قاسم احمدی یکی از فعالین دانشجویی و همچنین سردبیر فصلنامهی دانشجویی “روژف” بود که در دانشگاه تهران منتشر میشد، این فصلنامه در بیستم فروردین ماه سال ١٣٩٠، توسط مسئولان امور فرهنگی دانشگاه تهران توقیف شد.
قاسم رحیمی آذر زندانی سیاسی اهل شهرستان بوکان، پس از اتمام دوران محکومیتش از زندان آزاد گردید این فعال سیاسی اسفندماه ٨٩ از سوی نیروهای امنیتی شهر بوکان بازداشت و در محاکمههای اولیه در دادگاه به اتهام همکاری با یکی از احزاب کُرد اپوزیسیون حکومت اسلامی ایران به هشت سال حبس محکوم که سپس این حکم از سوی دادگاه تجدیدنظر استان به چهار سال کاهش یافت. قاسم رحیمی آذر در دوران زندان دچار بیماری سل شده بود و مسئولان زندان مرکزی مهاباد بدون توجه به وضعیت نامناسب جسمی وی، او را به قرنطینه منتقل کردهبودند. این زندانی سیاسی در اعتراض به بیتوجهی مسئولان این زندان، چندین بار در زندان دست به اعتصاب زده بود.
کیوان کریمی فیلمساز و کارگردان ساکن شهرستان بانه که بیست و چهارم آذرماه سال جاری در تهران بازداشت شده بود، روز یکشنبه هفتم دیماه با تودیع وثیقه از زندان آزاد گردید.
گفته میشود کیوان کریمی به اتهام “امنیتی” از سوی نیروهای اطلاعاتی حکومت اسلامی ایران بازداشت شده بود.
ماهواره ها را جمع کردند
نیروهای انتظامی حکومت اسلامی ایران ، در روستاهای “گرگآبی، قلعەرضا، حسنآباد و شهرک حسنآباد” کە در مسیر روانسر بە کرمانشاه واقع شدەاند، دهها دستگاه گیرندە ماهوارە را ضبط و توقیف کردند. این نیروها بدون مهلت قانونی وارد این روستاها شدە و اقدام بە ضبط گیرندە ماهوارەهای آنها کردەاند.