نسرین رمضانعلی و نظرش در سمینار حمید تقوایی
نادر بکتاش
18/11/2012
امروز در فرانسه انتخاباتی درون حزبی برگزار شد. انتخابات حزب UMP ، «اتحاد برای یک جنبش مردمی»، حزب سارکوزی که بعد از شکستش در انتخابات ریاست جمهوری اخیر دنبال یک خط سیاسی و یک رهبر، رئیس حزب، میگشت، برگزار شد. مبارزه انتخاباتی دو کاندیدا و طرفداران هر یک، به شدت داغ و آتشین و تند شد. تا این لحظه که این متن نوشته می شود، مشخص شده است که شمار شرکت کنندگان، اعضا رسمی و کارت دار حزب، بالاتر از حد پیشبینی ها بوده است، رقابت فشرده است و نتیجه هنوز حدود ساعت 22 به وقت اروپا غیرقابل پیش بینی. دو خط نماینده شده به نحو رادیکالی، طبعأ در چارچوب توافقات پایهای نظری و برنامه ای، دارای اختلاف هستند. در دوره هایی دو کاندیدا با هم در یک دولت وزیر بوده اند. چند دهه با هم، شانه به شانه، برای اهداف و آرمان حزبشان فعالیت جانانه کرده اند. در میانه روز در اخبار میگفتند که در جنوب فرانسه ظن تقلب وجود دارد. اما تا کنون هیچ کدام از چهرههای شناخته شده این حزب این مساله را تبدیل به پیراهن عثمان نکرده، روی پشتبام نرفته و داد نزده که : ایهالناس، رفیق حزبی تا چند ساعت پیشم میخواهد سرمن و شما کلاه بگذارد.
چند سال پیش همین مساله در یک انتخابات مشابه درونی حزب سوسیالیست پیش آمد، قدری با هم دعوا و از هم انتقاد کردند، اما یک حزب بودند و خیلی سریع قال قضیه را کردند و تمام شد. آمریکا را هم در چند سال پیش فراموش نکنیم که اوباما و کلینتون رقیب بودند، بعد از انتخاب اوباما در مبارزه درون حزبی، کلینتون جانانه ازش دفاع کرد و بعد هم وزیر خارجه او ـ یکی از مهمترین مناصب دولتی ـ شد.
*****
فیلم سمینار حمید تقوایی را در روزنه و مبارزان کمونیست دیدم. دغدغه خاطر، و بسیار بیشتر از آن، ضرورت سیاسی ـ عملی و انسانی و تاریخی اتحاد و سازمان یابی رادیکال ترین گرایش سیاسی ایران برای آمادگی مقابله ای کاملأ محتمل و قریب الوقوع با یکی از خونریزترین رژیم های سیاسی سرمایه داری تاریخ چندین و چند دهه اخیر دنیا، نقطه حرکت حمید تقوایی بود. من کاملآ با آن موافقم. این سمینار در سایتهایی که در زیر لینک شان آمده، قابل دیدن است.
همین جا بگویم که دو سه روز پیش از برگزاری سمیار، در حالی که کوچکترین اطلاعی در مورد مضمون نظرات و پیشنهادات حمید تقوایی و ارتباطات قبلی با دیگر اجزاء مختلف حزب کمونیست کارگری تأسیس شده توسط منصور حکمت (و جدا شده از هم بعد از مرگ او) نداشتم، مطلبی http://www.rowzane.com/index.php/articles-archiev/172-1391-02-25-20-08-06/11595-b.html در این زمینه نوشتم که در روزنه و مبارزان کمونیست درج شد. در یک کلام: پیشنهاد من یک «دوره نامزدی» بود حول چند همکاری موقتی و امتحانی. میتوانست و میتواند به عشق (در این مورد: مجدد) و ازدواج بکشد، میتواند به پس دادن حلقه ها و ختم همکاریها برسد. بستگی به عمق سیاسی بودن و درجه پختگی بازیگران دارد. و نیز نقشه عمل و پیشروی اصلاح طلبانه.
راستش آن چه را که از برخی شنیدم، خیلی بیشتر از موافقت یا مخالفت شگفتی و حیرتم را برانگیخت. مدال طلا بی تردید به نسرین رمصانعلی می رسد. در اوائل دهه هشتاد میلادی در سیته پاریس ـ در فضای داغ انقلاب و اوج سیاست و آن زمان هایی که از حزب الله تا چپ ترین نیروها در یک محوطه میز کتاب می گذاشتند ـ این حرفها زده میشد که «کی جزو جنبش کمونیستی است و کی نیست؟» فکر میکنم که دو دهه است که عقب مانده ترین و مالیخولیایی ترین گروههایی هم که خودشان را کمونیست و چپ اعلام می کنند، از این حرفها نمی زنند. نسرین رمضانعلی از معدود بازماندگان فاجعه گردان شوان است. من توان و ارادهاش را بعد از آنچه که بزرگترین تجربه زندگیاش شد تحسین می کنم. برای ادامه مبارزه بعد از چنین وقایعی در یک زندگی، باید چیزی بیش از اراده پولادین داشت. و بوِیژه، تمایل به نماندن در گذشته و مسائل پشت سر. کلمات و ابهامات دیگری هم منجمله «درایت» بیان شد که این احساس را میدهد که انگار شماری از رفقا در این دنیا، در تاریخ و جغرافیای محل سکونت شان، زندگی نمی کنند.
من یک ازدواج رسمی، یکی نیمه رسمی، و چند زندگی مشترک داشته ام. حتمآ این رفقای عزیز با تأسف خواهند گفت : درایت و قدرت شناخت ندارد، بیچاره!!!! قابل توجه اینکه من تنها «بیچاره» دنیا نیستم، آدمهای بی درایت که ازدواج میکنند و جدا میشوند و دو باره و سه باره …، در این دنیا کم نیستند. زنان و مردان زیاد دیگری هم هستند که لابد نسرین رمضانعلی آنها را از «قبیله و جنبش مردان و زنان مناسب ازدواج» اخراج میکند و آن دوست دیگر هم آنها را فاقد “درایت” اعلام می کند. سیاست آنچنان برای عدهای تبدیل به جمله و کلیشه و ایدئولوژی شده که هر گونه تشابه میان زندگی واقعی سیاسی و شخصی و حزبی را، هر یک با ابعادی و پیچیدگی هایی و با وجود این پرشباهت، نمیتوانند تصور کنند.
صحبتهای با حسن نیتی شد و پیشنهادتلاشهایی برای پیش رفتن در جهت نزدیکی آدمها و سازمان هایی که باید برای مؤثرتر شدن روابط و مناسباتی، حداقل در حد همین احزاب لیبرال و سوسیال دمکرات غرب، قدم بردارند.
حتی وزیر مصر هم متمدن میشود و به دنبال تصادف و مرگ استعفا می دهد. شمار زیادی از زنان و مردانی که چند دهه مبارزه کردهاند و در سالهای زیادی هم جان بر کف در راه آرمان شان مبارزه کرده اند، ظاهر خیلی جدی می گیرند، جملات پر طمطراق مونتاژ میکنند و حرفهای صد من یک غازی میزنند که گرل فرند بوی فرند های چهارده ساله اروپایی و آمریکایی ـ و امروز ایرانی وساکن ایران هم ـ به آنها می خندند.
شاید اصلیترین مشکل سیاسی ـ فرهنگی این مجموعه این باشد که نمیتواند مجموعه بودن را تحمل و هضم کند و با آن بسازد.