فاتح شیخ: به یاد همرزم گرامی عمر احمدزاده
جمعه ٦ دسامبر (١٥ آذر) در کلن آلمان با یار و همرزم گرامی عمر احمدزاده وداع کردیم. در کنار آرامگاه فرزند دلبندش نه¬به¬ز عزیز، او را به آرامش همیشگی سپردیم. همان روز در مراسمی شایسته، خانواده و جمع زیادی از یاران عمر خاطره او را به گرمی گرامی داشتند. پروانه فلاحتکار همسر و عشق زندگی عمر، زردشت و رزگار و یادگار، ایلونا و شیرین و جسیکا و روزیتا و نوه های عزیز خانواده، در میان صمیمانه ترین عواطف یاران دیرین و نوین عمر احاطه شدند. در آن مراسم من هم به یاد همرزم دیرینم چند کلامی بیان کردم، این یادداشت تتمه آن گرامیداشت است.
عمر ١٥ ساله بود که با شور و شوقی کم نظیر فعالیت سیاسی علیه رژیم شاه را آغاز کرد. سال ١۹٥۹ (١۳۳۸ شمسی) در کتابفروشی غریقی سنندج که پیشخوان آن نوعی پاتوق مخالفان وضع موجود بود، با هم آشنا شدیم. نوجوانی باهوش و پرهیجان با چهره شاد و چشمان جستجوگر. دو سال از من جوانتر بود. من یک سال بود پا به فعالیت سیاسی گذاشته بودم، به خاطر آن سه ماه زندان رفته بودم و در انتظار محاکمه در دادگاه نظامی لشکر سنندج بودم. اما به مبارزه زیرزمینی ادامه میدادم. در آن کتابفروشی عمر را به فعالیت سیاسی دعوت کردم. بی هیچ تردیدی پذیرفت و توسط او دوست هم سن و سالش علی قطبی هم بلافاصله به ما پیوست.
تابستان ١۹٥۸ (١۳۳٧ شمسی) پس از کودتای ١۴ ژوئیه و سقوط رژیم سلطنتی عراق، جنب و جوش سیاسی بیسابقه ای در کردستان عراق براه افتاده بود. حزب شیوعی عراق نیروی فعال و هژمونیک آن فضا بود. بازتاب جنب و جوش سیاسی کردستان عراق در شهرهای کردستان ایران، جو سنگین استبداد پلیسی – نظامی رژیم شاه را به درجه ای شکسته بود. سالهای پس از کودتای ٢۸ مرداد ١۳۳٢، حزب توده و حزب دمکرات در کردستان از فعالیت باز مانده بودند. با فضای سیاسی جدید، امکان برپایی و شکلگیری فعالیتهای سیاسی جدید فراهم میشد. در همان هفته های بعد از کودتای ١۴ ژوئیه، “منشورات” حزب شیوعی توسط یک فعال کمونیست پینجوینی در روابط طبیعی خانوادگی به دستم رسید و چشمم را به جو تحرک سیاسی کردستان عراق باز کرد. جوی آمیخته از آزادیخواهی علی العموم، ضدیت با امپریالیسم آمریکا و انگلیس، مبارزه علیه ستم ملی و علیه کهنه پرستی. جو سیاسی شهرهای کردستان ایران هم زیر تاثیر تحولات سریع کردستان عراق، به درجه ای تغییر کرده بود و مساعدتر شده بود.روزهای همرزمی من و عمر در چنین اوضاعی شروع شد و در امتداد رفاقتی صمیمانه به مدت ٥۴ سال ادامه یافت. ما همسفر راهی پرفراز و نشیب، پر از شور و هیجان، پر از دغدغه فکری و مشغله ادبی و فرهنگی و نهایتا پر از تحول فکری و سیاسی شدیم. آخرین دیدارمان همین امسال بود و سرشار از همدلی و خاطره شیرین بود.
عمر از همان اوان جوانی، تشنه پرشور آزادی و انسانیت بود. چند ماه پس از شروع فعالیت مشترکمان علی قطبی به طور تصادفی دستگیر شد، من برای ادامه تحصیل در دانشگاه به تهران رفتم. مدتی بعد عمر هم ناگزیر راهی کردستان عراق شد. در آنجا او با فعالین حزب دمکرات کردستان ایران آشنا و درگیر فعالیت مشترک شد. سالهای بعد، آن جمع به زیرمجموعه حرکت مسلحانه بارزانی و پارتی بدل شد. شجاعت و فداکاری عمر در آن دوره زبانزد همرزمانش بود. اما آن محیط و آن فضای فعالیت، پاسخگوی تشنگی اش برای آزادی و انسانیت نبود. در جریان شکاف میان بارزانی و دفتر سیاسی پارتی (ابراهیم احمد و جلال طالبانی)، عمر به جناح دفتر سیاسی تمایل پیدا کرد و به خاطر آن، توسط جریانی که در آن فعال بود زندانی شد. او شجاعانه در برابر اذیت و آزار ایستاد، زیر بار فشار نرفت و به اعتقاد و قناعت سیاسی خود پشت نکرد. بعد از چند ماه آزاد شد و با گروهی از دوستان وهمفکرانش تشکل دیگری بنا نهادند. بعد از اینکه جناح دفتر سیاسی زیر فشار نظامی بارزانی ناگزیر به خروج از کردستان عراق شد، به ایران بازگشت و با وساطت دوستانش در جناح دفتر سیاسی، توانست از تعقیب معاف شود و زندگی زحمتکشی در میان مردم منطقه زادگاهش را از سر گیرد.
عمر پس از بازگشت به ایران و سکونت در “نگل” با اینکه شدیدا تحت نظر ساواک بود، از مبارزه و آگاهگری در میان زحمتکشان دست نکشید. به همین خاطر در میان مردم منطقه وجهه و محبوبیت فراوانی به دست آورد. عمر سپس با پروانه ازدواج کرد و چند سال بعد به شهر مریوان نقل مکان کردند. در این شهر عمر از کانال شغل عریضه نویسی، ارتباط وسیعی با مردم اعماق جامعه داشت و گرهگشای مشکلات زندگی مراجعانش بود. رابطه همرزمی ما در این دوره مجددا محکمتر از گذشته رشد میکرد و فشرده تر میشد. عمر انسان آزادیخواه رادیکالی بود که پابپای تحولات جامعه، مدام از وضعیتی که در آن بود عبور میکرد. در این راه مشکلات و دردسرها را پشت سر میگذاشت و از نظر فکری و سیاسی پیش میرفت. انقلاب ٥٧، مبنای اجتماعی و تاریخی جدیدی برای جامعه ایران و نقطه عطف سیاسی تعیین کننده ای برای مبارزه آزادیخواهانه فراهم ساخت. حضور قدرتمند کارگر و به صحنه آمدن یک کمونیسم انقلابی و اجتماعی در محیط زندگی و فعالیت سیاسی عمر، آن مقطع سرنوشت ساز بود که باعث شد با قناعت فکری و سیاسی روشنی کمونیسم را انتخاب کند و آن را چراغ راه آینده خود سازد. انتخابی که در امتداد زندگی عمر احمدزاده همچون رگه ای تابناک و رهنما تا پایان عمرش ادامه یافت.
“من کمونیستم!”
این جمله ای بود که عمر احمدزاده در یک صحنه پرمخاطره رویاروئی با ارتجاع منطقه، قاطعانه و شجاعانه بر زبان راند و با قاطعیت خاص خود با تکیه به محبوبیت و نفوذ اجتماعی اش، عناصر مرتجع را عقب نشاند. واقعیت مبارزه طبقاتی دوران معاصر ایجاب میکند که هر انسان آزادیخواه پیگیری در ادامه مبارزه خود بتواند قدم در بزرگراه فعالیت کمونیستی بگذارد و از میان جنبشها و جریانات سیاسی موجود، کمونیسم را انتخاب کند. بویژه در شرایطی که یک جریان متشکل کمونیسم انقلابی، اجتماعی، روشن بین در صحنه سیاست جامعه و در معادلات جدال طبقاتی جاری حضور فعال و قدرتمند داشته باشد. حضور یک چنین کمونیسم انقلابی پیگیر و قدرتمندی در گرماگرم جدالهای انقلابی و طبقاتی سال ٥٧ و دوره انقلابی بعد از آن، به هزاران مبارز آزادیخواه همچون عمر احمدزاده امکان داد که قامت برافرازند و راه مبارزه کمونیستی را در پیش بگیرند. عمر از همان نخستین روزهای تحرک انقلابی پاییز ٥٧ و در جریان تدارک اولین تظاهرات توده ای در شهر مریوان، دوش به دوش دیگر فعالین کمونیست و انقلابی با روحیه ای پرشور به میدان آمد، خطر پذیرفت و نقش ایفا کرد. ظرف سی و پنج سال گذشته عمر احمدزاده یک لحظه از جدال با ارتجاع اسلامی حاکم بر ایران باز نایستاد سالها در صف مبارزه کمونیستی و جنبش انقلابی نبرد کرد و پس از مهاجرت به آلمان هم تا پایان عمر، در همین راستا زندگی و مبارزه و مراودات اجتماعی خود را ادامه داد.
بیان مشروح مبارزات و زندگی این مبارز کمونیست، این شخصیت محبوب و بزرگوار نیازمند مجالی دیگر است که امیدوارم ما همرزمان قدیمی و صمیمی او با یاری خانواده گرامی احمدزاده و یاران و دوستدارانش، بتوانیم نوشته ها واشعار و شرح حال زندگی پرافتخار او را گردآوری کنیم و در دسترس عموم بگذاریم. عمر احمدزاده انسان بزرگواری بود، از خود بزرگی و بزرگواری به یادگار گذاشت. شخصیتی محترم و دوست داشتنی بود، از خود احترام و دوست داشتن بجا گذاشت. همسر، پدر، پدربزرگ و یار و یاوری آرام و صمیمی و مهربان بود، به بازماندگان و یارانش آرامش و صمیمیت و مهربانی آموخت.
یادش همیشه زنده و گرامی است.
دسامبر ٢٠١۳ – آذر ١۳۹٢