در گرامیداشت خاطره های عمر احمدزاده
با عمر احمدزاده در رادیو صدای انقلاب ایران( رادیو کومه له) از اوائل سال ۱۳۶۳ به مدت بیش از یک سال همکار بودم. آشنائی از نزدیک من با عمر از همین دوران آغاز شد و با آرمانها و اهداف سیاسی و فکری و فرهنگی همان دوره ها گره خورد. تاریخ و سابقه و پیشینه گذشته ما در دورانهای قبل هر چه بود، آنچه حتی در ابعاد شخصی، پیوندهای عاطفی مان را محکم تر میکرد، همان باور و اعتقاد قلبی به فعالیتی بود که به آنها باور داشتیم. عمر احمدزاده، اما، انگار مهارت زیادی در عجین کردن سیاست با متن زندگی و مناسبات انسانی و صمیمانه داشت. برداشتن مرز و حدود مناسبات شخصی و خانوادگی در رفاقت های سیاسی از جانب عمر، چنان بدیهی به نظر می آمد که انسان های پیرامون و همکار با او خود را عضوی از خانواده او حس میکردند.
مرگ او برای من بسیار سنگین بود. میدانستم که پس از مرگ پسر نوجوان او “نه به ز”، تکیه گاه عاطفی محکمی برای فرزندانش زردشت و یادگار و رزگار و بویژه پناهگاهی برای پروانه خانم، همسر محترم او و مادر داغدیده نه به ز خواهد بود. از این نظر، مرگ عمر با تمام سنگینی اش بر ما همه دوستان و یاران قدیم و جدید او، بر این نزدیکان گران تر خواهد بود. امیدوارم این عزیزان، زیر بار این فقدان بزرگ، کمر راست کنند، و با همان روحیه ای که عمر را به “ادامه زندگی” امیدوار ساخت، پنجه در پنجه غم و اندوه افکنند. از صمیم قلب به پروانه خانم، زردشت، رزگار و یادگار و نسلیت میگویم.
۶ دسامبر ۲۰۱۳
ایرج فرزاد
و از طرف فهیمه قطبی