نگاه هفته: مجموعه ای از رویدادهای هفته در شهرهای کردستان

نگاه هفته: مجموعه ای از رویدادهای هفته در شهرهای کردستان
نسان نودینیان
در یک ماه گذشته فضای اعتراضی شهرهای کردستان(بویژه مریوان، سقز و سنندج) پر التهاب سپری شد. اعتراض به اعدامهای اخیر خشم و نارضایتی توده ای مردم در این شهرها را بیشتر و مردم در اشکال مختلف و رادیکالی دست به مبارزه زدند. و همزمان در سایر شهرها در ایران و بویژه در تهران اعتراض به اعدام به مساله سیاسی بخشهایی از مردم ناراضی تبدیل شد. و از چند روز گذشته چند تجمع اعتراضی علیه اعدامها توسط خانواده های محکوم به اعدام در مقابل مجلس شورا اسلامی برگزار شده است. و اخیرا فعالان سیاسی ـ مدنی داخل کشور «کارزار لغو گام به گام اعدام» را اعلام کرده اند. اعلام این کارزار با اسامی هر ترکیبی که خود زمانی از مشاورین اصلی «خامنه ای» بوده باشد، نیز اقدامی در جهت خواست و مطالبه سیاسی و انسانی میلیونها انسان شریف و ازادیخواهی است که اعلام کرده اند، مخالف اعدام هستند. مبارزه علیه مجازات اعدام به جنبش و تحرک سیاسی ـ انسانی تبدیل شده است. مردم شهرهای کردستان در چند ماه گذشته در صف اول این اعتراض علیه اعدام قرار گرفته اند. ما مردم شهرهای کردستان را فرا میخوانیم در اشکال اعتراضی و در سطح سراسری در اعتراض به اعدام به اقدامات ابتکاری از قبیل جمع آوری امضا، جمعات سراسری دست بزنند.

3 فعال سیاسی در زندان مرکزی اورمیه محکوم شدند.
روند صدور حکم حبس برای فعالان مدنی و سیاسی از شهرهای کردستان همچنان ادامه دارد و در این راستا 3 فعال سیاسی دیگر اهل شهرهای سلماس، مهاباد و اورمیه روانه زندان شدند. «احمد قربانی» اهل سلماس، «فرهاد آریایی» اهل مهاباد و «جواد یوسف‌پور» اهل اورمیه که تابستان گذشته توسط نیروی امنیتی رژیم ایران دستگیر شده بودند، پس از گذشته چندماه حکم‌شان صادر و به زندان مرکزی اورمیه منتقل شدند «احمد قربانی به 2 سال»، «فرهاد آریایی به 7 سال» و «جواد یوسف‌پور به 2 سال حبس» محکوم و به زندان مرکزی اورمیه منتقل شدند. زندان مرکزی اورمیه یکی از زندان‌هایی است که دهها زندانی سیاسی در آن نگهداری می‌شوند و فشارها و شکنجه‌های فیزیکی و روحی زیادی علیه آنها اعمال می‌شود.

٢ نفر در شهرهای رشت و یزد اعدام شدند
سازمان زندان‌ها و اقدامات تأمینی در زندان لاکان رشت مسعود حسن‌پور را اعدام کرد.
این زندانی که ٥ سال گذشته را در حبس بسر برده بامداد روز شنبه، دوم آذرماه به دار آویخته شده. وی از اهالی روستای “گرده‌بلیچ” از توابع بخش ترگور ارومیه می‌باشد. همچنین روز سی‌ام آبان‌ماه یک زندانی دیگر به نام “عزیز عطایی” اهل شهرک زیوه از توابع ارومیه در محوطه زندان یزد به دار آویخته شده بود.

بهنام ابراهيم زاده:آقای ربيعی کارگران گول شعار‌ها و سياست‌های عوامفريبانه شما را نميخورند! وعده‌هايی‌که هنوز خاک ميخورند ، توسعه اقتصادی ، بهبود شرايط معيشتی مردم ، ايجاد اشتغال ، کاهش نرخ بيکاری ، منزلت بخشيدن به جامعه کارگری ، افزايش دستمزد کارگران و ۱۰‌ها وعده ديگر دولت روحانی و وزير کارش است که نه تنها عملی‌نشد بلکه روز به روز به مشکلات طبقه کارگر افزوده هم شد! قابل کتمان نيست که به دليل بی‌تدبيری‌ها شخص‌های اقتصادی فرو ريخته اند ، بيکاری افزايش يافته ، بسياری از جوانان جويای کار به ارتش ذخيره بيکاران پيوسته اند ، آسيب‌های اجتماعی افزون تر شده و به طور کلی‌منظر روانی‌جامعه به هم خرده و هيچ چيز سر جای خودش قرار نگرفته است. طبقه کارگر هر روز بيشتر از قبل با وجود ناکار آمدی‌های اقتصادی و اشتغال زير فشار گرانی و تورم قرار گرفته است ، فضای سرکوب و اختناق در قبل کارگران و فعالين کارگری و اعتراضات به حق کارگران به شدت افزايش يافته است ، بازداشت ، شکنجه و زندان کارگران و فعالين کارگری به شدت افزايش يافته است ، زندان‌ها پر از کارگران و فعالين کارگری است که در دفاع از حق خود و هم طبقه‌ای‌های خود به زندان محکوم شده اند. آقای ربيعی کارگران اين قشر زحمتکش ، فهيم و آگاه گول شعار‌های عوامفريبانه شما و امثال شما را نميخورند ، شما که سابقا در کار امنيتی بوده‌ايد و در بازداشت ، شکنجه و سرکوب فعالين کارگری و ربودن نان از سفره طبقه کارگر ايران نقش به سزايی داشتيد و هميشه در راستای منافع سرمايه حرکت کرده و می‌کنيد. آقای ربيعی شما که قبل از وزير شدن وعده بهبود شرايط زندگی‌و معيشت طبقه کارگر ايران را می‌داديد اما همچنان سياست شما در قبال کارگران و تشکل‌های مستقل کارگری همان سياست سرکوب و اختناق است و فشار روز افزون بر طبقه کارگر و فعالين کارگری و زندانی کردن فعالين کارگری که تنها در راستای ايجاد تشکلات مستقل خودشان گام برداشتند که حق کارگران است که تشکلات مستقل خود را ايجاد کنند. بله آقای ربيعی با اشاره به همين مواردی که در بالا برشمردم باز هم ميگويم که طبقه کارگر ايران و فعالين جنبش کارگری گول شعار‌های عوامفريبانه شما را نميخورند و برای بهبود شرايط خود به قدرت و اتحاد طبقاتی خود باور دارند! بهنام ابراهيم زاده
بند ۳۵۰ زندان اوين سوم آذر ۱۳۹۲

بهنام ابراهيم زاده:کودکان کار و خيابان را دريابيم! اسمشان کودک بود اما شهرتشان کودکان کار و خيابان ، به آنها  می‌گويند که باعث تباهی هستند و چهره شهر را خراب کرده اند و هزار و يک واژه ناشايست ديگر را به اين کودکان نسبت ميدهند. آن روز‌هايی‌که در کنارشان بودم کنار اتوبوس‌های بين شهری و درون شهری در ترمينال خاوران ، ترمينال جنوب يا غرب و يا ايستگاه اتوبوس شهر ری  يا کوره‌های آجر پزی و يا هر جای ديگر که رؤيت می‌شدند مدام با خودم فکر می‌کردم که چرا کسی‌به فکر اين کودکان نيست و چرا بايد به جای آموزش و داشتن يک زندگی‌مرفه  و شاد آواره کوچه و خيابان باشند و يا در شرايط سخت کوره پزخانه‌ها و ديگر محيط‌های صنعتی به کار سخت و تقات فرسا مشغول باشند. آری اين واقعيت تلخ نظام سرمايه داری است که حتی کودکان هم در آن از هيچ گونه شرايط مناسبی برخوردار نيستند و صاحبان سرمايه فقط و فقط به فکر ارزش اضافه هستند و فرقی‌نميکند که اين ارزش اضافه را چه کسی‌توليد می‌کند ، کودک ، زن و مرد هيچ فرقی‌نميکند. آن بخش از کودکانی هم که در خيابان مشغول هستند و کارهايی را انجام ميدهند که از نگاه جامعه به آنها کار‌ها يا شغل‌های کاذب می‌گويند هم در واقع کارگران کوچکی هستند که از طبقه کارگر می‌آيند و ماهيتا از طبقه استثمار شونده هستند شايد در عمل کارگر صنعتی نباشند اما وجه مشترک آنها با کودکانی که در بخش صنعت و توليد کار ميکنند اين است که آنها هم مجبورند برای به دست آوردن لقمه نانی و يا کمک خرجی خانواده و يا حتی به عنوان سرپرست و تنها نان آور خانواده تن‌‌های ضعيف و کوچک خود را به خيابان بزنند تا بتوانند زندگی‌امروز را بفروشند برای به دست آوردن نان فردا ، حال می‌خواهد  نشستن پشت ترازو باشد يا فروش آدامس و فال. کودکان کار و خيابان را دريابيم و نگذاريم که تن‌ضعيف و دنيای کودکانه آنان زير بار سود اندوزی سرمايه داران و صاحبان صنايع و يا بی‌تدبيری مسٔولان به فراموشی سپرده شود ، بايد تلاش کنيم برای ساختن دنيايی که شايسته کودکان باشد ، دنيايی شاد ، آزاد و برابر! بهنام ابراهيم زاده  زندان اوين ، بند ۳۵۰
بيست و نهم آبان ۱۳۹۲

مرگ کارگرفصلی درپی حفر چاه در خیابان ساحلی بوکان
4آذر: حفر چاه در خیابان ساحلی بوکان قربانی گرفت و یک کارگر شاغل در چاه‌بر اثر گرفتارشدن با لوله‌های بُتنی در شهر بوکان جان خود را از دست داد. سوم آذرماه اشتغال یک کارگر فصلی در حفر چاه یکی از خیابان‌های شهر بوکان، مرگ وی را درپی داشت. هویت این کارگر عثمان امینی است و حادثه در خیابان “ساحلی” شهر بوکان روی داده است. این کارگر به هنگام بارگذاری لوله‌های بتنی در داخل چاه دچار حادثه‌ی کار شده.
این دومین قربانی چاه‌های خیابان ساحلی بوکان می‌باشد. پیشتر نیز یک کودک خردسال در حین بازی به داخل چاه افتاد و جان سپرد.
2کارگر ارومیه‌ای در کُردستان عراق جان باختند
2آذر: حادثه زمانی روی داده که این دو کارگر روز بیست و هشتم آبان‌ماه درحال پاکسازی یک تانک حمل نفت در پالایشگاه شمامک واقع در حوالی اربیل بودند که بر اثر گازگرفتگی جان سپردند. هویت این دو برادر، صلاح ٣٤ ساله و علی ٢٢ ساله فرزندان عبدالرزاق عنوان شده است.

دیدار جمعی از فعالین کارگری با خانواده های “افشین ندیمی” و “مهرداد صبوری”
به گزارش رسیده روز یکشنبه ٩۲/۸/۲۶ جمعی از فعالین کارگری و اعضای کمیته هماهنگی سنندج با خانواده های “افشین ندیمی” و “مهرداد صبوری” فعالین کارگری بازداشتی شهر کامیاران دیدار کردند.  آنان بازداشت غیرقانونی و بی دلیل این فعالین کارگری را محکوم کرده و ممانعت مقامات امنیتی از ملاقات و حتی تماس تلفنی نامبردگان با خانواده هایشان را عملی ضدانسانی خواندند؛ و ضمن حمایت از خانواده دستگیر شدگان، خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط افشین ندیمی و مهرداد صبوری شدند.
١١ نفر جان خود را از دست دادند
در آبان‌ماه سال 1392، ١٢ کارگر در مراکز کار و تولیدی در کردستان ایران به دلیل حادثه‌کار و دیگر حوادث ناشی از آن، قربانی شدند که از این مجموع ١١ نفر جان خود را از دست دادند و یک نفر نیز مجروح شده است. هفته‌گذشته روابط عمومی اداره‌کل پزشکی قانونی استان آذربایجان‌غربی از مراجعه ٥٧١ مورد مربوط به حوادث کار طی شش ماهه‌نخست امسال خبر داد و گفت: این تعداد مراجعه‌کننده ١٢درصد افزایش نسبت به مدت زمان سال گذشته را نشان می‌دهد.(منبع کردپا)

روز سه یکشنبه سوم آذر ماه 1392 محمد کعبی در شهر سقز بدلیل بیماری قلبی جانباخت. محمد کعبی برای ما و مردم شهرهای سقز و سنندج چهره ای آشنا و دوست داشتنی بود. کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری ایران درگذشت آقای محمد کعبی را به همسر، فرزندان و بستگان وی و دوستان و آشنایان دیگر تسلیت می گوید. ستون نگاه نوشته ای از رفیق پروین کابلی را در ارتباط با محمد کعبی نوشته است را منتشر میکند. برای رفتن محمد کعبی( کاک حمه)پروين کابلى: محمد کعبی هم رفت. این خبر را دوست مشترکی امروز به من داد. قلبم یک لحظه ایستاد و تمام روز را به مرور خاطرات خوبی که با این انسان هوشمند، شریف و مهربان داشتم گذراندم. با کاک حمه در جمعیت کردهای مقیم مرکز تهران  در دوران انقلاب آشنا شدم. روزی به محل انجمن رفتم منشی دفتر گفت که کسی منتظر شماست. از کردستان آماده و میخواهد با شما ملاقات کند. مثل اینکه کومله است. وقتی خودم را معرفی کردم و با وی دست دادم از همان لحظه اول دریافتم که با انسانی مهربان و بزرگوار آشنا شده ام. کاک حمه برای ماموریت های تشکیلاتی به تهران رفت و آمد میکرد و به همین جهت دوستیمان ادامه پیدا کرد و هنگام سفر به تهران ساعتها در کافه ای می نشستیم و به بحث در مورد کومله و کردستان و زندگی از دیدگاهمان می پرداختیم.  به سقز دعوتم کرد و خانواده گرم و صمیمی اش بویژه مادرش و خواهرانش به نزدیکانم تبدیل شدند.  هنگامیکه جمهوری اسلامی به کردستان حمله نمود و نیروهای مسلح انقلاب سقز را ترک نمودند با من تماس گرفت و برای  مخفی کردن خواهرانش شهلا و نسرین کمک خواست. بدون کمترین شک و تردیدی پذیرفتم. شهلا و نسرین را در خانه دوستی در تهران حدود یکماه مخفی کردم. روزهای خوب و فراموش نشدنی ای را باهم گذارندیم. علیرغم نگرانیشان با هم بیرون میرفتیم، به مراکز مختلف خرید سر میزدیم.  نمیخواستم که در ترس و وحشت بسر ببرند. مادر دوستم مارا سه قلوهای فراری اسم گذاشته بود و هر سه نفرمان با صدای بلند به این اسم گذاری می خندیدیم.

بعد از مدتی  ماندن  در تهران بی طاقت شده بودند. میگفتند که هیچ گناهی مرتکب نشده اند و میخواهند برگردند.  تمام تلاشم را نمودم که از رفتنشان به کردستان جلوگیری کنم ولی موفق نشدم. روزی که رفتند با گریه از هم جدا شدیم. آنها هم نگران بودند ولی خوشحال که به میان عزیزانشان برمیگردند. یادم نیست که چه مدت گذشت. چند روز، یک هفته ، کمتر و یا بیشتر ، کاک حمه  تماس گرفت و گفت که نسرین وشهلا را دستگیر کرده اند.  باید برایشان وکیل پیدا کنید. حتما حتما، تنها کلماتی بود که از دهانم خارج شد.  دو نفری پشت خط هر کدام درغرق در افکارمان  سکوت کردیم. هر دونگران. در عرض کمتر از دو روز وکیلی را قانع کردم که وکالتشان را به عهده بگیرد. بلافاصله با کاک حمه تماس گرفتم. گفت دیر شده است. دیروز اعدام شدند.  کاک حمه را بعدا در کردستان ملاقات کردم. سرنوشت هر کداممان چیز دیگری شد. ولی هر از چندی که راهمان یکی می شد با هم گپی میزدیم و یادی از گذشته میکردیم. کاک حمه برای همیشه  با متانتش، صبوری و مهربانیش در قلبم خواهد ماند.  25نوامبر 2013

یک دختر ١٣ ساله در سردشت خودکُشی کرد.
شامگاه یکشنبه، سوم آذرماه دختری ١٣ ساله به نام ماریا ریحانی فرزند خضر در یکی از روستاهای شهرستان سردشت با حلق‌آویز نمودن خویش اقدام به خودکُشی کرد. این دختر نوجوان از اهالی روستای “قلعه‌رش” است. یک منبع مطلع ضمن تأیید این خبر به خبرنگار کُردپا گفت: ماریا هیچگونه مشکل روحی ـ روانی نداشته و نیمه شب یکشنبه به بهانه خرید شارژر موبایل و بدون اطلاع مادر و خواهرش در زیرزمین منزل با حلق آویز نمودن خویش به زندگی خود پایان داده است. “ماریای ١٣ ساله به هنگام خودکُشی تمامی کلید اتاق‌های منزل را بهمراه داشته و آن را بر روی اعضای خانواده بسته بود”. طی چند ماه گذشته سن خودکشی در مناطق کُردنشین ایران بطور غیرمنتظره کاهش یافته و در این باره چندین کودک از طریق خودکشی به زندگی خود پایان داده‌اند. در اردیبهشت ماه امسال یک کودک ١٠ ساله در شهر ارومیه به دلایلی نامعلوم با اقدام به خودکشی به زندگی خود پایان داد. همچنین بیست وچهارم اردیبهشت امسال یک نوجوان ١٥ ساله ایلامی بدلیل اختلافات خانوادگی با حلق آویز نمودن خویش اقدام به خودکشی کرد و به زندگی خود پایان داد. در خرداد ماه امسال نیز یک دختر ١٠ ساله به نام صفورا سعیده ساکن روستای “پسوه” پیرانشهر که یک ماه پیش اقدام به خودسوزی نموده بود به دلیل جراحات ناشی از سوختگی در یکی از بیمارستان های ارومیه جان خود را از دست داد.