این سرنوشت همه زنان کارگر در ایران است
فرهاد شعبانی
روز دوشنبه 25 نوامبر برابر با چهارم آذرماه، سالگرد مبارزه با خشونت علیه زنان، مطابق روتین روزانه در حال مطالعه روزنامه ها، سایتها، و خبرگزاریهای ایران بودم. در سایت خبرگزاری کار ایران ( ایلنا) نامه یک زن کارگر توجه ام را بخود جلب کرد و آنرا چند بار با دقت مطالعه کردم. همین جمعه گذشته بود که در برنامه افق جنبش کارگری از تلویزیون کومه له در گفتگوئی که با مهمان برنامه ام مهرنوش شفیعی داشتم، خشونت علیه زنان در محیط کار و خشونت اقتصادی علیه زنان را در کانون توجه گفتگوی برنامه قرار داده بودم. نامه فاطمه حسنی تایپیست اداره منابع طبیعی علی آباد کتول در استان گلستان که یک نهاد دولتی است تائیدیه ای بر توجه ویژه ام به خشونت علیه زنان در محیط کار و خشونت اقتصادی علیه زنان بود. به این دلیل و بعلت اینکه سرنوشت فاطمه حسنی، سرنوشت کنونی میلیونها زن کارگر در بازار کار ایران است، و دولت و کل نظام یکی از اصلی ترین ابزارهای اعمال خشونت علیه زنان است؛ هرچند با دو خط آخر نامه فاطمه حسنی مخالف هستم اما تصمیم گرفتم بجای نوشتن تفسیر و یا مطلبی در باره نامه او، عین نامه اش را با این مقدمه کوتاه منتشر کنم، تا یکبار دیگر ابعاد ستمی که بر زنان کارگر در ایران می رود و مراکز کار و تولید یکی از کانونهای اصلی اعمال این ستم و خشونت طبقاتی علیه زنان است و ریشه های آن در بنیادهای نظام سرمایه داری، فرهنگ مردسالاری و مذهب نهفته است را به نمایش بگذاریم. و به این مناسبت بازهم بر این ضرورت پافشاری کنیم که ابزار زن و مرد کارگر برای رهائی قطعی از این ستم طبقاتی ایجاد تشکلهای مستقل توده ای طبقه کارگر و پیوستن به حزب طبقاتی خود، و مبارزه برای تحقق یک جامعه کمونیستی است. مطالعه این نامه را به همه شما توصیه می کنم.
حکایت ما چهارده نفر
فاطمه حسنی
چهارده نفر زن به عنوان نیروی شرکتی در ادارههای منابع طبیعی استان گلستان مشغول به کار هستیم. سیزده نفر دیگر را نمیدانم ولی من کارد به استخوانم رسیده! پنج سال است که به بهانه و وعدهٔ قرارداد منصفانه از ما بیگاری میکشند.
لیسانس ادبیات و کارشناسی ارشد مدیریت دولتی دارم و هر روز از ساعت هفت و نیم صبح تا دو ونیم عصر در اداره منابع طبیعی علی آباد کتول در قسمت دبیرخانه کار میکنم و نامه و صورتجلسه و گزارش تایپ میکنم.
حقوق من برای هفت ساعت کار روزانه در ماه فقط و فقط یکصد هزار تومان+حق بیمه تأمین اجتماعی است. فقط همین! خیلی خنده دار است نه؟ باور کردنی نیست؟ بخوانید تا باور کنید!
سال ۸۷ تحت عنوان نیروی طرح بسیج وارد اداره منابع طبیعی شدم و دو ماه به عنوان نیروی پروژهای کار کردم. اداره از کارم راضی بود و با درخواست مدیرکل و مدیر اداره در همین شغل باقی ماندم. همان زمان پایه دستمزد کارگران بین ۲۷۰ تا ۳۰۰ هزار تومان به علاوهٔ مزایای سالیانه بود.
اما حقوق ما بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ متغیر بود و البته جز بلاتکلیفی و عدم قرارداد، شکایتی هم نداشتیم. هر سال چند نامه به استاندار، نماینده مجلس، فرماندار، مدیر کل و… مینوشتیم و امید داشتیم تا قراردادی منصفانه با ما بسته شود و از این بلاتکلیفی در بیاییم. اما نتیجه نداد. تا سال ۹۰ ما را با وعدهٔ اینکه چند ماه دیگر تکلیف شما مشخص میشود گذراندیم.
اما سال ۹۰ با ما ۱۴ نفر به عنوان نیروی شرکتی قرارداد بستند و به جای بخشی از حقوق، برای ما حق بیمه پرداخت کردند. با محاسباتی که داشتند حدود ۱۲۰ هزار تومان به عنوان مابقی حقوقمان به صورت نقدی پرداخت میکردند و در ازای آن رسید مکتوب دریافت میکردند.
از آن به بعد چشم امیدمان شده بود اخبار مجلس و هیأت دولت که نیروهای شرکتی تعیین تکلیف شوند و ما هم تکلیفمان روشن شود ولی مثل بقیهٔ وعدههای دولت دهم راه به جایی نبرد و ماه هنوز امید داشتیم.
حداقل حقوق کارگر در سال ۹۰ مبلغ ۳۳۰ هزار تومان علاوه بر مزایا و حق بیمه بود. اما حقوق ما هنوز ۱۰۰ هزار تومان بود.
حداقل حقوق کارگر در سال ۹۱ مبلغ ۳۸۹ هزار تومان علاوه بر مزایا و حق بیمه بود. اما حقوق ما هنوز ۱۰۰ هزار تومان بود.
حداقل حقوق کارگر در سال ۹۲ مبلغ ۴۸۷ هزار تومان علاوه بر مزایا و حق بیمه و سنوات بود. اما حقوق ما هنوز ۱۰۰ هزار تومان بود.
منزل استیجاری، شهریه دانشگاه، درآمد حداقلی همسرم، تورم نمیدانم چند درصدی! و هزینههای سرسام آور زندگی کارد را به استخوانم رسانده و دیگر راه حلی برایم نماند. مهرماه امسال با مراجعه به اداره کار و امور اجتماعی از شرکت شکایت کردم و تشکیل پرونده دادم. چون وعدههای سرخرمن مسئولان اداره کل، و بقیهٔ مسئولان را باور نکردم و از شکایتم صرف نظر نکردم، تصمیم به اخراجم گرفتند. قرارداد که امضاء کرده بودم را یکطرفه تاریخ زدند و نهایتاً ۳۰ آبانماه نامه اخراجم را صادر کردند.
آهای خوانندهٔ خوش انصاف! نمینویسم که بخوانی و دل بسوزانی! ننوشتم که به دولت و حکومت فحش بدهی و پای مطلبم کامنتهای احساسی بگذاری! نوشتم که در تاریخ بماند که من از سر بدبختی سه سال بدون هیچ قراردادی کار کردم و دو سال و نیم پای قراردادی را امضاء کردم که مفاد آن را یکطرفه و به نفع کارفرما نوشته بودند. در شهری که به قول مسئولین اداره کل هستند کسانی که با کمتر از این حقوق هم کار کنند چه انتظاری از من دارید؟
چهارده نفر بقیه را نمیدانم ولی از بدبختی من بود که به امیدها و وعدههای مسئولان اعتماد کردم. از سر بدبختی بود که نیروهای شرکتی اداره منابع طبیعی علیآباد کتول در میان مصوبات و بخشنامهها و مادهها و تبصرههای قانونی گم شدهاند.
صدای اعتراضم را بلند کردم، شاید فریادرسی بشنود. از دولت و نامهنگاری به این اداره و آن اداره که به جایی نرسیدیم! رسانهها را نمیدانم!
پیامبر مکرم اسلام (ص):
یَقولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: وَعِزَّتى وَجَلالى لأََنْتَقِمَنَّ مِنَ الظّالِمِ فى عاجِلِهِ وآجِلِهِ وَلأََنْتَقِمَنَّ مِمَّنْ رَأى مَظْلوما فَقَدَرٌ أَنْ یَنْصُرَهُ فَلَمْ یَنْصُرْهُ؛
خداى عزوجل مىفرماید: به عزّت و جلالم سوگند که از ظالم در دنیا و آخرت انتقام مىگیرم. همچنین از کسى که مظلومى را ببیند و بتواند یاریش کند و این کار را نکند، بیگمان انتقام مىگیرم. (کنزالعمال، ج۳، ص ۵۰۵)
چند کامنت در باره نامه
ناشناش
ایلنا خودش سوپاپی است از خانه کارگر برای نترکیدن جامعه کارگری باور نداری نگاهی به دبیران اجرایی و نحوه انتخاب هیاتهای اجرایی بنداز
ناشناس
اون اداره ى خرابشده بازرسى نداره؟
اون شهر سازمان بازرسى نداره؟ ديوان محاسبات نداره ک اين قراردادهاى بى شرمانه رو با يه شرکت ميبندن؟؟؟؟؟؟