سیاوش دانشور – “کنگره ملی کرد” شکست خورد! موضع کومه له “دخالتگر” چیست؟

“کنگره ملی کرد” شکست خورد!
موضع کومه له “دخالتگر” چیست؟

سیاوش دانشور

آخرین اخبار رسمی از جانب برگزارکنندگان “کنگره ملی کرد” حاکی از آنست که برگزاری این کنگره تا اطلاع ثانوی بتعویق افتاده است. این سومین بار است که برگزاری جلسه ای که اکثریت شرکت کنندگانش در یک منطقه هستند و هر روز به دیدار هم میروند و شام و نهار صرف میکنند، بتعویق می افتد. دلائل عدم برگزاری این کنگره اگر در موارد اول “فنی” ذکر شده بود در مورد آخر “فنی – سیاسی” ذکر شده است. البته رمز گشائی از عبارات “فنی” و “فنی – سیاسی” برای کسانی که تناقضات و منافع و “ملاحظات” احزاب ناسیونالیست و جریانهای دست ساز قوم پرست در منطقه را میشناسند، بسیار ساده است.

برخلاف برخی اظهارات، مشکل عقب افتادن های مکرر برگزاری این نشست، صرفا عدم توافق شرکت کنندگان و کمیسیونهای تدارک مربوط به این کنگره نیست. این اظهارات، حتی اگر بدرجه ای واقعی باشند، عوامل فرعی تری هستند. مشکل دولتهائی هستند که قرار بود از مجرای این کنگره “پیام صلح و آشتی” دریافت کنند. دولتهائی که هر کدام در منطقه سیاست و منافع مشخص خود را دنبال میکنند. به این اعتبار، احزاب ناسیونالیستی که قرار بود پیام به دولتهائی بدهند که از قبل در جریان همه امور بودند و هر کدام با شیوه خود سیاست همزیستی و همکاری و آشتی با دولتها را دنبال میکند، دچار تناقضات عدیده “فنی – سیاسی” میشوند. اگر مسعود بارزانی با مانور و مانیپولاسیون توانست خرش را از پل بی اعتمادی و “انتخابات” و نارضایتی گسترده درون جامعه کردستان با تکیه بر ادعای ریاست کنگره ملی کرد عبور دهد، چرا باید دل دولتهای ترکیه و جمهوری اسلامی را برنجاند؟ اگر عبدالله اوجالان و پ ک ک میتواند راه خود را برود و در مذاکرات صلح به نتیجه ای با اردوغان و حکومت ترکیه برسد، چرا برای بارزانی فرش قرمز پهن کند و او را “قهرمان ملی کرد” کند؟ اگر حزب صالح مسلم در سوریه میتواند با بشار اسد و جمهوری اسلامی و حزب الله در یک صف قرار بگیرد و به توافقی برسر “خودگردانی” و “مرزبانی” کردستان سوریه برسد، چرا باید خود را علاف این کنگره و حتی احزاب ریز و درشت دیگر همان کردستان سوریه کند؟ اگر حزب دمکرات کردستان ایران و شاخه آقای عزیزی اخیرا تئوری مبارزه مدنی و مسالمت آمیز را کشف نموده، ادبیات و زبان اصلاح طلبی اسلامی را تمرین میکند و راسا پیام آشتی میدهد، کنگره ملی کرد چه دردی از ایشان و حزبش دوا میکند؟ فوقش نیروی قویتری را پشت همین سیاست قدیمی ایشان و حزبش میگذاشت.

مسئله کرد بی تقصیر بود!
واقعیت مسلم و روشن برای همه شرکت کنندگان و احزاب ناسیونالیستی و اسلامی در این کنگره شکست خورده اینبود که چنین اجلاسی مطلقا و سرسوزنی برسر حل مسئله کرد در منطقه نیست. رهبران احزاب و جریانات شرکت کننده در کنگره ملی کرد به این مسئله تماما واقف بودند. همه میدانستند که تحت شرایط جدید منطقه، ناسیونالیسم کرد بعنوان یک جنبش میتواند تحرکی گسترده تر داشته باشد. میتواند بعنوان یک آکتور سیاسی در کنار مذهب و اسلام نقش خود را در ساختار جدید قدرت منطقه ای تثبیت کند. این سیاست همراهی با ارتجاع منطقه ای و جهانی و سهم خواهی از قدرت، طبق معمول قرار بود با تابلوی “تلاش برای حل مسئله کرد” پیش برود. آنچه هر تک شرکت کننده این کنگره را به وجد می آورد، تحرک جنبش ناسیونالیسم کرد در یک مقیاس منطقه ای بود. و حقیقتا اگر این اقدام با درجه ای موفقیت روبرو میشد، مجموعا برای ناسیونالیسم کرد گام بلندی بود و در پرتو آن جریانات متفرقه این جنبش تقویت می شدند. اما مجموعه تناقض منافع دولتها و احزاب و رقابتها و حسابگریهای جریانات بزرگتر مانند پ ک ک و حزب دمکرات کردستان عراق کل این پدیده را بدنیا نیامده سقط کرد. کنگره ملی کرد شکست خورد چون فعلا مسائل مهمتری در منطقه مانند مسئله سوریه و کنفرانس ژنو 2 و مسئله صلح در ترکیه در شرف حل و فصل اند و در هر کدام از این جدالها جریانات ناسیونالیسم کرد یک کارت بازی هستند. این کنگره حتی اگر موفق میشد، حتی اگر پیام آشتی بورژوازی مرتجع کرد با دولتهای مرتجع منطقه بدون دست انداز پیش میرفت، نهایتا اوجالان و اردوغان و صالح مسلم و بشار اسد و دیگران باید به توافقاتی میرسیدند. نهایتا باید سران مرتجع بخشهای مختلف بورژوازی مثل اردوغان و بارزانی در باب “آشتی خلقها” در نمایش سیاسی دیاربکر داد سخن میدادند و همزمان در پشت پرده در باره امتیازات و بده و بستان ها برای تحکیم سلطه و قدرت شان بر کارگر و زحمتکش منتسب به “کرد” و “ترک” توافق میکردند.

برندگان و بازندگان
این سنت ناسیونالیسم کرد است که از هر فرصتی برای بده بستان با دولتهای منطقه و ارتجاع جهانی استفاده کند. در سنت ناسیونالیسم کرد این دریوزگی سیاسی عنوان “دیپلماسی” میگیرد. اینها کلی در باب نفی نکردن اصل مذاکره منبر میروند تا بند و بست بالای سر مردم منطقه در هر کشور را “دیپلماسی کردی” جا بزنند. در نتیجه نباید به این جریانات “سازشکار” گفت و یا توقع بالاتری از آنها داشت. ناسیونالیسم کرد بعد از جنگ سرد، لااقل آنهائی که سکولار بودند، حتی دیگر سکولار هم نیستند. ناسیونالیسم کرد امروز جریانی فدرالیست و واپسگرا است که با مذهب و گروههای اسلامی و دولتهای مرتجع منطقه و هر نیروی ارتجاعی حاضر به بند و بست است. طی این سالها این جریانات تلاش کرده اند فاکتور قوم پرستی و رنگ نفرت ملی و قومی را به سیاست در ایران بزنند. همین یک مسئله به تنهائی ماهیت ضد اجتماعی و ضد آزادیخواهی و ضد چپ بودن آنها را آشکارا در مقابل همگان قرار داده است. امتیاز سیاسی به این ناسیونالیسم و یا مماشات با آن، به هر بهانه ای و توسط هر کسی، تائید ضمنی این پتانسیل ارتجاعی و ضد کارگری است.

تا به ماجرای موج سواری بر پروژه کنگره ملی کرد مربوط است، مسعود بارزانی بطور مقطعی در صحنه سیاسی کردستان عراق برنده اول است. در عراق فعلا داستان برسر تحکیم موقعیت حکومت “اقلیم” است و تا اطلاع ثانوی قصد ندارند بخاطر “مصالح کردها” با دولتهای منطقه مثل ترکیه و جمهوری اسلامی اصطکاک داشته باشند. همینطور پ ک ک در ترکیه و سوریه و ایران در آشتی با دولتها سیاست منسجمی را دنبال میکند و در این میان چیزی از دست نداده است. پ ک ک در ترکیه امتیازاتی گرفته، در سوریه موقتا منطقه ای را بدست دارد، و پژاک شاخه ایرانی اش در توهم به کرامات “شیخ اعتدال” مشغول نامه نگاری با سران رژیم اسلامی است. رقبای ناسیونالیست آنها در ایران مانند احزاب دمکرات و گروههای قوم پرست یا باید خود را به این قطار برسانند، که مانند شاخه حزب دمکرات آقای عزیزی تلاش میکند خود را برساند، و یا باید منتظر رشادت احزاب “برادر بزرگتر” شوند تا شاید بعدا اگر آنها به نتیجه ای رسیدند، مانند مورد کردستان سوریه اعلام “پشتیبانی” کنند. دیگر فرقه های ناسیونالیستی و قوم پرست نیز در این بستر امرار معاش سیاسی میکنند. جنبش ناسیونالیسم کرد نهایتا در صفحه سیاسی ارتجاع منطقه ای و بین المللی بازی میکند.

اما بازنده اصلی این ماجرا کومه له، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران است. آنهائی که با علم به اینکه داستان این کنگره برسر چیست، با علم به اینکه یک سر سوزن این جریان قرار نیست به حل مسئله کرد بپردازد، با علم به اینکه این یک بازی ناسیونالیستی در معادلات سیاسی جدید منطقه است، و از سر ملاحظات اردوگاه داری و مالی و با توجیه “دخالتگری سیاسی” و “مسئول بودن در قبال مسئله کرد” کنار این پروژه ضد کارگری ایستادند و خود را بازیچه کردند، تکلیف شان چیست؟ آیا کومه له تحت مسئولیت ابراهیم علیزاده و دوستانش که مدح این کنگره را میگفتند و همزمان به منتقدین کمونیست این پروژه به زبان همان ناسیونالیستها کلی ناسزا گفتند، نباید امروز خطاب به مردم کارگر و زحمتکش در کردستان بگویند که شرکت کومه له در این بازی ناسیونالیستی و ارتجاعی اشتباه بود؟ صراحت سیاسی و مسئولیت پذیری اجتماعی حکم میکند که کومه له اعلام کند سیاستش به ضرر چپ بود، توهم پراکنی در میان کارگران بود، عملکردش ربطی به “دخالتگری کمونیستی” نداشت، توجیهاتش ربطی به “مسئولیت داشتن” در قبال مسئله کرد نداشت، و حق با منتقدین کمونیست این سیاست کومه له بود. سلامت سیاسی حکم میکند که چراغ خاموش از کنار این داستان رد نشوند و یکدهم آنچه در مدح این اقدام “انقلابی و دخالتگرانه و کمونیستی کومه له” گفتند و نوشتند، سیاست و عملکردشان را نقد کنند. کومه له اگر به ادعای “دفاع از کارگر و کمونیسم” پایبند است باید بدون پناه بردن به “ملاحظات دیپلماتیک” سیاست شرکت در کنگره ملی کرد را نقد کند. کومه له بازنده اصلی این ماجرا بود. کومه له اگر باز هم به سیاست سکوت و مشمول زمان کردن این سیاست شکست خورده پناه ببرد، معنی ای جز این ندارد که سیاست سکوت را میخواهد دستمایه دور دیگری شرکت در پروژه های ناسیونالیستی و اسلامی در منطقه تحت عنوان “دخالتگری سیاسی” کند.

به هر حال بسرعت روشن شد که حق با کمونیستهای منتقد شرکت کومه له در کنگره ملی کرد بود و سیاست کومه له اشتباه و ناسیونالیستی بود. باید منتظر بود و دید رهبری کومه له با این واقعیت چگونه روبرو میشود.

20 نوامبر 2013