علاج قطعی این دنیای ناعادلانه، انقلاب اجتماعی است
فرشید شکری
در دنیای ما گذشته از کسانی که صرفاً به تعدیلاتی در ساختارهای روبنائی جوامع بورژوایی می اندیشند و اساساً انهدام مناسبات و شیوه ی تولید سرمایه داری حاکم را ضروری نمی دانند، اکثریت کمونیست ها ضمن دفاع و شرکت در مبارزات توده های کارگر برای تحمیل اصلاح و رفرمهایی به دولت ها و صاحبان سرمایه در راستای بهبود وضعیت کار و معیشت ایشان و نیز شرایط مبارزه، سرسختانه بدنبال ایجاد تحولات بنیادین یا انقلاب اند.
و اما مفهوم انقلاب به صورت مجازی در خصوص هر تغییر دامنه دار جامعه بکار می رود، مثلاً تحولی که عامل آن دانش و تکنولوژی باشد. واژه ی انقلاب به معنای دگرگونی ریشه ای است، مفهومی که بلافاصله زیر و رو گردیدن ساختار سیاسی یک جامعه را توسط مبارزات توده های مردم در ذهن تداعی میکند.
حال این پرسش مطرح است که کدام انقلاب موجب خلاصی مردم فرودست از مشقات و محرومیت های تحمیلی میگردد و محو تمامی بی عدالتیهای نظام سرمایه داری را ضمانت می کند؟ واضح است واژگون شدن رژیمی خودکامه در نتیجه ی مبارزات مردم معترض انقلاب است، ولی اگر چنین دگرگونی ای دست بدست شدن قدرت میان بورژواها و روی کار آمدن یک رژیم بورژوایی دیگر را در پی داشته باشد، عملاً نفع چنین انقلابی به جیب ستمگران و استثمارگران میرود.
صرف نظر از انقلاب سال 1357 خورشیدی در ایران، و تحولاتی در اوکراین و گرجستان که به انقلابات مخملی در این دو کشور مرسوم شدند، در سالهای اخیر در شمال آفریقا و خاورمیانه انقلابات متعددی بوقوع پیوسته اند، با این حال وقتی به سرزمین هایی که در آنها دگرگونی هایی رخ داده اند مینگریم، به روشنی می بینیم که برغم تغییر در ساختارهای سیاسی آن جوامع _ که منطبق با منافع دول امپریالیستی و نمایندگان سیاسی طبقات بالایی بوده _ نشانی از تحولات محدود به سود مردم زیردست هر یک از آن ممالک، برجای نمانده اند. دردناک تر اینکه سرکوب جنبش های کارگری، و اعمال تبعیضات و بی حقوقی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، در رأس وظایف دولت های بورژوائی جدید قرار گرفته اند.
بنابراین تنها با تحول در ساختارهای روبنایی و باز شدن فضای سیاسی جوامع _ در اثر سرنگون ساختن رژیم های توتالیتر _ که در جای خود بسیار مهم و قابل تأمل است، نجات و خلاصی « قطعی » کارگران و مزدبگیران، زنان و در کل توده های زیردست از شر ستم و نابرابری های (آشکار و پنهان) تثبیت شده در جوامع بورژوایی، امکان پذیر نیست.
از منظر مارکسیسم فقط آن انقلابی ( انقلاب کارگری ) که قدرت سیاسی را از چنگ طبقات مسلط میگیرد و در ادامه ی پیشروی اش شیوه و مناسبات تولیدی حاضر را از میان برمیدارد، پاسخ به سئوال مطروحه است. به عبارت دیگر، انقلابی كه روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ظالمانه و ضد انسانی موجود را کاملاً از بیخ و بن برکند.
از همین جاست که انقلابیون کمونیست در بطن کشمکش های جاری، همزمان با تلاش در راه متشکل شدن کارگران در تشکل های مستقل از دولت و کارفرمایان، توضیح مفهوم انقلاب و غیره، تأکید و کار بر روی فاکتور ذهنی _ به منظور گسترانیدن افق انقلاب اجتماعی طبقه ی کارگر و از این طریق ممانعت از قدرت گیری بدیل های بورژوایی _ را در دستور قرار داده اند. زیرا اگر هر کارگر کمونیست و هر فعال چپ جنبش های اجتماعی میداند که جریانات بورژوایی در راستای راه یابی به اهداف طبقاتی اشان به سیاست ها و تاکتیک های مزورانه ای دست میبرند و هر بار به رنگی درمی آیند، با این وصف اکثریت توده های کارگر و زحمتکش کشور هنوز به ماهیت این نیروها و جوهر واقعی پلاتفرم های سیاسی اشان پی نبرده اند.
اگر هر کارگر کمونیست و هر چالشگر رادیکال جنبشهای اعتراضی میداند که حمایت این احزاب از اعتراضات و نارضایتی های کارگران و ستمدیدگان کوششی برای تحت تأثیر گذاشتن ایشان، و سود بردن از خیزش های آنها برای به چنگ آوردن قدرت سیاسی است، ولیکن هنوز این درجه از آگاهی و تشخیص در بین مردم تحت ستم جامعه دیده نمیشود.
هرچند نمیتوان منکر این واقعیت شد که در طول سی و چهار سال گذشته بخش هایی از مردم به ویژه زنان و جوانان به چپ و کمونیسم سمپاتی پیدا کرده اند، با این حال گرایشات لیبرالیستی و ناسیونالیستی کمابیش از طرفدارانی در بین شهروندان کشور برخوردارند. با اینکه گرایش سوسیالیستی جنبشهای کارگری، زنان، دانشجوئی و جنبش انقلابی کردستان دستاوردهای مبارزاتی زیادی در گذر از همه ی این سالها داشته اند، معهذا همچنان به علت کاستی های فراوان، امر زودودن توهم و باور به احزاب و جریانات خرده بورژوائی و بورژوائی در سطح جامعه از جانب کمونیست ها به خوبی پیش نرفته است.
لهذا، اکنون که اغلب نیروهای بورژوا- لیبرال سرنگونی طلب بر قیام و برآمدهای توده ای برای تحول در ساختار سیاسی فعلی اصرار میکنند، ضروریست تا کارگران و زحمتکشان از اهدافی که در پس این موضع گیریها نهان اند، اطلاع یابند. آشکار کردن مقاصد این جریانات که در حقیقت مخالف با « اندیشه ی تغییرات انقلابی توسط پائینی ها » و به نفع آنان می باشند، کمکی است به منحرف نشدن مبارزات توده های کارگر و زحمتکش.
لازم است تا بیش از پیش سیمای واقعی مرتجع ترین و ضد انسان ترین جریانات و عناصری که در پس عبارات دهان پرکن و عامه پسند مخفی شده اند و با حیله گری سنگ دفاع از مظلومین و ستمکشان را به سینه میکوبند، و خود را پشتیبان توده های ستمکش معرفی می کنند، برای جامعه برملا کرد. لازم است تا نگذاشت رهبری فکری و عملی مبارزات و خیزش های آتی بدست نمایندگان سیاسی طبقات بالایی بیافتد و توده های کارگر و مزدبگیر، و زنان و جوانان به نیروی ذخیره ی نیروهای بورژوایی مبدل گردند.
حیاتی است تا مانع از این شد که ثمره ی قیام و انقلاب کارگران و ستمدیدگان به سرمایه داران و جریانات سیاسی اشان برسد و مجدداً بهره کشی و بردگی در شکل جدید خود ابقاء شود. حیاتی است تا اجازه نداد یک بار دیگر مشتی سرمایه دار که همراه با همپالکی هایشان در جهان اکثریت قاطع انسانها را از ابتدائی ترین نیازمندی های معیشتی و ملزومات زندگی محروم ساخته اند، شانس این را بیابند تا در فردای هر دگرگونی ای زمام امور را بدست گیرند و همچون حکومت اسلامی- سرمایه داری از گرده ی کارگران سود و ارزش اضافه تولید کنند. حیاتی است تا کارگران و توده های فرودست این واقعیت را دریابند که نفس وجود دولتهای سرمایه داری خواه مستبد و خواه دموکراتِ شکل گرفته از “انقلابات بورژوا- دموکراتیک”، حراست و پاسداری از منافع سرمایه داران است و قوای مسلح اشان، زندان هایشان و کل ماشین سرکوب اشان در خدمت بقای این روابط تولیدی ضد انسانی اند.
با گسترانیدن و تعمیق چشم انداز انقلاب کارگری و حاکمیت شورایی کارگران و زحمتکشان، توده های کارگر جامعه به انقلاب و برچیدن بنیاد مناسبات و شیوه ی تولید سرمایه داری که سر منشاء استثمار و همه ی بدبختی ها و بی عدالتی ها یعنی جنگ و خونریزی، فقر و گرسنگی، کار کودک، تبعیضات نژادی و جنسی و مذهبی، و… است، رو خواهند آورد.
از اینها گذشته میتوان با یادآوری درسها و تجارب وقایع شمال آفریقا و خاورمیانه در رابطه با اینکه به چه نحوی بیشتر قیامها و انقلابات فرودستان و ستمدیدگان در این منطقه « به سبب فقدان یک آلترناتیو قدرتمند کمونیستی » و سیطره یافتن این یا آن جناح از بورژوازی در میانه ی راه متوقف شدند و حتا در صورت تداوم (نمونه ی مصر) بسرعت مهار گردیدند، چگونه زنان آن کشورها هنوز از بی حقوقی رنج میبرند، چگونه اکثریت مردم این منطقه (کارگران) بدلیل متشکل نبودن در حزب کمونیست خود و یا در غیاب یک رهبری سیاسی رادیکال، بلاجبار از میان بنیادگرایی مذهبی و دیگر بدیل های بورژوایی یكی را برگزیدند، و نهایتاً چگونه قیام توده های تحت ستم سوریه علیه حاکمیت سرمایه داری و ضد انسانی “بشار اسد” ملعبه ی دست جناحهای رنگارنگ بورژوازی داخلی از طرفی و رقابت های امپریالیستی از طرف دیگر شده است و مردم بیگناه این سرزمین روزانه قربانی مطامع قدرت های منطقه ای و بین المللی میشوند، درجه ی آگاهی و هوشیاری سیاسی کارگران و ستمدیدگان را ارتقاء داد تا در فردای قیام و خیزش خود مانع از تکرار تاریخ ( تخطئه شدن انقلاب 1357 ) و یا تکرار سناریوهای شمال آفریقا و خاورمیانه در ایران شوند.
کارگران كمونیست و مارکسیست های انقلابی به عنوان پیشاهنگان طبقه ی کارگر در کنار فعالیت های روتین اشان (دفاع از مطالبات صنفی و رفاهی کارگران، سازماندهی و رهبری مبارزات ایشان، کمک به متشکل شدن آنها در تشکل های مستقل، و تلاش برای تحزب یابی کمونیستی آنان بعنوان یکی از پیش شرط های مهم حرکت بسمت انقلاب کارگری) از عهده ی این مهم بخوبی برخواهند آمد و تودههای کارگر و زحمتکش ایران را بهدف كسب قدرت سیاسی از طریق انقلاب اجتماعی بمیدان خواهند آورد. این یگانه راه برای تغییرات ریشه ای در جامعه و رهایی از بند زنجیرهای سرمایه داریست.
10/23/2013