اسد گلچینی
در کنار حضور 47 ساله جهنمی و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در کردستان، یک زخم عمیق دیگر 4 ساله جنگ سراسری در کردستان بین سازمان کردستان حزب کمونیست ایران- کومه له و حزب دمکرات کردستان ایران بود که بر سینه جامعه حک شد و صد ها و چند هزار خانواده بر اثر این جنگ فرزندان عزیزی را از دست دادند که هر کدام ستونی از مقاومت و تعرض به جمهوری اسلامی بودند. این جنگ نه تنها مایه این داغداری بزرگ شده است بلکه عملا توان مقابله و تعرض به جمهوری اسلامی را هم سست و فلج کرد. این جنگ برای هر کدام از این نیروها فی البداهه نبود و دقیقا ادامه سیاست هایشان بود. حزب دمکرات در تلاش برای سرکوب و حاشیه ای کردن کمونیست ها از طریق جنگ بر آمد و کمونیست ها برای دفاع از خود و آزادی و حقوق دمکراتیک و بدیهی مردم دفاع کردند. این رویداد بزرگ در عین حال دقیقا انعکاس مبارزه طبقاتی و استثمار و ستم گری طبقه حاکمه در جامعه و تحمیل بردگی و خاموشی و سرکوب بود، جنگ کومه له و دمکرات دقیقا ادامه سیاست هایشان بود اما در شکل دیگری.
امروز و بعد حدود 40 سال از آن دوران و با اینکه تغییرات بزرگی در همه زمینه ها برای بشریت و دانش و آگاهی و زندگی اش روی داده است، هر گاه و به هر مناسبتی به این رویداد جنگ 4 ساله نگریسته میشود و یا انتقاداتی به نیروهای درگیر در این جنگ میشود و بویژه وقتی انتقاداتی به حزب دمکرات مطرح میشود، عکس العمل رهبری و کادرهایش بسیار عوامفریبانه و از زاویه “منافع ملی کرد” همراه با تهمت و پرخاشگری از نوع فرهنگ سلطنت طلبان در برخورد به مخالفانشان را شاهد هستیم. البته سیاست های ناسیونالیستی تشکیلات هایی که تحت نام کومه له فعالیت دارند مناسبترین فرصت برای گرفتن پوز “طرف برحق” در این جنگ از سوی حزب دمکرات است. علاوه بر این همراهی و دفاع مشمئز کننده از جنبش ناسیونالیستی کرد از سوی جمعیت قابل توجهی از کمونیست های سابق که در کومه له بودند و چند دهه است به جنبش ناسیونالیسم کرد پیوسته اند نیز قابل توجه است.
سیاست و نظرات امروز حزب دمکرات و کومه له ها در مورد آن جنگ پنهان کردن سیاست و سنت های دیرینه ناسیونالیسم کرد در برخورد به مخالفینش است. کمونیست ها نمیتوانند این اجازه را به آنها بدهند که بنا به مصالح و منافع ناسیونالیستی تاریخ را منقلب کنند و بخواهند مردم را مسموم و در صدد تحمیق آنها بر آیند. تلاش این نوشته در این جهت است.
حزب دمکرات در مواجه با قیام و انقلاب 57
در دوران انقلاب 57 آنچه از حزب دمکرات در مبارزاتش در به رسمیت شناسی حق تعیین سرنوشت مردم کرد از سوی دولت مرکزی در اذهان بود، سابقه این حزب در دوران جنگ دوم جهانی و تلاش هایش برای داشتن خودمختاری و یا دولت مستقل کردستان در اتکا به قدرت شوروی بود که آنزمان یکی از دو ابر قدرت بزرگ ایران را اشغال کرده و هر کدام در پی منافع و مصالح بیشتر خود بودند. جنبش ها در آذربایجان و کردستان مورد حمایت شوروی بود اما بعد از کمتر از یک سال جمهوری کردستان به ریاست قاضی محمد شکست خورد. فعالین و مسئولین اصلی حزب دمکرات بر اثر اختناق دوره شاه عمدتا در تبعید و زندان و یا در کشورهای دیگر بودند. سنت سیاسی و روش های فعالیتی آنها گاه مسلحانه و عمدتا سیاسی و تشکیلاتی بود. در سالهای قبل از انقلاب ایران و تا حوالی انقلاب 57 یک جنبش بزرگ برای احقاق حقوق کرد ها در کردستان عراق هم در جریان بود و رهبری آن با ملا مصطفی بارزانی و تشکیلاتش بود. این جنبش ادامه همان سیاست و سنت های قاضی محمد بود. جنبش به رهبری ملامصطفی بارزانی وسیعا از سوی دولت و شاه ایران حمایت میشد. در پی مذاکره و توافقات دولت های ایران و عراق بر سر امنیت مرزی و رودخانه ای و بستن قرارداد در الجزایر، حمایت ایران از جنبش مسلحانه در کردستان عراق قطع و این جنبش مسلحانه بزرگ در هم شکسته شد و فاجعه ای بزرگ دامنگیر مردم و بویژه پیشمرگان و خانواده های آنها شد.
تا قبل از پا گذاشتن به قیام و انقلاب بهمن 57 هر اختلاف نظری بین کادرهای رهبری حزب دمکرات نمیتوانست به راه حلی خون بار و توطئه گرانه ختم نشود (از جمله رابطه احمد توفیق دبیر کمیته مرکزی وقت و قاسملو بعنوان رقیب وی که به سربه نیست شدن احمد توفیق منجر شد) و یا همکاری همه جانبه مصطفی بارزانی و تشکیلاتش در دستگیری و اعدام ده ها نفر از اعضا و کادرهای “حزب دمکرات رهبری انقلابی” و از جمله شریفزاده، برادران معینی و ملا آواره.
تا قبل انقلاب 57 حزب دمکرات کردستان ایران طبعا تشکیلات هایش را بویژه در مناطق شمالی کردستان و شهر و روستاهای حوالی مرز ها داشت و بسیاری از کادر و اعضا رهبری اش هم در تبعید و زندان بودند و طبعا نمیتوانستند خیلی به اوضاع عینی باشند، همانطور که جلیلی گادانی از رهبران این حزب نقش این حزب در انقلاب را اینگونه بیان کرده بود که ما (له گویچگه ی گا دا نوستبوین- در گوش گاو خواب بودیم ) که فکر کنم معادل فارسی آن چیزی شبیه به این جمله است ” ما در خواب خرگوشی بودیم” این توصیف البته که جنبه های عمیقی داشت که البته حزب دمکرات هیچوقت نتوانست مفاهیم عمیق آنرا هضم کند. در واقع پایه و اساس احزابی مانند دمکرات اساسا ناشی از فاشیسم و استبداد حاکم بر کشورهایی چون عراق، ایران، ترکیه و سوریه بود که کرد ها در آن زندگی میکردند و هیچ گاه به عنوان شهروند برابر برسمیت شناخته نشدند و در برابر قانون درجه دو بودند و همین مایه مقاومت و مبارزه میشد که این مبارزه از سوی ناسیونالیسم به اصطلاح ملت مغلوب در چهارچوب استراتژی “جنگ مذاکره و جنگ” برای داشتن مکان و توان مناسب در تقسیم بازار و ثروت با دولت مرکزی خلاصه میشد که با رهبری جناح ملیتانت این جنبش تا کنون جاری است.
حزب دمکرات به این ترتیب پا به انقلاب 57 گذاشت و فرصت مناسبی برای سازماندهی تشکیلات و جنبشش بود که ادامه همان سنت های رهبران قبلی جنبش ناسیونالیسم کرد در عراق و ایران بود. این حزب وارث تجربه قاضی محمد و سیاست هایش بود و در صدد منسجم و مستحکم کردن موقعیت خود در برابر دولت خمینی و جلب آنها به شریک کردنشان در قدرت بود. شریک شدن در قدرت به هر اندازه و در هر شکلی از خودمختاری تا خود گردانی و … این برداشت حزب دمکرات از انقلاب و دولت جدید و آرزوهایش بود که اساسا ربطی به رفع ستم ملی یعنی تصمیم مردم کردستان برای ماندن در چهارچوب کشور با داشتن حقوق برابر شهروندی و یا تشکیل دولت مستقل خود نداشته است.
در بهمن 57 قیام شد و انقلاب مردم بر علیه شاه به پیروزی رسید. مردم برای رهایی از استبداد، برای آزادی و رهایی از فقر و محرومیت انقلاب کردند. اما دقیقا بنا به دلیل حکومت شاه و سلطنت در ایران خمینی توانست حکومت را بگیرد چرا که کارکرد شاه و حکومتش برای نظم جهانی سرمایه داری و نقشی که ایران برای تولید کارارزان در تقسیم جهانی به عهده داشت می بایست ادامه پیدا کند. برای این هدف ایران به نظم مشابهی نیاز داشت و انقلاب ایران می بایست متوقف شده و دقیقا حکومتی مستبد که حافظ این نظم باشد حکومت کند. حکومت خمینی به این ترتیب مناسبترین کاندید بود، حکومتی به مراتب سرکوبگر تر و مرتجع تر از حکومت شاه که مناسب کشورهای سرمایه داری و امپریالیستی غرب بودند و در نشست گوادلوپ خمینی و تشکیلاتش بعنوان آلترناتیو مورد حمایت قرار گرفتند. برای خمینی و حاکمان جدید دوران ماه عسل قبل قیام با نیروهای سیاسی به پایان رسید و به تدریج و در طی کمتر از سه سال سرکوب آن بخش از مردم آزادیخواه که فعالانه در قیام و انقلاب مشارکت داشتند در همه جای ایران در کارخانه و دانشگاه و سرکوب زنان و کردستان و ترکمن صحرا و سرکوب بیکاران و … با شدت تمام ادامه پیدا کرد و شکست بسیار خونین انقلاب به پیایان رسید. در کردستان طبعا بنا به سنت های مبارزاتی و مساله ملی که وجود داشت، با دیگر بخش های ایران متفاوت بود. در دوره قیام اگر بخش مهمی از نیروهای ملی و چپ مانند جبهه ملی و امثال حزب توده سرباز خمینی شدند و در به قدرت رسیدنشان نقش ایفا کردند، در کردستان نیروهای ملی مانند حزب دمکرات و یا مذهبی سنی مانند احمد مفتی زاده و تشکیلات مدرسه قران، همزمان که مخالف شاه بودند مخالفت آشکار و جدی با نیروهای چپ و کمونیست را نمیتوانستند پنهان کنند. نیروهای چپ و کمونیست هم در کردستان البته که متاثر از فعالیت های ملیتانت جنبش چریکی و جنبش مسلحانه نیروهای ناسیونالیست بود. تقریبا در تمامی حرکات و مبارزات مردم تمیز دادن این نیروها کاری دشوار نبود در عین حال که تفاوت هایی هم به نسبت هر شهری وجود داشت. مثلا در مهاباد عزالدین حسینی روحانی سنی مواضع رادیکالی به نسبت دولت و حتی حزب دمکرات داشت در حالی که در سنندج نیروهای مذهبی و کمونیست در دو قطب کاملا مجزا و بعضا در گیر با هم بودند چرا که نیروهای مذهبی فکر میکردند و تلاش میکردند تا نیروهای چپ و کمونیست را “حذف” کنند. در همه جا هم البته که حزب دمکرات نزدیکی بیشتری به نیروهای سنتی و مذهبی داشت تا با چپ و کمونیست ها.
مناسبات تولیدی جدید و نیروهای جدید اجتماعی و سیاسی
حزب دمکرات کردستان ایران تغییرات جامعه ایران را نتوانست هضم کند و یا در صدد بود که دامنه این تغییرات و یا هضم آنها را در جامعه کردستان مسدود کند. از حدود 20 سال قبل از انقلاب 57 جامعه ایران به لحاظ اجتماعی و اقتصادی دگرگون شده بود. جامعه ایران از دوران ارباب و رعیتی و حاکمیت زمینداران در روستا به جامعه ای تبدیل شد که بنا به جمعیت آن دوره ایران توانست چند میلیون دهقان فقیر و متوسط را از روستا رانده و عازم شهرها به عنوان کارگر در مراکز صنعتی بزرگ و جدید به کار بگیرد. تولید سرمایه داری در ایران همانند دیگر نقاط دنیا غالب شد و مناسبات کار و سرمایه در دور افتاده ترین مناطق در ایران هم جاری شد. بدیهی است که بخش دیگری از روابط و مناسبات تولیدی کماکان در چهارچوب ارباب و کارگر و روستائیان فقیر در جریان بود اما دیگر این مناسبات تولیدی تماما فرعی شده بود. رعیت دیگر جایش را به کارگر آزاد شده داده بود که در بازار کار نیروی کارش که کالا شده بود را میفروخت. طبعا این تحولات بزرگ موجب حضور طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار صنعتی در کنار دیگر روابط و مناسبات تجاری و معاملاتی در ایران شد. با وجود استبداد حاکم در دوره شاه اما بنا به این واقعیت اجتماعی کارگر صنعتی در ایران در راس اعتراض و جنبش طبقه کارگر برای بهبود زندگی و برابری اجتماعی بود و در انقلاب ایران نقش نسبتا چشمگیری داشت و به سازماندهی خود و دیگر بخش های طبقه کارگر در همه سطوح پرداخت. درکردستان و اساسا در شهرها نیز طبقه کارگر چه در صنایع و چه در کارگاه های کوچک و مزارع و روستا در همه جا به عنوان طبقه بزرگ اجتماعی در این مبارزات و انقلاب حضور داشت و در کنار این در هر روستایی که معضل ارباب و رعیتی به جا مانده بود دهقانان فقیر و محرومان برای باز پس گرفتن زمین هایشان با راهنمایی و هدایت کمونیست ها متشکل شدند تا از نتایج انقلاب بهرمند شوند.
طبعا مابه ازا سیاسی این تحولات اجتماعی وجود احزاب، گروه و دسته های سیاسی مختلف بود. نیروی چپ و کمونیست مدافع طبقه کارگردر ایران به ویژه از دوره ای که حزب توده و بعد ها چریک های فدایی خلق تماما در خدمت حکومت خمینی قرار گرفتند در قالب سازمانهای عمدتا مشهور به خط سه متشکل بودند و سراسر ایران را هم در بر میگرفت. در کردستان همه این سازمانهای سیاسی بودند که در سازمانهای تحت نام “جمعیت ها” متشکل بودند و فعالیت میکردند و در میان آنها کومه له و کادر و فعالینش نقش اصلی را داشتند. در حمله نظامی و همه جانبه رژیم در 28 مرداد 58 به کردستان، کومه له به سازمانی تبدیل شد که همه نیروهایی که در جمعیت ها بوده و به مبارزه مسلحانه معتقد بودند را در بر گرفت. مردم شهر و روستا های کردستان بنا به سنت های سیاسی و سوابق فعالیت سازمانها، بیشتر از هر جای دیگری خود را در احزاب سیاسی و یا جانبداری از آنها متشکل میکردند. حزب دمکرات کردستان ایران این تحولات و واین واقعیت سیاسی و اجتماعی را نتوانست ببیند بویژه در شهرهایی جنوبی از نفوذ محدودی برخوردار بود. این حزب همچون همیشه جامعه کردستان را از دریچه مناسبات ارباب و رعیتی و فرهنگ روستایی نگاه میکرد و نمیتوانست ببیند که مردم حال از هر طبقه و قشری اعم از سرمایه دار و کارگر، روشنفکران زن و مرد و جوانان رادیکال و خواهان زندگی مرفه، مدرن و متمدنانه تغییر کرده اند. (بعدا خواهیم دید که حزب دمکرات کردستان ایران به نسبت پایه اجتماعی خودش هم عقب مانده بود.) مردم نمیتوانستند حزب دمکرات را بپسندند که دست در دست مذهب و مرتجعین محلی و روستایی و در مماشات با حاکمان مرتجع در قدرت حکومتی با آن همه کشتار و سرکوب از همه اقشار و طبقات ناراضی برخورد کند و تحت عنوان “منفعت کرد” این ناسیونالیسم و این ارتجاعی بودن حزب دمکرات را بپذیرند. جامعه ایران بشدت بهم تنیده و طبقات اجتماعی آن بهم متصل و هم سرنوشت بوده اند. تفکرات ناسیونالیستی حزب دمکرات در اینکه بنا به ستم ملی مردم کرد در برابر مردم ترک و فارس و … هستند و هم سرنوشت نیستند مقبولیت زیادی نداشت. حزب دمکرات منکر وجود طبقه کارگر در کردستان و بالطبع مخالف مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم بود و از نظر آنها نظم طبیعی همان مناسبات ارباب و رعیتی و کارگر و سرمایه دار و کارفرما است که کارگر و رعیت باید شکر گزار باشند که ارباب و سرمایه دار و کارفرما برای آنها “کار آفرینی” میکنند. این افکار وارونه و نفی حتی مبارزه روزانه برای داشتن دستمزد و زندگی بهتر، حال تحت هر نام و عنوانی چه منافع ملی باشد و چه مقدسات مذهبی و … تماما در حفظ نظم سرمایه دارانه عمل میکرد. بدیهی است که در دنیای واقعی نه تنها طبقه کارگر درهمه ایران و کردستان دارای منافع و خواست و مطالبات یکسان و مشترکی بودند، زنان، جوانان و همچنین طبقه سرمایه دار در کردستان نیز همواره هم سرنوشتی خود را با کل سیستم در مرکز تنظیم کرده است. همه اینها میدانند هر تحولی سیاسی و اقتصادی در مرکز میتواند کردستان را نیز دگرگون کند چه این احتمالات و انقلابات سوسیالیستی باشد یا بورژوایی. حزب دمکرات نه از این لحاظ بلکه به لحاظ منفعت و مصالح طبقه سرمایه داری که خواهان سهم در قدرت و بازار ایران است نیز عقب مانده است و این را فاکت های مهمی که در بعد از انقلاب 57 و تا هم اکنون اتفاق افتاده است نشان میدهد. دهه شصت و بعدا هفتاد و اوایل دهه هشتاد مقاطع تعیین کننده ای برای جنبش ناسیونالیستی کرد بودند. جنبش مسلحانه با جمهوری اسلامی بعد از بیش از ده سال بنا به محدودیت های شدیدی که بعد از خاتمه جنگ ایران و عراق به خود دید نیروهای مسلح کومه له و دمکرات را تماما از مناطق مختلف در کردستان دور کرد و به پشت مرزها و به کشور عراق رساند. این تحولات مستلزم استراتژی و سیاست های جدید برای همه نیروها بود. حزب کمونیست ایران و کومه له آمادگی بسیار بیشتری برای هضم این اتفاقات داشتند هر چند در نیمه راه به دلیل موانع جدی جریان ناسیونالیستی درون کومه له متوقف شد. اما اتفاق مهم برای جنبش ناسیونالیسم کرد در جامعه اتفاق افتاد و نه در کوه و تبعید. پایه اجتماعی حزب دمکرات در شهرها از مدتها قبل پاسخ روشنی به مطالبه جنبش ناسیونالیستی داده بود که برجسته ترین آن حرکت الیت ملی و مذهبی در کردستان بود که در همه مجامع و مجالس و نهاد های سراسری و محلی و مجلات و روزنامه حضور داشتند و از طرف نمایندگان جمهوری اسلامی از مناطق کرد زبان تکمیل میشد. “جبهه متحد کرد” که اعضای خود را وسیعا از شهرو مناطق ایلام و کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی میگرفت و در راس آن سرمایه دار سرشناس بهاالدین ادب و همکارانش حضور داشتند حاصل این فعالیت ها بود که در اوایل سال 84 تشکیل شد. این تشکیلات با قبول قانون اساسی و مقررات فعالیت قانونی فعالیت هایش را مانند اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی پیش میبردند و از مهمترین افتخاراتشان که در کارنامه خود ثبت کرده اند قبول برنامه فعالیتی آنها از جانب حسن روحانی کاندید ریاست جمهوری بود که با کمک این جبهه توانسته بود پنج و نیم میلیون رای از کردستان داشته باشد. از دیگر اقدام و برنامه های “جبهه متحد کرد” تشکیل حزب دمکرات قانونی در ایران بود که در واقع بخش بسیار مهمی از آن با تشکیل جبهه متحد کرد ممکن شده بود. این اقدام البته که با مخالفت “تند روها” چه در حزب دمکرات و چه در جمهوری اسلامی روبرو و متوقف شد. این آن موقعیتی بود که جنبش ناسیونالیستی کرد بعنوان زبان حال طبقه سرمایه دار در کردستان بیان کرد و هر زمان هم که مجال دوباره پیدا کند باز هم خود را سازمان خواهد داد و شاخه نظامی خود در تبعید را هم در خود ادغام خواهد کرد. در واقع این به ظاهر بخش پنهان و البته بسیار قدرتمند جنبش ناسیونالیستی است. این قشر از ناسیونالیستها در دوره قبل از انقلاب 57 هم قبل از اینکه خود را با بخش به اصطلاح عقب مانده حزب دمکرات تداعی کنند، بیشتر در تلاش برای ادغام در بازار و قدرت مرکزی بود و این بخش همواره بعنوان الیت روشنفکر، تجار و حضور در ادارات و وزارت خانه ها و مراجع بالای نظامی در تلاش برای مستحکم کردن توان و نفوذ و موقعیت خود بودند.
مساله دیگر نقش جمهوری اسلامی است که علیرغم اینکه حزب دمکرات کردستان ایران همواره در پی مماشات و راه حلی برای قانع کردن دولت به دادن امتیازاتی به آنهابوده است، بدون برسمیت شناختن آنها به شیوه های مختلف در جنگ با حزب دمکرات بوده و در پی تضعیف این حزب بر آمده است. تفاوتی که جمهوری اسلامی در برخورد به مساله کرد در ایران با مثلا دولت های حاکم در ترکیه در برخورد به مساله کرد در آنجا داشته اند در این بوده که جمهوری اسلامی همواره در چهارچوب ملی و اسلامی اش به برخی مطالبات در کردستان پرداخته و پاسخ داشته است. همین جبهه متحد کرد نسخه اتو کشیده شده “شوراهای امنیتی شهر” بود که در اوایل دهه شصت در شهرهای مختلف از سوی مقامات اداری، انتظامی و امنیتی و با حضور برخی از مرتجعین محلی که معمولا از سوی حزب دمکرات هم تایید میشد است. و یا تشکیل “پیشمرگان مسلمان کرد” که بعد ها و نسل بعدی آنها بعنوان بخشی از بدنه رژیم برسمیت شناخته شدند. یا تشکیل مجامع روشنفکری و مجله های کردی تا آزادی های محدود شده برای تدریس زبان کردی در دانشگاه ها و جاری شدن گروه های بسیار متنوع و مختلف زبان و هنر کردی و تا همین امروز که وزارت خانه “میراث فرهنگ و گردشگری” به منظور جلب و جذب بیشتر همه این فعالیت ها که در واقع خالی کردن زیر پای جنبش ناسیونالیتی و بخش ملیتانت جنبش کردایتی است پرداخته است. جمهوری اسلامی ده ها انجمن، روزنامه و کلاس درس کردی و واحد های زبان کردی در دانشگاه را امکان فعالیت داده است تا جایی که اجازه میدهد بر کوه آبیدر در سنندج، مجسمه هشت متری بعنوان نماد وضعیت و مبارزه ناسیونالیسم کرد بنا کنند.
این ها در حالی است که در همه این دوران ها کارگران زنان و کمونیست ها که در پی سازماندهی مبارزات و تشکل هایشان و مبارزه برای زندگی بهتر و آزادتر بوده اند بشدت مورد تعقیب، آزار و شکنجه و بعضا اعدام بوده اند. جمهوری اسلامی چنانچه “عاقل” میبود همین کارهایی را که در 20 ساله اخیر در زمینه فرهنگی و آزادی لباس کردی در ادارات و … میکرد به روند ادغام بخش های مختلف جنبش ناسیونالیستی سرعت میداد.
جمهوری اسلامی آگاهانه و در همه مقاطع در پی اغماض و یا تقویت ناسیونالیست ها در برابر کمونیست ها در کردستان بوده است. این امر برای تسلط جمهوری اسلامی بر مردم و سرکوب آنها حیاتی بوده است.
جنگ در کردستان ادامه کدام سنت و سیاست
چرا حزب دمکرات جنگ با جمهوری اسلامی را انتخاب کرد. این مساله نکات مهمی در بردارد. حزب دمکرات چنانچه نیروی غالب سیاسی در کردستان می بود و خود میتوانست تصمیم گیرنده باشد علیرغم نظر و رای مردم میتوانست با جمهوری اسلامی به توافق برسد و مانند آن بخش مهم ناسیونالیستهای کرد در شهرهای کردستان راه و چاهی برای رسیئن به مطالباتش بیاید. اما همانطور که اشاره شد کردستان و طبقات اجتماعی و مطالباتش با این اهداف حزب دمکرات خوانایی نداشتند. حزب دمکرات از طریق مسلح بودن و قدرتمند شدن و مذاکره و جنگ در پی تحقق خواست هایش بود. مردمی که انقلاب کرده بودند خواهان آزادی و برابری و عدالت اجتماعی بودند و جمهوری اسلامی را نمیتوانستند قبول کنند. حزب دمکرات حتی میتوانست به رفراندم برای جمهوری اسلامی رای مثبت بدهد و این در ماهیتش بود. اما وجود کمونیست ها و مردم مترقی و متمدن در کردستان در همه شهر و روستا های آن و حضور تشکیلات کمونیستی کومه له مانع جدی در تصمیم گیری های حزب دمکرات بود. جمهوری اسلامی با همه توان به کردستان حمله نظامی کرد و با مبارزه ای توده ای و همه جانبه همراه با مبارزه مسلحانه روبرو شد، شکست خورد و عقب نشست و با ترفند های دیگر و از جمله ارتباطات مخفیانه با حزب دمکرات برای تفرقه در بین مردم و نیروهای سیاسی پرداخت. حمله نظامی دوباره ای را شروع کرد و این بار مقاومت و مبارزه مسلحانه حدود ده سال ادامه پیدا کرد. سنت مبارزه مسلحانه در کردستان متعلق به جنبش ناسیونالیستی بود و حزب دمکرات وارث این بود اما دیگر فرمان آن از دست وی خارج شده بود چرا که در مقابل حمله دولت تقریبا همه فعالین سیاسی اساسا چپ و کمونیست هم آماده مبارزه مسلحانه بودند و کومه له در راس آن قرار گرفت. در واقع چپ و کمونیست های آن دوره هم راه حل رادیکال دیگری غیر از این سراغ نداشتند. در برابر حمله جمهوری اسلامی مقاومت و مبارزه مسلحانه پاسخ رادیکال در دفاع از مردم و دفاع از انقلاب و همچنین مطالبات مردم در کردستان بود. حزب دمکرات دنباله رو این شد چرا که اگر چنین نمیکرد حاشیه ای میشد.
گفتیم که بخش داخل کشور جنبش ناسیونالیستی راه حل خود را برای شریک شدن در قدرت سیاسی و بازار دنبال میکرد. حزب دمکرات کردستان ایران درگیری های نظامی و سرکوبگریهایش در رابطه با کارگران و احزاب سیاسی که با او موافق نبودند را دنبال میکرد و در ادامه جنگ سراسری به کومه له را تحمیل کرد. مبارزه متشکل کارگران و زنان در مراکز کار و شهر ها در جریان بود و این نه تنها در مقابل جمهوری اسلامی در دوره ای که بشدت در همه ایران مشغول کشتار و اعدام و سرکوب بود قد علم کرد بلکه پاسخ روشن و قاطعی به قلدری های حزب دمکرات نیز بود. کارگران کمونیست و دیگر کمونیست ها به سازماندهی تشکل های صنفی و سیاسی خود دست زدند و تبلور آنها را مراسم و تجمع های اول ماه مه در سراسر کردستان و در اجتماعات بزرگ و کوچک به شکل علنی به مدت چندین سال برگزار کردند. کومه له کمونیست در هدایت و رهبری این مبارزات از طریق تشکیلات هایش نقش موثری داشت. حزب دمکرات منکر طبقه کارگر در کردستان بود و همیشه به جامعه میخواست بقبولاند که در کردستان همه مردم هم سرنوشتند! در تمام سالهایی که جنگ کومه له و حزب دمکرات در جریان بود این نوع مبارزات در شهر و روستا های کردستان و اساسا از طرف کارگران بر علیه جمهوری اسلامی و ستم و استثمار کارگران از سوی سرمایه دار و کارفرما های خرد و درشت کرد در جریان بود. این آن اتفاق دیگر اجتماعی و مهمی بود که حزب دمکرات بر علیه آن بود.
چرا حزب دمکرات به درگیری نظامی و جنگ سراسری مبادرت کرد
از بین بردن و یا سرکوب مخالفین حزب دمکرات هدف فوری و مهم این حزب برای دست یابی به موقعیت برتر و یا موقعیت تقریبا مطلق برتر در کردستان بود. این سنت و سیاست جنبش ناسیونالیستی شامل همه احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق هم بود که هر گونه مخالفت و یا تشکیل اپوزیسیونی را بهر شکل مانع بودند. نه تنها این بلکه دو حزب اصلی جنبش ناسیونالیستی در کردستان عراق که ظاهرا نمایندگی سنت های مدرن و قدیمی بودند همیشه در جنگ و جدال های بزرگ و خونینی زیسته اند و بعضا برای نابودی و شکست دادن همدیگر از کمک حکومت های مرکزی متخاصم ایران و عراق بهرمند شده اند. حزب دمکرات کردستان ایران نه تنها تفاوت های جامعه ایران و عراق و کردستان را هم نمیتوانست هضم کند بلکه در تقابل با آن و با اتکا به نیروی نظامی در صدد سرکوب و یا از بین بردن سازمانهای سیاسی برمی آمد. سابقه این حزب در دفاع از کارفرما ها و اربابان در مقابل کارگران و ترور کمونیست های فعال در میان کارگران تا حمله به سازمانهای سیاسی همچون پیکار در راه آزادی طبقه کارگر و رزمندگان و چریک های فدایی و مخالفین سیاسی دمکرات مانند کومه له یکسانی و بعدها بخش جدا شده از خود حزب دمکرات را در برمیگرفت. اما جنگ با کومه له که بخش مهمی از توده مردم در کردستان را همراه داشت برای حزب دمکرات حیاتی و سرنوشت ساز بود. حزب دمکرات بهر قیمتی و بدون اینکه لحظه ای تردید کند شکست دادن و یا تماما ضعیف کردن کومه له را هدف اساسی خود قرار داد چرا که تغییرات سیاسی و اجتماعی در کردستان از هر لحاظ به ضرر این حزب در جریان بود و همانطور که اشاره شد مقبولیت این حزب از سوی جنبش ناسیونالیستی در درون هم جامعه کردستان زیر سوال رفته بود و موقعیت و سیاست های این حزب بعد از انقلاب تا سال 63 تقریبا برای همه مردم آگاه در کردستان عیان شده بود. نیروهای چپ و کمونیست و دمکرات و بویژه کومه له به عنوان سازمان حزب کمونیست ایران با سیاست های دفاع از مارکسیسم، مبارزه طبقاتی و حاکمیت شورایی و سوسیالیسم نقش اساسی و تعیین کننده ای در دفاع از مردم در برابر جمهوری اسلامی و افشای ماهیت این حزب بعنوان یک حزب متعلق به طبقه سرمایه دار در کردستان با سیاستهای فریبکارانه و مماشات طلبانه با جمهوری اسلامی در مورد چگونگی رفع ستم ملی در کردستان داشت. برای حزب دمکرات شروع جنگ سراسری با کومه له کمونیست، بعنوان مهمترین برگ برای بازگردادن اعتبار و موقعیت گذشته و قرار گرفتن در شرایطی بهتر در مذاکره با جمهو ری اسلامی بود. جمهوری اسلامی و حزب دمکرات هر دو بشدت از کمونیست ها و فعالیت و ادبیاتشان وحشت داشتند. برای حزب دمکرات رسیدن به توافق با جمهوری اسلامی را بارها تجربه کرده بودند. در واقع این سیاست های بشدت فاشیستی و بعضا “احمقانه” جمهوری اسلامی بود که به خواست های بسیار پیش پا افتاده جنبش ناسیونالیستی در کردستان و حزب دمکرات بطور مشخص تن نمیداد و مانند هر دولت سرکوبگر ناسیونالیست و مذهبی دیگری در پی سرکوب تمام و کمال مردم و احزاب سیاسی آنها بود و حتی در جنگ تمام عیاری که حزب دمکرات بر علیه کومه له کمونیست آغاز کرده بود و 4 سال ادامه داشت این حزب قادر به جلب جمهوری اسلامی برای رسیدگی به خواستهایش نشد. حزب دمکرات در این سالهای جنگ با کومه له و در توهم برای مقبولیت از طرف جمهوری اسلامی و در تلاش برای مذاکره، دو تن از دبیر کل هایش یعنی قاسملو و شرفکندی را هم قربانی سیاست هایش کرد. حزب دمکرات در قراردادی نوشته نشده با جمهوری اسلامی از ابتدای به حکومت رسیدن آن بر علیه کمونیست ها در کردستان بود و هیچ منطقی نمیتوانست قبول کند که در حالی که مردم و احزاب سیاسی و بویژه کومه له و دمکرات در جنگی به وسعت کردستان با جمهوری اسلامی بودند، حزب دمکرات جنگ سراسری با کومه له را شروع و هیچ وقت آتش بس یک طرفه کومه له که جنگ با حزب دمکرات را برای خود فرعی اعلام کرد نپذیرفت. اینکه چرا این حزب خطاهای فاحش و تا سرحد جرم و جنایت کاری های زیاد در حق به نیروهای سیاسی فعال در کردستان و حتی نیمه جدا شده از این حزب که تحت عنوان حزب دمکرات رهبری انقلابی فعالیت داشت را هیچ وقت نپذیرفت، دقیقا به ماهیت و سیاست های این حزب ناسیونالیستی و در پی مذاکرات با جمهوری اسلامی باید جستجو کرد. از این لحاظ است که حزب دمکرات هیچ گاه بعنوان یک حزب دمکرات که باید قاعدتا قواعد رابطه متمدن و ازادانه با مخالفینش را برسمیت بشناسد نبوده است. الفبای دمکرات و آزادیخواه بودن یعنی احترام به آزادی بیان و عقیده و پیشبرد مناسباتی متمدنانه و انسانی به جای درگیری و جنگ حتی با نزدیکترین یاران خود که بخش جدا شده از حزب دمکرات باشد. چه واقعیت های دیگری غیر از کارنامه ننگین و شرم آور حزب دمکرات در برخورد به مخالفینش میتواند اثبات کند که این حزب نه دمکرات بود و نه آزادیخواه و اگر کسی و جریان و گروهی در این شک دارد باید بداند که این حزب دمکرات نیست که تغییر کرده است بلکه آنها هستند که بر ماهیت واقعی این حزب تحت عنوان “مصلحت های ملت کرد” پرده ساتر خودفریبی و عوامفریبی کشیده اند.
حزب دمکرات در باره جنگ و درگیری های خود با مخالفینش و بویژه کمونیست ها تردیدی نکرده است و بعد از گذشت حدودا 40 سال کماکان در همان مناسبات و فرهنگ ارباب و رعیتی غوطه ور است. هنوز هم نصیحت های نوشیروان مصطفی از رهبران اتحادیه میهنی و رهبر شاخه چپ این سازمان در کردستان عراق را در گوش دارد که میگفت که “چنانچه مخالف من اینگونه که کومه له در باره دمکرات تبلیغ میکند حرف بزند زبانش را باید قطع کرد” و یا فرهنگ بشدت منحط و زن ستیز و لمپنانه سلطنت طلب ها در در برخورد به مخالفینش را دارد که هر گونه افشاگری در باره این حزب را با آنچه که لایق به خودشان است نثار منتقد خود میکنند. چه چیزی در حزب دمکرات تغییر کرده است؟ این را باید از کسانی پرسید که دیروز در جبهه کمونیستی و دفاع از طبقه کارگر شاهد تمامی دوران جنگ و درگیری حزب دمکرات با کومه له و مردم بودند اما امروز چون در جنبش ناسیونالیستی تشریف دارند و حزب دمکرات را انقلابی و آزادیخواه برای ملت کرد و از پرچمداران رهایی ملت کرد میدانند به اشکال مختلف ثنای گوی این جنبش و از جمله حزب دمکرات هم هستند و در بهترین و رادیکال ترین نقد صرفا افشای سطحی و توخالی این حزب را دنبال میکنند که بر همان پاشنه رقابت برای رهبری جنبش ملی در کردستان میتواند بچرخد. اما آنچه تعیین کننده است تغییر موقعیت و سیاست های کومه له است.
غسل تعمید حزب دمکرات از طرف کومه له
حزب دمکرات تغییر نکرده است و همان موقعیت های گذشته با همان نقاط ضعف و با همان سرازیری ها چه در رابطه با مبارزه مردم با جمهوری اسلامی و مطالباتی که دارند و چه با پایه اجتماعی خود در جامعه که پیشروان آن همانطور که اشاره شد در جبهه متحد کرد و دم و دستگاه های جمهوری اسلامی بعنوان نیروهای ملی و مذهبی تنیده شده اند. خالد عزیزی چنانچه بخشی از جسارت و موقعیت عبدالله اوجلان را میداشت همان 10 یا پانزده سال گذشته حزب دمکرات را در مصالحه با حکومت مرکزی در کنار بخش داخل جنبش ناسیونالیستی قرار میداد. شاید باز هم افراطی های سنتی از هر دو طرف مانع این شدند. و یا در گرما گرم مبارزه مردم ایران و کردستان در جنبش “زن زندگی آزادی” که اتفاقا جنبه واقعی هم سرنوشتی مبارزات مردم در کردستان با سایر نقاط ایران را به روشنی برجسته کرد، درست در این مقطع این حزب و “مرکز همکاری احزاب کردستانی” خیلی مایل بودند که با جمهوری اسلامی وارد مذاکره شوند و از این فضا برای کلاه جنبش ناسیونالیستی شان نمدی بدوزند اما باز هم موفق نشدند. اما آنچه به حزب دمکرات جان تازه ای داد جدایی کومه له از کمونیسم کارگری و هم سرنوشتی با این حزب در جنبش ناسیونالیستی بود.
این تغییرات جدی در کومه له آنها را به روابط دیپلماتیک با حزب دمکرات بر اساس قبول این حزب بعنوان نیرویی انقلابی در یک جنبش مشترک کشاند و گویا این روابط آنچه کم دارد چند قرارداد است که حزب دمکرات با این سابقه “درخشان” را متعهد و پایبند به حاکمیت مردم و دست نبردن به اسلحه در برابر مخالفین سیاسی بکند. همین پایه و اساس جدایی کومه له از کمونیسم و بطور مشخص از سابقه کمونیستی خود بود که بطور منطقی انشعابات در کومه له را موجب شد که حتی حاضر به ماندن زیر تابلوی حزب کمونیست نبودند و غیر از یک مورد تمامی آنها از زاویه ورود شفاف تر به جنبش ناسیونالیستی و نفرین از گذشته کمونیستی شان قرار گرفتند. اتفاقی نیست که کمونیست سابق وقتی از کومه له جدا شد دقیقا در همان سنت و سیاست های جنبش ناسیونالیستی و حزب دمکرات در برخورد به مخالفینش رفتار کرد و آماده شد تا حل اختلافات را از طریق حمله نظامی به اردوگاه رفیق سابقش به سرانجام برساند. (داستان آمادگی و تصمیم کومه له به رهبری حزب عبداله مهتدی برای حمله به اردوگاه کومه له سازمان حزب کمونیست به رهبری ابراهیم علیزاد) و یا طرح ترور کادرهای کمونیسم کارگری از جانب رهبری سازمان زحمتکشان کومه له تا تبدیل شدن به جریانی باند سیاهی که در حمایت از اسرائیل و حکومت های دمکرات و جمهوری خواه آمریکا و دریوزگی به مزدوران و مامورین آنها از جمله رضا پهلوی تردید نکنند. اینها همه زمانی در کومه له بودند و از رهبران و مسئولین و کادرهای یک سازمان کمونیستی که امروز دیگر در جنبش ناسیونالیستی صاحب شخصیت و مقامند و در حاشیه حزب دمکرات پرسه میزنند. یا در بهترین حالت در توهم افسار زدن بر تند روی های حزب دمکرات آنهم نه امروز بلکه در فردای حضور نیروهای مسلح احزاب در کردستان هستند! معلوم نیست چرا نباید همین امروز و در طی سی سال گذشته حزب دمکرات را وادار به احترام به آزادی های فردی و اجتماعی مردم و نیروهای سیاسی و آزادی بیان و برخورد سیاسی به مخالفینش کرد؟ چرا نباید این را به خواست عمومی مردم متمدن و آزادیخواه در کردستان تبدیل کرد؟ چرا نباید این حزب و رهبرانش را وادار به قبول سیاست های جنگ طلبانه و سرکوبگرانه شان کرد و یکبار برای همیشه از این حزب خواست که از همه نیروهای سیاسی، خانواده همه کشته شدگان جنگ کومه له و دمکرات و مردم کردستان معذرت خواهی کنند؟ چرا باید منتظر بود تا در فردایی که معلوم نیست جامعه ایران و کردستان دچار چه تغییراتی میشود و آیا مسلح بودن یا نبودن بطور کلی موضوعیت دارد یا نه. یا هر احتمال دیگری که برای احزاب سیاسی مختلف آنچنان شرایطی فراهم شود و یا به آنها تحمیل شود که چنین جریانات و سیاست و فرهنگ های منحط ارباب و رعیتی نه صرفا از سوی طبقه کارگر آگاه و کمونیست ها و آزادیخواهان زن و مرد بلکه از سوی خود جنبش ناسیونالیستی در کردستان هم مذموم اعلام شوند. واقعیت این است که جبهه کمونیسم و طبقه کارگر متشکل در کردستان ضعیف شده است. مشخصا این کومه له است که اکنون در جناح چپ این جنبش و بر سر رهبری این جنبش در صدد رقابت با احزاب آن در جناح راست این جنبش است. این توهم هنوز وجود دارد که کومه له حزب کمونیست ایران را کماکان در جامعه بعنوان یک نیروی کمونیستی می شناسند در صورتی که این واقعیت ندارد وسابقه خود آنها از جمله در رابطه با تصور و نقد هایی که از حزب دمکرات دارند این را نشان میدهد. کومه له اکنون دیگر مدتهاست که بسیار مایل است نه بعنوان یک نیروی کمونیستی که برای سازماندهی طبقه کارگر و برای سوسیالیسم فعالیت میکند، بلکه تحت عنوان “جنبش کومه له” که تهی از هر نوع تعلق طبقاتی و زمینه ای برای نزدیکی با همه “خانواده کومه له” است بشناسند و خود را هم معرفی میکند. طرفداری از کارگر و مردم محروم و یا حتی وجود تعداد زیادی کارگر و مردم زحمتکش در یک سازمان هیچوقت دال بر تعلق این سازمان به طبقه کارگر با رهبران کارگری مارکسیست و دیگر کمونیستها، نیست و اگر این مبنی میبود خود حزب دمکرات کردستان ایران با وجود بسیاری از کارگر و زحمتکش در درون تشکیلات و در میان نیروی مسلحی که داشت و دارد را میتوان تشکیلاتی برای مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم ردیف بندی کرد! در چنین وضعیتی است که حزب دمکرات با داشتن یکی دو کومه له در حاشیه و در رکابش و با نقد های خانوادگی از سوی بقیه میتواند تعمید شود. حزب دمکرات در تبعید کماکان در توهم بازگرداندن موقعیت از دست رفته است که مدتهاست به دلیل آلترناتیو نیروهای جنبش ناسیونالیستی در داخل کشور و همچنین کمونیستها و کارگران و آگاه و مردم مبارز و وآزدیخواه بشدت دست نیافتنی شده است. این فاکتور را هم باید اضافه کرد که انتخاب حزب دمکرات کردستان در یافتن متحدین سراسری خود در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی همواره هم سو و متحد با جریانات ارتجاعی و بنا به تمایلات کل جنبش ناسیونالیستی، جریاناتی مانند شورای ملی مقاومت و مجاهد و سلطنت طلب ها بوده اند و این را چه در دوره بعد از انقلاب و چه هم اکنون نشان داده اند. راه منطقی برای حزب دمکرات همانا در پیوستن به بخش داخل این جنبش در کردستان است که یک پای آن در مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر و روستا و پای دیگر در سازماندهی کلاس های درس کردی و تدارک “نوروز کردی” با هزاران دف اجاره ای از تکایای دراویش است. کار ما کمونیست ها زدودن برچسب ملی و ناسیونالیستی بر همه شئون مبارزه و زندگی سیاسی است که جنبش ناسیونالیستی مداوما در صدد تحمیل آن به جامعه است. از جمله خارج کردن جشن و مراسم های مردم و دور نگاه داشتن آنها از هر نوع تنفر و خشونت ملی و مذهبی و حک هوئیت انسانی و مدرن و شاد بر آنها. و البته که در کنار اینها بزرگترین و با شکوهترین جشن و مراسم های روز جهانی کارگر و روز جهانی زن در 8 مارس ها را خواهیم داشت و سازمان خواهیم داد. این ها برای هر چه عمیق تر کردن هویت طبقاتی و تضمین برقراری جامعه ای آزاد و برابر با حرمت و احترام حق شهروندی در یک کشور بزرگ و سوسیالیستی می باشد. در چنین دیدگاه و سیاست هایی است که تامین و تضمین حقوق شهروندی برای همه و حق داشتن رفراندوم برای انتخاب زندگی مشترک در چهارچوب ایران یا حق جدایی و داشتن دولت مستقل برای مردم در کردستان که مساله ملی به مساله ای پیچیده و دردناک تبدیل شده است ممکن میشود.
4 اردیبهشت 1404
24 اپریل 2025
SvaraSvara allaVidarebefordra |