علیه اعدام پرچمی که تا طنابی هست، برافراشته می ماند

علیه اعدام

پرچمی که تا طنابی هست، برافراشته می ماند

 

سیوان کریمی

 

بررسی صحنه مبارزاتی نشان می‌دهد که هر گاه بخشی از جامعه پشت سیاستی می‌روند، جمهوری اسلامی دست به عصا می‌شود و گاها این اعتراضات منجر می‌شود که رژیم اسلامی پا پس بکشد. خیزش ۱۴۰۱ دو ستون رژیم اسلامی را به چالش کشید و حتی به ادعای خود رژیم، مردم از آن عبور کردند. مذهب و دین که جمهوری اسلامی بیش از ۴ دهه تمام دستگاه‌های تبلیغی خود را به کار برد تا مردم را به “بهشت موعود” برساند، به نقطه‌ای رسید که نه دین و نه مذهب برای بخش عظیمی از مردم محلی از اعراب ندارد. نسل جدیدی که دین را افیون می‌دانند و در دام آن نمی‌افتند. این را به وضوح می‌توان در جای جای آن جامعه دید. حجاب موضوع دیگری بود که جامعه و بویژه نسل جدید با روسری سوزان و به آتش کشیدن حجابشان تمام رشته‌های رژیم اسلامی را پنبه کردند. هرچند رژیم اسلامی تلاش می‌کند تا به هر شیوه‌ ممکن این دو موضوع را به جامعه حقنه کند. نمونه‌ آشکار آن دادن “کفن” به عنوان هدیه در برنامه‌های تلویزیونی و گسترده شدن حجم تولیدات سینمایی، صوتی و تصویری به این منظور است. فقط یک نمونه برگزاری بیش از ۹۰ همایش اسلامی فقط توسط یک موسسه (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی) است. این را باید در دستگاه عریض و طویل دستگاههای مذهبی ضرب کرد که بودجه ۶۰ درصد برای سال ۱۴۰۲ افزایش پیدا کرد. مبلغی بیش از ده هزار میلیارد تومان.

 

در حوزه حجاب هم سکوت نکردند. با تصویب قوانینی در مجلس، می‌خواهند حجاب را به زور دوباره به سر زنان و دختران جامعه برگردانند. از هر ابزاری برای این کار استفاده می‌کنند. گله‌های امر به معروف را در خیابان‌ها ول کرده‌اند تا حرف خود را به کرسی بنشانند. این دو تنها نمونه‌هایی از جنگی است که بین رژیم اسلامی و مردم وجود دارد. سوال این است که آیا می‌توان علیه احکام اعدام رژیم اسلامی، چنین سازماندهی و عقب‌گردی را به رژیم تحمیل کرد؟

 

برای پاسخ به این سوال، باید از گذشته، آن هم نه چندان دور، درس گرفت. رژیم اسلامی از هر حرکتی که بخشی از جامعه را به دنبال داشته باشد، واهمه دارد. این بخش اگر از لحاظ کمیت و تعداد میلیونی باشد، جمهوری اسلامی تاب و توان ماندن برای یک روز را ندارد. اما اگر حتی بخشی از جامعه که توان تاثیرگذاری را بر بخش‌های دیگر داشته باشند، در یک چالش با رژیم قرار بگیرد، باز هم برگ برنده را دارد. یک سال از سه‌شنبه‌های علیه اعدام می‌گذرد که در زندان و توسط زندانیان سیاسی برگزار می‌شود. در خیابان هم هر روز شاهد مبارزات کارگری، معلمان، بازنشستگان و زنان هستیم. همین اعتراضات می‌تواند سکویی برای اعلام همبستگی با مبارزات درون زندان باشد و از خواست زندانیان حمایت شود. تصور کنید که در روز بجز در زندان، در دهها شهر و دهها اعتراض پلاکاردی با مضمون نه به اعدام و اعدام قتل عمد دولتی است، وجود داشته باشد. این معنی دارد. این برای رژیم اسلامی پیام دارد. برای زندانیان محکوم به اعدام و بویژه زندانیان سیاسی پیام می‌دهد که ما هم سرنوشتیم و شما تنها نیستید.

 

برای جمهوری اسلامی سیگنالی می‌فرستد که جامعه از سلول‌های مجزا از هم تشکیل نشده است. همه به هر طریق، بخشی از یک اجتماع بزرگتر هستند و مرگ و نیستی و اعدام برای افرادی از این اجتماع، تاثیری عمیق بر بقیه خواهد گذاشت.

 

رژیم اسلامی در طول بیش از چهار دهه حاکمیت، هزاران هزار انسان را به پای چوبه‌ی دار برده است. نه به اعدام، در خود یعنی نه به رژیمی که کاری جز کشتن ندارد. نه به اعدام یعنی زندگی انسان و جان آدم را نباید گرفت. هیچ دولتی با هیچ معیار و ملاکی حق گرفتن جان انسان‌ها را ندارد. این جنگی بین مرگ و زندگی است. جنگی که از یک سو رژیم اسلامی در تلاش است تا مرگ را مقدس کند و جان انسان را بی ارزش پندارد، و از سوی دیگر جنبشی که حق حیات‌ انسانرا مقدس می‌داند. جنبش‌های موجود در صحنه سیاست ایران می‌توانند با در دست گرفتن این پرچم، علیه کشتار مردم و زندانیان و بویژه زندانیان سیاسی بایستند. جنبش کارگری که به صورت روزانه در جدال با رژیم اسلامی است، می‌تواند در صف اول این مبارزه علیه اعدام باشد.

حق حیات‌ انسان را نمی‌توان با سنگ محک قومی و دینی سنجید. در صحنه‌ی مبارزه‌ سیاسی وقتی رژیم اسلامی تصمیم به گرفتن جان یک انسان دارد، باید در مقابلش ایستاد و از جامعه خواست که در مقابل آن بیاستند. با توجه به وضعیت جامعه، این تقابل می‌تواند رویارویی مستقیم با رژیم اسلامی باشد، یا اینکه هر بخشی از جامعه، چه کارگران، چه معلمان، و بازنشستگان و بخش‌های دیگر با ابتکار خود علیه این احکام بایستند.

 

شعار نه به اعدام و اعدام قتل عمد دولتی است، متعلق به جنبش سوسیالیستی و کمونیستی جامعه است. اگر نیروهای دیگر که به کمپ راست جامعه تعلق دارند، زیر نام این شعار فراخوانی می‌دهند و جامعه را به اعتصاب دعوت می‌کنند، ما چه باید بکنیم. ایدئولوژیک باشیم و پشت مانیتورهایمان خطکش راست و چپ را در دست بگیریم و دوز کمونیست و ناسیونالیست حرکت را اندازه بگیریم و خارج از گود به خود مدال بدهیم، یا مبارزه‌ سیاسی و از نوع کمونیستی آن را انتخاب کنیم و خود را صاحب جامعه و صاحب مبارزه علیه اعدام بدانیم و در گود سیاست مبارزه کنیم؟

 

منصور حکمت در دوران قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران با چنین موقعیتی در مورد مبارزات مردم در کردستان مواجه شد. اگر او نبود، امروز حل مساله ملی کردستان روی کاغذ وجود نداشت و همین “کمونیسنهای دو آتشه” امروز دو دستی آنرا تقدیم ناسیونالیسم وقت می کرد.

 

ژانویه ۲۰۲۵