سیاوش دانشور
شرایط ایران بشدت متحول و ناپایدار است. از یکسو وضعیت کنونی از جهات مختلف در چهارچوبهای سابق قابل ادامه نیست و از سوی دیگر جامعه هر روز بیشتر با حکومت آنتاگونیزه میشود. وضعیت عمومی جمهوری اسلامی بویژه بعد از فروپاشی ائتلاف ارتجاعی “محور مقاومت”، با تشدید شکافهای درونی و نمایش شکست فجیع در مقابل مردم، ضعیف تر از هر زمانی است. وضعیت اقتصادی و بانکی و تجارت وخیم است، دلار افسار بریده و ریال در مقام بی ارزش ترین پولها قرار گرفته است. ورشکستگی های بانکی و مالی، که با تزریق سرمایه و چاپ پول بدون پشتوانه تاکنون بصورت آزمایشگاهی دوام آورده اند، در وضعیت فعلی و تشدید تنگناهای اقتصادی حکومت میتواند به روزهای مکرر “سیاه” و کولاپس اقتصادی پی در پی منجر شود.
حزب کمونیست کارگری – حکمتیست در اسناد مصوبش بر دو قلمرو بعنوان “جبهه های اصلی نبرد طبقاتی” که مبارزه و کشمکش سیاسی در جامعه حول این سوالات قطبی و انکشاف می یابند، تاکید کرده است. اول، مسئله زن بعنوان یک مسئله مهم اجتماعی و سیاسی که مُهر خود را بر هر تحول سیاسی کوبیده است. دوم، مقابله طبقه کارگر با فقر و فلاکت و سیاستهای اقتصادی سرمایه داری ایران که اکثریت جامعه را به زندگی تحت فقر و ناامنی اقتصادی محکوم کرده است. برآمد توده ای شهریور ١٤٠١، یک محصول این تقابل اساسی بود. واضح است جامعه با بحرانها و مسائل مختلفی روبرو است، اما آنچه که سیاست ایران را حول خود کانونی کرده است دو جبهه اصلی فوق است.
اگر دلیل تعلیق موقت طرح “حجاب و عفاف” را جستجو کنیم، بدواً باید به قامت بلند زنان آزاده و گردن نگذاشتن جنبش آزادی زن و نسل جدید در ایران به اسلام و قوانین اسلامی توجه کنیم. ما گفتیم “این طرح مرده بدنیا آمده و آن را توی صورت تدوین کنندگانش خواهیم کوبید”. از مقاومت سرافرازانه خیابانی زنان بی حجاب و اعتراض شجاعانه آهو دریائی ها تا اعتراض زنان در زندانها و برگزاری کنسرت و ابتکارات جدید، فرصت “متوقف کردن زمان” را به حکومت ندادند. رژیمی ها متوجه نیستند که اگرچه ذهنیت آنها در تحجر و توحش منجمد شده اما جامعه بیوقفه جلو میرود و هر روز بیشتر تناقض و ضدیتش را با حکومت عیان میکند. بعد از قریب بیست ماه از آمد و رفت و تصویب این طرح، امروز جرأت اجرایش را ندارند. اینجا دیگر باید به وحشت رژیم اسلامی از پتانسیل نارضایتی و جرم انفجاری در جامعه اشاره کرد که نظام را وادار کرده از طریق نهاد “شورای عالی امنیت ملی”اش به بهانه “امنیت نظام” از اجرای طرح امتناع کند. در واقع با سردار رادان بدنام آمده بودند تا سنگرهای از دست رفته از جمله سقوط حجاب اسلامی و آتش زدن بیرق رژیم را با نمایش وحشیگری اسلامی بازپس بگیرند اما در همان قدم اول دست و پایشان لرزید و عقب رفتند. به رادان و اربابانش گفته بودیم که شکست خوردید و کاری ازتان برنمی آید. این جبهه کماکان یک قلمرو اساسی نبرد سیاسی و طبقاتی در ایران است و از هدف بلافصل یعنی نفی حجاب اسلامی و الغای نظام آپارتاید جنسی تا هدف نهائی یعنی تامین و تضمین برابری کامل اقتصادی و اجتماعی زن و مرد ادامه دارد. زنان در بی حجابی متوقف و آتش زدن حجاب سمبل بردگی زن نخواهند شد، موج برگشت ضد اسلامی به اعتراض زنان و نسل جدید قالب و شکل نوینی میدهد، سورپرایزهای زیادی در راهند. آنچه که می بینیم سیر فروپاشی خشت های عمارت آپارتاید جنسی و اسلامی و نهادها و افکار منحط حافظ آنست.
در جبهه دیگر، یعنی مواجهه با فقر و فلاکت اقتصادی، با رشد کمی و کیفی اعتراض روبرو هستیم و نحوه پاسخ به مسائل گرهی این قلمرو از جمله معیار مهمی برای تشخیص دوستان و دشمنان مردم است. جنبش طبقه کارگر با اعتراض بیوقفه و روزافزون و گسترش یابنده اش، نه فقط به کلیدی ترین صنایع بزرگ ایران کشیده شده بلکه با جهتگیری های روشن و خواستهائی که در تناسب قوای کنونی قابل طرح اند، هم منعکس کننده فشار و حضور مستمر جنبش کارگری است و هم افق جامعه و قالب اعتراضش را حدادّی میکند. رژیم اسلامی با کاهش مستمر دستمزدها، با تهاجم به سطح زندگی کارگران، با شوک های اقتصادی و گرانی مستمر عاملهای انرژی و کالاهای مصرفی مورد نیاز، راهی برای تنفس باقی نگذاشته است. اما شرایط امروز یک تفاوت یا دوره قبل دارد؛ برای رژیم تشدید این سیاستها دیر شده است و برای کارگران و مردم تحمل این حد از فقر و فاقه غیرممکن. راه بینابینی هم وجود ندارد، عناصر حکومتی مکرراً هشدار میدهند که “صدای مردم را بشنویم”، نکند دیر بشود! میتوان با درجه ای اغماض گفت تلاقی سیاسی اجتناب ناپذیر شده است، رویدادهای مهمی پیش رو هستند، البته با بافت کارگری تر و جهت رادیکال تر از شهریور ١٤٠١. داستان “حرکت با شیب نرم” و “گرانی قطره چکانی” که میراث رئیسی برای پزشکیان است، در واقع منعکس کننده همان وحشت حکومت از پتانسیل اعتراض در جامعه است که در مورد حجاب اسلامی اشاره شد. فاکتور مردم، فاکتور جامعه ای که نمیخواهد و نمیتواند بیش از این تحمل کند، اگرچه زبان و تریبون رسمی ندارد، اما سمبه اش پر زور است و بسان شبحی بر روی عمارت پوسیده رژیم اسلامی می گردد.
ایران در آستانه فلاکت عمومی گرفته است و فعلاً مقام دومین کشور فلاکت زده جهان را دارد. گرانی نان و برق و بزودی گاز و بنزین، گرانی عاملهای انرژی و مایحتاج اولیه مردم، تورم سنگین و بیکاری نفس مردم را بریده است. این در حالی است که کوه ثروت و اختلاس و شکاف طبقاتی سر به فلک کشیده است. به اینها باید شکست و تضعیف شدید حکومت در پس اتفاقات منطقه و تسلیم شدن خامنه ای و شرکا را اضافه کرد. در تریبونها شعار میدهند و چرند میگویند و در واقعیت برای حفظ نظام هر دری را برای بند و بست و امتیاز دادن می کوبند.
شورش کور یا انقلاب سازمانیافته
اینروزها بیش از سابق، عناصر رژیم اسلامی و مفسران و ناظران سیاسی از “خطر شورش گرسنگان” میگویند. همه واقعیت زمخت و زشت فقر مزمن و تفاوت نجومی در زندگی ها را می بینند. آنها هم فهمیده اند که این وضع قابل ادامه نیست و در رسانه های حکومتی یا نزدیک به حکومت، مشغول “انتقاد از خود” و گفتار درمانی اند. کسانی که وضعیت وخیم اقتصادی و اجتماعی مردم را میبینند و از نفرت و عصبانیت آنها وحشت کرده اند، گوئی تازه بیدار شدند و در باره “شورش گرسنگان” هشدار میدهند. از مردم مستاصل و گرسنه ای سخن میگویند که به “شورش کور” دست خواهند زد و از مُسببان این وضع انتقام خواهند گرفت. دارند به همدیگر هشدار میدهند که عنقریب پابرهنه ها و کارتن خواب ها و گور خواب ها و حاشیه نشین ها شورش خواهند کرد.
این نگرانی ها پایه مادی دارد، وضعیت به جائی رسیده که دیگر تبلیغات اپوزیسیون کمونیست نیست که حقایق را افشا و مورد توجه قرار دهد، این خود حکومتی ها هستند که هر کدام دست به افشای بغل دستی و دزدیهای همدیگر میشوند. طیف دانشگاهی این جماعت وقتی دیگر نمیتوانند جامعه را از کارگر و کمونیسم بترسانند، از “شورش کور” میگویند تا جامعه را از تحول بترسانند. لااقل در ایران، دوره شورش کور گذشته است، هر مشاهده ساده نشان میدهد که مردم و جنبشهای اجتماعی تا آن حد آگاه و پخته با خواستهای نسبتاً روشن هستند که هر اعتراضشان قالب واقعی بگیرد و خصلت دربرگیرنده و بسیج کننده داشته باشد. از این نظر، لطفاً اساتید محترم نگران “کور ذهنی” و “خشونت گرسنگان” نباشند. نگرانی اصلی حضرات اینست که شورش گرسنگان و زحمتکشان شهری اتوریته ها را می شکند، “تقدس” مالکیت خصوصی را زیر سوال می برد، دست به مصادره می زند، به همین خصوصیات “کور” اطلاق میکنند! مثال هم تجربه هجوم گرسنگان به فروشگاههای زنجیره ای و مصادره مواد غذائی است. البته میشود طور دیگری به موضوع نگاه کرد؛ اینکه غذا و امکانات و ثروت اجتماعی به همه تعلق دارد. کسی حق ندارد مردم را از زندگی و دسترسی به نان و مسکن و بهداشت و درمان و آموزش محروم کند. ثروتهای بادآورده و تاراج شده جامعه جملگی باید مصادره و در خدمت مصارف عمومی قرار گیرند. در عین حال تاکید ما اینست که در نبردهای جاری عمل مصادره سیاستی موردی است، به تنهائی جوابگو نیست، باید قدرت سیاسی و اقتصادی را از دست شان دربیاوریم.
پاسخ به سیاست تحمیل استیصال، برافراشتن پرچم امید به امکانپذیری یک آینده بهتر، عروج کارگر و کمونیسم با پرچم رهائی سوسیالیستی جامعه است. “شورش کور گرسنگان” یکی از احتمالات ضعیف است که درعین اهمیت سیاسی آن نقشی تعیین کننده در کل پروسه سیاسی جاری ندارد. ترس واقعی آقایان سرمایه دار و زالوهایی که خون مردم را می مِکند و سخنگویان دانشگاهی شان، نه “شورش کور” بلکه انقلاب کارگری است که کل نظم کنونی را با حکومت اسلامی حافظ آن نشانه رفته است.
٢٧ دسامبر ٢٠٢٤