آیندهٔ خاورمیانه بعد از هفتم اکتبر [2023]

شباهنگ راد

با حمله حماس به اسرائیل [در هفتم اکتبر]، صحنه ناامن خاورمیانه ناامن‌تر شد و کودکان، زنان و بی‌دفاع‌ترین انسان‌ها موردِ یورشِ هوائی و زمینی سلاح‌های مخرب امپریالیستی قرارگرفته‌اند. تابه‌حال توده‌های محروم از آغازِ دُور جدید تنش در منطقه خاورمیانه هزینه بسیار کلانی بابت سیاست‌های ضد انسانی سوهای درگیر در جنگ داده‌اند. اگرچه [من‌حیث‌المجموع] شک‌ها نسبت به اعمالِ طرف‌های متفاوتِ زدوخورد آشکارتر شد و به‌تبع بار دیگر جایگاه جامعه اشغال‌شده فلسطین را به موضوع مهم و اساسی دنیای مدافع حقوقِ انسانی تبدیل کرده است؛ اگرچه دروغ و تزویر چهرهٔ باعث‌وبانی اوضاع کنونی را نمایان تر کرد و فرصت هرگونه ظن و دودلی را تنگ و در حقیقت بست. ولی مجزا از همهٔ این‌ها، اکتبر را نمی‌شود حرکت بی پیشینه و فی‌البداهه مورد ارزیابی سیاسی قرارداد، زیرا که علت آن به زمان‌های قبل‌تر بازمی‌گردد و سرزمین ملتی را به‌زور غصب کرده‌اند و به‌اجبار کوچ داده شدند و کشتند تا نفسِ تازه‌تر در کالبد نحیفشان بدمند و خود را به کشورهای منطقه و آن‌هم به‌عنوان یگانه دولت “شایسته” تحمیل کنند.

به‌یقین واگفتن‌ها از سرزمین اشغال‌شده و مردمان فلسطین زیاد هست و خوانده‌ایم و از طریقِ ارگان‌های تبلیغاتی امپریالیستی و دیگر رسانه‌ها دیده‌ایم که بخشِ سترگی از نمادِ مقاومت، ایثار و ایستادگی مردم منطقهٔ خاورمیانه در برابر ظالمان، از آنِ، آن‌ها هست. دهه‌ها سرزمینشان را به زندان تبدیل کردند و رفت‌وآمد را برویشان بستند تا “سرزمین” خود را پهن‌تر کنند. راضی به زندگی مشترک و تقسیم آن با دیگران نیستند و رانده‌شدگان دیروزی، با هزاران نیرنگ و دغل‌کاری و بخصوص با ارتکاب جنایات وحشیانه، در پی کوچاندن مردمان آن، از سرزمین خودی هستند. به هر جهت تیترها و روایت را [بنا به خواستِ توسعه‌طلبانه خود] می‌شود جابجا کرد، امّا تاریخِ پُر از درد و رنج روا شده نسبت به میلیون‌ها تودهٔ فلسطینی را نمی‌شود حاشا کرد؛ چراکه حقایق بسیار گویا و گیراتر از تحریف تاریخ نویسان، یا رسانه‌های جمعیِ متعلق به عاملان و آمران کنونی هست.

دولت اسرائیل به یاری دم‌ودستگاه‌های تبلیغاتی سرمایه‌داران و مخصوصاً با حمایت سیاسی و عملیِ بی‌انتها دولت‌های بزرگ همانند امریکا، نسل‌ها را یکی پس از دیگری از صحنهٔ زندگی حذف کرد تا پرچمِ و نمادِ “انسانیت” را “سرافراز” نگه دارد. بی‌پرده، جنگ در سرزمین فلسطین [خیلی قبل‌ترها]، یعنی با اعطای سرزمین مردمان این بخش از منطقهٔ خاورمیانه، از طرف دولت انگلستان به اسرائیل آغازشده است؛ از آن زمان به بعد بود مخالفت‌ها به‌منظور کسب سرزمین خودی از غاصبان شکل گرفت و پایدار شد؛ از آن زمان به بعد بود خاورمیانه شاهد تنش و درگیری خونین بین توده‌های محروم فلسطین و دولت اسرائیل بوده است. بالاخره جنگِ بین توده‌های ستمدیده فلسطین با دولت اسرائیل، به زمان اعطای 55 درصد از سرزمین فلسطین [در 29 نوامبر 1947] که با تصویب قطعنامه 181 مجمع عمومی سازمان ملل متحد [به طرح تقسیم فلسطین نیز موسوم است و به دو کشور یهودی و عرب تقسیم و سرانجام در تاریخ 5 ماه مه 1948 بیانیه استقلال کشور یهودی منتشر شد]، برمی‌گردد.

ازاین‌رو جنگ بین توده‌های محروم فلسطین و دولت اسرائیل در اثر این پیشینه و تاریخ سیاسی قابل توضیح است و علیرغم چنین حقیقت و تاریخِ مبارزات فلسطینیان که به بیش از هفت دهه مربوط هست، ما همچنان شاهد بدفهمی و نادرستیِ درک از تنش و درگیری‌ها در منطقه هستیم. کوتاه اینکه، ریشه جنگ مربوط به تنشِ یک‌ساله اخیر [حمله حماس در هفتم اکتبر] نیست، دلیل جنگ به تصرف گام بگام سرزمین فلسطینیان توسط دولت اسرائیل مرتبط است و بی‌شک حماس بمانند دیگر گروه‌ها و دسته‌ها، از دلِ چنین وضعیت سیاسی بیرون آمدند و محصول کشاکش دولت‌های منطقه، و نیز برآیند حمایت سیاسی – تسلیحاتی قدرت‌مداران بین‌المللی [امریکا، روسیه، چین، انگلستان، آلمان، فرانسه و دیگر قدرت‌های ذینفع] در گرم نگه‌داشتن کوره جنگ خاورمیانه هستند. نتیجتاً درگیری حماس و حزب‌الله و متعاقباً جنگ‌ودعوا نظام جمهوری اسلامی با دولت اسرائیل در این چهارچوب مستعد تشریح هست و وجود هر یک از دولت‌ها و دسته‌ها [خارج از میزانِ قدرت، و علایقشان به قدرت‌مداران منطقه و جهان]، نه‌تنها تعیین‌کننده نیستند، بلکه فاقد پتانسیل لازم در جهت تغییر مسیرِ و قالبِ کنونی منطقه خاورمیانهٔ مدنظر امپریالیست‌ها هستند. چون‌که همهٔ آن‌ها ازجمله بازیگران و پادوهای ماشین جنگی قدرت‌مداران بین‌المللی به‌حساب – آمده و – می‌آیند و سیاست و اعمالشان پیگیری تخریب خانه و کاشانه و آوارگی میلیون‌ها انسان دردمند است.

به دیگر سخن و بنا به صدها دلیل طرح‌شده از این‌وآن، خاورمیانه به یُمن تجمع و ذخایر 60 درصد از انرژی و نفت جهان، یکی از جنجالی‌ترین منطقه برای کسب درآمد [در حقیقت غارت ثروت‌های] بیشتر در سطح جهان هست و بالنتیجه تضادها و تلاش به جهت حاکمیت سیاسیِ بی‌رقیب به دیگر کشورهای منطقه و آن‌هم تحت پوشش دین، مذهب، قوم برتر و نظایر این‌ها، خاورمیانه را به میدانِ تعرض به معیشت وزندگی پر از درد و رنج مردم تبدیل کرده است. مدت طولانی است که جنگ‌های ارتجاعی سازمان داده‌شده از طرف ذینفعان اصلی [یعنی قدرت‌مداران بزرگ بین‌المللی همچون امریکا، روسیه، چین و دیگر کشورهای اروپائی]، منطقه خاورمیانه را به یکی از کانون‌های زدوخورد جناح‌های بلامنازع مبدل کرده است؛ ازیک‌طرف تعرض بی‌وقفه به مردم و از طرف دیگر مقاومت و پایداری بر سر کسب سرزمین اشغال و حقوق پایمال‌شده علیه حکومت‌های زورگو، جنبش سیاسی خاورمیانه را بیش‌ازپیش به مرحلهٔ بالاتر سوق داده است. ازاین‌روی همهٔ سعی و تلاش سرمایه‌داران در آن است تا به طرق جورواجور، از اختلافات قومی و قبیله‌ای گرفته تا آتش‌افروزی و راه‌اندازی جنگ‌های ارتجاعی، اعتراضات و مخالفت‌های رادیکال را منکوب و تحت کنترل خود درآورند. افسوس [کشورهای] منطقه خاورمیانه علیرغم سابقه مبارزاتی درازمدت همچون مبارزهٔ مسلحانهٔ پیش‌رونده در برابر حاکمان ستمگر [تابه‌حال] نتوانسته است به خواسته‌های دیرینه خود دست یابد. قطعاً دلیل‌های گوناگون را در این خصوص می‌شود مورد واکاوی قرارداد، ولی آنچه پیداست آن است که جنبش‌های اعتراضی توده‌ای در منطقه، بی‌بهره از سازمانِ مسلح کمونیستی با برنامه به‌منظور تحقق حقوق پایمال‌شده توده‌های دربند از زیر اسارت امپریالیستی هست. درنتیجه به همان میزانی که جنبش‌های اعتراضی منطقه به مراحل بالاتر و رادیکال‌تری پا گذاشته است به میزانی به‌مراتب بالاتر، ستمگران و حکومت‌های سرکوبگر به همراه دار و دسته‌های دست‌سازشان، هارتر و سازمان‌یافته‌تر در پی قلع‌وقمع و تخطئه مبارزات میلیون‌ها تودهٔ منطقه خاورمیانه هستند.

چکیده کمبود و نارسائی جنبش‌های رادیکال و اعتراضی منطقه در نبود سازمان متناسب باقاعده بندی‌های حاکم در مناسبات امپریالیستی است. آنچه در بطن وضعیت فعلی پیداست آن است که توده‌های ستمدیده منطقهٔ خاورمیانه، در حلقهٔ دولت‌ها و دار و دسته‌های وابسته به امپریالیست‌ها گیرکرده‌اند و به طرق گوناگون دارند انرژیِ مبارزاتی شانرا نفله می‌کنند. به این دلیل و به دلیل نافرجامی مخالفت‌ها و بازخواست‌های پایه‌ای مردم، منطقه خاورمیانه بمانند دیگر مناطق، نیازمند سازمان مطابق با منافع خود در برابر سرمایه‌داران و حاکمان ستمگر هست. پس آیندهٔ تغییر روندِ دردناک فعلی، و نیز آیندهٔ به‌دوراز جنگ‌های مخربِ امپریالیستی، وابسته به عروج و نیز وابسته به هستی جنبش روشنفکری و به‌ویژه جنبش بالنده کمونیستی هست. زیرا [همان‌گونه آمده است] هیچ‌یک از دسته‌های مسلح درگیر در جنگ‌های فعلی از آن مردم نیستند و هدف و مقصودشان، پیگیری سیاست‌های امپریالیستی و بدبختی بیش‌ازپیش سازندگان اصلی آن است. بالاخره تا زمانی دولت‌های غاصب همچون دولت اسرائیل و نیز دولتِ سرکوبگر جمهوری اسلامی و دیگر دولت‌های پیش برندهٔ سیاست‌های جنگی امپریالیست‌ها در منطقه حیات دارند، نه‌تنها مسیر مخربِ کنونی تغییر نخواهد کرد بلکه با ابعاد دهشتناک‌تری [اکنون زمزمه‌های آن بگوش می‌رسد] رودررو خواهد شد.

12 اکتبر 2024

21 مهر 1403