میلیتاریسم ارتجاعی و نسل کشی و اهداف اصلی آن!
ناصر بابامیری 05.10.2024
بگذارید سخن آخر را اول بگویم. میلیتاریزم ارتجاعی و اشاعه تروریزم که بدنبال جنگ خلیج و «تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه» که بخشی از استراتژی به بن بست افتاده «نظم نوین جهانی» بود، از سوی هیئتهای حاکمه غربی سرهم بندی گشت، تا بواسطه جنگ های نیابتی بیش از پیش نه تنها خاورمیانه بلکه کل جهان را ناامن و بسمت توحش و بربریت سوق دهند. و دهه به دهه این میلیتاریزم و پروژهای ارتجاعی با حمله با اشغال افغانستان و عراق شکست استراتژیک آن بیشتر نمایان گشت و متعاقبا با جنگ در اوکراین میان کمپ روسیه و غرب و ناتو و بدنبال آن نسل کشی در فلسطین تکمیل تر شد، از نظر دول غربی لااقل بایستی به دو نیاز استراتژیک منطقه ای و جهانی مد نظر آنها پاسخ بدهد. یک از قبل این جنگهای نیابتی، بزعم خود موانع عملی بر سر راه رشد صدور سرمایه و تسخیر بازار تولید و فروش و رشد تکنیکی و پیشی گرفتن در سایر عرصه ها برای رقبای اقتصادی خویش در گوشه و کنار جهان و بطور ویژه در آسیا، ایجاد خواهد کرد. دو، ایجاد سد و مانع بر سر راه عروج و رشد جنبش کارگری و کمونیستی در منطقه( بطور اخص در این میان ایران بدلیل وجود خیزشها و هزاران اعتراض و اعتصاب کارگری سالانه در صدر کانونهای پر تحول جهان ایستاده) و نهایتا تلاش جهت اینکه این جنبش در حال عروج را هر جا امکان داشته باشد منجر به برآمد انقلابی شود، از محتوای طبقاتی و سیاسی تهی و آنرا از پیمودن مسیر منطقی دور کند، و به بیراهه بشکاند. غرب و در راسش آمریکا بزعم خویش تلاش میکند تا از طریق اشاعه هر چه بیشتر میلیتاریزم و نسل کشی، شکست و ناکامی استراتژی سیاسی ادعای رهبری بلامنازع بر جهان و “نظم نوین جهانی” را تخفیف دهد، و با تشدید بی ثباتی، حتی الامکان هژمونی رقبای اقتصادی و نظامی خود در منطقه را به این شیوه با چالش بزرگ مواجهه کند.
کل جنگ های نیابتی و میلیتاریزم ارتجاعی ایندوره اساسا برخاسته از این استراتژی سیاسی در بن بست افتاده آمریکا و شرکایش و در خدمت به این هدف میباشد. کمااینکه جنگ و میلیتاریزم ارتجاعی خصوصا اوکراین و نسل کشی در فلسطین و تخریب زیرساخت غالب شهرها و تبدیل کردنشان به ویرانه ها تا کنون صدها هزار کشته و زخمی و میلیونها آواره در پی داشته، و بمباران های هوایی وحشیانه دو هفته اخیر دولت فاشیستی اسرائیل به جنوب لبنان که آنهم تا کنون هزاران کشته و زخمی داشته و ده ها هزار نفر از مردم بیدفاع را از خانه و کاشانه هایشان تارانده و منجر به ترور رهبران تروریستی حزب الله هم شده، همه و همه به این هدف دولتهای غربی خدمت کرده و تنها در این چهارچوب قابل توضیح و تبیین کردن است.
رژیم ایران از جنگهای نیابتی در منطقه بیشترین استفاده را برده جهت حفظ بقای ننگیشن. اینکه رژیم هر از گاهی بخاطر زدن مواضع نیروهای نیابتیش در منطقه از سوی دولت فاشیستی اسرائیل و ژاندارم گماشته دولت آمریکا و ترور یکی یکی مهرهایش از پاسدار قاسم سلیمانی گرفته تا دانشمند انرژی هسته ایش تا اسماعیل هنیه در قلب تهران و حسن نصرالله در جنوب بیروت، و هیاهیوی گرفتن انتقام سخت سران رژیم ایران از رژیم فاشسیتی همتایش اسرائیل راه میاندازد، آنهم تماما کنترل شده و در همانگی با غرب و دولت آمریکا چند موشک بسوی اسرائیل هوا میکند، برای دو طرف کاربرد معین دارد. دولت آمریکا بدنبال موج وسیعی از نارضایتها در سطح جهان علیه اشاعه میلیتاریزم در اوکراین و نسل کشی در فلسطین، میخواهد بگوید برغم زورآمایی موشکی دولتها خواهان جنگ نیست و ژست مخالف گسترش میلیتاریسم و ادامه نسل کشی بخود بگیرد. و در تلاش است این دروغ را افکار عمومی از او بپذیرند، کما اینکه امروزه بخشی از چپ نان به نرخ روز خور و سطحی نگر آگاهانه حقیقت بانی و مسبب اصلی گسترش میلیتاریسم و نسل کشی آمریکا و غرب با زبان الکن کتمان می کند و اذعان می دارد که این اسرائیل است میخواهد آمریکا را به جنگ بکشاند. این در حالیست کمتر کسی هست نداند، آمریکا و دول غربی گردانندگان اصلی این میلیتاریزم ارتجاعی و نسل کشی هستند و اگر بیشتر از رژیم اسرائیل در این جنایات و ژنوساید نقش نداشته باشند کمتر نیست. تنها کسانی چشم بر این واقعیت فرو می بندند که کم و بیش منافعشان به منافعها دولتها گره خورده که بدون موافقت و تائید هئیتهای حاکمه آمریکا و دول غربی دولت فاشیستی اسرائیل موشکی هوا نخواهد کرد. مگر اینکه رژیم ایران «عقب نشینی های قهرمانانه و تاکتیک فرار به جلوش» طبق توافق از پیش تعیین شده با آمریکا پیش نرود، یعنی در بازی موشک پرانی بسوی شهرهای اسرائیل کنترل شده و هماهنگ با آمریکا عمل نکند و یا تضعیف نیروهای نیابتیش در منطقه را نپذیرد تا یکی یکی آنها را فدای بقایش کند و بطریق اولی ولو تدریجی از کمپ روسیه و چین فاصله نگیرد، در آنصورت احتمال رو در روی آمریکا و اسرائیل و وارد شدن به جنگ محتمل است. اما از نظر من هنوز تا آنزمان هر دو فاصله دارند. خصوصا که غرب نمیخواهد در اثنایی که آلترناتیو کارگری و کمونیستی در ایران بالقوه قدرتمند است و میخواهد مناسبات را از پایه تغییر دهد روی راست و چپ بورژوازی بی پایگاه و بی ریشه سرمایه گذاری کند.
بعبارتی از هم اکنون دمیدن در شیپور «جنگ ایران و اسرائیل شروع شد» دقیقا کمک میکند از یکسو رژیم ایران ژست “امنیت کشور در است” به خود بگیرد تا از اینطریق با بهانه تدارک جنگ با اسرائیل، فضای اعتراضی و روبه اعتلای انقلابی را دو صد چندان تشدید و امنیتی تر و سرکوبهای خونین تر راه بیاندازد.
اینکه اسرائیل در بحبوبه نسل کشی در فلسطین، اقدام به موشک باران مواضع رژیم ننگین ایران در خاک لبنان میکند، و چند تن از مقامات “بلندپایه” حزب الله و فرماندهان نظامی را میکشد، نشانه ها حاکی از آنست بدون هماهنگی و تائید اربابش آمریکا نبوده است. جالب تر از آن مشق جنگی چند شب گذشته با عنوان حملات تلافی جویانه رژیم ایران به اسرائیل توسط صدها موشک بالستیک هایپرسونیک که آسمان شهرهای تل آویو و چند شهر دیگر را چراغانی کرد، بیانگر اینست مثل دفعه پیشین کاملا کنترل و هماهنگ شده، و آمریکا از ساعتها قبل، در جریان وقوع آن بوده و اهداف موشکی را به اسرائیل هم خبر داده اند و ضمنا بعید نیست اسرائیل از اینطریق هم توان تسلیحاتی رژیم را بسنجد و هم مکانهای تا کنون کشف نشده تسلیحاتی رژیم را برای وقوع جنگی که هنوز زمانش فرا نرسیده شناسایی کند.
رژیم ایران خصوصا این سالهای اخیر و با عروج مبارزات کارگری و خیزشهای پی درپی بلحاظ داخلی در بحرانی ترین دوران عمر ننگین خود بسر می برد، و بیوقفه از هر سو با اعتصابات و اعتراضات مداوم مواجهه بوده و هست و تا مرز نابودی پیش رفته اینرا خطر اصلی میداند و غوغای جنگ شروع شد از نظر رژیم بنوعی لبه تیز روند رو به اعتلای مبارزات داخل را کند میکند. رژیم هنوز کابوس خیزش اخیر که میدان نبرد و رویارویی با صف صدها هزار نفری، زنان و مردان آزاده و تهیدست بود، وقتی رژیم شکست بسیار تلخی را تجربه نمود، و بدنبال آن اعتصابات کارگری و نارضایتهیای بخشهای مختلف جامعه روز به روز بیشتر و بیشتر شده و میداند هر آن محتمل است یک برآمده توده ای دیگر از راه برسد. رژیم بخوبی اینرا دریافته اگر در خیزشهای پیشین مشارکت توده ها ده هزار و صدها هزار نفری بود، اینبار با صف خروشانتر ده ها میلیونی کارگران و فرودستان مواجهه خواهد شد، و زوال رژیمش حتمی است. دقیقا به همین اعتبار، بدنبال خیزش شهریور 1401 دول غربی تمام زور خود را زدند، تا به آلترناتیو خود از میان نیروهای راست و چپ بورژوازی بیاندیشند، و ماه ها طی سمینارها و کنفرانسها در دانشگاه جورج تاون و نشست دانشگاه استنفورد سانفرانسیسکوی آمریکا و کنفرانس مونیخ آلمان، جایگاه و پایگاه آنها را بسنجند. تا ببنند می تواند بواسطه صف راست و چپ بورژوازی در داخل و خارج اینبار هم جلو عروج آلترناتیو کارگری و کمونیستی را بگیرند و آنرا به بیراهه ببرند، پروژه ای که بشدت عقیم ماند.
دولت غربی و رژیمهای مرتجع منطقه ای بخوبی متوجه بودند، خیزش توده های مردم در ایران تنها رژیم ایران را با مخاطره روبرو نکرده بلکه منافع دول غربی را نیز که چهار دهه پیش جهت مصادره انقلاب روی این رژیم سرمایه گذاری کردند، به خطر میاندازد. دول غربی و در راس همه آمریکا که در رقابت با دیگر غولهای اقتصادی و نظامی از یکسو و از دیگر سو قدرت گیری جنبش کارگری و کمونیستی در ایران و سرایت آن به دیگر جاها افق روشنی پیشارو ندارد، به تکاپو افتاده تا شکست هژمونیک خود را از مسیر اشاعه میلیتاریزم ارتجاعی و نسل کشی جبران کنند.
گرایشات و جریاناتی که با موشک پرانیهای برنامه ریزی شده غرب و ایران، در شیپور شروع جنگ میدمند، هلهله کنان و کف زنان میگویند«جنگ شروع شد» ، بیشتر دنبال موجی افتادند که دو طرف این پروپاگانداها یکطرف اسلامیستها و طرفداران خجول آن و طرف دیگر طرفداران پرو غربی و اسرائیلی در پی مقاصد معین راه انداخته اند. پروپاگانده این جنگ زرگری هر بار از دو سو افکار عمومی را چنان تحت الشعاع قرار میدهد که حتی تحلیلگران چپ را اغوا نموده که صرفنظر از “نیات” مخالفتشان با اشاعه میلیتاریزم و جنگ افروزی اما بنوعی به دام فضای کاذب ایجاده شده طرفین افتاده اند، بگونه ای که انگار هیچکدام شناختی از دلایل و منشاء اصلی برپائی و اهداف اصلی این میلیتاریزم و نسل کشی ندارند و با منافع و مصالحی که این دو طرف در ایجاد این وضعیت بدنبال آنانند شدیدا بیگانه اند. قبولاندن اینکه رژیم ایران با آمریکا و اسرائیل دشمن است و شیطان بزرگ آمریکاست تاریخ مصرفش نزد جامعه ایران بسر رسیده و از بدیهاتست نزد آنان این فضا سازی تنها یک جنگ زرگری بیش نیست. رژیم ایران دو هدف عمده را در اشاعه فضای جنگی تعقیب میکند. نخست به بهانه جنگ با دشمنان خارجی و “اسلام در خطر است”، دشمنان واقعی خود که اکثریت عظیم جامعه اند و نزدیک به پنج دهه است زندگی و معیشتشان را گرو گرفته، و در تلاشند همه ارکان این نظام اعم از پایه ایدئولوژیکش را به زیر بکشند، بیش از پیش وارد تسویه حساب خونین و سرنوشت ساز با آنها شود. دوم با بهانه “اسلام در خطر است” اسلامیستهای منطقه و محور مقاومتیها را حول ژست “ضدیت با امپریالیزم و صهیونیزم!” بسیج کند و اشک تمساح برای مردم فلسطین و لبنان …بریزد .. به این امید که اگر در برابر مبارزات و خیزشهای درون جامعه تماما ناتوان ماند، لااقل در خارج از مرزها مانع از ریزش بیشتر در صفوف نیروهای نیابتیش گردد و بقایش ننگینش را حفظ نماید.
با این اوصاف وقتی رژیم ایران در دوران “اقتدار ایدئولوژیک”ش مخاطره ای نه تنها برای منافع قطبهای سرمایه داری از جمله آمریکا نبوده، بلکه آشکارا یا در خفا بخشی از سوخت و ساز این مناسبات را تامین کرده، دیگر اکنون در اوضاع وخامتباری که رژیم ایران یکی پس از دیگری پایگاههای نظامی و ایدئولوژیکیش در منطقه و بطریق اولی در داخل کشور در حال ریزش است، و حتی در کمپ روسیه و چین که ظاهرا خود را در بلوک بندی آنها می بیند، موقعیتی بسیار پوشالی دارد، باید آمریکا و رژیم دست سازش اسرائیل از روی کدامین منطق آنرا تهدیدی علیه منافع خود تلقی کنند تا از طریق دولت اسرائیل میدان جنگ با آن را باز کنند؟! دولت آمریکا و اسرائیل بخوبی میدانند جامعه ایران با آگاهی سیاسی و طبقاتی بالا را نمیشود با بحث های ایدئولوژیک نظیر “ضدیت با اسلام” و “ضدیت با یهود و اعراب” میانشان دیوار چین کشید و یا طبقات را با این جنگ زرگری فریفت تا از قبل آن میان مبارزات کارگران و فرودستان سوخت و ساز تصفیه قومی و مذهبی راه انداخت کمااینکه در فلسطین و اسرائیل دولت فاشسیستی به یمن وجود نیروهای نیابتی اعم از حماس و اخویهایش و با تحریک و حمایت رژیم ایران توانسته شکاف عمیق بیاندازد. غرب همه ظرفیتهای صف راست و چپ بورژوازی ایران از سلطنت طلب تا مجاهدین تا احزاب ناسیونالیست و حتی چپ رفرمیست را نیز آزمایش کرد و همه امتحان پس دادند. و دید این طیف راست و چپ بورژوازی در میان جامعه بی ریشه و بی پایگاهند و مبارزات رادیکال جامعه هوشیار ایران را نمیشود از طریق سرمایه گذاری بروی این نیروهای نیابتی به بیراهه برد. یعنی آنچه در دست دولت فاشیستی اسرائیل و شرکایش محمل و پوشش سیاسی گشته، تا نسل کشی در فلسطین را پیش ببرد و از این مجرا میان طبقه کارگر و اقشار فرودست با پیرامونش در این جغرافیای سیاسی نیز دیوار چین بکشند، در جامعه ایران امکانپذیر نیست.
میخواهم بگویم قطبهای سرمایه داری برغم تفاوتها و تمایزات استراتژیک همه یک مخرج مشترک دارند، آنهم اینست بدون استثنا علیه خیزشهایی هستند، که قدرت سیاسی را به کارگران و اقشار فرودست واگذارد. دقیقا تهدیدی که سالهاست بر فراز کشورهای استبداد زده اعم ازایران، عراق، سوریه، لبنان، یمن، افغانستان و ترکیه سایر کشورهای منطقه میچرخد. و قطبهای جهانی نیز بنا به شم تیز طبقاتی که دارا هستند، و با دور اندیشی برای پیشگیری روی اپوزسیون و پوزسیون راست و چپ کار میکنند، تا در چنین بزنگاههای تاریخی اگر جامعه به مرحله رو به اعتلای انقلابی رسید، با علم کردن آنان مسیر انقلاب را منحرف کنند.
آمریکا وقتیکه منافع خود را با عروج جنبش کارگری و کمونیستی و سایر جنبشهای پیشرو از یکسو و از دیگر سو رشد شتابان اقتصادی و نظامی رقبای منطقه ای در خطر می بیند، دو تاکتیک سیاسی را آزمون میکند. یک، ایجاد چالش برای قطبهای رقیب از طریق نیروهای نیابتی و اشاعه میلیتاریزم و دامن زدن به اینکه منطقه و جهان وارد فضای تماما جنگی خطرساز شده! دو، خود دمیدن در این فضا و جنگ روانی از نظر آنها مردم معترض به وضع موجود در این کشورها را محتاط و از امید به مبارزه برای تغییر ریشه ای این مناسبات دور میکند. غرب و آمریکا میدانند وارد شدن به جنگ با قطبهای اقتصادی و نظامی، جنگی است شوخی بردار نیست و ابعاد فاجعه بار آن از دو جنگ جهانی هولناکتر خواهد بود و این مسیریست بی برگشت و اگر جهان را به این سمت سوق دهند، دیگر فاتحی در میان نیست و زندگی کل بشریت در معرض خطر جدی خواهد بود. پس تاکتیک دوم را در دستور کار دارند. و آمریکا تنها در صورتی کارت نهایی ژاندارم منطقه اسرائیل را برای رویارویی جنگی با دولت ایران بکار خواهد گرفت، که بداند آلترناتیوی که از بالای سر جامعه ایران شکل داده یا خواهد داد ، از رژیمی که 46 سال پیش آنرا بر سر کار آورده است، منافعش را در منطقه بهتر تامین میکند. در بیان واقع رژیم ایران برغم اینکه در اکثر ماجراجویهای منطقه و شبکه های تروریستی دست دارد و از طریق لابیگری آنها را تغذیه میکند، اما چون هر دو در ضدیت با انقلاب کارگری و کمونیستی و اشاعه میلیتاریزم ارتجاعی و تروریزم در جهان مخرج مشترک دارند، تا مطمئن نگردد آلترناتیو آتی ضدکارگری و کمونیستی تر از رژیم کنونی در ایران و منطقه است، غرب قصد رژیم چنج در ایران را نداشته و نخواهد داشت. جنبش کارگری و کمونیستی در ایران هم بخوبی به این مهم واقف است که این ملیتاریزم و نسل کشی که دول سرمایه داری در گوشه و کنار جهان راه انداخته اند، قبل از همه دود آن به چشم جنبش کارگری و کمونیستی اعم از ایران هم فرو می رود و اساسا لبه تیز صفوف مباراتی آنها در برابر حافظان وضع موجود اعم از رژیم فاشیستی ایران را کند، میکند و تهدیدیست علیه منافع طبقاتی و سیاسی آنها. به همین اعتبار این فضای میلیتاریستی و تروریستی کمپ ها جهانی که رژیم ایران هم از طریق نیروهای نیابتیش در آن سهیم است، به جنبش کارگری و کمونیستی ایران هم که دارد با اتکاء به اعتلای مبارزات انقلابی خود را برای تعیین تکلیف نهایی با این رژیم سرمایه داری ننگین تدارک می بیند لطمه می زند.
سناریویی که در آن گوشه جهان در فلسطین و اوکراین، لبنان، سوریه، افغانستان، عراق و سایر منطقه در جریانست و به جوامع تحمیل شده در یکسوی آن رژیمهای مستبد حاکم و در سوی دیگر هیئتهای حاکمه غربی و شرکایشان و دیگر کمپهای بورژوازی ذینفع در آن نقش ایفاء می کنند، بمعنای واقعی کلمه دامن زدن به توحش و بربریت است! تنها راه پایان دادن به این توحش و بربریتی که امروز به مردم اوکراین، فلسطین، لبنان، یمن و سوریه… اعمال شده، و بعید نیست در آینده دیگر کشورها اعم از تایوان و ایران در کمپ روسیه و چین مورد هدفشان باشد، در گرو به میدان آمدن توده های ده ها و صدها میلیونی جنبش انقلابی کارگری و کمونیستی در سراسر جهان و خصوصا منطقه است. تنها جنبش انقلابی که می تواند متحدانه با بسیج صف آزادیخواهی در قبال بربریت این مناسبات ظالمانه بایستد و مانع اشاعه میلیتاریزم و نسل کشی تا کنون گردد که قطبهای جهانی برای از میان به در کردن رقبای جهانی خود و شکست دادنشان و اعمال هژمونی خود بر نیروی تغییر جهان، راه انداخته اند.
پ.ن: بازنویسی مطلبی از میان آرشیو