من کارگرم هیچ کجای جهان سرزمین من نیست
http://kargardk.mihanblog.com/post/9
من کارگرم هیچ کجای جهان سرزمین من نیست
همه کس
عکس شناسنامهای مرا میشناسد..
جدم داغی بر پیشانیش بود
که برده میخواندنش
داسی در دستان همیشه زخمی
کشاورز نام گرفت
اکنون منم یادگار این رنج تاریخ
که در سرتاسر جهان
مجرمم به استثمار شدن
گناهم، نشناختن نیرویم،
وارونه تاریخ را دیدن،
احساس خود را گم کردن،
احساس به دنیاهای بی احساس
چون پیچیدن تنباکوههای زهرآگین کشنده
در کاغذهای سفید نامحسوس،برای مسموم کردن قلبهایمان.
هیچ کجای جهان سرزمین من نیست
جز مرگم که آنهم با من نیست.
زیر پلها میخوابم
روی میلهها پایم میلغزد
با سر به زمین میکوبم
معتاد میشوم و آرام میمیرم،
فاحشه میشوم
هر روز تف به صورتم میپاشند.
بوگندو و عصبانی هستم،
و کودکانم نمیدانند،چگونه خلقتی است
این ناتعارض زندگی کردن، ومن
هر روز سپیده به صورتهایشان نگاه میکنم
احساسم تا عمیقترین نقطه سیاه مغزم
گریه سر میدهد.
زمین را شخم زدم
بارور کردم زیبائیهایش را
کاخها،برجها،تونلها،راهآهنها
حتی ریش تراش دست تو را
ساختم
روغن چرب کردن دستهایت را میبینی
به تو خیلی نزدیکم
بدون من انکار حقیقت انسان است
اما استثمار میشوم
آری من خود را گم کردهام
به انکار خویش بر آمدهام
و منجیم را به نا حقیقت سپردهام
جهان زنده برایم استثمار و جهنم
و برای مردنم نسیهای زیبا و بی هزینه ساختهام.
سیصد سال را جنگیدم
که یک روز از آن من باشد
حالا به اخبار و روزنامهها و رسانهها
به کامپیوتر جلو دستت نگاه کن
رفتار سرمایهداران
با همین یک روزم چگونه بود؟
دستها و سرم را شکستند
مرا به گلوله بستند
و زندان تاوان این یک روز شادیم بود.
آری هیچ کجای جهان سرزمین انسان نیست
زیرا من به انکار خویش
و آنها از استثمار ما سرزمینها ساختند
در مالکیت بی حد و حصر خصوصیشان
همه نیروهایشان را بسیج کردند
برای اسارت همین یک روزم
مرا به زندان کوچکتری بردند
چون فکر میکردند
من زندانی آنها نیستم.
آری من کارگرم
بیگانهای به خود و به این جهان
بیگانهای در میان اندک مالکان سرمایهدار
که جهان را به گروگان خود گرفتهاند.
جهانگیر محمود ویسی
http://kargardk.mihanblog.com
وبلاگ کارگران در کردستان