پشتوانۀ نظامی دلارهای نفتی دیگر کارآیی ندارد
صرفنظر از فشار زیاد بر مخالفان، انحصار «آمریکایی» بر بازارهای جهانی طلای سیاه به لرزه درآمده است
والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)، پروفسور، دکتر علوم اقتصاد، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
ا. م. شیری
همانطور که میدانیم، در سالهای ١٩٧۴-١٩٧۵، پس از سلسله مذاکرات واشنگتن و پادشاه عربستان سعودی و سران کشورهای خاورمیانۀ عضو اوپک، توافق شد که فروش طلای سیاه توسط این کشورها منحصراً با دلار آمریکا انجام شود. به این ترتیب، نیم قرن پیش، دلار نفتی جایگزین دلار «طلایی» برتون وودز شد.
زمان عحیبی فرارسیده است. اگر قبلاً پول بواسطۀ طلا یا سایر منابع متعلق به کشور صادر کنندۀ پول پشتیبانی میشد، اکنون یک طرح کاملاً جدیدی پدید آمده است: پول کشور صادرکننده (دلار آمریکا) بواسطۀ منابع (نفت) سایر کشورها پشتیبانی میشود.
میگویند دلار با حفظ و حتی تقویت اعتماد سایر کشورها نسبت به خود، توانسته و جایگاه بالای خود را به عنوان یک ارز جهانی حفظ کند. در عین حال، در طول نیم قرن گذشته لحظات زیادی وجود داشته که دلار آمریکا در آستانۀ از دست دادن وضعیت خود بوده است. و واشنگتن مجبور شده دلار را از طریق ابزارهایی که ربطی به اعتماد نداشت، نجات دهد. تهدید و استفاده از نیروی نظامی، ابزار حفاظت و تأمین امنیت دلار آمریکا بود.
برای تأئید آنچه گفته شد، چندین مثال ذکر میکنم:
داستانی یک ربع قرن پیش شروع شد. از موضوع تولد یک واحد پول اروپایی به نام «یورو» سخن میرود. این واحد پولی از اول ژانویۀ ١٩٩٩ وارد گردش غیرنقدی شد و از اول ژانویۀ ٢٠٠٢ بصورت اسکناس و مسکوک وارد گردش نقدی گردید. یورو جایگزین ارزهای ملی شد. یورو همچنین با نسبت ١:١ جایگزین واحد پول اروپا «ECU» شد که از سال ١٩٧٩ تا ١٩٩٨ در نظام پولی اروپا استفاده میشد. در ابتدا ١٠ کشور اروپایی به یورو روی آوردند و به اصطلاح منطقۀ یورو را تشکیل دادند. اکنون منطقۀ یورو ٢٠ کشور از ٢٧ کشور عضو اتحادیۀ اروپا را در بر میگیرد.
اگر ارز «ECU» برای استفاده در «داخل» اروپا در نظر گرفته شده بود، اما یورو از ابتدا قرار بود برای تسویه حساب بین کشورهای اروپا با سایر کشورهای جهان استفاده شود. بقیۀ کشورهای جهان نیز میتوانند از این ارز در تسویه حسابهای متقابل استفاده کنند. ربع قرن پیش، جهان از تولد یورو به عنوان یک ارز جهانی که برابر با دلار آمریکا خواهد بود، استقبال کرد. بسیاری از کشورها که از دیکتههای «آمریکایی» خسته شده بودند، با اشتیاق از ظهور یورو استقبال کردند. یک انتخاب پدید آمد. به نظر میرسید یورو خوب شروع کرده است. بگونهای که در سال اول پیدایش واحد پول اروپایی (١٩٩٩)، ١٧.٩درصد از ذخایر ارزی کشورهای عضو صندوق بینالمللی پول را تشکیل میداد. و این سهم در سال ٢٠٠٣ به ٢۵.٣٪ افزایش یافت. احتمالاً این افزایش در ذخایر یورو به حساب کاهش سهم دلار اتفاق افتاد: سهم آن در ذخایر جهانی طی دوره ١٩٩٩-٢٠٠٣ از ٧٠.٩ به ۶۵.٨٪ کاهش یافت.
بسیاری از کشورها نه تنها ذخایر دلاری خود را بحساب پول اروپایی کاهش دادند، حتی در پرداختهای تجارت خارجی، سرمایهگذاریهای بینالمللی و سایر معاملات فرامرزی در حد ممکن از یورو استفاده کردند. در سال ٢٠٠٣، ٣٠ درصد از صادرات جهان با استفاده از یورو پرداخت میشد. درست است که سهم صادرات در منطقۀ یورو ١۶٪ است. با این حال، ١۴ درصد از صادرات جهانی به خارج از منطقۀ یورو هنوز با استفاده از یورو انجام میشد.
گذشته از این، یک بازار جهانی برای یک محصول بسیار مهم باقی ماند که ورود ارز جدید یورو به آن به شدت ممنوع بود. صحبت از بازار جهانی طلای سیاه در میان است که از اواسط دهۀ ١٩٧٠ در انحصار دلار آمریکا بوده است.
البته کشورهای عضو اوپک وسوسه شدند که حداقل بخشی از درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت خود را به یورو دریافت کنند. به ویژه تعدادی از کشورهای عضو اوپک با توجه به اینکه بخش عمدۀ کالاهای مورد نیاز خود را از اتحادیۀ اروپا وارد میکردند. اما آنها به خوبی درک میکردند که چنین چیزی را واشنگتن نمیپسندد و ممکن است به دلیل تضعیف انحصار دلار با برخی تحریمها مواجه شوند. با این حال، یک کشور تصمیم گرفت این کار را بکند – عراق. [یعنی، هر که با فدرال رزرو آمریکا در افتاد، ور افتاد با هزار و یک دروغ و دغل… عراق، لیبی، سوریه و… مترجم].
صدام حسین، رئیس جمهور این کشور عربی، از مدتها پیش، از اوایل دهۀ ١٩٩٠، زمانی که واشنگتن و متحدانش به عملیاتی به نام «طوفان صحرا» دست زدند، روابط پُرتنشی با واشنگتن داشت. اکنون قصد ندارم به جزئیات آن جنگ وارد شوم، اما فقط یادآوری میکنم که به این ترتیب واشنگتن تصمیم گرفت صدام حسین را که بدون توجه به آمریکا در منطقه به فعالیت شروع کرده است، در جای خود بنشاند و در عین حال، به دیگر کشورهای منطقه درسی بدهد تا فراموش نکنند که دست نشاندۀ واشنگتن هستند.
صدام حسین مدتها منتظر بود تا یک لحظۀ مناسب برای خروج از زیر فرمان آمریکا بیاید. و همانطور که او تصور میکرد، ده سال پس از «طوفان صحرا»، یک فرصت واقعی برای آزادی عراق پدید آمد. این فرصت، عبارت از ظهور یورو بعنوان جایگزین دلار آمریکا بود. در پایان سال ٢٠٠٠، صدام حسین، رئیس جمهور عراق تصمیم گرفت که کشورش دیگر نفت را با دلار مبادله نکند؛ انحصار «آمریکایی» باید با یک «اروپایی» به نام «یورو» جایگزین شود. علاوه بر این، صدام حسین برای چنین گذار، طرحهایی را با تعدادی دیگر از کشورهای خاورمیانه و آسیایی در میان گذاشت و آنها موافقت کردند که عراق را دنبال کنند. منتها قرار بود عراق اول باشد. اطلاعات مربوط به این طرحها از طریق اطلاعات در واشنگتن کشف شد. آمریکا، از طریق رسانههای جهانی و سازمان ملل متحد، یک کارزار قدرتمند ضد عراقی ترتیب داد: بغداد به توسعۀ سلاحهای کشتار جمعی متهم شد. کولین پاول، وزیر امور خارجۀ آمریکا، در جلسۀ ویژۀ شورای امنیت سازمان ملل در ۵ فوریۀ ٢٠٠٣، سخنرانی کرد و شواهد گستردهای مبنی بر اینکه عراق سلاحهای کشتار جمعی را از بازرسان بینالمللی پنهان میکند، ارائه داد. [احتمالاً آرد نخودچی در یک لولۀ آزمایشگاه. مترجم]. همۀ اینها تدارک برای انجام عملیات نظامی جدید علیه عراق و صدام حسین سرکش بود.
یک ماه و نیم بعد، در ٢٠ مارس سال ٢٠٠٣، نیروهای ارتشهای آمریکا، انگلیس، استرالیا و لهستان با نام رمز عملیات «آزادی عراق»، به عراق حملهور شدند. هیأت حاکمۀ آمریکا شک نداشتند که این بار نیروهای ائتلاف این کشور را که یکی از پنج کشور برتر از نظر ذخایر نفت (٢٠ میلیارد تن) است، اشغال میکنند و به کشورهای اوپک نشان میدهند که اگر برای جایگزینی دلار با یورو در تجارت طلای سیاه تصمیم بگیرند، چه بلایی سر آنها میآید.
به هر حال، سال بعد پاول اعتراف کرد که دادههایی که منتشر کرد، تا حد زیادی نادرست و اغلب جعلی بودند. او گفت: «گزارشم را با تکیه بر بهترین اطلاعاتی که سازمان «سیا» به من داده بود، در فوریۀ ٢٠٠٣ تهیۀ کردم. … متأسفانه به مرور زمان مشخص شد که منابع نادرست و غلط و در برخی موارد عمدا گمراهکننده بودهاند. من عمیقاً از این موضوع مأیوس و متأسفم». [بعد از اشغال استعماری، ویرانی و نابودی دولتمداری عراق، ترور و قتل و آواره کردن چند میلیون از مردم بیدفاع، علما، دانشمندان، مبارزان و مقامات این کشور، از جمله، خود صدام حسین و دو پسرش، جناب پاول تازه اظهار یأس و تأسف هم میکند. عجب! مترجم].
صدام حسین را در ٣٠ دسامبر ٢٠٠۶، روز عید قربان- عید بزرگ مسلمانان به طرز بیشرمانهای اعدام کردند. سپس برخی خبرنگاران دربارۀ این قتل چنین اظهار نظر کردند: مرگ حسین قربانی خدایی به نام دلار نفت بود. تمامی سران کشورهای عضو اوپک استفاده از یورو به عنوان جایگزین «دلار نفتی» را فراموش کردند.
با این حال، یک شورشی دیگر در جهان عرب وجود داشت که نمیخواست خدای «دلارهای نفتی» را پرستش کند. او جایگزین دیگری مطرح کرد. این شوروشی معمر قذافی، رهبر لیبی بود که پیشنهاد کرد جهان اسلام با استفاده از ارز جدید به نام «دینار طلایی» خود را از دلار آمریکا رها کند. مقام رسمی قذافی از سال ١٩٧٩ «رهبر برادری و رهبر انقلاب» بود. او به دنبال حق حاکمیت کامل کشور لیبی به نام جماهیریه («حاکمیت تودهها) بود. در همان موقع، جماهیریه یک «کشور سوسیالیستی» اعلام شد.
در زمان قذافی، روابط لیبی با اسرائیل، آمریکا و انگلیس به بدتر شدن شروع کرد که به بمباران لیبی توسط آمریکا در سال ١٩٨۶ و تحریمهای اقتصادی منجر شد. این امر قذافی را بر آن داشت تا به دنبال راههایی برای دور زدن تحریمهای غرب باشد. یکی از راههای دور زدن تحریمها (نه تنها برای لیبی، بلکه برای هر کشوری که برای حق حاکمیت خود میجنگد، باید یک ارز جدید جایگزینی دلار آمریکا باشد. به ویژه، مشخصاً در مورد دینار طلا صحبت شد.
معمر قذافی، رهبر لیبی کشورهای عربی و آفریقایی را به استفاده از ارز واحد- دینار طلا و امتناع از دلار و یورو فراخواند. سرهنگ قذافی پیشنهاد کرد که بر اساس دینار طلا یک کشور آفریقایی متحد با ٢٠٠ میلیون نفر جمعیت عرب-سیاهان تشکیل شود. ایدۀ ایجاد واحد پول طلا و متحد کردن کشورهای آفریقایی در یک کشور قدرتمند فدرال در سال ٢٠١٠ از سوی تعدادی از کشورهای عربی و تقریباً همۀ کشورهای آفریقایی مورد حمایت قرار گرفت. این ابتکارات لیبی را آمریکا و اتحادیۀ اروپا بشدت منفی ارزیابی کردند. به گفتۀ سارکوزی، رئیس جمهور وقت فرانسه،«لیبیاییها امنیت مالی بشریت را هدف گرفتهاند». توصیههای مکرر رهبر انقلاب لیبی نتیجهای در پی نداشت. قذافی بمنظور ایجاد آفریقای متحد و رایج کردن دینار طلا گامهای بیشتری برداشت.
در سال ٢٠١١، تجاوز غرب به لیبی تحت پوشش «قیام مردمی» (یا «انقلاب مخملی- بهار عربی») آغاز شد. برای پنهان کردن دلایل واقعی راهاندازی «آشوب مدیریت شده»، دو نسخه ارائه شد: رسمی- حمایت از حقوق بشر، غیر رسمی- تلاش برای قاپیدن نفت از قذافی. هر دو نسخه غیر واقعی بود. واقعیت این بود که معمر قذافی نسبت به دلار آمریکا تزلزل نشان میداد. در ایجا، لازم است به یک ویژگی مهم لیبی اشاره کنم و آن اینکه بانک مرکزی لیبی یک نهاد دولتی و تابع دولت بود. این ویژگی بانک مرکزی لیبی آن را از سایر بانکهای مرکزی که ظاهراً وضعیت «مستقل» داشتند، اما عملاً تابع انترناسیونال مالی جهانی- «اربابان پول» (سهامداران اصلی ساختار فدرال رزرو آمریکا) بودند، متمایز میکرد. البته، این موضوع نخبگان مالی جهانی را به شدت آزار میداد. زیرا، آنها را از فرصت تأثیرگذاری مؤثر بر لیبی که از طریق بانک مرکزی استقلال خود را تضمین میکرد، محروم شده بودند.
قابل توجه این است که چند هفته پس از اینکه شورشیان رژیم قذافی را به چالش کشیدند، بانک مرکزی خود را بدون تشکیل دولت خود ایجاد کردند. شورای به اصطلاح ملی انتقالی در نشست خود در ١٩ مارس ٢٠١١ تصمیم گرفت برای مدیریت کل سیاست پولی لیبی یک بانک مرکزی با مقر موقت در بنغازی ایجاد کند. ر. ونتزل، اقتصاددان نوشت: «این نشان میدهد که ما نه تنها با گروهی از شورشیان سازمانیافته، بلکه با نیروهای پیچیدهتری هم سر و کار داریم. من هرگز نشنیدهام که بانک مرکزی تنها چند هفته پس از شروع یک خیزش حتی مردمی ایجاد شود».
جی. کارنی، سردبیر CNBC، از تعجیل در ایجاد یک بانک مرکزی جایگزین لیبی شگفتزده شد. او نوشت: آیا یک گروه انقلابی ابتدا در میانۀ مبارزه با یک قدرت سیاسی ریشهدار میتواند بانک مرکزی خود را ایجاد کند؟ در همه حال این نشان میدهد که مدافعان بانکهای مرکزی در دوران معاصر چقدر قدرتمند شدهاند (نقل از: «ابتکار طلایی قذافی به عنوان چالشی برای نظم نوین جهانی» به قلم اِوِلینا اِموزوا). قذافی کشته شد و این قتل برای نمایش بود و برای ترساندن رهبران کشورهای دیگر طراحی شد که قصد داشتند انحصار دلار آمریکا را تضعیف نمایند و بانکهای مرکزی خود را از کنترل «اربابان پول» خارج سازند. [اربابان پول برای اطمینان از ترور فجیع سرهنگ قذافی، هیلاری کلینتون، یکی از خونخوارترین قابلههای جنگ را به لیبی فرستاد. هنگامی که دشنهآجین شدن قذافی بدست مأموران امنیتی فرانسه را به او «هدیه» کردند، او همچون روسپیان بیشرم خندهکنان گفت: ما آمدیم، ما دیدیم، او مُرد. مترجم].
شایان ذکر است که واشنگتن در تلاش برای نشاندن رهبران نافرمان سایر کشورها به جای خود، معمولاً به ابزارهایی مانند تحریمهای اقتصادی در قالب «تجمع» ذخایر دلاری، مسدود کردن پرداختها و تسویه حسابها به ارز آمریکایی متوسل میشود. اما این امر رهبران سرکش را بیشتر وادار میکند تا به دنبال جایگزینهایی برای دلار آمریکا باشند. بارزترین نمونه ایران است که غرب آن را از سال ١٩٧٩ تحت تحریمهای دائمی قرار داده است. به ویژه اینکه پرداختهای مبادلات صادرات و واردات ایران را مسدود کردند. در نتیجه، ترکیۀ همسایه به پرداخت طلا به ازای گاز طبیعی وارداتی از ایران روی آورد. در این باره «وال استریت ژورنال اروپا» گزارش داد. این مجله مینویسد: «برای پرداخت گاز ایران، به ارزش میلیاردها دلار طلا از اقتصاد ترکیه خارج شده است… روی آوردن دو کشور به پرداخت طلا به ازای عرضۀ گاز، پیامد تحریمهای آمریکا است که اقدامات سختی را علیه کشورهای ثالث که از دلار در تجارت با تهران استفاده میکنند، اعمال میکند. روی آوردن آنکارا به شمشهای طلا به ترکیه این امکان را داد که از «مجازات» واشنگتن اجتناب کند. البته، چنین تجارت نیز رژیم تحریمهای بینالمللی اعمال شده علیه ایران را نقض نمیکند». در ٩ ماه نخست سال ٢٠١٢، خروج طلا از ترکیه به رکورد ١٠.٧میلیارد دلار رسید. از این مقدار ۶.۴ میلیارد دلار طلا به ایران عرضه شد.
نخستن نشانههای دال بر آغاز واقعی تضعیف انحصار دلار آمریکا در بازارهای جهانی طلای سیاه، دو سال پیش پدیدار شد. پس از شروع عملیات نظامی ویژۀ روسیه در اوکراین در ٢۴ فوریۀ ٢٠٢٢، غرب جمعی تحریمهایی را علیه فدراسیون روسیه اعلام کرد. پس از این، روسیه به عرضۀ طلای سیاه با یوان، روپیه، لیر ترکیه، درهم و سایر ارزها شروع کرد و به شدت از دلار آمریکا (و همچنین، از سایر ارزهای «سمی») فاصله گرفت. روسیه یک نماد و نمونه برای سایر کشورهای تولیدکننده و صادرکنندۀ نفت است.
به گزارش جی پی مورگان، در سال ٢٠٢٣، ١٢قرارداد تجاری عظیم به ارزهایی غیر از دلار آمریکا منعقد شده است. برای مقایسه: در سال ٢٠٢٢ هفت تراکنش و در دورۀ بین سالهای ٢٠١۵ و ٢٠٢١ – فقط دو تراکنش از این دست انجام شد. بنا به برآورد جی پی مورگان، سهم تجارت جهانی نفت با ارزهایی غیر از دلار در سال ٢٠٢٣ به حدود ٢٠ درصد رسید. آفتاب تا ابد در پشت ابر پنهان نمیماند و دلار نفتی نیز.
نقل از: بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2024/03/21
٢ فروردین- حمل ١۴٠٣
………………………………….
کاریکاتور سیاسی به مثابه آینۀ تاریخ جهان
«ژنرال موشه دایان، غرقه در دریای خشم…»
واری بورت (VALERY BURT)
ا. م. شیری
همین روزها داشتم آوار روزنامهها و مجلات قدیمی را مرتب میکردم. مقالات را مرور کردم، چشم به عکسها و نقاشیهایی افتاد که وقایع سیاسی را منعکس میکردند. در آرشیو خانگی به خصوص نشریات زیادی در ارتباط با خاورمیانه وجود داشت. سربازان اسرائیلی، سیاستمداران آمریکایی، اعراب و فلسطینیها از صفحات زرد شده نگاهم میکردند. اینها مربوط به گذشتههای دور بودند، اما حتی اکنون، سالها بعد، اهمیت خود را از دست ندادهاند.
افسوس که کاریکاتورهای سیاسی الان در روسیه مرسوم نیستند. آنها مختصر هستند و ماهیت آنچه را که اتفاق میافتد، به سرعت و به وضوح منتقل میکنند. بسیاری از رویدادهای مهم در کشور و جهان در دورۀ اتحاد جماهیر شوروی، با مدادها و قلمهای «تیز» کوکرینیکسوف، بوریس افیموف، ویتالی گاریاییف، یولی گانوف، یوری چرپانوف، یِوگنی شوکایف و دیگر استادان مشهور این سبک جان میگرفت. با استفاده از آثار آنها میتوان تاریخ را مطالعه کرد و خاطرات خود از وقایع فراموش شده را تجدید کرد.
… اتحاد شوروی در دهۀ ۵٠ قرن گذشته در کنار کشورهای عربی و فلسطینیها جای گرفت. مسکو با جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر همزبانی کرد. سخنرانیهای او مملو از شعارهای ضد امپریالیستی، بحثهای آزادی ملی و احیای کشور بود. به نظر میرسید که او یک رهبر ملی قادر به ایجاد تغییر در خاورمیانه، رهبری مبارزۀ کشورهای عربی علیه اسرائیل و مهمتر از همه، مخالف استعمار غرب است.
کرملین توجه خود را به ناصر معطوف نمود و هر نوع کمکهای ممکن، از جمله کمکهای نظامی به او ارائه کرد. ناصر در سال ١٩۵٨ برای اولین بار از اتحاد جماهیر شوروی دیدن کرد و همچو مهمان عزیز مورد استقبال قرار گرفت. خروشچوف در ماه مه ١٩۶۴ در جریان سفر مجدد به جماهیری متحدۀ عربی – اتحاد مصر و سوریه در آن زمان – به ناصر عنوان قهرمان اتحاد شوروی اعطا کرد. فیلد مارشال عبدالعامر، معاون رئیس جمهور جماهیری متحدۀ عربی نیز از همین افتخار برخوردار شد.
در آن زمان، روابط بین کشورهای عربی و اسرائیل به طور روزافزون تشدید میشد – روند اوضاع آشکارا به سمت یک درگیری نظامی دیگر پیش میرفت. این نیز به معنی بدتر شدن روابط بین کشورهای غربی به رهبری آمریکا بعنوان حامیان اسرائیل و اتحاد شوروی در جایگاه حامی کشورهای منطقۀ خاورمیانه بود.
«نظامیگری اسرائیل» و «پوزخند غارتگرانۀ صهیونیسم» مضامین مورد علاقۀ کاریکاتوریستهای شوروی بودند. اسرائیل به نیات تجاوزکارانه علیه همسایگانش متهم میشد، اگرچه این همیشه درست نبود. در آستانۀ جنگ ١٩۶٧، کشورهای عربی، به ویژه مصر به معنای واقعی کلمه با تسلیحات شوروی پر شد و رهبران آنها مطمئن بودند که در یک رویارویی نظامی آینده، انتقام شکستهای گذشته را خواهند گرفت.
اما، در جنگ شش روزه، ارتش دولت یهود به پیروزی دیگری دست یافت. شبهجزیرۀ سینا، بلندیهای جولان، کرانۀ باختری و بیتالمقدس شرقی را اشغال کرد.
شکست کشورهای عربی و تصرف و انهدام تجهیزات نظامی اتحاد شوروی توسط اسرائیلیها واکنش دردناک مسکو را در پی داشت. مدت کوتاهی پس از شروع جنگ ١٩۶٧، اتحاد شوروی روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل قطع کرد و تهدید کرد که اگر پیشروی نیروهای نظامی به قاهره را متوقف نکند، از زور استفاده خواهد کرد. دولت یهود مقصر همۀ مشکلات در خاورمیانه و منشأ رنج اعراب و فلسطینیان اعلام گردید.
مشابهتهای بین اسرائیل و آلمان نازی تبیین شد. به عنوان مثال، یکی از کاریکاتورها یک مخزن با ستارۀ شش پر واقع در نزدیکی یک علامت و کتیبۀ یخزده را نشان میداد: «اسرائیل بزرگ». این نقاشی با این عبارت همراه بود: «اسرائیل با ثباتی غیرقابل رشک به دنبال فضای زندگی است».
همپیوندیهای «قوی» دیگری نیز وجود داشت: کرانۀ باختری با آشویتس، صلیب شکسته با ستارۀ داوود مقایسه شد. شخصیت دیگری با ویژگیهای سامی، تبر خونین در دست، ایستاده در زیر سایۀ هیتلر یادآوری میشد. در این مورد و موارد دیگر، نکوهش صهیونیسم به مظهر یهودستیزی تبدیل گردید.
شورای امنیت سازمان ملل متحد در نوامبر ١٩۶٧، قطعنامهای را تصویب کرد که در آن خواستار «استقرار صلح عادلانه و پایدار در خاورمیانه» شد. این سند از تلآویو میخواست نیروهای خود را از سرزمینهای اشغالی خارج کند. اما این خواسته رد شد. با این حال، نیروهای اسرائیلی در سال ١٩٧٩ از شبهجزیرۀ سینا خارج شدند. اما اشغال بلندیهای جولان، کرانۀ باختری و شرق بیتالمقدس تا امروز ادامه دارد.
موضوع اشغال غیرقانونی سرزمینهای عربی و فلسطینی بسیار پرطرفدار بود. در این باره یکی از مشخصترین کاریکاتورها شایان توجه است. این کاریکاتور، موشه دایان، وزیر دفاع اسرائیل را در مطب چشم پزشک نشان میدهد که به شعار «تصمیم سازمان ملل متحد» که با حروف بزرگ نوشته شده است، نگاه میکند. او تنها چشم خود را میبندد و در حالی که پوزخند درنده میزند میگوید: «نه، من مطلقاً چیزی نمیبینم»!
این استراتژیست، شخصیت مورد علاقۀ پاورقینویسان و کاریکاتوریستهای شوروی بود. آنها حتی در مورد او مطالبی نوشتند. این هم یکی از آنها: «ژنرال موشه دایان- غرق در دریای خشم- او نمیخواهد قطعنامههای سازمان ملل متحد را به رسمیت بشناسد».
با این حال، مشخص است که دایان تعیینکنندۀ سرنوشت در خاورمیانه نبود. آمریکا در آنجا مسلط بود و اسرائیل تنها مجری خواستههای آن بود. این موضوع، به ویژه، در کاریکاتور «آی، مسکو! میدونی قویه… چون تنها نیست»! این نقاشی یک سرباز اسرائیلی کوچک را به تصویر کشیده است که با انگشت سبابۀ خود که روی آن نوشته US، بمبهایی را پرتاب میکند…
امواج عظیم کاریکاتورهای ضد اسرائیلی طی سالیان متمادی صفحات مطبوعات شوروی را پر میکرد. زمانی که تنشها در خاورمیانه بالا گرفت، مبلغان اتحاد شوروی فعال شدند.
انتقادها از دولت اسرائیل در اواخر دهۀ ١٩٨٠، زمانی که روابط بین دو کشور شروع به گرم شدن کرد، متوقف شد. روابط دیپلماتیک پس از یک وقفۀ تقریباً ٢۵ ساله در اکتبر ١٩٩١، [به برکت نوسازی خائنانۀ باند خائن گارباچوف- یاکوولییف- یلتسین. مترجم] اندکی قبل از تجزیۀ اتحاد شوروی احیا شد…
جا دارد از دو کاریکاتوریست دیگر نیز یادی کنیم. وطن آنها فلسطین ستمدیده است. علاء الله میگوید: «در سال ١٩٨٨زمانی که انتفاضۀ اول شروع شد، من ١۵ ساله بودم و میخواستم اعتراض خودم را علیه اسرائیل ابراز کنم. روی دیوارها نقاشی میکشیدم. نخست وزیر شامیر را که مروج اعمال تنبیهی بود، به سخره گرفتم. اسرائیلیها مرا گرفتند و در خیابان در جلوی چشمان پدر و مادرم انگشتانم را شکستند تا دیگر نتوانم نقاشی بکشم».
با این حال، این تنبیهات تمایل او برای تبدیل شدن به یک کاریکاتوریست را تقویت کرد. خوشبختانه انگشتانش بهبود یافت و به کار نقاشی ادامه داد. ناجی العلی، کاریکاتوریست معروف فلسطینی که تصویر وطن خود را در تصویر پسری ده ساله به نام هاندلا خلق کرده است، معبود او بود.
العلی با خلق بیش از ۴٠ هزار کاریکاتور، دیدگاههای انتقادی اعراب و فلسطینیها را تجسم بخشید. شخصیتهای هنر او افرادی بودند که از کشورشان بیرون رانده شده و رؤیای یافتن خانه و آسمانی آرام در بالای سرشان را در سر میپرورانند.
کاریکاتورهای العلی اسرائیل و آمریکا را نیز هدف قرار داده بود. او دولتهای عربی را که به دلیل اختلافات و نزاعها نتوانستند به درک متقابل برسند و قادر به محافظت از هموطنان خود نبودند، با حدت مسخره میکرد.
آثار این هنرمند مورد انتقاد شدید سیاستمداران و دولتهای بسیاری از کشورها قرار گرفت که احساس توهین به خود میکردند.
ناجی العلی در ماه ژوئیۀ ١٩٨٧ در لندن بر اثر اصابت گلولۀ ناشناس کشته شد. هنوز معلوم نیست قاتل واقعی او کی بوده و چه کسی دستور قتل او را صادر کرده بود.
سرنوشت غمانگیز این هنرمند بار دیگر ثابت کرد که گفتن حقیقت چقدر خطرناک است. با این حال، پیش از این بسیار اتفاق افتاده بود که کاریکاتوریستها برای قلم و مدادهای تیز خود هزینههای گزافی را پرداختهاند.
منبع: بنیاد فرهنگ راهبردی
https://eb1384.wordpress.com/2024/03/22
٣ فروردین- حمل ١۴٠٣