بحث و اظهار نظر در پلنوم دوازدهم کميته مرکزى حزب کمونيست ايران
٢٦ تا ٣٠ تير ١٣٦٧ ـــ ۲۱ جولای ۱۹۸۸
پیش از دستور
موضع حزب بر سر مسأله اسم «توابين» در ليست جانباختگان
رئیس جلسه (عبدالله مهتدی):
کمیته اجرائی یک تبصره ای پیش از دستور دارد که مطرح میکنند.
منصور حکمت: یک جنبه ناقصی در سیاست ما وجود داشته است، در دوره اول که توابیت بعنوان یک تاکتیک رژیم شروع شد، ما سفت و سخت به تواب شدن حمله کردیم. فکر میکنم علتش این بود که ما میخواستیم هنوز یک استانداردی از مقاومت نشان بدهیم.
منتها این ماجرا به این تعمیم داده شد که قربانی مورد حمله قرار گرفت و نه مقصر.
یعنی ما هیچوقت در هیچ نوشته ای این را نگفتیم که بالاخره این آدم تا وقتیکه روی پای خودش راه میرفت، عقلش سر جایش بود و آزاد بود، خودش تصمیم میگرفته چطوری فکر کند و چطوری زندگی کند، این عقایدش بود و اینهم راهش بود، به ج. اسلامی فحش میداد و برای طبقه کارگر مبارزه میکرد. به هر دلیلی او را گرفتید، فقط از فضای آزاد محرومش کردید، به هر دلیلی این آدم را زیر یک محرومیتهائی آوردید که حالا وادارش کردید چنان حرفهائی بزند. مسئولیت این حرکات با جمهوری اسلامی است و مقصر این ماجرا جمهوری اسلامی است.
حمله خیلی از ماها علیه کسهائی بود که در زندان سازش کردند. به نظرم درست است که استانداردهای یک جنبش را باید بالا نگهداشت حتی تا سطح لو ندادن، ولی خیلی انتظار سخت و غیر قابل قبول است که آدم از یک حزب توده ای بخواهد عده زیادی از فعالین اش، که در یک دوره انقلابی به آن پیوستند، وقتی موج ارتجاع برمیگردد و اینها دستگیر میشوند، کسی اظهار پشیمانی نکند. بارها و بارها در جنبش ها این پیش میآید و طرف اظهار پشیمانی میکند و میرود سر خانه و زندگیش و آدمی در این سطح باقی میماند.
منتها استاندارد در سطح بالائی نگهداشته شد و من فکر میکنم این ضعف است. اگر نظر من را بخواهید من میگویم: حتی کسی که گفته؛ “من پشیمانم و کمونیسم را قبول ندارم”، این را نباید مقصر دانست.از نقطه نظر حزب کمونیست کسی که اطلاعاتش را زیر شکنجه گرفتند نباید مقصر دانست. اینها فردا میآیند توی جامعه، برخورد ما در این که جامعه چطور با اینها برخورد میکنند، تاثیر دارد. کسهائی از زندان بیرون میآیند که تواب تاکتیکی بوده و بعد از حکمش آمده بیرون و توی خیابان راه میروند، کسی بوده که غیر سیاسی مانده است. اما عده ای که برمیگردند و به یک آدمهای شریفی که یک دوره ای جَور مبارزه سیاسی را کشیدند، بخاطرش علیه ارتجاع ایستادند و بخاطرش لطمه دیدند و نزدیکانش را از دست دادند و خودشان را زیر شکنجه گذاشتند، فخر میفروشند که: “تو در زندان سازش بخرج دادی!” من فکر میکنم این استاندارد به ریاکاری که جامعه با این انسانها دارد، اضافه میکند. این روی دیگر همان سکه تواب شدن کن آدمها است.
به همین خاطر من فکر میکنم باید اقدامی کرد که این شکاف را بپوشاند.
الان که این فشار روی ما نیست، الان که این مسأله نیست، الان که حزب خیلی جامع تر و بهتر میتواند راجع به این مسائل حرف بزند، فکر میکنم باید یک مقدار فضا را باز بگذاریم برای آبرو و حیثیت خیلی کسهائیکه در زندانهای جمهوری اسلامی به این یا به آن طریق ضعف دادند.
من از کسیکه آمده تور پلیسی پهن کرده حرف نمیزنم، از کسی حرف میزنم که زیر شکنجه واداده و خودش را قربانی کرده، گفته من اشتباه کردم، غلط کردم و دیگر نمیکنم. یک چنین آدمهائی کمونیستهای یک دوره ایران بودند که زیر شکنجه سازش نشان دادند.
اگر این کار را نکنیم به نظرم مرز قهرمانها و سمبل های یک جنبش را با آدمهای عادی یک جنبش خیلی مخدوش میکنیم راستش. ایرج(آذرین) یک مثالهائی زد که: “ما در یک اعلامیه چند خطی راجع به مهدی مرتضائی اینطور برخورد کردیم”، یعنی در دادگاه درونی اینطور برخورد کردیم که درخود آن دادگاه درونی هم ما سعی میکردیم بگوئیم: خود توابیت شدن جُرم نیست، خود توبه کردن از خط و مشی سیاسی جرم نیست”. اگر روشن بودیم، معلوم نیست چرا ما این “دادگاه درونی” را هم میداشتیم؟
ولی مسأله مهمتر این است که بیرون ما، اخلاقیات ما را در برخورد با مسأله توابیت، در زندانی بودن تعداد زیادی از چپهائی که دستگیر شدند، اینطور که ایرج میگوید نمی شناسند. مجاهد را می شناسند، میگویند؛ هر کسی از اینها هرکاری بکنند توجیه میکند. برای مثال یک ورقه دستش میدهند که این به دستود مسعود رجوی این کار را کرده است. حزب توده سیاستش معلوم است میگوید؛ اینها را دواخور میکنند، اصلاً فیزیکی اراده شان را سلب میکنند. میگوید؛ این همان آدم نیست، دست خودش نیست.
هنوز آن توده ای از داخل زندان به حزبش نامه مینویسد که سیاست تان را اصلاح کنید و با این مسأله کنار میآیند. بعداً از زندان آمدند بیرون میگویند: اثرات دارو از بین رفته و ایشان دوباره آدم خوبی شدند! ما برخوردمان چگونه است؟ ما هیچ تفاوتی داریم با پیکار، یا هر سازمانی که اول میآید چاقو برمیدارد به خودش میزند؟
من میگویم شما نمیتوانید عده زیادی از جمعیت مردم و طبقه کارگر یک کشوری را بکشید به مبارزه و به آنها بگوئید؛ هر کجا پاهایت سُر خورد، هر وقت زورشان به تو رسید، من میآیم اول پدر شماها را درمیآورم! نمی آیند توی صف شما.
من میگویم بعد از هر جنبش وسیع توده ای، موج دستگیری و پشیمانی و امان نامه دادن وجود دارد که میروند سر کار و زندگی شان، این جزء شیوه مبارزه مردم، شیوه زندگی آدمهای واقعی است. اگر از تفکیک کردن “امان نامه نویسها” شروع کنیم، به هیچ جا نمیرسیم. برای اینکه از همان شروع انقلاب با شما نمیآیند، برای اینکه شما میخواهید همه باید چریک و یا فلان قهرمان باشند؟ من که هیچوقت نمیتوانم، ایشان هم که هیچوقت نمیتواند باشد، پس به صف چنین مبارزه ای نمی آیند و یک چنین مبارزه ای توده ای نمیشود.
من قبول دارم که کادرهای حزب کمونیست، اعضاء کمیته مرکزی اش باید استانداردهای بالائی بگذارند، ولی اگر چنین استانداردی را رعایت نکردند، تَه لیستی که اسامی فلانی را که آوردید، اسم اینها را هم مینویسید: ایشان هم در زندان کشته شد. نه شرح وبسط میدهید و نه با آب و تاب از آن تعریف میکنید. اسم فلانی را هم با تاریخ دستگیری و تاریخ اعدام مینویسید. چکار کرده است؟ آمده و گفته: من اشتباه کردم، تاکتیک ما اشتباه بوده، ما باید با انتخابات اینطوری برخورد میکردیم، اصلاً من از مارکسیسم زیاد نمیدانستم، اشتباه بوده است.
یکنفر این را گفته و رفته، نه سمبل ما است و نه الگوی ما است اما چیزی برایش مینویسیم. ولی این آدم ممکن است ۲۵ سال مبارزه برای کمونیسم و اهداف کارگری در کارنامه اش بوده است. آیا ما به هر چاقو کشی در جامعه حق میدهیم که بیاید چهره کمونیستها را مخدوش بکند؟ طوری که به جای اینکه بچه محل سابق که هزار و یک خاطره خوش از آنها دارد و آنها را آدم بالائی میدانست و هنوز احترامش پیش او بماند، فکر کند که با یک سگ زندگی میکرده است؟ یا اصلاً نمیشود روی چنین آدم هائی حساب کرد؟
من میگویم اینطوری میشود؛ اگر شما بیائید کسی که در زندگی واقعی اش مبارز کمونیست بوده و او راگرفتند، به هر دلیلی، نتوانست همان آدم سابق باشد، او را به صلابه بکشید، نتیجه اش این میشود که تمام آثار مثبتی که آن بابا در زندگی اش بجا جا گذاشته هم زیر سئوال میرود. مثال کسی است که در زندان مصاحبه ویدئوئی کرده و اتحاد مبارزان را نقد کرده و شسته و گذاشته کنار، آن آدم بالاخره یک تصمیمی گرفته که چطوری خودش را از مخمصه بیرون ببرد؟ تصمیم گرفته به یک تئوریها و عقایدی حمله بکند، آنهم در زندان. من امروز مجبور نیستم راجع به این رده از آدمها نظر بدهم، ولی یک روزی خودش، مادرش، پدرش میآید جلوی درب مقر حزب، مقر شوراهای کارگری و میگوید پسرم در این راه کشته شده. نظر شما چیست؟
یا چون این را ر گورستان جمهوری اسلامی چی ها دفن کردند، اصلاً دیگر نمیشوداز او یاد کرد. نه بابا جان! از وقتی که عقلش رسید پای در مبارزه طبقه کارگر گذاشت و با این سرنوشت مُعیّن مُرد، ولی تا وقتی که زنده بود این آدم بود که.
بنابراین من میگویم در یادنامه جانباختگان راه سوسیالیسم یاد کسانی است که زندگیشان را در راه سوسیالیسم صرف شده و جان باخته اند، نه اینکه آن جان باختنش الزاماً در راه سوسیالیسم بوده باشد. با این حساب انگار کسی که در تصادف رانندگی بمیُرد نمیشود جزء جانباختگان سوسیالیسم نوشت! من میگویم باید یک حسابی بازکنیم برای زندگی آدمها، محمد یزدانیان یک چنین تیپی بود؟ خُب برای یک چنین رزمنده ای که یک طور تلاش کرد، یک مبارزه ای کرد برای آزادی آدمیزاد.
راجع به اینکه: “با تک به تک اینها برخورد کنیم و توضیح بدهیم و این یک بحث حقوقی نیست”، من نگفتم این یک بحث حقوقی است! من گفتم اتفاقاً این یک بحث سیاسی ـ اجتماعی در ابعاد وسیع است و باید به این معنی با آن برخورد کرد، اصلاً بحث حقوقی نیست. من موافق نیستم با تک تک برخورد کنیم، برای اینکه تک تک را نمی شناسیم. هیچ مرجعی در این حزب نیست که تک تک آدمها را با یک یک برخوردشان در زندان بداند که چه بوده است.
من پیشنهادم این است که ما اول این قضیه توضیح بدهیم: “در این لیست کسانی که زیر فشار وحشتناک جمهوری اسلامی حتی سازش بخرج دادند، کوتاه آمدند، اظهار پشیمانی کردند بدون اینکه به عنصر فعالی در شبکه توابیت رژیم تبدیل شوند، بدون اینکه ابزاری شوند در حملات بعدی کنکرت شان به تشکیلات چپ”، اینها را هم گنجانده ایم.” هیچ شرح و بسط و رنگ و لعابی به زندگی نامه اش ندادیم، تاریخ و این فعالیتهایش را قید کرده است.
به نظرم یک توضیح عمومی اینطوری بهتر است تا یک توضیح اینطوری که: “فلانی در یک پیچ دیگری از اوضاع اینطور شد، آن یکی بدلیل اینکه خیلی فشار آوردند، و آن دیگری را نمیدانیم”!
به نظرم باید چکی یک عده ای را بگنجانیم، اگر اشتباه کرده باشیم و کسی در یک رده دیگری بوده و اطلاعات ما غلط بوده، بعداً خط بزنیم. بعداً بگوئیم که معلوم شد که این بابا پرونده ها آنجا دارد، ولی تا آنجا که نمیدانیم، بتوانیم بگنجانیم.
* * *
راستش من فکر میکنم توی کُل این ماجرای “توابیت” یک مازوخیسم جدی در چپ ایران دیده میشود. علتش این است که با یک استانداردهای از پیش داده شده توسط طبقات دیگر شروع شده است.
الان هیچکدام ما نمیدانیم وقتی کمون در هم شکست، کارگرهائی که دستگیر و اعدام شدند، قبل از اعدام شدن شان چه گفتند، همه آنها را چکی به عنوان جانباختگان کمون پاریس معرفی میکنیم. هر کسی که قبرشان آنجا است مردم میروند و دورش میگردند. پیامهای ما هیچکدام اینها را نشان نمیدهد.
میخواهم میگویم توی جامعه آدمها اینطوری بوجود میآیند و از بین میروند. در یک راهی مبارزه میکنند و بالاخره تحت یک شرایطی از بین میروند.
ما آمدیم از استانداردهائی که توسط چند ده نفر چریک برای خودشان گذاشتند، در یک دوره ای که توده مردم تکان نمیخورند، برای اینکه آن چند ده نفرباقی بمانند؛ تبعیت کردیم. جامعه را به آن عادت دادیم و وقتی خود جامعه در کُل برگشت، ما آمدیم افرادی را که همراه جامعه انقلابی شدند و همراه جامعه میخواهند از انقلاب دست بکشند، داریم محاکمه میکنیم.
من میگویم این فرق دارد با چریک فدائی که ۱۷ ـ ۱۸ نفر بودند و به هم قول داده بودند که: “ما لام تا کام حرف نمیزنیم”، با هم از یک جائی شروع میکنند و دست به یک مبارزه ای میزنند، ما هم همینطوریم، بعنوان کادرهای حزب کمونیست باید این استاندارد را بگذاریم.
ولی کمونیستهائی که در سال ۵۷ پا به میدان گذاشتند، کمونیستهائی نبودند که بطور شخصی آمده باشند و بطور شخصی رفته باشند. به نظرم خیلی اشتباه است مسأله لو دادن اطلاعات، شکستن زیر شکنجه را صرفاً به فرد نسبت بدهیم و در ارزش مصرف فرد دنبالش بگردیم، اینها یک روند اجتماعی است.
اگر طرف بیرون خودش شکست انقلاب را تصویر نکند می ایستد؛ اگر تصویر بکند می شکند، بزرگترین آدم دنیا هم می شکند وقتی ببیند بیرون تیره و تار است. هیچ راهی نیست، فقط تنها راهش این است: بلکه بماند برای دوره دیگر.
میخواهم بگویم موج برگشت ضد انقلاب حاکم شده، دارد برمیگردد و داغان میکند. روحیه عمومی جامعه برمیگردد و منفی میشود، استاندارد احترام انسان بخودش پائین میآید. اینطور نیست که یکنفر ضعف نشان داد، یک عده ضعف نشان ندادند، جامعه دارد ضعف نشان میدهد و اینها هم جزو آن روند اجتماعی هستند.
بنظرم ده سال دیگر اگر این قربانیان را لیست کنید باید به آنها بگوئید: انقلابیون کمونیست انقلاب ۵۷. هر جوری مرده باشند، هر چقدر لو داده باشند، هر چقدر در رادیو و تلویزیون آمده و حرف زده باشد، اینها در تاریخ نمی ماند. آن چیزی که میماند این است که در فاصله معینی، اینها کمونیست هائی بودند که مبارزه کردند و بعداً به این دلیل مُردند. اینهائی که اعدام شدند به این جرم اعدام نشدند که ضوابط سازمان توابیت را گذاشته زیر پا! اینها را به این دلیل کشتند که هنوز کمونیست بودند، تواب هم شده بود، وقتی کشتند بدلیل کمونیست بودنش کشتند دیگر. به این دلیل نکشتند که در هَمین دوره توابیتش جرمی مثلا “زنا” مرتکب شده باشد که جرمش اعدام شد!
این را باز هم به دلیل اعتقادات سابقش کشتند، خود آن آدم اعتقادت سابقش را با خود حمل میکند، اما ما اسمش را خط میزنیم! من میگویم این یک مازوخیسمی است که مانع توده ای شدن چپ است. این بحثم علیه هیچکدام از نظراتی که اینجا ابراز شده نیست. من میگویم این مسأله به این معنی وسیعتر است.
با یک موج برگشت که در سال ۶۰ ـ ۶۱ در ایران اتفاق افتاد که عده زیادی با این موج برگشت رفتند و شکست خوردند دیگر. جامعه شکست میخورد، خانواده ها شکست میخورند، دانشمندها شکست میخورند، روشنفکرها شکست میخورند. اعتیاد در جامعه رُشد میکند، شکست طلبی در زندانها رُشد میکند دیگر.
تقصیر حسن فلانی نیست که نتوانسته مثل اشرف دهقانی مقاومت کند. اشرف دهقانی یکنفر بود، هوای بیرون آفتابی بود و مردم سر کار و زندگیشان. او یک نفر مخالفتش را برای خودش فورموله کرده بود، خودش با ده نفر دیگر میدانستند که باید بایستند، برای اینکه انتظارش یک جامعه کوچکی بود(جریان چریکی) که آن جامعه کوچکش نشکسته، بیرون دارد مبارزه میکند. امروز میگوید دنیا یک جور دیگری است. میخواهم بگویم این یک فاکتور است، فکر میکنم این فاکتور را باید گفت.
باید گفت:
اولاً:”عده زیادی از انقلابیون کمونیست ایران بعد از اینکه موج ضد انقلاب برگشت، تابع یک موجی از یأس شدند که در نتیجه خودش را در زندانها اینطور نشان داد. اینها انقلابیون جامعه بودند، اینها وقتی زنده بودند و به اراده خودشان بودند چنان بودند”.
ما فعالین رژیم، فعالین ارتجاع اسلامی را خط میزنیم، یکی یک دوره ای آمد و حالا رفته فعال ارتجاع بورژوائی شده، آن را خط میزنیم. ولی آن کسی که قربانی شده حالا هرچقدر اطلاعات داده قربانی شده دیگر. در یکی از فازهای مبارزه اش اطلاعات زیادی داده، یکروزی هم که زنده بود ده تا تصمیم غلط هم میگرفت. همین الانش یک عده زیادی دارند به دشمن اطلاعات میدهند و ما به او میگوئیم: ترا خدا جلوی زبانت را بگیر! ولی همین الان اگر کشته شود از جانباختگان کمونیست است. او را هم گرفتند و بردند تحت یک شرایط وحشتناکی قرار داشته و حرف زده.
ثانیاً : این استانداردهای فشار قابل مقایسه با هیچ دوره ای، در هیچ جامعه ای، در هیچ تاریخی نیست. نمیدانم اگر با نلسون ماندلا این کار را در زندان آفریقای جنوبی بکنند چند روز باقی میماند؟
“۵۳ نفر” که اسامی شان را ما باید قبول بکنیم که آدمهای معتبری هستند، کدامشان به اندازه یک کدام از اینها که زیر دست بازجوها شکست خوردند، در زندان رضا شاه مقاومت کردند؟ من میگویم این عقب افتادن از روحیه خود توده مردم راجع به قضاوت کردن کمونیستها است، این را نباید بکنیم.
منتها در رابطه با پیشنهاد غلام (کشاورز) و با تفسیری که ر. بهمن (حبیب فرزاد) کرد، ما باید کس هائی که نباید گذاشت را تعیین کنیم. نمیتوانیم کسهائی را که باید در لیست بگذاریم، تعیین کنیم. این را جریانی که دارد اعاده حیثیت میکند، انجام میدهد، وقتی خودش از پیش اینها را محکوم کرده وگفته من فلانی را محکوم کردم، ایشان خائن است و حالا میگوید من اشتباه کردم!
ما که حرفی ـ اظهار نظری نکردیم چرا باید تک تک اینها را بررسی کنیم؟ ما چیزی راجع به این مسأله نگفتم. بعد هم بقول رضا(مقدم) اینها را بگذاریم توی یک لیستی. ما نمیخواهیم طرف را بشناسانیم و بیائیم راجع به آن حرف بزنیم، میخواهیم بگوئیم لیست کسهائیکه جانباختند. این در عین حال جواب من به ایرج(آذرین) است که میگوید: “ما آلبوم جانباختگان را منتشر میکنیم نه اسامی فقید های کمونیست را”اتفاقاً من میگویم در این مورد بخصوص ما باید فقید های مان را بگنجانیم. خیلی رفقا هستند که از بالای سیم افتادند، موقع شنا در رودخانه “زاب”– واقع در مرز کردستان عراق- جانش را از دست داد، در رانندگی از بین رفته است. اینها جانباختگان راه سوسیالیسم هستند که از بین رفتند دیگر. بالاخره اگر من از این اطاق بروم بیرون و زیر ماشین بروم، میخواهید اسمم را خط بزنید و در این تشکیلات یادی از من نکنید؟! خب این آدم بوده و مرده، این را در آلبوم نمیگذارید؟ چون “فقید” است دیگر!
تازه آنها به مرگ طبیعی هم نمردند، در جمهوری اسلامی به غیر طبیعی ترین مرگ دچار شدند. موردش حتی مشخص تر است که به چه عنوانی مُردند. من پیشنهاد تقی (غلام) را تکرار میکنم، بگوئیم: فعالین جمهوری اسلامی و ارتجاع را نگذاشتیم. از نظر عملی هم هر کمیسیون و هیئتی میگذاریم، آنکسی میرود که میداند چه کسی را نباید گذاشت خط بزند، راجع به آنهائیکه چیزی نمیداند فرض کند که کاری نکردیم.
پیشنهادی که از لابلای صحبت بهمن شنیدم (حبیب فرزاد) بگذاریم؛ ما اعلام کنیم که ما فعالین جریان توابیت را که سعی کردند فعالانه و آگاهانه آب به آسیاب رژیم ریختند خط زدیم و در لیست ما نیستند. از نظر عملی هم از کسهائی که نمیخواهیم بگذاریم بحث کنیم، یعنی از کسی اعاده حیثیت نکنیم، اصل بر برائت طرف است.
عکس همه را که نمیخواهیم در لیست بگذاریم، میخواهیم لا به لای آلبوم جانباختگان چند تا عکس چاپ کنیم، رفیق کارگر فلانی در حال سخنرانی، رفیق کارگر زحمتکش فلانی، میخواهیم لیست مان را بدهم، لا به لای آن عکس یک عده و یادنامه یک عده ای را بگذاریم. پایان
رفيق عزيز، “دنيس مر“ اين بار هم به تقاضاي من زحمت کشيد و نوار بحث را پياده و تايپ کردند. من با مقابله مجدد و تغيير لحن از گفتاري به نوشتاري، متن پياده شده را اديت کردم. زير نويس از جانب من اضافه شده است. اين بحث منصور حکمت حاوي نکات بسيار آموزنده در رابطه با مساله “توابيت“ زير شکنجه و تهديد به اعدام است. بحثي که در عين حال يک تعهد به اصول کمونيسم و مرزبندي با انواع سوسياليسم هاي خلقي و ملي، با روشن بيني و تعهد به حيثيت و حرمت مبارزان راه سوسياليسم و امر طبقه کارگر بيان شده است.
اين بحث به معني واقعي کلمه يک “سمفوني انساني“ است.
سپاس چندين باره از دنيس عزيز و گرامي
ايرج فرزاد اول مارس ۲۰۲۴
۱. اشاره به سيم هاي محکمي است که جهت عبور انسان و محموله ار روي رودخانه هاي بزرگ، تعبيه شده بود. “حالد فرهاد زاده” معروف به استاد عبدالله، در ۲۶ ار/يبهشت سال ۱۳۶۲ بر اثر سقوط از يکي از اين “سيم“ هاي انتقالي، در منطقه آلان سردشت، جان باخت.
۲. اشاره به غرق شدن «امير آلي» پيشمرگ کومه له در اين رودخانه، در تابستان سال ۱۳۶۳، است.احمد بازگر، شاعر سوسياليست و با نام ادبي «احمد بازگر» در اين رابطه شعري پر محتوا و پر احساس با عنوان: «گۆمە شین» سروده است که «ايرج جنتي عطائي» آن را به فارسي ترجمه کرده است. به محض اينکه به لينک حاوي اين شعر، اگر انتشار اينترنتي يافته باشد، دسترسي پيدا کردم، لينک را ضميمه خواهم کرد