مصاحبه کانال جدید با حمید تقوائی در مورد انتخابات آمریکاانتخاب بین بد و بدتر!

انتخاب بین بد و بدتر! مصاحبه کانال جدید با حمید تقوائی در مورد انتخابات آمریکا

 

انترناسیونال ۴۷۸

سیما بهاری: انتخابات ریاست جمهوری آمریكا برگزار شد و اوباما برنده انتخابات شد. نظر شما در مورد انتخاب مجدد اوباما چیست؟
حمید تقوائی: معمولا رئیس جمهورها در آمریکا تجدید انتخاب میشوند و کم اتفاق افتاده است که رئیس جمهوری فقط برای یک دوره در این پست باشد. ولی با این حال این انتخابات از چند نقطه نظر ویژه است و واقعیات جالبی را در مورد فضای سیاسی در جامعه آمریکا بیان میکند. نکته اول اینستکه اوباما هیچیک از وعده هائی که داده بود عملی نکرد و روشن هم بود که مثل تبلیغات انتخاباتی همه احزاب پارلمانی در کشورهای غربی، اینها “وعده های انتخاباتی” است یعنی قولهائی است که عملی نمیشود! از آن تغییراتی که اوباما صحبتش را میکرد نه تنها خبری نشد بلکه زدن از بودجه های خدمات عمومی و کمکهای میلیاردی به کمپانیها و بانکها و غیره سیاست اوباما بود که سیاست حزب جمهوریخواه هم اگر بقدرت میرسید، اساسا همین میبود. بنابر این انتخاب مجدد اوباما به این معنی نیست که مردم از وضعیت راضی هستند و یا اوباما به قولها و وعده هایش در مورد “تغییر” عمل کرده است. تجدید انتخاب اوباما فقط نشانه آنستکه مردم بین “بد” و “بدتر” به “بد” رضایت داه اند. میت رامنی رقیب اوباما از حزب جمهوریخواه همان خط بوش و محافظه کاران حاکم در دوره بوش را نمایندگی میکرد و مردم علیرغم تمام مسائل و مشکلاتی که دارند و خیر زیادی از اوباما ندیده اند بالاخره او را به میت رامنی شبه بوش ترجیح دادند. ترجیح دادند اوباما بماند ولی برنگردند به همان فلسفه سیاسی و خط نئوکنسرواتیستی که امروز میت رامنی نمایندگی میکند.
به نظر من این انتخابات از این لحاظ نشاندهنده به چپ چرخیدن فضای سیاسی امریکا است. واضح است که حزب دموکرات به هیچوجه حتی با رقیق ترین تعریف یک حزب چپ نیست ولی مساله اینست که مردم آمریکا چاره دیگری ندارند، حزب دیگری در میدان نیست و مردم آلترناتیو دیگری نمی بینند. این انتخابات نشان میدهد فضا چپ است بخاطر اینکه همانطور که گفتم علیرغم مسائل و مشکلات حادی که مردم با آن دست بگریبانند و اوباما کمکی به آنان نکرده است، با این همه حزب جمهوریخواه رای نمی آورد. یک نمونه مشخص نماینده فضای سیاسی در آمریکا و یا آن تغییراتی که مردم واقعا میخواهند و اوباما تنها حرفش را میزد، همین جنبش معروف به جنبش اشغال و یا جنبش نود و نه درصدیها هست. این جنبش بیشتر به حرف دل مردم نزدیک میشود وقتی علیه یک درصدیها بخیابان می آید، علیه وال استریت به خیابان می آید، علیه همین “بیل آوت” کردنها و کمکهای دهها میلیاردی به سرمایه داران به خیابان می آید. گرچه این جنبش به جائی نرسیده و نقطه اوجش را پشت سر گذاشته است اما این جنبش هم نماینده یک جو چپ و اعتراضی در آمریکا بود و هم خود در به چپ چرخیدن فضای جامعه موثر بود و این تاثیر را گذاشت که امروز اوباما مجددا انتخاب بشود.
سیما بهاری: به جنبش نود و نه درصدیها اشاره کردید، اجازه بدهید سئوالم را اینطور مطرح کنم که هر دو كاندید طی مبارزه انتخاباتی بیشتر بر مشكلات داخلی در آمریكا و مسئله بیكاری و بحران اقتصادی تاكید گذاشتند. هر كدام مدعی شدند راه حل در دست آنها است. آیا حقیقتی در راه حل های آنها وجود دارد؟ مشكل واقعی چیست؟
حمید تقوائی: به نظر من هیچکدام راه حلی ندارند. در تبلیغات انتخاباتی حرفی میزنند ولی بطور واقعی همه احزاب و سیاستمداران در آمریکا میدانند که بحران اقتصادی عمیقی یقه شان را گرفته است و تا وقتی این نظام سیستم سرمایه داری هست مساله همین است. مساله بحران هم تنها به آمریکا محدود نیست. تمام اروپای واحد با بحران دست به گریبان است و کشورهائی مثل اسپانیا و یونان مدتهاست این مساله حاد را دارند و در آستانه ورشکستگی قرار گرفته اند. در آمریکا هم نرخ بیکاری بالا و کم سابقه ای وجود دارد و از هر نظر شاخص ها نشان میدهد بحران مزمنی در آمریکا هست و مردم بخصوص کارگران تحت فشارند. این خیلی روشن است. “راه حلی” که این احزاب مدعی هستند در واقع راهی است برای سود آور کردن مجدد سرمایه ها و حل بحران در جهت تامین منافع سرمایه دارها. تفاوتی که بین احزاب حکومتی هست ظاهری است. در مورد بحران و مسائل اقتصادی میتوانم بگویم حتی همین تفاوت ظاهری – که در عرصه های دیگر میبینیم – هم وجود ندارد. سیاستی که اوباما پیش برد یعنی کمک به سرمایه های بزرگ مثل بانکها، جنرال موتورز و صنایع اتومبیل سازی، صنعت مسکن و شرکتهای بزرگ خانه سازی و نجات دادن آنها با کمک اوراق قرضه دولتی و از محل مالیاتهای اخذ شده از مردم، خط و سیاست همه احزاب حاکم در همه دنیا است. همین الان در اروپای واحد و یونان و غیره هم همین سیاست در حال اجرا است. و یا سیاست سفت کردن کمربندها و ریاضت اقتصادی و زدن از خدمات اجتماعی و غیره هم سیاست همه احزاب حاکم در آمریکا و درهمه جای دنیاست. تنها تفاوت در اینست که وقتی حزب دموکرات حاکم میشود این سیاست را در لباس دیگری میپیچاند و با یک نوع تبلیغت دیگری بخورد مردم میدهد و وقتی حزب جمهوریخواه سر کار می آید با یک زبان و تبلیغات دیگری همین کار را میکند. از نظر محتوا و مضمون فرقی وجود ندارد. همین واقعیت را امروز در جامعه فرانسه می بینید. سارکوزی و حزب راست افراطی فرانسه کنار رفت و حزب باصطلاح “سوسیالیست” روی کار امد ولی از نظر اقتصادی مردم تغییری در زندگیشان نمی بینند. بالاخره حکم اقتصادی جامعه سرمایه داری در شرایط بحران همین است که همه به پیش میبرند: ریاضت کشی مردم، زدن از خدمات اجتماعی، کمک به سرمایه های بزرگ در حال ورشکستگی و از این نوع اقدامات. بنابر این تمایز میان سیاستهای اقتصادی احزاب دموکرات و جمهوریخواه را باید بحساب تبلیغات انتخاباتی گذاشت. از نظر واقعی و عملی اهداف و سیاست آنها فرقی ندارد.
سیما بهاری: اوباما در اولین سخنرانی خود بعد از پیروزی از عظمت دمكراسی صحبت كرد. آیا واقعا این انتخابات و کلا انتخابات در آمریکا تجلی دموکراسی است به این معنی که رای و خواست و مطالبات مردم در نظر گرفته میشود؟
حمید تقوائی: بله اوباما از عظمت دموکراسی صحبت کرد ولی به نظر من بطور واقعی انتخابات نماینده عظمت سرمایه ها و پولهای میلیاردی بود که این احزاب صرف تبلیغات انتخاباتی کردند. این یکی از گرانترین و پرهزینه ترین انتخابات آمریکا بود از جانب هر دو حزب. اسپانسورها و کمپانیهای عظیم مبالغ هنگفتی صرف تبلیغات و فعالیتهای انتخاباتی کردند. (رقم اعلام شده بیش از ۶ میلیارد دلار است). انتخابات از این نقطه نظر عظیم بود و این یعنی مغزشوئی هر چه بیشتر مردم. این یعنی تبلیغات و برگزاری یک شو. بخصوص در آمریکا همیشه انتخابات به شکل یک شو و نمایش بزرگ در جامعه برگزار میشود. در تبلیغات و مناظره های تلویزیونی انتخاباتی حتی بگفته مفسرین خودشان فرق چندانی در سیاستها اقتصادی و سیاست خارجی دیده نمیشد با این همه مبالغ هنگفتی خرج شد تا با مغزشوئی و ترفندهای تبلیغاتی هرکس برای خودش رای جمع کند.
نکته دیگر اینکه حتی اگر چنین تبلیغاتی هم نمیشد مساله فرق چندانی نمیکرد. بالاخره در آمریکا تنها دو حزب حکومتی وجود دارد. جالب است که در حمله به کشورهای نوع بلوک شرق سابق – بقول خودشان کشورهای “توتالیتر”- آنها را نظامهای تک حزبی مینامند، اما خودشان عملا تفاوت ماهوی ندارند. فرق آمریکا تنها در اینست که نظام دوحزبی است. عملا غیر ممکن است کاندیدای یک حزب سیاسی سومی-چه برسد به یک کاندیدای مستقل- بتواند در آمریکا رئیس جمهور بشود. این را همه میدانند. انتخابات در آمریکا خودش یک نوع صنعت است. یک کمپین عظیم مالی است که امکان ندارد غیر از این دو حزب کس دیگری بتواند روی کار بیاید و سیاست این دو حزب را هم که مقایسه میکنید – بخصوص امروز و در رابطه با بحران اقتصادی- میبینید ۹۹ درصد عین هم است. به این معنی عملا همان نظام تک حزبی است. تنها تبلیغات و مغزشوئیها چیز دیگری است. دو حزب حکومتی دارید که در چارچوب نظام سرمایه داری و در خدمت حفظ منافع یک درصدیها کار میکنند، تفاوتهای اساسی با هم ندارند و در خیلی از موارد کاملا بر هم منطبق اند. و مردم عملا چاره دیگری ندارند که به یکی از این دو حزب رای بدهند. تنها آلترناتیو دیگر مردم اینست که در انتخابات شرکت نکنند.
این سیستمی است که به آن دموکراسی میگویند. اینجا این را هم اضافه کنم که روشن است همین دموکراسی از نظامهای دیکتاتوری سرکوبگر مثل جمهوری اسلامی و امثالهم قدمها جلوتر است. این را باید تاکید کرد. ولی نه به این دلیل که رای و خواست مردم عملی میشود بلکه به این دلیل که آن سرکوب و زندان و شکنجه مخالفین و زندانیان سیاسی و غیره که در نظامی مثل جمهوری اسلامی در جامعه بیداد میکند، در دموکراسی های غربی وجود ندارد. این یک دستاورد مبارزات مردم و بویژه مبارزات کارگری است که تعادل قوا در آن کشورها را به سطحی رسانده که دیگر طبقه حاکم آن موقعیت و قدرت سرکوب را ندارد. ولی تا آنجا که به مساله رای و خواست و اراده مردم مربوط میشود انتخابات در این کشورها تجلی هیچیک از اینها نیست. مردم حتی آنجا که در انتخابات شرکت میکنند بین بد و بدتر انتخاب میکنند، و چون آلترناتیو دیگری ندارند رای میدهند. این واقعیت انتخابات در آمریکا و کلا در همه کشورهای غربی است.
سیما بهاری: آخرین سئوالم را مطرح میکنم. انتخاب مجدد اوباما چه تاثیری بر سیاست خارجی آمریکا خواهد داشت؟ مشخصا در رابطه با منطقه خاورمیانه و جمهوری اسلامی تجدید انتخاب اوباما چه پیامدهائی میتواند داشته باشد؟
حمید تقوائی: از آنجا که اوباما مجددا انتخاب شد طبعا سیاستهای خارجی آمریکا در ادامه همان خط گذشته خوهد بود. در رابطه یا خاورمیانه و کلا انقلاباتی که در منطقه رخ داد و در حال جریان است خط اوباما و هیات حاکمه آمریکا – و دیگر دولتهای غربی- این بود که این انقلابات را از داخل کنترل کنند. در کنار دیکتاتورها صریحا نایستادند ولی مثل مورد مصر ارتش را از زیر تیغ بدر بردند تا خودشان کنترل را در دست بگیرند. در لیبی هم ناتو دخالت کرد تا کنترل اوضاع از دستش خارج نشود. در سوریه هم این خط را دنبال میکنند. کلا میشود گفت سیاست آمریکا و غرب کلا عبارتست از همراه شدن در حرکت برای برکناری دیکتاتورها با هدف جلوگیری از اعمال اراده مردم و تحقق خواستها و مطالبات مردم و حفظ این کشورها – حداکثر در اشکال دیگری- زیر نفوذ طبقه حاکم در این جوامع و سیاستهای دولتهای غربی. این خط اوباما بوده است و در آینده هم همین سیاست را دنبال خواهند کرد.
در رابطه با جمهوری اسلامی هم خط آمریکا – و دیگردولتهای غربی- اعمال فشار از طریق تحریم اقتصادی است برای اینکه به نقطه سازشی با جمهوری اسلامی برسند و آنرا در چارچوب سیاستها خودشان در منطقه قرار بدهند و کنترل کنند. نباید انتظار داشت تغییری در این سیاست رخ بدهد. به نظر من تغییر در این سیاست زمانی رخ خواهد داد که مردم به خیابان بیایند. سر بلند کردن انقلاب و موج خیزش توده ای در ایران به نظر من محاسبات غرب را عوض خواهد کرد و تنها این عامل میتواند مانع بشود از کشمکشها و سازشهائی که جمهوری اسلامی و دولت آمریکا با یکدیگر دارند و جامعه را به این شکل تحت فشار تحریمهای اقتصادی و تهدیدات جنگی قرار داده اند. به نظر من عامل مردم تعیین کننده است و در غیاب این فاکتور سیاست آمریکا همان خواهد بود که در چهار سال گذشته شاهدش بودیم.