مذهب در هر دولت و حکومت دینی چه در دولت جورج دبلیوبوش، ترامپ و بایدن در ایالات متحده آمریکا چه پوتین روسی و اردوغان در ترکیه و راستهای افراطی در اسراییل و چه درحکومت اسلامی در ایران، به بیان خردمندانه مارکس، یک «امر اقتصادی» است، همان گونه که «امور اقتصادی» نیز به ضرورت به مذهب وابسته است.
مسئلهی فلسطین و اسرائیل، آنگونه دیرینه است که حتا در افسانهها بازتاب یافته است. بافراگیر شدن مناسبات سرمایهداری جهانی که جهانسوزی خود را در جنگ جهانی اول نشان داد، بحران به شکل دولت-ملت و ناسیونالیسم و ستم ملی و اشغال سرزمینهای فلسطینی و شکل گیری گروهبندیهای سیاسی مانند الفتح، جبههی آزادیبخش و چپ و… در برابر اشغالگری فرارویید. با فروپاشی اردوگاه سرمایهداری (سوسیالیسم دولتی) زیر نام شوروی و جایگزینی حاکمیت اسلام سیاسی و خمینیسم بهجای شاه در سال ۱۳۵۷ بهسان گزینهی ناگزیر و مناسب سرمایه جهانی در ایران تغییر جغرافیای سیاسی در خاورمیانه آغازشد. این موازنهی قدرت، در برابر صدام و قذافی و نقشهی خاورمیانه، و یا مانند اخوانالمسلمین که در منطقه به ویژه مصرپایگاه داشتند و گروهبندیهای اسلامی مانند امل و… که پیشتر از سوی اسرایيل پشتوانه گرفته بودند و زیر نام نهضتهای اسلامی به پشتوانهی حکومت اسلامی ایران باید به میدان آورده میشدند. این نیروها، به ادعای مدافعین فلسطین و آوارگان، وظیفه داشتند تا میلیونها خلق آواره و نفی شده در منطقه را با وعده و با پرچمهای سیاه اسلامی به بیراهه بکشانند وخویش را رهاییبخش جلوه دهند. در حالیکه اسلام و خلفای جدید در ردای خمینی، خود اسارتگر و نافی هویت انسانی و اتنیکی بوده تا همه را با الگوی خلافت اسلامی، بیهویت و امتِ سرسپردهی خویش سازند.
ارگانهای مذهبی اقتصاد سیاسی
در سالهای ۱۳۸۰ به بعد، الفتح به رهبری یاسرعرفات و حذف عناصررادیکال، به فساد و سازش برآمدند و چپ و رادیکال به حاشیه رانده شدند. امل (ا – م – ل) یا «افواج مقاومت لبنانی» بهسان گروهی واپسگرا مذهبی- شیعی در ناتوان سازی و پراکندگی جنبش فلسطین ساز و کار یافت. در این روند در ناتوان سازی سازمانیابی زنان، جنبش کارگری و تهیدستان در منطقه و به ویژه آسیب پذیری گرایشهای چپ فلسطین و خاورمیانه کمتر از فالانژیستهای لبنان و ارتش اسرائیل نقش نداشته است. رشد امل و سپس حزب الله تنها در نبود جنبش رادیکال ستمبران در لبنان و فلسطین شدنی بود.
گروه امل، آنچنان در لبنان و منطقه فلسطین نقش یافته بود که سپاه پاسداران در سال ۱۳۵۸ به وسیلهی بنیانگزاران این گروه وعناصری مانند مصطفی چمران، ابوشریف (حسین زمانی)، ابراهیم یزدی، محمد منتظری و.. بازگشته از آمریکا و لبنان در ایران شکل گرفت. سازماندهندگان کمیتهها وسپاه انقلاب اسلامی ایران، سالها در حرکت امل اسلامی در لبنان خود پرورانیده شده بودند. نخسیتن وظیفه سپاه، در کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، سرکوب شوراهای کشت و کار در شمال ایران، سرکوب جنبشهای کارگری- سوسیالیستی و اتنیکهای سراسر ایران، خیزشهای اجتماعی و دانشجویی و زنان بود.
جهاد اسلامی
در آغاز در سال ۱۹۸۰ در مصر به وسیله سه دانشجوی سنی افراطی شکل گرفت و در سال ۲۰۰۰ به القاعده پیوست و سپس به داعش پیوست. جهاد اسلامی به رهبری زیاد نخاله، به زودی در لبنان و فلسطین اشغالی به وسیله حکومت اسلامی تشکیل شد و بنا به بینش حاکمیت اسلامی در ایران، عملیات تروریستی و مسلحانه را یک استراتژی سیاسی برگزید و همانند حزبالله، نابودی کامل کشور اسرائیل، برپایی حکومت اسلامی در فلسطین و با الکوی خمینیسم، اجرای قوانین اسلامی در جامعه را منشور خود ساخت.
حماس
حماس یا جماعت اخوان المسلمین فلسطینی در سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۰ اردوگاههای آموزشی “الشیوخ” را در اردن و زیر پوشش جنبش فتح و با حفظ استقلال کامل اداره امور داخلی خویش را برای این مهیا سازی ایجاد کردند. این زمانی بود که در سپتامبر سال۱۹۷۰ ارتش اردن به فرمان ملک حسین (شاه اردن) به اردوگاههای فلسطینی یورش برد. این تهاجم، با کشتار هزاران نفر از آوارگان و رزمندگان دمکرات فلسطینی، فاجعهی «سپتامبر سیاه» را به بار آورد. حماس در آن زمان از جمله پشتیبانان سرسخت پادشاه اردن بود و با ارتش اردن به فرمان شاه حسین در کشتار و آوارگی هزاران فلسطینی همراهی میکرد. سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل به ویژه “شین ِبت” و فرماندهان نظامی اسرائیل از رشد اخوان المسلمین و حماس پشتبانی میکردند. ایالات متحده آمریکا و اسرائیل به کمک اردن، اخوان المسلمین را به جنگی داخلی در سالهای ۷۰ در سوریه فرامیخواندند. بنابه همین اختلاف دیرینه بود که بشار اسد فرزند حافظ اسد که سالها با اخوان جنگی خونین داشت، در سال ۱۳۹۸در مراسم گشایش «مرکز اسلامی مبارزه با تروریسم» اعضای اخوان المسلمین را “اخوان الشیاطین” نامید و گفت که “آنها اخلاق را از دین اسلام، خارج و چهره اسلام را تخریب کردند”. این بیان به شدت به سیاست اخوانی حکومت اسلامی ایران در تضاد بود. حکومت اردن به پشتوانهی امپریالیسم آمریکا و دیگر دست نشاندگان، برای اخوان المسلمین بههدف گسترش رویکرد ارتجاعی، در اردن و لبنان اردوگاههایی آموزش نظامی بر پا کرد. این راهکاری بود تا حکومت سوریه و نیز جنبش فلسطین را که به اردوگاه بلوک شرق پشت داشتند نا پایدار سازند.
اخوان المسلمین را بزرگترین گروه سیاسی سنی در جهان به شمار میآورند که در سالهای ۱۲۹۰ خورشیدی به پشتوانهی آخرین تلاشهای ارتجاعی فئودالیسم و پان اسلامیسم عثمانی پوسیده در برابر گسترش سرمایهداری به وسیله نظریهپردازانی مانند سید جمال آلدین اسد آبادی، و در مصر به رهبری حسن البنا، سید قطب، محمد عبده و… بنیاد نهاده شد و سپس تبلیغات و فعالیتهای عملی خود را به زیر نام «اتحاد اسلامی» در دیگر کشورهای عربی و اسلامی گسترش داد. خمینی و به ویژه خلف وی، سیدعلی خامنهای اخوان المسلمین را هرچند سنی، اما از نظر سیاسی و رویکرد همگرای خود میدانستند و میدانند.
شعار شناخته شده اخوانالمسلمین «الاسلام هو الحل» (راهحل، اسلام است) است، اما منشور آنها چنین است: «هدف ما، پیامبر الگوی ما، قرآن قانون اساسی ما، جهاد راه ما و مرگ در راه الله، نهایت آرزوی ماست.»
این نیروهاعوامفریبانه، با وعدههای دروغین بهشت و فیض شهادت، در پی غنیمت وسلطهی خویش بوده، همگی ماهیتی ارتجاعی، با اعمال تروریستی، با شعار محو ملیتهای دیگرو نه دولتهای سلطهگر، وظایفی نیابتی از سوی سرمایه جهانی و حکومتهای پیرامونی متروپلها داشتند. این نیروها، با ماهیت وانگیزههای همسان، نمیتوانستند چیزی جز حکومت اسلامی، طالبان، القاعده، حماس، حزبالله، داعش (دولت اسلامی عراق و شام)، جهاد اسلامی و مانند آنها تولید و بازتولید کنند. بنابراین همگی ضد اتیکهای انسانی عمل کرده و با گسترش تروریسم، به هیچ روی نمایندگی جامعهای را به پیش نبرده و بیگانه به زیست انسانی جامعه، عنلکرد داشته و دارند.
اهرم ویرانگرانهی سرمایه اما همین ایدئولوژی اسلامی را بهسان ابزار انباشت سرمایه برگزیده بود. پروژه اسلامی نمودن خاورمیانه، پیش برد جنگ داخلی در سوریه و لبنان به وسلیه اخوان و…، کشتار سپتامبر سیاه در اردن و جنگ ایران وعراق یک راهبرد جهانی سرمایه بود. کمک به تشکیل گروهبندیهای نیابتی حکومت اسلامی ایران به رهبری خمینی زیر نام «صدور انقلاب اسلامی»، اخوان المسلیمن، امل و حماس و جهاد و فروپاشی نیروهای مستقل و پیشرو و حتا لیبرال جنبش فلسطین و پراکنده سازی این نیروها در این گوشه و آن گوشه، همهگی در جهت کنترل بر جغرافیای سیاسی و اقتصادی خاورمیانه و حوزههای اقتصادی و نفتی و سیاسی این منطقهی استراتژیک انجام میگرفت.
خیز حزبالله در لبنان برای شرکت در قدرت سیاسی
شیعیان تهی دست در جنوب لبنان، با برخورداری از وعدهها و رانتهای رژیم حاکم بر ایران، به حزب الله، اینک بسیج میشدند تا پشتوانه قدرت یابی حزب لله در لبنان شوند. برای این هدف، در سال ۱۹۸۴ نشستی بین گروههای اسلامی برپا گردید که به «پیمان۶ فوریه» شناخته شد. تیپ ششم ارتش لبنان كه بیشتر از شیعیان ساختار یافته بود به گروه شبه نظامى «امل» پیوست. این نیروها، كنترل جنوب لبنان و بیروت را در دست گرفتند. شیعیان امل، بهسان یك بازیگر كلیدى در لبنان نیرو یافته بود. دیوار امنیتی اسرائیل با حضور امل از این سوی در برابر فلسطینیان بیش از پیش در امان بود و آنچه را که ارتش ویرانگر اسرائیل و فالانژیستهای لبنان در سال۱۹۸۲انجام نگرفته بود، در این سالها بهپیش بردند. به گواهی «مرکز اطلاع رسانی فلسطین»، گروه امل «در جنگ اردوگاهها» که از سوی جنبش امل به اردوگاههای آوارگان در مناطق بیروت و جنوب لبنان صورت گرفت. این اردوگاهها به مدت دو سال از ماه مه ۱۹۸۵ تا آوریل ۱۹۸۷ در محاصره قرار گرفتند. هشتاد درصد از سرپناههای اردوگاه شتیلا و ۵۰ درصد اردوگاه برج البراجنه ویران شدند و نزدیک به ۲۵۰۰تن به خون غلتیدند. کمبود شدید مواد غذایی، پناهندگان را ناچار ساخت که به خوردن علف و گوشت گربه روی آورند و شمار زیادی از آنها به سبب کمبود دارو جان باختند.»(۱) د.ر پی این جنایت تاریخی بود که ارتش اسرائیل در پناه گروه امل به اردوگاههای آوراگان را به خاک وخون نشانید.
در جنگ داخلی لبنان، درگیری بین «دروزىها» و فلسطینىها از یك سوی، امل و فلسطینىها از سوى دیگر و امل و حزبالله كه تازه پر و بال مى گرفت به اوج خود رسیده بود.
جمهوری اسلامی ایران برای حضور خویش و پاسدارانش به پایگاههای لبنان و سوریه نیاز داشت. پرورش گروههای تروریستی و ایجاد تشکلهایی با الگوی حزبالله و گسیل به دیگر کشورها، به یاری دره بقاء و جنوب لبنان و همراهی سوریه شدنی بود. سرمایهداران آمریکایی و نیز اروپایی جان یک یا چند شهروند خویش در برابر سود، همانند حکومت اسلامی ایران و نیابتیها، برای بازدارندگی جنبش کارگری و سوسیالیستی کمترین هزینهای میدانستند که پرداخت میکردند. خون هزاران سرباز نیز کمترین پرداختی بود که در برابر سوداگری سلاح و مناسبات سرمایه داری، همانگونه که انسان یا چهار پایی در روزگار باستان در قربان گاه خدایگان سرمایه ریخته میشد. این داد وستدهای پایاپای در قالب گروگان گیری و انتحاریها با فروش موشکهای «هاوک» از سوی ارتش اسراییل به ایران و فتوای سهم امامی و خمس و زکاتی به سید حسن نصراللهها بسیار کارساز بود.
حزبالله
حزبالله، از درون امل به یاری آیت الله خمینی شکل گرفت. حجتالاسلام محتشمی سفیر وقت جمهوری اسلامی در سوریه ا زدورن «امل» گروهی به نام «امل اسلامی» زیر رهبری حسن الموسوی جدا کرد. تشکیلات نظامی حزبالله در چارچوب “مقاومت اسلامي”، با یك بیانیه نظامي در ۶ ژانویه ۱۹۸۴ (۱۶ دی ۱۳۶۱) با امضاي “مقاومت اسلامي” جلوه گر شد. «شوراي لبنان» در ماه مه ۱۹۸۴ (اردیبهشت ۱۳۶۳) به پیشنهاد حکومت اسلامی ایران، نام ثابت “حزبالله انقلاب اسلامي در لبنان” بر گزید. برپایی دورههاي آموزش نظامي در دره بقاء به یاری دلارهای نفتی ایران برآمده از ارزش افزایی نیروی کار کارگران و هستی ستمکشان و تهی دستان آغاز شد. استبداد دوگانه سوریه به رهبری حافظ اسد گوشههایی از سرزمین لبنان و سوریه را به جمهوری اسلامی ایران اجاره داده بود. تشکل یابی حزبالله در اوت ۱۹۸۱ همزمان بود با حضور اسرائیل و فرمانی که به یاسرعرفات و رزمندگان فلسطینی براي خروج از لبنان داده شده بود. حزبالله با حضور ارتش اسرائیل، روش «مسامحه» و «تقیه» در پیش گرفته بود و حتا با برخی از نیروهایی که با ارتش اسرائیل در سرکوب همراهی می کردند دوستی نشان میداد.
سپاه قدس به دستور علی اکبر رفسنجانی، در پی انحلال «واحد نهضتهای آزادی بخش» در سپاه پاسداران به رهبری محمد منتظری و مهدی هاشمی همراه با برکناری آیتالله حسینعلی منتظری تشکیل شد و یکیاز نیروهای چهارگانه سپاه در ایران است. شمار افراد این نیرو ۵۰٬۰۰۰ تن برآورد می کنند فرمانده این نیرو، تا ۱۳ دی ۱۳۹۸ قاسم سلیمانی بود. وی در دی ۱۳۹۸ در عملیات آذرخش کبود در۱ بامداد جمعه ۳ ژانویه ۲۰۲۰ با حمله هوایی آمریکا به دو خودرو وی، در نزدیک فرودگاه بینالمللی بغداد کشته شد. پس از وی، اسماعیل قاآنی به رهبری سپاه قدس نشانیده شد. سپاه قدس به سان یک شاخه فرامرزی سپاه، گذشته از هماهنگی تروریستی با نیروهای اسلامی در دیگر کشورها به جمع آوری اطلاعات و جاسوسی بویژه در جنگ بالکان- بوسنی، کرانههای خلیج فارس و شیخ نشینها، فلسطین، لبنان، عراق، یمن، افغانستان، ترکیه، پاکستان و عراق، سوریه، بنگلادش ووو جمع آوری اطلاعات پیرامون تکنولوژی هسته ای و موشکی و خرید سلاح و داد وستد وتولید مواد مخدر و قرصهای کپتاگون میپردازد. ایجاد شبکه حزبالله در دیگر سرزمینها، همانند حزب الله لبنان و ّحشد الشعبی در عراق و کردستان، دهها گروه از جمله گردان های زینبیون (پاکستانی)، علویون (عراقی) ، فاطمیون (افغانستانی) در سوریه و شبکه های شیعی، جهادی و .. در بسیاری از کشورهای آفریقایی، خاورمیانه ووو به عهده این نیرو گذارده شده است. سپاه قدس در ایران دانشکدهای نظامی- امنیتی برپا کرده که وظیفه آن ـ تربیت کادر در دانشکده قدس برای نیروهای تروریستی و نیابتی در کشورهای دیگر میباشد. حکومت اسلامی ایران در گسترش شبکههای حزبالله در پی همان گسترشی ست که بن لادن، القاعده و سپس داعش را در جهان گسترانید. با آغاز خیزشهای مردمی به ویژه جنبش انقلابی در روژآوا و آمادگی خیزش در بخشهای دیگر کردستانها و جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱، سپاه قدس در هماهنگی و همراهی با نیروهای روسی به یاری حکومت اسد و گسترش پایگاههای نظامی روسیه روانه شد.
جنگها و بحرانهای کنونی در این پهنه و آن پهنه از جهان ِ سرمایهداری این گفته مارکس را برای چندمین بار می پذیرد که : “تاریخ همواره تاریخ مبارزات طبقاتی است”. به بیان مارکس در مانیفست حزب کمونیست در سال ۱۸۴۸: “سرمایه درجستجوی شکار تمامی کره زمین روان است و در این راه، مرزها را میشکند و بازاری جهانی میآفریند”. این بازار جهانی اینک با گلوبالیزاسیون به ژرفای تباهی آور خود رسیده است. به بیان روزا لوکزامبورگ:
“دولتهای سرمایهداری برای رقابت خویش زنجیرهای بی پایان از تسلیحات جنگی زمینی و هوائی را برای جنگ هایی خونین از آفریقا تا اروپا بهکار گرفتهاند و هرآینه آماده برای شعله ور نمودن آتش جنگی جهانی میباشند. در تمامی کشورهای سرمایهداری سالهاست که روح پلید گرسنگی و فقر عمومی هر روز گسترده تر میگردد…”
از دیدگاه طبقاتی و اقتصاد سیاسی، ارزیابی جنگ کنونی در خاورمیانه و جنگ نیابتی در سوریه و اسرائیل و فسطین کار دشواری نیست، با نگرش کمونیستی و نه سوسیال دمکراسی بورژوایی و پوپولیسم: انگیزه و اهداف یورش ارتشهای سرمایههای متروپل و نیز حکومت اسرائیل، ایران، عربستان، آمریکا و ارتش ناتو ترکیه فاشیست و روسیه و چین در خاورمیانه ووو نیز همانند جنگهای پیشین سرمایه، ضد مردمیست. این جنگها با آماج برتری خواهیهای اقتصادی و سیاسی و تقسیم مناطق، سلطه گری، اشغال و دست به دست شدن سرزمین های اشغال شده به وسیله سرمایه و ارتشهایش، برنامه ریزی شده و پیش میروند. بروز جنگ در خاورمیانه از سوی سرمایه را میتوان ضرورت چرخش و روند همیشگی سیاست سرمایه با چهرهی دیگر ارزیابی کرد.
حماس و جهاد اسلامی نماینده عزه نیستند. همانگونه که حزب الله و حکومت اسلامی در ایران نماینده مردم لبنان و ایران نیستند. حماس به نمایندگی و با رای مردم غزه به کیبوتسها و شهرها در اسراییل حمله نکرد. این حمله با صلاحدید حکومت اسلامی بود و فرمان داشتند. ماموریت آنها همانند داعش و سپاه، بریدن سر و کشتار و قتل عام و ترور و گروگان گیری زنان کودکان و کارگران مهاجر و کهنسالان بود این ماموریت را به نمایندگی از مردم وظیفه نگرفته بودند.
حزبهای، تشکلهای فراطبقاتی نیستند، اینان گروهبندیهای سیاسی سرمایه و اسارت بر گردهی جامعه هستند. سرمایه، این خدای افسانهای، در همه جا سازمانیابی کارگران را در زیر نام الله لگد کوب می کند. تقسیم جامعه به «امت اسلامی»، «شیعه» «سنی» و مانند اینها، آگاهانه برای درهم ریزی طبقات و مفاهیم طبقاتیاست.
با چنین پیشزمینهها و ضرورتهای گردش مناسبات و منافع سرمایهداری جهانی و بقاء حاکمیتهای سرمایه، جنگ درخاورمیانه رقم میخورد، حماس و جهاد اسلامی در اردوگاههای حزب الله لبنان و در پایگاههای آموزشی سپاه قدس در ایران، سوریه، عراق… آموزش میبینند تا با «تروریسم مقدس»، بحران بیافرینند. خودکشی حماس در شرایطی که دولت جنایتکار حاکم بر اسرائیل دچار بحران مشروعیت بود، تظاهرات صدها هزار نفره در خیابانهای اسرائیل جاری و خشم عمومی سرریز شده بود،ارتش ذخیرهی صدها هزار نفره از همراهی با دولت ناتان یاهو سرپیچی کرده بودند و… حکومت اسلامی ایران در لبه فروپاشی درحالیکه هرآینه خشم و خروش جاری به انفجار میرفت، در سالروز جنبش انقلابی در ایران، بحران سازی در منطقه را با گسیل حماس و جهاد اسلامی به پیش برد. این یورش با برنامه ریزی، آموزش، لژستیک و هماهنگی سپاه قدس و حزبالله انجام گرفت. این حمله خودکشی حماس و جهاد اسلامی بود، تا قربانی این منافع و پلانهای سیاسی اقتصادی سرمایه جهانی شوند.
حکومت اسلامی ایران به دهها سند و مدرک و فاکت، سازمانده و استراتژیسین این جنایت علیه بشریت است، نقش روسیه آشکار خواهد شد و اعمال فاشیستی حکومت ترکیه، فراهم آمدن گسیل ارتش اتمی و حضور و مداخلهگری مستقیم فراگیرتر نظامی آمریکا به هزینهی نابودی هستی و جان صدها هزار انسان بی پناه به سوی پناهگاههای بی پناه.
حملههای داعشی حماس و ارتش اسرائیل، یادآور حمله به خیبر و بنی قریظه در صدر اسلام و درسدهی ۲۱ داعش به شنگال ایزدیان و شمال وشرق سوریه در سالهای اخیر و ۴۴ سال جنایات شبانه روزی حکومت اسلامی در ایران همهگی از یک ایدئولوژی، سیاست و سرشت برخوردار و زیر پوشش مذهب همگی اقتصاد، مالکیت و حاکمیت بر مردمان زیر ستم را هدف داشته و دارند.
حکومتهای خودکامه پوتینی واسلامی در پی مجالی بودند که از فوران خیزش داخلی مجالی برای بازدارندگی بیابند، از ریزش نیروهای خود در داخل و نیابتیها جلوگیری کند، بحرانی بیافریند، جبههی جدیدی گشوده شود تا روسیه تنفسی بیابد، اکراین ویرانهتر شود، حکومت سوریه مجالی دیگر بیابد، نوعثمانیسم فاشیستی در ترکیه این فرصت را هدیهای آسمانی شمرد تا زیرساختها و شریانهای اقتصادی، اجتماعی، زیست، بیمارستانها، مدارس، دسترنج زحمتشکان، سیلوهای گندم و زندگی جامعهی خودمدیریت کانتونها را در شمال و شرق سوریه به خاکتسر نشاند.
نبود آلترناتیو مردمی در فلسطین، فساد شبه دولت محمود عباس و شرکا در کرانه غربی زمینهساز دیگر این یورش بود. پشتوانهی قطر به سان پایگاه اخوانی و حماس اخوانی و ایران و دولت اردوغان به سان پایگاه مهم استراتژیک اخوان به ویژه پس از رانده شدن اخوان مصر از قدرت، اهداف روسیه برای انحراف افکار عمومی از جنگ و جنایت در اکراین و گشودن جبههای برای درگیرسازی رقیب آمریکایی و ناتو در خاورمیانه، حضور چین بهسان رقیبی خطرناک در خاورمیانه و در نقش حتا مداخله گر در روابط ایران و عربستان و همانند اژدهای خانمانسوز بر اقتصاد خاورمیانه، جلوگیری از افزایش صادرات بیشتر نفت عربستان و جلوگیری از پروژهی صلح و «پیمان ابراهیم» و… از جمله زمینههای مادی و اهداف این بحرانزایی بودند.
منابع
ــــــــــــــــ
- عباس منصوران، کتاب ترکیب بمب و ایدئولوژی اسلامی- تروریسم حکومت اسلامی در خارج از ایران، چاپ دوم سال ۲۰۲۰ م، خانه فرهنگ شاملو-آلفابت ماکسیما