پروین احمدزاده-نامه ای از تهران خشونت علیه زنان لکه ننگ جامعه بشری است!

نامه ای از تهران

خشونت علیه زنان لکه ننگ جامعه بشری است!

پروین احمدزاده
ساعت ۱۱ شب است. تلویزیون روشن است. یکی از شبکه های ماهواره ای فیلمی را در مورد زندگی و مرگ دختری از یک خانواده مهاجر مقیم انگلستان به اسم “بناز” نشان میدهد. زنی که توسط پدر و عمویش به شکل بی رحمانه ای به قتل رسیده است. غم انگیزتر از هر چیز این زن جوان در انگلیس به قتل رسیده که انتظار می رود بعد از شکایتش به پلیس مورد حمایت قرار می گرفت. آخر او چندین بار جهت گرفتن حمایت به پلیس مراجعه کرده بود. ابتدا نمی خواستم این فیلم را ببینم چون اعصابم را خرد و تحریک می کرد، اما چیزهایی در زندگی انسان هست که باعث شدند جدا از اینکه به تماشا نشستم بلکه من را وا میدارد که این مطالب را هم بنویسم. از حقایق دیگر روزانه و از جنایتهایی که در جایی به ثبت نرسیده است.

شاید انسان بودنم و یا زن بودنم، شاید “جهان سومی” بودنم باعث شدند امشب من هم گوشه ای کوچک از خشونت علیه زنان را یاد آور شوم. شاید درک شرایط حاکم براین خانواده ها باعث می شود که من هم این خشونتها را با گوشت و پوستم احساس کنم. از خاطرات کودکی و محیط زندگی، محیط کار و رابطه تنگاتنگ با این بخش زیر فشار و تعدی من را وا میدارد که صدایم را بلند کنم و درد را بنویسم.

من با زنان در مناطق کرد نشین از کرمانشاه گرفته تا شهرهای کوچک آن و تا روستاهای دور افتاده زندگی کرده ام. قتل دختر ۱۸ ساله روستای باینگان در نزدیکی شهر پاوه را دیده ام. دختری که به جرم عاشق شدن و ازدواج بدون اجازه با مرد مورد علاقه اش در سال ۱۳۷۴ توسط پدر و برادرش که هر دو پاسدار بودند کشته شد. بعد اعلام کردند که از پشت بام سقوط کرده و شبانه هم توسط پائینترین کارمند بهداری به اسم بهروز که جزو نیروی بومی بود بدون اطلاع به پزشک قانونی اجازه خاک کردنش را صادر کرده بوده و فورا هم دفن میکنند. آن زمان نامزدش به نیروی انتظامی محل اطلاع داده بود، اما طبق قانون اسلامی دیه به اولیای دم می رسد و باعث پیگیری نشدن، خون به ناحق ریخته این دختر که فامیلش خسروی بود شد. مجلس ختمی هم برایش گرفته نشد و اشکی هم ریخته نشد.

خود سوزی های متعدد نوعروسان معضل دیگر این منطقه بود. دخترانی که زیر فشار خودسوزی میکردند و بعضا با ۸۰ درصد سوختگی به بیمارستان منتقل میشدند. لباس محلی شان را با هزار زحمت از گوشت و پوست جدا می کردند اما سه روز بعد به علت شدت جراحات و نبود امکانات لازم فوت می شدند. هیچ قانونی از این قربانیان حمایت نمیکرد و حتی توسط خانواده ها هم حمایت نمیشدند.

در جوامع روستایی و بخصوص مناطق کردنشین که من مدت زیادی با آنها در ارتباط کاری بودم خشونت برعلیه زنان بشکل عریان و بیشرمانه ای وجود دارد. از زمان تولد کودک که نامهای دختر را بسه و کافیه را بر آنان می گذارند، از زمان کودکی در مزارع و باغها و گله داری از آنها کار می کشند. از پدر گرفته تا مادر و برادر بزرگتر خود را محق می دانند که هر خشونتی را برعلیه این کودکان انجام دهند. این خشونتها از زنان کرد، زنان زحمتکش مطیع بدون اعتماد به نفس و ظلم پذیری می سازد. به طوری که در شهر پاوه در زایشگاه زمان زایمان وقتی درد زایمان را می کشند جیغ نمی زنند، آری احساس درد هم در گلو خفه می گردد. طبق سنت کثیف اسلامی ختنه کردن زنان، آزار جسمی دیگری است که کودکان از آن وحشت دارند. زندگی این دختران بعد از ازدواج را هم که همه حکایتش را می دانیم. در شهرهای بزرگ مثل تهران و اصفهان و … خشونت به شکل دیگری اعمال میشود، صیغه موقت یک مورد این خشونت است!

من امشب می خواهم زن بودنم را فریاد بزنم آنقدر که به عرش و به گوش خدا و محمد برسد که ادعا میکنند در آفرینش من را از دنده چپ مرد آفریده اند! انگشت اتهام را باید بسوی مذهب و بخصوص بسوی پیامبر اسلام محمد بکشم که زن را کنیز قرار داد و ارزش او را نصف مرد شمرد. همانی که ارث زن را یک هشتم مرد تعیین کرد و به مرد این حق را داد که در صورت نافرمانی زن او را “به آرامی” تازیانه بزند. من می خواهم فریاد بر سر مردان به اصطلاح موسوم به “روشنفکر کرد، فارس، عرب و ترک” و غیره بزنم که وقتی پای منافع حقیرشان به میان میرسد به این قانونهای ارتجاعی علیه زنان پناه میبرند و از آن استفاده می کنند. می خواهم آنقدر فریاد بزنم که تمامی مادرانی که فرزند دختر می زایند باور کنند که دخترشان را ارج بگذارند و در مقابل هر نوع خشونت علیه دختران بایستند. برادرانی که میتوانند خواهرهایشان را احترام بگذارند و به آنها عشق بورزند و پدرانی که آغوش گرمشان حامی فرزندشان باشد. همسرانی که عشقشان فریب نباشد.

من نه فمینیستم و نه ضد مرد، من فقط یک زنم، زنی که گرچه جسمم مانند “بناز” قطعه قطعه نشده ولی شاید این نابرابریها روانم را قطعه قطعه کرده باشد. فریادم را اول باید زنان بشنوند که آنقدر قوی و محکم باشیم که هیچ پدری، هیچ پسری، وهیچ شوهری جرات خشونت علیه زنان را نداشته باشد. من در پی آنم هر دینی، هر سنتی و هر فرهنگی که زن را در قفل و زنجیر می کشد، بشکنم و آزادی زن را فارغ از هر ستمی بنا نهم.

خشونت علیه زنان لکه ننگ بر پیکر جامعه بشری است!

تهران ۴ شهریور ۱۳۹۲