مصاحبه – تحولات خاورمیانه: سقوط اخوان المسلمین، اضمحلال اسلام “معتدل”، موقعیت اسلام سیاسی مصاحبه با علی جوادی، جمال کمانگر، آذر ماجدی

تحولات خاورمیانه:
سقوط اخوان المسلمین، اضمحلال اسلام “معتدل”، موقعیت اسلام سیاسی
مصاحبه با علی جوادی، جمال کمانگر، آذر ماجدی

کمونیست ماهانه: تظاهرات وسیع و میلیونی ضد حکومتی مردم مصر در تاریخ بی سابقه بود. قدرت نمایی مردم آنچنان کوبنده بود که ارتش برا ی ممانعت از تعمیق و رادیکالیزه شدن جنبش اعتراضی مردم بمیدان آمد و کوشید که ابتکار عمل را از دست آنها خارج کند و سقوط دولت اخوان المسلمین را بپای خود بنویسد. ارزیابی شما از تحولات تاکنونی در مصر چیست؟ آیا بنظر شما جنبش انقلابی مردم تداوم خواهد یافت؟ آیا ارتش موفق شده است که جنبش انقلابی مردم را سقط کند؟

آذر ماجدی: بیش از دو سال است که توده های مردم در مصر علیه سرکوب و اختناق، فقر و استثمار شدید و علیه بی عدالتی و تبعیض یک جنبش اعتراضی وسیع را سازمان داده اند. بدنبال شکل گیری خیزش اعتراضی انقلابی در تونس، جامعه مصر نیز سریعا متلاطم شد. یک سال تظاهرات، تحصن و اعتصاب وقفه ناپذیر برای سرنگونی رژیم حسنی مبارک بالاخره به سقوط حسنی مبارک انجامید. ارتش که مواجب بگیر دولت آمریکا است بدنبال اوجگیری اعتصابات کارگری، بمنظور ممانعت از رادیکالیزه شدن جنبش اعتراضی توده ای مبارک را برکنار کرد و راسا و مستقیما دولت را بدست گرفت. اگرچه سقوط مبارک با شادی مردم روبرو شد، اما این واقعه تاریخی صرفا یک وقفه کوتاه در اعتراضات توده ای ایجاد کرد. مبارزات مردم این بار علیه دولت نظامی ادامه یافت.

بدنبال اعتراضات وسیع مردم، ارتش مجبور به سازماندهی یک انتخابات شد. شیوه سازماندهی انتخابات از همان ابتدا با مخالفت و اعتراض بخش وسیعی از مردم مواجه گشت. از صندوق انتخابات اخوان المسلمین بیرون آمد. این مساله جای تعجبی نداشت. زیرا چند دهه سرکوب خشن هر گونه سازمانیابی کمونیستی و رادیکال کارگری را در نطفه خفه کرده بود. هر گرایش آزادیخواه و برابری طلب با سرکوب خشن دولت روبرو می شد. تنها جریانی که از آزادی نسبی فعالیت سیاسی برخوردارد بود، جریان اسلامی بود. اگرچه اخوان المسلمین بعنوان یک سازمان ممنوعه بود، اما آنها در چهارچوب حزب دیگر فعالیت میکردند و چهره های اخوان المسلمین بعضا بعنوان مستقل در مجلس حضور داشتند. بدنبال سرنگونی مبارک اخوان المسلمین به فعالیت و سازماندهی مشغول شد، در حالیکه جریانات چپ، کمونیست، کارگری، جنبش حقوق زن و غیره شدیدا توسط دولت نظامی سرکوب می شدند.

حکومت اسلامی محمد مُرسی از همان ابتدا با مقاومت و اعتراضات مردم روبرو شد. بویژه در پی تلاش مُرسی برای تمرکز هر چه بیشتر قدرت بدست خود و اسلامیزه کردن کامل جامعه در ماه نوامبر ۲۰۱۲ اعتراضات بسیار وسیعی شکل گرفت و در یک مورد مُرسی مجبور شد که در هراس از حمله مردم پای برهنه نماز جمعه را ترک کند. مقاومت در برابر حکومت اسلامی و اسلامیزه کرده جامعه بشکل توده ای ادامه یافت. و بالاخره در ماه ژوئن اعتراضات ابعاد بسیار چشمگیری یافت و طبق گزارشات متعدد در اواخر این ماه حدود ۲۰ میلیون نفر در مصر برای سرنگونی حکومت اسلامی تظاهرات و راهپیمایی کردند. در نتیجه این اعتراضات وسیع ارتش بار دیگر ابتکار عمل را بدست گرفت. باید توجه داشت که حکومت اسلامی از پشتیبانی قدرتهای غربی و بویژه آمریکا برخوردار بود. از نظر قدرتهای غربی، حکومت اسلامی تنها آلترناتیو ارتجاعی برای مقابله با رادیکالیزه شدن جنبش اعتراضی مردم و جلوگیری از واژگونی کامل نظام بورژوایی در مصر محسوب می شود. قدرتهای امپریالیستی همواره از کارت اسلام و جنبش اسلامی برای مقابله با کمونیسم و انقلاب کارگری استفاده کرده اند. یکی از موارد تاریخی و مهم انقلاب سال ۵۷ مردم ایران است.

خیزش انقلابی مردم مصر بیش از دو سال با یک مبارزه قاطع و دادن قربانی های بسیار و تحمل مشقات فراوان بر خواستهای خود پای فشاری کرده است. نشان داد که بسادگی فریب نمی خورد، نه سقوط مبارک و نه صندوق رای و انتخابات توانست جنبش اعتراضی مردم را خاموش کند و بخانه بفرستد. خواستهای مردم بطور فشرده در سه کلمه خلاصه می شود: آزادی، برابری و رفاه. مردم انقلابی و آزادیخواه تاکنون ترفندهای ارتجاعی بورژوازی بومی و بین المللی را خنثی کرده اند. اما اینکه این خیزش انقلابی تا یک انقلاب کامل اجتماعی رشد و توسعه خواهد یافت، مساله ای باز است. خلاء یک حزب کمونیستی کارگری مانع اصلی این توسعه و تهدیدی بزرگ علیه موفقیت جنبش انقلابی مردم مصر است.

جمال کمانگر: باید زمان را برگرداند به ژانویه ۲۰۱۱ و قبلتر از آن تا تصویر روشنی از تحولات مصر داشته باشیم. از ژانویه ۲۰۱۱ یک دوره انقلابی در مصر شروع شده است و بدون وقفه ادامه دارد. مطالبات مردم انقلابی مصر که آنها را در ژانویه ۲۰۱۱ به خیابانها آورد، برای ” نان ،آزادی، عدالت اجتماعی” بود. جنبشی به این وسعت، خود دلالت بر خواسته های انباشت شده مردم در طول سالیان طولانی حاکمیت دیکتاتوری مبارک بوده است. از فوریه ۲۰۱۱ با سرنگونی مبارک این جنبش انقلابی شروع شده است و در حال واگرایی و اتحادهای مقطعی هستند. هر جنبشی تلاش میکند بیشترین دست آورد را از این تحولات بدست آورد. مبارزه طبقاتی در دل این تحولات رادیکالیزه تر شده است. دهها اتحادیه کارگری تشکیل شده است. جریانات مختلف چپ فرصتی برای ابراز وجود پیدا کرده اند. جنبش زنان گامها به جلو رفته است. سکولارها روشن تر از گذشته بر ضرورت سکولاریسم تاکید میکنند. ضد انقلاب بورژا-اسلامی به رهبری اخوان المسلمین به عنوان متحزب ترین بخش این تحولات در میدان هست. در ۳۰ ژوئن ۲۰۱۲ توانستند ریاست جمهوری مصر را در انتخاباتی با مشارکت نصف مردم مصر بدست آورند.

مردم مصر در یک سال و نیم اخیر بعد از سقوط مبارک، منتظر تغییر در وضعیت معیشت، کم شدن بیکاری و آزادیهای وسیع سیاسی و بهبود شرایط زندگیشان بودند. اما هیچ کدام از خواسته های مردم انقلابی جواب نگرفته است. با سر کار آمدن اخوان المسلمین قوز بالا قوز شده است. اسلامیزه کردن جامعه به درجه ای مدرن و صنعتی مصر آن نقطه جوشش تحولات یکسال اخیر بود و باعث شد بار دیگر مردم اینبار در مقیاس دهها میلیونی علیه دولت اخوانیها به خیابان بریزند.

در دوره انقلابی جنبش های مختلف دارای هژمونی های مقطعی خواهند شد و تا زمانی که کل خواسته های مردم انقلابی و یا بخشی از آن تامین نشود کماکان اعتراضات ادامه خواهد داشت. ارتش در دو سال و نیم بعد از سقوط مبارک تلاش کرد “انقلاب همگانی” مردم مصر را کانالیزه کند. با اعمال “بی طرفی” در جریان سقوط مبارک وجهه ی قابل قبولی در میان مردم پیدا کرد. از همین “اعتباری” که از مردم کسب کرده بود یک سال زمام امور را در دست داشت. با “وجهه مردمی” به سرکوب انقلابیون مصر پرداخت و بیش از دوازده هزار نفر از آنها را بازداشت و روانه زندان نمود. منتقدین مرسی را به دادگاه کشاندند. آزمایش سخیف و تحقیر آمیز “باکره گی” را در زندانها علیه زنان انقلابی مصر انجام دادند. اما علیرغم تمام این سرکوبها مردم عقب ننشستند و صدها تظاهرات و اعتصاب موفق علیه هیئت حاکمه مصر انجام دادند. اعترضات وسیع مردمی و بند و بست اخوان المسلمین با ارتش بود که ژنرال طنطاوی را مجبور به عقب نشینی کرد. میخواهم بگویم ارتش هر چند میخواهد اوضاع را کنترل کند اما موج وسیع اعتراضات مردمی اجازه نخواهد داد سناریو ارتش بر وفق مراد هیئت حاکمه مصر پیش برود. در این دوره انقلابی سرکوب خشن باعث عقب نشینی مردم نخواهد شد.

میخواهم بر یک نکته تاکید کنم؛ بعضیها میگویند سقوط دولت اخوان المسلمین و مرسی کودتاست! اگر ظاهر قضیه را نگاه کنیم ارتش دخالت کرده است واقعی است. اما کل واقعیت را بیان نمیکند. یک تعدادی که ترم “کودتا” را به کار میبرند کل اتفاقات را در نظر نمیگیرند. بخش وسیعی از اتاق فکر های بورژوازی به کمک میدیای نوکر از زاویه اینکه “قداست” دمکراسی نیابتی و “صندوق رای” محترم شمرده نشده است نگران هستند. کل جریانات “اخوانی” در ترکیه و منطقه از اینکه رئیس جمهور “قانونی” بزیر کشیده شده است معترض هستند. کل میدیای جمهوری اسلامی آنرا “کودتا علیه رئیس جمهور منتخب مصر” مینامند. خود محمد مرسی هم در سخنرانی قبل از سقوطش چندصد بار کلمه” قانون” و “من قانونی هستم” را بکار برد. بحث سر” قانونی بودن ” رئیس جمهور و رای داده شده به وی نیست. بحث سر این است که مشروعیت نداشت. به این دلیل که ظرف یک سال اخیر دهها تظاهرات صدها هزار نفری علیه وی صورت گرفته است. حدود۳۰ میلیون نفر علیه وی به خیابانها ریختند. سطحی ترین تصویر این است که از ۳۰ ژوئن و ۳ ژوئیه به سقوط مرسی نگاه کنید. با انتخاب مرسی خواسته های مردم فیصله پیدا نکرده بود. کسانی که فکر میکنند دخالت ارتش کودتا بود فقط پایان بازی را می بینند و نیرویی که پشت سقوط اخوان المسلمین بود را نمی بینند.

علی جوادی: کاملا قابل تصور بود که سازش و بند و بست جریانات اسلامی و جریانات راست پرو غربی٬ که ارتش یک رکن مهم آن است٬ در حکومت پس از حسنی مبارک چندان قابل دوام و پایدار نیست. و ائتلاف ارتجاعی شان زیر فشار اعتراض جامعه و مبارزات جوانان و مردم زحمتکش در هم خواهد شکست. همینطور هم شد. برای اردوی راست پرو غربی زمانیکه مسجل شد اعتراضات مردم بپاخاسته مصر عملا حکومت ائتلافی این جریان و اسلامیستها را در هم خواهد شکست و خود این جریان نیز دچار ضربات جدی و تعیین کننده ای خواهد شد٬ در یک اقدام پیشگیرانه وارد عمل شدند و صحنه گردان تحولات شدند. این اقدام تنها روی دوش جریانات ناسیونالیست – رفرمیست مصر و مشخصا جنبش تمرد ممکن شد. بدون پیشتیانی و حمایت همه جانبه این جریانات٬ راست پرو غربی و گردان مسلح سرکوبش قادر به این مهندسی عظیم اجتماعی نمی شد. همانطور که پروژه اسلام سیاسی و خمینی را روی دوش جریانات ضد آمریکایی و اسلام زده مانند حزب توده و جبهه ملی و روشنفکران شرق زده به مردم حقنه کردند٬ در مصر هم جنبش تمرد عملا چنین نقشی را ایفاء کرد. در حقیقت، خلع ید از اسلامیستها بخشی از پروسه قیچی کردن مبارزات مردم و تثبیت نظم ارتجاعی سرمایه و بازگشت به دوران “طلایی” حسنی مبارک بود. طنز تلخ اینجاست که بخش وسیعی از نیروهای اجتماعی که خود در سرنگونی حسنی مبارک نقش اساسی داشتند٬ در این رویدادها همسوی جریان ارتجاعی و استبدادی راست پرو غربی و ارتش شدند.

آیا جنبش های آزادیخواهانه و برابری طلبانه ادامه خواهد یافت؟ آیا کارگران و توده مردم زحمتکش در مصر قادر خواهند شد بر این حکومت سرمایه که در مقابلشان قد علم کرده است٬ غلبه کنند. بنظرم پاسخ تماما به ابراز وجود مستقل جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی و جنبش کمونیسم کارگری در مصر گره خورده است. به هر درجه این جنبش بتواند خود را به صورت اردوی مستقلی سازمان دهد و در مقابل هر دو اردوی ارتجاعی راست پروغربی و اسلامیستها قد علم کند و توده های مردم را به اردوی خود دعوت کند٬ قادر خواهد شد این ورق را برگرداند. در غیر این صورت این “ایستگاه توقف” میتواند برای دوره ای سرنوشت کارگران و مردم را رقم زند. آینده را جدال این نیروهای اجتماعی شکل خواهد داد.

کمونیست ماهانه: آیا بنظر شما تحولات در مصر یک انقلاب است؟ اگر این چنین است آیا ما تاکنون شاهد دو انقلاب در مصر بوده ایم، یکی که به سقوط مبارک انجامید و دیگری به سقوط مرسی؟ برخی بر این نظرند که از دو سال پیش انقلابی در مصر شکل گرفته است که کماکان ادامه دارد، در اینصورت آیا در چه زمانی می توان به پایان انقلاب رای داد؟

آذر ماجدی: بنظر من رویدادهای مصر را نمی توان یک انقلاب نامید. سنتا از آنجایی که در کشورهای مختنق که تحت یک نظام استبدادی سرکوبگر قرار دارند، تغییر رژیم صرفا از طریق قهرآمیز میسر می شود، شکل گیری یک جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم را انقلاب می نامند. بنظر من باید میان یک جنبش توده ای برای سرنگونی و انقلاب تفاوت قائل شد. در قرن بیست و یک که سرمایه داری با تمام قدرت بر کل جهان حکم می راند، انقلاب یک پدیده عمیقتری است. بنظر من از دیدگاه مارکسیسم و کمونیسم کارگری انقلاب در این عصر یک انقلاب اجتماعی، یک انقلاب کارگری است که کلیت نظام سرمایه داری را نشان می گیرد.

البته این بحث می تواند به سوالات متعددی دامن زند، بطور مثال، چگونه می توان یک انقلاب کارگری را در بدو شکل گیری تشخیص داد؟ این یک مساله پیچیده ای است. زیرا یک جنبش توده ای زمانیکه به خیابانها می آید، با خواست زنده باد سوسیالیسم بمیدان نمی آید؛ نفی نظام موجود جوهر پایه ای این جنبش را می سازد. بعلاوه، روشن است که خواستهای پایه ای مردم آزادی، برابری و رفاه است و این خواستها را بهیچ شکل نمی توان در نظام سرمایه داری متحقق کرد. با این حساب آیا نمی توان هر خیزش توده ای را یک انقلاب اجتماعی خواند؟ این آن گرهگاه اصلی و ظریفی است که در تحلیل خیزش های توده ای باید در نظر گرفت. خیزش های توده ای در یک شرایط معین بحران اقتصادی – سیاسی با خواست تغییر و بهبود شرایط زندگی شکل می گیرند. این تحولات عمدتا یک خصلت سلبی دارند؛ یعنی نفی نظام حاکم را خواهانند. اینکه این خیزشها تا چه میزان تعمیق می شوند و به نفی نظام سرمایه داری می رسند یا در سطح یک تغییر سیاسی متوقف می شوند، آن سوال اساسی است که در مقابل ما قرار دارد.

بطور مثال مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا به خیابانها آمدند و علیه فقر و تبعیض شعار دادند و خواهان آزادی شدند، روشن است که این خواستها تحت هیچ نظام بورژوایی قابل دستیابی نیست. اما نمی توان از این حقیقت پایه ای مارکسیستی به این نتیجه رسید که این خیزش توده ای یک انقلاب اجتماعی است. در انقلاب اجتماعی نقش خودآگاهی طبقاتی و حزب کمونیستی طبقه کارگر تعیین کننده است. در غیر اینصورت ما با یک جنبش توده ای علی العموم یا “همه با هم” برای سرنگونی مواجه هستیم که در سر هر تند پیچی می تواند براست کشیده شود و سقط گردد.

اما چرا این سوال مهم است؟ آیا این صرفا یک جنگ لفظی نیست؟ آیا بحث بر سر انقلاب یا خیزش انقلابی یک مقوله ملا نقطی نیست؟ بنظر من خیر. تحلیل یک تحول توده ای، یک جنبش اعتراضی برای یک کمونیست کارگری جایگاه بسیار مهمی دارد. دقیقا از اینرو که کمونیسم کارگری برای تحولات پایه ای و اساسی، برای سازماندهی یک انقلاب اجتماعی مبارزه می کند، ضروری است که تحلیلی روشن و مارکسیستی از شرایط بدست دهد. این واقعیت که چه نیروی سیاسی و چه ایدئولوژی بر یک خیزش توده ای حاکم است، مهمترین عنصر در پیروزی یا شکست آن محسوب می شود. اگر ما هر جنبش اعتراضی توده ای برای تغییر را یک انقلاب بنامیم، خود را در برابر احتمالات متعددی که در مقابل سیر پیشروی آن قرار دارد خلع سلاح می کنیم. تعیین استراتژی و تاکتیک های رادیکال و کمونیستی کاملا بر یک تحلیل درست و مارکسیستی مبتنی است.

نمونه مصر یک نمونه بسیار گویا است. مردم برای سرنگونی رژیم مبارک به خیابانها آمدند. تظاهرات، تحصن و اعتصاب کردند؛ کشته دادند، شکنجه شدند، مورد تجاوز و سرکوب خشن قرار گرفتند، اما کوتاه نیامدند. بورژوازی در مقابل متوجه شد که سرکوب فقط به رادیکالیزه شدن جنبش اعتراضی منتهی خواهد شد و مبارک را ساقط کرد. اگر ما حرکت مردم برای سرنگونی مبارک را یک انقلاب می نامیدیم، انقلاب به خواست خود دست یافته بود. و دیدیم که رسانه های بین المللی دستجمعی انقلاب مردم مصر را پیروزمند خواندند! بخش وسیعی از مردم به خانه ها بازگشتند. اما وجود یک بخش رادیکال نسبتا وسیع موجب شد که جنبش اعتراضی مردم کاملا خانه نشین نشود و برکناری دولت نظامی به خواست جدید مردم بدل شد. و می بینیم که بیش از دو سال پس از سقوط مبارک هنوز ادامه یافته است. آنهایی که خیزش انقلابی مردم را از همان روز نخست انقلاب خواندند، در تحلیل خود از شرایط دچار اغتشاش می شوند، مبارزه مردم علیه دولت نظامی و سپس دولت اخوان المسلمین را باید انقلابات پی در پی بخوانند. و ظاهرا هنوز پس از سه انقلاب پیروز مردم اندر خم یک کوچه اند. یک مساله دیگر نقش ارتش است. اگر این جنبش اعتراضی انقلاب خوانده شود، آنگاه باید ارتش را نیز بعنوان یک نیروی انقلابی بشناسیم! زیرا ارتش وارد میدان شد و کوشید سقوط مرسی را بپای خود بنویسد. نقش ارتش در سرنگونی مبارک نیز بهمین شکل است. از اینرو است که بنظر من تحلیل ما از جنبش اعتراضی مردم یا خیزش انقلابی، اینکه آیا آنرا انقلاب می خوانیم یا خیر دارای اهمیت است. اگر کسی این مساله را فقط یک جنگ لفظی یا سمنتیک ارزیابی کند، جایگاه تحلیل مارکسیستی و کمونیستی کارگری از تحولات سیاسی و اجتماعی را درک نکرده است.

جمال کمانگر: از نظر من آنچه در مصر اتفاق افتاد یک “انقلاب همگانی” برای “نان، آزادی ، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی ” بود. ممکن است گفته شود” دوره انقلابات “همه با هم” صد سال است به سر آمده است و تنها انقلاب کارگری محتمل ترین انقلاب عصر حاضر است. به نظرم خاورمیانه برای زیر رو کردن نظم موجود به چنین انقلاب اجتماعی نیازمند است! خاورمیانه سالهاست منتظر چنین تحولاتی است. آنچه در مصر اتفاق افتاد یک انقلاب کارگری نبود. اما خواست ها و مطالبات آن به شدت طبقاتی و کارگری است. باید وضعیت معیشت مردم، بیکاری، فقر، آزادیهای سیاسی، استبداد و میزان دسترسی مردم زحمتکش به ثروت موجود در آن کشور را مورد بررسی قرار داد تا به عمق خواسته های آنها پی برد.

جمعیت مصر حدود ۸۵ میلیون نفر است. آخرین آمارها حاکی از این است که ۴۰ درصد از آنها با روزی دو دلار زندگی میکنند. بیکاری بالای ۲۰ درصد است. میزان بیکاری میان جوانان زیر ۳۰ سال ۵۶ درصد است. اگر به اعتراضات و اعتصابات کارگران فقط از سال ۲۰۰۶ تاکنون نگاه کنیم شاهد گسترش آنها از ۲۲۲ اعتراض در سال ۲۰۰۶ به ۱۱۳۷ در سال ۲۰۱۲ میرسیم. فقط در سال ۲۰۱۰ حدود ۶۰۰ اعتراض کارگری در مصر صورت گرفته است. میخواهم بگویم آنچه باعث و محرک تحولات کنونی مصر است مطالبات اقتصادی و مبارزه برای بهبود وضعیت معیشت مردم است. در پنجم نوامبر سال گذشته مردم روستای “البدرشین” در جنوب “گیزا” به یک قطار باری حمله کردند و دو تن گندم را با خود بردند! خبرگزاریها از آن به عنوان “شورش زود هنگام گرسنگان” یاد کردند.

اعتراض عمومی علیه وضعیت فلاکتبار اقتصادی و دیکتاتوری حسنی مبارک سایر جنبش های دیگر را به میدان کشیده است. چیزی شبیه انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه است. سیدنی هارکو در کتاب “انقلاب ۱۹۰۵ روسیه” چهار دلیل را برای آن نوشته است که عبارتند از مسئله ارضی و فقر گسترده در میان دهقانان، مسئله یهودیت؛ برای نسلها بخشی از جامعه که یهودی بودند به عنوان دشمن اصلی مسیحت قلمداد می شدند. معضلات معیشتی طبقه کارگر و صنعتی شدن روسیه باعث شده بود خود آگاهی در میان طبقه کارگر بیشتر شود دیگر و حاضر نباشند تن به وضعیت اسفبار دهند. اعتصابات کارگری در گوشه و کنار امپراطوری روسیه در جریان بود. بخش تحصیل کرده جامعه که خواهان سهم و نقش بیشتر در اداره امور بودند، به شدت تحت تاثیر ایده های برابری طلبانه و سوسیالیستی قرار داشتند و رادیکالیزه شده بودند. ترکیب این مسائل باهم باعث شد که ناراضایتی عمومی علیه تزار کل جامعه را فرا گیرد. شروع آن انقلاب به رهبری کشیشی ارتدوکس به نام “سرگی گاپون” بود که برای ارائه عریضه ای به “انجمن کارگری” که توسط پلیس حمایت میشد به طرف کاخ زمستانی تزار راهپیمایی کردند. کارگران از حامیان اصلی این کشیش بودند. قتل عام کارگران در مقابل کاخ زمستانی جرقه آن انقلاب بود که نتیجه آن انقلاب “مانیفست اکتبر” ۱۹۰۶ بود که رفرمهایی بوجود آورد. حتی باعث سرنگونی تزار هم نشد! انقلاب ۱۹۰۵ با دخالت فعال و رهبری حزب بلشویکی و لنین به انقلاب کارگری ۱۹۱۷ منجر شد. هر انقلابی دینامیزم دوران خود را دارد. مصر شبیه ۱۹۰۵ نیست. سرمایه داری جهانی هم در آن سطح نیست. در ادبیات لنین و سایر متفکرین مارکسیست به تحول ۱۹۰۵ در روسیه انقلاب گفته میشود. آنچه در مصر اتفاق افتاد را میتوان با انقلاب ۱۳۵۷ در ایران هم مقایسه کرد. با “جنبش سرنگونی” نیمتوان جواب تحولات انقلابی مصر و منطقه را داد. از نظر من قدرت نمایی دهها میلیونی مردم در ۳۰ ژوئن ادامه “انقلاب همگانی” ژانویه ۲۰۱۱ است. آنچه در مصردر جریان است یک “انقلاب مداوم” است. اما در مقایسه با انقلاب ۱۹۰۵ ، یک لنین و حزب بلشویکی کم دارد که آنرا به سمت انقلاب کارگری ببرد.

سقوط مرسی همان مومنتوم انقلابی را پشت خود دارد. مضاف بر آن در یک سال گذشته اخوانیها در صدد “اسلامیزه” کردن جامعه نیمچه سکولار مصر بودند. همانطور که در جواب سئوال اول تاکید کردم از سال ۲۰۱۱ یک “دوره انقلابی” در مصر شروع شده است و تاکنون ادامه دارد. خیلیها بعد از انتخاب مرسی به ریاست جمهوری، نظرشان این بود که همه چی تمام شد. مصر در دوره انقلابی و عدم تثبیت قدرت سیاسی قرار دارد. از نظر من دخالت ارتش به عنوان یک نیروی ضد انقلاب در تحولات اخیر هر چند باعث دامن زدن به توهماتی در میان بخشهایی از مردم شده است اما کوتاه مدت خواهد بود. زندگی ۶۵ میلیون نفر از جمعیت مصر به سوبسید دولتی به کالاهای اساسی و سوخت بستگی دارد. جدال آتی بر سر حذف این سوبسیدها و لیبرالیزه کردن اقتصاد مصر است. جدال بر سر معیشت حادتر خواهد شد. ارتش هم یارای کنترل آنرا ندارد . به نظر من مسئله اصلی این است که مردم مصر تن به “دکترین شوک” برای لیبرالیزه کردن اقتصاد میدهند یا نه؟ این واقعیت تحولات آتی مصر است. جدال اصلی اینجا خواهد بود. همانطور که بالاتر گفتم به حزب لنینی برای زیر و کردن جامعه نیاز فوری است.

علی جوادی: بنظر من آنچه ما در مصر شاهد بودیم یک جنبش عظیم توده ای برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری حسنی مبارک و پس از آن برای سرنگونی حکومت اسلامی اخوان مسلمین بود. من هم مانند منصور حکمت فکر میکنم که باید بین انقلاب و جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم های حاکم تفاوت قائل شد. از نقطه نظر مبانی نگرش کمونیسم کارگری٬ انقلاب در عصر حاضر و در جوامع سرمایه داری کنونی تنها میتواند یک انقلاب کارگری باشد. منصور حکمت در توضیح این تفاوت در قبال تحولات آتی ایران بطور دقیقی تزهای مهمی در این زمینه ارائه داده است که بنظرم باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد. من تحولات مصر را با این متدولوژی میتوانم توضیح دهم. آنچه در مصر در دو دوره مشاهده کردیم٬ برآمد عظیم جنبش توده ای برای سرنگونی رژیمهای دیکتاتوری حاکم بود و نه دو انقلاب!

“من جنبش مردم براى سرنگونى را، با همه خيزشها و قيامها و نبردهايى که در بر خواهد داشت، از انقلابى که ميتواند از دل اين جنبش عروج کند متمايز ميکنم. جنبش سرنگونى طلبى ميتواند پيروز شود بى آنکه لزوما کل ماشين دولتى را هدف گرفته باشد و يا در هم کوبيده باشد، بى آنکه يک تک قيام پيروزمند عليه حاکميت صورت گرفته باشد. رژيم اسلامى ميتواند زير فشار مردم تجزيه شود، متلاشى شود، جايگزين شود. ميتواند در نتيجه يک قيام شهرى در تهران سقوط کند. ميتواند با يک کودتا از بين برود. اما رفتن رژيم اسلامى بنظر من به احتمال قويتر، نقطه اى در اوائل سير انقلاب آتى خواهد بود و نه اواخر آن. انقلاب ايران يک انقلاب همگانى و يک جنبش “همه با هم” نخواهد بود. انقلاب ايران انقلابى کارگرى خواهد بود با هدف اثباتى ايجاد يک حکومت کارگرى، يک جمهورى سوسياليستى.”
آیا آنچه در مصر بوقوع پیوست چیزی متفاوت از این است؟ انقلاب کارگری در مصر میتواند از دل این اعتراضات عروج کند و راه خود را باز کند. اما پیش شرط چنین تغییر و تحولاتی سازمانیابی جنبش کمونیسم کارگری در مصر و ابراز وجود مستقل این جنبش در عرصه اجتماعی است. کمونیسم کارگری در مصر نیازمند ایجاد حزبی قوی و کارگری است.

اما اختلاف بر سر ارزیابی از تحولات مصر یک اختلاف اسکولاستیک و یا آکادمیک نیست. این تفاوت ارزیابی خود را در تفاوت در برخورد به نیروهای درگیر این تحولات نشان میدهد. بنظر من تقلیل تحولات پیچیده و چند جانبه در مصر به یک تحول دو قطبی “انقلاب و ضد انقلاب”٬ قادر نخواهد بود پیچیدگی ها و چند جانبگی این تحولات را توضیح دهد. واقعیت این است که مخالف و موافق را در هر دوره در مصر نمیتوان به انقلاب و ضد انقلاب تقسیم کرد. یک نتیجه “انقلاب” قلمداد کردن این تحولات این است که در قبال جدال دو اردوی ارتجاعی راست پروغربی و اسلام سیاسی با دیده اغماض به نیروی راست پروغربی برخورد میشود. همانطور که در دوره اول جنبش برای سرنگونی حسنی مبارک نمیشد جریانات اسلامی را در صف “انقلاب” جا زد و یا نسبت به تلاش این جریانات فوق ارتجاعی با دیده اغماض نگریست. تحولات مصر را نمیتوان با متد “انقلاب و ضد انقلاب” توضیح داد. نیروهای متفاوت اجتماعی حاضر در این تحولات هر کدام اهداف و سیاستهای خود را دنبال میکنند. جدال در مصر مانند جدال در ایران جدالی چند جانبه و پیچیده است. ما نمیتوانیم هر تحول اجتماعی٬ حتی اگر همراه با خیزش توده ای و یا قیام توده ای همراه باشد٬ انقلاب بنامیم. یک نتیجه منفی چنین نگرشی کوتاهی در افشاء و نقد همه جانبه جدال دو نیروی ارتجاعی راست پروغربی و اسلام سیاسی است.

کمونیست ماهانه: سقوط دولت اخوان المسلمین ضربه مهلکی بر جنبش اسلامی محسوب می شود، موقعیت اسلام سیاسی را در منطقه چگونه ارزیابی می کنید؟

آذر ماجدی: با بقدرت رسیدن یک رژیم اسلامی در ایران، بویژه اینکه تبلیغات بورژوایی آنرا حاصل یک انقلاب توده ای قلمداد کرد، جنبش اسلام سیاسی بیک نیروی جدی سیاسی در منطقه بدل شد. جنبش اسلامی موفق شد برای دوره ای از نظر سیاسی – ایدئولوژیک در منطقه دست بالا را پیدا کند. مساله فسطین، حمایت دولتهای غربی از اسرائیل و از دولتهای مستبد منطقه در خلاء یک جریان قوی کمونیستی کارگری شرایط را برای رشد جنبش اسلامی مساعد نمود. حمله آمریکا و بریتانیا به عراق و پس از آن حمله اسرائیل به لبنان خشم مردم منطقه از قلدرمنشی آمریکا، اسرائیل و دولتهای غربی را برانگیخت و این فاکتور نیز در بهبود موقعیت سیاسی – ایدئولوژیک جنبش اسلامی موثر بود. اما می توان گفت که بدنبال خیزش توده ای در ایران در چهار سال پیش موقعیت جنبش اسلامی بتدریج تغییر کرد. کما اینکه بدنبال خیزش های توده ای در خاورمیانه و شمال آفریقا، اکثریت مردم علیه جنبش اسلامی قد برافراشتند. ذکر این واقعیت که مردم منطقه خواهان یک حکومت اسلامی نیستند تا زمانیکه مردم وسیعا در مصر، ترکیه و تونس بمیدان نیامده بودند، با تردید بسیار مواجه می شد. اما اکنون که مردم مصر در این ابعاد وسیع علیه حکومت اسلامی بمیدان آمده اند و همچنین مردم در ترکیه، کشوری که بعنوان یک الگوی موفق یک حکومت اسلامی باصطلاح معتدل معرفی می شد، یک جنبش توده ای اعتراضی علیه حکومت اردوغان شکل دادند و علیرغم سرکوب خشن پلیسی از پای ننشسته اند، موقعیت بسیار تضعیف شده جنبش اسلامی را به نمایش می گذارد.

رسانه های بورژوایی منطقه و بین المللی تا پیش از این رویداها جنبش اسلامی را جنبشی با پایگاه توده ای قوی قلمداد می کردند. اما جنبش اعتراضی در مصر، ترکیه و تونس این حباب را ترکاند. این یک مساله بسیار مهم در به حضیض افتادن جنبش اسلامی است. قدرتهای امپریالیستی در مقابله با خیزش های انقلابی در مصر و تونس، کوشیدند آلترناتیو “اسلام معتدل” را به عنوان یک آلترناتیو حکومتی به مردم تحمیل کنند. بقدرت رسیدن اخوان المسلمین در مصر و النهضة در تونس حاصل این مانیپولاسیون سیاسی غرب به سرکردگی آمریکا بود. چند ماه پیش جنبش اسلامی بنظر در اوج قدرت می رسید: در مصر و تونس دو حکومت اسلامی حاکم بودند، دولت اسلامی ترکیه رویای کشورگشایی و تبدیل شدن به یک قدرت منطقه را در سر می پروراند، در لیبی نیروی اسلامی یک پای اصلی قدرت است و در سوریه نیز جریان اسلامی به یمن کمک ها و دخالت های لیگ عرب، ترکیه و قدرتهای غربی از موقعیت مهمی برخوردار است. اما جنبش اعتراضی مردم در سه کشور مصر، ترکیه و تونس این موقعیت را بشدت تغییر داد. سقوط اخوان المسلمین بدنبال اعتراض میلیونی مردم، هر چند که ارتش کوشید با بدست گرفتن ابتکار عمل جنبش مردم را سقط کند، یک ضربه بسیار مهم بر پیکره این جنبش ارتجاعی است.

جمال کمانگر: شکی در این نیست که سقوط اخوان المسلمین در مصر ضربه ای جدی بر پیکره اسلام سیاسی در منطقه بوده است. آنچه تحت عنوان “اسلام میانه رو” از طرف غرب شهرت داشت با چالش جدی مواجه شده است. چالشی از طرف مردم تحت حاکمیت ایدئولوژی اسلامی. اخوان المسلمین از بدو تاسیس در سال ۱۹۲۸ یک شعار معروف دارند که “اسلام راه حل است” اما تحولات یکسال اخیر در مصر پوچ بودن آنرا اثبات کرد. مردم مصر با حضور ۳۰ میلیونی در ۳۰ ژوئن یک صدا اعلام کردند: “اسلام راه حل نیست” به نظرم این دستاورد بزرگی است.

جریانات اسلامی به عنوان بخشی از هیئت حاکمه بورژوازی با ایدئولوژی ارتجاعی اسلام زمینه استثمار را فراهم میکنند. فصل مشترک جریانات اسلامی و لیبرال در زمینه اقتصادی است. آنها از اقتصاد سرمایه داری فراتر نخواهند رفت. این درحالی است که مهمترین گره گاه مصر کنونی و سایر کشورهای خاورمیانه که دست خوش تحولات انقلابی شده است مسئله “نان” است. این عقب نشینی به معنای این نیست که اسلامیستها به آسانی میدان را واگذار خواهند کرد. همین جنبشی که علیه آنها راه افتاده است خود آلوده به توهمات مختلف ناسیونالیستی-مذهبی است. در این دوره انقلابی به جای اینکه به نیروی میلیونی و سازمان و تشکل خود متکی باشند به یک نیروی ضد انقلابی مانند ارتش برای کسب مطالباتشان متکی شده اند.

روزهای ۱۴ و ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۳ کنفرانس جهانی اخوان المسلمین در ترکیه به رهبری اردوغان بر گزار شد. دستور آن کنفرانس پیامدهای سقوط مرسی در مصر و تاثیر آن بر کل منطقه بود. یکی از مشخصه های اصلی جریانات اسلامی توسل به ترور و ارعاب جامعه است. اینکه در این کنفرانس تصمیم گرفته اند که مصر را به سمت جنگ داخلی ببرند یا نه کسی خبر ندارد. همزمان با این کنفرانس تظاهراتی را به حمایت از مرسی در استانبول برگزار کردند. “غنوشی” رئیس حزب “النهضه” تونس را به عنوان رئیس دفتر سیاسی کل اخوانیها برگزیدند. بعد از ترور “شکری بلعید” در ماه فوریه، محمد براهمی در ماه ژوئیه در تونس ترور شد. تونس هم دستخوش اعتراضات گسترده علیه اسلامیها شده است. این دو چهره سکولار بودند. ۴۶ عضو مجلس موسسان کناره گیری کرده اند. تقابل اسلامیستها و سکولارها در تونس هم جدی شده است. در لیبی دفتر اخوان المسلمین را به آتش کشیدند. این نشان دهنده آنست که تقابل با اسلامیها بعد منطقه ای گسترده ای به خود گرفته است. اما اسلامیها به آسانی حاضر به ترک میدان سیاست نیستند و مخصوصا که طعم قدرت سیاسی را سالها در ایران، ترکیه و در دو سال اخیر در مصر و تونس چشیده اند. آنچه در مصر، تونس و ترکیه در جریان است نوید عقب نشینی های بیشتر به جنبش اسلام سیاسی در منطقه را میدهد. اما حاشیه ای کردن اسلام سیاسی تماما در گرو نیروی آگاه و پیشرو این جوامع است. کمونیستها و سکولارها در مذهب زادیی با جنبش رهایی زن فصل مشترکهای وسیعی دارند. دوره پر تحولی در خاورمیانه در جریان است.

علی جوادی: اسلام سیاسی به مثابه یک پروژه اقتصادی٬ سیاسی و فرهنگی تماما شکست خورده است. شاخه اصلی و ضد غربی آن در ایران اکنون در یک فلج عمیق و بن بست همه جانبه قرار دارد. با جامعه ای مواجه هستند که در کمین بزیر کشیدنش هستند. هیچ راهی برایش متصور نیست. اما شاخه دیگر این جنبش یعنی اسلام سیاسی پرو غربی٬ و یا آنطور که ژورنالیسم مرتجع عنوان میکند٬ اسلام سیاسی “مدرن”٬ خود را در بند و بست با غرب و در غیاب حضور قدرتمند کمونیسم کارگری٬ در جوامعی مانند مصر و تونس و ترکیه به قدرت رساند.

اما این الگو هم کارنامه اقتصادی و سیاسی متفاوتی نداشته است. این جریان در چند سال اخیر ضربات سنگینی از اردوی سکولاریسم و آزادیخواهی و چپ خورده است. آنچه در مصر صورت گرفت٬ همانطور که پیش از آن در ترکیه شاهد بودیم٬ شکل گیری یک جنبش اعتراضی در مقابله با جریان اسلام سیاسی حاکم در این جامعه بود. این اسلام سیاسی الگویی از حاکمیت بود که نه در مقابله با غرب بلکه در سازش و بند و بست با غرب خود را در حاکمیت یافته بود. ولایت فقیهی در کار نبود. مرگ بر آمریکا و اسرائیل شعار نماز جمعه شان نبود. شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحتی در کار نبود٬ “اسلام مدرن” بود. اما به همان درجه اسلام سیاسی از نوع حکومت اسلامی اش در ایران مورد انزجار و نفرت توده های مردم بود. مردم به اسلام سیاسی “مدرن” در ابعاد میلیونی “نه” گفتند. برای بزیر کشیدنش تلاش کردند. و توانستند ضربات مهمی بر این جنبش ارتجاعی وارد کنند. من فکر میکنم در پس این تحولات اسطوره “اسلام سیاسی مدرن” به خاک سپرده شد.

با این تحولات هر نوع آینده ای برای اسلام سیاسی بسته شده است. نمیتوانند خود را “باز سازی” کنند. نمیتوانند در شکل و شمایل دیگری برای پیشبرد همان اهداف ارتجاعی و بازسازی اسلامی قدرت و جامعه گام بردارند. این تحولات آینده این جریان ارتجاعی را تماما کور کرده است. تنها یک افق در پیش رو دارند٬ چگونه موقعیت ارتجاعی خود را در زیر ضربات توده ای در بخشهای متفاوت خاورمیانه و آفریقای شمالی حفظ کنند. چگونه از این ستون به آن ستون پناه ببرند.

خلاصه کنم٬ اسلام سیاسی در کل یک پروژه شکست خورده اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است. مردم میخواهند سر به تنش نباشد. شاخه آنتی غربی آن در ایران زیر ضربات جنبش آزایخواهی و برابری طلبی زنان٬ جنبش خلاصی فرهنگ جوانان و جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم قرار دارد. در مصر و ترکیه و تونس هم شاخه دیگر آن زیر ضرب قرار دارد. حلقه مهم پیشروی علیه این جنبش بزیر کشیدن آن در ایران و پیروزی آزادیخواهی و برابری طلبی و سکولاریسم در جامعه است.

کمونیست ماهانه: جنبش اعتراضی مردم در ترکیه خارج از انتظار بود. دولت اسلامی اردوغان کاملا غافلگیر شد. ارزیابی شما از تحولات در ترکیه و جنبش اعتراضی توده ای در این کشور چیست؟ آیا این جنبش موفق به سرنگونی حکومت اسلامی در ترکیه خواهد شد؟

آذر ماجدی: جنبش اعتراضی توده ای در ترکیه یک نسیم فرحبخش برای مخالفین جنبش سیاه اسلامی و یک شوک ناگوار برای ارتجاع بین المللی است که قصد دارد بختک حکومتهای اسلامی را تحت نام مسخره “اسلام معتدل” بر مردم منطقه تحمیل کند. بدنبال جنبش های انقلابی توده ای در خاورمیانه و شمال آفریقا که به “بهار عرب” معروف شده است، تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا کوشید که به هر طریق ممکن مانع رادیکالیزه شدن این جنبش ها و سرنگونی نظام های حاکم در منطقه شود. طی دو سال اخیر مانیپولاسیون سیاسی غرب، بویژه هیات حاکمه آمریکا، جریانات اسلامی را در تونس و مصر بقدرت رساند. کوشیدند که این حکومتها را حاصل دموکراسی تازه کسب شده و رای خودِ مردم قلمداد کنند. در لیبی و سوریه که امکان چنین مانیپولاسیونی را نداشتند یک اپوزیسیون سر تا پا ارتجاعی همانند حکومتهای حاکم علم کردند و با ارائه کمک های مالی و نظامی جنگ داخلی را به این دو کشور تحمیل و یک سناریوی سیاه را در این جوامع پیاده کردند. نقش دولت اسلامی ترکیه در این میان حائز اهمیت بسیار است.

از یکسو، ترکیه بعنوان یک الگوی موفق اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اسلامی تبلیغ می شد. از نظر ایدئولوژیک نمونه ترکیه بعنوان یک الگوی موفق در مقابل مردم منطقه و دنیا قرار داده می شد. رشد اقتصادی ترکیه، برخورداری از شرایط دموکراتیک تر سیاسی و فرهنگی به نسبت دیگر کشورهای منطقه، و اینکه حکومت اسلامی از صندوق رای بیرون آمده بود و ظاهرا با تروریسم مخالف بود همگی فاکتور های مهم این نسخه حکومتی از نظر غرب محسوب می شد. از سوی دیگر، اردوغان و حزب عدالت و توسعه جاه طلبی تبدیل ترکیه و خود در راس آن بعنوان یک قدرت مهم منطقه و زنده کردن رویای احیای امپراطوری عثمانی در قرن بیست و یک را در سر می پرورانند و این مساله موجب شد که ترکیه به یک نیروی فعال و دخیل در تحولات منطقه و ارائه کمکهای سیاسی و نظامی به “ارتش آزاد سوریه” بدل شود. خیزش توده ای در ترکیه و اعلام خواست سرنگونی دولت اسلامی این نقشه را نقش بر آب کرد. خانه ای که از کارد ساخته شده بود، فرو ریخت.

تحولات اخیر در ترکیه هم از نظر مردم ترکیه و هم از نظر شرایط سیاسی در منطقه حائز اهمیت فراوان است. اکنون یک فضای همبستگی عمیق در منطقه میان مردم و جنبش های اعتراضی و آزادیخواه ایجاد شده است. همه تحولات ترکیه را با دقت دنبال می کنند. اگر مردم موفق به سرنگونی دولت اسلامی در ترکیه شوند و یا بتوانند عقب نشینی های سیاسی مهمی به آن تحمیل کنند، شرایط بسیار بنفع آزادیخواهی و سکولاریسم و بنفع طبقه کارگر و نیروهای چپ و کمونیسم تغییر خواهد کرد و ضربه ای مهلک بر پیکره جنبش سیاه اسلامی خواهد بود.

جمال کمانگر: به نظرم ما در دوره ای از تاریخ زندگی میکنیم که شاهد اتفاقات “خارج از انتظار” زیادی خواهیم بود! برای نمونه برزیل برای “۲۰ سنت” اضافه کردن کرایه اتوبوس بزرگترین جنبش اعتراضی علیه دولت را راه انداختند. رفرمهای جدی در بخش بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و حمل و نقل به دولت تحمیل کردند. ما در عصر پست دیجیتال زندگی میکنیم و دسترسی به اطلاعات “آزاد” خود به محرکی برای جنبشهای اجتماعی تبدیل شده است. برای دولت اردوغان “خارج از انتظار” بود که مردم به بهانه قطع درختان پارک “گزی” این چنین در مقیاس دهها هزار نفری علیه دولت ناسیونال-اسلامی حزب “عدالت و توسعه” به میدان بیایند. خواسته های مردم در ترکیه متنوع و جنبش های دخیل در آن هم به همین صورت بود. بیش از دو هفته اعتراضات مردم فراتر از پارک “گزی” و استانبول پیش رفت و سایر شهرهای ترکیه را در بر گرفت. آنچه در ترکیه در جریان است در وهله اول اعتراض به اسلامیزه کردن جامعه توسط دولت است. قبل از اعتراضات استانبول “یک بوسه” در مترو باعث دردسر جدی برای دولت شد! زمانی که مسئولین مترو اعلام کردن “بوسیدن” در ملاء عام و خوردن آبجو ممنوع است با عکس العمل شدید مردم روبرو شدند. اما این یک بخش از واقعیت ترکیه است. ترکیه در کنار رشد اقتصادی سریعش شکاف طبقاتی هم گسترش بی سابقه ای یافته است. طبقه کارگر در این کشور به شدت اسثتمار میشود. در کنار رشد اقتصادی سریع وضعیت معیشتی کارگران بهبود چندانی نداشته است.

به نظر من اعتراضات علیه دولت و اسلامیزه کردن جامعه که در جریان است هنوز به عنوان یک “جنبش سرنگونی” طلبانه قوام نیافته است و احتمالا دولت ناسیونال-اسلامی ترکیه تا انتخابات بعدی سر کار خواهد ماند و مردم به صندوق رای مراجعه خواهند کرد. مردم ترکیه سالها تجربه حکومت نظامیان را داشته اند. مردم زیر چکمه نظامیان برنمیگردند. ممکن است حزب “عدالت و توسعه” از محبوبیت قبلی برخوردار نباشد. اما اپوزیسیون جریان اسلامی در ترکیه پراکنده و هم اولویت نیستند. بخشی از آنها در لیبرالیزه کردن اقتصاد ترکیه و رویاهای پان ترکیسم حزب “عدالت و توسعه” شریک هستند. بعید میدانم این اعتراضات منجر به سرنگونی آنها شود. جریان اسلامی بخشی از هیئت حاکمه بورژوازی ترکیه است. جنبش اسلام سیاسی در ترکیه یاد گرفته است خود را با اوضاع جدید وفق دهد.

علی جوادی: اردوغان توانسته است رژیم اسلامی خود را از زیر ضربات این اعتراضات سالم بدر ببرد. اما آینده اش از هم اکنون قربانی شده است. الگوی حکومتی اش٬ همانطور که پیش از این اشاره کردم٬ عملا شکست خورده است. مردم از هم اکنون پرونده این جریان را زیر بغلش گذاشته اند. عروج و شکل گیری مجدد جنبش برای سرنگونی حکومت اسلامی بنظرم یکی از اشکال محتمل برکناری جریان اسلامی در ترکیه خواهد بود. اما تنها شکل و یا تنها پروسه کنار زده شدن این جریان نخواهد بود. کاملا قابل تصور است که جریانات راست پروغربی٬ کمالیست ها و نیروهای متفاوت آن٬ در پروسه ای از بالا قبل از اینکه جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی این جریان را بزیر بکشد٬ در یک اقدام پیش دستانه٬ مانند آنچه در مصر صورت گرفت٬ این جریان را برکنار کنند. بنظرم جریانات اسلامی به پایان خط خود رسیده اند. باید بروند. مساله برای ما این است که آزادیخواهی و کمونیسم کارگری پرچمدار این تحول عظیم اجتماعی باشند.

کمونیست ماهانه: بنظر شما تحولات در ترکیه چه تاثیری بر جنبش مردم برای سرنگونی دولت اسلامی در مصر داشته است؟

آذر ماجدی: تحولات در کشورهای مختلف منطقه بسیار از یکدیگر متاثر بوده اند. حتی شاهد بودیم که چگونه تحولات در مصر در جهان غرب نیز تاثیرات مهمی گذاشت. از آنجا که جنبش اسلامی یک هیولای منطقه ای است، تجربه یک جامعه بر جوامع دیگر سریعا تاثیر می گذارد. بنظر من جنبش اعتراضی در ترکیه در تسریع مومنتوم تحولات در مصر قطعا بسیار موثر بوده است. همانطور که در بالا اشاره کردم، تحولات ۴ سال پیش در ایران پس از مضحکه انتخابات و بمیدان آمدن مردم علیه رژیم اسلامی، بویژه نقش زنان و جنبش آزادی زن، تاثیرات مهمی بر مردم منطقه، بویژه جنبش حقوق زن داشته است. جنبش آزادی زن در ایران با علاقه در منطقه دنبال و تحسین می شود. تجربه مردم ایران تحت یک حکومت اسلامی و سرکوب زنان و هر گونه آزادی سیاسی، مدنی و فرهنگی درس مهمی برای مردم منطقه داشت.

جمال کمانگر: قضیه برعکس است. به نظر من باید سئوال این باشد که “تحولات مصر چه تاثیری بر ترکیه داشته است؟” این مصر انقلابی است که به موتور محرکه جنبشهای اعتراضی در شمال آفریقا و خاورمیانه تبدیل شده اشت. کمتر کشوری در منطقه خاورمیانه وجود دارد که تحت تاثیر این اتفاقات نباشد. بنابراین ترکیه هم تحت تاثیر آن است. تاثیر متقابل میگذارد. ما دیدیم که لیبی، یمن، سوریه ، بحرین، کردستان عراق، مراکش و اردن و حتی اسرائیل تحت تاثیر “انقلاب مصر” قرار گرفته اند. اینکه سرنوشت اعتراضات در آن کشورها به کدام سمت و سو سوق داده شد بحث دیگری است. جنبش اعتراضی علیه اسلام سیاسی از فردای ریاست جمهوری مرسی شروع شده و کماکن ادامه دارد. “جنبش تمرد” از ماه مارس شروع شده بود. موفق شدند در کمتر از سه ماه بیش از ۲۲ میلیون امضاء علیه دولت اخوان المسلمین جمع آوری کنند که خواهان کناره گیری مرسی و برگزاری انتخابات زودرس و تعلیق قانون اساسی بودند. یعنی مصر انقلابی در حال سازماندهی مردم برای ۳۰ ژوئن بود که اعتراضات ترکیه شروع شد. اعتراضات در ترکیه با سرکوب شدید دولت اسلامی مواجه شد. هر چند تعدادی از اتحادیه های کارگری به اعتراضات پیوستند اما این حرکت فعلا فروکش کرده است. دادگاه استانبول رای به عدم نوسازی در پارک “گزی” داده است. دولت حزب “عدالت و توسعه” از این رویداد این درس را گرفت که برای ماندن در قدرت باید دست از اسلامیزه کردن جامعه بردارد. به نظرم تا انتخابات بعدی در این زمینه کوتاه خواهند آمد.

علی جوادی: تحولات و اعتراضات توده ای مردم در ترکیه علیه اسلام سیاسی٬ ضربه سنگینی به کل پروژه اسلام سیاسی “مدرن” غرب و متحدین اش بود. هیچ مرز و محدودیت کشوری بورژوازی نمیتواند تاثیرات این اعتراض را به مرزهای ترکیه محدود کند. اعتراضات توده ای در مصر اگر چه دینامیسم و ویژگی های خاص خود را داشت اما کاملا تحت تاثیر این اعتراضات قرار داشت. همانطور که موقعیت شکننده اردوغان به درجاتی سرنوشت مرسی را رقم زد٬ اعتراضات مردم در جوامع متفاوت از یکدیگر متاثر شدند. واقعیت این است که جنبش آزادیخواهی و سکولاریسم در ترکیه سوت پایان بخشیدن به ارتجاع اسلام سیاسی “مدرن” را به صدا در آورد. اما مردم مصر با شکل دادن به بزرگترین اعتراض تاریخ بشری٬ پرونده مرسی را خاتمه یافته اعلام کردند.

کمونیست ماهانه: با توجه به تحولات در دو کشور ترکیه و مصر آیا این آغاز پایان جنبش اسلامی در شکل نوین آن، یعنی آنچه در سه چهار دهه اخیرشاهد بوده ایم، است؟

آذر ماجدی: با قطعیت می توان گفت که تحولات در مصر و ترکیه و سپس تونس ضربات بسیار مهلکی بر جنبش اسلامی وارد آورده است. اما حاشیه ای شدن کامل جنبش اسلامی به فاکتورهای دیگری وابسته است. مساله رژیم اسلامی در ایران یک فاکتور مهم است. سرنگونی رژیم اسلامی در ایران بدست مردم نقش تعیین کننده ای در حاشیه ای شدن جنبش اسلامی دارد. و بالاخره، حل مساله فلسطین دارای اهمیت بسیار است. مساله فلسطین مانند یک دمل چرکین در منطقه است که جنبش اسلامی و ارتجاع از آن تغذیه می کنند. با شکست جنبش ناسیونالیسم عرب در پاسخگویی به مساله فلسطین، جنبش اسلامی (البته باید گفت که با کمک دولت اسرائیل که حماس را تشکیل داد) بعنوان یک جنبش آلترناتیو متحد کننده در منطقه و در مقابل “امپریالیسم” عروج کرد. اکنون همانگونه که در بالا اشاره کردیم این حباب ایدئولوژیک ترکیده است. اما ارتجاع و تروریسم اسلامی، بویژه با کمک های سیاسی و مالی رژیم اسلامی در ایران، عربستان سعودی، قطر و غیره به حیات خود ادامه خواهد داد. تروریسم دولتی نیز، علیرغم جهادی که علیه تروریسم اسلامی پس از ۱۱ سپتامبر اعلام کرد، عملا و رسما به تقویت جنبش اسلامی می پردازد. تاریخا نیروهای امپریالیستی از جنبش اسلامی بعنوان یک نیروی ارتجاعی برای ممانعت از رشد کمونیسم در منطقه استفاده کرده اند، افغانستان در زمان جنگ سرد، انقلاب ۱۳۵۷ در ایران و اکنون در منطقه برای مقابله با خیزش های انقلابی چند نمونه معاصر است. لذا ارتجاع بومی و بین المللی خواهند کوشید که این جنبش سیاه را زنده نگاه دارند، هر چند که تحولات اخیر باعث تضعیف آن شده است. پاسخ نهایی به این جنبش سیاه، سرنگونی رژیم اسلامی در ایران و حل مساله فلسطین است.

جمال کمانگر: جنبش حاشیه ای کردن اسلام سیاسی در منطقه شروع شده است. اما به معنی این نیست که پایان این جنبش باشد. چشم انداز نیروی اول بودن در انتظار آنها نیست. اشتباه است که فقط از سر ایدئولوژیک به این جنبش بپردازیم. جنبش اسلام سیاسی بخشی از هیئت حاکمه بورژوازی در خاورمیانه و جهان است. همانطور که مثلا در مصر ارتش بخشی از اقتصاد آن مملکت را در اختیار دارد اسلامی ها هم به همان اندازه در اقتصاد و استثمار طبقه کارگر سهیم هستند. برای نمونه “خیرات شاطر” نفر دوم اخوان المسلمین یکی از میلیاردرهای مصر است. اسلام سیاسی تاریخا دنبال شریک شدن در قدرت بوده است. بورژوازی جهانی و محلی مادام که این جریان قواعد بازی را رعایت کند و دست از زیاده خواهی های خود بردارد مشکلی با شریک کردن آن در قدرت ندارند. فقط به رفت و آمدهای چند روز گذشته به قاهره و دیدار ها با محمد مرسی و اخوانیها و حزب النور سلفی ها توجه کنید! شریک کردن اسلامیها در قدرت فرض قدرتهای غربی است. کاترین اشتون رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، وزیر خارجه آلمان، فرستادگان ویژه اوباما و اتحادیه آفریقا و غیره برای دیدار با اخوانیها به قاهره گسیل شده اند. ساده انگاری است که توقع داشته باشیم بورژوازی بخشی از هیئت حاکمه خود را قربانی خواست های رادیکال و پیشرو مردم بکند. بعد از شکست آمریکا در عراق و افغانستان و تحولات انقلابی در خاورمیانه و شمال آفریقا که به” بهار عربی” معروف شده است رویکرد بورژوازی جهانی نسبت به اسلام سیاسی تغییر کرده است. بورژوازی جهانی خواهان زندگی مسالمت آمیز با اسلامیهاست. تنها مردم منطقه هستند که میتوانند این معادله را به هم بزنند.

جمهوری اسلامی به عنوان قدیمی ترین بخش این جنبش در قدرت با معضلات و بحران عمیق اقتصادی، سیاسی و فرهنگی روبرو است. چشم اندازی برای برون رفت از آن متصور نیست. جدال مردم و جمهوری اسلامی تاریخی ۳۴ ساله دارد. هر تغییر مثبتی در موازنه قدرت به نفع مردم، جمهوری اسلامی را به طرف فروپاشی سوق میدهد. سرنگونی جمهوری اسلامی را میتوان پایان یکه تازی این جنبش ارتجاعی در منطقه دانست.

جنبش ضد مذهبی و سکولار در خاورمیانه که بدون تخفیف و مماشات علیه مذهب قد علم کند هنوز در ابتدای کار است. هر عقب نشینی به اسلام سیاسی تماما در گرو جبنش ضد مذهبی و سکولار است. جنبش کمونیستی تنها جنبشی است که میتواند این شکست را به اسلامیها تحمیل کند. جنبشهای ناسیونالیستی و رفرمیستی خود آلوده به مذهب و اشتهار به مماشات با اسلامیستها هستند. تحولات اخیر در مصر، تونس و ترکیه نوید چرخش بزرگی به سمت “اسلام زدایی” در دولت و زندگی خصوصی مردم میدهد. یک پای جدال اخیر با اسلام سیاسی جنبش رهایی زن در خاورمیانه است که روشنتر و رادیکالتر از گذشته پا به میدان مبارزه نهاده است.

علی جوادی: دقیقا! اسلام سیاسی چه در شکل آخوندی و ضد غربی آن و چه در شکل مکلایی و غربی آن یک پروژه تمام شده است. باید بساطشان را جارو کرد.

کمونیست ماهانه: قدرتهای غربی طی دو سال اخیر کوشیده اند که دولت اسلامی ترکیه را بعنوان”اسلام معتدل” معرفی و آنرا بمثابه یک الگوی حکومتی در خاورمیانه و شمال آفریقا تبلیغ کنند، ارزیابی شما از این طرح و عملی بودن آن چیست؟

آذر ماجدی: در مورد این طرح در پاسخ به سوال ۴ صحبت کردم. این طرح بعنوان بهترین آلترناتیو ارتجاعی برای ممانعت از رشد و تعمیق مبارزات مردم و رادیکالیزه شدن آن از جانب قدرتهای امپریالیستی مطرح و تبلیغ می شد. اما تحولات اخیر در مصر و ترکیه بنظر من این نقشه را نقش بر آب کرد. قطعا غرب کاملا از جنبش اسلامی دست نمی شوید. این جنبش مفید تر از آنست که غرب با آن وداع کند. اما دیگر قادر نخواهد بود که بشکل سابق در مصر و تونس آنرا دنبال کند. در لیبی، سوریه، یمن و غیره هنوز در پی پیاده کردن آنست. باید دید که تحولات سیاسی به کجا خواهد انجامید. اگر مبارزات مردم در مصر، تونس و ترکیه اسلامیستها را حاشیه ای کند، شکست این پروژه بسیار محتمل خواهد بود.

جمال کمانگر: به نظر من “اسلام معتدل” به قدمت خود اسلام سیاسی و بنیاد گرا است. اشتباه است که “اسلام معتدل” مورد نظر غرب را به دوسال اخیر تقلیل بدهیم! دولت حزب “عدالت و توسعه” در ترکیه، ده سال است سر کار است. یکی از افتخارات اسلامیستها و غرب این است که “دمکراسی و اسلام” را با هم آشتی داده اند. رشد اقتصادی ترکیه را دلیلی بر این ادعای خود میدانند. البته بانک جهانی و صندوق بین المللی پول سر کیسه را شل کرده اند و ۴۰ میلیارد دلار وام در اختیار آنها گذاشته است. ترکیه با نیروی کار دهها میلیونی و ارزان به بهشت سرمایه گذاران غربی تبدیل شده است. ترکیه به عنوان یکی از مهم ترین عضو ناتو از کمکهای اقتصادی و نظامی اروپا و آمریکا برخوردار است. بنابراین ترم “اسلام معتدل” قدیمی تر است. در ایران به ۲ خرداد ۱۳۷۶ بر میگردد. زمانی که اصلاح طلبان اسلامی به رهبری خاتمی سر کار آمدند این ترم کاربرد بیشتری داشت. بحث “گفتگوی تمدنها” و عادی کردن روابط با جمهوری اسلامی نتیجه این رویکرد غرب بوده است. نباید فراموش کرد که الگوی های سیاسی از نظر غرب تا زمانی که مانع لیبرالیزه کردن اقتصاد نباشند برای آنها قابل حمایت است. تا زمانی که ضدیت خود را با کمونیسم و ایده های برابری طلبانه نشان دهند “خوش خیم” و قابل دفاع هستند.

درجه موفقیت این شیوه از حکومت داری کاملا به این بستگی دارد که جنبش طبقه کارگر در این کشورها چه نقشی بر عهده میگیرد. آیا تن به بردگی مزدی، خصوصی سازیها، استثمار و شکاف طبقاتی و اسلامیزه کردن بیشتر خواهند داد؟

علی جوادی: شکست خوردند. اسلام و مذهب یک ماتریال دول غربی در شکل دادن و سازماندهی حکومتهای کنونی است. به اسلام٬ به این حیوان وحشی٬ برای مهار و کنترل اعتراضات جامعه نیازمندند. همانطور که به ناسیونالیسم و قومپرستی نیازمندند. مردم تن ندادند. شکل این نوع اسلام سیاسی پرو غربی در عین حال شکستی برای تلاشهای غرب در شکل دادن حکومتهای مورد نظرش در این جوامع است.

کمونیست ماهانه: در سوریه ما با یک سناریوی سیاه تمام عیار روبرو هستیم. دولتهای غربی، لیگ عرب و دولت اسلامی اردوغان در ترکیه با ایجاد “ارتش آزاد سوریه” و رژیم اسلامی با دخالت در اوضاع سوریه و حمایت فعال از حکومت بشار الاسد نقش تعیین کننده ای در ایجاد چنین سناریویی دارشته و دارند. با توجه به تحولات اخیر در ترکیه و سقوط دولت اسلامی مرسی در مصر روند اوضاع در سوریه را چگونه می بینید؟

آذر ماجدی: تاکنون تغییری در اوضاع مشاهده نشده است. پس از سقوط مرسی، بشار الاسد تلاش کرد که از موضعی بالا از این وضعیت بنفع خود سود جوید، اما سریعا این ژست خوابید. کمکهای دولتهای منطقه و غربی به ارتش آزاد سوریه کماکان ادامه دارد. طبق گزارشها حتی کمکهای نظامی عربستان سعودی افزایش خواهد یافت. از این مشاهدات می توان اعلام کرد که دولتهای منطقه و قدرتهای غربی در تداوم جنگ داخلی تا زمانیکه بشار الاسد سرنگون شود مصر هستند و از آنسوی، دولت اسد با کمک رژیم اسلامی و حزب الله در ادامه جنگ. در سوریه نیز مانند سایر کشورهای منطقه، خلاء یک جریان متشکل کمونیستی کارگری و یا یک جریان مترقی که بتواند یک مقاومت مردمی را در مقابل هر دو قطب ارتجاع سازمان دهد، امکان سازمانیابی یک آلترناتیو مترقی برای برون رفت از این شرایط را غیرمحتمل ساخته است. و این درست تعریف یک سناریوی سیاه است. شرایطی که هیچ روزنهُ امیدی برای برون رفت از ویرانی و کشتار و جنایت وجود ندارد. هر دو قطب ارتجاعی و ضد مردمی اند. سوریه آن مکانی است که دو قطب تروریستی، یعنی اسلامی و دولتی در مقابل هم صف آرایی کرده اند و هر جنبنده ای را به گلوله می بندند و جامعه را با خاک یکسان می کنند. نیروهای چپ بنظر می رسد که خود را در ارتش آزاد سوریه مستحیل کرده اند. طبق همان ضرب المثل معروف: “دشمنِ دشمن من دوست من است” و قانونمندی پوپولیستی “تضاد عمده و غیرعمده” تشخیص داده اند که اکنون حکومت اسد دشمن اصلی است، پس با ارتش ارتجاعی آزاد سوریه همسو شده اند. این واقعیت دردناک سیاستهای پوپولیستی است که چپ سنتی بارها و بارها به آن متوسل شده و جنبش های انقلابی بسیاری باینطریق قربانی شده اند. در سوریه نیروی سوم، یعنی نیروی مردم آزادیخواه که دو سال پیش برای آزادی و برابری و رفاه بمیدان آمدند، بدون یک رهبری مترقی و مسئول رها شده و زیر دست و پای این دو قطب ارتجاعی بخاک و خون کشیده شده است. شرایط بسیار تاثر آوری است. باید کوشید که این قطب سوم را از طریق کمکهای انترناسیونالیستی تقویت کرد و شکل داد. این تنها راه رهایی از این کابوس و سناریوی سیاهی است که بر مردم سوریه نازل شده است.

جمال کمانگر: اعتراضات سوریه در مارس ۲۰۱۱ برای همان خواسته ها و مطالباتی بود که در تونس و مصر بود. اعتراض برحق مردم برای “نان، آزادی، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی” بود. اما دولت سرکوبگر بشار اسد با “مشت آهنی” دست به کشتار وسیع تظاهرات مسالمت آمیز مردم زد. یعنی اعتراضات مدنی مردم را بعد از چند ماه شکست داد. دست بردن به اسلحه توسط مخالفین دولت بشار اسد سوت پایان حرکت مسالمت آمیز مردم بود. در پس جنگ داخلی سوریه تسویه حسابهای قدرتهای جهانی و منطقه ای نمایان شده است. آنچه در سوریه در جریان است جنگ “نیابتی” قدرتهای امپریالیستی و متحدین منطقه ای آنها است. به تعبیری میتوان گفت: “جنگ جهانی” در یک جغرافیای محدود در جریان است. از یک سو قطر، عربستان، ترکیه، مصر، اروپا و آمریکا قرار دارند که میلیاردها دلار خرج نابودی مدنیت در سوریه کرده اند. در سوی دیگر این جنگ ارتجاعی روسیه، چین، جمهوری اسلامی، بشار اسد، حزب الله لبنان و عراق قرار دارند که در قساوت و سبعیت علیه مردم گرفتار در چنبره جنگ داخلی گوی سبقت را از هم ربوده اند.

به نظر من؛ جنگ داخلی در سوریه برای هر دو جهت ارتجاعی جبنه حیثیتی پیدا کرده است. ظاهرا موازنه نظامی بین طرفین باعث طولانی شدن آن شده است. نه مخالفین و نه بشار اسد قادر به تعیین تکلیف نظامی نیستند. متضرر اصلی مردم بی دفاع سوریه هستند که حدود دو میلیون آواره و ۸ میلیون نیازمند کمک های فوری در داخل سوریه هستند. بیش از صد هزار نفر جانشان را از دست داده اند. صدها هزار مجروح شده اند. بخش وسیعی از زیر ساختها با خاک یکسان شده است. ما با یک فاجعه انسانی به تمام معنا روبرو هستیم. این بحران راه حل نظامی ندارد. باعث گسترش جنگ فرقه ای در خاورمیانه شده است. این کشمکش خونین باعث شده است نفرت عمیقی بین اهالی این مناطق نهادینه شود. بعد از دخالت نظامی حزب الله لبنان در سوریه و باز پس گیری شهر “القصیر” و سقوط احتمالی “حمص” به دست ارتش بشار اسد و حزب الله لبنان، جنگ “نیابتی” سوریه وارد فاز جدیدی شده است. رقابت قدرتهای امپریالیستی و تصویب کمک های نظامی به مخالفین بشار اسد توسط کنگره آمریکا و دخالت روز افزون سایر قدرتهای منطقه ای خطر جنگ فراگیر را دامن زده است. طرفهای داخلی و خارجی جنگ داخلی سوریه به هیچ وجه حاضر به عقب نشینی یا قبول شکست نخواهند بود. عراق و لبنان در لبه پرتگاه جنگ داخلی هستند. با سرازیر شدن اسلحه های آمریکایی و سایر متحدین غربی در مقابل اسلحه های روسی و جمهوری اسلامی، چشم انداز تیره و تاری در انتظار مردم گرفتار در چنبره جنگ ارتجاعی سوریه است. راه حل فوری این بحران خونین پایان دادن به جنگ و کشتار و قطع کمکهای نظامی به طرفین این جنگ ارتجاعی و محاکمه بانیان این فاجعه انسانی است.

علی جوادی: یک احتمال در پس جدال و کشمکش دو اردوی ارتجاعی اسلام سیاسی و ناسیونالیسم پروغربی در مصر شکل گیری یک سناریوی سیاه در این جامعه است. موقعیت سیاه سوریه میتواند یک سناریوی محتمل در مصر باشد. اما بنظرم این احتمال چندان قوی نیست. فاکتوری که میتواند مانع فرو رفتن جامعه در چنین وضعیتی باشد٬ در درجه اول حضور قابل ملاحظه جنبش آزادیخواهی و کارگری و سکولاریستی در مصر است. واقعیت دیگر این است که نیروهای مخرب و سناریو سیاهی در مصر از موقعیت و توان یکسانی در جامعه مانند سوریه برخوردار نیستند. بعلاوه غرب به شدت به ثبات سیاسی در مصر نیازمند است و یک پای در هم فروپاشیدن جامعه مصر نیست. منافع اقتصادی و سیاسی مهمی نیز به موقعیت با ثبات در مصر گره خورده است. به این فاکتورها باید مساله توافقات مصر و اسرائیل را نیز اضافه کرد.

کمونیست ماهانه: و بالاخره تاثیر این تحولات بر رژیم اسلامی و جنبش مردم ایران برای سرنگونی چه خواهد بود؟

آذر ماجدی: تاثیر این رویداها بر رژیم اسلامی دو لبه است. از یکسو تضعیف جنبش اسلامی در منطقه بر رژیم اسلامی نیز تاثیر منفی خواهد داشت. این برای مردم ایران یک تاثیر مثبت است و مبارزه شان برای سرنگونی این نظام را تا حدودی تسهیل می کند. از سوی دیگر، رژیم اسلامی مانند کلیت جنبش اسلامی در شرایط بحرانی و بلبشو بهتر مانور می دهد. یعنی در یک منطقه ای که بخشی از آن در یک سناریوی سیاه غرق است، با پیوستن سوریه و لیبی به اوضاع نابسامان عراق و افغانستان، رژیم اسلامی می تواند از این محیط نیرو بگیرد و ارتذاق کند. دیدیم که حمله به عراق عملا به تقویت موقعیت منطقه ای رژیم اسلامی منجر شد.

شکست اسد می تواند تضعیف سیاسی رژیم اسلامی و حزب الله را بدنبال داشته باشد. اما رژیم اسلامی ممکن است سریعا خود را با شرایط جدید وفق دهد و با جریانات اسلامی درون نیروی برنده در سوریه متحد شود. ما این مساله را در افغانستان و عراق نیز شاهد بودیم. سرنگونی رژیم اسلامی بدست مردم ایران ممکن است. اما شکست جریانات اسلامی در منطقه، در مصر، ترکیه و تونس می تواند تاثیرات مثبتی بر جنبش سرنگونی مردم داشته باشد. تفاوت ایران با دیگر کشورهای منطقه، متحزب تر و قطبی تر بودن سیاسی جامعه ایران است. و از آن مهمتر وجود یک جنبش کمونیستی کارگری نسبتا قوی در ایران و حزب کمونیستی کارگری حکمتیست وضعیت جامعه ایران را متفاوت می سازد. این بعهده ماست که چگونه از تغییر شرایط منطقه بنفع سازماندهی جنبش سرنگونی انقلابی مردم بهره جوییم و به سازماندهی کارگران و جنبش های اجتماعی دست زنیم.

جمال کمانگر: به نظر من تاثیر این تحولات بر ایران یک به یک نخواهد بود. تا جایی که به مردم ایران بر میگردد، مصر راه را نشان داده است. حتی اگر در یک “انتخابات” کسی از صندوق در آید مادام که به خواسته های مردم تن ندهد باید سرنگون شود. اعمال اراده مستقیم مردم فراتر از هر صندوق رای است. دمکراسی نیابتی عدم کارایی خود را نشان داده است. احساس قدرت مردم در بزیر کشیدن حکومتها در روانشناسی مردم منطقه ماندگار خواهد شد. تن ندادن مردم مصر به اسلامیزه کردن جامعه نقطه عطفی در مبارزه مردم علیه دخالت مذهب در زندگی خصوصی و سیاست است. ممکن است که همین فردا اتفاقی در ایران متاثر از این تحولات نیفتد.

جمهوری اسلامی هم به عنوان یک بازیگر این تحولات تاکتیک ها و تمهیداتی برای خنثی کردن تاثیر تحولات بر مردم ایران در پیش گرفته است. میلیونها دلار خرج کردند که این تحولات را ادامه ارتجاع اسلامی در ایران بنامند. آنرا “بیداری اسلامی” قلمداد کردند. برایش پول خرج کردند. ولی وقتی دیدند جنبش ضد اسلامی گسترش بی سابقه ای یافته است دست به ترفندهای دیگری میزنند. بیرون آوردن حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور از صندوق و تبلیغات سنگین حول آن و پیروز فرض کردن مردم خود دلالت بر “مهندسی” کردن اوضاع توسط جمهوری اسلامی دارد. اگر دخالت نظامی قدرتهای امپریالیستی در لیبی، یمن و سوریه مبارزه مردم را برای” نان، آزادی و عدالت اجتماعی” قیچی نمیکرد. مسیر انقلابی به سوی سناریو سیاه و جنگ داخلی سوق پیدا نمیکرد تاثیرات به مراتب زیادتری بر مردم ایران میگذاشت. سیر تحولات به سمتی رفته است که مردم را به تعمق بیشتر وا داشته است. تا جایی که به اپوزیسیون راست و بعضا چپ جمهوری اسلامی بر میگردد آرزوی دخالت ناتو در ایران و شعار ارتجاعی “بعد از سوریه نوبت ایران است” به پلاتفرم آنها تبدیل شده است. دهها کنفرانس آلترناتیو سازی و کنگره توسط کشورهای غربی و اتاق فکر های آنان سازمان داده شده است. میلیونها دلار پول در اختیار باندهای سیاه و قومی گذاشته شده است. این واقعیت بازیگران جنبش سرنگونی است.

دخالت نظامی ناتو، آمریکا و کشورهای عربی در لیبی و سوریه علامت سئوال بزرگی را در مقابل مردم ایران قرار داده است که آیا حرکت انقلابی مردم منجر به سناریوی سیاه و جنگ داخلی نخواهد شد؟ آیا در صورت فروپاشی جمهوری اسلامی دار و دسته های قومی و باقیمانده جمهوری اسلامی خون به جامعه نخواهند پاشید؟ آیا نیروهای مسلح اوضاع را کنترل نخواهند کرد؟ آیا این تحولات باعث شده است که نیروهای دخیل در تحولات ایران شفاف تر از گذشته مرزبندی خود را با سناریوی ناتو و آمریکا در ایران بیان کنند؟ اینها بخشی از مخاطراتی است که در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی ممکن است به وقوع بپیوندد.

برای طبقه کارگر و حزب کمونیستی راهی جز سازمان و تشکیلات نیست. مردم ایران تجارب زیادی ظرف این ۳۴ سال در مبارزه با جمهوری اسلامی اندوخته اند. من به جز طبقه کارگر هیچ نیروی قابل اتکایی که بتواند در مقابل مخاطرات در تحولات آتی سد محکمی ببندد متصور نیستم. جریاناتی که منفعتی در از هم پاشیدن شیرازه جامعه و سوریه ای کردن تحولات آتی ایران ندارند میتوانند متحد طبقه کارگر باشند. خاورمیانه بمثابه یک بمب اتمی در حال تیک تاک است. تنها نیروی رهایی بخش طبقه کارگر متشکل در حزب کمونیستی است که میتواند آنرا خنثی کند.

علی جوادی: این تحولات هر چه بیشتر حلقه محاصره رژیم اسلامی را تنگ تر خواهد کرد. رژیم اسلامی در دوره ای توانسته بود موقعیت ممتازی در سطح منطقه بدست آورد. این موقعیت اکنون به شدت بر علیه رژیم اسلامی تغییر کرده است. حتی برخی از متحدین دیروز این رژیم تلاش میکنند خود را با دور کردن از رژیم اسلامی حفظ کنند. سرمایه سیاسی این حکومت حتی در میان برخی از مرتجعین همنوعش سقوط کرده است. مردم نیز دیده اند که تنها نیستند. بخشهای وسیعی از خاورمیانه در مبارزه علیه اسلام و حکومت اسلامی در کنارشان هستند. این تحولات به مردم در ایران اعتماد به نفس و قدرت بیشتری بخشیده است. امید به سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و پایان بخشیدن به این دوره سیاه از قدرت بیشتری برخوردار شده است.