مضحکه انتخابات اسلامی و پیامدهای آن
مصاحبه با بهزاد جواهری، رحمان حسین زاده و سیاوش دانشور
کمونیست ماهانه: مضحکه انتخاباتی اخیر با زیگزاگ های متعدد نیروهای اپوزیسیون پرو رژیم روبرو شد؛ ابتدا سیاست تحریم را تبلیغ می کردند، با ثبت نام رفسنجانی برخی چرخش موضع دادند و اعلام کردند که رفسنجانی تنها گزینه است؛ با حذف رفسنجانی و مشایی از لیست کاندیداها این جریانات معلق دیگری زدند و باز سیاست “تحریم” را تحت عنوان “تحریم فعال” طرح نمودند. اما با بیرون آمدن روحانی از صندوق، برخی ابراز پشیمانی و ندامت کردند و توقعات خود از او را مطرح نمودند. برخورد کمونیسم کارگری به این بخش از اپوزیسیون چگونه باید باشد؟
بهزاد جواهری: بنظر من اطلاق “اپوزیسیون” حداقل به بخشی از این سیاسیونی که از همان روز سرکار آمدن جمهوری اسلامی با کلیتش مشکلی نداشته اند درست نیست. فرخ نگهدار و سازمان اکثریت را نمی توان اپوزیسیون جمهوری اسلامی معرفی کرد. همین امروز اگر جمهوری اسلامی بمثابه روبنای سیاسی سرمایه داری در ایران یک مقداری “خوش خیم” شود، اینها را “عفو” کند و شرایط را برای فعالیتشان در تهران مهیا کند، اینها به ایران بازخواهند گشت و به بخش “قانونی” سیاسیون طرفدار جمهوری اسلامی خواهند پیوست. مطمئنا اگر روزی هم انقلاب کارگری در ایران اتفاق بیفتد در جبهه ضد انقلاب از کلیت بورژوازی در ایران دفاع خواهند کرد.
طیف دیگری از این فعالین سیاسی هرچند در جبهه بورژوازی خارج از حیطه قدرت قرار دارند با شیوه سیاسی حکومتداری در ایران مشکل دارند. اینها بعضا هم در داخل و در خارج از ایران حضور دارند و فعالیت می کنند. اپوزیسیون بورژوازیی که در خارج از حیطه قدرت است، این را برجسته می کند که معضل اصلی در ایران، روبنای سیاسی یعنی جنبش اسلام سیاسی حاکم بر حکومت است و این عامل ناکارآمدی شیوه تولید و توزیع ثروت در جامعه است. این بینش قصد دارد که نوک تیز حملات را از تمرکز به هر دو پایه های اقتصادی سرمایه داری و روبنای سیاسیش، تنها به روبنای سیاسی فعلی سرمایه داری یعنی اسلام سیاسی منحرف و متمرکز کند و هرگونه تغییری را به روبنای سیاسی در ایران کانالیزه و محدود نماید. در مقابلش آلترناتیو خود را بعنوان روبنای سیاسی مطلوب برای سرمایه داری برجسته می کند و آمریکا و غرب را بعنوان بهشت برین معرفی می کند. از منظر این اپوزیسیون نوع سرمایه داری در ایران بواسطه ماهیت سیاسی و ایدئولوژیکیش “بد” است. برای این اپوزیسیون اینجاست که “انتخابات” معنا پیدا می کند، بعنوان ابزاری برای خوش خیم کردن روبنای سیاسی جمهوری اسلامی.
بیرون آمدن روحانی از صندوق “انتخابات” اپوزیسیونی که خود را در چارچوب جنبش سبز تعریف می کرد خلع سلاح نموده و توانسته است خواستها و پتانسیل اعتراضی آن را در خود هضم کند. بنظر من برخورد با اپوزیسیون بورژوایی و گفتمان غالب بر آن باید همان برخوردی باشد که با پوزیسیون بورژوایی، قطب نمای ما کمونیستها است. باید آلترناتیو اینها را برای جمهوری اسلامی شفاف برای طبقه کارگر در ایران توضیح داد و روشن نمود که آلترناتیو مثلا شخصی مانند مسعود رجوی یا رضا پهلوی برای آینده ایران بعد از جمهوری اسلامی تنها ضامن تداوم استثمار طبقاتی و بردگی مزدی است. اینکه دمکراسی پارلمانی تخفیف دادن هر انسان به یک رای و تضمین بی سرنوشتی است و تنها دمکراسی شورایی است که می تواند ضامن دخالت فعال شهروندان در چگونگی اداره جامعه باشد. مسئله دیگر این است که بحران فعلی سرمایه داری بهترین فرصت را برای ما کمونیستها فراهم کرده است که آلترناتیو سوسیالیستی خود را برای اداره جامعه، بهتر، شفافتر و کنکرت در مقابل جامعه و طبقه کارگر قرار دهیم.
اما در مورد اپوزیسیون چپ، انتخابات ایندوره پدیده دیگری را با خود بهمراه آورد. “کمونیستها”ی پشیمانی که در تبعید زندگی می کنند و اینبار (برخلاف دوره های قبل که کسی جرات چنین کاری را نداشت) با افتخار اعلام کردند که قصد دارند به سفارت خانه و کنسولگریهای جمهوری اسلامی بروند و در مضحکه انتخابات شرکت کنند. برای این قدیم کمونیستها تغییر بنیادی دیگر بنظر امکان پذیر نمی رسد و اینطور استدلال می شود که باید از ابزار موجود برای تغییر در جامعه استفاده کرد. بخش قدیمی تر این اپوزیسیون چپ که گرفتار ضد حزبیت و انحلال طلبی شده است مدتهاست که امید به انقلاب کارگری را از دست داده است و سعی کرده است آمال و آرزوهایش را در چارچوب سندیکالیسم بازتعریف کند. برای اینها نه طبقه کارگری دیگر وجود دارد و نه امید به سرنگونی بورژوازی. بخش جدیدتر که در سرکوب دانشجویان مجبور به خروج از ایران گردید، بی پروا و با صراحت، با انتخاب سیاسی و آگاهانه، سوسیال دمکرات شده است. مسئله اینجاست که سه دهه پیش سازمان فدائیان اکثریت و حزب توده نیز با همین منش فکری سوسیال دمکرات شدند و خود را در آغوش بورژوازی انداختند و به جاده صف کن جمهوری اسلامی تبدیل شدند. سرنوشت این طیف تازه سوسیال دمکرات شده هم از سرنوشت سازمان فدائیان اکثریت و فرخ نگهدار جدا نخواهد بود.
رحمان حسین زاده: از پدیده های منحصر بفرد در جمهوری اسلامی یکی هم همین پدیده متناقض “اپوزیسیون طرفدار رژیم” است. سابقه و پیشینه اینها به قدمت جمهوری اسلامی بوده، که به نام “اپوزیسیون” هر بار در کنار یکی از جناحهای آن در مقابل دیگری قرار گرفته اند. ترکیب آنها در اوایل، جناحهایی از خود رژیم، نظیر نهضت آزادی، جبهه ملی، مجاهدین انقلاب اسلامی و در دوره دوم خرداد و جنبش سبز جریانات و محافل اسلامی و طیف متنوع ملی مذهبی های “اصلاح طلب” حکومتی بودند که بعدا همگی آنها در نتیجه جدالهای درونی رژیم از دایره قدرت حکومتی بیرون رانده شده و در موقعیت اپوزیسیون مجاز و متعهد به اساس نظام قرار گرفتند. به اینها جریانهای مختلف خارج حکومتی نظیر حزب توده، اکثریت و مجاهدین خلق و بخشهایی از جمهوریخواهان را باید اضافه کرد. مجموعه اینها در دوره های مختلف با ترفند، دفاع از جناحی از جمهوری اسلامی با توجیه و پوشش “میانه رو، اصلاح طلب، لیبرال، مترقی و اکنون معتدل” خاک در چشم کارگر و مردم زحمتکش و صف آزادیخواه می پاشند. بخش عمده اینها که در دو دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد کنار گذاشته شده و ناراضی بودند، با این محاسبه که این بار هم کاندید جناح “اصولگرا” با حمایت خامنه ای و سپاه پاسداران سر از صندوق در میاورد، موضع تحریم بساط انتخابات را در این دوره برگزیدند. با سر از صندوق در آوردن روحانی، پشیمانی را پیشه کرده و ندامت نامه نوشته و زیر پرچم “اعتدال” او گردآمده اند و درست همانند دو دوره ریاست جمهوری خاتمی که زیر بیرق “اصلاح طلبی” در دفاع از جناحی از جمهوری اسلامی مجاهدت کردند، این بار هم در این مسیر گام برمیداند. ماهیت سیاسی و عملکرد اینها در چارچوب نظام اسلامی میچرخد.بخش قابل توجهی از آنها در دوره هایی جزو پیکره اصلی جمهوری اسلامی بوده اند. اپوزیسیون نمایی اینها هیچ وقت ربطی به حق طلبی و مبارزات مترقی و آزادیخواهانه جامعه نداشته است. اساس اعتراض آنها به این بوده که چرا از دایره قدرت و حاکمیت بیرون رانده شده اند. شغل شریف شان عمر خریدن برای جمهوری اسلامی است. جنبش ما و حزب حکمتیست همانند دوره دوم خرداد و خاتمی و دوره جنبش سبز ماهیت و کارکرد اینها را به عنوان سوپاپ اطمینان جمهوری اسلامی زیر نقد میگیرد. به عنوان بخش لایتجزای مبارزه برای آزادی و برابری در ایران تلاش برای نقد و ایزوله و منزوی کردن همه جریانات پرو رژیمی را جزو وظایف مهم خود میداند و این جریانات باید از سر راه مبارزات مردم جارو شوند.
سیاوش دانشور: جریانات طرفدار رژیم اسلامی در اپوزیسیون موجودیت مستقل سیاسی ای جدا از موجودیت جناح متبوعشان در درون حکومت ندارند. اگرچه سازمانها و محافل جنبش ملی – اسلامی هر کدام سابقه سیاسی و پلاتفرم و مصوبات سازمانی دارند، اما تحرک واقعی آنها تابعی از افت و خیرهای درون رژیم اسلامی است. بدون خمینی “ضد امپریالیست”، بدون “ایران ژاپن میشود” رفسنجانی، بدون “جامعه مدنی” خاتمی، و اخیرا بدون پرچم “عقلانیت و اعتدال” این نیروها قابل تعریف نیستند و در جامعه نماینده سیاستها و اصول قائم بذاتی مستقل از حکومت اسلامی نیستند. در انتخابات اخیر بخش اعظم این نیروها از سر استیصال و ناامیدی بویژه بعد از رد صلاحیت رفسنجانی به موضع تحریم افتادند. اینبار را “خارج” زدند اما بسرعت مواضع روزها و هفته های قبل شان را “تصحیح” کردند و به صف زائران راه “اعتدال و عقلانیت امنیتی” به رهبری خامنه ای پیوستند.
جریانات اپوزیسیون ملی – اسلامی به تنهائی اهمیتی ندارند اما وقتی در مقیاس یک جنبش همراه با تحرک درون حکومتی برای بقای جمهوری اسلامی به تحرک در می آیند، آنوقت باید اینها را بعنوان مانعی ارتجاعی که میخواهند نقطه سازشهائی را به تقابل مردم با کل حکومت تحمیل کنند، در صحنه سیاسی شکست داد. تردیدی نیست سیاستهای ضد اجتماعی، اسلام زده و آخوند زده این نیروها و تقابل شدید آنها با تمایلات اجتماعی واقعی در جامعه باید مستمرا افشا شود. این یک گوشه کار ماست. بخش اساسی سیاست و کار حزب ما و جنبش کمونیسم کارگری و هر انقلابی باید این باشد که با بسیج نیروی اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی با پرچم سرنگونی انقلابی و یک رهائی سوسیالیستی، سیاستها و پروژه های ارتجاعی شان را به شکست بکشاند.
در خارج کشور بویژه باید تقابل رادیکال با جمهوری اسلامی و موئتلفینش را در دستور گذاشت. اپوزیسیون طرفدار رژیم به این امید است که همراه نهادهای دولتی و نیمه دولتی در کشورهای اروپای غربی، مجددا مهماندار عناصر رژیم اسلامی و برگزاری جلسه و سمینار اینبار در باب “اعتدال گرائی” باشد. کمونیسم کارگری تضمین میکند که هر تحرکی را با بسیج نیروهای آزادیخواه و انقلابی در خارج کشور در نطفه شکست خواهد داد. سیاست ما در یک کلام اینست: ما با رژیم میجنگیم و با اپوزیسیون بحث و جدل میکنیم. ما کاری به جلسه مثلا سازمان اکثریت و حزب توده نداریم. اما اگر توده ایها و اکثریتی ها و جریانات طرفدار رژیم همراه با عناصر جمهوری اسلامی جلسه علنی برگزار کنند، آنوقت باید منتظر اعتراض میلیتانت کسانی باشند که سیاست شان نه آوردن جمهوری اسلامی به خارج کشور بلکه جمع کردن بساط آنها در خارج کشور است.
کمونیست ماهانه: تلاش می شود تا روحانی را بعنوان یک نیروی “معتدل” جلوه دهند؛ آیا اعتدال اصولا در چهارچوب رژیم اسلامی معنا دارد؟ آیا روحانی می خواهد و می تواند یک سیاست معتدل تر را در مقابل مردم اتخاذ کند؟ آیا جامعه با سر کار آمدن روحانی تغییری را شاهد خواهد بود؟
بهزاد جواهری: طبیعت سرمایه در این است که برای حفظ خود، برای ادامه و تثبیت مناسبات استثماری حاکم بر تولید، سمت و سوی سیاسی هیئت حاکم بر دولت را نیز شکل بدهد. این به این معنا نیست که جبر سرمایه همه جا یکسان است یا مثلا در انگلستان و ایران شبیه است. سرمایه، برای بسط و بقای خود نوعی از انعطاف (یا پتانسیل برای نرمش) را بر هیئت حاکمه تحمیل می کند و اینجا است که مسئله برمه و نرمش نظامیان حاکم بر آن در مقابل آنگ سان سوچی، تفویض قدرت در آفریقای جنوبی پس از فروپاشی آپارتاید، تفویض قدرت در کره جنوبی، آرژانتین، یونان، و اسپانیا معنا پیدا می کند. مسئله طرح ادعای متعارف شدن جمهوری اسلامی و یا خوش خیم شدن آن که برای بخشی از کمونیستها به مسئله ای حیثیتی تبدیل شده است، نیست. نکته مورد طرح این است که نیاز سرمایه به بازتولید خودش و انباشت بیشتر سرمایه بسیاری از مناسبات را آگاهانه یا ناآگاهانه شکل می دهد و این بدان معنا است که جمهوری اسلامی حتی اگر آگاهانه نیز تصمیم نگرفته باشد متعارف شود، سرمایه این را بعنوان راهی در مقابل وی قرار داده است. اینکه آیا جمهوری اسلامی می تواند متعارف شود موضوع دیگر است.
همین جبر سرمایه ای که به آن اشاره شد، روبنای سیاسی حاکمیت در ایران را در مقاطعی مجبور کرده است که در مسیر انطباق و ادغام خود با سرمایه داری جهانی سعی کند منعطف شود هرچند این اندک تلاشها نیز جمهوری اسلامی را با پیچدگیها و مخاطراتی روبرو کرده که حتی بعضا به قیمت در خطر افتادن کلیت رژیم تمام شده است. تلاش جمهوری اسلامی در سال ۷۶، پدیده ای بنام اصلاحات و خاتمی، تلاشی در جهت خوش خیم کردن رژیم بود اما کوی دانشگاه و جنبش سرنگونی طلب ناشی از دل آن بیرون آمد. این در واقع تضادی بود بین نیازی که سرمایه به توسعه و حفظ خود احساس می کرد با شیوه حکومتی طبقه حاکم در ایران. با وجود اینکه جمهوری اسلامی برای حفظه سرمایه داری حاضر است هرگونه انعطافی از خود بخرج دهد اما احتمال دارد نوشیدن جام زهر درباره مسایلی که به هویت ساختاریش تبدیل شده است به سرنگونی یا تشکیل جمهوری اسلامی دومی منجر شود. جنبش سبز را در واقع می توان تلاشی برای ساخت جمهوری اسلامی دوم دانست. بنظر من جنبش بنفش “اعتدال”، یا هر نام دیگری که برای بیان خط سیاسی روحانی از آن استفاده می شود را می توان در این چارچوب گنجاند. این تلاشی است از سوی یکی از جناحهای جمهوری اسلامی برای تحمیل بینش سیاسی و خط اقتصادی خود جهت تضمین بقای جمهوری اسلامی و سرمایه داری. نیروهای سیاسی درون رژیم هرکدام با وجود توافق برای حفظ کلیت رژیم، دارای بینش اقتصادی همسو با گرایشات اقتصادی در سرمایه داری جهانی هستند. همه اینها را در چارچوب “اسلام سیاسی” تعریف کردن، سطحی کردن ساختار سیاسی جمهوری اسلامی است. حزب کارگر و محافظه کار در انگلیس اگرچه هردو حفظ سرمایه داری در راس برنامه هایشان قرار دارد اما برای نیل به این هدف هرکدام سمت و سوی فکری و اجرایی خود را دارند، یکی طرفدار اقتصاد دولتی کینزی است و دیگری فریدمن و تاچر الگویش است. همین در جمهوری اسلامی نیز صادق است.
در مورد مسئله “اعتدال”، فکر می کنم که این می تواند از یک لحاظ صادق باشد. اعتدال نه در مقابل طبقه کارگر و رفع نیازهایش یا گشایش اجتماعی، بلکه نوعی چرخش در گفتمان خشن و آنتاگونیستیی که بر خط سیاسی احمدی نژاد در طی ۸ سال گذشته غالب بود. اعتدال و نرمش بیشتر در مقابل بانک جهانی و صندوق بین المللی پول! برای باز کردن این موضوع به موضوع یارانه ها بعنوان مثال نگاهی می اندازیم. بعد از اصلاح قانون اساسی جمهوری اسلامی و حذف پست نخست وزیری و در نتیجه کاهش قدرت طرفداران سرمایه داری مدل کینزی، سیاست دولتهای پیاپی بر آن بوده است که اقتصاد را به طرف اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد و نئولیبرالیسم اقتصادی مدل فریدمن سوق دهند. دولتهای خاتمی و رفسنجانی عمیقا به حذف یارانه ها بطور تدریجی باور داشتند اما بحرانهای اقتصادی و اجتماعی پس از جنگ و ترس سرمایه داری از پاسخ متشکل طبقه کارگر موجب تعویق اجرای حذف یارانه ها گردید. مسئله دیگر این است که جامعه ایران شوک وارد شده بخود پس از قیام ۱۳۵۷ را پشت سر گذاشته بود و سرمایه داری این فرصت را از دست داده می دید. در دوران احمدی نژاد طرح حذف یارانه ها با جدیت بیشتری مطرح شد. قانون حذف یارانه ها در زمستان ۱۳۸۷ به صورت لایحه از سوی دولت احمدی نژاد ارائه شد و پس از مدتها کش و قوس، با اعمال تغییراتی به تصویب مجلس رسید. احمدی نژاد بر خلاف رفسنجانی و خاتمی با صراحت کامل طرح حذف یارانه ها را جراحی اقتصادی نامید و این مسئله را متاسفانه به موفقیت و بدون رویارویی با مقاومت سازماندهی شده طبقه کارگر، پیش برد. حادثه ای که موفقیت احمدی نژاد را در اینمورد تسریع و تضمین کرد شوک وارده به جامعه پس از “انتخابات” سال ۱۳۸۸ بود. نگارنده این سطور بر این باور است که سرنوشت طرح حذف یارانه ها ارائه شده توسط دولت احمدی نژاد می توانست در صورت عدم تحقق اتفاقات پس از “انتخابات” سرنوشتی همانند طرح دولتهای رفسنجانی و خاتمی مبنی بر حذف یارانه ها پیدا کند.
عملکرد احمدی نژاد در اجرای سیاستهای نئولیبرالیستی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول “تحسین” این دو بنگاه مالی جهانی را برای وی بهمراه آورده است. هیئت صندوق بین المللی پول به ریاست “دومینیک گیوم” از تاریخ ۷ تا ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۰ از ایران بازدید نمود. هیئت صندوق بین المللی پول، “موفقیت مقامات ایران را در اجرای برنامه هدفمندی یارانه ها مورد تحسین قرار داد” و ابراز امیدواری نمود که “به منظور حفظ دستآوردهای طرح هدفمندی یارانه ها و همچنین ثبات اقتصاد کلان در میان مدت، اعمال سیاستهای پولی و مالی انقباضی هماهنگ از سوی مقامات جمهوری اسلامی امری ضروری تلقی شود”. بنظر من در حال حاضر، احمدی نژاد و باند وی دیگر مطلوب سرمایه در ایران نیستند. اول اینکه احمدی نژاد جهت گسترش پایگاه اجتماعی خود منابع مالی زیادی را که حذف یارانه ها و افزایش قیمت نفت به سبد سرمایه داری ریخته بود را بخشا مصرف نموده است و این مطلوب سرمایه داری نئولیبرالیستی خالص نیست. دوم اینکه آنتاگونیسم سیاسی نسخه احمدی نژادی در بعد سیاست خارجی هزینه های زیادی را برای سرمایه داری در ایران پدید آورده است و این نیاز احساس می شود که برای رفع بحران تحمیل شده بر روند انباشت سرمایه به دوره ای ثبات در سیاست خارجی نیاز است. از این جهت است که “اعتدال” می تواند معنا و مفهوم زمینی یابد.
دوره آینده، دوره بازگشت به خصوصی سازیهای نوع دوران رفسنجانی است. دوره ای خواهد بود که اقتصاد بازار کاملا بر تمامی ارکان زندگی مردم تسلط پیدا خواهد کرد. ترکیب کابینه روحانی این را به یک پیشبینی واقعی تبدیل می کند، روحانی دارد تجربه دهه ۷۰ شمسی را تکرار می کند. رفسنجانی را اگرچه در پروسه “انتخابات” تحقیر کردند اما وی یکی از پیروزهای این مضحکه است. رفسنجانی به ریاست جمهوری نرسید اما رئیس جمهور ساز شد. اولویتهای اقتصادی که از طرف روحانی هم مطرح شده است این سمت و سو را تاکید می کند. کرنش و اعتدال در مقابل سرمایه و تعرض بیشتر به معیشت طبقه کارگر!
رحمان حسین زاده: در مناسبات جمهوری اسلامی با جامعه و مردم پدیده اعتدال درست همانند پدیده اصلاحات بی پایه و غیر واقعی است. مگر در دو دوره ریاست جمهوری خاتمی تحت پرچم دروغین “اصلاحات” بهبود و تغییری به نفع کارگر و مردم و آزادیخواهی در آن جامعه اتفاق افتاد؟ تا این بار با پرچم رنگ پریده تر و پوچتر “اعتدال” بخواهند بهبودی به وجود بیاورند! شاید برای بخشی از خود جمهوری اسلامی، برای رفسنجانی ها و خاتمی ها و همپالگی های آنها در پیکره جمهوری اسلامی که مدتی بود تحت فشار “جناح اصولگرا” بودند، اعتدالی به وجود آمده باشد، اما برای کارگر و انسان زحمتکش و زنان و جوانان تحت فشار در جامعه این بار تحت پرچم “اعتدال” ادامه استثمار و ستم و تحمیل خط فقر، آپارتاید جنسی و سلب آزادی و شادی و امنیت مردم در جامعه ادامه پیدا میکند. دلیلش اینست که ساختار سیاسی، ایدئولوژیک و فرهنگی جمهوری اسلامی “اعتدال” را بر نمی تابد. جمهوری اسلامی سیستم بورژوایی متکی بر کار ارزان و استثمار شدید طبقه کارگر و مردم زحمتکش در جامعه است. سیستم ضد زن و ضدانسان و به حساب نیاوردن نیمی از جامعه یعنی زنان است. سیستم ضد شادی و رفاه و سعادت و آزاد منشی است. بدون این مختصات این سیستم یک روز نمیتواند عمر بکند. در راستای تضمین این مختصات، سرکوب، تحمیق، زندان، شکنجه و اعدام هر روزه ابزار اصلی تضمین ادامه حاکمیت سیاه اسلامی است. در نتیجه بر خلاف پروپاگاند خود جمهوری اسلامی و اپوزیسیون پرو رژیمی و ژورنالیسم نان به نرخ روز خور در سطح جهانی در جمهوری اسلامی “گلاسنوستی” در کار نیست. از همین ابتدای شروع به کار روحانی کاملا پیدا است که در بر روی همان پاشنه میچرخد و تغییر و بهبودی به نفع طبقه کارگر و مردم محروم و اکثریت عظیم جامعه وجود ندارد. این را سریعا حتی همان جریانات پرورژیمی اکنون مداح جمهوری اسلامی هم میفهمند. بهبود و گشایش اساسی به نفع جامعه و مردم در گرو کنار زدن و سرنگونی جمهوری اسلامی است.
سیاوش دانشور: “اعتدال” اسم رمز است. چهارچوبی است مانند “جامعه مدنی” و “اصلاحات” و “اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی” و غیره که هدفش اساسا بقای رژیم اسلامی است. “اعتدال” بیان تشدید بن بست جمهوری اسلامی در قلمرو داخلی و بین المللی و تلاشی برای تحفیف آنست. “اعتدالگرائی” همانطور که خود رژیمیها میگویند، “برکتی بود که انفجار محتوم را به عقب انداخت”! یعنی در بعد داخلی “اعتدالگرائی” قرار است وقت بخرد، مردم و جامعه را برای مدتی در انتظار نگاهدارد، بیشترین نیروی باندهای حکومتی را حول این سیاست بسیج کند، تا هم بتوانند در داخل با “خطر” خیزشهای انقلابی و سرنگونی طلبانه و اعتراضات کارگری مقابله کنند و هم در قلمرو سیاست خارجی با دور جدیدی از مذاکرات بدرجه ای وقت بخرند و بعضا فشارها را تعدیل کنند.
“اعتدال” در جمهوری اسلامی؟ این حکومت و قوانین اش و ولی فقیه اش که عوض نشده اند. با آمدن و رفتن این و آن آخوند و دکتر پاسدار شکنجه گر چیزی عوض نمیشود. کما اینکه تاکنون نشده است. در ترکیب دولت روحانی این امکان هست که ترکیب کابینه جناحی نباشد، مسئله ای که اسم آنرا “دولت وحدت ملی” گذاشته اند. “دولت وحدت ملی” بیانگر سازشی بین باندهای حکومتی برسر قدرت و ثروت و آرایشی منسجم تر برای تقابل با مردم و اعتراضات رادیکال است. بالائی ها و مغضوبین حکومتی شاید از سیاست “اعتدال” بهره ای ببرند اما جامعه و مردم از این امام زاده اعتدال سهمی عایدشان نخواهد شد.
مضافا اینکه برخورد “معتدل” رژیم با مردم در گرو آمدن فردی “میانه رو” یا “اصلاح طلب” نیست. کم شدن درجه ای از سرکوبگری و هر گونه گشایش سیاسی محدود، که جامعه بتواند نفسی بکشد، در گرو مبارزه از پائین و تحمیل آن به حکومت است و نه سیاست اصلاح طلبان و اعتدالگرایان. خاتمی و کروبی اصلاح طلب دینی بودند، در باب اصلاحات وراجی هم زیاد میکردند، دولت و مجلس را هم در اختیار داشتند، اما حتی نتوانستند روزنامه های خودشان را باز نگهدارند تا چه رسد به اینکه ذره ای از حقوق پایمال شده مردم را اعاده کنند. روحانی یک فرد امنیتی و نزدیک به خامنه ای است و سیاست “اعتدال” قرار است با محوریت خامنه ای پیش برود و جامعه با “تغییری” از جانب حکومت مواجه نخواهد شد. آنچه جامعه و جنبشهای آزادیخواهانه و انقلابی و مردم زحمتکش باید ببینند، نقطه قدرت خود و نقطه ضغف رژیم اسلامی است. “اعتدال” در عین حال بیان وحشت حکومتیها از انفجار توده ای و تکرار سناریوی مصر و ترکیه در ایران است. جامعه باید در کمین باشد و برای یکسره کردن کار حکومت اسلامی خیز بردارد. این تنها ضامن آغاز هر تغییری در وضعیت مردم و جامعه خواهد بود.
کمونیست ماهانه: جنبش های اجتماعی مختلف، از جمله جنبش کارگری و حقوق زن از دامن زدن به جنبش مطالباتی سخن می گویند و اعلام می کنند که باید یک لیست مطالباتی تهیه شود و در مقابل روحانی و رژیم اسلامی گذاشته شود، آیا چنین حرکتی موجب پیشروی این جنبش ها در مقابل رژیم اسلامی خواهد شد؟ آیا واقعا این جنبش ها می توانند انتظاری از روحانی برای تامین بخشی از خواستهایشان داشته باشند؟ بطور نمونه جنبش حق زن از مقوله “کف مطالبات” سخن می گوید و این انتظار را دامن می زند که می توان این کف را تحت ریاست جمهوری روحانی تامین کرد، نظر شما در این مورد چیست؟
بهزاد جواهری: هرجایی که می شود و امکانش وجود دارد باید خواستهای جنبشهای اجتماعی را به هیئت حاکم تحمیل کرد. این امر با طومار نوشتن و تهیه و عرضه لیست مطالباتی قابل تحقق نیست. تشکل و فشار از پائین است که می تواند هیئت حاکمه را به عقب نشینی و دادن امتیاز به جنبشهای اجتماعی وادار سازد. ماهیت این رژیم در تناقض با آزادی عمل جنبشهای اجتماعی است و روحانی بعنوان بخشی از این سیستم بیشترین تلاش را خواهد کرد که جنبشهای اجتماعی فراگیر نشوند.
ماه عسل روحانی بزودی به پایان خواهد رسید و جدالهای قدیمی دوباره سرباز خواهند کرد. اگر در این کشاکش، می شود مثلا سازمان غیر دولتی در دفاع از کودکان یا زنان زد باید حتما اینکار را کرد. این کار ریشه ای و از پائین است و با آویزان شدن به خود رژیم متفاوت است.
رحمان حسین زاده: اگر جنبش مطالباتی و یا لیست مطالباتی با “توهم” به اینکه حسن روحانی علاقه و یا ظرفیت تامین مطالبات کارگران و زنان و جوانان و مردم محروم در جامعه را دارد، طرح شود، قطعا توهمی بی پایه و مهلک در جنبش کارگری و در جنبش زنان و یا در عرصه های دیگر مبارزاتی است. جمهوری اسلامی مشخصا در ضدیت کامل با خواسته ها و مطالبات کارگران و زنان از همان روز اول نضج گرفت و تداوم حاکمیت ضد انسانی اش بر پایمال کردن کامل حقوق زنان و کارگران و اکثریت عظیم مردم متکی بوده است. به همین ترتیب اگر جنبش حق زن این توهم را داشته باشد که “کف مطالبات” زنان توسط روحانی و در جمهوری اسلامی قابل تامین کردن است، سخت در اشتباه است. با این وجود این به معنای آن نیست که در مقابل جمهوری اسلامی و دم و دستگاهش نباید مطالبات و لیست مطالبات طرح کرد. بستگی به این دارد در چه چارچوبی و به چه شکلی این مطالبات طرح شود. واقعیت اینست در همه کشورها تا زمانیکه نظم سرمایه برقرار است، طبقه کارگر و زنان و محرومان جامعه مجبورند مطالبات و لیست مطالباتی خود را درمقابل حاکمیت قرار دهند و برای تحمیل آن بر قدرت حاکمه و دم و دستگاههای مستقیما ذیربط تلاش کنند. در طول حاکمیت جمهوری اسلامی موارد بیشمار در اعتراض و مبارزه و اعتصاب و تحصن و دیگر اشکال اعتراضی لیستهای مطالباتی طرح شده و در مقابل جمهوری اسلامی و مسئولین مربوطه اش قرار داده شده اند. طرح مطالبات متکی به نیروی اعتراض و مبارزه و برای تحمیل آن بر جمهوری اسلامی و نهادهای آن و بر سرمایه داران و کار فرماها یک سنت و روش همیشگی پیشبرد مبارزه برای بهبود شرایط کار و زندگی و فعالیت مبارزاتی در همه این سالها بوده است. در این چار چوب کارگران کمونیست و فعالین کمونیست بارها و خود ما به عنوان حزب کمونیستی از دامن زدن به جنبش مطالباتی و طرح مطالبات متکی به اعتراض و مبارزه برای تحمیل آن بر بورژوازی صحبت کرده ایم. تصور من اینست دوره آینده و در مقابل جمهوری اسلامی و حسن روحانی روند اعتراض و مبارزه کارگران و زنان و جوانان و مردم محروم تشدید میشود، مطالبات بخشهای مختلف در مقابل جمهوری اسلامی سرمایه و سرمایه داران قرا داده میشود، اما برای تحقق آن نباید توهمی داشت که بدون اتکا به نیروی اعتراضی از پایین و بدون اتحاد و تشکل مبارزاتی میتوان این مطالبات را بر جمهوری اسلامی و روحانی تحمیل نمود.
سیاوش دانشور: در صحنه سیاست ایران عنوان “جنبش مطالباتی” عبارتی مخدوش است و بویژه توسط نیروهای طرفدار رژیم اسلامی مرتبا تکرار میشود. “جنبش مطالباتی” و یا “جنبش مطالبه محور” مفهومی دو خردادی و پرو رژیمی است که ملی مذهبی ها از جمله در مضحکه انتخابات سال ۸۸ پرچم آنرا برافراشتند. آرزویشان اینست که هر بخشی از مردم که حقی از آنها ضایع شده باید برای استیفای حقوق بدیهی پایمال شده شان دست به نوشتن عرض حال در پیشگاه مقامات رژیم اسلامی بزنند. از شیوه های “خشونت آمیز” اجتناب کنند و بطرق “قانونی” و “مدنی” تحرک داشته باشند و مطالبات شان را طرح کنند!
از نظر سیاسی “جنبش مطالباتی” برای نیروهای متفرقه ملی اسلامی از یکسو مفهومی در چهارچوب تعامل با حکومت اسلامی، و از سوی دیگر تلاشی برای کشیدن مسیر سیاسی جنبشهای حق طلبانه و آزادیخواهانه و انقلابی بزیر پرچم ارتجاع اسلامی، و قالب زدن اعتراض آنها در چهارچوبهای سیاسی و قانونی رژیم اسلامی است. “جنبش مطالباتی” آلترناتیو جریانات ملی اسلامی برای تقابل با جنبش واقعی و اعتراضی و برابری طلبانه ای است که حکومت اسلامی نمیخواهد. “جنبش مطالباتی” ادامه منطقی خط مشی “مبارزه مسالمت آمیز” با حکومت است (بخوانید سیاست دفاع از رژیم و تحرک سیاسی در چهارچوبهای رژیم اسلامی). هر کسی سیاست جنبش مطالباتی را می پذیرد به کسوت سازمان اکثریت و ملی مذهبی ها در می آید. پشت مفهوم “جنبش مطالباتی” تبیین و خط مشی سیاسی دست راستی قرار دارد. خط مشی سیاسی ای که با عروج “مدینه النبی” خاتمی اعلام میکرد که “دوره تغییرات انقلابی و رادیکال بسر رسیده است”! این سیاستها نه فقط به تحقق بخشی از خواستها و حقوق سرکوب شده مردم پاسخی نمیدهد بلکه اساسا برای تداوم سرکوب این حقوق و آزادیها طرح شده و میشود. هدف اساسی اینست که کارگران نه با اعتصاب و اعتراض و تحصن بلکه با نامه نگاری و عرض حال نوشتن به نان شب برسند. هدف اینست که پتانسیل و تحرک رادیکال در جنبشهای کارگری و آزادی زن و غیره کنترل شود و در خدمت مشروعیت دادن به رژیم اسلامی به رهبری خامنه ای و جناب روحانی درآید.
“جنبش حق زن” اساسا عناصر و نیروهائی هستند که ملی اسلامی اند. معتقد اند اسلام با حقوق زن در تناقض نیست! خودشان اسلامی و سنتی و آخوند زده و شرق زده هستند. برخی اوقات در دفاع از اسلام دست آخوندها را از پشت می بندند و “کاتولیک تر از پاپ میشوند”! فعالیت این طیف درست مانند پسر عموهایشان در اپوزیسیون، همراه و همنوا است با طیف خواهر زینب های وابسته به باندهای حکومتی. “فمینیسم اسلامی” در ایران به طیفی از این زنان، اعم از حکومتی و بیرون حکومتی، با این سیاستهای ارتجاعی اطلاق میشود. این خانمها امیدوارند در کنار خواهران حکومتی شان جنبش عرض حال نوشتن به روحانی را تقویت کنند و فی الحال دارند نقش مشاور روحانی برای نحوه تعیین وزرای دولت را بازی می کنند. این طیف با این دم جنباندن ها دو هدف دارد: اول، جائی دست شان بند شود و همانطور که خودشان اعلام کرده اند بعنوان “مدیران سطح بالای مملکتی” به بازی گرفته شوند. دوم، همراه با زنان اسلام زده بیرون حکومتی در چهارچوب “جنبش مطالباتی”، جنبش رادیکال آزادی زن را کنترل و اسیر کنند. دو هدف ارتجاعی و ضد زن که در زرورق “جنبش مطالباتی” پیچیده شده است. “جنبش مطالباتی” به منافع عینی و مادی طیف زنان اسلامی و حکومتی ربط دارد، اما به زنان در ایران مطلقا ربط ندارد. این تلاشهای ارتجاعی از نظر زنان در ایران بیهوده و پوچ است. این یک نمایش مضحک اسلامی- فمینیستی برای دفاع از قوانین زن ستیز اسلامی است. این جماعت حتی رفرمیست هم نیستند. همه میدانند جنبش های رفرمیستی که برای بهبود حقوق مدنی در چهارچوب همین نظام موجود سرمایه داری مبارزه میکنند، مادام که نتوانسته اند جنبشی از پائین برای احقاق حقی در مقیاس جامعه را رهبری کنند، موفق به تغییر قوانین بنفع توده مردم محروم نشده اند.
کمونیسم کارگری همیشه تاکید کرده است که جنبش طبقه کارگر، جنبش آزادی زن و مردم انقلابی و سرنگونی طلب “مطالبه ای” از حکومت اسلامی ندارند. ما بعنوان انسان حقوق غیر قابل انکاری داریم که توسط حکومت اسلامی و نظام سرمایه داری پایمال شده است. ما برای تحمیل حقوق حقه مان با هر حکومت سرمایه داری مبارزه میکنیم و تحقق آنرا در گرو مبارزه از پائین با نیروی متحدمان میدانیم. آزادی محصول عمل اجتماعی آزاد اندیشانه است. هیچ کجا حق و آزادی در تاریخ مکتوب بشر با بردن عرض حال خدمت سرکوب کنندگان آزادی و بانیان و مسببان بیحقوقی و استبداد و تبعیض محقق نشده است.
کمونیست ماهانه: دولتهای غربی از ریاست جمهوری روحانی استقبال کرده اند، آیا بنظر شما رژیم اسلامی در مناسبات خود با آمریکا و غرب تجدید نظر خواهد کرد؟ آیا امکان لغو تحریم ها وجود دارد؟
بهزاد جواهری: بحران بین سرمایه داری در ایران و سرمایه داری جهانی سیاسی است ولی تبعات اقتصادی نیز دارد. در بعد اقتصادی اگر ناهماهنگی هایی بین اقتصاد ایران و نرم اقتصادهای سرمایه داری وجود داشته است، بعضا تلاش شده که اینها رفع شوند. در بعد خارجی و در تنظیم روابط نرمال با سرمایه داری جهانی، جمهوری اسلامی آنجا که لازم ببیند برای حفظ خود و سرمایه می تواند هرگونه انعطافی نشان دهد. جمهوری اسلامی اگرچه تلاشهای ناموفقی برای کوک کردن خود با دنیای خارج انجام داده است، اما این پتانسیل را دارد که به این سمت و سو برود. روحانی می تواند این پتانسیل را تا حدی فعال کند. البته این خامنه ای است که کلیت سیاست خارجی را فرموله می کند و هرگونه چراغ سبزی از طرف روحانی مطمئنا با رضایت خامنه ای انجام می شود.
در کوتاه مدت امکان فوری لغو همه تحریمها وجود ندارد. امکان دارد که توافقات مقطعی صورت بگیرد و اینجا و آنجا برخی از تحریمهای یکجانبه لغو شوند. این پروسه اما با یک مشکل بزرگ مواجه است و آن نیاز سیاسی هیئت حاکمه در ایران و اسرائیل به بحران است. بنابراین اینطور بنظر می رسد که مدیریت بحران و جلوگیری از تبدیل آن به جنگ است که بیشتر مد نظر باشد تا حل فوری و قطعی مشکلات سیاسی بین جمهوری اسلامی و غرب. تحریمهایی که توسط سازمان ملل وضع شده حسابشان از تحریمهای یکجانبه آمریکا و اتحادیه اروپا جدا است، این تحریمها گرفتار نوعی بوروکراسی اداری نیز هستند یعنی حتی اگر همین امروز زمینه لغو این تحریمها فراهم شود مدتهای مدیدی طول خواهد کشید تا لغو تحریمها عملی شود. بخشی از تحریمهایی که در زمان صدام حسین از طرف سازمان ملل علیه این کشور به تصویب رسیدند هنوز ۱۰ سال پس از سرنگونی وی لغو نشده اند!
تحریمها تاثیر منفی بر زندگی مردم داشته اند اما ورشکستگی اقتصاد ایران نتیجه این تحریمها نیستند. در نتیجه حتی در خوشبینانه ترین حالت لغو تحریمها بمعنای حل مشکلات اقتصاد ایران نیست. وضعیت فعلی اقتصاد ایران در وهله اول مدیون طبیعت سرمایه داری در استثمار و انحصار ثروت در جامعه است و راه حل واقعی آن جایگزینی آن با اقتصاد سوسیالیستی است که بر مبنای رفع نیازهای شهروندان جامعه و رفاه و خوشبختی انسانها و نه انباشت سود است.
رحمان حسین زاده: بحث بر سر تجدید نظر جمهوری اسلامی و یا طرفین نیست. اگر دست جمهوری اسلامی باشد نه تنها تجدید نظری نخواهد کرد، بلکه مناسبات با غرب را بیشتر آنتاگونیزه خواهد کرد. بحث بر سر تناسب قوا و اجبار است. در پرتو تحولات جهانی و مشخصا خاورمیانه، موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی بشدت تضعیف شده است. تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا و دخالت کشورهای غربی و ناتو آنها را وسوسه کرده که با جمهوری اسلامی تعیین تکلیف جدی بکنند. اعمال فشارهای تاکنونی و تشدید تحریمها در این چارچوب جمهوری اسلامی را در تنگنای بیشتری قرار داده است. جمهوری اسلامی مجبور است به سازشهایی تن دهد. در این راستا پلاتفرم “تعامل” با کشورهای غربی و همسایه ها از جانب روحانی چراغ سبزی در جهت چنین سازشی است. اما روحانی با دو مشکل در این راستا روبرو است، اولا تصمیم نهایی در زمینه تعیین چارچوب رابطه با آمریکا و غرب در اختیار رئیس جمهوری نیست و این را خامنه ای باید تصمیم بگیرد. البته شواهد نشان میدهد خامنه ای هم از سر اجبار به پلاتفرم “تعامل جدید” با کشورهای غربی تن داده است. دوما خود کشورهای غربی و آمریکا امتیازات سنگینی را از جمهوری اسلامی میخواهند، تحت عنوان “مسئله هسته ای” که بهانه ای بیش نیست، یک بار برای همیشه میخواهند جمهوری اسلامی در سطح منطقه به دخالتگریهایش پایان دهد، نه تنها مزاحم پروژه های غرب در منطقه نباشد، بلکه خود را با آن وفق دهد. قبول این سطح از شروط برای جمهوری اسلامی هر چند سنگین و پر مخاطره است، اما بعید نیست. زیر فشار تحریمهای اقتصادی و نگرانی از اعتراضات اجتماعی از پایین احتمالا جمهوری اسلامی تن به سازش دهد و خامنه ای هم جام زهر بهبود رابطه با آمریکا و غرب را بنوشد. در آن صورت امکان لغو تدریجی تحریمهای اقتصادی علیه ایران وجود دارد.
سیاوش دانشور: استقبال دولتهای غربی از سر کار آمدن جناح ها و عناصری از رژیمهای منطقه که بزعم آنها کاندید بهتری برای “باز کردن درها” هستند، جدید نیست. دولتهای غربی مادام که برنامه جنگ ندارند و همزمان دست شان از اهرم های اعمال فشار موثر داخلی کوتاه است، روی پراگماتیسم و به اصطلاح “شانس دادن به مذاکره” سرمایه گذاری میکنند. این محدودیتهای عملی و واقعی و همینطور رقابتهای منطقه ای و جهانی است که سیاست پراگماتیستی را جلو میراند. اینبار طرفین بعناوین مختلف برای مذاکره اشتیاق شان را نشان دادند. روحانی را میخواهند نماینده “تنش زدائی” در قلمرو سیاست خارجی معرفی کنند.
آیا رژیم اسلامی در مناسبات خود با آمریکا و غرب تجدید نظر خواهد کرد؟ جمهوری اسلامی حاضر است و نشان داده است که وقتی نظام مورد تهدید جدی است، هر جام زهری را بنوشد. دامنه این سازش اما آنجاست که اولا بتواند وحدت درونی نظام را حفظ کند و ثانیا جلوی دخالت مردم را از بگیرد. بحث بهبود مناسبات آمریکا و غرب با جمهوری اسلامی برسر تحریمها و پرونده هسته ای نیست. لااقل اینها ثقل این سوال قدیمی جمهوری اسلامی و دولت آمریکا نیستند، هرچند مسئله را پیچیده تر کرده اند. این معضل بسیار قدیمی تر است. جمهوری اسلامی نمیتواند جمهوری اسلامی ای باشد که در نماز جمعه ها “مرگ بر آمریکا” میگوید، به سفارتخانه های دول غربی حمله میکند، در منطقه مشغول عملیات تروریستی است، در حالیکه سفارتخانه های آمریکا و دولتهای غربی در تهران باز است و مشغول رتق و فتق دیپلماسی اند. در سطح محدود دیپلماتیک، جمهوری اسلامی باید رکن اساسی ایدئولوژی ضد آمریکائی اش را تخفیف دهد. حتی اگر برای بقا حاضر به اینکار باشد، آنوقت نمیتواند جامعه ای را کنترل کند که غربی است و تره برای اسلام خرد نمیکند. جمهوری اسلامی نمیتواند در ایران اسلامی و ضد غربی باشد و در مجالس دیپلماتیک آمریکائی و متحد آمریکا! “جمهوری اسلامی دوست آمریکا” در ایران مدت کوتاهی دوام نمی آورد. مضافا اینکه جمهوری اسلامی برای پا گذاشتن جدی به چنین مسیری با موجی از مخالفت خوانی از داخل حکومت روبرو میشود و ناچار است یا مجددا این پرونده را ببندد و یا مخالفین را از سر راه بردارد.
عنوان “بهبود مناسبات جمهوری اسلامی با آمریکا و غرب” اهداف وسیع تری را مد نظر دارد که از کاهش تحریمها و توافقی برسر پرونده هسته ای بسیار فراتر میرود. تجدید نظر جمهوری اسلامی به معنی یک تجدید نظر در جایگاه خود در منطقه و سیاستهای تروریستی اش و پذیرش قبول چهارچوبهای سیاست آمریکا و دول غربی در منطقه است. اگر جمهوری اسلامی یک دوست استراتژیک آمریکا باشد، نه فقط تحریمی در کار نخواهد بود بلکه صورت مسئله هسته ای تماما زیر و رو میشود. این روند شاید در جمهوری اسلامی از سر استیصال آغاز شود اما با جمهوری اسلامی به پایان نمیرسد. اساسا تناقضات جمهوری اسلامی اجازه نمیدهد وارد این چهارچوب به معنی وسیع کلمه شود و در اولین گامها لای تناقضات اش له میشود.
همینجا و مستقل از معضلات و مشکلات این مسیر برای جمهوری اسلامی باید تاکید کرد که “بهبود روابط دیپلماتیک جمهوری اسلامی و آمریکا با مخالفت ما بعنوان یک جریان کمونیستی و ضد اسلام روبرو نمیشود”. پلاتفرم سیاسی ما نه در جنگ و جدال جمهوری اسلامی و دولت آمریکا نمایندگی میشود و نه در شام و نهار خوردن دیپلماتیک آنها. ما پروژه جداگانه ای داریم و در این پروژه تضعیف جریانات اسلامی را زمینه مناسبی برای دخالت انقلابی و عروج نیروی سوسیالیسم و سکولاریسم میدانیم. همینطور ما همواره خواهان پایان دادن به تحریم های اقتصادی بودیم. رژیم اسلامی از تحریمهای اقتصادی صدمه ندیده بلکه مستقیما مردم کارگر و زحمتکش صدمه دیده اند. هر گونه کاهش تحریمها میتواند فشارهای وارده به زندگی مردم را تحفیف دهد و توشه و توان شان برای تقابل با جمهوری اسلامی را تقویت کند.
کمونیست ماهانه: بنظر می رسد که مساله ممانعت از جنگ و تخفیف تحریم ها یک فاکتور در شرکت بخشی از مردم در مضحکه انتخاباتی بوده است، آیا این یک توهم است یا واقعیتی را در بر دارد؟
بهزاد جواهری: جمهوری اسلامی به درازای حکومتش این را ثابت کرده است که به بحران با دنیای بیرون از خود نیاز دارد و در واقع منتفع از بحران خارجی بوده است. از سویی دیگر هیئتهای حاکمه در اسرائیل و آمریکا نیز بشدت از فضای بحرانی در بعد سیاست داخلی و همچنین خارجی منتفع بوده اند. بحران به هیئت حاکمه در اسرائیل و ایران فرصت توجیه هزینه های نجومی در زمینه گسترش فعالیتهای نظامی داده است و از قبل آن شرکتهای تولید و فروش سلاح منتفع شده اند. از سویی دیگر بحران این اجازه را به هیئتهای حاکمه در اسرائیل و ایران داده است که سیاستهای ضد کارگری خود را تحت عنوان شرایط بحرانی و مبارزه با دشمن و غیره توجیه کنند، فضا را نظامی کنند و آزادی بیان را بیشتر محدود نمایند.
خطر جنگ کاهش یافته است نه بدین خاطر که روحانی انتخاب شده است بلکه شکست آمریکا و متحدینش در عراق و افغانستان است که احتمال وقوع مستقیم جنگ را حداقل در کوتاه مدت کاهش داده است. البته جمهوری اسلامی و آمریکا مدتهاست که در حال جنگ هستند، مثلا جنگ سایبری یا جنگ نیابتی در سوریه.
ترغیب شرکت مردم در “انتخابات” به بهانه اینکه می تواند به تخفیف تحریمها منجر شود نوعی توهم پراکنی است. اگر تصمیم و عزم بر رفع بحران باشد موضوع “انتخابات” در ایران کمترین تاثیر را بر آن دارد چون حیطه سیاست خارجی، در محدوده تصمیم گیری رئیس جمهور بیرون آمده از این “انتخابات” نیست. اینجا مردم شرکت کننده در این “انتخابات” تنها به ابزاری برای چانه زنی و امتیازگری در هرگونه مذاکره آتی می شوند.
رحمان حسین زاده: در جواب سئوال قبلی به این موضوع پرداخته ایم. به نظرم مردم این واقعیت را دیدند که در پرتو تحولات منطقه و ضعیف شدن موقعیت جمهوری اسلامی و تحت فشار تحریمهای اقتصادی و خطر جنگ، احتمالا جمهوری اسلامی مجبور است در برابرآمریکا و غرب تن به عقب نشینی بدهد. حسن روحانی با پلاتفرم “تعامل و تفاهم” در سطح بین المللی چراغ سبز این عقب نشینی را زد. بخشی از مردم با دیدن این چراغ سبز و با این محاسبه در انتخابات شرکت کردند و به روحانی رای دادند. مردم خواستار پایان تحریمهای اقتصادی و پیامدهای مخرب آن بر شرایط زندگی و معیشت شان هستند. لغو و پایان تحریمهای اقتصادی به نفع شرایط کار و زندگی و مبارزه طبقه کارگر و مردم زحمتکش است.
سیاوش دانشور: اگر کسی فکر کند که مثلا روحانی می آید و تحریم ها رفع میشود و یا مخاطرات دفع میشود، متوهم است و بسیار هم متوهم است. چنین کسانی وجود داشتند و دارند و امروز بخشا آگاهانه همین تصویر را از روحانی میدهند. اما اگر از این طیف که در سیمای روحانی نماینده سیاسی منافع خود را می بینند بگذریم، رفتار عمومی تر مردم در برخورد به مسائل عموما خصلتی بازدارنده دارد. در رفتار و سیاست پراگماتیستی توده مردم، یک عامل بازدارندگی و نه حل معضل، وجود دارد. برخوردی که شبیه “سنگ اندازی” یکی برای دشوار کردن وارد شدن به یک مسیر توسط دیگری است.
در مسئله “رای” دادن محاسبات مختلف و چه بسا متضادی حتما نقش داشته اند. اما واضح بود که در جامعه یک فضای نگرانی و احساس ناامنی وجود داشت و دارد. این واقعیتی است که در ایران کسی به خطر فوری جنگ فکر نمیکرد و جنگ به خطری فوری در سیاست ایران تبدیل نشده بود. اما در عین حال خطر جنگ منتفی هم نشده بود و بطور موسمی ماتریال تبلیغات جنگی جلوی صحنه می آمد. از طرف دیگر مردم برایشان روشن است که این حکومت مسئولیت اجتماعی ندارد و حاضر است برای بقای خود دست به هر ماجراجوئی سیاسی بزند. همینطور مخاطرات بیرونی در منطقه بحران زده خاورمیانه و جست و خیز اپوزیسیون ارتجاعی و راست ایران، این نگرانی ها را برای کسانی که به حفظ نفس جامعه فکر میکنند تشدید میکرد. این محاسبات عده ای را وامیدارد که در بی آلترناتیوی به جناحی از طبقه حاکم نیرو بدهند که آشکارا سر جنگ و تهدید ندارد و وعده مذاکره و سازش “عاقلانه” را هم میدهد.
وانگهی مردم دل خوشی از “مرگ بر آمریکا” و “مرگ بر اسرائیل” گفتن ندارند و بسان جمهوری اسلامی دولتها و مردم این کشورها را در یک کیسه نمیریزند. مردم مخالف عراقیزه و سوریائی شدن ایران هستند. هیچ انسان متعادل و با عقل متوسطی نمیخواهد تهران به بغداد و دمشق تبدیل شود. در عین حال مردم آزادیخواه ایران هیچ دشمنی با مردم در آمریکا و اسرائیل و کشورهای منطقه ندارند. مردم در ایران اگر کمی از زیر بار هجویات و تبلیغات فاشیستی، ناسیونالیستی، مذهبی و ضد یهود خلاص شوند، مانند بقیه مردم دنیا به آزادی، برابری، رفاه و همبستگی بین المللی فکر میکنند. مردم کارگر و زحمتکش و آزادیخواه و پیشرو در سراسر جهان حس همبستگی طبقاتی و انسانی بسیار قویتری از تعصبات و هویت های کاذب ملی و مذهبی دارند.
کمونیست ماهانه: بنظر شما چرا اکثریت مردم در مضحکه انتخاباتی شرکت کردند؟ آیا آنها به رژیم اسلامی یا به جناح اصلاح طلب حکومتی متوهمند؟ آیا این شرکت نتیجه یک اشتباه محاسبه است یا اینکه پراگماتیسم مردم را به شرکت در مضحکه انتخاباتی سوق داده است؟
بهزاد جواهری: مضحکه “انتخابات” ۱۳۹۲، انتخاب بین بد و بدتر نبود. انتخاب بین رای دادن به رفرم و امید به آن در چارچوب جمهوری اسلامی و “نه” به جمهوری اسلامی و سرنگونی طلبی بود. در ایندوره شرکت مردم در انتخابات “نه” گفتن به خامنه ای نیست چون برخلاف انتخابات ۷۶ اینبار خامنه ای تمام سعیش را کرد که در قامت بیطرف و “رهبر” همه جناحها ظاهر شود. انتخابات سال ۷۶ تنها بدلیل شرکت مردم نبود که اتفاق مهمی شد، بدلیل این بود که قبل و بعد از آن جنبشی اجتماعی که رادیکال و سرنگونی طلب بود وجود داشت که در قالب ۱۸ تیر ۷۶ توانست خود را نشان دهد. بر خلاف آن در انتخابات ۹۲ این جنبش نه در قبل و نه در بعد از آن وجود داشته و دارد. انتخاب بین بد و بدتری وجود نداشت چون خامنه ای در آن قامت ۷۶ ظاهر نشد. انتخابی که مردم داشتند نه گفتن به کلیت جمهوری اسلامی بود در مقابل امید به رفرم در چارچوب آن. ۲۰ میلیونی که شرکت نکردند (با نظر به آمار تعداد واجدین شرایط بنابر سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۹۰) به جمهوری اسلامی نه گفتند در مقابل ۱۸ میلیونی که خواهان رفرم هستند و ۱۶ میلیونی که جمهوری اسلامی را بدون تغییر می خواهند. ۲۰ میلیون نفری که به جمهوری اسلامی نه گفتند، از بخشی که جمهوری اسلامی را بدون کم و کاست می خواهد یا بخشی که امید به رفرم در چارچوب این رژیم دارد بیشتر است. پیروز ایندوره مضحکه انتخاباتی آن ۲۰ میلیون نفر هستند و این بخش از جامعه است که می تواند برای سرنگونی جمهوری اسلامی متشکل بشود.
حقانیت یک پروسه یا پراگماتیسم مردم را نه تعداد شرکت کنندگان و درصد رای دهندگان بلکه ماهیت و نتایج ناشی از آن می تواند تعیین کند. اگر غیر از این باشد می توان رای میلیونها آلمانی را به هیتلر و کمک به صدارت رساندنش را پراگماتیسم مردم آلمان معرفی کرد. این بنظر من بیشتر از آنکه توهم یا پراگماتیسم مردم باشد انتخاب آگاهانه و سیاسی مردم است. رای دادن مردم در رفراندوم جمهوری اسلامی در فروردین ۱۳۵۸ و رای حداکثری مردم به آن پراگماتیسم نبود، انتخاب اشتباه مردم بود. این را ندیدن، سر زیر برف کردن است و توجیهی است برای عدم پیروی بخش بزرگی از جامعه از اپوزسیون سرنگونی طلبی که خواستار عدم شرکت مردم در “انتخابات” شده بود.
آن بینشی که شرکت مردم را در “انتخابات”، پراگماتیسم معرفی می کند با یک تناقض بزرگ روبرو است، اگر شرکت در مکانیسمهای تعریف شده در چارچوب جمهوری اسلامی پراگماتیسم و مبارزه با جمهوری اسلامی است دیگر چه دلیلی برای دعوت به عدم شرکت در آن و تحریم وجود دارد؟
رحمان حسین زاده: مردم پدیده یکدستی نیستند و به همین دلیل با نقطه عزیمت مشابهی به بساط “انتخابات” جمهوری اسلامی برخورد نکردند. اقلیت کوچک انگل و طفیلی سرمایه دار و دارو دسته هایشان در آن جامعه پایه اجتماعی جمهوری اسلامی هستند و حیات و ممات آنها به وجود جمهوری اسلامی گره خورده است و آگاهانه در راستای بقای نظامشان در انتخابات شرکت کردند. اکثریت مردمی که شرکت کردند نه به دلیل توهم به جمهوری اسلامی و این و یا آن جناح آن، زیر فشار اجبارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و با محاسبه غلط انتخاب بین بد و بدتر به رفتن پای صندوق رای تن دادند. به گروگرفتن نان مردم، اعمال فشارهای بیحد و مرز اقتصادی و سیاسی و انواع ترفند و حیله، تهدید و رعب و سرکوب و ایجاد ناامنی، سلب اراده مردم و ایجاد فضای بسته سیاسی و تنگناهای اجتماعی عوامل مهم تن دادن مردم به رفتن پای صندوق رای است. مضافا غیاب آلترناتیو عملی و اجتماعی رادیکال و سوسیالیستی که به طور ملموس در جامعه قد علم کرده باشد و کارگران و مردم در اتکا به آن به ترفندهای جمهوری اسلامی و از جمله “انتخاباتش” وقعی ننهند و در آن شرکت نکنند را باید به تصویر اضافه کرد. در نتیجه بر خلاف پروپاگاند خامنه ای و رفسنجانی و دیگر سران جمهوری اسلامی و مدیای نوکر همچون بی بی سی، رای اکثریت وسیع کسانی که در این بساط شرکت کرده و ناچارشده اند برگه خود را از جمله به نام حسن روحانی به صندوق بریزند، رای به جمهوری اسلامی نیست، بلکه به دام اجبار انتخاب بین “بد و بدتر” افتاده اند. مردمی که چه پراگماتیستی و یا از سر محاسبه غلط انتخاب بین “بدو بدتر” به پای صندوق رای رفتند، تاکتیک غلطی را پیشه کردند. هیچ اجبار اقتصادی و یا سیاسی، مصلحت تاکتیکی و مقطعی نمی بایست باعث شود، این بخش از مردم اشتباه کنند و در این به اصطلاح “رای گیری” شرکت کنند که جمهوری اسلامی شیادانه به عنوان سند کسب مشروعیت حاکمیت سیاهش از آن استفاده میکند. در طول عمر جمهوری اسلامی تجربه شده، دود این اقدام به چشم خود آن “رای دهندگان” و به چشم کارگر و مردم زحمتکش میرود و به سهم خود مبارزه واقعی برای آزادی و رهایی را کند میکند. جمعیتی که پای صندوق رای کشانده شدند، میتوانستند همانند آن بخش قابل توجه و میلیونی شهروندان عمل کنند که در این مضحکه شرکت نکردند و با این کار جسورانه خود “نه” محکمی را به کلیت جمهوری اسلامی اعلام کردند. یادمان باشد بخش مهمی از مردم از جمله به اذعان آمارهای خود دولت جمهوری اسلامی ۲۸ درصد یعنی بیش از پانزده میلیون از واجدین شرایط در “انتخابات” شرکت نکردند و نه محکمی به جمهوری اسلامی گفتند. در آن شرایط بسته و تناسب قوای بشدت نامساعد شرکت نکردن بخش وسیع و میلیونی از مردم در مضحکه انتخابات اتفاق مثبت مهمی است.
سیاوش دانشور: به نظر من اطلاق “توهم”، “اشتباه محاسبه” و حتی “پراگماتیسم” به حرکت عمومی مردم حق مطلب را بیان نمی کند و توضیح درست و قابل تعمیمی از حرکت مردم بدست نمیدهد. این “مردم” شامل بخشهای مختلفی است که ضرورتا از یک موضع سیاسی و یک محاسبه مشترک حرکت نمیکنند. اگر این نقطه عزیمت های متفاوت و محاسبات متفاوت به یک نتیجه، یعنی رای دادن، میرسد، باید دلیل آنرا در فقدان انتخاب واقعی و حی و حاضر برای جامعه جستجو کرد.
اولا، این “رای” دهندگان، از یک موضع در این مضحکه شرکت نکردند. بخش قلیلی طرفدار و در درون و حاشیه حکومت اسلامی اند و منافع بلافصل در این نمایش دارند. بخش دیگری با فاصله ای از حکومت و حتی با مخالفتهائی با حکومت، نهایتا منافع شان با منافع و سیاستهای جناحی در درون رژیم انطباق دارد و لذا به کاندید و نماینده سیاسی شان رای میدهند. این دو دسته را مطلقا نمیتوان “متوهم” نام نهاد. آنها تحقق سیاست واقعی شان را با شرکت در مضحکه انتخاباتی جستجو میکنند.
ثانیا، آن بخش وسیعتر که محاسبات، فشارها، محدودیتها و نگرانی هائی آنها را به سمت “رای دادن” میکشاند، ابدا توهمی به رژیم اسلامی و مضحکه انتخاباتی اش ندارند. آنها میدانند که روحانی قرار نیست دردی از آنها درمان کند و آرمانها و آمالشان را در روحانی و جمهوری اسلامی جستجو نمیکنند. محاسبات بسیار عامتری مانند فرصتی هرچند کوتاه برای تنفس، ایجاد دو دستگی در درون سرکوبگران، به عقب انداختن مخاطرات بیرونی و یا کاهش تحریمها، تقابل با خامنه ای و افراطیون حکومتی و حتی قبول فاصله میکروسکوپی این یا آن کاندید با خامنه ای، باعث میشود که در شرایطی که راه حل بلافصل آزادیخواهانه ای بصورت عینی و اجتماعی برویشان باز نیست، بروند و علیرغم میل شان “رای” بدهند. به نظر من این دسته بزرگ متوهم نیستند و رژیم اسلامی را خوب میشناسند.
ثالثا، به این رفتار اجتماعی نمیتوان “توهم” اطلاق کرد. این یک حسابگری و عقل معاش روزمره است که نمونه های فراوانی دارد و پراگماتیسم عنوان بهتری برای آنست. این حتی عموما به معنی قبول تئوری “بد و بدتر” و “انتخاب” بین ایندو نیست. پراگماتیسم یک عنصر بازدارندگی و به عقب انداختن مخاطرات و فشارها را در خود دارد. تردیدی نیست بسیاری از محاسبات مردم و تصویری که از تریبونهای تبلیغاتی میگیرند اشتباه است و تاریخا نتیجه نداده است. اما ضرورتا خود این پراگماتیسم از اشتباه محاسبه نتیجه نمیشود بلکه اساسا میتواند محصول بی آلترناتیوی باشد. همیشه اقشاری با موج سیاسی و تبلیغی میروند و قبول میکنند که آن اقدام معین شان، در اینجا رای دادن، میتواند موثر باشد. این بخشی است که میتوان به آنها متوهم اطلاق کرد اما ذهنیت و محاسبات حاکم به کل حرکت مردم را نمیتوان با توهم توضیح داد.
ببینید اگر شما مردمی را در نظر بگیرید که دارند زیر فشار خفه میشوند، هر شب را با تهدیدی سر به بالین میگذارند، از تشدید تحریم و عر و تیز نظامی تا گرانی روزمره و تشدید ناامنی اقتصادی و گسترش بیکاری و اعتیاد و تن فروشی؛ اگر این مردم که جانشان از حکومت به لبشان رسیده و راه حل بلافصلی برای دخالت در اوضاع ندارند، بطور عینی ناچارند بنا به مقدوراتشان عمل کنند، برخی قاطع ترند و رای نمیدهند و برخی با همان نقطه عزیمت میروند “رای” میدهند. به نظر من باید بجای اطلاق “متوهم” به مردم بطور کلی، یا نسبت دادن آنها به نیروی جناح های حکومت و یا سرکوفت زدن سیاسی به آنها، به مسائل کلیدی فکر کرد که عبور از جمهوری اسلامی و حرکت برای سرنگونی را تسهیل میکند. مردم نه خودکشی دسته جمعی میکنند و نه تا ابد طوق اختناق را بر گردنشان نگاه میدارند. شما یک آلترناتیو معتبر و آزادیخواهانه و ملموس در مقابل جامعه بگذارید تا نتیجه همه این روندها معکوس شود. حتی بیشتر آنهائی که در این مضحکه بدرست شرکت نکردند و با این اقدامشان میخی دیگر به تابوت جمهوری اسلامی کوبیدند، اگر آلترناتیوی دم دست شان بود، دیگر فقط به رای ندادن اکتفا نمیکردند بلکه در مرحله جدیدتری از ابراز وجود سیاسی و انقلابی علیه کل رژیم اسلامی بمیدان می آمدند. مردم نه رای ثابتی دارند و نه رای شان در یک مقطع معین بیانگر جهت سیاسی و تمایلات عمومی شان است. مسئله پیچیده تر و چند وجهی تر است و کار ما اینست که به گره گاههای مسئله پاسخ روشن و اجتماعی بدهیم.
کمونیست ماهانه: دور پیش خامنه ای کاملا از احمدی نژاد حمایت کرد و آنها هر دو بشکل یک جناح متحدانه در مقابل موسوی و کروبی ظاهر شدند. اما طولی نکشید که جدال و کشمکش جناحی این بار خامنه ای و احمدی نژاد را در مقابل یکدیگر قرار داد. در مدت کوتاهی که از مضحکه انتخابات می گذرد، هنوز کشمکشی میان روحانی و خامنه ای بروز نکرده است، آیا بنظر شما حکومت در میان خود صلح اعلام کرده است و از این پس یکپارچه عمل خواهد کرد، یا این یک شرایط موقت است و کشمکش جناحی میان روحانی و خامنه ای نیز بروز خواهد یافت؟
بهزاد جواهری: “انتخاب” روحانی بعنوان رئیس جمهورفرقی که با “انتخاب” احمدی نژاد دارد در این است که مسئله سال ۱۳۸۸ به انشقاق و اختلاف بیشتری در ساختار حکومتی در جمهوری اسلامی منجر گردید، بخشا به این دلیل که خامنه ای تمام قد پشت یکی از جناحها ایستاده بود. اینبار خامنه ای با توجه به تجربه قبلی بسیار سعی نمود که درگیر دفاع آشکار از هیچکدام از جناحها نگردد و تا حد زیادی در اینمورد موفق بود. “انتخاب” روحانی و مسیری که به بیرون آمدن وی از صندوق منجر گردید حداقل در کوتاه مدت به یکنوع آشتی در میان جناحهای جهوری اسلامی منجر شد.
روحانی نمی توانست بدون چراغ سبز خامنه ای از این پروسه بیرون بیاید، بدون تعارف وی را همانند رفسنجانی یا مشایی رد صلاحیت می کردند. روحانی از نظر خامنه ای “آزمون پس داده” است ولی فاکتورهای دیگری در اینجا وجود دارند که می توانند روحانی را در مقابل خامنه ای قرار دهد. همانطور که بالاتر گفتم، رفسنجانی اگرچه رئیس جمهور نشد اما رئیس جمهور ساز شد. رفسنجانی و خاتمی می توانند روحانی را به وسیله جنگ نیابتی خود با خامنه ای تبدیل کنند و این می تواند به بروز کشمکش میان روحانی و خامنه ای منجر گردد.
رحمان حسین زاده: نه صلحی در میان جناحهای جمهوری اسلامی اعلام شده و نه جدال آنها تمام شده است. دوره آرامتر در مناسبات جناحها بعد از بساط “انتخابات” تاکنون، از ویژگی دوره انتظار و انتقال و موقتی و خیلی هم شکننده قبل از شروع کار رسمی دولت روحانی است. در همین دوره انتظار هم شاهد خط و نشان کشیدنهایی از جانب خود خامنه ای و حواریونش در کیهان شریعتمداری و سپاه پاسداران در مقابل روحانی و آینده کار آن بودیم. اکنون با شروع کار رسمی دولت روحانی جدالهای جناحی تداوم یافته و حادتر میشوند. سربرآوردن روحانی از صندوق انتخابات انعکاس نقطه تعادل جدیدی در تناسب قوای بین دو جناح کنونی جمهوری اسلامی است. از یک طرف جناح موسوم به اصولگرا، علیرغم همه ترفندهایی که به کار گرفت و از جمله اهرم شورای نگهبان در رد صلاحیتها و با حمایت بی اما و اگر و واضح خود خامنه ای، در مضحکه انتخابات از جناح مقابل شکست خورد. این ناکامی و عقب نشینی خود خامنه ای و سپاه پاسداران هم بود. عقب نشینی این جناح و جلوآمدن ائتلاف “اعتدال و اصلاحات” که الهام بخش آنها شخص رفسنجانی است، آن نقطه تعادل جدید میان این دوجناح جمهوری اسلامی است. این نقطه تعادل به حکم راه حل های متفاوت دو جناح برای آینده و بقای جمهوری اسلامی بسیار شکننده است. هر دو جناح دغدغه حفظ نظامشان را دارند و در این رابطه راه حل های متفاوتی را در سیاست داخلی و خارجی برای عبور دادن جمهوری اسلامی از بحرانهای مرکبی که با آن روبرو است، در پیش گرفته اند. به این دلیل پایه ای جدال و کشمکشهای جناحهای جمهوری اسلامی بر بستر معضلات اساسی که جمهوری اسلامی با آن دست بگریبان است، ادامه پیدا میکند. جدال و تقابل با دولت روحانی گوشه ای از جدال وسیعتری خواهد بود که این بار دو عنصر کلیدی این نظام از یک طرف خامنه ای و از طرف دیگر رفسنجانی بی ابهام در راس این دو جناح خواهند بود.
سیاوش دانشور: خود روحانی فردی مطیع و محافظه کار و نزدیک و مورد اعتماد خامنه ای است و حتی در قیاس با خاتمی جبون تر است. از این نظر و بنا به مشی “اعتدال” یعنی سازش و بند و بست بجای کشمکش مستمر، روحانی لااقل در ابتدا هماهنگ با خامنه ای عمل میکند. اما روحانی نهایتا المثنی رفسنجانی است. او یک فرد است و موقعیت کنونی اش و کشمکش آتی اش با خامنه ای تابعی از اینست که جناح ها و باندهای حکومتی با معضلات و تناقضات کل نظام و مسائل بلافصل شان چگونه برخورد میکنند. اینها به هر فرمولی برای هم آوردن موقت تناقض منافع و تناقض دیدگاه برسر حفظ نظام برسند، نهایتا واقعیات اجتماعی خود را دیکته میکنند و در درون حاکمیت اسلامی منعکس میشود. اگر مسائل جمهوری اسلامی کماکان لاینحل بماند – که بخش زیادی لاینحل میماند – اگر نیازها و معضلات معیشتی و بهداشتی و درمانی مردم به همین منوال باشد و یا بدتر شود، اگر گرانی و فقر و پیامدهای اجتماعی آن با شتاب تند کنونی تشدید شود، آنوقت فشارها از پائین بسرعت چهارچوبهای درون حکومتی را خرد و هر توافق فرضی را باطل میکند. جدال جناح ها تشدید میشود و باز پرونده های همدیگر را در فساد و سبعیت و سرکوب رو خواهند کرد. باز همدیگر را به ناتوانی در “مدیریت کشور”، “نابود کردن اقتصاد” و غیره متهم خواهند کرد.
جنگ جناحی در حکومت اسلامی قدیمی است اما هر دور مضمون جدیدی می یابد. اگر منشاء یک گوشه کوچک این جنگ تضاد منافع و اعاده سهم هر طرف از بساط لفت و لیس است، بخش اساسی تر آن برسر دفاع از نظامی است که هیچکدامشان بدون فرض بودن این نظام معنی ندارند. وقتی کل این پدیده زیر سوال میرود، هر کدامشان دیگری و سیاستهایش را با همین عنوان که علیه نظام اسلامی و موجودیت آن عمل میکند، به مصاف خواهد کشید. جمهوری اسلامی از ابتدا یک ترکیب ائتلافی بود و جنگ و جدال در آن همواره و بخشا بصورت خونین وجود داشته است و تا پایان عمر آن نیز وجود خواهد داشت. جناح ها پایدارترند. آنچه عوض میشود بسته بندی ایدئولوژیکی و سیاسی ای است که در هر دوره این جدال خود را با آن بیان میکند.
کمونیست ماهانه: سیاست کمونیسم کارگری در قبال این شرایط چه باید باشد؟
بهزاد جواهری: نمایش انتخاباتی که برگزار گردید همان سیرکی است که بیش از ۳۰ بار در تاریخ جمهوری اسلامی تکرار گردیده است. در این سالها عمدتا دو موضع در مقابل نمایش انتخاباتی وجود داشته است، مشارکت یا تحریم. طرفداران مشارکت که لایه های مختلف سیاسی درون جمهوری اسلامی و بخشهای در تبعید آن را تشکیل می دهند، توانسته اند با تطمیع، تهدید و ارعاب و تحمیق، طبقات مختلف اجتماعی را در ایران به پای صندوقهای رای بکشانند و در نقطه مقابل طرفداران تحریم تنها در مقاطعی در عمومی کردن موضع خود موفقیت هایی داشته اند. در برخی مقاطع نیز مانند مضحکه انتخاباتی سال ۱۳۷۶ و “انتخاب” خاتمی بعنوان رئیس جمهور، مردم به اشتباه از مضحکه “انتخابات” بعنوان ابزاری جهت تسهیل تغییر و سرنگونی و ابراز عمق نارضایتی خود از وضع جامعه استفاده نمودند. در نتیجه مشارکت مردم با هر نیتی، تنور مضحکه انتخاباتی گرمتر شد و ماشین تبلیغاتی جمهوری اسلامی توانست رساتر و با اعتماد نفسی بیشتر از این مضحکه برای حقانیت سیاسی خود استفاده نماید.
مضحکه “انتخابات” در ایران رقابت درون رژیمی برای تسلط بر ثروت تولیدی توسط طبقه کارگر در ایران است. تولید ناخالص داخلی ایران از لحاظ برابری قدرت خرید در حدود ۸۵۰ میلیارد دلار است، ثروتی که اقتصاد ایران را با همه نارسائیهایش در رده شانزدهم جهانی پس از استرالیا و بالاتر از کشورهای هلند و سوئد قرار می دهد. جناحهای مختلف درون رژیم برای دستیابی به این ثروت هنگفت است که رقابت می کنند و در راستای نیل به این هدف با هر شیوه رندانه ای سعی کردند که طبقه کارگر را به پای صندوقهای انتخاباتی بکشانند. در اینمورد البته به یمن ماشین تبلیغاتی بزرگ رژیم و فضای یاس و ناامیدی در مورد غیردسترس بودن تغییر بنیادی، جمهوری اسلامی توانست تا حدی موفق شود و این تحمیل عقب نشینی به طبقه کارگر و نوعی شکست برای این طبقه بود.
اولین مسئله روشن کردن این موضوع برای طبقه کارگر است که استفاده از ابزارهای موجود در چارچوب جمهوری اسلامی تنها می تواند عمر این سیستم را افزایش دهد. باید بدون هرگونه نزاکت سیاسی برای طبقه کارگر این را توضیح داد که باز شدن فضای سیاسی و اقتصادی با شرکت در پروسه های تعریف شده در جمهوری اسلامی ممکن نیست و اگر جایی مانند شرکت بخش گسترده ای از مردم مثلا در “انتخابات” ۱۳۹۲ این اشتباه بشود باید بدون تعارف این را برای مردم روشن نمود.
انتخاب کمونیستها، آزادیخواهان و اکثریت شهروندان جامعه ایران چیزی جز سرنگونی جمهوری اسلامی نمی تواند باشد. لازم است وضعیت فعلی، ماهیت “اعتدال” و “اعتدال” در مقابل چه را به روشنی برای طبقه کارگر توضیح داد. وظیفه اصلی که بر دوش کمونیستهای متحزب قرار دارد این است که خود را به آلترناتیوی قابل اعتماد و قابل دسترس برای طبقه کارگر تبدیل کنند. کلی گویی در مقابل سوالات مشخص در جامعه جوابگو نیست. باید این را به جامعه نشان داد که کمونیستها برای مشکلات مشخص در جامعه، راه حلهای مشخص دارند. باید قابل دسترس شد و مانیفست اداره کردن جامعه توسط کمونیستها را به جامعه عرضه کرد.
رحمان حسین زاده: دوره دیگر و بعضا متفاوتی در تحولات سیاسی ایران شروع شده که جنبش ما و حزب ما باید سیاست دخالتگرانه ای در قبال آن داشته باشد. جمهوری اسلامی بساط “انتخابات” را پشت سرگذاشته است، اما بحرانها و معضلات گریبانگیر بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی و جدال جناحهای آن سرجای خود باقی است. جمهوری اسلامی یکبار دیگر اساسا در مقابل مردم و جامعه خود را آرایش داده است. دولت جدید با پلاتفرم “اعتدال” و با برنامه های اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیکی و ابزارها و اهرمهایی که به آن متکی است، به جان جامعه و مشخصا اکثریت عظیم جامعه یعنی طبقه کارگر و مردم می افتد. از زوایه طبقه کارگر و کل جنبش آزادیخواهی نه تنها “اعتدالی” در کار نخواهد بود، بلکه تردیدی نیست که تعرض اقتصادی و سیاسی بورژوازی و جمهوری اسلامی برگوشه و زوایای زندگی و مبارزه طبقه کارگر و شهروندادن جامعه سنگینی خواهد کرد. توقعات و مطالبات فوری اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر، زنان و جوانان و مردم محروم پاسخ نخواهد گرفت. ناسازگاری جامعه و جمهوری اسلامی ادامه پیدا میکند. طبقه کارگر و آلترناتیو کمونیستی در قبال تحولات سیاسی بی ابهام باید این مولفه ها را ببیند و تمام قد نقطه مقابل همه ابعاد سیاستهای جمهوری اسلامی و اپوزیسیون پرو رژیمی و پرو غربی بورژوایی که در حفظ کارکرد نظم سرمایه و بقای جمهوری اسلامی ذینفع اند، به سیاست و پراتیک اجتماعی متفاوت شکل دهد. نیروی طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی را حول آن سازمان دهد. مادام که آلترناتیو کمونیستی قدرتمند و اجتماعی و موثر در جدالهای اقتصادی و سیاسی جاری شکل نگیرد، حاکمیت بورژوازی و جمهوری اسلامی با تحمیل مصائب بسیار بیشتر ادامه پیدا میکند. جنبش کمونیسم کارگری و حزب ما در صف مقدم آن موظف است به رسالت اجتماعی به سرانجام نرسانده خود یعنی شکل دادن به قدرت کمونیستی طبقه کارگر فی الحال موجود در صحنه سیاسی و طبقاتی جامعه و در جدال قدرت سیاسی شکل دهد.
در این دوره مشخص و در این راستا بر این مولفه ها باید تاکید گذاشت.
• پلاتفرم “اعتدال” جمهوری اسلامی و روحانی همچون پرچم دروغین “اصلاحات” دوره خاتمی قصد عمر خریدن برای جمهوری اسلامی را دارد. در کارزاری موثر و در نطفه باید این پرچم دروغین را به شکست کشاند. نباید بگذاریم یکبار دیگر روحانی با این پرچم ارتجاعی برای جمهوری اسلامی عمر بخرد. در این رابطه باید ترفندهای جمهوری اسلامی و جناحهای آن را افشا و خنثی کرد. به طور ویژه کارکرد ضد مردمی و کارناوال مردم فریبی اپوزیسیون پرورژیمی را حول این پدیده نقد و رسوا و ایزوله کرد.
• در این دوره به طور ویژه پرچم سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی را برجسته کرد. یکبار دیگر این واقعیت را باید به سیاست عملی تبدیل کرد که راه موثر هر بهبود و گشایشی در جامعه در گرو سرنگونی جمهوری اسلامی است.
• برای سازمانیافتگی و تشدید مبارزه برای بهبود هر روزه در شرایط کار و زندگی طبقه کارگر و مردم محروم تلاش کرد. جمهوری اسلامی و اپوزیسیون پرورژیمی در زمینه جوابگویی به مطالبات فوری اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر و مردم حق طلب ترفند “صبر کنید و فرصت بدهید” را پیشه خواهند کرد. ترفند ” انتظار” مورد نظر آنها را با جدال و مبارزه واقعی باید به شکست کشاند.
در خاتمه تاکید میکنم در متن خاورمیانه پرتحول، تناقضات موجود در جمهوری اسلامی و صف بندیهای متفاوت در جامعه، تلاطمات سیاسی جامعه ایران ادامه پیدا میکند، علاوه بر جمهوری اسلامی و جناحهای آن، جنبش های اجتماعی متفاوت برای کوبیدن مهر خود بر این تحولات در تلاشند. جنبش طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی وبرابری طلبی، با خودآگاهی بالا و سازمانیافتگی موثر در این تلاطمات سیاسی و اجتماعی باید حضور پیدا کند و مهر خود را براین تحولات بکوبد. تمام تجارب تاریخی و تجربه تحولات بزرگ تونس و مصر و خاورمیانه این را به ما میگوید که در جدالهای سیاسی و اجتماعی تعیین کننده طبقه کارگر و صف آزادیخواهی توسط حزب کمونیستی طبقه کارگر باید نمایندگی و هدایت شود. در غیر اینصورت مسیر این تحولات به نفع این یا آن جناح بورژوازی تعیین تکلیف میشود. تحولات ایران یکبار دیگر میتواند به این درس مهم جامه عمل بپوشاند. جنبش کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست آماده پاسخگویی به این رسالت خویش است. رهبران رادیکال کارگری، کارگران کمونیست و همه مبارزین کمونیست را به تلاش مبارزاتی مشترک در صفوف حزب حکمتیست برای پایان دادن به سیادت بورژوازی و سرنگونی جمهوری اسلامی فرامیخوانم.
سیاوش دانشور: بعنوان یک حزب کمونیستی کارگری انقلابی و سرنگونی طلب و ضد اسلام، سیاست ما تا به خود مضحکه انتخابات مربوط است، روشن است. ما سیاست شرکت و تحریم انتخاباتهای جمهوری اسلامی را نداشته و نداریم. ما علیه کل این پدیده هستیم و میخواهیم سرنگونش کنیم. به این اعتبار مادام که جنبش ما نیرو و امکانات و قدرت کافی بهم نزده که قادر به این امر باشد، در دوره های مضحکه انتخابات اسلامی کار زیر و رو کننده ای از ما برنمی آید. نهایتا سیاستی فعال داریم که علیه کل این نمایش تحقیر شعور مردم حرف میزند و تلاش میکند.
اما سیاست واقعی کمونیستی کارگری در قبال این اوضاع این سمت را دارد که ما به نیروئی تبدیل شویم که جمهوری اسلامی نتواند به سیاق کنونی “انتخابات” بگذارد؛ یعنی چهارچوب کنونی توسط جنبش ما و اردوی آزادی و برابری شکسته شود، قدرت سرکوب و انسجام سیاسی رژیم با قدرت انقلابی تضعیف و بخشا درهم شکسته شود و بقایای قدرت جمهوری اسلامی به فشرده ترین و خشن ترین نیروهای نظامی اش متکی شده باشد. در شرایطی که قدرت بین اردوی انقلابیگری کارگری و سوسیالیستی و سرنگونی طلبی از یکسو و اردوی نیروهای مدافع وضع موجود از سوی دیگر تقسیم شده است، جمهوری اسلامی نمیتواند انتخابات بگذارد و اگر بگذارد و بقیه هم حاضر شوند در آن شرکت کنند، نمایندگان رژیم اسلامی پائینترین رای را خواهند آورد.
در نتیجه سوال اساسی برای حزب و جنبش ما برگرداندن ورق سیاسی در ایران در جامعیت آنست. کمونیسم کارگری راهی جز این ندارد که بمثابه یک آلترناتیو سیاسی و اجتماعی در مقیاس جامعه بمیدان بیاید. کمبودهایش را رفع کند و قدرتش را به هر درجه و هر جا که میتواند بصورت دوفاکتو مستقر کند. کمونیسم کارگری بعنوان یک جنبش باید به انتخابی دلچسپ، به نیروئی مطرح و قابل اعتماد، به نیروئی که تمایلات سیاسی و اجتماعی آزادیخواهانه مردم کارگر و زحمتکش را نمایندگی میکند، تبدیل شود. تامین این رهبری و این چهارچوب میتواند بساط جمهوری اسلامی و نمایش انتخاباتی اش را جمع کند. ما باید مبنای کمبودهای حرکت و رفتار اجتماعی مردم را بشناسیم و برای پر کردن این خلاء در مقیاسی سراسری تلاش کنیم. تاریخا مردم نه با نصیحت و آگاهگری سوزنی تغییر کرده اند و انقلابی شده اند و نه انقلابیگری به معنی “عقل کلی” بوده که فقط وظیفه اش اینست که اشتباهات مردم را گوشزد کند.
سیاست کمونیستی یعنی در صحنه جدال سیاسی بودن و امکان تغییر و زیر و رو کردن آن را داشتن. مادام که این را ندارید، نباید انتظار داشته باشیم بخشهای مختلف مردم، اعم از کارگران، زنان و جوانان به توصیه های شریف و انقلابی ما توجه کنند. زندگی حکم میکند که بقای فردی به بقای عمومی گره بخورد و ملزومات این بقا همواره امکانات موجودی است که بلافاصله دست مردم به آن میرسد. اینکه این محاسبات و ارزیابی ها و تلقی های مردم تا چه اندازه واقعی یا غیر واقعی اند و یا بعدتر چه نتایجی ببار می آورند، در این واقعیت تفاوتی ایجاد نمیکند که در دو راهی ها بخش زیادی به هر حال دست به “انتخابی” میزنند. “انتخابی” که نه مورد تائید ماست و نه فکر میکنیم نتایج بهتری ببار می آورد. این “انتخابها” به ما یادآور میشود که در آن لحظه معین و این کشمکش مشخص، کمونیسم بعنوان یک حزب سیاسی قدرتمند و جنبش کمونیسم کارگری بعنوان یک نیروی غیر قابل حذف در جامعه، غائب بود و لذا نمایندگی نشد. کار ما اینست که این کمونیسم سیاسی و پراتیکی در رفتار و عمل واقعی مردم کارگر و زحمتکش و مردم ناراضی نمایندگی شود.