http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/08/blog-post_25.html#more
مصاحبه با آقای پرویز بابایی
امیرعباس آزرموند
کانون مدافعان حقوق کارگر – پرویز بابایی نویسنده و مترجم و یکی از فعالان کارگری در 50 سال گذشته است. او که در آن سالها ابتدا از کارگران راهآهن بود، همواره از فعالان ضد کودتا بود و از نزدیک شاهد این روزها و رویدادهای پس ازکودتا است. مصاحبه زیر در این موضوع و خاطرات وی در آن دوره است. باتشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، بحث را با این سوال آغاز میکنیم.
آقای بابایی به نظر شما کودتای 28 مرداد اساسا با جنبش کارگری چه کرد؟
در 28 مرداد عمده هدف سرکوب حزب توده بود. عمدتا چون حزب بعد از 30 تیر با مصدق همراه شده بود. بعد از 28 مرداد عدهای از مخالفان ایدئولوژیک میگویند حزب شرکت نداشت در حالی که من خودم شاهد بودم که حزب بالاخص در محلات کارگری سازماندهی تظاهرات میکرد. در نتیجه میتوان گفت جنبش کارگری با مصدق همراه بود، به خصوص پس از سی تیر .
در 28 مرداد رژیم خواستار ضربه به حزب بود. حزب نیز بعد از 28 مرداد مرداد بعضی تجمعات موضعی خود (خودمختار در هر بخش) میگذاشتند. همه منتظر عملی از سوی حزب توده بودند. امثال شریعتی، دکتر پیمان نیز منتظر عملی از سوی حزب بودند. نیروی سومی نیز کمی نفود بین طبقهی کارگر داشتند. اما زیاد نبود. از ایرادات عمدهی حین کودتا این بود که دکتر مصدق خواهان این شده بود که در روز 28 مرداد مردم در خیابانها نباشند. حتا به سرهنگ نجاتی (غلامرضا نجاتی، نویسنده تاریخ 25 سالهی ایران) هم گفتم که ماجرا چه بوده است. در جریان کودتا، در روز 27 مرداد، زاخاریان، از رهبران حزب توده با دوچرخه در خیابان میگشت و به هر کسی که میشناخت میگفت که مصدق میگوید فردا قراره چاقوکشان بیایند توی خیابان. ما میخواهیم اینها را ایزوله کنیم. پس هواداران نهضت نباید در خیابان باشند. (این نشان میدهد که همه از جریان 28 مرداد اطلاع داشتند)
کودتا در 25 مرداد شکست خورده بود. نیروی اصلیاش شکست خورد. وزارت خارجه امریکا به سفارتش در تهران میگوید ما دیگر دست از اعمال ضد مصدقی برمیداریم. بنابراین این که هندرسن مصدق را تهدید کرد یا جنگ جهانی میشود در صورت مقاومت و… مزخرف است. از 26 و 27 مرداد تودهایها و میلیون تظاهرات میکردند. مصدق خواهان پایان تظاهرات و تشکیل شورای سلطنت با ریاست دهخدا بود و میخواست مساله را قانونی حل کند. و گر نه تمام احزاب هوادار جمهوری بودند.
در دادگاه نیز درجواب اتهام این که “چرا مجسمه را انداختید”، مصدق گفت من اساسا با مجسمه مخالفم. کاری کردم که به جای اینکه چپها مجسمهها را بردارند، ملیون آنها را بردارند!
دو اشتباه در روز 28 مرداد صورت گرفت: 1- خواست عدم حضور مردم در خیابانها 2- مصدق فاسدینی مانند سرتیب مدبر و سرهنگ اشراقی را بیرون کرد و سرهنگ دفتری را جایگزین آنها و رییس حکومت نظامی تهران کرد که در روز کودتا آنها و سرهنگ دفتری، همه پشت اراذل بودند. حزب توده هم هر چند ارادهی مقاومت نیز داشت و اگر مصدق درخواست مقاومت میکرد، قطعا حزب هم حمایت میکرد و قطعا شکست سختی به کودتا داده میشد. محافظ زاهدی سرگرد مهاجرانی بود که تودهای بود. حتا سرهنگ بختیار یک ستون را به یک افسر تودهای واگذار کرد و او رهبر ستونی بود که از همدان به تهران آمد و… دهها نمونهی دیگر که اگر حزب توده ارادهی مقاومت داشت قطعا کودتا شکست میخورد و اگر مصدق دستور مقاومت میداد حتما ایستادگی میشد.
به نظر شما اشکالات آن دوره چه بود و چرا مقاومت نکردند؟
در آن روزها جو کلی آن بود که مجموعا هر که “مرگ بر انگلیس” میگفت حزب توده او را به امریکا منتسب میکرد. حزب در سال 57 نیز همین اشتباه را تکرار کرد. هر که “مرگ بر آمریکا” گفت به شوروی متصل میدانست. در آن زمان در سال 34 نیز با متلاشی شدن سازمان افسری و سازمان اطلاعات حزب توده پشتیبانی مبارزات مردم از میان رفت و رهبران مقاومت دستگیر شدند و از آن طریق فعالان کارگری هم سرکوب شدند و جنبش کارگری نیز تا مدتی کمر راست نکرد.
گفته میشود در فروردین 1330، بعد از ملی شدن نفت و روی کار آمدن مصدق، او نامهای به بریتانیا نوشته و خواستار مذاکره با بریتانیا بر سر ملی شدن نفت بود. طبق اسنادی که موجود است و آبراهامیان میگوید کارگران در اردیبهشت 30 یک اعتصاب سراسری در مناطق نفتخیز راه انداختند و خواهان خلع ید شدند و سپس حکومت علاء برکنار شد،
این یک حرکت و عمل خودبهخودی بود و بر سر خواستهای صنفی بود و ارتباطی به ملی شدن نفت نداشت. این را من در نقد آبراهامیان نوشتم. در آن نامه هم مصدق خواهان غرامت از بریتانیا بود و لاغیر.
بعد از کودتا وضعیت سندیکاها چه شد؟
ایراد اصلی سندیکاها این بود که سرانشان تودهایها بودند. حزب توده با تمام ایراداتش تنها حزب مترقی و دموکراتیکی بود که شعار دفاع از کارگران و زنان و خلقها را مطرح میکرد و جامعه را به سمت تحزب هدایت میکرد. ناراحتی من از رهبران این است که این بدنه را هم به نابودی کشاندند. حزب توده در عرصهی سیاسی شکست خورد اما در عرصهی اجتماعی پیروز، مترقی و دموکراتیک بود. به همین دلیل گناه حزب بیشتر است.
فعالین سندیکاها اغلب تودهایها بودند. البته بودند رهبران سندیکایی که تودهای نبودند مثل رهبر سندیکای کارگران دخانیات.
یکی از دلایلی که در سال 32 سندیکاها ضربه خوردند این بود که شورای متحدهی مرکزی نیز دیگر نبود که کارها را سازمان دهد. زیرا همهی اعضای رهبریاش که تودهای بودند یا دستگیر شده یا تحت تعقیب قرارگرفتند. پس سرکوبی حزب خواه و ناخواه به سرکوبی سندیکاها هم منجر شد. مثلا خودم میخواستم در راهآهن استخدام شوم. اما حزب گفت تحت تعقیبم. بعد مرا به رشت فرستادند برای کار چاپخانه که در آنجا نشریهی مردم را تکثیر کنیم برای گیلان.
اواخر 34 دستگیر شدم و سال 36 آزاد شدم و توسط یکی از خویشان در راهآهن استخدام شدم. 25 سال در راهآهن بودم که اخراج شدم و بعد از انقلاب مجددا به راهآهن رفتم.
بعد از کودتا وضعیت سندیکاها چگونه بود؟
در سال 36 آرام آرام سندیکاهایی که از سرکوب باقی مانده بودند، شروع به فعالیت کردند. ساواک از آنها خواست که 4 آبان را جشن بگیرند. چندین سرهنگ هم بالای سر هر کدام از این سندیکاها بودند. سفارت امریکا بعد از کودتا بخش کارگری راه انداخت و در ایران بخش کارگری داشت که عدهای این افراد را به امریکا بردند و آموزش دادند و برگرداندند. اما ما هم در سال 40 سعی کردیم سندیکای چاپ را برپا کنیم. که به دلیل عدم وابستگی به امریکا بازداشت شدیم و بعدتر هم از طریق حزب ِمردم خواستند که تشکیلات کارگری برپا کنند. علم که حزب ِمردم در اختیارش بود عدهای از افراد سابقا تودهای را جمع کرد تا تشکیلات کارگری برپا کند.
عدهای از منتقدین حزب توده هم به سمت باهری و … رفتند و گفتند که ما عضو حزب ِمردم نمیشویم، اما اگر مستقل باشد، حرفی نداریم. با مذاکراتی که بین باهری و علم شد به توافق رسیدند و موافقت شد که مستقل باشد و سندیکایی مانند فلزکار مکانیک در این احوال شکل گرفت که از بنیانگذاران آن اسکندر صادقینژاد و جلیل انفرادی بودند. این دو بعدا به سازمان چریکهای فدایی پیوستند و در درگیریهای سال 1350 کشته شدند.
بعد از گسترش سندیکای چاپ، کار نزدیک بود به اعتصاب بکشد و حزب ِمردم هم در انتخابات مجلس 20 میخواست ما از کاندیداهایشان حمایت کنیم که نکردیم و آنها هم ما را تعطیل کردند.
تفاوت کار سندیکایی بین قبل کودتا و بعد ازکودتا چیست؟
سندیکاها با کودتا از بین نرفت اما بین 32 تا 37 پنج سالی سکوت بود و مجددا از 37 به بعد شکل گرفتن و اعتصابات متعددی هم انجام دادند. مانند اعتصاب کورهپزخانهها در سال 38 که تاثیر زیادی درجامعه داشت.
البته بعضی سندیکاهایی که تحت رهبری حزب توده نبود مانند خبازها همیشه بودند و همچنین بعد از 15 خرداد 42 نیز مجددا سرکوب شدند. در واقع بعد از سرکوبی سال 42 هم جنبش کارگری نیز بینصیب نماند.
به نظر شما حرکت 28 مرداد چه بود؟
قیام اراذل و اوباش در غیبت مردم و نیروهای مترقی.
با تشکر از شما.