تشابهات و تفاوتهای پروژه روحانی و احمدی نژاد
(۲)
علی جوادی
آغاز به کار دولت شیخ حسن روحانی با مقدار زیادی بوق و کرنا و سر و صدای تبلیغاتی همراه بود. مراسم “تحلیف”اش در مجلس اوباش اسلامی اوج این مناسک بود. اما این مراسم فقط از این زاویه قابل توجه نبود. روحانی در سخنرانی اش به خلاصه و چکیده ای از سیاستهای دولت جدید اسلامی اشاره کرد و به حوزه های متفاوتی از جمله مضحکه انتخابات اسلامی٬ خواستها و مطالبات جامعه٬ رئوس برنامه سیاسی و اقتصادی دولت و همچنین مساله کشمکش با آمریکا و دول غربی پرداخت. در نقد و بررسی محورهای سیاسی دولت روحانی در این قسمت به این سئوال پایه ای پاسخ داده خواهد شد: قرار گرفتن روحانی در راس دستگاه اجرایی چه تغییرات و شرایطی را در حکومت اسلامی ایجاد کرده است؟ تفاوتها و تشابهات دولت روحانی و احمدی نژاد چیست؟ در این قسمت پاسخ به عرصه سیاست داخلی رژیم و ویژگی های دوره حاضر می پردازیم.
سیاست: حفظ رژیم به هر قیمت٬ چگونه؟
مساله اصلی تمام جناحها و باندهای حکومت اسلامی چگونگی حفظ و بقای رژیم اسلامی است. بدون ذره ای تردید٬ بدون ذره ای ابهام. رژیم اسلامی رژیم تمام جناحهای آن است. تمامی این جناحها در تثبیت و تداوم کارنامه خونین رژیم سهم مهم و بسزایی داشته اند. همه شان در کشتارها و قتل عامهایی که منجر به تثبیت این حکومت شد٬ نقش داشته اند. از اعدامها و کشتارهای دوران اولیه پس از “انقلاب ۵۷” گرفته تا قتل عامهای پس از خرداد ۶۰ تا اعدامهای هزاران نفره شهریور ۶۷ و تمامی اعدامها و کشتارهای پس از آن. تیر خلاص زنان در تمامی جناحها و باندهای حکومت قرار دارند. تمامی جناحهای رژیم اعم از جناح “چپ” و “راست” و “معتدل” جملگی در مقابله آزادیخواهی٬ برابری طلبی٬ عدالت اجتماعی و سکولاریسم متحدند. از این زاویه کوچکترین تفاوتی میان روحانی و احمدی نژاد موجود نیست.
اما اگر تفاوتی هست٬ این تفاوت اساسا در چگونگی پیشبرد این اهداف مشترک و مورد توافق همگانی است. واقعیت دیگر این است که درجه تفاوت و اختلاف این جناحها تابعی از میزان اعتراضات اجتماعی و سرنگونی طلبانه در جامعه است. آنچه که این جناحها را این چنین روی در روی هم قرار میدهد و این چنین بر روی هم تیغ میکشند٬ ناشی از فاکتوری بیرونی و خارج از اراده جناحهای شکل دهنده حکومت اسلامی است. و به هر درجه که اعتراضات سرنگونی طلبانه مردم بروز و گسترش اجتماعی بیشتری پیدا میکند٬ به هر درجه که اعتراضات مردمی که عملا حکم به سرنگونی رژیم اسلامی داده اند و در کمین رژیم نشسته اند٬ تشدید میشود و متعاقبا خطر سرنگونی با قدرت بیشتری در بالای سر این جماعت اوباش قرار میگیرد٬ جناحهای رژیم هم با شدت بیشتری بر راه و سیاق خود برای حفظ و بقای رژیم تاکید میکنند و در مقابل یکدیگر میگیرند. و در عین جدال با یکدیگر در مقابله با مردم سرنگونی طلب٬ علیرغم اختلافاتشان٬ صف واحدی را شکل میدهند.
بطور مثال آنچه که جناح دوم خرداد را از جناح راست مجزا میکرد٬ نه اهداف پایه ای شان٬ بلکه پروژه شان در چگونگی حفظ رژیم بود. دوم خرداد بر این سیاست تاکید میکرد که سرکوب خشن و بستن شمشیر خونین اسلام از رو کارآیی خودش را از دست داده است. رژیم با ادامه این سیاست در مقابله با مردم سرنگونی طلب شکست خواهند خورد. و زمانیکه شکست بخورند٬ همه شان شکست خواهند خورد. همه شان پشت میز محاکمه قرار خواهند گرفت. نتیجتا بر “اصلاح” هیولای اسلامی تاکید میکردند. بر این تصور کودنانه بودند که با “اصلاح” رژیم اسلامی میتوانند بر عمر رژیم بیفزایند. به دنبال نقطه طلایی بودند که بتوانند مردم را به سازش و تمکین با رژیم اسلامی بکشانند. معتقد بودند که در کنار دستگاه سرکوب و تحمیق اسلامی در عین حال نیازمند گسترش پایه های حاکمیت اسلامی اند. به نهضت آزادی و جبهه ملی و توده ای و اکثریتی و جمهوریخواه نیاز دارند تا در حواشی حاکمیت برایشان نیرو جمع کنند. اما در مقابل جناح راست بر مبانی پایه ای و همیشگی حفظ رژیم اسلامی تاکید میکرد. نتیجتا حاضر نشدند به ادامه این پروژه جناح “چپ” رژیم تن دهند. و در نهایت پروژه دوم خرداد با کرنش در مقابل حکم خامنه ای سیر سقوط و زوال خود را آغاز کرد.
دوره ۸ ساله احمدی نژاد٬ دوره یکه تازی و قدرتمنایی جناح راست بود. احمدی نژاد نماینده مستقیم سرکوب و تعرض به جامعه بود. اما این سیاست هم همانطور که انتظار میرفت نه تنها مردم را مرعوب نکرد٬ بلکه منجر به جری تر شدن مردم شد. دوران هشت ساله احمدی نژاد در عین حال تبدیل به دورانی شد که رژیم اسلامی در وضعیتی وخیم تر چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی قرار گرفت. نشان داده شد که پروژه حکومت تک جناحی رژیم اسلامی نیز چندان تضمینی برای بقاء رژیم اسلامی ندارد بلکه رژیم را شکننده تر و بدون حائل جناح اصلاح طلب حکومتی و دنبالچه هایش در خارج از حاکمیت قرار میدهد. به این اعتبار یکبار دیگر این حکم ما که هیچ جناح رژیم راهی برای درمان معضلات و بن بست سیاسی و اقتصادی رژیم اسلامی ندارد٬ یکبار دیگر صحت و حقانیت خود را نشان داد. اما شکست جناح راست معادل پایان عمر رژیم اسلامی نبود. این اوباش کماکان برگ دیگری برای بقاء خود رو کردند.
شکل گیری و عروج جناح “معتدل” و یا “سانتر” رژیم در عین حال محصول شکست هر دو پروژه پیشین برای تضمین بقای رژیم اسلامی بود. تلاش برای ایجاد صفی از “معتدلین” جناحهای مختلف رژیم اعم از “چپ” و “راست”٬ راه حل دیگری برای بقاء بود که در مقابل راس حاکمیت رژیم اسلامی برای آزمایش قرار گرفت. مسلما قبول و یا تمکین راس حاکمیت اسلامی به این پروژه شرط پیشروی آن بود. تائید “صلاحیت” روحانی توسط شورای نگهبان٬ تائید سر در آوردن روحانی از صندوقهای مضحکه انتخاباتی رژیم نشان اصلی شکست پروژه های پیشین و تلاش حاکمیت اسلامی برای حفظ خود در شرایط جدید و بازی با این برگ جدید بود. به یکباره همه جناحها٬ علیرغم غرولند برخی از “افراطیون” هر جناح٬ خود را در پیشبرد این پروژه سهیم دیدند. خاتمی کاندید نمیشود. رفسنجانی علیرغم رد صلاحیتش همچنان امیدوار در صحنه باقی می ماند. لاریجانی تلاش میکند که کسی در روزهای شمارش “رای گیری” خدشه ای بر این پروژه وارد نشود. و به یکباره همه جناحها این احساس را کردند که صاحب قدرتند و خود را در حاکمیت شریک می بینند. عروج پروژه روحانی محصول چنین شرایطی در حاکمیت اسلامی است. مسلما در این پروژه جناح راست کماکان دست بالا را در حاکمیت برای خود حفظ کرده است. و جناح “اصلاح طلب” به نقش درجه دوم و لاستیک ذخیره بسنده کرده و قانع است. همینکه پست معاونت وزارتی به عهده شان گذاشته شود٬ راضی اند. اما مساله میزان سهم هر جناح از قدرت ویژگی پروژه کنونی رژیم اسلامی برای بقاء نیست. این جدال نقش ثانوی در تغییر و تحولات درونی رژیم اسلامی دارد. مساله این است که کلیه جناحهای رژیم٬ علیرغم کم و زیاد سهم هر کدام٬ توافق کرده اند که دوره آتی را با توافق بر سر جناح “سانتر” به پیش ببرند. این خود ویژگی شرایط حاضر و مناسبات درونی جناحهای رژیم اسلامی است.
آیا این شرایط امکانی برای بقاء بیشتر رژیم فراهم می آورد؟ آیا این توافقات اولیه پایدار خواهد بود؟ آیا جدال همیشگی جناحهای رژیم اسلامی تحت الشعاع این توافقات قرار خواهد گرفت؟ آیا حکومت “سانتر” اسلامی که در هر قدم ناچار است به سر خامنه ای قسم بخورد٬ مرحمی بر دردهای بیکران رژیم اسلامی خواهد شد؟ پاسخ به مجموعه این سئوالات منفی است. حکومت دوم خرداد که پدیده به مراتب “نو” تر و “تازه” تری در رژیم اسلامی بود٬ علیرغم برخورداری از صف قوی متحدین داخلی و خارجی خود نتوانست تضمینی برای بقاء رژیم اسلامی باشد. دوم خرداد در مقابله با جناح راست شکست خورد. اما خود جناح راست در هراس از تعرض مردم بود که پیشقدم کنار زدن و حذف رسمی جناح دوم خرداد از حکومت شد. بعلاوه جدال جناحهای رژیم بر سر چگونگی حفظ و بقای رژیم یک ویژگی همیشگی رژیم است. این اوباش تا روز شیرین سرنگونی شان بر سر و کله یکدیگر خواهند کوبید. این توافقات به سرعت درهم خواهد شکست. حتی آن دسته از مردمی که به اشتباه در مضحکه انتخابات رژیم شرکت کردند و به روحانی رای دادند٬ از این رو نبود که دل به وعده های این شیخ و مقام امنیتی رژیم بسته بودند. اگر از جیره خواران و عمله و اکره رژیم بگذریم٬ غالب مردم توهمی به هیچ جناح از رژیم اسلامی ندارند.
آیا پروژه “سانتر” قادر خواهد شد موقعیت رژیم اسلامی را به دوران قبل از احمدی نژاد برگرداند؟ پاسخ به این سئوال هم در کلیت خود منفی است. مسلما تغییرات و بهبودهایی به نفع این جناح و موقعیتش در حاکمیت و در غارت و چپاول اموال مردم ایجاد خواهد شد٬ اما دامنه این تغییرات به اندازه ای نخواهد بود که جناح اصلاح طلب حکومتی علیرغم دون صفتی خود مد نظر دارند. برای این جریانات اگر رفسنجانی به نماز جمعه برگردد٬ یک پیروزی است. اگر بتوانند چند تا از زندانیان خودی را آزاد کنند و حکم “ملوکانه” خامنه ای را با قید ضمانت دریافت کنند٬ به یک پیروزی دست یافته اند.
اما جامعه برای دست یافتن به اهداف و خواستهای دیرینه خود٬ برای دستیابی به آزادی٬ برابری و رفاه همگان٬ تنها یک راه در مقابل خود دارد. گسترش و سازمانیابی اعتراضات اجتماعی کارگری٬ زنان و جوانان و قرار دادن آلترناتیو چپ و کمونیستی کارگری برای هدایت و رهبری جنبش سرنگونی طلبانه در جامعه. سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی پیش شرط هر تحول مثبت در جامعه است. در این مسیر جارو کردن جریانات توده ای – اکثریتی و سایر مدافعان رژیم که در قامت “اپوزیسیون” ظاهر شده اند٬ اقدامی ضروری اما چندان دشوار نیست.