جمهوری اسلامی رژیم پورمحمدی ها است!
در باره انتقادات خانوادگی به روحانی
سیاوش دانشور
از صندوق درآوردن حسن روحانی آخوند کهنه کار امنیتی و از مسئولین هتاک سرکوب ١۸ تیر ۷۸، اپوزیسیون طرفدار رژیم را بیش از پیش زیر نور قرار داد. تقریبا نود درصد جریانات و افراد و نهادهائی که در دورهای قبل مبلغ “شرکت در انتخابات” بودند، اینبار چون هاشمی رفسنجانی صلاحیتش رد شده بود سیاست “تحریم” برگزیدند. بدنبال از صندوق درآوردن روحانی و فضائی که حول آن ایجاد شد، جملگی معلق زدند. طلب استغفار کردند، و مانند فنر فشرده ای که ول میشود سرجایشان برگشتند. از آنجا که بدنبال ایندور مضحکه انتخابات اعتراض و گله گذاری درون حکومتی وجود نداشت، اپوزیسیون طرفدار رژیم روی این موضع رفت که علیرغم هر نقدی به محدود و بسته بودن انتخابات حالا باید از آقای روحانی دفاع کرد.
اینبار از خامنه ای تا مجیزگویان حکومت اسلامی از نتیجه مضحکه انتخابات راضی بودند و هر کدام تلاش کردند روحانی را سمبل “پیروزی” خود و نظامشان قلمداد کنند. راستهای موسوم به “اصولگرا” گفتند روحانی اصولگرا است و پیروز این انتخابات اصولگرایان هستند. اصلاح طلبان دینی گفتند روحانی بدون رای جنبش سبز و حمایت خاتمی رای نمی آورد و این یک پیروزی برای اصلاح طلبان و دریچه ای به ابراز وجود مجدد آنان است. طرفداران رفسنجانی که دیگر خودشان صاحب خانه و همه کاره بودند، چشمی به این جناح و چشمی به جناح دیگر داشتند و همراه با روحانی پرچم دولت “وحدت ملی” را برافراشتند. زندانیان “خودی” از زندان نامه نوشتند، بیانیه صادر کردند، و دلسوزانه برای نظامشان از درون زندان رو به مردم حرف زدند که انتظارات از رئیس جمهوری را باید پائین آورد و آزادی موسوی و کروبی با تصمیم خامنه ای ممکن است. خلاصه از هر سوئی در درون حکومت بشمول خامنه ای، رفسنجانی، خاتمی، و دیگر ابواب جمعی قاتلین اسلامی پیام دادند که قرار نیست همه وعده های طرح شده روحانی و بویژه انتظاراتی که در تریبونهای تبلیغاتی دوره مضحکه انتخابات عنوان شده بود، بزودی تحقق پذیرد. زمان میخواهد و اصولا سیاست “اعتدال” یعنی اینکه کارها یواش یواش و در زمان طولانی درست شود. تازه باید خرابیهای دوره احمدی نژاد و اقتصاد ورشکسته و بدهی ها و غیره را هم در نظر گرفت.
بیرون این باندهای آدمکش اسلامی، حواریون و عاشقان جمهوری اسلامی اصلاح شده دنیای مالیخولیائی خودشان را دارند. راستش این پدیده در نوع خود کمیاب است و تنها نمونه باثبات و جنبشی آن در سیاست ایران یافت میشود. و جالب است؛ طرف را بعنوان دربان روزنامه کیهان هم قبول نمیکنند اما میخواهد نقش دایه مهربانتر از مادر را برای جمهوری اسلامی بازی کند! بخشی از این جماعت البته غم نان ندارند. به لطف کار ارزان و سرکوب شده و مافیای اقصادی اسلامیون در ایران دست شان به دهنشان میرسد و بخشا بیزنس و تجارت شان را دارند. لذا خودشان را با مسائل “غیر مهم” مثل فقر و نداری و گرانی و زن ستیزی درگیر نمیکنند. از سیاست فقط تقویت جناح های شبه اصلاح طلب و معتدل جنایتکاران اسلامی را می فهمند. این طیف ابتدا خط عمومی اش این بود که واقعیت این انتخابات اینست که جنبش سبز نمرده و اصلاحات زنده است و اگرچه اصلاح طلبان نماینده مستقیمی نداشتند اما رای مردم به اصلاحات بوده است! وقتی حتی خاتمی را به مراسم منصوب کردن روحانی راه ندادند، با سرشکستگی از وی دلجوئی کردند و نیم کلاج به سیاست دفاع از رفسنجانی – روحانی ادامه دادند. همه جا جار زدند که دوران کله شقی احمدی نژاد و “بخطر افتادن منافع ملی” تمام شده و دورنمای “بهبود روابط با آمریکا و غرب و حل مسئله هسته ای” بیش از هر زمانی است. در این مسیر تا دلتان بخواهد از موضع “منافع ملی” – بخوانید بقای جمهوری اسلامی و منافع طبقه بورژوا- به جمهوری اسلامی مشاوره سیاسی دادند. همراه با لابی های رژیم در یک صف تلاش کردند که آمریکا و غرب فرصت را از دست ندهد. همان فرصتی که خود روحانی هم طرح کرد که مبادا از دست برود. علیرغم تلو تلو خوردنهای یکی دوماهه، مجددا این صف از حکومت تا اپوزیسیون در دفاع از جمهوری اسلامی یکدست ظاهر شد.
و بعد نوبت معرفی وزرای کابینه روحانی شد. روحانی لیستی از افراد حساب پس داده و مورد اعتماد دوره های طولانی جمهوری اسلامی را معرفی کرد. در این میان نام پورمحمدی از قاتلین تابستان 67 و ربیعی از اطلاعاتی های بدنام و خشن موجب گله و شکستگی قلب هواداران اپوزیسیون طرفدار رژیم شد. تصور کنید که شما با جریانات و عناصری روبرو هستید که در رسانه ها بعنوان دکتر، فیلسوف، نویسنده، اقتصاد دان و غیره معرفی میشوند. اینها نه انتقادی به نفس وجودی جمهوری اسلامی دارند، نه مشکلی با جناب روحانی دارند، و نه معضلی با افراد کابینه معرفی شده اش دارند. تنها “مشکل” پورمحمدی و ربیعی است! اولی از جنایتکاران بنام و حرفه ای جمهوری اسلامی است و دومی هم امنیتی و اطلاعاتی و شکنجه گر و تیرخلاص زن و از عناصر مشهور سرکوب نیروهای سیاسی اپوزیسیون است. ظاهرا اگر این دو نفر که از بقیه بدنام ترند نبودند، ایران گلستان شده بود و دمکراسی اسلامی و اصلاحات دینی شکوفه داده بود!
دو روز معرفی وزرا و بحث برسر رای اعتماد مجلس اسلامی، هم به این موارد اضافه شد. خود قاتلین بنام رژیم اسلامی میگویند که کابینه روحانی مثل خودش امنیتی است. اما اصلاح طلبانی که دوره ای طرفدار جامعه مدنی (مدینه النبی اسلامی خاتمی) بودند و دوره ای خود را سبز میخواندند و اخیرا “اعتدالگرا” شده اند، و همین هفته ها انتظار آزادی و رفع حصر موسوی و کروبی را از روحانی طرح میکردند، ناگهان متوجه شدند که هر وزیری برای رای آوردن دارد ثابت میکند که جزو “فتنه” مورد اشاره خامنه ای نبوده و بدوا مرز و حدودش را با این موضوع روشن میکند. حالا مانده اند که سیاست ادامه حمایت از روحانی را دنبال کنند و به موسوی و کروبی “خیانت” کنند و یا پشت روحانی و وزرایش را خالی کنند.
این انتقادات درون خانوادگی جنبش ملی اسلامی درخود اهمیت ندارد. آنچه اهمیت دارد ظرفیتهای ضد اجتماعی و آمادگی این جریانات برای همکاری و همراهی با جمهوری اسلامی و مرتجع ترین جناح های آنست. بگذارید بپرسیم آیا این حضرات امروز پورمحمدی و ربیعی را شناخته اند؟ آیا خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد و خود روحانی مقام برگمارنده و بالاتر پورمحمدی ها و ربیعی ها نبودند؟ آیا معضل جمهوری اسلامی چند نفر از بدنام ترین و خشن ترین جلادان آن است؟ آیا اینها “عناصر بد قلق” حکومت اند یا مجری سیاستهای آن؟ کدام یک از این جریانات اسلام زده، کدام یک از این افراد و محافل تازه دمکرات، کدام یک از این رسانه هائی که برای روحانی ساز و دهل میزنند؛ میتوانند نشان دهند که یک نفر از کاربدستان جمهوری اسلامی مستقیم و غیر مستقیم در جنایت شرکت نداشته و دستش به خون مردم آلوده نیست؟ واضح است که نمیتوانند چنین ادعائی بکنند. میدانند که دارند در مقابل مردم به جان آمده و معترض از جمهوری اسلامی دفاع میکنند.
واقعیت اینست که جمهوری اسلامی بدون جنایت معنی ندارد و کاربدستانش باید جنایتکار باشند و سابقه جنایت علیه مردم در پرونده شان ثبت باشد. انتقاد به دو جنایتکار هدفی جز توجیه حمایت از رژیم جنایتکاران را ندارد. با انتقاد از دو جنایتکار نمیتوان حکومت مبتنی بر جنایت را از زیر تیغ انتقاد رادیکال بدر برد. اکثریت عظیم مردم کارگر و زحمتکش کل حاکمیت فقر و جنایت اسلامی را نمیخواهند. بدون تردید نمیتوانید این نخواستن را به نخواستن دو جنایتکار محدود کنید. رژیم جنایت اسلامی باید سرنگون شود و سرنگون خواهد شد! جمهوری اسلامی رژیم پورمحمدی ها است!