امروز چهارشنبه ۳۰ شهریور (۲۱ سپتامبر) در حالیکه خیزش شهرها، سراسر ایران را یکی پس از دیگری فرا گرفته است، خامنهای در حالتی بسیار زار و پریشان به صحنه آورده شد. فرمانده کشتار، در برابرفرماندهان نگران و ترسان خود، از تختخواب مرگ به صحنه آورده شده بود تا به سران درماندهی نیروهای سرکوبگر روحیه بدهد. این تلاش مذبوحانه، نه تنها کارساز نبود، بلکه، روحیه باختگی آشکاری را به نمایش میگذاشت. شبَحِ مرگ، فضای منجمد این دیدار اضطراری را آنچنان انباشته بود که گویی نمایشگاه انجماد اجساد برپا شده است. پلاکاد قرمز (نصراله منالله فتحالقریب» بالای سر خامنهای نزار، به جای پیام کمک و فتح نزدیک، نشاندهندهی روحیه درهم شکسته حکومتگرانی بود که در گرداب درماندگی، تنها به آسمان و الله چشم امید بسته اند. فضا، فضای مرگ رژیم اسلامی را به نمایش میگذاشت و وعدهی کمکهای الله برای فتح نه تنها روحیه افزا نبود، بلکه نمایشگر یأس و ناامیدی باندهای حکومتی و«رهبر کل قوا» بود. دمیدن روحیه بر پیکر نظامی که زمین زیر پایش دهان گشوده است و بیانگر درماندگی رهبر و فرماندهانی بود که پریشانی از آن میبارید.
خامنهای در تمام این تلاشِ لرزان که بوی مرگ میداد، بدون کوچکترین اشاره به آنچه در این چهار شبانه روز خیزش سراسری و پرشکوه میگذرد، تمام از جنگ و جنگ و دشمن و تکرارهای دروغین و روانپریشانه سخن راند. او فرماندهان نظامی خود را «پیشکسوتانی» نامید که در این شرایط باید روحیه خود را حفظ کنند وهمچنان در حال و فضای جنگ و کشتار باشند. او از «دفاع مقدس» و «جنگ» و فضای جنگی و ادامه جنگ ۸ ساله سخن گفت، بدون اینکه به شرایط جنگ داخلی کنونی در سراسر ایران اشاره کند. او در گوش نیروهای روحیه باختهی خود، آورده شده بود تا تلقینگرِ شرایط جنگی باشد و بگوید که شرایط جنگ ی حاکم است، و ادامهی همان جنگ ۸ ساله، و شما ماندهاید و بس. به جای تسلیم باید دفاع و مقاومت کنید و گرنه همه نابودیم. انتخاب این سخنرانی جنگی اما درهم شکسته، بدون اشاره به خیزش سراسری و جاری در خیابانهای افزون بر صد شهر و تمامی استانهای ایران، در واقع، پرداختن به شرایط کنونی بود. اشاره نکردن و نام نبردن مستقیم خامنهای از خیزش خونبار و تاریخی جاری، از روی فراموشی نبود. انتخاب موضوع «جنگ» و «دفاع مقدس» و احضار تمامی فرماندهان کل نیروهای مسلح و سپاه، برای آن بود تا با زبانی نمادین بگوید، اکنون با همان «جنگ» و «دفاع مقدس» تاریخی روبرو هستند. او دراین تلاش تبلیغاتی و دوپینگ مذبوحانه به گوش نیروهای واماندهی خود، در واقع درماندگی خویش را به نمایش میگذاشت. تکرارهای پریشان او از جنگ و دفاع و مقاومت، رمان ادامهی جنگ، اما این بار جنگ داخلی بود.
او به فرماندهان خود که آنان را پیشکسوتان می نامید، یادآور شد که نوجوانان و جوانان را با همان فرمان جنگی، در برابر «دشمن» به دفاع و مقاومت وادارند و تسلیم طلبی را کنار بگذارند. او از همان «تمام بامحور جنگ مقدس و توطئه استکبار که خارجی نیست»، نام برد. او فرمان داد که با «حرکت شتابنده خودشان نیروهای خود را هچنان حفظ کنند». او هشدار داد که «خطر توقف یه خطره، هرآن ممکنه پیش بیاد. دشمن در حال حرکت کردن به جلو هست.» او اعلام کرد که «هم مسئولان نظامی، هم مسئولان کشوری- مجلس و… به پشتیبانی از نیروهای مسلح اقدام کنند». او از اختلاف و روحیه تسلیم در میان باندهای حکومتی پرده برداشت و اعتراف کرد که «مقاومت، نه تسلیم، همون موقع هم عدهای بودن که روحیهی تسلیم داشتند، اما امام ایستاد…» او امروز خود را در جایگاه خمینی اما کاریکاتوری ازخمینی در هم شکسته از خود نشان داد که نمیخواهد تسلیم شود و اعلام کرد در این شرایط، «راهی جز مقاومت نمانده است.»
خامنهای در پریشانحالی آشکار با تمامی وجود نفرتناک خویش، در حالیکه گویی به محاصره افتاده و در جستجوی راه گریز، با دلهره برای بازگشت به تختخواب مرگ در دخمه، در آخرین کلام اعلام کرد: «پیروزی در پیشروی… عقب راندن دشمن با مقاومت نه با تسلیم. این شد یک اصل جنگ.» این یک اعتراف آشکار به شکست بود. او با این اعتراف نشان داد که در میان نیروهای وفادار به حکومت اسلامی او، دیگر«اعتماد به نفس و روحیه مقاومتی» نمانده است. و مذبوحانه، تجربهی جنگ را برای چندمین بار یادآور شد و گفت: «اعتماد به نفس، مقاومت، درس دفاع مقدس». و این را ا«صل دوم جنگ» نامید.
خامنهای درمانده، در پایان افزود: «دشمن کار تبلیغی، کار رسانهای با شدت و حدَت دارن انجام میدن..»
او درهم شکستهتر از همیشه، این بار بدون آنکه از دشمن خارجی و توطئه و استکبار نام ببرد، نزدیک به صدها بار از «دشمن» نام برد و از ضرورت مقاومت و تسلیم نشدن در برابر دشمن. آشکار بود که پیش از آورده شدن به صحنه، تمامی گزارشهای ویدیویی جنگ و شرایط جنگی خیزش جاری را در پشت صحنه دیده و با فرماندهان درمانده، دیدار خصوصی داشته است. او به این موضوع نیز اعتراف کرد. خونخوار قرن، سپس عبای فریب و مرگ و نیرنگ را بر دوش کشید وافزود: «نه وقت هست نه اقتضا هست که بیشتر حرف بزنم» و در بیمارستان خصوصی کاخ مرگ پنهانش کردند.
عباس منصوران
ساعت ۱۲ روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱/۲۱ سپتامبر ۲۰۲۲