آذر ماجدی
اخیرا اسماعیل بخشی و ابراهیم منجزی دو تن از رهبران کارگری در هفت تپه نگرانی و خشم خود را از وضعیت هفت تپه بشکلی سربسته و کوتاه اعلام کردند. کمونیست ها و طرفداران جنبش کارگری در نگرانی و خشم این دو رهبر کارگری سهیم شدند. مبارزات کارگران هفت تپه در سه سال اخیر مملو از لحظات افتخار آمیز و هیجان انگیز بوده است. این کارگران در مقابل یکی از جنایتکار ترین رژیم های تاریخ بشری با استقامت، پایداری، هشیاری و همبستگی و اتحاد جنگیدند؛ موفق شدند مجمع عمومی را به یک داده مهم جنبش کارگری بدل کنند؛ یکی پس از دیگری حیله ها و ترفندهای رژیم و سرمایه دار را افشاء و حاشیه ای کردند؛ با مبارزه قهرمانۀ خود جامعه را قطبی کردند و طبقه کارگر را در مقام سخنگوی جامعه قرار دادند؛ برای اولین بار در تاریخ کشور رهبران کارگری در مقام رهبران جامعه و سلبریتی های مورد علاقه و قابل احترام قرار گرفتند. نام هفت تپه در تاریخ مبارزه طبقاتی و جنبش کارگری ثبت خواهد شد.اما متاسفانه یک فعالی که خود را کمونیست و طرفدار جنبش کارگری می داند و معرفی می کند، بجای سهیم شدن در این ناراحتی و خشم و بجای ابراز تاسف بنظر می رسد که از این دو نوشته بوجد آمده است. با شادی وارد صحنه شده است تا “پیروزی” و “حقانیت” خویش را باثبات برساند و از کمونیست هایی که می اندیشد وی و همفکرانش را نقد کرده اند انتقام بگیرد. بنظر می رسد که می خواهد تا تنور داغ است نان را بچسباند و دماغ آنها را بخاک بمالد. واقعا که دنیای برخی چقدر کوچک است! طی این سه سال مبارزه شاهد بوده ایم که برخی از کارگران فعال در صحنه مبارزات هفت تپه مواضع راست و سوال برانگیز اتخاذ کرده اند؛ تعدادی از جمله عباس گویا بشدت این افراد را در دنیای مجازی نقد کردند و خواهان افشاء و طرد آنها از صفوف هفت تپه شدند. بعضا تا آنجا پیش رفتند که تمامیت مبارزه هفت تپه را زیر سوال بردند. این مواضع با نقد برخی کمونیست ها مواجه شد. منتقدین هفت تپه از این نقدها برآشفته شدند و واکنش های بسیار تند نشان دادند. روش آنها صرفا بیانگر بیربطی کاملشان به مبارزات طبقه کارگر و شیوه سازماندهی و پیشبرد مبارزه عملی و روی زمین بود. عباس گویا می نویسد که خود و سه تن از رفقایش “از معدود افشاگران خط و عملکردهائی در هفت تپه بودیم که امروز ابراهیم عباسی را به نتیجه گیری زیر رسانده است. ما در مقابل خیل “کارگر کارگر” کن ها … قرار گرفتیم. این دوستان “کارگر کارگر” کن با آویزان شدن به *کارگر خودش میداند* به توجیه سیاستها و عملکردهای ضد کارگری امثال محمد خنیفر که مستقیما توسط مامور سپاه محسن صباغی هدایت میشد پرداختند و وظیفه خود را حمله به ما یافتند. این دوستان اگر امروز مانند ابراهیم عباسی از موضع پیشین خود عقب نشسته اند بهتر است صریحا اعلام کنند اشتباه میکردند. ما همانطور که محمد خنیفر، مسلم چشمه خاور، امید آزادی، یوسف بهمنی، محسن صباغی و … را افشا کردیم، اجازه نمیدهیم مواضع مدافعین خائنین به جنبش کارگری زیر فرش برده شود.” حتی در این چند جمله بیربطی به مبارزه واقعی و عملی کارگری بچشم می خورد. بنظر می رسد که سر سوزنی درک از مکانیزم درونی مبارزه کارگری روی زمین بویژه در شرایط اختناق و سرکوب و پیچیدگی های رهبری و شیوه اعمال رهبری، و ایجاد همبستگی وجود ندارد. حداقل خود من (که نامم در لیست متهمین و محکومین آورده شده است) تلاش کردم چه در مقاله ام و چه در یک پیام خصوصی منتقل کنم که نمی توان بدور از مبارزه واقعی در دنیای مجازی و بشیوه علنی اشتباهات فعالین کارگری را افشاء کرد، به مزدور بودن متهمشان کرد و خواهان افشاء و طردشان شد. این انتظار که تک تک فعالین کارگری باید طبق لیست چه باید کرد شمای کمونیست فعالیت کنند نه تنها بیانگر عدم درک شرایط مبارزه کارگری و سوخت و ساز درونی طبقه کارگر بلکه عدم شناخت از کل جامعه است. باید پرسید این حقانیت از کجا آمده است که یک کمونیست بدور از تکاپو و پیچیدگی های هر روزه مبارزه و درگیری دائمی با نیروی سرکوب و جاسوس های رژیم و حیله های کارفرما و رژیم، بدور از کارگرانی که در شرایط سخت فقر و گرسنگی و ناامنی اقتصادی و جانی برای خواستشان و بهبود شرایط کارشان مبارزه می کنند، خیال می کند رهبر بلامنازع و ذاتی طبقه کارگر است؟ تلاش برای آگاهی بخشی و رشد مبارزات طبقه کارگر مهم و ضروری است؛ اما به روش درست و اصولی. از بلندگو و راه دور نمی توان به کارگران درس مبارزه داد و اگر گوش شنوایی پیدا نشد، خشمگین شد و پرخاش کرد و تهدید به افشاگری نمود. تصمیم گرفتم بجای موشکافی بیشتر در این نوشته بخشی از نوشته ام را که مورد اشاره و نقد قرار گرفته است در اینجا بازپخش کنم تا کُنه نقدم به برخورد این رفقا روشن شود:”تعجب ندارد که هفت تپه هر روز و هر لحظه در سوسیال میدیا است. نُقل مجلس محافل چپ و کارگری و اپوزیسیون است. آنچه تعجب دارد برخوردهای برخی از محافلی است که خود را چپ و کمونیست و طرفدار جنبش کارگری می دانند. بنظر می رسد که برخی دائما بدنبال پیدا کردن نقطه ضعف در این جنبش کارگری و در بوق و کرنا کردن آن هستند. ظاهرا نیت شان پاک است. لیکن متوجه نیستند که این حرکت عظیم کارگری مسابقه ای در استادیوم میان دولت و کارگران نیست؛ یک مبارزه طبقاتی آشکار، خشن، توانفرسا و پر از فراز و نشیب است. چند هزار کارگر و خانواده هایشان در سخت ترین شرایط ممکن، تحت فقر و فلاکت طاقت فرسا، در شرایطی بسیار نامساعد و تحت تهدید دائم سرکوب پلیسی ماه هاست با حفظ اتحاد و همبستگی این مبارزه را علنی و در مقابل چشمان جامعه به پیش برده و می برند. کار ساده ای نیست!خطا و چپ و راست زدن ها بخش لایتجزای چنین مبارزه و جنبشی است. اما عده ای رسالت خود را در درس دادن به فعالین و رهبران هفت تپه می بینند. هر خواستی که از طرف هفت تپه مطرح شده و می شود مورد موشکافی قرار می گیرد و در هر مورد عده ای هستند که فکر می کنند باید به این فعالین آموزش دهند. لابد بر این نظر قدیمی و به بایگانی سپرده شده هستند که “سوسیالیسم را باید از بیرون به درون کارگران برد!” اینها آن روشنفکرانی هستند که باید کارگران ناآگاه را آگاه کنند.کارگران از خلع ید از اسد بیگی صحبت می کنند؛ اینها باید رساله بنویسند که سرمایه داری دولتی پاسخ نیست. به رهبران کارگری انتقاد می کنند که چرا از خلع ید حرف می زنند و این را به راس خواست کارگران برده اند. رهبران کارگری به توهم پراکنی متهم می شوند. توضیح داده می شود که این یکی از خواست های کارگران است اما مانع اصلی است؛ توجه نمی شود. خلع ید عملی می شود و کارگران جشن می گیرند؛ اینها درست وسط جشن بیادشان می رسد که یک سخن و شعاری از یکی از فعالین را پیراهن عثمان کنند و بازار نقد را بر سر کارگران بریزند. رهبران پاسخ می دهند که ما نگفتیم مبارزه ما پیروز شد، گفتیم که به یک خواست مهم مان دست یافتیم؛ می چرخند در این پاسخ یک کلمه پیدا کنند تا نقد “رادیکال” شان را نثار آن رهبر کارگری کنند. هر کلمه و هر عبارت این فعالین را نقد می کنند و بعنوان معلم رادیکالیسم در مبارزه طبقاتی ظاهر می شوند! ظاهرا در این مبارزه، فعالین و رهبران کارگری از یک سو باید با سرمایه دار دزد و جنایتکار و با حکومت و نیروهای سرکوبش بجنگند؛ صفوف خود را متحد و هم بسته نگاه دارند؛ اجازه ندهند دلسردی در میان کارگران حاکم شود؛ آتش مبارزه را گرم نگاه دارند و از سوی دیگر به نقدها و نصایح فعالین چپ پاسخ دهند.مبارزه علنی کارگریما در نیت این عده موشکافی نمی کنیم. فرض می گیریم که نیت شان کاملا پاک است و از عشق وافر به طبقه کارگر و سوسیالیسسم ناشی می شود. اما این روش بشدت مخرب و نادرست است. مبارزه علنی کارگران برای دستیابی به خواست هایشان مبارزۀ حزبی نیست؛ مبارزۀ چریکی نیست. سازش یکی از ملزومات آنست. اگر کارگر قدرت داشت تا تمام خواست هایش را با یک مبارزه رادیکال و مستقیم، بدون مذاکره و سازش و با استفاده از لحن تند و از بالا بدست بیاورد که ما در جامعه سرمایه داری زندگی نمی کردیم. در یکی از خشن ترین نظام های سرمایه داری، زیر سرکوب خشن، در فقر و فلاکت مطلق، کارگران دارند تلاش می کنند به خواست هایی دست یابند. سازش یکی از ملزومات این مبارزه است. مذاکره یکی از ابزار اصلی این مبارزه است. کارگران اعتصاب می کنند؛ اعتراض می کنند و دشمن طبقاتی را پای میز مذاکره می کشانند. و معمولا محل مذاکره را نیز دشمن تعیین می کند. نمی توانند به سرمایه دار و حکومت بگویند ما با تو مذاکره نمی کنیم چون “نجس” می شویم! و طبق عرف حاکم در جهان دو طرف مذاکره، دو دشمن طبقاتی پس از دستیابی به یک توافق با یکدیگر دست هم می دهند و عکس هم می گیرند.در تحلیل نهایی قدرت در دست دشمن است. کارگر با اعتصاب و اعتراضش دارد می کوشد خواستی را به آن تحمیل کند. اما دشمن هنوز دست بالا دارد و کارگر مجبور است سازش ها و عقب نشینی هایی را بپذیرد. لحنش را تعدیل کند؛ تلاشش را بکند که خواستش را به دشمن تحمیل کند. و در این میان ممکن است حرفی بزند یا لحنی را بکار بگیرد که بنظر ما سازش آمیز است. ممکن است اینطور باشد یا نباشد. اما برخورد با این روش افشاگری و حمله و استیضاح و محاکمه در سوسیال میدیا نیست. مبارزه کارگری مبارزه چریکی نیست که شما بکوشید جایی را منفجر کنید و اگر با دشمن رو در رو شدید سیانور بالا بیاندازید.لذا عمدۀ این نقدهایی که در این مدت نسبت به رهبران و فعالین هفت تپه شاهد بودیم، نقدهایی بی پایه است. پا روی زمین ندارد. از ذهن خود شروع می کند و به ذهن خود ختم می کند. آیا این به این معناست که باید تمام حرکات و گفته های فعالین کارگری را دربست بپذیریم؟ خیر. فعالین کارگری مثل هر انسان دیگری خطا پذیرند. برخی بیشتر برخی کمتر. به میزان تجربه و آگاهی طبقاتی عمق و میزان این خطا ها بیشتر و کمتر می شود. اما مساله مهم اینست که تشخیص دهیم این یک خطا یا اشتباه لپی است یا بخشی از یک برنامه برای به بیراهه کشیدن کارگران! باید تشخیص دهیم فرد مزبور آیا واقعا فعال کارگری است یا مزدور دشمن. آیا این خطاها با برنامه معین و از پیشی اتفاق می افتد یا لغزشی است در یک زمان معین. مهم اینست که تفاوت رضا رخشان و نکوفرد را با فعالین صالح کارگری تشخیص دهیم.طنز اینجاست که این فعالین چپی که هرگاه فکر می کنند فعال کارگری خطایی مرتکب شده در سوسیال میدیا هیاهو راه می اندازند و فعال کارگری معین و رهبری هفت تپه را به استیضاح می کشانند، اگر میکرفون به دست خودشان بدهید و بگویید بیا برای کارگران سخنرانی کن، کارگرانی که گرسنه اند، خسته اند، در گرمای 50 درجه و در شرایط پاندمی کرونا هنوز در صحنه و سکو حاضرند، باحتمال بسیار دست و پایش را گم می کند و نه یک تپق یا بقول عامه “سوتی” که چندین سوتی خواهد داد. و زمانی که از سکو پایین می آید رفیقش به او خواهد گفت “رفیق خراب کردی!”مبارزه بدون خطا نادر است. فعال و رهبر کارگری در طول مبارزه خطا های بسیاری مرتکب خواهد شد و از تجربه می آموزد. مهم اینست که در تمام لحظات منافع کل کارگران و نه منافع فردی را مد نظر داشته باشد؛ مهم اینست که در مجامع عمومی و در محافل فعالین درباره این خطاها رفیقانه بحث شود و تلاش شود که از آنها آموخته شود.و زمانی که به هفت تپه نگاه می کنیم طی سه سال اخیر علیرغم بعضی چپ و راست زدن ها یک هدف و یک افق روشن بر این مبارزات حاکم بوده است. سازش هایی ضروری شده است؛ عقب نشینی هایی تحمیل شده است؛ بعضا برخی فعالین چپ و راست زده اند؛ شعار نه چندان درستی را مطرح کرده اند؛ اما در تحلیل نهایی در مسیر درستی به پیش رفته است. و از همین روست که موفق شده است این چنین جامعه را قطبی کند و توازن طبقاتی را به نفع طبقه کارگر و توده های تحت ستم تغییر دهد. جایگاه بالای هفت تپه در جامعه گواه خط و افق طبقاتی درست و رادیکال این جنبش است.بعلاوه، یک نکته مهم اینست که رهبری و فعالین از اعتماد اکثریت کارگران برخوردارند. و این اعتماد امکان اتحاد و همبستگی بی نظیری را بوجود آورده است. فعالین کارگری هوای همدیگر را دارند و به یکدیگر احترام می گذارند و به یکدیگر اعتماد دارند. اینها کلیدی است. اینها را باید ارج گذاشت. تلاش در خدشه وارد آوردن به این اعتماد و همبستگی نتیجه ای بجز تزلزل و از هم پاشیدگی نخواهد داشت. این مساله یکی از نتایج جانبی مخرب چنین واکنش هایی می تواند باشد. اما متاسفانه باید گفت، خوشبختانه کارگران به این نقدها وقعی نمی گذارند!این روش ها مخرب و ویرانگر است. فعالین و رهبران کارگری را تحت فشارهای نالازم می گذارد و کارشان را سخت تر می کند. این روش ها مسموم است.”(هفت تپه و جولان منتقدین؛ از دوستی خاله خرسه تا افشاگری خصمانه).