تونس: تروریسم اسلامی
سیاستی قدیمی در شرایطی جدید
سیاوش دانشور
تروریسم یک رکن اساسی جنبش اسلام سیاسی است. برای این جنبش ترور یک خط مشی است، یک سیاست پایه ای است، وسیله ای برای ارعاب جامعه است. جنبش اسلام سیاسی بدون تروریسم قابل توضیح و تبیین نیست. هر جا اسلامیون قدرت میگیرند و یا میخواهند نشان دهند که یک نیروی قابل محاسبه هستند، اقدام به ترور میکنند. ترور مردم عادی در خیابان و اتوبوس و دیسکوتک، ترور افراد غیر مسلحی که درگیر جنگی نیستند، ترور دانش آموزان در مدرسه و پارک، ترور مخالفین سیاسی. مضاف به ترور و امحای فیزیکی، یک وجه ثابت فعالیت جنبش اسلام سیاسی تروریزه کردن زندگی روزمره جامعه بویژه زنان و کودکان است.هرجا امام جمعه و آخوندی دکانش را دائر میکند، بلافاصله بیرق سیاه حجاب برافراشته میشود و زن ستیزی و مردسالاری و لمپنیسم اسلامی ابراز وجود میکند. جنبش اسلامی در کشورهای اسلام زده خاورمیانه توحش تروریستی را به اوج رسانده است و در کشورهای غربی نیز برای ایجاد جوامع قرنطینه شده و متکی به شریعت اسلام تلاش کرده و فی الحال کارنامه قطوری از جنایت دارد. اما تروریسم و خط مشی تروریستی اگرچه یک رکن ثابت ابراز وجود جنبش اسلام سیاسی است، با اینحال هر اقدام تروریستی توضیح دهنده این مشخصه عام جنبش اسلامی نیست. ترور همیشه از موضع “قدرت” نیست، میتواند از سر بن بست و استیصال سیاسی باشد.
ترور محمد براهمی از چهره های چپ و سکولار تونس بیانگر این واقعیت است که اسلام سیاسی در تونس به نفس نفس افتاده است. اسلامیون حتی وقتی به قدرت سیاسی میرسند و عضو لویه جرگه و مجلس و کابینه هستند، گروه های تروریستی اعمال فشار را بعنوان یک کارت بازی در جنگ قدرت حفظ و تقویت میکنند. عراق و افغانستان و مصر و تونس تنها چند نمونه اند. از آنجا که در کشور تونس سابقه ترور بسیار محدود است، ترور سیاسی شکری بالعید و محمد براهمی دو شخصیت چپ و سکولار در فاصله شش ماه، نشان میدهد که از نظر اسلامیون در تونس “خطر” واقعی کجاست. اسلام سیاسی امروز و بیش از هر زمانی دشمن اصلی خود را میان اردوی چپ و سکولار و مردم آزادیخواهی میبیند که پیام سرنگونی را با تظاهراتهای قدرتمند کف دست حکام اسلامی گذاشته اند.
بسیار روشن بود که مسئله خیزش میلیونها نفر در مصر و سرنگونی محمد مرسی و اخوان المسلمین، بمثابه کاتالیزوری برای سرنگونی حکومتهای اسلامی در منطقه عمل خواهد کرد. در واقع سرنگونی مرسی، مستقل از تفاوتهای مصر و تونس و عملکرد دو جریان اسلامی حاکم در این دو کشور، به روند پایه ای تری مبنی بر تعیین تکلیف با جریانات اسلامی در منطقه فرصت و نیروی جدیدی داد. در تونس قبلتر، اعتراضات گسترده علیه اسلامیزه کردن جامعه آغاز شده بود. این جنبش اعتراضی علیه اسلامیون حاکم با ترور شکری بالعید در شش ماه پیش به اوج رسید. سرنگونی مرسی و اخوان المسلمین، پایه های حاکمیت اسلامیون در تونس را لرزاند و به جنبش ضد اسلامی و سکولار در این کشور نقطه قدرت جدیدی داد. النهضت و اسلامیون در تونس، در یک شرایط استیصال و وحشت از گسترش اعتراضات برای سرنگونی، تلاش کردند با تاکتیک ترور وضعیت را کنترل کنند و محمد براهمی را ترور کردند. تاکتیکی که نتیجه عکس داد. تظاهرات عظیمی که بدنبال تشیع جنازه براهمی صورت گرفت با صدای بلند اعلام کرد: النهضت باید برود! مرگ بر حکومت تروریستها! سرنگون باد حکومت اسلامی!
گسترش اعتراضات در جامعه تونس و خواست سرنگونی اسلامیون به شکاف در درون حکومت منجر شد. استعفای طیف بزرگی از اعضای مجلس تدوین قانون اساسی و خواست انحلال این مجلس، النهضت را در موقعیت وخیمی قرار داد. سرنوشت محمد مرسی و اخوان به دورنمای غنوشی و النهضت تبدیل شد. حتی نتوانستند به سیاق اخوانیها و موئتلفین شان از موضع دمکراسی به ادعای نتیجه “صندوق رای” بچسپند. زیر فشار خرد کننده جامعه، النهضت به تشکیل یک دولت انتقالی و به اصطلاح “دولت ملی” رضایت داد و به سیاست معامله برای حفط قدرت متکی شد. اینکه جامعه تونس به این بالانس رضایت میدهد یا نه، امری است که در آینده نزدیک روشن خواهد شد. آنچه مسلم است این واقعیت است که اسلام سیاسی پرو غربی و به اصطلاح “معتدل” نیامده شکست خورد. این جریان حتما تلاش میکند به اشکال مختلف خود را در صحنه سیاست نگهدارد. اما بعنوان نیروئی آلترناتیو در منطقه و بعنوان نیروئی که بتواند سهم مهمی از قدرت سیاسی را با نام ماحصل قیام توده ای برای آزادی و رفاه بگیرد، دیگر موضوعیت ندارد. جامعه تونس دارد این زنجیر جدید اسارت سرمایه داری را پاره میکند و سرنگونی اسلامیون گامی مهم در تقابل آزادی و ارتجاع در این کشور است.
هدف تروریسم اسلامی اینست که با اعمال فشار و ارعاب و قیچی کردن مردم از صحنه سیاست باج بگیرد و از موقعیت خویش دفاع کند. سیاست تروریستی عملا فاکتور دفاع از خود را به سوال اول هر جریان جدی سیاسی تبدیل میکند. نیروهای طبقه کارگر که در سازمانهای توده ای و شورائی متشکل شدند و در بسیاری محلات و مراکز عملا به کنترل و اعمال اراده مستقیم دست برده اند، زنان و بخش رادیکال و سکولار جامعه، نمیتوانند و نباید به عقب نشینی فعلی النهضت رضایت دهند و یا به شرکت در این و آن نهاد و مجلس نمایندگی اکتفا کنند. اگر تروریسم و حاکمیت ترور را پائین نکشند، دیر یا زود به سیبل ترور فردی و جمعی اسلامیون و اردوی ارتجاع که میخواهد وضعیت سابق را اعاده کند، تبدیل خواهند شد. آنچه دولت “کشف گروههای تروریستی” و جمع آوری اسلحه برای “تامین امنیت” نام میگذارد، تنها برای ساکت کردن معترضین که خود حکومت را مسبب این ترورها میدانند نیست. یک وجه مهم این اقدام خلع سلاح مردم آزادیخواهی است که عملا برای دفاع از خود و پس زدن ترور و تهاجم باندهای اسلامی مسلح شده اند. اگر در تونس این سناریو پیش برود که مجلس موسسان دیگری و بخش دیگری از نیروهای طبقه حاکم با اتکا به ارتش، قدرت جدیدی را در مقابل کارگران و مردم زحمتکش قرار دهند، اردوی انقلابی و کارگری یک عقب نشینی جدی را متحمل خواهد شد.
کارگران و مردم آزادیخواه در تونس باید سیاست سرنگونی حکومت اسلامی را به مهمترین دستور و سیاست روز جامعه تونس تبدیل کنند. اردوی آزادیخواهی و سکولاریسم باید شکست جنبش اسلام سیاسی را هدف فوری خود قرار دهد. نیروهای انقلابی و کارگری باید قدرت مستقیم خود را در مقابل قدرت دولتی بمیدان بیاورند. این اردو باید بتواند از خود دفاع کند و از سد تهاجم مسلحانه و امنیتی دولتی و غیر دولتی اسلامیون و نیروهای بورژوائی بگذرد.
النهضت و حکومت اسلامی در تونس رفتنی است. نباید اجازه داد ترکیب دیگری از نیروهای طبقه حاکم قدرت را در دست بگیرند. شکست اسلام سیاسی باید به پیشروی و پیروزی اردوی آزادیخواهی و آلترناتیو سوسیالیستی تبدیل شود. این فرصت اگر از دست برود، سنگرها و دست آوردهای تاکنونی یکی بعد از دیگری پس گرفته میشوند و نهایتا تلاش انقلابی برای تغییر به خونین ترین شکل توسط بورژوازی سرکوب خواهد شد. *
2013-08-01