ماشین اعدام رژیم اسلامی با تمام قدرت کشتارش در حال کار است. رژیم در هفته های گذشته بیش از ٧٥ نفر را وحشیانه اعدام کرده است. این رژیم بدون اعدام٬ بدون شکنجه٬ بدون سنگسار و بدون به اسارت گرفتن نفس حیات و زندگی جامعه قادر به دوام نیست.
میتوان و باید جلوی این توحش اسلامی را گرفت. میتوان ماشین اعدام رژیم را با اعتراضات توده ای ناکار کرد. میتوان با سازمان دادن به اعتراضات توده های مردم خواهان آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی شد.
دور نیست روزی که تمامی زندانیان سیاسی را بر دوشهایمان از زندانهای رژیم اسلامی آزاد کنیم. دور نیست روزی که بساط اعدام رژیم اسلامی را درهم بشکنیم. دور نیست روزی که تمامی سران رژیم اسلامی٬ تمامی مسئولین و عاملین سه دهه جنایت علیه مردم را٬ پشت میزهای محاکمه قرار دهیم. دور نیست آن روز!…
“مجازات اعدام”: توهمات٬ واقعيتها (٢)
علی جوادی
“مجازات اعدام”
در دفاع از “مجازات اعدام” مىگويند که پاداش مجرم جنايى اشد مجازات است. اشد مجازات را هم در جوامعى مثل آمريکا مرگ تعريف کردهاند. رايج است و میگویند که اعدام بهترين ضامن جلوگيرى از وقوع مجدد قتل توسط افراد جامعه است. اعدام کم خرج ترين شيوه مجازات مجرم جنايى است. از مجرم جنايى فقط با مرگ ميتوان انتقام گرفت. عدالت تنها با اعدام مجرم جنايى تحقق مىپذيرد. کسى که به کودکى تجاوز کرده، کسى که کودکى را کشته٬ مىبايست اعدام شود. خلاصه اينکه اعدام و نابودى فيزيکى مجرم بهترين روش براى مصون داشتن جامعه و جلوگيرى از وقوع مجدد جرم است!
اما نقد ما به “مجازات اعدام” چيست؟ قبل از هر چيز بايد گفت که اعدام اصلا مجازات نيست. اعدام کشتن کسى است که در زمان اعدام قادر به انجام جرم و کارى نيست . اعدام جنايت است. اعدام جنايت طبقه حاکم بر عليه آحاد جامعه است. اعدام نابود ميکند. اعدام ادامه کشتار بردهدار است. اعدام يعنى کشتار آحاد جامعه توسط سرمايه. اعدام مجازات نيست، چرا که برگشت ناپذير است. اعدام اقدامى براى اصلاح نيست. در فرداى اعدام فردى باقى نمىماند که اصلاح شود. اعدام يعنى له کردن حرمت انسان در جامعه. اعدام يعنى کشتن حرمت انسانها. يعنى بيجان کردن انسان جاندار. اعدام دستاندازى به نفس حيات در حد نابودى موجوديت انسان استـ اعدام عمل انتقام جويانه، نه فردى بلکه دسته جمعى عقل حاکم بر جامعه از فرد مجرم استـ عقل و شعور حاکم بر جوامع کنونى هم چيزى جز عقل و منطق سرمايهدارى نيستـ اعدام هيچ اما و اگرى برنميدارد. هيچ اقدامى نيست که بتوان تصور کرد اعدام پاسخ انسانىاش است. در دفاع از “مجازات اعدام” ميگويند که اعدام عامل بازدارنده قتل و جنايت در جامعه است. اين ادعا ظاهرا مقبوليت زيادى در ميان مردم دارد. اما اين دروغ طبقه حاکمه است. در جواب بايد گفت در جوامعايکه حکم اعدام بخشى از قانون جزايشان مىباشد ما بهيچوجه با ميزان کمترى از قتل و جنايت و تجاوز جسمى و جانى مواجه نيستيمـ حکم اعدام عامل بازدارنده تجاوز به انسان نبوده و نيستـ با خشونت قانونيت يافته نميتوان جامعهاى را از خشونت مبرا داشتـ اين عوامفريبىاست، اين توهم است، اين توهم تماما با توحش در هم آميخته استـ کافى است به جامعه آمريکا نگاه کنيد! به ميزان جرايم جنايى و به ميزان انسانهاى در صف اعدام قرار دارند، نگاه کنيد! هيچ دو تا ايالتى که حکم اعدام در يکى رايج است و در ديگرى وجود ندارد را نميتوان نشان داد که اعدام بمثابه عامل بازدارنده از وقوع مجدد جرم عمل کرده باشد. تازه اگر هم ميکرد بازهم نميبايست کسى را اعدام کرد، چرا که اعدام فى النفسه نيز شنيع است. آخر اين چه جامعهاى است که حکم اعدام و کشتار دولتى بايد عامل بازدارنده کشتار و جنايت بحساب آيد؟ بر عکس اعدام مشوق و عامل تشديد قتل و جنايت بيشتر در جامعه است. آمار کنونى در آمريکا نشان ميدهد که بطور متوسط به ازاء هر صد هزار نفر ٨ قتل در سال صورت ميگيرد. در ايالاتى که قانون جزايشان حکم اعدام ندارد ميزان متوسط قتل و جنايت حدود ٤ نفر در سال ميباشد. در کانادا زمانيکه “مجازات اعدام” را لغو کردند ميزان جرايم جنايى نيز تنزل پيدا کرد. دليل مسئله نيز ساده و روشن است. در جوامعايکه اعدام عملى مشروع قلمداد ميشود٬ مجاز شمرده ميشود که آدمها عامدانه کشته شوند. مجاز شمرده ميشود که کسى کسى را بکشد. در جامعهايکه دولت آدم ميکشد٬ دولت بزرگترين آدمکش است. طبيعيست که عدهاى هم پيدا شوند که انحصار دولت را بشکنند و خود نيز دست به چنين عمل کثيفى بزنند. اگر کشتن مجاز است، پس چرا فقط دولت بايد مختار باشد که بکشد؟ واقعيت اين است که با وقوع هر قتلى ما يکبار ديگر شکست سياست “مجازات اعدام” را مشاهده مىکنيم و با هر اعدامى يکبار ديگر توحش نهفته در منطق و شعور جامعه کنونى را مىبينيم. اعدام قتل عمد از پيش برنامه ريزى شده است. اعدام قتل عمد جمعى طبقه در حاکم است .
واقعيت اين است که هر زمان که در طول تاريخ جامعه به راست چرخيد، خشونت جامعه هم افزايش يافته است. قتل و جنايت هم افزايش يافته است. بعلاوه، اصلا بناى جوامع کنونى بر پايه خشونت و کشتن آمال و آروزهاى انسانها بنا شده است. از طرف ديگر هدف از اعدام وادار کردن جامعه به اطاعت از قوانين و حاکميت طبقه حاکم است. قرار است با اعدام جامعه را به بند بکشند. هر وقت در جامعه طبقه حاکمه هار شد، خواست مردم را عقب براند، حکم اعدام را هم جلو آوردند. ابتدائا در مقابله با جرايم بخش خصوصى جلو آوردند تا بهتر بتوانند در دفاع از بخش دولتى بکشند و آدمها را به اطاعت و زنجير بکشند .
لغو اعدام يعنى جلوى کشتار بالا از پايين را سد کردن. يعنى محدوديت براى توحش بالائيها ايجاد کردن. مبارزه براى لغو اعدام مبارزهاى براى ارتقا جايگاه انسان در جامعه است. جامعه انسانى نميتواند خود را جامعهاى متمدن بنامد و همزمان “مجازات اعدام” را بر عليه مردم جارى کند. جلوگيرى از “مجازات اعدام” يعنى جلوگيرى از زورگويى طبقات حاکم در عريان ترين شکلاش. يعنى اينکه جامعه دارد جلوى توحش قانونى دستگاه کنونى ايستادگى ميکند. اعدام ميراث دوران تاريخ بربريت انسان استـ جامعه امروزى نبايد دوران بربريت خودش را از سر بگيرد هيچ لذتى در تکرار اين بربريت تاريخى نيستـ اعدام و هر نوع تجاوز به جسم افراد بايد ممنوع گرددـ حيات و زندگى حق تخطى ناپذير هر انسانى استـ از اينرو مبارزه براى لغو “مجازات اعدام” يعنى دفاع از حرمت و شخصيت انسانها در جامعه، يعنى تلاش براى بالا بردن احترام انسان نسبت به خودش، به جامعه و انسانيتش.
ما از اعدام منزجريم. براى برانداختنش مبارزه مىکنيم . جامعهايکه اعدام را جزيى از سياست جزايى خودش ميداند را جامعه کثيفى ميدانيم. ما اعدام را رد مىکنيم چرا که نميخواهيم کسى بخاطر فعاليت سياسى اعدام شود، نمىخواهيم در جامعهاى زندگى کنيم که کسى را تحت لواى خيانت به طبقه حاکمه و ميهن و عدم وطن پرستى اعدام کنند. کسى را بخاطر مذهب، بى مذهبى و يا طرد مذهبى اعدام کنند. زنان و مردان را بخاطر رابطه عشقى و جنسى اعدام کنند. نمىخواهيم مجرمين جنايى را اعدام کنند. جلوههاى بروز اعدام امروز در جوامع کنونى چيست؟ “مجازات اعدام” در تمامى اين جلوهها بايد نقد شود. در تمامى اين عرصهها اعدام بايد بمثابه جنايت طبقه حاکم بر ضد بشريت نقد و محکوم شود .
اعدام و مجرمين جنايى: عرصه خاکسترى
بحث “مجازات اعدام” در عرصه جرائم فردى، يعنى در بخش خصوصى، دريچهاى است که از مجراى آن سياست “مجازات اعدام” را با توسل به آن براى کل جامعه و مردم توجيه ميکنند. خيلى از کسانى که “مجازات اعدام” را براى جرايمى از قبيل تعدى به مالکيت و اقدام سياسى بر عليه دولت و شاه و ملکه رد ميکنند در بسيارى از موارد از اعدام مجرم جنايى دفاع ميکنند. ظاهرا اين آن زمينه خاکسترى است که دفاع از “مجازات اعدام” از کانال آن مجاز شمرده ميشود. دستگاه حاکم نيز معمولا براى اثبات ضرورت “مجازات اعدام” در جامعه به احساسات به غليان آمده و عواطف حدت يافته خانوادههاى مقتولين متوسل ميشود. اين احساسات مبناى تاييد سياست “مجازات اعدام” قرار داده ميشود. اعدام مجرم را دواى درد و درمان نزديکان قربانى قلمداد ميکنند. واقعيت اين است که قتل و از دست دادن هر عزيزى ضربهايى جبران ناپذير و کشنده است. هيچ انسانى نميتواند چشمش را به روى اين احساسات و عواطف ببندد و يا نسبت به آن بىتفاوت باشد. سمپاتى ما هم در اين عرصه نه با مجرم بلکه تماما با قربانى و نزديکانش است. بعلاوه ابراز شديدترين عواطف بر عليه مجرم از طرف نزديکان قربانى امرى کاملا عادى و عکس العملى کاملا قابل فهم است. راستش نميدانم اگر روزى در شرايط غير قابل تصورى شخصا در کنار قاتل احتمالى دختر شيرين و دوست داشتنى شش سالهام قرار گيرم، چه عکس العملى از خود نشان خواهم داد. برايم غير قابل تصور نيست که در حالت جنون به قاتل فرضى براى نابوديش حمله کنم. اين طبيعى ترين احساس و عکس العمل هر انسانى است. اما معضل چيز ديگرى است. مسئله اين است که قرار نيست من و احساسات بشدت جريحه دار شدهام مبناى تثبيت سياست “مجازات اعدام ” قرار گيريم. نبايد با توسل به اين احساسات قانون جامعه را به نگارش در آورد. نيازهاى روحى و روانى چنين انسانى با قانون “مجازات اعدام” پاسخ نمىگيرد. اين تبليغات تماما عوامفريبى دستگاه حاکم است. مسئله به بازى گرفتن اين عواطف توسط دستگاه حاکم است. مسئله اين است که دستگاه حاکم حتى در اين شرايط دردناک در پى پيشبرد تثبيت سياستى ضد انسانى است. شرم آور است! واقعيت اين است که برخلاف وعدههاى مدافعان اعدام هيچ درجهاى از مجازات نمىتواند التيام بخش هيچ دردى در اين زمينه باشد. اعدام مجرم هيچ کمبودى را در نزديکان قربانى پر نميکند. بعلاوه قرار نيست نزديکان قربانى در چنين شرايط روحى نابسامانى يعنى پس از وقوع قتل بروند و در نقش قانونگذار جامعه دست به تدوين و نگارش قانون مجازات جامعه بزنند. بايد جلوى اين رياکارى طبقه حاکم را گرفت .
جامعه و اعدام
اما اعدام تنها بخشى از اقداماتى است که براى پايين بردن حرمت انسان در جامعه صورت ميگيرد. اعدام يکى از جناياتى است که براى به بند کشيدن مردم در جامعه صورت ميگيرد. امروز براى اينکه مردم اعتراض نکنند، براى اينکه مردم به وضعيت موجود رضايت دهند، آدم را ميکشند. هر روزه دارند به مردم توهين ميکنند. کودک و پير و جوان را در گرسنگى و فقر زير پا له ميکنند. در اين جامعه زن فرودست است. تحقير و توهين و خوارشمردنش مجاز است. در اين سيستم کودک داراى حقوقى نيست. در اين جامعه پيران را دور ميريزند. اين سيستمى است که بدون استثمار انسان نميتواند زندگى کند. سنگ روى سنگش بند نميشود. در چنين جامعهاى، در جائيکه خودپرستى سرمايه دار براى کسب حداکثر سود مبناى فعاليت جامعه قرار داده شده است. استثمار آشکار و سنگدلانه رايج است و تقديس ميشود. در جوامعيکه زندگى و رفاه مردم تابعى از بالا و پايين بازار است. در جامعهايکه با پول ميشود شجاعت خريد حتى اگر بزدل و حقير بود. با پول ميشود دوست داشتنى جلوهگر شد، حتى اگر کريه و انزجار آور بود. با پول ميتوان عشق، اعتماد، رفاقت و احترام را خريد. در جوامعيکه شخصيت افراد به ميزان حجم سرمايهشان گره خورده است. راستش در چنين دنيايى نميتوان از خشونت و جنايت بطور ريشهاى اجتناب کرد. خشونت و جنايت سيستماتيک بخشى از کارکرد اين جوامعاند. محصول چنين نظامى هستند. از اجزاى ذاتى اين سيستم هستند. اين سيستم جنايت را مثل هر کالاى ديگرى توليد ميکند. کارکرد اين سيستم چنين شرايطى را توليد و بازتوليد ميکند. قتل و جنايت و دستگاه قضايى و زندانها لازم و ملزوم يکديگرند. يکى بدون ديگرى نميتواند وجود داشته باشد. هيچ کسى صبح زود از خواب بلند نميشود تا تصميم بگيرد که امروز قرار است من يک جنايتکار باشم. شرايط آدمها زائيده موقعيت داده شده در اجتماع است . انسانها صرفا در محدودههاى معينى مختارند .
در خاتمه
حرف آخر ما اين است که اعدام شنيع است. ضد انسانى است . شايسته جامعه انسانى نيست. ما ضد اعدام ايم، ضد هر نوع اعدام و اعدام هر کسى هستيم. نميخواهيم در جامعهاى زندگى کنيم که هيچ انسانى اعدام شود .
* این مطلب بر اساس سخنرانیهای علی جوادی در زمینه لغو مجازات اعدام تهیه و تنظیم شده است . ۳ سپتامبر ۲۰۰۷