اطلاعیه در ارتباط با کتاب  “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ”

اطلاعیه در ارتباط با کتاب  “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ”

 

به اطلاع علاقمندان به کتاب و به تاریخ کردستان در سالهای پر تحول و سرنوشت ساز قبل از انقلاب ۱۳۵۷و دوره انقلاب میرسانم که تعداد اندکی از چاپ اول کتاب “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” باقیمانده است. کسانی که مایل به تهیه این کتاب در هر شهر و کشوری هستند با شماره تلفن ۰۷۳۷۷۶۵۳۴۱ در سوئد تماس بگیرند.

 چاپ اول کتاب با استقبال زیادی از طرف خوانندگان در کشورهای اروپا و آمریکا بویژه در شهرهای کردستان ایران روبرو شده است. اکنون مشغول تکمیل نسخه اول کتاب برای چاپ دوم در دو جلد هستم.

بخش عمده‌ای از هزینه چاپ اول و نقل و انتقال کتاب به کشورهای مختلف اروپا و کانادا و استرالیا و کردستان ایران توسط کمک مالی سخاوتمندانه دوستان علاقمند تامین شده است. ‍بدینوسیله بار دیگر از تمام این عزیزان که نزدیک به ۱۶۰ نفر هستند و از آن تعداد از رفقا که زحمت پخش و فروش کتاب را بعهده گرفتند نهایت تشکر و قدردانی را دارم. هم چنین از دوستانی که با خریدن کتاب مرا یاری دادند بسیار سپاس گذارم.

بار دیگر نوشته‌ رفیق سلیمان قاسمیانی را در معرفی کتاب همراه با این اطلاعیه و بدنبال آن نوشته رفیق محمود قزوینی در همین رابطه را برای دادن آشنائی بیشتر علاقمندان به این کتاب پخش خواهیم کرد.

مجید حسینی  

۱۷ فروردین ۱۴۰۱

 

 

سلیمان قاسمیانی

بهمن ۶, ۱۴۰۰

 نگاهی بە کتاب “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ”

هیچ انقلابی یک شبە سر نمی گیرد بلکە زمینە، تاریخ و پروسە خاص خود را دارد. در این مسیر رویدادها، آدمها، امیدها، رنجها، تلاشها و جانبازیهایی زیادی در جریانند کە بی شک بە انقلابی کە بە میدان می آید و راهی کە برمی گزیند، رنگ خود را میزنند. انقلاب ١٣٥٧ در ایران نیز از این قاعدە مستثنی نیست. 

کتاب ” شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” نوشتە  مجید حسینی بهار ١٤٠٠ از چاپ درآمد روایتی است از این انقلاب، پیش زمینەهای آن، چگونگی شکل گیری نیروهای پیشرو آن قبل از تولد و رشدش، رهبری و هدایت جنبشهای اعتراضی و بە دست گرفتن سکان انقلاب بعد از قیام و دفاع از انقلاب در شهر کوچک مریوان در کردستان ایران. 

نویسندە در این کتاب از زندگی خود و خانوادەاش شروع میکند و بە بیان دردها و مشقات زحمتکشان و کارگران برای تامین معاش میپردازد. این بخش بقدری گیرا و شیوا است کە فرصت مکث کردن بە خوانندە نمی دهد. او تا کلاس چهارم ابتدایی را در مدرسە آبادی اش درس میخواند ولی از کلاس پنچم بە بعد را در شهر مریوان ادامە میدهد. اما این ادامە تحصیل در مریوان هیچ آغاز خوبی نداشت:

هفتە اول شروع مدرسە در شهر بە خاطر اصلاح موی سر بە سبک روستایی کە آنرا “قوچکەتاش” می گفتند خیلی اذیت شدم. قبلا هیچگاە اینگونە سرم را اصلاح نکردە بودم. از بخت بد من، روز قبل از رفتنم بە شهر، مادرم از “لالە سعید قادری” چوپان زحمتکش آبادی کە تیزی بی نظیر چاقوهایش در آبادی شهرتی بهم زدە بود و در تراشیدن سر و اصلاح موی سر مهارت داشت، خواهش کرد سرم را اصلاح کند. لالە سعید از نظر خودش کمال دلسوزی را بخرج داد و بە پهنای یک سانتیمتر موهای دور تا دور پیشانی ام را از تە زد. او گفت اینطوری بهتر است، چون پیشانی و صورتت بزرگتر و زیباتر بە نظر می آید. از قیافە مضحکی کە بە خود گرفتە بودم بشدت ناراحت بودم و گریە سر دادم. بە این ترتیب روز اول مدرسە در شهر را… با دلهرە و خجالت شروع کردم… سعی میکردم توجە کسی را جلب نکنم… اما آن قیافە مضحک بچەهای شیطان و مزاحم را بیشتر تحریک کرد و از هر طرف متلک باران شدم… (صفحە ٢٧)

داستان، بە همین روال ما را با خود بە مصافهای زندگی، مشقات و هیجانهای دوران تحصیلی در دبیرستان، تماس با انقلابیان کمونیست، عطش مطالعە، یافتن پاسخ بە چراییهای زندگی و مبارزە با نابرابریهای اجتماعی میبرد. 

برای نسلهای بعد از انقلاب ٥٧، کە خود این انقلاب و رویاروییهای این انقلاب و ضدانقلاب را تجربە نکردەاند، این کتاب منبعی صادق، فیلمی مستند و عمیق از سازوکار آن است با تمرکز بر یک شهر کوچک کە آیینە تمام نمای انقلابی بود بە بزرگی تمام ایران. برای من کە در شهر کوچک سردشت زندگی میکردم، مریوان در جریان تظاهراتها، شهر شاعر محبوب و انقلابی کمونیست، فاتح شیخ بود کە اشعار انقلابیش ورد زبان مردم شدە بود. مریوان در دنیای جوانی من، شهر شعر نو بود و استقامت در برابر سرکوب قدرت حاکم. “باد دبور” یکی از اشعار فاتح شیخ بود کە بە روحیە مبارزاتی مردم حاظر در صحنە استحکام می بخشید:

ای تند باد 

تند باد درندە

یار زمستان سرد…

لباسهایم را پارە

چراغ دستم را خاموش

و چشمانم را با گرد و خاکت

پر از گرە کردی

اما هیچکدام نمیتوانند 

راهم  را سد کنند.

فاتح شیخ یکی از کمونیستهای شهر مریوان است کە با نویسندە کتاب در محفلی کە بعدا بە اسم “شیرین، بهار است” (اسم ترانەای انقلابی از خوانندە کورد عراقی، طاهر توفیق) مشهور میشود، خود را سازمان دادە و با رژیم مبارزە میکنند. فاتح چند بار بدلیل فعالیتهای انقلابیش توسط ساواک دستگیر و زندانی میشود. وقتی کە بار دوم از زندان آزاد میشود، از اشتغال در پستهای اداری و دولتی محروم میشود و دیگر نمیتواند بە شغل سابقش بە عنوان دبیر، ادامە دهد: 

بعد از آزادی فاتح با علاقە و اشتیاق بیشتری دور هم جمح شدیم. همە ما صحبتهای تازەای برای هم داشتیم. من و رئوف در اولین ملاقات با فاتح بخاطر از دست دادن کارش و محرومیتش از حقوق اجتماعی با او اظهار همدردی کردیم. او در جواب گفت: “این محرومیت از نظر زندگی شخصی و مالی محدودیتهایی بر من تحمیل خواهد کرد، اما در عین حال امکاناتی را بە نفع فعالیت سیاسی ام فراهم آوردە است. از این پس براحتی می توانم با هر کسی بخواهم تماس بگیرم و بە هر جائی بخواهم بروم و محدودیتهای قبلی را ندارم. ساواک هم نمی تواند براحتی مرا کنترل کند. اگر آنها راهی را بر ما می بندند متوجە نیستند کە راههای دیگری بر روی ما باز میشوند. در نتیجە این محرومیت بە ضرر مالیش و از دست دادن شغلم می ارزد.” این جواب فاتح و روحیە او در آن شرایط اجتماعی کە گیرآوردن کار در شهر و حقوق بگیری در اذهان عمومی مردم امتیاز بە حساب می آمد، آموزندە بود… ما فکر می کردیم فاتح از محرومیت اجتماعی و از دست دادن کارش ناراحت است. جواب او من و رئوف را غافلگیر کرد. (صفحە ١٣٤)

شهر مریوان برای بسیاری از مردم تداعی کنندە این روحیە پیگیر و سرسخت مبارزە با ستمگر بود. هنوز رژیم شاە سقوط نکردە بود کە انقلابیون مریوان شورای مردمی شهررا دایر کردە و ادارە شهر را بدست گرفتند. جریان قدرتگیری شورا را مجید حسینی در این کتاب تشریح کردە است. در شهرهای دیگر کردستان هم پس از پیروزی قیام بهمن، شوراهای شهر دایر شدند. اما بجز مریوان و سنندج در اکثر شهرها زمام امور شوراها در دست نیروهای محافظەکار بود. مریوان در واقع پرچمدار این حرکت بود و رهبرانش کمونیستهای خوشنام و انقلابی بودند.

طبیعی است کە مریوان انقلابی بودنش را مدیون مبارزین و رهبران انقلابیش است. برای خیلیها، مریوان مترادف با فواد مصطفی سلطانی از بنیانگذاران کومەلە و رهبران کمونیست در کردستان است. کتاب “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” این تصویر را بزرگتر  کردە و طیف وسیعی از کمونیستها  و رزمندگان انقلابی را بە خوانندە میشناساند کە پایەهای جنبش پیشرو سوسیالیستی را تشکیل میدادند و بە عروج این جنبش در کردستان در تقابل با جنبشهای  بورژوایی موجود، چە ناسیونالیستی و چە مذهبی کمک اساسی کردند. مریوان نە یک فواد بلکە دهها فواد را در دامن خویش پرورش داد کە دیگر حذف فیزیکی چند فواد، نمی توانست خللی در پیشروی جنبش سوسیالیستیی کە خیز برداشتەبود ایجاد کند. محافل کمونیستی مریوان، نطفەهای بارز و پرشور این جنبش  نوین بودند کە بعدا در قامت کومەلە علنیت یافت و پرچمدار تداوم انقلاب ١٣٥٧ در کردستان ایران شد.

“شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” تاریخچەای کوچک است از آنچە در کردستان گذشت. این کتاب، تاریخ مبارزات کردستان بطور کلی نیست بلکە زوایایی از این تاریخ را کە با شهر مریوان ارتباط مستقیم دارد بە خوانندە میشناساند. مبارزات ضد فئودالی دهقانان در دارسیران و تشکیل اتحادیە دهقانان از جملە این رویدادهای مهم در کردستان قبل و بعد از پیروزی قیام است. کوچ دهقانان دارسیران قبل از قیام و کوچ تاریخی مریوان دو تجربە انقلابی مبارزات تودەای هستند کە هر دو تحت رهبری کمونیستهای مریوان رهبری و پیروز شدند. کوچ دارسیران در دورە شاە رخ داد کە فئودالها را مجبور بە عقب نشینی کرد.

کوچ مریوان، کوچ تمام شهر بود علیە تهدیدات ارتش و سپاە پاسداران برای استقرار در مرکز شهر. شواری مردمی شهر تمام تلاشش را بکار میبرد تا مانع ورود نیروهای رژیم بە مرکز شهر شود و با نمایندگان استانداری کردستان، فرمانداری مریوان و فرماندهان ارتش بە مذاکرە میپردازد. اما این مذاکرات بی نتێجە میماند و در آخرین نشست شورا و نمایندگان دولت و ارتش، فرماندە ارتش موضع دولت را سریعا بە شورا ابلاغ میکند:

فرماندە پادگان رو بە اعضای شورا گفت: محض اطلاع شما از این ساعت بە بعد هر وقت لازم بدانیم وارد شهر می شویم و مذاکرات هیچ فایدەای ندارد و این دستور است و حتما اجرایش می کنیم. در جواب بە فرماندە پادگان ابو کریمی گفت: شما دارید از موضع قدرت با ما حرف میزنید. او هم با لحن تحقیرآمیزی جواب داد: بلە عزیزم، ارتش همیشە از موضع قدرت صحبت می کند. در همین هنگام  سعید دارابی گفت: “در این صورت اگر بخواهید با زور وارد شهر شوید ما چارەای جز کوچ از این شهر نداریم.” با شنیدن کلمە کوچ از شهر، هیئت مذاکرەکنندە شورا و حتی مردمی کە در آنجا بودند نگاههایشان را با هم رد و بدل کردند. از برق چشمان همە پیدا بود کە راە جلوگیری از جنگ تحمیلی را یافتەاند. فرماندە پادگان متوجە این نگاههای سریع و کوتاە و پیام بزرگ تاریخی مستتر در آنها نبود. از نظر او کوچ شهر عملی غیرممکن بە نظر می آمد. (صفحە ٥٨٤)

سازماندهی کوچ بلافاصلە همان روز بعد از خروج نمایندگان ارتش و استانداری از ساختمان محل مذاکرە، شروع میشود. این کار آنقدر سریع انجام میشود کە حتی خود سازماندهندگانش را متحیر میکند. روز بعد، قبل از روشن شدن هوا، مریوان تقریبا تماما خالی از سکنە بود:

قبل از کوچ کسی در فکر چگونگی استقرار مردم در اردوگاە، ادارە آن، تامین امنیت، آب و غذا، بهداشت، سرپناه… نبود. تمام اینها ضروری بودند اما نە فرصت پرداختن بە آنها بود و نە اینکە در مقابل تراژدی کە جان مردم را تهدید می کرد اولویت داشتند… بنا بە تصمیم قبلی فواد، فاتح و عطا (فواد مصطفی سلطانی، فاتح شیخ، عطا رستمی) مسئولیت ادارە اردوگاە بە فاتح شیخ سپردە شد. ادارە مناسب اردوگاە ضامن تداوم کوچ و مقاومت مردم بود. فواد بە فاتح گفت: سیاست ما مقاومت است. نە تسلیم میشویم و نە امکان مذاکرە و گفتگو را می بندیم. اگر بتوانیم سە روز مردم را در اردوگاە نگهداری کنیم در دور کردن جنگ از شهر و مذاکرە با نمایندگان دولت بسیار نفع خواهیم برد. عطا بە فاتح گفت: امید ما بە شماست. تمام توان خود را برای ادارە امور اردوگاە  بکار ببرید. با توجە بە وجهە سیاسی اجتماعی و اعتباری کە فاتح داشت می توانست بە نحو خوبی اردوگاە را ادارە کند و متحد نگهدارد. (صفحە ٥٨٧)

کوچ مریوان نە تنها ٣ روز بلکە ١٣ روز ادامە پیدا کرد و بە پیروزی رسید. مجید حسینی در این کتاب ما را با زوایای گوناگون این حرکت تودەای کە نە تنها کل مردم شهر را بسیچ کرد بلکە تمام شهرهای کردستان را بە حرکت درآورد و صف بی پایان راهپیماییهای پشتیبانی را بە سوی مریوان گسیل کرد. 

کردستان مرکز تقابل جنبشهای متفاوت بود. در برابر جنبش سوسیالیستی، ناسیونالیسم و مذهب خاموش نبودند. “مکتب قرآن” تحت رهبری احمد مفتی زادە، جریانی مذهبی بود کە خیلی زود بە خمینی لبیک گفتە و پرچم مبارزە علیە کمونیستها را بویژە در سنندج و مریوان کە کانونهای جنبش سوسیالیستی بودند، برافراشت. این نیرو توسط دولت و سپاە پاسداران هم از لحاظ مالی و هم نظامی حمایت میشد. مکتب قرآن بلاخرە با همکاری رژیم، مقر “ستاد پاسداران انقلاب اسلامی” را در اوایل تیر در مریوان دایر میکند و از همان ابتدا شروع بە اذیت و آزار مردم و سد معبر و کنترل کردن مردم در خیابان محل استقرار مقرشان میشوند. مجید حسینی بگونەای مستدل این همدستی مکتب قرآن و  دولت را میشکافد و دسیسەهای ارتجاعیشان را در مریوان کە بە جانباختن مردم بیدفاع و انقلابیون  انجامید تشریح میکند. مردم  و شورای شهر خواستار بستە شدن مقر “ستاد پاسداران انقلاب اسلامی” میشوند. نیروهای مسلح این مقر روز ٢٣ تیر ماە ١٣٥٨  در جریان تظاهرات تودەای مردم علیە سانسور در ایران و توهین مقامات حکومتی بە مردم کردستان، بە روی تظاهرکنندگان آتش گشودند کە موجب كشتە و زخمی شدن تعدادی از تظاهرکنندگان میشود. مردم خشمگین بلافاصە بە ستاد پاسداران حملە کردە، فراریشان دادە و مقر را تسخیر میکنند. نویسندە این درگیری و تقابل را کە زمینەساز کوچ تاریخی مریوان شد، بوضوح بازگویی میکند. 

نیروهای حزب دمکرات کردستان عراق کە تحت نام “قیادە موقت” شناختە میشدند، و بعد از شکست این جنبش در سال ١٣٥٣ بە ایران پناه آوردە بودند، از جملە نیروهایی بودند کە بعد از روی کار آمدن ارتجاع اسلامی  بلافاصلە حمایت خود را از جمهوری اسلامی اعلام کردە و بە اشکال مختلف با توسل بە نیروی نظامی خویش بە سنگ اندازی و ایجاد مزاحمت و ممانعت از کار و فعالیت نیروهای سوسیالیستی در کردستان ایران و از جملە در مریوان پرداختند. “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” بە این تقابل و درگیریها  نیز بطور مفصل میپردازد.

برای من کە بسیاری از شخصیتهای ذکر شدە در این کتاب را میشناسم و دوش بە دوششان برای دنیایی بهتر مبارزە کردەام، این کتاب وجە بسیار با ارزش دیگری را هم بە من خوانندە ارائە میدهد. کمونیستها معمولا بسیار متواضع هستند و کمتر بە نقش فردی خود در مبارزات و رویدادها میپردازند. شاید برای کسانی کە خود در مریوان زیستەاند و همدوش با این شخصیتها جنگیدەاند، جایگاه این افراد در مبارزات جاری روشن باشد. اما برای کسی کە خود در آنجا حضور نداشتە است سهم واقعی این انسانها ناشناختە میماند. این تواضح در بین کمونیستها تا قبل از جانباختنشان، بە سکوت در مورد جایگاە این شخصیتها در مبارزات گوناگون و نقششان می انجامد، کە بە نظر من نادرست است و جای نقد دارد. مجید حسینی در این کتاب، این شخصیتها را کە خوشبختانە هنوز تعداد زیادی از آنان در قید حیات هستند، معرفی میکند. 

روایت تاریخ و رویدادهای تاریخی همیشە واکنشهای متفاوتی را در رابطە با درجە راستی نگاری و بازگویی چند و چونی وقایع با خود دارد. این مسئلە امری طبیعی است حتی و‌قتی کە راویان در نگاه و نگرششان بە جهان هم اشتراک نظر داشتە باشند. این تفاوت بە زاویە دید راوی برمیگردد. هر یک از ما ممکن است گوشەای از یک واقعە مشترک را ببینیم. این تفاوت تا وقتی کە بە قلب واقعیت نیانجامد میتواند بە دید ما از آنچە رخ دادە است وسعت ببخشد. بە نظر من مجید حسینی در بازتاب رویدادهای کردستان بە حقیقت وفادار ماندە است. روایات نویسندە، روایات یک ناظر خارجی نیست بلکە او خود در بخش اعظم این رویدادها نقش بازی کردە و عاملی فعال بودە است.  “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” تقدیس گذشتە نیست. نویسندە بە همان اندازە کە بە گذشتە انقلابیش افتخار میکند، بەهمان اندازە بیرحمانە انحرافات، کاستیها و ضعفهای سیاسی، تشکیلاتی و مبارزاتی را مورد نقد قرار میدهد. او در رابطە با نگرش محفل “کانون شهر”، قبل از قیام و تا بعد از سرنگونی شاە، خودش عضو آن بود اینگونە مینویسد:

دیدگاە ما در برخورد بە عشق و روابط بین زن و مرد… مذهبی و مردسالارانە بود. فعال چپ از این نظر باید “پاک” می بود و از این نیاز طبیعی خود پرهیز کند تا “صادق” و اجتماعی باقی بماند… تفکر ما در این مورد عقب ماندەتر از تودەهای مردم عادی حتی در دورافتادەترین  روستاها بود. نداشتن رابطە عشقی و پرهیز از دوست داشتن را نوعی پرنسیپ و صداقت بە حساب می آوردیم. در حالیکە در همان زمان بیشتر دختران و پسران جوان شهری و روستایی غیر سیاسی، برای گرفتن رابطە با دختر و پسر دلخواهشان محدودیتهای سنتی و مذهبی را دور میزدند… اینکە کانون ما صرفا یک جمع مردانە باقی ماند و زنی عضو آن نشد نشانی از آن است. همان وقت زنان چپ و فعال زیادی در مریوان وجود داشتند. جذب و دعوت آنها بە فعالیت مشترک، هیچگاە تبدیل بە موضوع بحثی در میان ما نشد… تا جاییکە اطلاع دارم در همان دوران در شهر سنندج یک تا دو محفل مختلط پسر و دختر وجود داشت. (صفحە ١٦١)

این نگرش تنها بە دوران قبل از قیام ١٣٥٧و محفلی کە نویسندە کتاب عضوش بود، محدود نبود بلکە در میان بخش اعظم نیروهای چپ در کردستان تا قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران، عمل می کرد. مجید حسینی ابایی ندارد کە از عدم توجە کافی بە عرصە آزادی زنان در مبارزات آن دوران بپردازد و اینکە این مبارزات زنان در کردستان و در درون کومەلە بود کە خود را بە کومەلە  تحمیل کرد و آنرا بە جلو راند.  خواستگاە نویسندە خانوادەای زحمتکش است و بە شیوەای گویا دیدگاە پوپولیستی انقلابیون کمونیست آندورە را ترسیم میکند کە برای تودەای شدن از آنان میخواهد کە زحمتکش شوند، مثل آنها زندگی کنند تا بە این وسیلە مورد اعتماد زحمتکشان قرار گیرند. همین دیدگاە موجب میشود کە او بعد از پایان دبیرستان بجای کار معلمی، نزدیک بە دو سال بە کار کشاورزی روی بیاورد و مشقات کار و رنج فقر و کم درآمدی را تحمل کند.  

“شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” روایتی بسیار صادقانە از زندگی و مبارزە نویسندە در مریوان است. او در بازگویی واقعیات هر چە را کە میبیند مینویسد حتی وقتی کە بە لحاظ سیاسی ممکن است بە نفع سازمانهای سیاسی رقیب انگاشتە شود. برای او اسم بردن از چریکهای فدایی خلق، اتحادیە کمونیستها، پیکار  .. و نقشی کە در مبارزات مختلف ایفا کردەاند، کاملا طبیعی است. او آشکارا مدافع فضای باز سیاسی است کە محافل کمونیستی مریوان  سالها قبل از سقوط شاە و بعدها با تکوین و رشد کومەلە پس از پیروزی قیام بە آن پایبند بودند. 

مجید حسینی همانطور کە گفتە شد، یکی از شواهد زندە چگونگی رشد و شکوفایی جنبش سوسیالیستی و کومەلە در کردستان است. او هرچند از بنیانگذاران کومەلە نبود و در اصل بعد از شروع دور اول جنبش مقاومت کردستان بە صفوف کومەلە پیوست، اما از نزدیک با  این رفقا آشنا و با تحولاتی کە منجر بە تولد و گسترش آن شد، پیوند داشتە است. این کتاب بە اعتقاد من بهترین کتابی است کە تا بحال در این زمینە نوشتە شدە است. زبان کتاب سادە و روان است. تلفیق داستانی، تاریخی و سیاسی  این اثر از گیرایی آن نە تنها کم نکردە است بلکە از نقاط قوت آن است. از تکراری شدن تحلیل سیاسی رویدادها و اشکالات  ویراستاری کە بگذریم، “شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ” اثری بسیار ارزشمند در ترسیم چگونگی رشد و عروج جنبش سوسیالیستی در کردستان قبل و بعد از سرنگونی شاە تا آغاز دور دوم جنبش مقاومت در کردستان است. خواندن این کتاب را قلبا بە تمام کسانی کە علاقمند بە کسب تصویری صادقانە از چگونگی آغاز انقلاب ١٣٥٧ در ایران از منظر شهری کوچک بە اسم مریوان و تداوم آن در کردستان انقلابی هستند، توصیە می کنم.  

سلیمان قاسمیانی

معرفی کتاب شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ از مجید حسینی

شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ برشی از تاریخ کمونیسم در کردستان ایران است. مطالعه این کتاب را به کمونیستها، کارگران و بخصوص نسل جوانی که بدنبال سازماندهی کمونیستی کارگران و مردم میگردد توصیه میکنم. تاریخ کمونیسم در کردستان ایران پرمضمون میباشد. در دوران جدید در خاورمیانه تنها منطقه ای که کمونیسم در آنجا به یک جریان توده ای تبدیل شد، کردستان ایران بود و تنها جایی که کمونیسم به عنوان یک قدرت سیاسی قد علم کرد، کردستان بود. از این نظر برای نسل جدید کمونیستهای ایران درسهای کمونیسم در کردستان ایران و بررسی آن اهمیت بسزایی دارد. به خاطر توده ای شدن کمونیسم در کردستان فراز و نشیب آن هم زیاد بوده است. آنچه تاکنون از تاریخ مبارزاتی در کردستان و تاریخ کمونیسم در آنجا میدانستیم، تاریخ کومه له و تغییر و تحولات آن بوده است. اما در این تاریخ و روایتها که در اذهان عمومی چپ جامعه شکل گرفته و محکم شده است، تناقضات لاینحلی وجود دارد. این کتاب این ذهنیت و این تاریخ را زیر و رو میکند. تصویر دیگری از مبارزات مردم و کمونیسم و فعالیت کمونیستی در آنجا بدست میدهد. از آنجا که این کتاب بر سالهای پر تپش انقلابی 57 تا 59 متمرکز شده است. تصویر واقعی از رویدادهای آن زمان و پیشروی کمونیسم در کردستان بدست میدهد.

تجربه کمونیسم در کردستان ایران و شکلگیری و قوام یافتن کومه له به عنوان یک جریان کمونیستی درسهای زیادی برای آموختن دارد. البته اگر این تاریخ بدرست و همانطور که در متن یک مبارزه تاریخی بوقع پیوست، بیان و منتقل شود. ناسیونالیسمی که بعدا بر کومه له حاکم شد، تاریخ کومه له را تحریف کرده و از کومه له قدیم، کومه له روزهای تولدش، یک جریان محلی و خودمختاری طلب و کردی بدست میدهد.

در بخشهای اول کتاب بیوگرافی دوران کودکی و نوجوانی نویسنده بر زمینه اقتصادی و اجتماعی آن زمان کردستان نوشته شده است و در ادامه سیر تکوین و تکامل یک کانون کمونیستی در سالهای دهه 50 در شهر مریوان و درهم تنیده شدن آنها با آمال و آروزهای مردم زحمتکش و کارگر و مبارزه آنها با انواع و اقسام جریانات ارتجاعی نگاشته میشود . از همان ابتدا یک تفاوت اساسی این محفل مریوان با برخی محافل چپ آن زمان شرکت اعضای محفل در مبارزه جاری مردم، درهم تنیده شدنشان با آنها، علنی بودن شخصیتهای آن در مبارزه جاری بود. همین نقش و جایگاه علنی آنها در مبارزه و جامعه، نقش آنها را در رهبری مبارزات مردم در شهر مریوان در سالهای 56 و 57 و پس از انقلاب تثبیت کرد. یکی از نکات جالب در این کتاب برای من این بود که علارغم ستم ملی در کردستان، مبارزه مردم در آنجا تنها بر متن مبارزه طبقاتی بروز بیرونی مییابد. من در طول هفتصد صفحه کتاب جایی ندیدم مردمی از ستم بر کرد صحبت کنند، نهاد و محفلی برای آن تشکیل دهند و دنبال راه چاره برای آن باشند. مبارزه دسته ها و احزاب ناسیونالیستی کرد بطور واقعی در زندگی جاری مردم جایی نداشته است. اینهائ اضافاتی است که بعدا جنبش ملی بر جامعه و مبارزه مردم سوار میکنند.

این کتاب برخلاف داستان ” نینا” داستان واقعی زندگی عناصر و محافل کمونیستی در شهر مریوان است که سپس به عنوان رهبران مبارزات توده ای مردم شهر و  فعالین و رهبران مردم کردستان و کومه له شناخته شده اند. در اینجا برخلاف داستان نینا شخصیتها فرشته های آسمانی بی لک نیستند، بلکه شخصیتهای از دل جامعه و با همه نقاط ضعف و قوت خود هستند. در داستان نینا آنچنان از منشویکها و اس ارها آنهم در سال 1902 صحبت میشود که انگار در ذات خبیث آنها انسانیتی یافت نمیشد و هر عمل و کار آنها بر ضد جامعه بشری و بر ضد کارگر بود. در حالی که در سال 1902 هنوز بلشویک و منشویکی به آن معنا شکل نگرفته بود. در داستان نینا در گفتاری شعاری و پوچ و بی ربط آنچنان در باره “چه باد کرد، لنین ” حرف زده میشود که گویا داروی هر دردی در جامعه و مبارزه کارگری است و برای یک تاکتیک مشخص روز هم راه حل داده است. آن ادبیات مانند همه ادبیات دوران استالین ( نینا در سال 1949 نوشته شده است)  تنها کاربرد تبلیغاتی آن مد نظر بود و ربطی به بحث و معضل پیش رو کارگران نداشته است. اما در “شهر کوچک و مبارزاتی بزرگ” خواننده با انسانهای واقعی، با جنبشهای واقعی و با معضلات عینی روبرو میشود. کسی فرشته و قدیس نیست. شخصیتها در متن جامعه و مبارزه، آگاهانه و حتی بیشتر خوبخودی جایگاه کم و بیش درست و نادرستی را اتخاذ میکنند. در این کتاب تاثیر جامعه و جنبشها بر شخصیتها و تاثیر شخصیتها بر جامعه و جنبشها بطور ابژکتوی تصویر شده است.

مبارزات مردم کردستان ادامه انقلاب سال 57 بود

این کتاب بطور عینی و روشن و بر اساس سیر وقایع و اتفاقات و مبارزات مردم نشان میدهد که مبارزه مردم در کردستان نعل به نعل ادامه انقلاب 57 در ایران بوده است و خودمختاری طلبی و ناسیونالیسم جایگاهی در این مبارزه نداشته است، بلکه جنبش ناسیونالیستی و احزاب آن تلاش کرده اند تا بر این جنبش مهر خودمختاری طلبی و ناسیونالیستی بکوبند، که علارغم تلاششان جایگاه حاشیه ای در مبارزه مردم داشته اند. راز اینکه علارغم وجود توهمات ناسیونالیستی/ مائویستی بر محافل چپ، چپ و کمونیسم در کردستان در مقابل احزاب ناسیونالیست قد علم کرده و تقویت شدند، در مایه گرفتن جنبش مردم کردستان از انقلاب و انقلاب سراسری در ایران و نقش بلامنازعه شهرهای کردستان در مبارزه انقلابی( نه روستاها و مبارزه دهقانی)  بوده است. نویسنده این را بطور ابژکتیو در سیر وقایع نشان میدهد. توهمات دهقانی و روستایی برخی از محافل چپ نقش ترمزکننده داشته است که در امواج مبارزات شهری جایی پیدا نکردند. حالا ناسیونالیسم کرد تلاش دارد تا آن توهمات را منشاء همه مبارزات مردم کردستان قلمداد کند.

چگونگی شکل گیری کومه له

از مسائل بحث برانگیز این کتاب چگونگی تولد و شکلگیری کومه له میباشد. تاکنون حتی بسیاری از کمونیستهای دخیل در واقعه و کمونیستهایی که در شکلگیری کومه له نقش داشته اند، نتوانسته اند بطور کامل تصویر درستی از تولد و شکلگیری کومه له بدست دهند. به نظر من این کتاب توانسته است این کار را انجام دهد و دید صحیح و جدیدی بر تولد و شکلگیری کومه له بیافکند.

روایت و تصویر عمومی چپ و کمونیستها از سیر تاریخی کمونیسم در کردستان، پیشرویها و پسرویهای آن این است که یک سازمان سیاسی چپ در کردستان ایران وجود داشته است که قبل از انقلاب 57 با نام ” تشکیلات” فعالیت زیر زمینی داشته و همین سازمان با دخالت انقلابی خود در مقطع انقلاب و پس از آن موجبات سازماندهی مردم حول یک سازمان چپ را فراهم آورده و با عنوان کومه له قد علم کرده است و همین کومه له بعدا در سیر پیشروی کمونیستی خود به یکی از سازمانهای اصلی تشکیل دهنده حزب کمونیست ایران تبدیل شد. این تصویر عمومی و غیرواقعی و متناقض چنان جاگیر شده است که همه کمونیستهایی که تاکنون تاریخ کمونیسم در کردستان و زندگی مبارزاتی خود را نوشته اند نتوانسته اند از آن فاصله بگیرند و توهمات ایجاد شده را بدور بیندازند. مثلا رفیق حسین مرادبیگی با اینکه بدرست در کتابش مینویسد کومه له در زمان انقلاب و پس از آن دارای هیچ سیاست دخالتگرانه ای نبود و به شکل یک سازمان وجود واقعی نداشت و حتی باز هم بدرست مینویسد که “کومه له خود را اسما علنی کرده بود، اما چهره ها و شخصیتهای خود را علنی نکرده بود و آنان را به عنوان کومه له در پیشاپیش مردم قرار نداد”، اما تاریخ کومه له را از تاریخ “تشکیلات” شروع میکند و  در کتاب ” تاریخ زنده- کردستان، چپ و ناسیونالیسم” مینویسد: ” در سال 57 ما ( عده ای از رهبران این محافل)، اولین کنگره خود را تشکیل دادیم و بجای هسته ها و محافل گمنام سابق، شکل سازمانی معینی به خود گرفتیم. سازمان انقلابی زحمتکشان – کومه له محصول این کنگره بود که بعدا موجودیت آن را اعلام کردیم.” رفیق در ادامه البته مینویسد که تصمیمات آن کنگره تنها زنجیری بر پاهایمان بود و ما با شرکت فردی در مبارزات توده ای نقش خود را ایفا کردیم. اما این دیدگاه علارغم نقد به کنگره اول، تشکیل کومه له را ادامه فعالیت کادرهای ” تشکیلات” میداند. ” به علاوه چندین سال کار و زندگی کادرهای کومه له در میان توده های کارگر و زحمتکش و آشنا شدن از زندگی و درد و رنج آنان ما را در مقایسه با بقیه چپ ایران به زحمتکشان نزدیک کرده بود. مجموع این شرائط و بخصوص و بویژه حضور طبقه کارگر هر چند جوان کردستان ایران در این مبارزات ما را بتدریج در راس این مبارزات قرار داد…. ” (تاریخ زنده، …) حمه سور بدرست مینویسد که نفوذ اجتماعی کومه له محصول نفوذ شخصیتها بود و نه سازمان کومه له. اما او آینده را به گذشته تسری میدهد و این شخصیتها که بسیاری از آنها در زمانش ربطی به کومه له نداشتند و تنها بعدا در سیر تغییر و تحولات مبارزاتی و بخصوص بیرون رفتن از شهرها و شکل مسلحانه مبارزه، خواسته و ناخواسته در کومه له جای گرفتند را به عنوان کومه له و نفوذ کومه له مینویسد. از جمله رفیق مینویسد: ” با علم به این واقعیات ( منظور وضعیت کومه له است- م ق) صدیق کمانگر و ایوب نبوی و دیگر رفقای ما در شهر سنندج جمع میشوند و به این نتیجه میرسند که اگر قرار باشد در جلو تظاهراتها راه بیافتند، بهتر است چهره علنی و رو به بیرون داشته باشند”( از تاریخ زنده…حمه سور). اما همه میدانند که در آن زمان نه صدیق کمانگر ربطی به کومه له داشت و نه آن جلسه، جلسه کومه له و یا جلسه شخصیتهای کومه له بود. صدیق کمانگر مانند رفقای کانون مریوان و دهها محفل کمونیستی دیگر در سنت علنی فعالیت کرده بود و لزومی به جلسه کومه له برای علنی شدن آنهم پس از انقلاب نداشته است. برخلاف این روایت که آنقدر تکرار شده است که به روایت عمومی تبدیل شده است، صدیق کمانگر خود میگوید که با دیدن غیبت کومه له در شورای موقت شهر سنندج، به ابتکار خود، خود را به عنوان نماینده کومه له معرفی میکند و حتی شک داشت با توجه به مخالفتها و بی مهریهای ” تشکیلات – کومه له” با او، آیا این اقدام او مورد تایید آنها قرار میگیرفت یا نه!  رفیق حمه سور در کتابش تشکیل جمعیتهای آزادی و انقلاب در شهرها را محصول کار و فعالیت کومه له و یا شخصیتهای کومه له میداند. در حالی که بازهم تشکیل جمعیتهای آزادی و انقلاب اساسا ربطی به کومه له نداشته است. نه شخصیتهای کومه له آنقدر وسیع بودند که بتوانند در همه شهرها چنین اقداماتی کنند و نه کومه له اساسا سیاست مشخص و دخالتگرانه ای داشته است. این شبیه این است که حزب و سازمان چپی در بقیه نقاط ایران شوراهای کارگران در نفت و همه مراکز کارگری دیگر را محصول کار خود بداند، چرا که فلان جا فلان رهبر کارگری به چریک فدایی تمایل داشت و یا فلانی به پیکار. در بسیاری از نوشته ها حتی از شخصیتهایی که ربطی به کومه له نداشته اند به عنوان شخصیتهای کومه له نامبرده میشوند. مثلا رفیق حمه سور در کتاب تاریخ زنده …از رفیق جانباخته رئوف کهنه پوشی به عنوان شخصیت کومه له نام میبرد.  در حالی که کومه له نه در واقعه 23 تیر مریوان نقشی داشت و نه رفیق جانباخته رئوف کادر و شخصیت کومه له بوده است. رفیق حمه سور مانند همه کمونیستهای دیگر قصد تحریف تاریخ و وقایع را ندارد. بلکه تاریخ وارونه و تحریف شده به ذهنیت عمومی تبدیل شده است. وقتی به هر دلیلی  کومه له کومه له شد، شکل گرفت و قوام یافت، آینده کومه له به گذشته قبل از شکلگیری کومه له تسری داده میشود. تاریخ خودبخود تحریف میشود.

واقعینت این است که کومه له در مبارزات توده ای پیش از انقلاب و در مبارزات عظیم توده ای پس از انقلاب به صورت سازمان نقشی نداشته است. شرکت اعضای “تشکیلات- کومه له” در آن مبارزات مانند شرکت اعضای محافل چپ دیگر بوده است و گاها حتی در مقابل دیگران غیبتشان چشمگیر بود. هیچ مبارزه توده ای در کردستان ایران بخصوص در مهمترین شهرها مثل شهر مریوان و سنندج در سال 57 و 58 نیست که توسط ” تشکیلات” و یا بعدا کومه له سازماندهی و رهبری شده باشد. شاخص ترین رهبران توده ای مردم کردستان مثل صدیق کمانگر و عطا رستمی در خارج از دایره ” تشکیلات” و کومه له بودند. تنها شخصیت “تشکیلات” که همردیف عطا رستمی و صدیق کمانگر بود و به عنوان رهبر چپ مردم کردستان در آن برهه نقش رهبر و سیاستگذار ایفا کرد رفیق فواد سلطانی بود. ” تشکیلات- کومه له” نسبت به محافل دیگر کمونیستی و سازمانهای چپ موجود آن روزها در کردستان حضور بسیار ضعیفتری داشت. مجید حسینی این را با بازگویی دقیق وقایع بزرگ و نقش شخصیتها در مریوان و سنندج و برخی شهرهای دیگر به طور روشنی نشان میدهد. اما خواننده علاقه مند میتواند در بسیاری از وقایع آن زمان که بصورت خاطرات بازگو شده است هم این حقیقت را جستجو کند. از جمله در چگونگی شکل گیری و تشکیل بنکه ها که توسط افراد زیادی از جمله یوسف اردلان نوشته شده است، و یا در باره مبارزات محافل کمونیستی در ارومیه و اشنویه و تشکیل تشکلهای مختلف  توده ای در آنجا که توسط جلال محمودزاده نوشته شده است و دهها سند و نوشته دیگر اسنادی برای بررسی سیر پیشروی کمونیسم در کردستان و شکل گیری گومه له بدست میدهند که با روایتهای موجود در تناقضند . مثلا در تاریخ زنده رفیق حمه سور، به نقل از خاطرات رفیق جلال محمودزاده در ارومیه آمده است ” تا روز 28 مرداد که ارتش بدنبال فرمان یورش خمینی به مردم کردستان ایران به تمام منطقه حمله کرد، وضع در این منطقه آرام بود، حمله ارتش در روز اول توسط شورای مسلح و نیروی حزب دموکرات، چریکهای فدایی و پیکار دفع شد…..” از تاریخ زنده نوشته حمه سور. یعنی تا روز 28 مرداد در حمله رژیم به ارومیه و اشنویه خبری از کومه له نبود. شورای مسلح بود، محافل مسلح کمونیست و فعالین بودند، چریک بود، پیکار بود… اما کومه له نبود. خواننده با مطالعه این کتاب متوجه میشود که پدیده ارومیه و اشنویه یک استثناء نبود، بلکه یک قاعده نسبتا عمومی بود. سازمان غایب در ارومیه و اشنویه، در تحصن بزرگ بیکاران آنجا در استانداری، در تشکیل شورای مسلح زحمتکشان آن منطقه و تشکیل جمعیت اشنویه و فعالیتهای آن، کومه له بود. اینکه جلال محمودزاده و برخی از رفقای فعال آن منطقه بعدا ، پس از خروج از شهرها به کومه له پیوستند، فعالیتهای گذشته آنها و خودشان و محفلشان کومه له تلقی نمیشدند و ربطی به تشکیلات- کومه له نداشتند. تشکیلات- کومه له در جریان انقلاب حضور بسیار ضعیفتری از محافل کمونیستی دیگر داشتند و وجودشان حس نمیشد. کومه له ای که بعدا از نظر سیاسی و حتی سازمانیش کل گرفت محصول شرکت دهها محفل کمونیستی بود که در جریان انقلاب و پس از آن به گروهها و شخصیتهای اجتماعی تبدیل شده بودند.

مجید حسینی با نوشتن تاریخ زنده مبارزاتی مردم، جنبشها و احزاب سیاسی در یک دوره نسبتا طولانی، نشان میدهد که چه قبل و چه پس از انقلاب کمونیسم در کردستان ایران در محافل و گروههای مختلفی در کردستان ایران و بخصوص در دو شهر مریوان و سنندج فعالیت اجتماعی گسترده ای داشته است که در اکثر موارد هیچ ربطی به محفل ” تشکیلات” و بعدا کومه له نداشته اند. محفل ” تشکیلات” نسبت به محافل دیگر نه تنها از نقطه نظر فعالیت اجتماعی، بلکه از نظر فکری و فرهنگی هم جریانی عقب مانده تر بود. این درست است که نام کومه له از آن جلسه ای که کنگره اول نامیده میشود استخراج شده است، اما واقعیت کومه له نه در تظاهراتها و اعتصابات بر علیه رژیم سلطنتی وجود خارجی داشت و نه در عظیم ترین مبارزه توده ای مردم بر علیه رژیم جمهوری اسلامی . در تمامی مبارزات بزرگ آن دوره در کردستان، کومه له وجود خارجی نداشته است. نویسنده کتاب این ادعا که کومه له با اطلاعیه 26 بهمن 57 موجودیت علنی یافت را نیز زیر سوال میبرد و مینویسد: ” با آن اطلاعیه فقط نام کومه له علنی شد. اما کومه له در هیچ حرکت توده ای به نام کومه له شرکت نداشت. هیچ دفتر و مقری نداشت، هیچ نماینده ای نداشت، هیچ بروز علنی نداشت. ” موجودیت علنی آن فقط در حد یک اطلاعیه‌ بود و تشکیلات کومه‌له هم چنان مخفی باقی ماند. در آن اطلاعیه فقط نام سازمان کومه‌له علنی شد. به این ترتیب کومه‌له یک دوره اطلاعیه‌هایش با عنوان “هم میهنان مبارز” علنی بود از ۲۶ بهمن به بعد نامش. نه در جریان انقلاب و نه بعد از قیام ۲۲ بهمن و سرنگونی رژیم سلطنتی و نه حتی در جریان حمله ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ جمهوری اسلامی به کردستان در هیچ شهر و شهرک و روستائی در کردستان فعالیت کومه‌له علنی نبود. در هیچ شهری تابلوی آن بر روی ساختمانی نصب نگردید. هیچ مقاومت و جنگی در مقابل یورش جمهوری اسلامی به کردستان از طرف کومه‌له و بنام او در این دوره انجام نگرفت. هیچ دفتر و مقری از کومه‌له در هیچ جائی از کردستان دایر نگردید. در هیچ شهری از کردستان فعالین تشکیلات کومه‌له برای مردم و حتی برای انبوه محافل و طیف وسیع فعالین سیاسی شناخته شده نبودند. کومه‌له هیچ تشکل انقلابی و توده‌ای را مستقلا در کردستان برپا نکرد و تنها مورد استثناء اتحادیه دهقانان در مریوان بود و آنهم نه بنام کومه‌له بلکه از طرف فواد مصطفی‌سلطانی و بنام او انجام گرفت و شهرت یافت. فقط اطلاعیه‌های کومه‌له علنی بودند نه سازمان و فعالیت و کادرهایش. عاقبت بعد از یورش نظامی ۲۸ مرداد جمهوری اسلامی به کردستان و بعد از گذشت حدود یک ماه از ۲۸ مرداد و مقاومت مسلحانه مردم و محافل سیاسی در مقابل یورش نظامی رژیم، در هفته‌های آخر شهریور یا روزهای اول مهر ۱۳۵۸ کومه‌له خود و فعالیتش را ابتدا در اطراف سردشت و مهاباد علنی کرد. بعد از این تاریخ تجسم سازمانی و انسانی فعالیت کومه‌له با یک هفته پیش و حد اکثر سه هفته بعد در دیگر مناطق کردستان علنی گردید. در نیمه اول مهرماه فعالیت علنی‌ این سازمان در مریوان آغاز شد…. در هر حال بعد از ۲۶ بهمن کومه‌له مانند تشکیلات هم چنان مخفی ماند اما کادرهایش مانند هزاران فعال دیگر چپ و کمونیست بدون اعلام تعلق تشکیلاتی خود در شهرهای کردستان علنا فعالیت می‌کردند. (از کتاب شهری کوچک و مبارزاتی بزرگ)

کومه له آنقدر از مبارزات توده ای و سازمانهای مردم دور بود که در زمان تشکیل ” شورای موقت انقلاب شهر سنندج” که نهادهای توده ای و سازمنهای بزرگ و محافل کوچک دیگر در آن نماینده داشته اند، حضور نداشت. حضور کومه له توسط تصمیم خودبخودی صدیق کمانگر که اتفاقا تا آن زمان خارج از کومه له بود و مورد بی لطفی کومه له قرار داشت تامین شد. این تنها مورد نادر حضور علنی کومه له تا آن زمان بود.

خاطرات و فاکتهای زنده و گاها طنزآلود در مبارزه، توهمات دهقانی کومه له، اتحادیه دهقانان مریوان و تناقض آن با  کارگران روستا

مجید حسینی مینویسد:

“کانونها و محافل کمونیستی در مراحلی توانستند با سیاستهای سنجیدهای  مردم را از دشواریهای پیچیده ای عبور دهند. با پیروزی انقلاب تشکیل شورای شهر و تامین امنیت شهر با تشکیل “ستاد حفاظت شهر”، خلع سلاح شهربانی و درگیری دائم با ژاندارمری و ارتش و سپس تشکیل مقر سپاه پاسداران در مریوان و سازماندهی مقابله با آن، سازماندهی تظاهرات عظیم 23 تیر مریوان و سپس کوچ مردم مریوان و…..همه توسط کانونهای کمونیستی و چپ در شهر پیش برده میشد. تنها موردی که در آن زمان فعالیتی با سیاست کومه له و نه با نام کومه له در مریوان صورت گرفت تشکیل نیروی مسلح اتحادیه دهقانان بود که البته به جای دهقانان، نیروی معدودی از نیروی چپ شهر مریوان را خارج کردند و به جایی هم نرسید. آنها به جای حفاظت شهر و مسائل داغ در شهر مریوان به کوه زدند تا رویای دهقانی خود را به واقعیت تبدیل کنند. در حالی که روستاها خود به کشمکشها در شهر چشم دوخته بودند و نیروی اجتماعی خود را در آنجا جستجو میکردند. در چنین وضعیتی سیاست نادرست کومه له که البته هنوز علنی هم نبود، مبارزه در شهر را به امان خدا سپرد و بخشی از نیروی چپ را روانه روستا کرد. که بدون هیچ نتیجه ای بعدا مجبور شدند به موجودیت خود پایان دهند.”

 نیروی مسلح اتحادیه دهقانان نتوانست دهقانان را جذب خود کند و در تضاد با منافع کارگران روستاها که منفعتی در زمین نداشته اند قرار میگرفت. نیروی مسلح اتحادیه دهقانی که در بهترین شرائط به حدود 20 تا ۲۴ نفر میرسید عموما از جوانان چپ شهر بود و فقط 4 نفر دهقان به آن پیوسته بودند. در یکی از روستاها مالکین خرد دونفر از مردم زحمتکش را با دستمزد به مدت یکماه برای یاری به اتحادیه دهقانان فرستادند، نیروی مسلح دهقانی در عصر و زمینه سرمایه داری همین هم میشود. در روستای گوشخانی واقعه جالبی اتفاق افتاد. بعد از سخنرانی مسئول اتحادیه در باره منافع دهقانان،  کارگران روستایی حاضر در جلسه از مسئول اتحادیه در باره برنامه آنها برای کارگران پرسیدند که موجب غافلگیری مسئول اتحادیه شده بود و جر و بحث مالکین خرد هوادار اتحادیه با کارگران در جلسه بالا گرفت. نکته جالب دیگر نپیوستن عناصر کمونیست و چپ روستاها به اتحادیه دهقانان بود. مجید حسینی همچنین مینویسد: ” رفقای اتحادیه دهقانان تحت تاثیر فشار تبلیغاتی مذهبی‌ها که آنها را کمونیست و بی دین می‌خواندند سخنرانی‌های خود را در مساجد روستا غالبا با “بسم الله رحمن الرحیم” شروع می‌کردند. در روستای “نه نه” تحت تاثیر این فضا و با توصیه ملای روستا اطلاعیه‌ای خود را با آیه “انالله واناالیه راجعون” شروع کرد. مجید حسینی مینویسد” اتحادیه دهقانان و نیروی مسلح آن تنها در شهر مریوان شکل گرفت و نیروی مسلح آن یکماه و نیم بیشتر دوام نیاورد. تازه مقر اتحادیه در شهر بود و ربطی به دهقانان و مبارزه دهقانی نداشته است.

با همه اینکه کانون کمونیستی شهر مریوان با تشکیل نیروی مسلح اتحادیه دهقانان مخالف بود، اما پس از تشکیل آن ضربه خوردن آن را ضربه به خود میدانست و با سیاست مسئولانه به حمایت از آن پرداخت. حتی در یک مورد موجب نجات آنها از درگیری مسلحانه با مردم یک روستا شد. نویسنده این نظر را که نیروی مسلح اتحادیه دهقانان در سازماندهی مبارزه مسلحانه مردم کردستان نقش داشته است را با استدلالت روشن و قانع کننده ای رد میکند. نیروی مسلح و مقاومت مردم کردستان اساسا در شهر شکل گرفت و از آن نیرو میگرفت. تشکیل نیروی مسلح دهقانی تنها از حاکم بودن توهمات دهقانی بر برخی محافل آن زمان نشات میگرفت. اتحادیه دهقانان و نیروی مسلح آن تنها پروژه سازمان کومه له بود و جایگاه زیادی در مبارزه مردم کردستان نداشت. اما ناسیونالیستهای کومه له بعدا به آن جایگاه خاص دادند.

همانطور که ملاحظه میکنید خواننده در این کتاب با واقعیتهایی آشنا میشود که هرچند برخی از آنها کمی شناخته شده اند اما در زیر گرد و غبار یک تاریخ وارونه دفن شده اند. خواننده با این واقعیت مواجه میشود که کومه له به عنوان سازمان در وقایع بزرگ مبارزاتی در شهر سنندج و مریوان و بالطبع در شهرهای دیگر هم در سالهای انقلاب و مبارزات توده ای بزرگ و حتی در نوروز سنندج و 23 تیر مریوان غایب بود. در مریوان محافل کمونیستی و چپ که قلب و مغز آنان در محفل کمونیستی کانون قرار داشت، با شروع انقلاب 57 دست به سازماندهی تظاهراتهای بزرگی زدند و سازمانهای توده ای مختلف را سازمان دادند، جامعه معلمان مریوان اولین سازمان انقلابی توده ای با نقشه این محفل کمونیستی بود. به تاسی از آن در شهر مریوان ” جامعه زنان مریوان” تشکیل شد که مجید حسینی در همه جا به این میپردازد که محفل آنها تحت تاثیر همان عقب ماندگیهای معمول در محافل چپ سال 57 و تاثیرات افکار مائویستی به مسئله زنان بهایی نمیدادند، اما زنان مبارز و ازادیخواه دائما خودشان را به صف مقدم مبارزه میراندند و در بسیاری موارد نقش تعیین کننده ای در مبارزه بازی میکردند. در باره جامعه زنان مریوان نویسنده مینویسد: ” نهاد “جامعه زنان مریوان” در اوایل پائیز ۱۳۵۷، حدود ده روز بعد از تشکیل “جامعه معلمان” توسط جمعی از زنان مبارز و کمونیست با ابتکار شرافت قاسم‌نژاد تشکیل شد. “جامعه زنان” دومین تشکل انقلابی در مریوان و اولین تشکل زنان در تاریخ این شهر است. عطارستمی تنها فعالی در شهر بود که به مبارزه زنان و اهمیت برابری زنان و مردان توجه جدی داشت. او یاری دهنده شرافت ‌قاسم‌نژاد برای تشکیل این نهاد بود. عطا همراه با شرافت قاسم نژاد برای گرفتن امکانات تشکیل چنین نهادی به ملاقات رئیس آموزش و پرورش رفت.”

“کانون محصلین مریوان” در همان زمان یکی دیگر از کانوانها و تشکلهای توده ای بود که در مریوان تشکیل شد و نقش موثری در مبارزات آن دوره داشت. سازماندهی و هدایت مردم در دل آن تحولات عظیم و افت و خیزهایش جنبه های فوق العاده جالبی دارد که فقط با خواندن کتاب میتوان آنها را دریافت کرد.

شلاق نقد نویسنده به محفل کمونیستی خود

خواننده در طول کتاب بطور دائم شاهد نقد نویسنده به عقب ماندگیها و کمبودهای محفلی که در آن فعالیت داشت و یا سیاستهای اشتباهی که اتخاذ میشد است. علتهای آن عقب ماندگیها هم از دید نویسنده دور نمانده و مورد نقد قرار میگیرد. مثلا نویسنده بارها به  عدم توجه محفل خود و بعدا کل کومه له به مسئله حقوق و ازادیهای زنان و کلا مسئله زن و اینکه کارگران در مرکز توجه و فعالیتشان نبودند اشاره میکند و از جمله مینویسد: “ما در مریوان هنگامیکه به کارگران و مسائل آنها توجه کردیم که سازمان چریک‌های فدائی جمع قابل توجهی از کارگران را بدور خود گرد آورده و فعالیتش را در این زمینه شروع کرده بود. با مشاهده این وضع و در رقابت با آن سازمان به سازماندهی امور کارگری روآوردیم. فعالیت ما در رابطه با زنان محدود به تعدادی از زنان هوادار کومه‌له و چند نفر انگشت شمار از زنان انقلابی زحمتکش بود. دخالت توده‌ای زنان در فعالیت‌های سیاسی به شرکت آنها در تظاهرات‌ها و جلسات و فعالیت در چند روستا محدود می‌گردید. سازماندهی زنان و داشتن برنامه در جهت برابری آنها با مردان در ابعاد اجتماعی ابدا موضوع ما نبود.

محافل با سابقه و جدید کمونیستی کومه له را شهری کردند

مجید حسینی در یک جمعبندی در رابطه با کومه له مینویسد: ” در دوره مورد بحث فعالیت و مبارزات صد‌ها فعال کمونیست و انبوه محافل با سابقه و جدید شکل گرفته در دوره انقلاب، بر متن روندها و اتفاقات جاری آن، کومه‌له را از روستا دور کرد و به شهر کشانید. این جریان پروسه و دوره‌های مختلفی را از سر گذراند و در این کتاب به مهم‌ترین آنها اشاره میکنم و اما این موضوع نیاز به بررسی جداگانه دارد. انقلاب و نقش محافل چپ و کمونیست در مبارزات و اعتراضات آن دوره شخصیت‌های کمونیستی چون صدیق کمانگر و عطا رستمی را در رهبری خود قرار داده بود. ماجرای نوروز خونین سنندج و مذاکرات صدیق کمانگر با هیئت دولت و جریان ۲۳ تیر مریوان به رهبری عطا رستمی دو رویداد اصلی در کردستان بودند که برسرنوشت قطب چپ و کومه‌له و مسیر آتی آن در کردستان تاثیرات تعیین کننده‌ای گذاشتند. بدنبال آن کوچ مردم شهر، راهپیمائی مردم دیگر شهرها به طرف مریوان و مذاکرات با هیئت دولت به رهبری فواد مصطفی‌سلطانی و عطارستمی هر کدام مقاطع تعین کننده از رشد انقلاب در کردستان هستند که کومه‌له را از دام قهقرای سیاسی کنگره اول بیرون کشید. چنین مقاطع و رویدادهائی و مجموعه دیگری از این نوع که پیش‌تر در این کتاب به آنها اشاره شد چهره سیاسی کومه‌له را دگرگون کردند و سر نوشت آتی همه ما را رقم زد. فکر می کنم فواد مصطفی سلطانی از نظر سیاسی و تشکیلاتی و صدیق کمانگر و عطا رستمی از نظر سیاسی و اجتماعی اگر چه عضو کومه‌له نبودند عملا و اجتماعا بیشترین تاثیر مثبت بر کومه‌له را در آن دوره گذاشتند.”

 محفل کمونیستی کانون و دیگر محافل چپ شهر مریوان رابطه ای با احزاب و نهادهای ناسیونالیستی کرد نداشته اند و تاریخ آنها اساسا با کمونیسم و چپ نوشته شده است. فعالیت محلی آنها در شهر و روستاهای مریوان، و کل پراتیک آنها، پراتیک یک کانون کمونیستی بوده است و غیر. فعالیت آنها با بینش حاکم عمومی بر محافل چپ آن زمان و از جمله بینش خود کانون در تضاد بوده است. مردم شهر، رژیم شاه و ساواکش و نیروهای مرتجع شهر همه آنها را به عنوان کمونیستها میشناختند. خواننده در فعالیتهای کانون شهر مریوان شاهد رابطه نزدیک با احزاب سنتی ناسیونالیسم کرد نیست.  در حالی که تاثیرات جنبش و سنت ناسیونالیستی کرد بر محفل ” تشکیلات” قوی بود. “تشکیلات” رابطه عمیقی با اتحادیه میهنی و جلال طالبانی داشته و این رابطه از همینجا بعد از انقلاب وارد کومه له هم شد. فکر میکنم همین هم بر انتخاب سیاسی اکثریت قریب به اتفاق شخصیتهای آن محفل تاثیرگذار بوده است. به جز رفیق ایرج فرزاد و رفیق حمه سور، همه شخصیتهای باقی مانده از آن محفل و عناصر دور و بر آن به جنبش ناسیونالیستی کرد پیوسته اند. در حالی که محافل و نهادهای دیگر چپ در کردستان بسیار کمتر از ناسیونالیسم کرد تاثیر گرفته بودند. جدا ماندن محفل کانون مریوان و درگیر شدن آنها در مبارزات مستقیم شهری، محفل کمونیستی شهر مریوان را بیشتر از دیگر محافل از تاثیرات جنبش ناسیونالیسم کرد از پیش از انقلاب و از همان اوائل انقلاب دور کرد. بخشی از محافل چپ در کردستان خود را با سازمانهای سراسری چپ تداعی میکردند. پس از انقلاب سازمان چریکهای فدایی سازمان بزرگی در کردستان ایران بود. فکر میکنم در اوائل که هنوز نام کومه له مطرح نبود، چریکهای فدایی سازمان شناخته شده و معتبری در کردستان ایران بود، بعدا نفوذ پیکار هم نشان از دوری بسیاری از شخصیتها و محافل کمونیستی از تاثیرات ناسیونالیسم کرد بوده است.

عقب نشینی رژیم نتیجه  اعتراضات توده ای شهرها بود و نه جنگ پیشمرگانه

“فلان فلان شده‌ها اینجا چکار می‌کنید؟ چرا به شهر بر نمی‌گردید؟ ما حتی مقر را برای شما جارو زده جلو ساختمان را آب پاشی کرده ایم و منتظر شمائیم و … .”

در روایت‌های موجود شروع و پایان “دور اول جنبش مقاومت” در کردستان با خروج و بازگشت پیشمرگان به شهرها تعریف میشود. در این روایتها بازگشت نیروهای مسلح سازمانها به شهرها نتیجه مبارزه و مقاومت مسلحانه نیروهای پیشمرگه تلقی میشود، اما نویسنده نشان میدهد که مبارزه مسلحانه نقشی در عقب نشینی رژیم نداشته است، بلکه مبارزه توده ای مردم شهرها بود که زمینه برگشت نیروهای مسلح را فراهم آورد. نویسنده مینویسد: ” بعد از خارج شدن از شهر در ۲۸ مرداد، ما از چگونگی سیر رویدادهای سیاسی و اوضاع عمومی جامعه ایران و کردستان و حتی شهر مریوان اطلاع چندانی نداشتیم. از برگزاری راهپیمائی اعتراضی در گرامیداشت رفقای جانباخته در شهر، از جلسه عمومی معلمان شهر و روستا در سالن بزرگ شیرخورشید شهر که از طرف رئیس “دادگاه انقلاب” دولت اسلامی برگزار شده بود و تبدیل شدن آن جلسه به اعتراض علیه اعدام‌ها و سرکوبگری نظام اسلامی و دیگر رویداهای بزرگتر و توده‌ای مانند اعتراض یکپارچه مردم در شهر علیه حضوردو پایگاه نظامی رژیم و آمدن هیئت دولت به مریوان برای آرام کردن مردم در شهر مریوان و…….. ما پیشمرگان در خارج از شهر از تمام این اتفاقات مهم در مریوان بی خبر بودیم. اگر هم خبرها را می شنیدیم ما را متوجه اوضاع جدید نمی کرد.  مشغولیات ذهن ما دور از چنین رویدادهای سیاسی و دینامیسم انقلاب در جامعه ایران و حتی شهر مریوان که پیاده یک تا دو ساعت راه با آن فاصله داشتیم بود. در همان روزها دو نفر از پیشمرگان، عثمان‌ روشن توده و عبدالله ‌کهنه‌پوشی (ش) بطور مخفیانه برای کسب خبر به شهر رفتند. در آنجا متوجه می‌شوند که شب‌ها محلات در دست مردم است. وقتیکه “جوانان و نوجوانان انقلاب” در خیابان “وصال” متوجه حضور آن دو می‌شوند شروع به سر دادن شعار می‌کنند. این جوانان به رفقای ما می‌گویند با شهربانی صحبت کرده‌اند و آماده‌ تسلیم شدن به پیشمرگه‌ها بودند. آنها برای شب بعد قرار می‌گذارند. شب بعد شهربانی که فقط چهار نفر پاسبان مسلح در آن باقی مانده بود خود را تحویل آنها می‌دهند. این موضوعات ما را از حال و هوای نظامی گری (پیشمرگانه) خارج از شهر در روزهای بعد از ۲۸ مرداد بیرون نیاورد…… در یکی از آن روزها در روستای “برده رشه” بودیم که تعدادی از بازاریان شهر از جمله علی‌آغا صمدپور (مامه علی آغا)، محمد یگانه (حه‌مه کال)، حسن نادری، حسن ایزدی و …  از بازاریان به دیدار ما آمدند. آنها از ما خواستند به شهر بر گردیم. گفتند نیروهای رژیم از ترس اعتراضات مردم مجبور شدند دو پست بازرسی خود در اطراف شهر و جاده‌های ورودی را بر دارند. حالا تقریبا شب و روز شهر در دست مردم است. فقط جای شما خالی است هر چه زودتر بر گردید. باز هم ما ناباورانه به این گزارش‌ها گوش می‌دادیم و از قالب ذهنی خود خارج نمی‌شدیم.”

تا اواخر آبان ماه پیشمرگان در شهرهای جنوبی کردستان و از جمله مریوان هم چنان در خارج شهر بودند. عاقبت برای بار دوم علی آغا صمد پور و محمد یگانه و مصطفی سیعد زاده همراه دو نفر دیگر به نزد ما آمدند. آن روز تمام پیشمرگان در نزدیکی روستای “سیف پائين” مشغول استراحت بودیم. اینبار علی آغا صمدپور و محمد یگانه و مصطفی و بقیه بسیار عصبانی و بر آشفته بودند. قبل از هر احوالپرسی با اعتراض شدید شروع به صحبت کردند. این چند جمله از صحبت‌های آنها را دقیقا به خاطر دارم. گفتند: “فلان فلان شده‌ها اینجا چکار می‌کنید؟ چرا به شهر بر نمی‌گردید؟ ما حتی مقر را برای شما جارو زده جلو ساختمان را آب پاشی کرده ایم و منتظر شمائیم و … .”

علنی شدن کومه له و اثرات تعیین کننده آن بر مبارزات مردم کردستان و پیشروی کمونیسم

در باره علنی شدن کومه له و در واقع تشکیل کومه له به عنوان یک سازمان سیاسی نویسنده مینویسد

در چنین شرایطی کومه‌له باز هم با تاخیر غیر قابل توجیهی و بعد از گذشت حدود یک ماه از دور اول “جنبش مقاومت” خود و فعالیتش را علنی کرد. تا آن وقت اکثریت نیروی خارج شده از شهرهای کردستان از دست رفت و پراکنده شدند. در مریوان تعداد محدودی عمدتا از کانون ما و محفل رفیق فواد مصطفی‌سلطانی که در اتحادیه دهقانان بودند با بخش کمی از روابط پیرامونی هر دو باقیمانده بودیم.

علنی شدن کومه‌له در آن شرایط امید و افقی در میان این نیروی خارج شده از شهرها بوجود آورد. تحت فشار نظامی جمهوری اسلامی و ضرورت دفاع از خود این نیروی بی حزب و سازمان پراکنده و کومه‌له با سرعت و بدون هیچ مشکلی در هم ادغام شدند. پروسه علنی شدن کومه له و پیوستن آن نیرو به کومه‌له در شهرهای مختلف کردستان به علت بی ارتباطی و شرایط جنگی همزمان اتفاق نیفتاد و یک تا سه هفته   طول کشید. کومه‌له در موقعیتی نبود تا بر مبنای قید و بندهای درست یا نادرست سازمانی فیلتری برای پیوستن به خود داشته باشد. جهت عمومی همه ما گردآوری هر چه بیشتر نیرو بود. با پیوستن این نیرو به کومه‌له که عمدتا از رهبران کارگری و توده‌ای و انقلابی و اعتراضی در شهرهای کردستان بودند، رنگ و روی سیاسی کومه‌له فورا تغییر کرد. سازمان نیم بند و ضعیفی که کومه‌له فقط در چند شهر داشت با سرعت تبدیل به سازمانی قوی و سراسری در کردستان گردید. در بعضی شهرها کومه‌له کادر و عضوی نداشت و با این وجود فعالین چپ خارج شده از شهرها به آن پیوستند.

“چهار نکته در این دوره مایه بقاء و انسجام و گسترش تشکیلات کومه‌له گردید. یکی علنی شدن آن بعنوان سازمان چپ مدعی کمونیسم است. جای چنین سازمانی در آن شرایط واقعا خالی بود. با علنی شدن کومه‌له فعالیت‌های قطب چپ و تصویر سیاسی اجتماعی موجود از آن در کردستان در قالب آن سازمان عینیت پیدا کرد و قطب چپ اجتماعی برای ادامه مبارزه یک کاسه شد. علنی شدن این سازمان کل تاریخ مبارزاتی انبوه محافل چپ دوره انقلاب و قبل از آن را پشت کومه‌له قرار داد و عملا به آن مربوط کرد. دوم، دولت جمهوری اسلامی برای کومه‌له و نیروی چپ انقلابی جدیدا پیوسته به آن ابدا قابل پذیرش نبود. مجموع فعالین چپ در کردستان سابقه‌ای از مقاومت در تقابل با جمهوری اسلامی را پشت سر گذاشته بود. در نتیجه کل کومه‌له تبدیل به سازمانی قوی و مصمم برای ادامه مبارزه قاطعانه با نظام اسلامی گردید. سوم، کل نیروی گرد آمده در کومه‌له در مبارزه با معامله‌گری حزب دمکرات و مقابله با زورگوئی آن هم نظر بودند. فعالین چپ به سنگر واحدی برای مقابله با فشارهای این حزب نیاز داشتند. چهارم زنده بودن انقلاب و مقاومت انقلاب در مقابل یورش جمهوری اسلامی در کردستان و سراسر ایران بود. این چهار فاکتور و حصایص مشترک فعالین سیاسی خط سه در این منطقه کومه‌له را به یک سازمان بزرگ با نفوذ شهری در آن دوره تبدیل کرد. در نتیجه دو قطب چپ و راست اجتماعی در کردستان در قالب کومه‌له و حزب دمکرات تجسم یافتند و ادامه پیدا کردند. شروع فعالیت علنی کومه‌له بعنوان سازمان چپ و مدعی کمونیسم پژواک پیام امید بخشی در آن شرایط در کردستان و ایران بود.” از متن کتاب

همانطور که هر کمونیست ایرانی مطلع است کومه له در سیر پیشروی کمونیستی خود برنامه و سیاستهای اتحاد مبارزان کمونیست را پذیرفت  و به همراه اتحاد مبارزان کمونیست حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند. اما گرایش ناسیونالیستی و محلی در کومه له جای نسبتا قویی را در کومه له در اشغال خود داشت. مبارزه کمونیسم با ناسیونالیسم در کومه له بعد از تشکیل حزب کمونیست حادتر شد. کمونیستها مجهز به برنامه و سبک کار و سنت و رهبری تعیین یافته شدند که همه اسناد آن موجود است و خواننده میتواند با رجوع به سایت منصور حکمت آنها را مطالعه کند. جنبش و سنتهای ناسیونالیستی که با پذیرش سنت ناسیونالیستی مبارزه مسلحانه قوی تر شدند ارام ارام با سقوط بلوک شرق خیز برداشتند و شروع به تعرض به کمونیسم کردند. با جنگ خلیج و پیوستن آشکار ناسیونالیسم درون کومه له به جبهه ناسیونالیسم کرد و حمایت از سیاستهای بارزانی و طالبانی که برای نابودی جامعه عراق هوارا میکشیدند، اکثریت قریب به اتفاق رهبری و کادرها و اعضاء کومه له  از کومه له و حزب کمونیست استعفا دادند و در تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران نقش ایفا کردند. رهبران و نیروی کمونیستی که از کومه له جدا شده بودند در واقع ادامه دهنده و سیر تکاملی همان محافل کمونیستی قبل از کومه له و ادامه خود کومه له کمونیست بوده اند. ناسیونالیسم به جا مانده باز هم ادامه دهنده سیر تکاملی ناسیونالیسم کرد در کومه له بوده است. با جدایی کمونیسم از کومه له سیر قهقهرایی آن بیشتر و بیشتر شد. کومه له به طور مرتب به راست چرخید و هر چه بیشتر به راست میچرخد، نیروهای رادیکالتری به ناسیونالیسم کرد تقدیم میکند. تاکنون بعد از بیش از بیش از 30 سال کومه له یک فراکسیون و یا انشعاب چپگرایانه از خود بیرون نداد، بلکه مرتب شاهد انشعابات راست و ناسیونالیستی در آن هستیم.

با مطالعه این کتاب خواننده به خوبی متوجه میشود که سنت امروز کومه له و جریانات راست قومی انشعابی از آن نه تنها ربطی به تاریخ  کومه له کمونیست ندارد، بلکه ربطی به مبارزات توده ای مردم کردستان و رهبران و محافل کمونیست سالهای اول  نیز ندارند. آن محافل کمونیستی و کومه له کمونیست  موجبات رهبری عظیم ترین مبارزات توده ای مردم را به زیر رهبری کمونیستی فراهم آوردند. ناسیونالیستها حتی ادامه توهمات محلی و ناسیونالیستی کومه له قدیم نیستند. آنها محصول حمله جهانی به کمونیسم بعد از سقوط بلوک شرق، محصول خون و کثافات و جنایات حاصل شده از جنگ خلیج و حمله به عراق و محصول حاکم شدن احزاب ناسویالیستی و عشیرتی در کردستان عراقند.

محمود قزوینی

22 ژوئن 2021، اول تیر 1400

Ghazvini.m@gmail.com