مفهوم طبقاتی 8 مارس
عباس منصوران
دیری است که مفهوم روز جهانی زن، از گوهر انقلابی خود خالی شده، آیین گردیده، و تهی از آن هدف و موضوعیت و وظیفه ای که در آغاز داشت. در غفلت ما، آن مفهوم انقلابی، به ایدئولوژی فمینیسم تبدیل شده و فمینیستها، آن را سِتروَن کرده اند. بی مرز طبقاتی، «همه با هم»، تجریدی، سرشت طبقاتی اش را در هم ریخته اند تا تضاد آنتاگونیستی سرمایه دار و کارگر نادیده گرفته شود؛ به آن هدف که دیگر مبارزه ی انقلابی کار علیه سرمایه و فروکوبیدن فرمانراوایی سرمایه داران و حکومت هایشان در میان نباشد. ضرورت اعلام تاریخی چنین مفهومی، اعلام مبارزه ای پویا و پیوسته و حضور آگاهانه و سازمانیافته ی زنان و مردان هم طبقه برای رسیدن به رهایی انسان بود. زنان کمونیستی همانند روزا لوکزامبورگ، کلارا زتکین، الکساندرا کولنتای، النور مارکس ها و کروپسکایاها، و مردانی همانند انگلس، مارکس، آگوست بِبِل ها و لنین ها، ستم برزنان در جامعه سرمایه داری را نه موضوعی تجریدی و عام و جدا از مناسبات تولیدی حاکم، بل که موضوعی طبقاتی و مشخص می دیدند. مانیفست کمونیست، در آنجا که به موضوع زن و خانواده در جامعه بورژوایی و کمونیستی می پردازد، اعلام مبارزه و برنامه ی چنین روی کردی برای رهایی است. کارزار 8 مارس، کارزاری یک روزه نبود و نیست که با بیانیه و قطعنامه ای روی کاغذ، یا مجازی در شبکه های هوا، بیان شود و پایان یابد. بنا نبود که آن 8 مارس، سنتی شود، انتزاعی و بسان برگزاری یادبودی برای یک روز. همان برخوردی که با روز اول ماه مه، روز کارگر شد، 8 مارس نیز بسان سالروز یاد یکی از مشاهیر و از دنیا رفته گان و یا روز عید پاک و «والنتاین» به یک برگزاری بی زیان برای سرمایه داری تبدیل شد. مراسمی برگزار می شود و شاید که سمینارهایی و گاهی نیز آکسیونی و نه فراتر. بقیه بهره برداری عملی و مسخ هشتم مارس را تا 8 مارس دیگر به فمنیست ها وامی گذاریم.
کیفرخواست 8 مارس
هشتم مارس، ادعانامه و کیفرخواستی است، علیه مناسبات و مالکیت خصوصی؛ فراخوانی با خواست های مشخص و طبقاتی و حقوقی که باید باز پس گرفته شود. هشتم مارس در آغاز سپهر ضروری یک تئوری که باید مادیت می یافت و به تسخیر مناسبات حاکم نشانه رفته بود. سخن از اسارت نیمی از جامعه ی بشری داشت که اگر به آگاهی دست یابد، نقش تعیین کننده ای در مبارزه طبقاتی و رهایی تمامی بشریت دارد. زنان، همانند مردان در یک جامعه طبقاتیِ بنا شده بر نابرابری ها و ستمگری های طبقاتی، و در مناسبات شکل گرفته بر مالکیت خصوصی بر ابزارتولید، شرکت عملی دارند. هر فردی در چنین مناسباتی، چه مرد و چه زن، به طبقات و لایه های اجتماعی موجود در آن جامعه، وابسته و همبسته هستند. زنان، همانند مردان با جایگاه ها و خاستگاه های طبقاتی متضاد و آشتی ناپذیر با هم، یا در برابر هم، بخشی متحد و همگرا با طبقه ی برده دار جدید و بخشی در اتحاد با طبقه ی برده گان سرمایه و بخش هایی میان این دو طبقه، و بسته به دوری و نزدیکی با این دو طبقه اجتماعی، در کنش و واکنش های اقتصاد سرمایه داری، سوخت و ساز دارند. سخن گفتن از «درد مشترک»، به طور مجرد، یعنی انکار و لاپوشانی مفهوم طبقه و کارکرد مالکیت و مناسبات طبقاتی که یک سویش با استثمارگری خشونت بار سرمایه و در سوی دیگرش با کارگران بسان طبقه ی زیر استثمار ساختار یافته است. زنان حکومت شونده و برده و رنجبر و کارگر و نه زنان حکومتگر، در مناسبات طبقاتی از برده داری، فئودالیستی و سرمایه داری، پیوسته در آن دوران ها، در درازای تاریخ، زیر ستم دوگانه ی طبقاتی و جنسیتی ستم کشیده و رنج می برند. زن بورژوا با به دست آوردن حق رای (سافراژ (Suffrage و آزادی و نه رهایی در همین جامعه ی سرمایه داری که پیشتاز و پرچمداری چنین کارزار ضروری و مقدماتی در سده های 19 و 20 نیز زنان سوسیالیست و کمونیست بودند. در این برهه، زنان بورژوا و خرده بورژوای مرفه، دیگر نه درد مشترک و نه سخن مشترکی با زنان حکومت شونده و کارگر دارند.
فمینیسم پوپولیستی
هنگامی که از نابرابری های موجود بین زنان و مردان، از پدرسالاری، از حقوق نابرابر در یک جامعه، در کار و آموزش، خشونت خانگی، مسئولیت هایی همانند کارخانه گی و نگهداری بچه، از ستم و آپارتاید جنسیتی که جامعه سرمایه داری به دوش زنان افکنده، سخن گفته می شود، دادخواست زنان حکومت شونده را اعلام می کنیم با درد مشترک. فمینیست، با انکار مفهوم طبقه و زنان کارگر و زحمتکش، با کاربرد انتزاعی (آبستراکت) «زن»، مادیت مشخص(کانکرِت) زنان کارگر و فرودستان جامعه را با شعبده بازی، چشم بند می زند. زنان در جامعه ی طبقاتی بسته به جایگاه و خاستگاه طبقاتی خویش، دارای خواست ها، هویت و وابستگی های طبقاتی خود هستند. سخن گفتن از زن به صورت نامشخص و عام و همه باهمی و پوپولیستی، کاهش دهی این مفهوم انقلابی به یک «امت»، صنف، سکت و یا پیروان یک مذهب و یا ملت می باشد. چگونه می توان زنان حکومتگر، زنان دارای مالکیت، زنان بورژوا و فرادست و بی درد و دارا و بهره کش را با زنان کارگر و زحمتکش فاقد هرمالکیت و حقوق اجتماعی در یک کیسه ریخت و همسان شمرد! فمینیسم، به مناسبات طبقاتی، به بهره کشی، به جایگاه طبقاتی در تولید و توزیع درآمد و ارزش افزوده، به مالکیت خصوصی و قدرت سیاسی آن، نه تنها تضادی ندارد، بل که بر این مناسبات ضد انسانی پرده ساتر می کشد. و به این گونه است که زنان تهی دست و کارگر و محروم مانده از حقوق انسانی، با سلاح ایدئولوژیک فمینیسم، همچنان زیر ستم می مانند. تا زمانی که سرمایهداری حاکم است، زنان فاقد مالکیت و محروم، همچنان به بازتولید سرمایه و انباشت و بازتولید خود محکوم هستند. پوپولیسم فمینیستی، سرچشمه همه ی ناهنجاری ها و نابرابری های اجتماعی و بنیاد ستم و بهره کشی از زنان را انکار می کند و به جای ریشه ی تضاد طبقاتی، نظریه ی کاهش گرایانه (رداکشنیسم) مردسالاری و زن، برجسته می شود و غلبه بر سالاری بالایی ها را «خواست مشترک» همه گانی می شمارد. این ایدئولوژی بورژوایی، بالاترین خواست و رهایی زنان و جامعه را برابری تمامی زنان با مردان (با چشم پوشی از تضاد طبقاتی و مالکیت و حکومت) در «تمامی شئون»، یعنی برخورداری از حق مالکیت، حق استثمار، حق حکومت ووو در همین مناسبات ضد انسانی وانمود می کند. نگاه فمینیسم، به بالا دوخته شده، به فرادستان، به مالکیت و قدرت سیاسی و به دستیابی برابر با مردان در سرمایه، استثمار و حکومتگری چشم دارد.
ریشه ستمهای جنسیتی
ریشه اصلی سرکوب و ستم بر زنان در مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است، مرد سالاری خود برآمد چنین مالکیتی است. زن در تمامی تاریخ و دوران های مناسبات طبقاتی، ابزار تولید به شمار می آمده، و در مناسبات سرمایه داری است که برای نخستین بار، زن افزون ب بر ابزار تولید بودگی و بیش از دوران برده داری و فئودالی به کالا تبدیل شده و خود و نیروی کار او در بازار کار، به صورت کالای انبوه به خرید و فروش گذارده می شود. با پیدایش مالکیت خصوصی، و بسان یک ضرورت و ابزار فرمانروایی این مناسبات، حکومتِ طبقه حاکم برپا شد و در همین مناسبات، خانواده و مالکیت بر خانواده و مردسالاری پدیدار می شود. ازاین دیدگاه، سرچشمه ی سرکوب و ستم بر زنان نه در بیولوژی و آناتومی آنان، بل که در شرایط اجتماعی و مناسبات طبقاتی است. در کلان ها و کمون های اولیه ی جامعه بشری، تقسیم کار بین زنان و مردان به وجود آمد، اما از فرودستی و سرکوب زنان نشانی نیست. در این دوره، مردان و زنان از حقوق برابر برخوردار بودند، از نابرابری اجتماعی و برتری جنسیتی اثری نیست و زنان، در یک دوره ی سرنوشت ساز و حساس تاریخی که بود و نبود و ماندگاری یا نابودی کمون اولیه در میان بود، نه فرمانروایی و نه زن سالاری، بل که رهبری جامعه را به عهده دارند.
با برقراری مناسبات برده داری، بسان نخستین جامعه طبقاتی، سلطه ی حق پدری و مالکیت و سلطنتِ مردانه برقرار می شود. اسطوره ی آدم و حوا در دین های ابراهیمی از زنی روایت دارد که در جستجوی میوه ی خرَد و شناخت، دستور خدایی را زیر پا می گذارد، مرد را به این نافرمانی می کشاند تا به دو درخت ممنوعه ی بهشتی، که آگاهی و عمر جاودانه می بخشند نزدیک شوند و خود تجربه گرِ آزمون و خطای خود باشند. به این گونه، نخستین پوزیتویست های پیشرو و تن ناسپاران انقلابی روی زمین پدیدار می شوند. زن پرچمدار چنین طغیانی است. از همین روی توسط خدای مردانه، مجازات می شود، در تمامی عمر و نه تنها حوّا که همه زنان تا هرآنجا و آن زمان که اثری از جامعه بشری باقی است. از همین روی در روایت های دین آوران، به ویژه قرآن و محمد و امامان شیعه و شریعتمدارانی همانند امام محمد غزالی و باقر مجلسی ها، زنان، جنسیت دوم و ناقص شمرده می شوند، و محکوم به «ضعیفگی»، با دردهای ماهانه، و حمل 9 ماهه و زایش و درد جانکاه. و بنا به شرع اسلام «ماده ۳۰۰ – دیه قتل زن مسلمان خواه عمدی خواه غیرعمدی نصف دیه مرد مسلمان است». و «قطع بیضه ی چپ، دو ثلث» دیه یک مرد. ماده 297 قیمت مرد را برابر با «دویست گاو سالم و بدون عیب که خیلی لاغر نباشند» معین کرده و زن با صد گاو برابر شناخته می شود. در اسلام محمدی و ایران، قیمت زن، یک سوم کمتر از بهای بیضه ی چپ مرد ارزش گذاری می شود.از این روی، به سادگی می توان معیار ستم و ارزش گذاری و نگاه به زن در جامعه های اسلامی را ارزیابی کرد و ستم دوگانه ی طبقاتی با حاکمیت ایدئولوژی مذهبی و داعشیسم مانند ایران، بر زنان را دریافت. برای رهایی از چنین قوانین الهی و طبقاتی آیا راهی جز سرنگونی چنین مناسبات طبقاتی و حکومت طبقاتی در پیش روی می بینیم! آیا با میلیون ها طومار به مجریان و حاکمان چنین قوانینی، با برداشتن روسری، آن هم یواشکی می توان به آزادی رسید؟
بنا به کتاب دینی یهود، در تورات به زن فرمان داده میشود که: « میلت به شوهرت باشد، زیر او به تو فرمان براند. «در کتاب های دین های سه گانه ی ابراهیمی، یعنی یهودیت (تورات)، مسیحیت (انجیل) و اسلام (قرآن)، قهارترین جلوه و خود آفرینی مرد، درهویت یهوه، پدر و پسر و الله مردانه معرفی می شود، که فرمانروا و مالک همه چیز روی زمین و ماورا زمین است و اوست که فرمان می راند و سرنوشت همه را به دست دارد. زنان به وسیله خدای این سه دین، بنا به آن افسانه ی ساختگی گناه ازلی دوران برده داری، محکوم به کیفر هستند، و موجوداتی پست و نا برابر با مردان شمرده می شوند. در تمامی این دین ها، مادران و زنانِ پیامبران، یا بی نشانه و «بی مقدارند»، یا زنانی همانند صفورا، زن موسی، و مریم مادر مسیح، و نیز زنان محمد و دختران آنها، وظیفه ا ی جز زایش، پرورش بچه و همخوابگی و تولید مرد و وسایل تولید ندارند. مریم مادر عیسی پس از عیسی حذف می شود و حتا در تثلیث «اَب و ابن و روح القدس»، نقطهای نمی یابد. در تورات از صَفوراً (زیپوره) به معنی(گنجشک ماده) تنها نشانه، آن است که او برای موسی دو پسر زایید و دعوای خدا و موسی را در صحرای سینا با ختنه کردن پسر خود، فیصله می دهد.( «و واقع شد در بین راه که خداوند در منزل بدو [ موسی که به ماموریت برای ارشاد فرعون راهی مصر بود و خداوند به ناگهان ختنه نبودن وی را به یاد آورد] برخورده، قصد قتل وی نمود. آنگاه صفوره سنگی تیز گرفته، غلفه پسر خود را ختنه کرد و نزد پای وی [موسی] انداخته، گفت: تو مرا شوهر خون هستی. پس او وی را رها کرد:» خروج 4: 24 – 26.)
قرآن و زن
شرایط زنان در ایران در مناسبات سرمایهداری و ایدئولوژی دینی، با بسیاری از آیههای قرآنی از جمله سوره نساء آیه 34 مشروعیت مییابد: بنا به این آیه مردان بر زنان مسلط شمرده شده. این یک حکم ضد بشری و ریشه در مالکیت خصوصی دارد با افزون بر هزاران سال پوسیدگی و ضد انسانی. این حکم حکومتی در ایران، مالکیت مردان بر زنان و حاکمیت طبقه ای بر طبقه دیگر را توجیه می کند. این یک فرمان دوران بردهداری است. در ایران، از آنجایی که حکومت سرمایه داری با ایدئولوژی ضد انسانی- مذهبی حاکم است، ستم هزاران ساله برزنان ادامه یافته و زنان، داغ بردگی و مُهر گناه ازلی و ابدی برپیشانی دارند. و به همین هدف، قرآن سرشار از آیه های اسارت، تبعیض و سرکوب علیه زنان است. سوره بقره (ماده گوساله) آیه 223 صفحه 36، «زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید.» و سوره النساء (زنان) آیه ۳۴ فرمان داده می شود: «… و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان.» در این آیه (1) به سلطه ی مردان و ستم پذیری زنان فرمان داده شده(2) این چیرگی را فرمان الهی و ذاتی مردان می شمارد و بی مقداری زنان را روا می داند (3) دلیل دیگر این برتری، نفقه (پول) و یا هزینه است بخور ونمیر که مردان برای گذران زندگی زنان می دهند تا از آنان بهره کشی و استفاده جنستی و «تمتع» جویند (4) این رابطه، رابطه ای الهی، مردانه و سلطه گرایانه و به اراده ی الهی، برتری یکی بر دیگری است (5) مردان مجازند که با مشاهده نافرمانی (نشوز) و تن ناسپاری زن به همخوابگی با مرد به هر سبب، با سه روش قرآنی زن، را تنبیه کنند، با سرزنش و اخطار، با کتک زدن و با همبستر نشدن و در فرمانی دیگر بنا به آیه های قرآنی به زندانی کردن در خانه تا پایان عمر محکوم سازند.
سوره نساء (زنان) آیه 25 که «پلی گامی« یعنی چند زنی و برده داری را فرمان می دهد: «هرکس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومنه را به نکاح خود در آورد از کنیزان مومنه ای که مالک آنها هستید به زنی گیرد. و خدا به ایمان شما آگاه تر است. همه از جنس همدیگرید. پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح کنید (نکاح دارای معنی زشتی است) و مَهرشان را به نحو شایسته ای بدهید. و باید که پاکدامن باشند نه زناکار و نه از آنها که به پنهان دوست میگیرند. و چون شوهر کردند، هرگاه مرتکب فحشا شوند شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است. و این برای کسانی است…»
سوره نساء آيه 24: نکاح زنان محصنه ( شوهر دار) بر شما حرام شده اند، مگر آن زنان شوهرداري که به تصرف شما ( غنايم جنگي، اسیران و زندانیان سیاسی) درآمده و مالک شده ايد. از کتاب الله پيروي کنيد. به علاوه اين زنان ( متصرفي و غير متصرفي ) براي شما حلال است هر زني ديگر را با مال به طريق زناشويي بگيريد و نه به طريق زنا. پس چنانکه شما از آنها تمتع جستيد و بهره مند شديد، آن حق معين که مزد آنها است به آنها بپردازيد. و باکي نيست بر شما که پس از تعيين فريضه ( پول و يا مهر تعيين شده و.. .) دبه چيزي با هم تراضي کنيد ( با چیزی راضی اش کنید) . هر آينه الله دانا و حکيم است.»
این تنها آیه ای در قرآن است که برمبنای دستور «تمتع» (استفاده جنستی) و دادن «مزد» این بهره مندی، موضوع صیغه و خودفروشی و اجاره دهی تن و جان از چند دقیقه تا چندین سال، زنان بی پناه و به فلاکت نشانیده شده مناسبات طبقاتی را رواج می دهد و دراسلام و به ویژه بین شیعیان، صیغه، مشروعیت می یابد. در این آیه ی قرآنی، اسارت زنان بسان برده و «غنایم جنگی» و مالکیت و تصرف و تجاوز و حلال بودن، مشروعیت می یابد و مجاز شمرده می شود. از همین روی آنچه به زنان اسیر و مبارز در زندان های حکومت اسلامی در تمامی دهه 60 تا کنون در زندان ها و در همه ی جای ایران گذشت و می گذرد و آنچه را که در کردستان ایران وعراق و شنگال و سوریه و ترکیه به دست حکومت های اسلامی ایران و ترکیه و داعش جاری است، درست بر موازین قرآن و اسلام ناب محمدی به یاری چنین آیه هایی پشتوانه ایدئولوژیک می یابند.
وارث مشروع
برای مالک همیشه این پرسش بزرگ و «مقدس» در میان است که وارث اموال و قدرت او کیست؟
با پیدایش حق مالکیت خصوصی در آغاز مناسبات برده داری، مالکیت باید تداوم می یافت، تضمین می شد و برای نخستین بار به کمک حکومت و دین، قانونیت و مشروعیت می گرفت. برای این منظور، باید وارث قانونی و مشروع مال و دارایی و مالکیت، مشخص می شد. چنین تداوم و تضمینی برای ارث مرد با وارثیت «خونی مرد» و با انکار خون و حق مادری تضمین می گردید. به بیان انگلس: «برافتادن حق مادری، شکست جهانی/ تاریخی زنان بود». با قانونی که مالک و مذهب برای نگهداری سلطه ی برده داری تنظیم می کنند، این مشروعیت، رواج می یابد. تن ناسپاری به این قانون و رابطه جنسی و حاملگی خارج از چارچوب قانون مالکیتِ صاحب زن، که مردان طبقه حاکم (برده دار) به صورت قانون و تجسم های الهی در کتابهای پیامبران، تنظیم کننده آن بودند، «زنا» به شمار آمده و کودک را «حرامزاده» نامیدند، زیرا که «خون» مادری و پدری چنین زایشی خارج از چارچوب قوانین مالکیت و وراثت قانونی است. برای محکم کردن این قانون، باید از خدا به مانند بزرگترین مالک زمین و آسمان، فرمانی همچون حکمی ماوراء بشری آورده می شد. در ابتدا جادوگران، شَمَن ها و سخنوران که به پیامبران تبدیل شدند، آورنده این قانون و پاسداران این حکم «مقدس» بودند. با تصاحبِ زنان و کودکان، خیال مرد مالک باید آسوده می شد که انتقال مالکیت با ضمانت آیه های الهی و حکومتی که پاسدار و ابزار آن طبقه است، انجام گیرد. تک همسری مردانه برای اطمینان آنکه وارث از مردی دیگر تولید نشده، بل که از تخمه ی همان مردی است که مالک زن و مالک دارایی است و نه مرد دیگری. بنا به این قانون «مقدس» و «ناموسی»، حق حرمسرا و چند زنی که ویژه پیامبر و مردان مسلمانی است که توانایی خریدن 4 همسر عقدی و بی شمار زنان برای «تمتع» دارند و همه کودکان «همخون» مرد می زایند، محفوظ می ماند. بنا به مناسبات و اخلاق، زن «ناموس» مالک نامیده شد تا مقدس ترین هستی مرد که همان مالکیت خصوصی و میراث است را با تولید میراثداران مردانه تضمین شود. «قتل ناموسی» در قانون مدنی و دوران شاه پیشین و نیز حکومت اسلامی از همین روی به دست مردان مالک و صاحبان زن، بدون مراجعه به دادگاه و قانون از همین روی مجاز شمرده می شود.
وارث مشروع برای انتقال مالکیت است که زنان را مجبور به تکهمسری کرد و زنان را از رهبری جامعه، اسیر خانه ساخت. و خدایان زن را از عرش فرو افکند و ایزد بانوان را در هم کوبید و سرانجام خود را در نمادِ الله «قهار و جبار و مکار» برای بعضی و رحمان و رحیم را برای بعضی دیگر به جای آنان نشانید. زن بنا به باور و دید حکومت اسلامی، ملک مرد است. باید در گروگان و اسارت مناسبات باشد و یا خانه نشین و تن به مناسبات اقتصادی حاکم و حکومت بسپارد. حضور مستقل، آگاه و سازمانیافته ی زنان در جامعه، تهدیدی است برای چنین مناسبات و حاکمیت آنها. زنانی که رهایی و آزادی خود را در درگاه حکومت سلامی و ولایت فقیه و باندهای حکومتی می جویند، و رای به سلاخان می دهند، ابهام میآفرینند و روزی با تبلیغات انحرافی طومار می نویسند، جارچی انحراف می شوند. اما خواست های زنان فرودست به ویژه زنان کارگر، خواستهایی طبقاتی هستند. این خواستها با تبلیغات فمینیست ها و یا رفرمیست های سرمایه درای هیچ شباهتی ندارد. درخواست آزادی از دست اسارت گران، یعنی تسلیم و تن سپاری به دیگران. سرنگونی حکومتهای سرمایهداری و مناسبات سرمایه داری، پیش زمینه رهایی زنان است. رهایی به معنای واقعی، زمانی است که دیگر مناسبات طبقاتی و استثمارفرد از فرد پایان یافته و به جای ان جامعهای بدون طبقات ساختار یابد، جامعه ای بامناسبات برابر و انسانی
تفاوت ذاتی!
دین و ایدئولوگ های سرمایه در خدمت حاکمیت سرمایه داری، از وجود «تفاوت ذاتی» میان دو جنسیتِ زن و مرد سخن می گویند و برآن هستند که بین زن و مرد، تفاوت های «بنیادینی» وجود دارند که شخصیت و هستی مردان و زنان را به عنوان دو موجود نابرابر تعیین می کنند. در جوامع طبقاتی گذشته، از دوران برده داری و فئودالیسم، زنان بخشی از خانوارِ مردان بودند. با انقلاب سرمایه داری در فرانسه سال 1789 تلاش شد تا این دستور الهی برداشته شود. اما شعار آزادی، برابری و برادری و شعارهای رعایت حقوق بشر و جامعه مدنی، ریشه و منشاء نابرابری و اسارت را از بین نبرد. به بیان انگلس در جامعه سرمایه داری: «مرد نماینده سرمایه داری و زن نماینده کارگر است.» با محو مناسبات بهره کشی سرمایه دار از نیروی کار است که این رایطه نیز نفی دیالکتیکی می شود. در مناسبات سرمایه داری است که نابرابری جنسیتی، خشونت ووو زیر فرمان و برآمده از اقتصاد و سلطه ی طبقاتی است. این یک دیدگاه انحرافی است که فمینیسم پوپولیستی، پدرسالاری را به عنوان منشا سرکوب زنان جا می زند. یافت های ارزشمند «باکوفن» تاریخ نگار و حقوقدان سوئیسی و نویسنده کتاب «حق مادری» و «مورگان» مردم شناس ماتریالیست آمریکایی که پایه کتاب «سرچشمه خانواده، مالکیت خصوصی و حکومت» به وسیله فردریک انگلس شدند، نشانگر آن هستند که در درازای تاریخ، در بسیاری از جماعت های دیرین و فرهنگ ها، سازمان اجتماعی بر نقش مادر، کانون و پایه داشته و جامعه به ستایش خدای مادر بسان نمادهای طبیعت استوار بوده است. مردان برای جبران کمبود در زایش، و افزایش قدرت برتری خویش، باید توانایی آفرینش می داشتند و به ویرانگری و برتری طلبی خوی گرفتند. مردان به جای این ناتوانی در تولید یا آفرینش، یعنی تولید فرزند، به سخنوری و جادوگری و جادوی اندیشه ورزیده می شوند و مهارت می یابند. در این گذار، هیچ زنی به رهبری و پیامبری نمی رسد و به بیان انجیل، مردان پیامبر شدند. گاهی در آیین هایی همانند زرتشتی گری، تنها زنان را چون امشاسپندان در کنار اهورامزدا یا خدای مرد می بینیم. با پیدایش مالکیت خصوصی و فروپاشی جامعه اشتراکی و کمون های اولیه بشری، ایزدبانوییِ مادرخدایان از میان برداشته می شود. در یونان باستان، ایران و بابل کهن و اورارتو در دامنه ی آرارت، این روند را به آشکارا می بینیم. مرد، کلمه را به قدرت برتری خواهی و هژمونیک خویش حاکم می کند. در انجیل می خوانیم که «در آغاز کلمه بود»! با این آیه سخنوری و توانایی کلمه از زنان گرفته می شود. به اینگونه می توان دریافت که شخصیت ذاتی ساختگی و دروغینی جعل می شود و با تلقین به گوش جامعه خوانده می شود که این تفاوت ها ماهوی و «ذاتی» اند.
تفاوت های بیولوژیک بین زن و مرد، مانند هورمونها، ارگانهای جنسی و زایشی، ووو عمده می نمایانند تا تفاوت های شخصیت و نابرابری زنان با مردان را ذاتی و ازلی توجیه کنند. تفاوت های شخصیتی در هر جامعه ای بین زن و مرد ریشه در جایگاه تولیدی و مناسبات و نقش های اجتماعی است که مردان یا زنانِ آن جامعه را در درازی تاریخ در اقتصاد و مناسبات طبقاتی عهده دار بوده و در این فرایند دهها هزار ساله، سازای تفاوت شخصیتی صوری و نه ماهیتی میان زن و مرد شده اند. این تفاوت های روبنایی شخصیتی، سبب نابرابری همیشگی در مردان و زنان نمی شوند. این تفاوت ها با تفاوت های فرهنگی و اجتماعی درهم آمیخته و شخصیت ها را سازا می شوند. چنین تفاوت هایی، دیگر با تفاوت های جنسیتی تعریف نمی شوند. به بیان دیگر، این تفاوت های جنسیتی نیست که بر دیگر تفاوت ها سایه می افکند و حتا در جامعه کنونی سرمایه داری پیشرفته، دیگر پایه تفاوت به شمار نمی آیند. امروزه این تفاوت های دیرینه طبقاتی، با روبنا شکل گرفته و بیرونی هستند و نه درونی و ذاتی و سرشتی، با سرنگونی زیربنا، تمامی روبنای برآمده از مناسبات حاکم با شناخت و آگاهی و مبارزه و تلاش هایی سخت هنوز حتا با برقراری سوسیالیسم جان سختانه مقاومت می کند، اما محکوم به زدایش اند.
الئانور مارکس و زنان کارگر: چگونه سازمان بیابیم؟به مناسبت 8 مارس 2021
دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹
عباس منصوران
پس از 108 سال 8 مارس به صورت یک آیین خشک و بی اثر درآمده و از محتوای طبقاتی و وظیفه و پیام خود تهی شده است.اعلام روز جهانی زن در 8 مارس 1913 ریشه در خیزش زنان کارگر داشت. اعلام 8 مارس، تنها برای یک روز نبود، برای همه ی روزها بود. این روز جهانی، در پی مبارزات خستگی ناپذیر زنان کمونیست پیشتاز و اعلام مبارزه برای رهایی بود. این مبارزه، ضرورت یافت تا پیام رهایی زنان از مناسبات کالایی و به ویژه رهایی زنان کارگر را از ستم دو گانه ی جنسیتی و طبقاتی رهیی یابند. بازخوانی آموزش ها و زندگی الئانور مارکس، بازنگری به پیام و ضرورت و مبارزه 8 مارس است.
«مسئله زنان را باید ازموضع طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی نگریست.» (الئانور مارکس)
در شماره ۳۶۷ جهان امروز بهسان چهرهای ماندگار کمی، بازشناختیم. هم او که خدمتکارش Gertrude Gentry که تا آخرین لحظه دوست و غمخوارش بود و خانه و وسایل خصوصی الئانور راپس از مرگ جمعآوری کرد ، در بارهاش می گفت: «باور نمیکنیم و هر آینه چشم به راه بازگشتاو داریم.» او که در محلهی سوهو Soho)) جایی که مهاجرین سیاسی آلمان را در خود پناه داده بود، زادهشد او را پوسی[ (Ryme- Pussy) در شعر به معنای قافیه]مینامیدنداش. الئانور را میتوان مادر فمینسیسمسوسیالیستی نامید. او در تغییر جهان و مبارزه برای تغییر آن که وظیفه فلسفه و دانش مبارزه طبقاتی پرولتاریاو در بارهی تز ۱۱ فوئر باخ بود، در کنار مارکس و انگلس نقشی تاریخی یافت. نقش سازنده وی در ویرایش و تنظیم کاپیتال کافی استتا این ادعا را ثابت کنیم که الئانور خود در دگرگون سازی دیالکتیکی جهان و مبارزه طبقاتی،همواره با رزم پرولتاریا برای دنیایی سزاوار انسان، جاری است. الئانور بهسان یک زن کمونیست، «مسئله زنان» و « مبارزهی زنان کارگر» را برای نخستین بار با نگرش طبقاتی در میان نهاد. او از حق رای زنان پشتیبانی میکرد و حتا آنرا میستود،اماخواستهای رفرمیستی زنان خرده بورژوا و بورژوا،از جمله حق رای زنان و آزادیهای فمینیستی درچارچوب سرمایه داری را با موضوع، مسئله و خواست زنان کارگر، موضوعاتی کاملن طبقاتی و جدا میدانست که «پاسخگوی موضوع و کارکرد سوسیال دمکراسی [سوسیالیستی سالهای ۱۸۸۰] نبود.»
در سن ١۶ سالگي پدر را همراهي و در كنفرانس ها، سخنراني ها و سفر هاي کارل مارکس، نقش دبيري فعاليت هاي پدر را به عهده مي گيرد.سال ١٨٧٢ با « ليساگاري» نويسنده و خبرنگار كمون پاريس كه پس از شكست كمون و كشتار كموناردها در سال 1871 به انگليس پناهنده شده بود، آشنا شد. الئانور هفده ساله و ليساگاري ٣۴ ساله است كه هر دو دلباخته یکديگر مي شوند . الئانور در سال ١٨٧۶ در نگارش تاريخ كمون ١٨٧١ نقش عمده ای دارد و تاریخ کمون را به انگلیسی ترجمه می کند.در پی مرگ مارکس در کنار فردريك انگلس، ويرايش و نشر و ترجمه كارهاي کارل مارکس را به عهده دارد.
الئانور، با وفاداري به اصول مانيفست كمونيست و آنچه كه در باره زناشويي و خانواده در مناسبات سرمايه داري نوشته شده بود به اينجمعبندي رسيد كه در ازدواج، همه چيز به سود يكي و به زيان ديگري. . نوشت که برخي تعجب مي كنند كه در واقع، ازدواج در مناسبات بورژوایی تنها نوعي بردگي است كه امروزه از نظر قانون به رسميت شناخته شده است. وی ادامه داد که نباید اين بندگي را تنها از روي احساسات به پرسش گرفت، بلکه از نظر اقتصادي و در نتيجه سيستم سرمايه داري.است که این بندگی رقم می خورد.پس از ازدواج نيز، زن مانند پيش از زناشويي، زير فشار است و مرد نيست. زنا، براي زن يك جرم، ولي براي مرد يك اقدام قابل بخشش.
نوشتارها، ترجمه ها و كتاب هاي چندي از زندگي پربار و درخشان اين زن كمونيست نيز دستاورد سال ها مبارزه و زندگي سياسي اوست. در همين چالش هاي نظري و موضع گيري هاي انقلابي بود كه موضوع اختلا ف هاي طبقاتي، تفاوت حقوق زنان كارگر با زنان بورژوا و خرده بورژا و مناسبات طبقاتي، استثمار دوگانه، آشتي ناپذيري مبارزه و تفاوت هاي طبقاتي اين دوبخش از زنان و نابرابري هاي طبقاتي نمايان شد. نوشتارهاي لوئيز کائوتسکی، الئانور و لورا مارکس و نيز كلارا زتكين از موضع سوسياليسم انقلابي، برجستگي ويژه اي دارد.»
چگونه بايد سازمان يابيم؟ برجسته ترین راهمنای طبقاتی زنان زنان كارگر در برابر فمينيسم بورژوائي است که به صورت نوشتار ادامه دار براي ماهنامه ي برابري (گلايش هايت) كه كلارازتكين در اتريش سردبير آن بود، تنظيم كرد. نخستين نوشتار كه در شماره پنجم فوريه ١٨٩٢ چاپ شد در آن به تجربه سازمان يابي زنان كارگر انگليسي در اتحاديه هاي كارگري پرداخته شده بود.
الئانور در بریتانیایی زاده شد و زیست که زنان از حق آموزش، و حق رأی و ورود به پارلمان و حقگزینش زندگی وبسیاری از کار و کردها ممنوع بودند. منعها و بازدارندگیهای زندگی، تولید و کنترل تولید وحقوق فکری واندیشهگی و زندگی محروم بود. الئانور در همان سالهای نوجوانی وحتا کودکی ستم طبقاتی را میشناخت و در برابر آن مبارزه کرد و تمامی زندگی خود را در راه مبارزه برای برابری انسانها و انقلاب اجتماعی سراسر جهانگذارد. رفاقتاش با انگلس و جورج برنارد شاو نویسنده و نمایشنامه نویس کمونیست و هیولوک الیس (George Bernard ShawوHenry Havelock Ellis ) در دامان مادر و پدر در پرورش و آموزش و اندیشهاش جان مایه بود. رفاقت نزدیک اش با زن فرهیخته و مبارز، الیور (Olive Schreiner ) در ادبیات سیاسی و تاریخی زبانزد است. نوشتارهای ماری وولستون کرافت (Mary Wollstonecraft- 1759- 1797) زن نویسنده و فلیسوف و پیشرو و پژوهش درخشان انگلس (منشاء خانواده، خانواده و حکومت) و نوشتارهایی از ویرجینیا ولف به ویژه کتاب خانهای برای خود، در دیدگاه و جایگاهالئانور، و نگارشهای وی به همراه ادوارد آولینگ، کارساز بودند. معرفی ایبسن، این انسان پیشرو و سوسیالیست آغازین و سبک رئآلیستی و نقادانه اسکاندیناویایی -نروژی در نمایش و نمایشنامه نویسی را انگلستانو جهان انگلیسی زبان، بخشی از کارهای الئانور میباشند.
نگرش درخشان الئانور را میتوان از نامهی سرگشاده وی به یکی از رهبران جنبش سوسیالیستی انگلستان به نامارنست بلفورت باکس (Ernest Belfort Bax)در نوامبر سال ۱۸۹۵دریافت. «… به دید من به عنوان یک سوسیالیست، نه بهسان نمایندهی «حقوق زنان»…مسئله حقوق زن (آنچه که به نطر میرسد که تنها چیزی است که از آن می فهمید)یک نگرش بورژوایی است. به نگرش من، موضوع و مسئله زنان راباید ازموضع طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی، نگریست. مبارزه برای حق رای زنان، در پاسخگویی بهموضوعزنان، کمبود دارد. چنین رویکردی، تلاشی نارسا و بی سرانجامو دارای یک کمبود ریشهای، از جمله کمبود پایههای اقتصادی و نیروی کار طبقاتی، تولیدی و باز تولیدی است. »
نگاه به مسائل زنان و فهم نقش اقتصاد طبقاتی در جامعه، برای الئانور، موضوعی ضروری است. برای الئانورمارکس، خرسندی انسان، موضوعی نهادینه و پرسشی کلیدی است. او، کار را کلید واژهی این آسایش و خرسندی نهادینه در انسانمیشمارد و به نگرش وی، رابطهی آدمی با کار، تولید و بازتولید، موضوع اصلی و گرهگشای پرسشتاریخی رهایی زنان است. لوییز کائوتسکی، همراه با دو دخترمارکس [(الئانور (لندن) و لائورا لافارگ (پاریس)]، سه رفیق کمونیستی بودند که بر روند بیسرانجام دیدگاه و کارزار فمینیستی «حق زن» تاثیری تاریخی داشت. نامهای از انگلس به لائورا سندی است از نگرش انقلابی و متضاد این سه زن، با آنچه در وین، پایتخت اتریش جاری بود. نامه دوم اکتبر انگلس در سال ۱۸۹۱، نشان از آن دارد که نوشتارهای این سه زن، در برابر افق دید و اندیشهی فمینیسم بورژوایی اتریش و آلمان فضای دیگری را میگشایند. و در همین روند مبارزاتی خستگی ناپذیر این گرایش کمونیستی به رهبری الئانور است که به بیان«ببل»در باره موضوع زنان کارگر آلمانکه به سوی جنبش سوسیالیستی روی آور شده بودندو به اشاره انگلس نیز،پندارهای حقوق زنان خرده بورژوارا فرومیکاهید.
گسترش یابی کارزار زنان سوسیالیست در برابر فمینیسم بورژوایی سر تیتر نوشتاری از الئانور، نمایانگر نگرش و دغدغهی طبقاتی یک زن آگاه و وفادار و رزمندهی جنبش سوسیالیستی و کارگران است. بدون مبارزه تئوریک الئانور مارکس، بی آنکه نقش کلارا زتکین در تئوری و رهبری او در جنبش سوسیالیستی کمرنگ شود، دیدگاه حاکم در آلمان و اتریش، کارزار و خواستهها و بینش رویزیونیستی فمینیسم بورژوایی زنان از جمله لیلی براون، تاثیر میگرفتند. اما این روند از سال ۱۸۹۱ به بعد است که دگرگون میبینیم. سازماندهی مجله گلایش هایت (Gleichheit) به وسیلیه زتکین در سال ۱۸۹۱ دراین رابطه، کمک بزرگی بود. با این همه، آنان برای ایجاد ارگان طبقاتی خود برنامهریزی میکردند. مجله زنان کارگر (Arbeiterinnenzeitung) که در ژانویه ۱۸۹۲ نشر یافت، دستاورد این تلاش بود. لوئیز کائوتسکی که در اینزماناز کارل کائوتسکی، جداشده و بدون او در لندن می زیست و هنوز فامیلکائوتسکی را برای خود نگهداشته بود، درکنار انگلس بهسان هماهنگساز کارها و تلاشهای انگلس، حضوری ارزنده داشت. نوشتاری از Louise Kautsky با تیتر حقوق زنانوکاهشروز کار زنانو نوشتار الئانور، با تیتر زنان کارگر در برابر فمینیسم بورژوایی، از جمله دستاوردهای این برهه میباشند.
در سال ۱۸۹۲ میلادی، روی سخن او نه تنهابه ” فعالین زنان سوسیالیست” اتریش، بلکه همه مبارزین این راه بودند. این نوشتار، بخشی از یک پروژه و وظیفه مشترک الئانور، خواهرش لورا مارکس و لوئیز کائوتسکی و راهنمایی انگلس، برای سمت و سو دهی گرایشهای زنان سوسیالیست اتریش در برابر فمینیسم بورژوایی غالب بود. در این برهه، علیرغم حضور کمونیست انقلابی، کلارا زتکین، در جنبش سوسیالیستی و مبارزات زنان در اتریش و آلمان، اما گرایشها و آلایندههای فمینیسم بورژوایی، برجسته بود. اگر درست و از جایگاه کمونیسم کارگران و طبقه کارگر به سوسیال دمکراسی آن زمان نگریسته میشد، رگهها و گرایشهایسوسیال دمکراسی بورژوایی در آنهاقابل دید بودند. به ویژه موضوع آزادی زنان، و دستیابی زنان به حقوق انسانی خود که در آن سالها به هیچ انگاشته میشد، و غلبه حضور و اندیشه و فرهنگ زنان بالاییها، فمینیسم غیرکارگری نشو ونما مییاف. الئانور مارکس، نورا مارکس (لافارگ)،ببل، انگلس، روزا لوگزامبورگ، و بعدتر الکساندر کولنتای از رزمندگان و آگاهگران روند انقلابی مبارزه زنان برای رهایی بودند. دوم اکتبر۱۸۹۱انگلس در نامهای به الئانور نوشت: “نوشتارهای شما در جنبش حقوق زنان آلمان و اتریش بسیار کارساز خواهند بود، زیرا پرسش واقعی و پاسخ به آن؛ به آن روشنایی که شما سه نفر، بیان کرده اید، هیچگاه تا کنون مطرح نشدهاند. زنان کارگر آلمان، بنا گزارشهای “بِبِل” با اشتیاق بسوی جنبش سوسیالیزم “رویآور” میشوند، و اگر اینگونه باشد، نظریهپردازان واپسگرای حقوق زن خرده-بورژوازی بهزودی واپس رانده خواهند شد.”
ازاین روی، مبارزه طبقاتی در برابر نگرش ایدئولوژیک آن نیز ضرورت داشت و فمینیسم بهسان یک ایدئولوژی بورژوایی باید به وسیله اندیشه سوسیالیستی به چالش کشانیده میشد.
در سال ۱۸۹۱، مجله «برابری» یا به زبان آلمانی “گلایش هایت” در آلمان، پیشتاز بود و نقشی سازمانگرانه داشت. و الگویی بود تا زنان سوسیالیست اتریشی نیزمجله “زنان کارگر”را سازمان دهند. پیوند لوئیز کائوتسکی با انگلس، الئانور و نورا مارکس، نیرویی را ساختار داد تا بهنیروی تئوری فمینیسم سوسیالیستی در برابر ایدئولوژی فمینیسم بورژوایی، به مبارزه بپردازند. با این نوشتارها و کارزارها بود، که برای نخستین بار موضوع زنان و شرایط رهایی زنان ازموضع طبقاتی به گفتگو و چالش کشانیده شد. برای نخستین بار، پرسش به میان آمد که حقوق، آزادی و رهایی زنان با کدامین دیدگاه و معیار طبقاتی نگریسته میشود؟ حقوق زنان کدامین طبقه و لایه اجتماعی در کدامین مناسبات تضمین میشود! و بااین پرسشها، سازمانیابی زنان کارگر، به سان یک ضرورت طبقاتی برای رهایی در دستور کار زنان و مردان کمونیست قرار گرفت.
انگلس به در نامه ای به تاریخ دوم اکتبر 1891 از جمله افزود که ” … زنان کارگر آلمان، بنا به گزارشهای “بِبِل” با اشتیاق بسوی جنبش سوسیالیزم “هجوم” میآوردند، و اگر اینگونه باشد، نظریه پردازان واپسمانده و کهنهی حقوق زن خرده-بورژوازی بزودی به واپس رانده خواهند شد.”
لوئیز، هرچند از خانهی انگلس و درکنار او مینوشت و با خود وی مشورت میکرد، اما بایسته است که لوئیز کائوتسکی را زنی بشناسیم که بر پاهای خویش ایستاده بود.
با دست یابی به مجله مزبور از آمریکا، نوشتار فوری لوئیز، حملهای در برابر موضع زنان بورژوا فمینیست ماسوچوستی در رابطهبا لایحهای بود کهبرای کاهش روز کار زنان کارگر صنعتیپیش روی گذارده شده بود. مجله زنان به مدت ۲۲ سال در بوستن آمریکا که پیوسته و با موفقیت از حقوق زنانبورژوا دفاع میکرد، تنها در آخرین شمارهی خود در۲۶ ژانویه ۱۸۹۲ در باره ی ساعات کار زنان کارگر اشارهای کرده بود. به اینگونه که مجله زنان در آمریکا با کاهش روزکار زنان با اشک تمساح، مخالفت شده بود و مبارزه و خواست کاهش روزکار را به سود زنان کارگر نمیدانست، به این توجیه مزورانه کهاین درخواست خطر اخراج و بیکاری زنان را در پی دارد.
چگونه سازمان یابیم؟
الئانور، پنجم فوریه۱۸۹۲، به نگارش چهار مقاله پرداخت که به مسئله چگونگی سازمانیابی زنان کارگر و سوسیالیست و اینکه زنان کارگر درانگلستان چگونه سازمان یافتند و چگونه اتحادیههای خود را تشکیل دادند میپرداخت. بازنگری قطعنامه آخرین نشست کنگره سال ۱۸۹۱ انترناسیونال سوسیالیستی در بروکسل ضروری است تا به آشکارا تفاوت نگرش التقاطی غالب بر بینش سوسیالیستها را از سویی و در سوی دیگر، نگرش الئانور و هسته سوسیالیستی کارگری وی رادریافت :
قطعنامه کنگره سوسیالیستها:
«ما تمامی احزاب سوسیالیست همهی کشورها به بیان دقیق برنامههای خویش به مبارزه برای دستیابی زنان و مردان از هر دو جنس به برابری کامل و درخواست تمامی حقوق و تضمینآنها به سان انسان در حقوق مدنی و عرصههای سیاسی فرا میخوانیم.»
این قطعنامه در آن شرایطبه پشتیبانی از حق رای و حتی بیش ازآن به صراحت اعلام کرد که کنگره کارگران سوسیالیست مطلقا هیچ پیوندی با نگرش وفعالیت زنان راستگرا ندارد. کنگره تفاوت شعار صلحبورژوازی و کارگری را نمایان میسازدو اعلام میکند که شعارجاری «صلح انجمن صلح» سرمایهداری که با خواهش، درخواستصلح، صلح میکند و در آن هیچ صلحی متصور نیست که هیچ صلح اقتصادی، حزب صلحی و هیچ آشتی طبقاتی درمیان نیست.
برجسته ترین موضوعی که هر سه نفر با ادبیات گوناگون، اما هماندیشه، به آن می پرداختند، موضوع “دشمنی فمنیستهای بورژوا نسبت به قوانین حمایت کننده از زنان کارگر” بود. موضوعی که به مطرح شدن پرسش مهم “اختلاف طبقاتی” در جنبشهای مدافع حقوق زنان انجامید، و به آن موجودیتی واقعی بخشید که از آن زمان تا به امروز همچنان ماندگار بوده است: “کدامین زنان؟ کدامین حقوق …؟”
الئانور، درچگونه سازمان بیابیم؟ برآن است که: «حزب سوسیالیست – که تاکید دارد تا “دلائل جنگ” را از میان بردارد؛ در رابطه با “مسئله زنان” نیز به همان روشنی، بر تفاوت میان
حزب “عدالت زنان” که نه مبارزه طبقاتی، بلکه تنها مبارزه میان جنسیتها را به رسمیت می شناسد، از آنِ طبقهی داراست و خواهان کسب حقوقی است که بهدست آوردن آنها، نه برابری، بلکه به راستی بی عدالتی نسبت به خواهران کارگرشان خواهد بود. در حزب واقعی زنان، حزب سوسیالیست، که ریشههای اقتصادی وضعیت ناسازگار زنان کارگر را می فهمد و زنان کارگر را دعوت به نبردی مشترک دست – در – دست مردان طبقه خودشان بر علیه دشمن مشترک: “مردان و زنان طبقه سرمایه دار” می کند، تاکید می ورزد.
قطعنامه کنگره سوسیالیستها در بروکسل در ظرفیت “بیان اصول” عالی است – اما اجرای عملی آن چطور؟زنان چگونه باید حقوق مدنی و سیاسی را که این بیانیه مطرح می کند بهدست آورند؟ تا زمانیکه ما هوشیارانه و واقع گرایانه در نظر نگیریم که “چه باید بکنیم”؛ از بیانیه های تئوری درباره اینکه “چه – باید – باشد” هیچ بدست نخواهد آمد.
تنها اشاره کردن به نبرد طبقاتی کافی نیست. کارگران همچنین باید بیاموزند که چه سلاحی را لازم است بهکار گیرند و چگونه از آن استفاده کنند؛ به چه اهدافی حمله کنند و از چه دستاوردهایی محافظت کنند. از همین روست که کارگران اکنون میآموزند که کِی و در کجا باید دست به اعتصاب و بایکوت بزنند، چگونه قوانین حمایتی ومحافظتی کارگران را بهدست آورند، و چه باید بکنند تا قوانینی بهدست آورده را،همانند سندهای بی استفاده در گوشهای به بایگانی سپرده نشود.
ما زنان چه باید بکنیم؟
در یک چیز،هیچ شکی نیست: ما خود را سازمان خواهیم داد – سازمانیابی نه بهسان “زنان” بلکه بهعنوان پرولتاریا؛ نه بهعنوان رقیبهای زنِ مردان کارگرمان، بلکه بهسا رفقای آنان در مبارزات در پیش روی.
مهمترین پرسش روبرویمان این است: چگونه باید سازمان بیابیم؟به دیدگاهمن، در این شرایط، ما باید با سازمانیابی در اتحادیههای صنفی آغاز کنیم، و از نیروی جمعی بهدست آمده از این اتحاد، بهسان وسیلهای برای دستیابی به هدف نهایی – که آزادی طبقه ماست – استفاده کنیم.
این کار آسان نخواهد بود. شرایط کارگران زن، در واقع بگونه ای است که غالبا دستیابی به هر پیشرفتی را سخت و دردناک می سازد. اما کار ما روز بروز آسانتر خواهد شد، و به تدریج که زنان و مردان کارگر، نیروی نهفته در اتحاد را مشاهده می کنند؛ دشواریها نیز به نظر کوچکتر و کوچکتر خواهند رسید.
زنان کارگر اتریش “چرا دانستن چگونه سازمان یابی” را به ما نشان می دهند، اما میتوانند از چیزهایی که خواهران شان در کشورهای دیگر انجام می دهند نیز بیاموزند. گزارشهایی از فعالیتهای اتحادیه های زنان در انگلستان، سه نتیجه گیری آشکار می گردد:
1. هر کجا که زنان سازمان یابند، موقعیت بهتری را کسب خواهند کرد – درآمدها بالا میروند، ساعتهای کار کاهش خواهند یافت و شرایط کاری بهتر خواهند شد.
2. هنگامیکه زنان سازمان می یابند و در نتیجه مزد آنها بهسان مزد کارگران واقعی، و نه همانند مکمل کوچکی به درآمد کلی خانواده، شمرده می شود؛ کارگران مرد نیز – دستکم به همان اندازه زنان – سودمند خواهند شد.
3. جدا از موارد شغلهای کاملا ویژه، و بهخصوص در مورد کارگران غیر حرفه ای، همانگونه که بودنِ آنها در یک حزب واحد کارگران؛ ضروری است، لازم است که مردان و زنان به ارگانهای طبقاتی مشترک بپیوندند،…
امیدواریم و معتقدیم که زنان شاغل به همان اندازه “علاقه هوشمندانه” به امور خود خواهند داشت و سرنوشت خود را به دست خواهند گرفت و بیش از هر چیز یک بخش بزرگ و پر جنب و جوش را در جنبش بزرگ مدرن پرولتاریاسازمان خواهند داد. تا حدی آنها پیشتر این کار را کرده اند. “
منبع
ترجمه از عباس منصوران
https://www.marxists.org/archive/eleanor-marx/index.htm
عباس منصوران
دیری است که مفهوم روز جهانی زن، از گوهر انقلابی خود خالی شده، آیین گردیده، و تهی از آن هدف و موضوعیت و وظیفه ای که در آغاز داشت. در غفلت ما، آن مفهوم انقلابی، به ایدئولوژی فمینیسم تبدیل شده و فمینیستها، آن را سِتروَن کرده اند. بی مرز طبقاتی، «همه با هم»، تجریدی، سرشت طبقاتی اش را در هم ریخته اند تا تضاد آنتاگونیستی سرمایه دار و کارگر نادیده گرفته شود؛ به آن هدف که دیگر مبارزه ی انقلابی کار علیه سرمایه و فروکوبیدن فرمانراوایی سرمایه داران و حکومت هایشان در میان نباشد. ضرورت اعلام تاریخی چنین مفهومی، اعلام مبارزه ای پویا و پیوسته و حضور آگاهانه و سازمانیافته ی زنان و مردان هم طبقه برای رسیدن به رهایی انسان بود. زنان کمونیستی همانند روزا لوکزامبورگ، کلارا زتکین، الکساندرا کولنتای، النور مارکس ها و کروپسکایاها، و مردانی همانند انگلس، مارکس، آگوست بِبِل ها و لنین ها، ستم برزنان در جامعه سرمایه داری را نه موضوعی تجریدی و عام و جدا از مناسبات تولیدی حاکم، بل که موضوعی طبقاتی و مشخص می دیدند. مانیفست کمونیست، در آنجا که به موضوع زن و خانواده در جامعه بورژوایی و کمونیستی می پردازد، اعلام مبارزه و برنامه ی چنین روی کردی برای رهایی است. کارزار 8 مارس، کارزاری یک روزه نبود و نیست که با بیانیه و قطعنامه ای روی کاغذ، یا مجازی در شبکه های هوا، بیان شود و پایان یابد. بنا نبود که آن 8 مارس، سنتی شود، انتزاعی و بسان برگزاری یادبودی برای یک روز. همان برخوردی که با روز اول ماه مه، روز کارگر شد، 8 مارس نیز بسان سالروز یاد یکی از مشاهیر و از دنیا رفته گان و یا روز عید پاک و «والنتاین» به یک برگزاری بی زیان برای سرمایه داری تبدیل شد. مراسمی برگزار می شود و شاید که سمینارهایی و گاهی نیز آکسیونی و نه فراتر. بقیه بهره برداری عملی و مسخ هشتم مارس را تا 8 مارس دیگر به فمنیست ها وامی گذاریم.
کیفرخواست 8 مارس
هشتم مارس، ادعانامه و کیفرخواستی است، علیه مناسبات و مالکیت خصوصی؛ فراخوانی با خواست های مشخص و طبقاتی و حقوقی که باید باز پس گرفته شود. هشتم مارس در آغاز سپهر ضروری یک تئوری که باید مادیت می یافت و به تسخیر مناسبات حاکم نشانه رفته بود. سخن از اسارت نیمی از جامعه ی بشری داشت که اگر به آگاهی دست یابد، نقش تعیین کننده ای در مبارزه طبقاتی و رهایی تمامی بشریت دارد. زنان، همانند مردان در یک جامعه طبقاتیِ بنا شده بر نابرابری ها و ستمگری های طبقاتی، و در مناسبات شکل گرفته بر مالکیت خصوصی بر ابزارتولید، شرکت عملی دارند. هر فردی در چنین مناسباتی، چه مرد و چه زن، به طبقات و لایه های اجتماعی موجود در آن جامعه، وابسته و همبسته هستند. زنان، همانند مردان با جایگاه ها و خاستگاه های طبقاتی متضاد و آشتی ناپذیر با هم، یا در برابر هم، بخشی متحد و همگرا با طبقه ی برده دار جدید و بخشی در اتحاد با طبقه ی برده گان سرمایه و بخش هایی میان این دو طبقه، و بسته به دوری و نزدیکی با این دو طبقه اجتماعی، در کنش و واکنش های اقتصاد سرمایه داری، سوخت و ساز دارند. سخن گفتن از «درد مشترک»، به طور مجرد، یعنی انکار و لاپوشانی مفهوم طبقه و کارکرد مالکیت و مناسبات طبقاتی که یک سویش با استثمارگری خشونت بار سرمایه و در سوی دیگرش با کارگران بسان طبقه ی زیر استثمار ساختار یافته است. زنان حکومت شونده و برده و رنجبر و کارگر و نه زنان حکومتگر، در مناسبات طبقاتی از برده داری، فئودالیستی و سرمایه داری، پیوسته در آن دوران ها، در درازای تاریخ، زیر ستم دوگانه ی طبقاتی و جنسیتی ستم کشیده و رنج می برند. زن بورژوا با به دست آوردن حق رای (سافراژ (Suffrage و آزادی و نه رهایی در همین جامعه ی سرمایه داری که پیشتاز و پرچمداری چنین کارزار ضروری و مقدماتی در سده های 19 و 20 نیز زنان سوسیالیست و کمونیست بودند. در این برهه، زنان بورژوا و خرده بورژوای مرفه، دیگر نه درد مشترک و نه سخن مشترکی با زنان حکومت شونده و کارگر دارند.
فمینیسم پوپولیستی
هنگامی که از نابرابری های موجود بین زنان و مردان، از پدرسالاری، از حقوق نابرابر در یک جامعه، در کار و آموزش، خشونت خانگی، مسئولیت هایی همانند کارخانه گی و نگهداری بچه، از ستم و آپارتاید جنسیتی که جامعه سرمایه داری به دوش زنان افکنده، سخن گفته می شود، دادخواست زنان حکومت شونده را اعلام می کنیم با درد مشترک. فمینیست، با انکار مفهوم طبقه و زنان کارگر و زحمتکش، با کاربرد انتزاعی (آبستراکت) «زن»، مادیت مشخص(کانکرِت) زنان کارگر و فرودستان جامعه را با شعبده بازی، چشم بند می زند. زنان در جامعه ی طبقاتی بسته به جایگاه و خاستگاه طبقاتی خویش، دارای خواست ها، هویت و وابستگی های طبقاتی خود هستند. سخن گفتن از زن به صورت نامشخص و عام و همه باهمی و پوپولیستی، کاهش دهی این مفهوم انقلابی به یک «امت»، صنف، سکت و یا پیروان یک مذهب و یا ملت می باشد. چگونه می توان زنان حکومتگر، زنان دارای مالکیت، زنان بورژوا و فرادست و بی درد و دارا و بهره کش را با زنان کارگر و زحمتکش فاقد هرمالکیت و حقوق اجتماعی در یک کیسه ریخت و همسان شمرد! فمینیسم، به مناسبات طبقاتی، به بهره کشی، به جایگاه طبقاتی در تولید و توزیع درآمد و ارزش افزوده، به مالکیت خصوصی و قدرت سیاسی آن، نه تنها تضادی ندارد، بل که بر این مناسبات ضد انسانی پرده ساتر می کشد. و به این گونه است که زنان تهی دست و کارگر و محروم مانده از حقوق انسانی، با سلاح ایدئولوژیک فمینیسم، همچنان زیر ستم می مانند. تا زمانی که سرمایهداری حاکم است، زنان فاقد مالکیت و محروم، همچنان به بازتولید سرمایه و انباشت و بازتولید خود محکوم هستند. پوپولیسم فمینیستی، سرچشمه همه ی ناهنجاری ها و نابرابری های اجتماعی و بنیاد ستم و بهره کشی از زنان را انکار می کند و به جای ریشه ی تضاد طبقاتی، نظریه ی کاهش گرایانه (رداکشنیسم) مردسالاری و زن، برجسته می شود و غلبه بر سالاری بالایی ها را «خواست مشترک» همه گانی می شمارد. این ایدئولوژی بورژوایی، بالاترین خواست و رهایی زنان و جامعه را برابری تمامی زنان با مردان (با چشم پوشی از تضاد طبقاتی و مالکیت و حکومت) در «تمامی شئون»، یعنی برخورداری از حق مالکیت، حق استثمار، حق حکومت ووو در همین مناسبات ضد انسانی وانمود می کند. نگاه فمینیسم، به بالا دوخته شده، به فرادستان، به مالکیت و قدرت سیاسی و به دستیابی برابر با مردان در سرمایه، استثمار و حکومتگری چشم دارد.
ریشه ستمهای جنسیتی
ریشه اصلی سرکوب و ستم بر زنان در مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است، مرد سالاری خود برآمد چنین مالکیتی است. زن در تمامی تاریخ و دوران های مناسبات طبقاتی، ابزار تولید به شمار می آمده، و در مناسبات سرمایه داری است که برای نخستین بار، زن افزون ب بر ابزار تولید بودگی و بیش از دوران برده داری و فئودالی به کالا تبدیل شده و خود و نیروی کار او در بازار کار، به صورت کالای انبوه به خرید و فروش گذارده می شود. با پیدایش مالکیت خصوصی، و بسان یک ضرورت و ابزار فرمانروایی این مناسبات، حکومتِ طبقه حاکم برپا شد و در همین مناسبات، خانواده و مالکیت بر خانواده و مردسالاری پدیدار می شود. ازاین دیدگاه، سرچشمه ی سرکوب و ستم بر زنان نه در بیولوژی و آناتومی آنان، بل که در شرایط اجتماعی و مناسبات طبقاتی است. در کلان ها و کمون های اولیه ی جامعه بشری، تقسیم کار بین زنان و مردان به وجود آمد، اما از فرودستی و سرکوب زنان نشانی نیست. در این دوره، مردان و زنان از حقوق برابر برخوردار بودند، از نابرابری اجتماعی و برتری جنسیتی اثری نیست و زنان، در یک دوره ی سرنوشت ساز و حساس تاریخی که بود و نبود و ماندگاری یا نابودی کمون اولیه در میان بود، نه فرمانروایی و نه زن سالاری، بل که رهبری جامعه را به عهده دارند.
با برقراری مناسبات برده داری، بسان نخستین جامعه طبقاتی، سلطه ی حق پدری و مالکیت و سلطنتِ مردانه برقرار می شود. اسطوره ی آدم و حوا در دین های ابراهیمی از زنی روایت دارد که در جستجوی میوه ی خرَد و شناخت، دستور خدایی را زیر پا می گذارد، مرد را به این نافرمانی می کشاند تا به دو درخت ممنوعه ی بهشتی، که آگاهی و عمر جاودانه می بخشند نزدیک شوند و خود تجربه گرِ آزمون و خطای خود باشند. به این گونه، نخستین پوزیتویست های پیشرو و تن ناسپاران انقلابی روی زمین پدیدار می شوند. زن پرچمدار چنین طغیانی است. از همین روی توسط خدای مردانه، مجازات می شود، در تمامی عمر و نه تنها حوّا که همه زنان تا هرآنجا و آن زمان که اثری از جامعه بشری باقی است. از همین روی در روایت های دین آوران، به ویژه قرآن و محمد و امامان شیعه و شریعتمدارانی همانند امام محمد غزالی و باقر مجلسی ها، زنان، جنسیت دوم و ناقص شمرده می شوند، و محکوم به «ضعیفگی»، با دردهای ماهانه، و حمل 9 ماهه و زایش و درد جانکاه. و بنا به شرع اسلام «ماده ۳۰۰ – دیه قتل زن مسلمان خواه عمدی خواه غیرعمدی نصف دیه مرد مسلمان است». و «قطع بیضه ی چپ، دو ثلث» دیه یک مرد. ماده 297 قیمت مرد را برابر با «دویست گاو سالم و بدون عیب که خیلی لاغر نباشند» معین کرده و زن با صد گاو برابر شناخته می شود. در اسلام محمدی و ایران، قیمت زن، یک سوم کمتر از بهای بیضه ی چپ مرد ارزش گذاری می شود.از این روی، به سادگی می توان معیار ستم و ارزش گذاری و نگاه به زن در جامعه های اسلامی را ارزیابی کرد و ستم دوگانه ی طبقاتی با حاکمیت ایدئولوژی مذهبی و داعشیسم مانند ایران، بر زنان را دریافت. برای رهایی از چنین قوانین الهی و طبقاتی آیا راهی جز سرنگونی چنین مناسبات طبقاتی و حکومت طبقاتی در پیش روی می بینیم! آیا با میلیون ها طومار به مجریان و حاکمان چنین قوانینی، با برداشتن روسری، آن هم یواشکی می توان به آزادی رسید؟
بنا به کتاب دینی یهود، در تورات به زن فرمان داده میشود که: « میلت به شوهرت باشد، زیر او به تو فرمان براند. «در کتاب های دین های سه گانه ی ابراهیمی، یعنی یهودیت (تورات)، مسیحیت (انجیل) و اسلام (قرآن)، قهارترین جلوه و خود آفرینی مرد، درهویت یهوه، پدر و پسر و الله مردانه معرفی می شود، که فرمانروا و مالک همه چیز روی زمین و ماورا زمین است و اوست که فرمان می راند و سرنوشت همه را به دست دارد. زنان به وسیله خدای این سه دین، بنا به آن افسانه ی ساختگی گناه ازلی دوران برده داری، محکوم به کیفر هستند، و موجوداتی پست و نا برابر با مردان شمرده می شوند. در تمامی این دین ها، مادران و زنانِ پیامبران، یا بی نشانه و «بی مقدارند»، یا زنانی همانند صفورا، زن موسی، و مریم مادر مسیح، و نیز زنان محمد و دختران آنها، وظیفه ا ی جز زایش، پرورش بچه و همخوابگی و تولید مرد و وسایل تولید ندارند. مریم مادر عیسی پس از عیسی حذف می شود و حتا در تثلیث «اَب و ابن و روح القدس»، نقطهای نمی یابد. در تورات از صَفوراً (زیپوره) به معنی(گنجشک ماده) تنها نشانه، آن است که او برای موسی دو پسر زایید و دعوای خدا و موسی را در صحرای سینا با ختنه کردن پسر خود، فیصله می دهد.( «و واقع شد در بین راه که خداوند در منزل بدو [ موسی که به ماموریت برای ارشاد فرعون راهی مصر بود و خداوند به ناگهان ختنه نبودن وی را به یاد آورد] برخورده، قصد قتل وی نمود. آنگاه صفوره سنگی تیز گرفته، غلفه پسر خود را ختنه کرد و نزد پای وی [موسی] انداخته، گفت: تو مرا شوهر خون هستی. پس او وی را رها کرد:» خروج 4: 24 – 26.)
قرآن و زن
شرایط زنان در ایران در مناسبات سرمایهداری و ایدئولوژی دینی، با بسیاری از آیههای قرآنی از جمله سوره نساء آیه 34 مشروعیت مییابد: بنا به این آیه مردان بر زنان مسلط شمرده شده. این یک حکم ضد بشری و ریشه در مالکیت خصوصی دارد با افزون بر هزاران سال پوسیدگی و ضد انسانی. این حکم حکومتی در ایران، مالکیت مردان بر زنان و حاکمیت طبقه ای بر طبقه دیگر را توجیه می کند. این یک فرمان دوران بردهداری است. در ایران، از آنجایی که حکومت سرمایه داری با ایدئولوژی ضد انسانی- مذهبی حاکم است، ستم هزاران ساله برزنان ادامه یافته و زنان، داغ بردگی و مُهر گناه ازلی و ابدی برپیشانی دارند. و به همین هدف، قرآن سرشار از آیه های اسارت، تبعیض و سرکوب علیه زنان است. سوره بقره (ماده گوساله) آیه 223 صفحه 36، «زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید.» و سوره النساء (زنان) آیه ۳۴ فرمان داده می شود: «… و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان.» در این آیه (1) به سلطه ی مردان و ستم پذیری زنان فرمان داده شده(2) این چیرگی را فرمان الهی و ذاتی مردان می شمارد و بی مقداری زنان را روا می داند (3) دلیل دیگر این برتری، نفقه (پول) و یا هزینه است بخور ونمیر که مردان برای گذران زندگی زنان می دهند تا از آنان بهره کشی و استفاده جنستی و «تمتع» جویند (4) این رابطه، رابطه ای الهی، مردانه و سلطه گرایانه و به اراده ی الهی، برتری یکی بر دیگری است (5) مردان مجازند که با مشاهده نافرمانی (نشوز) و تن ناسپاری زن به همخوابگی با مرد به هر سبب، با سه روش قرآنی زن، را تنبیه کنند، با سرزنش و اخطار، با کتک زدن و با همبستر نشدن و در فرمانی دیگر بنا به آیه های قرآنی به زندانی کردن در خانه تا پایان عمر محکوم سازند.
سوره نساء (زنان) آیه 25 که «پلی گامی« یعنی چند زنی و برده داری را فرمان می دهد: «هرکس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومنه را به نکاح خود در آورد از کنیزان مومنه ای که مالک آنها هستید به زنی گیرد. و خدا به ایمان شما آگاه تر است. همه از جنس همدیگرید. پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح کنید (نکاح دارای معنی زشتی است) و مَهرشان را به نحو شایسته ای بدهید. و باید که پاکدامن باشند نه زناکار و نه از آنها که به پنهان دوست میگیرند. و چون شوهر کردند، هرگاه مرتکب فحشا شوند شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است. و این برای کسانی است…»
سوره نساء آيه 24: نکاح زنان محصنه ( شوهر دار) بر شما حرام شده اند، مگر آن زنان شوهرداري که به تصرف شما ( غنايم جنگي، اسیران و زندانیان سیاسی) درآمده و مالک شده ايد. از کتاب الله پيروي کنيد. به علاوه اين زنان ( متصرفي و غير متصرفي ) براي شما حلال است هر زني ديگر را با مال به طريق زناشويي بگيريد و نه به طريق زنا. پس چنانکه شما از آنها تمتع جستيد و بهره مند شديد، آن حق معين که مزد آنها است به آنها بپردازيد. و باکي نيست بر شما که پس از تعيين فريضه ( پول و يا مهر تعيين شده و.. .) دبه چيزي با هم تراضي کنيد ( با چیزی راضی اش کنید) . هر آينه الله دانا و حکيم است.»
این تنها آیه ای در قرآن است که برمبنای دستور «تمتع» (استفاده جنستی) و دادن «مزد» این بهره مندی، موضوع صیغه و خودفروشی و اجاره دهی تن و جان از چند دقیقه تا چندین سال، زنان بی پناه و به فلاکت نشانیده شده مناسبات طبقاتی را رواج می دهد و دراسلام و به ویژه بین شیعیان، صیغه، مشروعیت می یابد. در این آیه ی قرآنی، اسارت زنان بسان برده و «غنایم جنگی» و مالکیت و تصرف و تجاوز و حلال بودن، مشروعیت می یابد و مجاز شمرده می شود. از همین روی آنچه به زنان اسیر و مبارز در زندان های حکومت اسلامی در تمامی دهه 60 تا کنون در زندان ها و در همه ی جای ایران گذشت و می گذرد و آنچه را که در کردستان ایران وعراق و شنگال و سوریه و ترکیه به دست حکومت های اسلامی ایران و ترکیه و داعش جاری است، درست بر موازین قرآن و اسلام ناب محمدی به یاری چنین آیه هایی پشتوانه ایدئولوژیک می یابند.
وارث مشروع
برای مالک همیشه این پرسش بزرگ و «مقدس» در میان است که وارث اموال و قدرت او کیست؟
با پیدایش حق مالکیت خصوصی در آغاز مناسبات برده داری، مالکیت باید تداوم می یافت، تضمین می شد و برای نخستین بار به کمک حکومت و دین، قانونیت و مشروعیت می گرفت. برای این منظور، باید وارث قانونی و مشروع مال و دارایی و مالکیت، مشخص می شد. چنین تداوم و تضمینی برای ارث مرد با وارثیت «خونی مرد» و با انکار خون و حق مادری تضمین می گردید. به بیان انگلس: «برافتادن حق مادری، شکست جهانی/ تاریخی زنان بود». با قانونی که مالک و مذهب برای نگهداری سلطه ی برده داری تنظیم می کنند، این مشروعیت، رواج می یابد. تن ناسپاری به این قانون و رابطه جنسی و حاملگی خارج از چارچوب قانون مالکیتِ صاحب زن، که مردان طبقه حاکم (برده دار) به صورت قانون و تجسم های الهی در کتابهای پیامبران، تنظیم کننده آن بودند، «زنا» به شمار آمده و کودک را «حرامزاده» نامیدند، زیرا که «خون» مادری و پدری چنین زایشی خارج از چارچوب قوانین مالکیت و وراثت قانونی است. برای محکم کردن این قانون، باید از خدا به مانند بزرگترین مالک زمین و آسمان، فرمانی همچون حکمی ماوراء بشری آورده می شد. در ابتدا جادوگران، شَمَن ها و سخنوران که به پیامبران تبدیل شدند، آورنده این قانون و پاسداران این حکم «مقدس» بودند. با تصاحبِ زنان و کودکان، خیال مرد مالک باید آسوده می شد که انتقال مالکیت با ضمانت آیه های الهی و حکومتی که پاسدار و ابزار آن طبقه است، انجام گیرد. تک همسری مردانه برای اطمینان آنکه وارث از مردی دیگر تولید نشده، بل که از تخمه ی همان مردی است که مالک زن و مالک دارایی است و نه مرد دیگری. بنا به این قانون «مقدس» و «ناموسی»، حق حرمسرا و چند زنی که ویژه پیامبر و مردان مسلمانی است که توانایی خریدن 4 همسر عقدی و بی شمار زنان برای «تمتع» دارند و همه کودکان «همخون» مرد می زایند، محفوظ می ماند. بنا به مناسبات و اخلاق، زن «ناموس» مالک نامیده شد تا مقدس ترین هستی مرد که همان مالکیت خصوصی و میراث است را با تولید میراثداران مردانه تضمین شود. «قتل ناموسی» در قانون مدنی و دوران شاه پیشین و نیز حکومت اسلامی از همین روی به دست مردان مالک و صاحبان زن، بدون مراجعه به دادگاه و قانون از همین روی مجاز شمرده می شود.
وارث مشروع برای انتقال مالکیت است که زنان را مجبور به تکهمسری کرد و زنان را از رهبری جامعه، اسیر خانه ساخت. و خدایان زن را از عرش فرو افکند و ایزد بانوان را در هم کوبید و سرانجام خود را در نمادِ الله «قهار و جبار و مکار» برای بعضی و رحمان و رحیم را برای بعضی دیگر به جای آنان نشانید. زن بنا به باور و دید حکومت اسلامی، ملک مرد است. باید در گروگان و اسارت مناسبات باشد و یا خانه نشین و تن به مناسبات اقتصادی حاکم و حکومت بسپارد. حضور مستقل، آگاه و سازمانیافته ی زنان در جامعه، تهدیدی است برای چنین مناسبات و حاکمیت آنها. زنانی که رهایی و آزادی خود را در درگاه حکومت سلامی و ولایت فقیه و باندهای حکومتی می جویند، و رای به سلاخان می دهند، ابهام میآفرینند و روزی با تبلیغات انحرافی طومار می نویسند، جارچی انحراف می شوند. اما خواست های زنان فرودست به ویژه زنان کارگر، خواستهایی طبقاتی هستند. این خواستها با تبلیغات فمینیست ها و یا رفرمیست های سرمایه درای هیچ شباهتی ندارد. درخواست آزادی از دست اسارت گران، یعنی تسلیم و تن سپاری به دیگران. سرنگونی حکومتهای سرمایهداری و مناسبات سرمایه داری، پیش زمینه رهایی زنان است. رهایی به معنای واقعی، زمانی است که دیگر مناسبات طبقاتی و استثمارفرد از فرد پایان یافته و به جای ان جامعهای بدون طبقات ساختار یابد، جامعه ای بامناسبات برابر و انسانی
تفاوت ذاتی!
دین و ایدئولوگ های سرمایه در خدمت حاکمیت سرمایه داری، از وجود «تفاوت ذاتی» میان دو جنسیتِ زن و مرد سخن می گویند و برآن هستند که بین زن و مرد، تفاوت های «بنیادینی» وجود دارند که شخصیت و هستی مردان و زنان را به عنوان دو موجود نابرابر تعیین می کنند. در جوامع طبقاتی گذشته، از دوران برده داری و فئودالیسم، زنان بخشی از خانوارِ مردان بودند. با انقلاب سرمایه داری در فرانسه سال 1789 تلاش شد تا این دستور الهی برداشته شود. اما شعار آزادی، برابری و برادری و شعارهای رعایت حقوق بشر و جامعه مدنی، ریشه و منشاء نابرابری و اسارت را از بین نبرد. به بیان انگلس در جامعه سرمایه داری: «مرد نماینده سرمایه داری و زن نماینده کارگر است.» با محو مناسبات بهره کشی سرمایه دار از نیروی کار است که این رایطه نیز نفی دیالکتیکی می شود. در مناسبات سرمایه داری است که نابرابری جنسیتی، خشونت ووو زیر فرمان و برآمده از اقتصاد و سلطه ی طبقاتی است. این یک دیدگاه انحرافی است که فمینیسم پوپولیستی، پدرسالاری را به عنوان منشا سرکوب زنان جا می زند. یافت های ارزشمند «باکوفن» تاریخ نگار و حقوقدان سوئیسی و نویسنده کتاب «حق مادری» و «مورگان» مردم شناس ماتریالیست آمریکایی که پایه کتاب «سرچشمه خانواده، مالکیت خصوصی و حکومت» به وسیله فردریک انگلس شدند، نشانگر آن هستند که در درازای تاریخ، در بسیاری از جماعت های دیرین و فرهنگ ها، سازمان اجتماعی بر نقش مادر، کانون و پایه داشته و جامعه به ستایش خدای مادر بسان نمادهای طبیعت استوار بوده است. مردان برای جبران کمبود در زایش، و افزایش قدرت برتری خویش، باید توانایی آفرینش می داشتند و به ویرانگری و برتری طلبی خوی گرفتند. مردان به جای این ناتوانی در تولید یا آفرینش، یعنی تولید فرزند، به سخنوری و جادوگری و جادوی اندیشه ورزیده می شوند و مهارت می یابند. در این گذار، هیچ زنی به رهبری و پیامبری نمی رسد و به بیان انجیل، مردان پیامبر شدند. گاهی در آیین هایی همانند زرتشتی گری، تنها زنان را چون امشاسپندان در کنار اهورامزدا یا خدای مرد می بینیم. با پیدایش مالکیت خصوصی و فروپاشی جامعه اشتراکی و کمون های اولیه بشری، ایزدبانوییِ مادرخدایان از میان برداشته می شود. در یونان باستان، ایران و بابل کهن و اورارتو در دامنه ی آرارت، این روند را به آشکارا می بینیم. مرد، کلمه را به قدرت برتری خواهی و هژمونیک خویش حاکم می کند. در انجیل می خوانیم که «در آغاز کلمه بود»! با این آیه سخنوری و توانایی کلمه از زنان گرفته می شود. به اینگونه می توان دریافت که شخصیت ذاتی ساختگی و دروغینی جعل می شود و با تلقین به گوش جامعه خوانده می شود که این تفاوت ها ماهوی و «ذاتی» اند.
تفاوت های بیولوژیک بین زن و مرد، مانند هورمونها، ارگانهای جنسی و زایشی، ووو عمده می نمایانند تا تفاوت های شخصیت و نابرابری زنان با مردان را ذاتی و ازلی توجیه کنند. تفاوت های شخصیتی در هر جامعه ای بین زن و مرد ریشه در جایگاه تولیدی و مناسبات و نقش های اجتماعی است که مردان یا زنانِ آن جامعه را در درازی تاریخ در اقتصاد و مناسبات طبقاتی عهده دار بوده و در این فرایند دهها هزار ساله، سازای تفاوت شخصیتی صوری و نه ماهیتی میان زن و مرد شده اند. این تفاوت های روبنایی شخصیتی، سبب نابرابری همیشگی در مردان و زنان نمی شوند. این تفاوت ها با تفاوت های فرهنگی و اجتماعی درهم آمیخته و شخصیت ها را سازا می شوند. چنین تفاوت هایی، دیگر با تفاوت های جنسیتی تعریف نمی شوند. به بیان دیگر، این تفاوت های جنسیتی نیست که بر دیگر تفاوت ها سایه می افکند و حتا در جامعه کنونی سرمایه داری پیشرفته، دیگر پایه تفاوت به شمار نمی آیند. امروزه این تفاوت های دیرینه طبقاتی، با روبنا شکل گرفته و بیرونی هستند و نه درونی و ذاتی و سرشتی، با سرنگونی زیربنا، تمامی روبنای برآمده از مناسبات حاکم با شناخت و آگاهی و مبارزه و تلاش هایی سخت هنوز حتا با برقراری سوسیالیسم جان سختانه مقاومت می کند، اما محکوم به زدایش اند.
الئانور مارکس و زنان کارگر: چگونه سازمان بیابیم؟به مناسبت 8 مارس 2021
دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹
عباس منصوران
پس از 108 سال 8 مارس به صورت یک آیین خشک و بی اثر درآمده و از محتوای طبقاتی و وظیفه و پیام خود تهی شده است.اعلام روز جهانی زن در 8 مارس 1913 ریشه در خیزش زنان کارگر داشت. اعلام 8 مارس، تنها برای یک روز نبود، برای همه ی روزها بود. این روز جهانی، در پی مبارزات خستگی ناپذیر زنان کمونیست پیشتاز و اعلام مبارزه برای رهایی بود. این مبارزه، ضرورت یافت تا پیام رهایی زنان از مناسبات کالایی و به ویژه رهایی زنان کارگر را از ستم دو گانه ی جنسیتی و طبقاتی رهیی یابند. بازخوانی آموزش ها و زندگی الئانور مارکس، بازنگری به پیام و ضرورت و مبارزه 8 مارس است.
«مسئله زنان را باید ازموضع طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی نگریست.» (الئانور مارکس)
در شماره ۳۶۷ جهان امروز بهسان چهرهای ماندگار کمی، بازشناختیم. هم او که خدمتکارش Gertrude Gentry که تا آخرین لحظه دوست و غمخوارش بود و خانه و وسایل خصوصی الئانور راپس از مرگ جمعآوری کرد ، در بارهاش می گفت: «باور نمیکنیم و هر آینه چشم به راه بازگشتاو داریم.» او که در محلهی سوهو Soho)) جایی که مهاجرین سیاسی آلمان را در خود پناه داده بود، زادهشد او را پوسی[ (Ryme- Pussy) در شعر به معنای قافیه]مینامیدنداش. الئانور را میتوان مادر فمینسیسمسوسیالیستی نامید. او در تغییر جهان و مبارزه برای تغییر آن که وظیفه فلسفه و دانش مبارزه طبقاتی پرولتاریاو در بارهی تز ۱۱ فوئر باخ بود، در کنار مارکس و انگلس نقشی تاریخی یافت. نقش سازنده وی در ویرایش و تنظیم کاپیتال کافی استتا این ادعا را ثابت کنیم که الئانور خود در دگرگون سازی دیالکتیکی جهان و مبارزه طبقاتی،همواره با رزم پرولتاریا برای دنیایی سزاوار انسان، جاری است. الئانور بهسان یک زن کمونیست، «مسئله زنان» و « مبارزهی زنان کارگر» را برای نخستین بار با نگرش طبقاتی در میان نهاد. او از حق رای زنان پشتیبانی میکرد و حتا آنرا میستود،اماخواستهای رفرمیستی زنان خرده بورژوا و بورژوا،از جمله حق رای زنان و آزادیهای فمینیستی درچارچوب سرمایه داری را با موضوع، مسئله و خواست زنان کارگر، موضوعاتی کاملن طبقاتی و جدا میدانست که «پاسخگوی موضوع و کارکرد سوسیال دمکراسی [سوسیالیستی سالهای ۱۸۸۰] نبود.»
در سن ١۶ سالگي پدر را همراهي و در كنفرانس ها، سخنراني ها و سفر هاي کارل مارکس، نقش دبيري فعاليت هاي پدر را به عهده مي گيرد.سال ١٨٧٢ با « ليساگاري» نويسنده و خبرنگار كمون پاريس كه پس از شكست كمون و كشتار كموناردها در سال 1871 به انگليس پناهنده شده بود، آشنا شد. الئانور هفده ساله و ليساگاري ٣۴ ساله است كه هر دو دلباخته یکديگر مي شوند . الئانور در سال ١٨٧۶ در نگارش تاريخ كمون ١٨٧١ نقش عمده ای دارد و تاریخ کمون را به انگلیسی ترجمه می کند.در پی مرگ مارکس در کنار فردريك انگلس، ويرايش و نشر و ترجمه كارهاي کارل مارکس را به عهده دارد.
الئانور، با وفاداري به اصول مانيفست كمونيست و آنچه كه در باره زناشويي و خانواده در مناسبات سرمايه داري نوشته شده بود به اينجمعبندي رسيد كه در ازدواج، همه چيز به سود يكي و به زيان ديگري. . نوشت که برخي تعجب مي كنند كه در واقع، ازدواج در مناسبات بورژوایی تنها نوعي بردگي است كه امروزه از نظر قانون به رسميت شناخته شده است. وی ادامه داد که نباید اين بندگي را تنها از روي احساسات به پرسش گرفت، بلکه از نظر اقتصادي و در نتيجه سيستم سرمايه داري.است که این بندگی رقم می خورد.پس از ازدواج نيز، زن مانند پيش از زناشويي، زير فشار است و مرد نيست. زنا، براي زن يك جرم، ولي براي مرد يك اقدام قابل بخشش.
نوشتارها، ترجمه ها و كتاب هاي چندي از زندگي پربار و درخشان اين زن كمونيست نيز دستاورد سال ها مبارزه و زندگي سياسي اوست. در همين چالش هاي نظري و موضع گيري هاي انقلابي بود كه موضوع اختلا ف هاي طبقاتي، تفاوت حقوق زنان كارگر با زنان بورژوا و خرده بورژا و مناسبات طبقاتي، استثمار دوگانه، آشتي ناپذيري مبارزه و تفاوت هاي طبقاتي اين دوبخش از زنان و نابرابري هاي طبقاتي نمايان شد. نوشتارهاي لوئيز کائوتسکی، الئانور و لورا مارکس و نيز كلارا زتكين از موضع سوسياليسم انقلابي، برجستگي ويژه اي دارد.»
چگونه بايد سازمان يابيم؟ برجسته ترین راهمنای طبقاتی زنان زنان كارگر در برابر فمينيسم بورژوائي است که به صورت نوشتار ادامه دار براي ماهنامه ي برابري (گلايش هايت) كه كلارازتكين در اتريش سردبير آن بود، تنظيم كرد. نخستين نوشتار كه در شماره پنجم فوريه ١٨٩٢ چاپ شد در آن به تجربه سازمان يابي زنان كارگر انگليسي در اتحاديه هاي كارگري پرداخته شده بود.
الئانور در بریتانیایی زاده شد و زیست که زنان از حق آموزش، و حق رأی و ورود به پارلمان و حقگزینش زندگی وبسیاری از کار و کردها ممنوع بودند. منعها و بازدارندگیهای زندگی، تولید و کنترل تولید وحقوق فکری واندیشهگی و زندگی محروم بود. الئانور در همان سالهای نوجوانی وحتا کودکی ستم طبقاتی را میشناخت و در برابر آن مبارزه کرد و تمامی زندگی خود را در راه مبارزه برای برابری انسانها و انقلاب اجتماعی سراسر جهانگذارد. رفاقتاش با انگلس و جورج برنارد شاو نویسنده و نمایشنامه نویس کمونیست و هیولوک الیس (George Bernard ShawوHenry Havelock Ellis ) در دامان مادر و پدر در پرورش و آموزش و اندیشهاش جان مایه بود. رفاقت نزدیک اش با زن فرهیخته و مبارز، الیور (Olive Schreiner ) در ادبیات سیاسی و تاریخی زبانزد است. نوشتارهای ماری وولستون کرافت (Mary Wollstonecraft- 1759- 1797) زن نویسنده و فلیسوف و پیشرو و پژوهش درخشان انگلس (منشاء خانواده، خانواده و حکومت) و نوشتارهایی از ویرجینیا ولف به ویژه کتاب خانهای برای خود، در دیدگاه و جایگاهالئانور، و نگارشهای وی به همراه ادوارد آولینگ، کارساز بودند. معرفی ایبسن، این انسان پیشرو و سوسیالیست آغازین و سبک رئآلیستی و نقادانه اسکاندیناویایی -نروژی در نمایش و نمایشنامه نویسی را انگلستانو جهان انگلیسی زبان، بخشی از کارهای الئانور میباشند.
نگرش درخشان الئانور را میتوان از نامهی سرگشاده وی به یکی از رهبران جنبش سوسیالیستی انگلستان به نامارنست بلفورت باکس (Ernest Belfort Bax)در نوامبر سال ۱۸۹۵دریافت. «… به دید من به عنوان یک سوسیالیست، نه بهسان نمایندهی «حقوق زنان»…مسئله حقوق زن (آنچه که به نطر میرسد که تنها چیزی است که از آن می فهمید)یک نگرش بورژوایی است. به نگرش من، موضوع و مسئله زنان راباید ازموضع طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی، نگریست. مبارزه برای حق رای زنان، در پاسخگویی بهموضوعزنان، کمبود دارد. چنین رویکردی، تلاشی نارسا و بی سرانجامو دارای یک کمبود ریشهای، از جمله کمبود پایههای اقتصادی و نیروی کار طبقاتی، تولیدی و باز تولیدی است. »
نگاه به مسائل زنان و فهم نقش اقتصاد طبقاتی در جامعه، برای الئانور، موضوعی ضروری است. برای الئانورمارکس، خرسندی انسان، موضوعی نهادینه و پرسشی کلیدی است. او، کار را کلید واژهی این آسایش و خرسندی نهادینه در انسانمیشمارد و به نگرش وی، رابطهی آدمی با کار، تولید و بازتولید، موضوع اصلی و گرهگشای پرسشتاریخی رهایی زنان است. لوییز کائوتسکی، همراه با دو دخترمارکس [(الئانور (لندن) و لائورا لافارگ (پاریس)]، سه رفیق کمونیستی بودند که بر روند بیسرانجام دیدگاه و کارزار فمینیستی «حق زن» تاثیری تاریخی داشت. نامهای از انگلس به لائورا سندی است از نگرش انقلابی و متضاد این سه زن، با آنچه در وین، پایتخت اتریش جاری بود. نامه دوم اکتبر انگلس در سال ۱۸۹۱، نشان از آن دارد که نوشتارهای این سه زن، در برابر افق دید و اندیشهی فمینیسم بورژوایی اتریش و آلمان فضای دیگری را میگشایند. و در همین روند مبارزاتی خستگی ناپذیر این گرایش کمونیستی به رهبری الئانور است که به بیان«ببل»در باره موضوع زنان کارگر آلمانکه به سوی جنبش سوسیالیستی روی آور شده بودندو به اشاره انگلس نیز،پندارهای حقوق زنان خرده بورژوارا فرومیکاهید.
گسترش یابی کارزار زنان سوسیالیست در برابر فمینیسم بورژوایی سر تیتر نوشتاری از الئانور، نمایانگر نگرش و دغدغهی طبقاتی یک زن آگاه و وفادار و رزمندهی جنبش سوسیالیستی و کارگران است. بدون مبارزه تئوریک الئانور مارکس، بی آنکه نقش کلارا زتکین در تئوری و رهبری او در جنبش سوسیالیستی کمرنگ شود، دیدگاه حاکم در آلمان و اتریش، کارزار و خواستهها و بینش رویزیونیستی فمینیسم بورژوایی زنان از جمله لیلی براون، تاثیر میگرفتند. اما این روند از سال ۱۸۹۱ به بعد است که دگرگون میبینیم. سازماندهی مجله گلایش هایت (Gleichheit) به وسیلیه زتکین در سال ۱۸۹۱ دراین رابطه، کمک بزرگی بود. با این همه، آنان برای ایجاد ارگان طبقاتی خود برنامهریزی میکردند. مجله زنان کارگر (Arbeiterinnenzeitung) که در ژانویه ۱۸۹۲ نشر یافت، دستاورد این تلاش بود. لوئیز کائوتسکی که در اینزماناز کارل کائوتسکی، جداشده و بدون او در لندن می زیست و هنوز فامیلکائوتسکی را برای خود نگهداشته بود، درکنار انگلس بهسان هماهنگساز کارها و تلاشهای انگلس، حضوری ارزنده داشت. نوشتاری از Louise Kautsky با تیتر حقوق زنانوکاهشروز کار زنانو نوشتار الئانور، با تیتر زنان کارگر در برابر فمینیسم بورژوایی، از جمله دستاوردهای این برهه میباشند.
در سال ۱۸۹۲ میلادی، روی سخن او نه تنهابه ” فعالین زنان سوسیالیست” اتریش، بلکه همه مبارزین این راه بودند. این نوشتار، بخشی از یک پروژه و وظیفه مشترک الئانور، خواهرش لورا مارکس و لوئیز کائوتسکی و راهنمایی انگلس، برای سمت و سو دهی گرایشهای زنان سوسیالیست اتریش در برابر فمینیسم بورژوایی غالب بود. در این برهه، علیرغم حضور کمونیست انقلابی، کلارا زتکین، در جنبش سوسیالیستی و مبارزات زنان در اتریش و آلمان، اما گرایشها و آلایندههای فمینیسم بورژوایی، برجسته بود. اگر درست و از جایگاه کمونیسم کارگران و طبقه کارگر به سوسیال دمکراسی آن زمان نگریسته میشد، رگهها و گرایشهایسوسیال دمکراسی بورژوایی در آنهاقابل دید بودند. به ویژه موضوع آزادی زنان، و دستیابی زنان به حقوق انسانی خود که در آن سالها به هیچ انگاشته میشد، و غلبه حضور و اندیشه و فرهنگ زنان بالاییها، فمینیسم غیرکارگری نشو ونما مییاف. الئانور مارکس، نورا مارکس (لافارگ)،ببل، انگلس، روزا لوگزامبورگ، و بعدتر الکساندر کولنتای از رزمندگان و آگاهگران روند انقلابی مبارزه زنان برای رهایی بودند. دوم اکتبر۱۸۹۱انگلس در نامهای به الئانور نوشت: “نوشتارهای شما در جنبش حقوق زنان آلمان و اتریش بسیار کارساز خواهند بود، زیرا پرسش واقعی و پاسخ به آن؛ به آن روشنایی که شما سه نفر، بیان کرده اید، هیچگاه تا کنون مطرح نشدهاند. زنان کارگر آلمان، بنا گزارشهای “بِبِل” با اشتیاق بسوی جنبش سوسیالیزم “رویآور” میشوند، و اگر اینگونه باشد، نظریهپردازان واپسگرای حقوق زن خرده-بورژوازی بهزودی واپس رانده خواهند شد.”
ازاین روی، مبارزه طبقاتی در برابر نگرش ایدئولوژیک آن نیز ضرورت داشت و فمینیسم بهسان یک ایدئولوژی بورژوایی باید به وسیله اندیشه سوسیالیستی به چالش کشانیده میشد.
در سال ۱۸۹۱، مجله «برابری» یا به زبان آلمانی “گلایش هایت” در آلمان، پیشتاز بود و نقشی سازمانگرانه داشت. و الگویی بود تا زنان سوسیالیست اتریشی نیزمجله “زنان کارگر”را سازمان دهند. پیوند لوئیز کائوتسکی با انگلس، الئانور و نورا مارکس، نیرویی را ساختار داد تا بهنیروی تئوری فمینیسم سوسیالیستی در برابر ایدئولوژی فمینیسم بورژوایی، به مبارزه بپردازند. با این نوشتارها و کارزارها بود، که برای نخستین بار موضوع زنان و شرایط رهایی زنان ازموضع طبقاتی به گفتگو و چالش کشانیده شد. برای نخستین بار، پرسش به میان آمد که حقوق، آزادی و رهایی زنان با کدامین دیدگاه و معیار طبقاتی نگریسته میشود؟ حقوق زنان کدامین طبقه و لایه اجتماعی در کدامین مناسبات تضمین میشود! و بااین پرسشها، سازمانیابی زنان کارگر، به سان یک ضرورت طبقاتی برای رهایی در دستور کار زنان و مردان کمونیست قرار گرفت.
انگلس به در نامه ای به تاریخ دوم اکتبر 1891 از جمله افزود که ” … زنان کارگر آلمان، بنا به گزارشهای “بِبِل” با اشتیاق بسوی جنبش سوسیالیزم “هجوم” میآوردند، و اگر اینگونه باشد، نظریه پردازان واپسمانده و کهنهی حقوق زن خرده-بورژوازی بزودی به واپس رانده خواهند شد.”
لوئیز، هرچند از خانهی انگلس و درکنار او مینوشت و با خود وی مشورت میکرد، اما بایسته است که لوئیز کائوتسکی را زنی بشناسیم که بر پاهای خویش ایستاده بود.
با دست یابی به مجله مزبور از آمریکا، نوشتار فوری لوئیز، حملهای در برابر موضع زنان بورژوا فمینیست ماسوچوستی در رابطهبا لایحهای بود کهبرای کاهش روز کار زنان کارگر صنعتیپیش روی گذارده شده بود. مجله زنان به مدت ۲۲ سال در بوستن آمریکا که پیوسته و با موفقیت از حقوق زنانبورژوا دفاع میکرد، تنها در آخرین شمارهی خود در۲۶ ژانویه ۱۸۹۲ در باره ی ساعات کار زنان کارگر اشارهای کرده بود. به اینگونه که مجله زنان در آمریکا با کاهش روزکار زنان با اشک تمساح، مخالفت شده بود و مبارزه و خواست کاهش روزکار را به سود زنان کارگر نمیدانست، به این توجیه مزورانه کهاین درخواست خطر اخراج و بیکاری زنان را در پی دارد.
چگونه سازمان یابیم؟
الئانور، پنجم فوریه۱۸۹۲، به نگارش چهار مقاله پرداخت که به مسئله چگونگی سازمانیابی زنان کارگر و سوسیالیست و اینکه زنان کارگر درانگلستان چگونه سازمان یافتند و چگونه اتحادیههای خود را تشکیل دادند میپرداخت. بازنگری قطعنامه آخرین نشست کنگره سال ۱۸۹۱ انترناسیونال سوسیالیستی در بروکسل ضروری است تا به آشکارا تفاوت نگرش التقاطی غالب بر بینش سوسیالیستها را از سویی و در سوی دیگر، نگرش الئانور و هسته سوسیالیستی کارگری وی رادریافت :
قطعنامه کنگره سوسیالیستها:
«ما تمامی احزاب سوسیالیست همهی کشورها به بیان دقیق برنامههای خویش به مبارزه برای دستیابی زنان و مردان از هر دو جنس به برابری کامل و درخواست تمامی حقوق و تضمینآنها به سان انسان در حقوق مدنی و عرصههای سیاسی فرا میخوانیم.»
این قطعنامه در آن شرایطبه پشتیبانی از حق رای و حتی بیش ازآن به صراحت اعلام کرد که کنگره کارگران سوسیالیست مطلقا هیچ پیوندی با نگرش وفعالیت زنان راستگرا ندارد. کنگره تفاوت شعار صلحبورژوازی و کارگری را نمایان میسازدو اعلام میکند که شعارجاری «صلح انجمن صلح» سرمایهداری که با خواهش، درخواستصلح، صلح میکند و در آن هیچ صلحی متصور نیست که هیچ صلح اقتصادی، حزب صلحی و هیچ آشتی طبقاتی درمیان نیست.
برجسته ترین موضوعی که هر سه نفر با ادبیات گوناگون، اما هماندیشه، به آن می پرداختند، موضوع “دشمنی فمنیستهای بورژوا نسبت به قوانین حمایت کننده از زنان کارگر” بود. موضوعی که به مطرح شدن پرسش مهم “اختلاف طبقاتی” در جنبشهای مدافع حقوق زنان انجامید، و به آن موجودیتی واقعی بخشید که از آن زمان تا به امروز همچنان ماندگار بوده است: “کدامین زنان؟ کدامین حقوق …؟”
الئانور، درچگونه سازمان بیابیم؟ برآن است که: «حزب سوسیالیست – که تاکید دارد تا “دلائل جنگ” را از میان بردارد؛ در رابطه با “مسئله زنان” نیز به همان روشنی، بر تفاوت میان
حزب “عدالت زنان” که نه مبارزه طبقاتی، بلکه تنها مبارزه میان جنسیتها را به رسمیت می شناسد، از آنِ طبقهی داراست و خواهان کسب حقوقی است که بهدست آوردن آنها، نه برابری، بلکه به راستی بی عدالتی نسبت به خواهران کارگرشان خواهد بود. در حزب واقعی زنان، حزب سوسیالیست، که ریشههای اقتصادی وضعیت ناسازگار زنان کارگر را می فهمد و زنان کارگر را دعوت به نبردی مشترک دست – در – دست مردان طبقه خودشان بر علیه دشمن مشترک: “مردان و زنان طبقه سرمایه دار” می کند، تاکید می ورزد.
قطعنامه کنگره سوسیالیستها در بروکسل در ظرفیت “بیان اصول” عالی است – اما اجرای عملی آن چطور؟زنان چگونه باید حقوق مدنی و سیاسی را که این بیانیه مطرح می کند بهدست آورند؟ تا زمانیکه ما هوشیارانه و واقع گرایانه در نظر نگیریم که “چه باید بکنیم”؛ از بیانیه های تئوری درباره اینکه “چه – باید – باشد” هیچ بدست نخواهد آمد.
تنها اشاره کردن به نبرد طبقاتی کافی نیست. کارگران همچنین باید بیاموزند که چه سلاحی را لازم است بهکار گیرند و چگونه از آن استفاده کنند؛ به چه اهدافی حمله کنند و از چه دستاوردهایی محافظت کنند. از همین روست که کارگران اکنون میآموزند که کِی و در کجا باید دست به اعتصاب و بایکوت بزنند، چگونه قوانین حمایتی ومحافظتی کارگران را بهدست آورند، و چه باید بکنند تا قوانینی بهدست آورده را،همانند سندهای بی استفاده در گوشهای به بایگانی سپرده نشود.
ما زنان چه باید بکنیم؟
در یک چیز،هیچ شکی نیست: ما خود را سازمان خواهیم داد – سازمانیابی نه بهسان “زنان” بلکه بهعنوان پرولتاریا؛ نه بهعنوان رقیبهای زنِ مردان کارگرمان، بلکه بهسا رفقای آنان در مبارزات در پیش روی.
مهمترین پرسش روبرویمان این است: چگونه باید سازمان بیابیم؟به دیدگاهمن، در این شرایط، ما باید با سازمانیابی در اتحادیههای صنفی آغاز کنیم، و از نیروی جمعی بهدست آمده از این اتحاد، بهسان وسیلهای برای دستیابی به هدف نهایی – که آزادی طبقه ماست – استفاده کنیم.
این کار آسان نخواهد بود. شرایط کارگران زن، در واقع بگونه ای است که غالبا دستیابی به هر پیشرفتی را سخت و دردناک می سازد. اما کار ما روز بروز آسانتر خواهد شد، و به تدریج که زنان و مردان کارگر، نیروی نهفته در اتحاد را مشاهده می کنند؛ دشواریها نیز به نظر کوچکتر و کوچکتر خواهند رسید.
زنان کارگر اتریش “چرا دانستن چگونه سازمان یابی” را به ما نشان می دهند، اما میتوانند از چیزهایی که خواهران شان در کشورهای دیگر انجام می دهند نیز بیاموزند. گزارشهایی از فعالیتهای اتحادیه های زنان در انگلستان، سه نتیجه گیری آشکار می گردد:
1. هر کجا که زنان سازمان یابند، موقعیت بهتری را کسب خواهند کرد – درآمدها بالا میروند، ساعتهای کار کاهش خواهند یافت و شرایط کاری بهتر خواهند شد.
2. هنگامیکه زنان سازمان می یابند و در نتیجه مزد آنها بهسان مزد کارگران واقعی، و نه همانند مکمل کوچکی به درآمد کلی خانواده، شمرده می شود؛ کارگران مرد نیز – دستکم به همان اندازه زنان – سودمند خواهند شد.
3. جدا از موارد شغلهای کاملا ویژه، و بهخصوص در مورد کارگران غیر حرفه ای، همانگونه که بودنِ آنها در یک حزب واحد کارگران؛ ضروری است، لازم است که مردان و زنان به ارگانهای طبقاتی مشترک بپیوندند،…
امیدواریم و معتقدیم که زنان شاغل به همان اندازه “علاقه هوشمندانه” به امور خود خواهند داشت و سرنوشت خود را به دست خواهند گرفت و بیش از هر چیز یک بخش بزرگ و پر جنب و جوش را در جنبش بزرگ مدرن پرولتاریاسازمان خواهند داد. تا حدی آنها پیشتر این کار را کرده اند. “
منبع
ترجمه از عباس منصوران