جغرافیای زیستِ جامعهی ایران در عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، سازمانیابی، ایدئولوژیک و تئوریک، در تب و تاب یک مبارزهی شدت یابنده ی طبقاتی است. به نیم سده از ویرانگری های خونبارِ تبه کارترین حاکمیت سیاسی طبقه خودکامه سرمایه دار در ایران بنگریم که برای سرمایهداران متروپل، دیگر به مصرف نمیآید. خیزشهای سراسری ۹۶ و ۹۸ و تابستان ۹۹ و ۱۴۰۰ و نیز پاسخ کوبنده به انتخابات حکومتی ریاست جمهوری آن که به سرنگونیاش رای داده شد، موجهای توفان زای سرنگونی بودهاند. این مبارزه با پشت سرگذاردن دوران رکود سالهای ۱۳۷۰ تا نیمه دوم ۸۰ در ایران، به ویژه از سال ۱۳۹۶ گسترش و فرارویی گرفت. دراین برهه، کمتر فردی در جامعه است که به گونهای و در اشکالی از این مبارزه درگیر نشده باشد. برای مشاهده این واقعیت، نگاهی به اعتصابها و مطالبات در محل کار و تولید و تلاش بیافکنیم. آیا در خیابانهای سرشار از اعتراض، خیزش و خروشِ زنان پیشتاز و کارگران برخاسته و معترض و مطالبه گر و در حال سازمانیابی برای ورود به گامهایی تعیین کننده و تاریخی، چیزی جز مبارزه و پی آمدهای مناسبات طبقاتی در جریان است؟
اعتصابها و فراخوانهای آموزگاران بهسان بخش عظیمی از طبقه کارگر، همراستا به اعتصابهای کارگری شاهرگ اقتصادی و استثمارگری و جنایات در صنعت نفت و گاز و پتروشیمیها، هفت تپهها و همه ی مراکز کار، و فریاد برای آب و زندگی علیه مافیای حکومتی، فریادها و همایشهای اعتراضی کارگران بازنشسته ووو همه و همه در یک چرخش تاریخی، سبب شده اند تا گروهبندی های طبقاتی مناسبات حاکم، حتا واپس مانده ترین عناصرخود را به میدان آورند. در این رویارویی، مناسبات ضد انسانی سرمایه داری، به همانگونه که سرمایه داران، در انقلاب سیاسی سال ۵۷ در ژرفای ارتجاع به اسلام سیاسی و در ادامه به حزبالله و طالبان و داعشها روی آوردند با فراخوانی نیروهای خود درمحافل و جایگاه های سیاسی خویش در برابر ما، صف می آرایند؛ همگی از توفان انقلابی و گزینه های طبقاتی در راه سخن میگویند!
در چنین شرایطی، حکومتگران طبقاتی در ایران، هراسان از انقلاب، در برابر حکومت شونده گان بسیج میشوند. ارتجاع حاکم و در اپوزیسیون در برابر پویایی و دینامیسم طبقه کارگر و زنان زیر استثمار و ستمهای مناسبات طبقاتی برخاسته و به سوی اعتلاء و انقلاب راستا گرفته، بسیج میشوند. در این خانه تکانیها، بخشی در کنار حکومت اسلامی و در بخش ریزش یافته ی حکومتی به همراه بخش مغلوب و رقیب در اپوزیسیون به دخالتگری و رانش حکومت های متروپل سرمایه، امید و دخیل بسته اند. در این شرایط، جهش و زایش دوبارهی ضدانقلاب، با سویههای بازتولید شدهی همبسته به بورژوازی، جلوه گر میشود. ثقل این نیروی ارتجاعی، نمایندگان سیاسی لایهی میانه و بالای خرده بورژوازی شهری و بیشتر در غرب مهاجرت گرفتهی خیل تکنوکراتها و فیزیوکراتهای برآمده از لایههایی که «طبقه متوسط» خوانده میشوند تا در خدمت به بازسازی و گزینههای سرمایه به کارگزاری گرفته شوند. امروزه میدان دار این نیرو در عرصهی رسانه ای، کارگزاران دیپلماتیک، رسانه ای و ژورنالیست های دانشگاه های آزاد اسلامی و امام جعفر صادق و امام حسین و غیره هستند که هریک در بقا وثبات جنایتکارترین حکومت های تاریخ خدمتگزاری رسانه ای، تحلیل گر و مهره و مدرس و یا دون دیپلمات هایی بوده اند. اینان در «کلاب هاوسها» و دیگر رسانهها و بلندگوهای ۵ قلوهای وابسته به وزارتهای امور خارجه انگلستان و آمریکا و دلارهای نفتی، حقوقی به رانت می ستانند و به نام کارشناس در تمام رشته ها از اتم گرفته تا «تحلیل گر سیاسی» و«استاد» و «دکتر» ووو تا گزینه ی فردای سرمایه را مادیت بخشند و کادرهای کارگزار آلترناتیو حکومت اسلامی شوند.
مروری بر خیزش پرشکوه دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ تا اکنون و حضور نیروهای طبقاتی در کف خیابانها و مراکز کار و تولید و سنگرهای کارزارها، همه گی، در تحلیل نهایی نشان از رویارویی طبقاتی دارند. در ارزیابی کلی، در یک سوی این برآمدها، گروهبندیهای طبقاتی کارگران و تهی دستان شهر و روستا و زحمتکشان و زنان به سان نیروی تعیین کننده مبارزه و حضور گروهبندیها و نیروهای سیاسی سوسیالیست و شوراگرا قرار دارند و در برابر، حاکمیت طبقاتی و سیاسی اسلامی سرمایه و رنگین کمان راست سلطه طلبان سلطنتی، فاشیسم مغلوب به رهبری سران مجاهدین، ناسیونالیست هایی که در مجال لازم با فاشیستها قابل تشخیص نیستند، رفرمیستهای حکومتی به حاشیه رانده شده، سوسیال دمکرات های راستی که به نام چپ تثبیت گرا، رژیم ویرانگر را ستون پایه شدند و اینک موسوم به طیف توده ایسم- اکثریتی- و نیروهای جانبی رفرمیست و همراستا با پسوند و پیشوند چپ ووو به تکاپو افتاده اند. خیل دخیل بندان به درگاه امامزاده یا شاه زاده ای برای معجزه ی در گودالوپی دیگر در صف ایستاده اند. در چنین شرایطی است که گویی آب در لانه مورچه گان ریخته، هر یک کاهدانهای به چنگ، در کاهدانی انبارکرده تا اینک با پیشا وزشهای توفان، از آلترناتیو، طبقه، خاستگاه و جایگاه خود در تثبیت و بقاء مناسبات طبقاتی با برند جامعه مدنی و حقوق بشری و دیگر فریبها دفاع کنند.
اینک و در چنین شرایطی، برپایی دادگاه یکی از دژخیمان حکومت اسلامی در استکهلم، بهانه ای شده است که برخی با مهندسی برآمده از شاخک های حسی طبقاتی، زیر نام حمله به چپ، کارزاری در برابر مبارزه طبقاتی جاری جریان یابد. اگر روزی عناصری با هواداری از سازمان های چپ رادیکال، هویت و اعتباری میجستند، اینک در برههی «سنیوری» و «سنیوریتایی» خود افتخار خود را در ستیز با همان نیروهایی می جویند که به آنان هویت بخشیدند و به تاییدیه و کمک آنان پناهندگی و رانتی گرفتند تا در «آشتی» با «فردیت»، آزادگی پیشین خود را به داد و ستد بگذارند و علیه همان سه چهار سال هواداری خود بنویسند و سخن برانند. اگر نشان «لژیون دونوری» است، به میمنت کتاب و نوشتارهایی به انشاء و همراهی «برنارد هانری لِوی» از راستترین چهرههای بورژوایی در فرانسه است که نشانی به سینه آویزان کنند. هرچند، چنین مدالهایی با نگاه سرزنش بار صدها نوجوان هوادارانی که تیرباران شدند و بردارها، سربلند ماندند، پاسخ می گیرند. چنین افتخارهایی بایسته ی آنانی باد که آوازه خوان، نواله خوار سفره ی افطاری سرهنگ حسن روحانی در کنار «کلنل» به سفرههای خون نشستند تا همچنان، وفادارانه به «اندک اندک جمع مستان»، به عهد دیرین مرام خود وفادار باشند.
در محکمه استکهلم، به فرصت طلبان، مجال یافتند تا عناصری متاسفانه به نام «چپ» را چماق کنند و جمع ببندند. نمونه ی چنین «چپی» با سوء استفاده از نام زندانیان سیاسی و کشتارهای دهه ی شصت، در برابر تلاشهای (انجمن زندانیان سیاسی و عقیدتی در فرانسه) که در سالهای ۱۳۶۰ با تلاش زنده یادان «پدر فضیلت کلام»،هوشنگ عیسی بیگلو و یاری غلامحسین ساعدی ووو برپا شد و اکنون تنها نامی از آن باقی است، در استکهلم بر خلاف تذکرها که همره آن انجمن باشید، خودسرانه تابلویی به پا کردند، جریان یافت. صاحب این تابلو، به کمک همین تابلو و به همراهی دو سه همراه خود، اخلالگرانه، دادگاه عنصر درندهی رژیم را دچار اخلال ساختند، به بازماندگان و دادخواهان، بیراهه نشان دادند، و خانوادههای جانباخته گان چپ و پروندههای خصوصی را به عنصری مشکوک و عضو حزب نژادپرست و گرایش آشکار فاشیستی سوید (حزب دمکرات های سوید) سپردند و او را وکیل «مستقل چپ» معرفی کردند، در حالیکه این فرد برای بیشتر ایرانیان ساکن استکهلم و نیز دادگاه های عالی سوید، فاقد صلاحیت و اعتماد بود. و اینگونه شد که وی امروزه دوش به دوش وکلای حکومت اسلامی، به سود کشتارگران گرای امنیتی دهد. یکی از پی آمدهای مخرب این اخلال و کژاندیشی بدخیم، نبود حضور خانواده بهکیش با ۶ جانباخته افتخارآمیز کمونیست و منصوره بهکیش از سازمان دهنده گان موثر دادخواهان و خاوران و پارک لاله بوده است. بدون شک، خودخواهی های عناصری به نام چپ، کم کاری ها و عدم شناخت مسئولیتها و کم کاری نیز، بهانههایی شدند تا عناصری از فرصت طلبان به شیوه پوپولیستی، با غوغاسالاری بپردازند و حاشیه را بر متن چیرگی دهند تا آنان در برابر برآمد مبارزه طبقاتی کارگران از موقعیت «میان طبقاتی» و لرزان خویش مدافعه کنند.
به دام انداختن مهره خونخوار رژیم، از آنروی برای چپ انقلابی و راست ضدانقلابی و حکومت اسلامی اهمیت به سزایی دارد که:
- به محاکمه رسمی حکومت اسلامی رسمیت می بخشد،
- که شاهدان و شاکیان میلیونی را لبخند بر لب آورد،
- که پرونده جنایت علیه بشریت را به جهانیان بازگشود،
- که به گونه ای آغازگر دادگاهی مردمی به گستره ی ایران گردید.
- که خاوران های سراسر ایران و مادران و خانواده های جانباخته گان را که به سان صورت مسئله می رفت تا مشمول گذشت زمان شود و رژیم می کوشید تا خاوران ها را با زدودن تاریخ و نام و نشان، زیر خاک فراموشی بسپارد، برویاند.
براین مبنا بی آنکه از عرصههای مبارزاتی جاری در سراسر ایران غافل شویم، باید از آن پشتیبانی می شد. زیرا صاحبان این دادخواهی، جانبازانی هستند پرشمار و محاکمه آغاز یک خونخواهانی است به گستره سراسر ایران و درست در تقویت ضربه به حکومت اسلامی. هرآن کس که این محاکمه را به مالکیت خود بخواهد و بخواند، زیرپاگذاردن یک پرونده سراسری و دستبرد به عرصهی اشتراکی – سیاسی جامعه است. چشم فروبستن بر حضور و دخالتگری چپ انقلابی و آزادیخواهانی بوده است که به جمع و جامعه مینگرند و نه به چار دیواری خرد وحقیری در چارچوب یک دوربین و یک میکروفن. خاوران ها و تلاش خانواده های در ذوب خویش تا آخرین قطره ی جان بر خاک عزیزان، پشتوانههای این محاکمه بودهاند. از این روی، به محاکمه نشاندن کارگزار قتلهای هزاران نفره ی حکومتی، در انحصار هیچکس نیست.
وجود مدارک محوری دادگاه، از جمله کتابهای چهار گانهی «نه زیستن نه مرگ» نشر سال ۲۰۰۵ معرفی و پخش سراسری و ارسال به ایران و چاپ زیر زمینی و تکثیر سی دی و پخش آن در ایران، و معرفی در برنامه های جهان کتاب در رسانه های تلویزیونی حزب کمونیست ایران در دو نوبت در رونمایی کتابها، و برگزاری رونمایی پالتاکی کتاب در اتاق «سوسیالیستی» به سازماندهی زنده یاد رفیق بهزاد کاظمی در سال ۲۰۰۶ با حضور نزدیک به دویست تن از زندانیان سیاسی دهه شصت در دو نوبت و تا مستند سازیها، و آماده سازیها و دیگر اسناد و بر گزاری سمبلیک ایران تریبونال و در جایگاه خود، آن گام مهم در ده سال پیش، که اینک علاوه بر اسناد و مدارک ارزنده ای به تلاش نیما فیلم و یارانی دیگر، تنها نامی از آن باقی مانده ووو با تلاش و پشتوانه ی مسئولانه ی صدها سوسیالیست و چپ انقلابی و آزادیخواه همراه بوده اند.
بدون شک نقش ایرج مصداقی در نوشتن نه زیستن نه مرگ و اسناد زندان و تلاش وی در بازداشت حمید نوری و همراهی حمید اَشتری و مختار شلالوند در این هماهنگی و تلاش چندین ساله و بی دریغ نیما سروستانی و برخی دوستان که نام نمی بریم، غیرقابل انکار و تعیین کننده بودهاند. اما این نقش مهم در گزارش ارزنده اسناد مستند زندان با کم و کاستیها، نباید جوازی برای تهدید و ناسزاگویی و هجوم و دستاویزی در حمله به چپ انقلابی و جانباخته گان و دادخواهانی شود که در سراسر ایران با هزاران هزار جان برکف، از همان روزهای بهمن ۱۳۵۷ و نیز با نه گفتن به حکومت در ۱۲ فروردین ۵۸، سازش ناپذیرانه به مبارزه پرداختند.
همانگونه که در پیش از برگزاری محاکمه در استکهلم، به وظیفه به کارشکنان و اخلاگران در روند برگزاری دادگاه هشدار داده شود، اینک نیز وظیفه خود دانسته تا به عنوان یکی از کوچکترین قطرههای این رود خروشان مبارزه طبقاتی کارگران و زنان پیشتاز، همه ی دوستان و همراهان را به هشیاری و پرهیز از حاشیه سازیهای اپوزسیون راست، به ویژه آنانی که فرصت طلبانه، چپ ستیز شده اند تا سوسیالیسم ستیز باشند و در گزینهی سرمایه، جایی و مکانی و اینک در رسانه ای تریبونی و مدالی هرچند حلبی بیابند، بر حذر باشند. برای اینان، چپ زمانی محترم است که به گور سپرده باشد.
برخورد و ضروری نوشتاری و پاسخ درخور به فرصت طلبان و کارگر و سوسیالیست ستیزان، باید در زمان مناسبی واگذارد که خللی در روند محاکمه و رای نهایی وارد نیاورد.
سوسیالیستها و آزادی خواهانی که همراه کارگران و فرودستان در کردستان در نوروز ۵۸ و در انزلی همراه با ماهیگیران، در ترکمن صحرا با شوراییان، در خرمشهر و آبادان همراه با کارگران و در اهواز و در کردستان و سیستان و بلوچستان همراه با فرودستان زیر ستم و اتنیکهای زیر ستم در سراسر ایران، به مقاومت پرداختند بیش از۴۲ سال است که هنوز در خیابانهای و سنگرهای مقاومت و مبارزهاند تا با سرنگونی انقلابی حکومت سرمایه، خودمدیریتی شورایی به پا شود.
عباس منصوران
دوم ژانویه ۲۰۲۲