در نوشتار پیشین از اختلافهای سیاسی و تشکیلاتی درون شاخه کردستان حزب کمونیست ایران (کومهله) سخن رفت و از یازده مورد از مهمترینها آنها نام برده شد.(۱)
هدف این نوشتار مروری است برمهمترین اختلافهای کومهلهی سازمان کردستان حزب کمونیست ایرانی که من میشناختم و تاریخ و شناسنامهای انقلابی و اعتبار پرافتخاری دارد و کومهلهای که به ویژه به وسیله رهبری کنونی آن که در پی کنگره ۱۷ از تابستان ۲۰۱۷ نمایندگی میشود.
نگرش این رویکرد راست، روز ۲۱ ژانویه ۲۰۲۱ در رسانههایی رونمایی شد. ر. جمال بزرگپور در نوشتاری(۲) وظیفه مند تنظیم انتشار پلاتفرمی شد که خود سالها پیش، برای نخستین بار پس از رجعت آقای عبدالله مهتدی واگویههای بازتولید ناسیونالیسم را به زبان آورده بود. این یاران امروزین دور هم، با این همه، سالها روی به بیرون چیزی نگفته بودند. خاموشی آنها نشانه ی جدی برای انحلال بود. این طرح را به گفتگو نگذاشتند با چراغ خاموش اما در عمل پشتیبان و پیشبرنده ی اقدامی بودند که نویسنده آن در کنگره ۱۲ حزب مجال دفاع از آنرا مناسب ندانسته و اعلام کرده بود که آنرا پس نگرفته، بلکه در «تاقچه» گذارده است. این دوستان، بدون اینکه یک صفحه آ۵ به صورت مستند ارائه دهند، بیشتر از آنجا که مخاطبین اشان محدود و منطقهای بودند، در رسانه های کردی و نشستها و دیدارهای هفتگی و گاهی در هفته چندین بار، به صورت خودکامه، ناخشنودی از وجود حزب کمونیست ایران و کمونیسم و ناسزا به کمونیست ها و «چپ»ها (زیر نام چپ حاشیهای، چپ محجبه ووو) را به زبان میآوردند و به تصفیه و اخراج و تعلیق مخالفین خود میپرداختند و بر خلاف اعلام کمیته مرکزی و کمیته اجرایی حزب و اعضای جدیدی را پس از پذیرش و آماده سازی ذهنی به عضویت بلوک خویش در میآوردند. اما از اختلافات چیزی نمینوشتند تا دیوار انکارشان، بلند باشد. مدافعین خط رسمی حزب کمونیست و کومه له در هر مجال، کنگره، پلنوم، بولتن و نوشتارهای درونی و بیرونی به نقد آن برآمدند و آنها را به دیالوگ و سازماندهی بولتن مباحثات خواندند تا اشتراک ها و اختلاف ها نمایان شوند. نیامدند و حاشا کردند و در عمل اما، اقدامات انحلال طلبانه خویش را به پیش میبردند. سخنگویان و رهبری راست اما، د رهر فرصتی به صورت شفاهی بی آنکه چیزی بنویسند (منهای ر جمال بزرگپور پس از ۷ سال تا سال ۱۳۹۹)، مبانی استراتژیک طبقه کارگر و حزب را به پرسش گرفته و وارونه جلوه داده و خدشه دار میکردند
مفهوم طبقهای درون خود و طبقهای برای خود
رهبری کومه له کنونی در یک دستکاری مفهوم طبقاتی طبقه کارگر، می گوید:
«طبقه کارگر باید از طبقهای درخود، به طبقهای برای جنبشهای اجتماعی» یعنی داوطلبانه به خودزنی بپردازد و به طبقه ای برای دیگران تبدیل شود. از دیدگاه مارکس این یک آدرس گمراه کننده بود و از تجدید نظر این رهبری در کمونیسم خبر میداد. این بازتولید نگرش مخالفت با انقلاب کارگری در ایران تنها موردِ انحراف از سوسیالیسم انقلابی نبود. این بیان، ترفندی بود برای انکار انقلاب کارگری در ایران. مخالفت با امکان تحقق سوسیالیسم، نیاز به آن داشت که طبقه کارگر را ناتوان جلوه دهند و به رفرمیسم بکشانند. با چنین رویکردی بود که کارگران را دستکم در کردستان به درون دیگ قربانی برای دیگر طبقات (جنبش اجماعی) بخوانند تا فرمول «طبقه برای خود» از طرف رهبری کنونی کومهله، به «طبقه برای دیگر جنبش ها» تبدیل شود. مخالفت با تحقق سوسیالیسم، نیاز به آن دارد که طبقه کارگر را ناتوان جلوه دهند و در رفرمیسم غرق سازند. این پشتکرد آشکار به سوسیالیسم، در برابر اصل کمونیستی «طبقه برای خود» به اصل بورژوایی«طبقه برای دیگر جنبشها»، آدرس گمراه کنندهای بود که رهبری کنونی کومهله در دست داشت. این آدرس، به بیراهه رویکرد داشت و مخالف راهنمای طبقه کارگر و تهی دستان برای رهایی، مانیفست، منشور و برنامه عمل و تئوری سوسیالیستی بود. مفهوم مارکسی «طبقه درخود، به طبقه ای برای خود»، به معنای سازمانیابی و آگاهی طبقاتی طبقه کارگر برای انقلاب کارگری است. این مفهوم به«طبقهای برای خود» یعنی بهسوی سازمانیابی سیاسی- طبقاتی، در راستای خودآگاهی و خودرهایی طبقاتی افق دارد.
اقلیم گرایان، با تجدید نظر و دستکاری در مفهومهای طبقاتی کمونیسم، در عرصهی تشکیلاتی، ذهن بی خدشهی جوانان روی آور به حزب را مناسبترین هدف برای دستکاری یافته بودند. آنان با مهندسی کردن و امکاناتی که در بخش پذیرش پیشمرگهها در اردوگاه و یا در خارج از کشور به دست آورده بودند، به تبلیغ دیدگاه راست، به شایعه و عضوگیری پرداختند و با مهندسی کردن انتخابات کنگره ۱۷ کومهله و کمیته خارج (از سال ۱۳۹۵)، به انحلال حزب راستا گرفته بودند. رهبری کنونی کومه له، با نزول دهی، یعنی رداکشیونیسمِ طبقه کارگر تا فروکاهی آن بهسان ابزاری همانند اسب ترووای دیگر طبقات، برتری«طبقه متوسط» و ضرورت اتحاد با آنها و حتا لیبرال ها را اختراع کردند. این بینش با سبک کار غیرانقلابی و حذف هرگونه آموزش انقلابی، کادر پروری و جلوگیری از برگزاری سمینارهایی برای پرورش و نقد و بررسی و دخالتگری اعضا، سیاست و اهداف خویش را در کومهلهای که خود شکل میدادند میپوشاندند. به جای پرورش عضو و کادر انقلاب، شرایطی را برای رشد لیبرالیسم و سقوط کومهله و حزب فراهم می آوردند. این سبک کار، مناسبات، پرورش، پیشبرد سیاست در عمل و پراتیک، به ساختار و ارگانهای حزبی به گونه ای ارگانیک ربط پیدا میکرد و به پیآمد عملی میانجامید. این سیاستها و عمکردها، همانند حلقهی زنجیری به دیگر ارگانهای استراتژیک و استراتژی حزب کمونیست ایران و طبقه کارگر سرایت میکرد و سرانجام کل انقلاب و سوسیالیسم و حزب انقلابی، کومهله انقلابی و عضو کادر و شخصیت انقلابی را به کنار می گذاشت.
رفیق جمال بزرگپور از جانب رهبری کومهله کنونی در سال ۱۳۹۹، بینش انحلال و «رجعت» به گذشته را: «سوسیالیسم و کمونیسم انتقادی- آرمانشهری» شمرد و آنرا ریشهی بحران در کومهله اعلام کرد. او تشکیل حزب را عامل به کج راهه بردن کومهله از محدوده کردستان به سوی حزب کمونیست نامید. و ریشه بحران کنونی در کومهله را در تشکیل حزب کمونیست اعلام کرد. وی میگفت: «چنین تمایل و نگرشی یا بهتر است بگویم چنین فرهنگ سیاسی… در مسیر فعالیت توانست چون یک فرهنگ سیاسی و تشکیلاتی عمل کند». وی برای توجیه این پس از نزدیک به ۴۲ سال ازاعلام علنی کومهله، با وارونه نمایی از مانیفست کمونیست هم گفتاوردی نامربوط آورد که: « شکل نارس مبارزە طبقاتی و محیط پیرامون آنان موجب میشود تا این گونە سوسیالیستها خود را در جایگاهی بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند.» وی به سان صادق ترین نماینده این بینش، پرچمدار درفشی شد که ر. ابراهیم علیزاده به دست او داده بود تا خود پشت آن قرار گیرد. ر. علیزاده که بیشترین نظرات خود را شفاعی بیان میکند و کمتر نوشتهای از او در دست است، خود جز انکار اختلافها، چیزی نمیگفت. به اینگونه ر. جمال بزرگپور مسئولیت را به دوش گرفت و ر. ابراهیم علیزاده فرصت یافت تا خود را از هر پیآمدی بی طرف نشان دهد. غافل از اینکه شدت یابی مبارزه طبقاتی، همه را به تعیین تکلیف و چرخش به سویی وامیدارد.
نظرات ر. ابراهیم علیزاده را ر. جمال بزرگپور چنین تبلیغ میکرد که:«چپ پندارگرا… «کومەلە را از جامعە خود و مسائل مربوط بە آن دور میکرد.» این چپِ «پندارگرا» به بیان انحلال طلبان در روزهای کشتار در سراسر ایران، به کردستان میگریزد و از همان زمان برای کومهلهی مورد نظر اقلیم گرایان، «شوربختی» و «فاجعه» به بار میآورد. صاحب چنین بینشی شاید آرزو میکند: ای کاش که از همان سال ۱۳۶۰هرگز پای این چپها به کردستان نمیرسید و به جای رویآوردن به کردستان «این رهبری جریانات سیاسی چپ [که] زیر تهاجم ارتجاع اسلامی متحمل ضربات سختی شدە، منحل و یا پراکندە شدند.»(۳) در حوالی همان کشتارگاههای اسلامی میماندند. این بینش، افسوس میخورد که «درست در این مقطع ما بە پای تشکیل حزب کمونیست ایران رفتیم»! صاحب چنین بینشی آرزو میکند که ای کاش نه میآمدند و نه پایشان به منطقه کردستان می رسید و «ما به پای چنین تشکیلی» نمیرفتیم. این بینش بهغایت ناسیونالیستی و دور از هرگونه حس همبستگی میان انسانها، به زمین و ملک خویش مینگرد. بینشِ دهقانی، البته بسیار تنگ نظر است. پلاتفرم انحلال به اینگونه اعلام میکند که آنچه که: «کومەلە را از جامعە خود و مسائل مربوط بە آن دور میکرد.» «این چپها»، حزبیت و غریبهها بودهاند. به بیان دیگر، انکار میکند که بسیاری از همین «چپهای» دردسر آفرین و حزب گرا، از همان سرزمین کردستان بودند. نگارندهی مبانی رهبری کومهله کنونی وانمود میکند که آنان در کردستان، مخالف حزبیت و خواهان یک سازمان محلی کردی بودند که به جای همبستگی و اتحاد با کارگران و تهی دستان آنسوی شهرها و روستاهای کردستان، به «جامعهی خود» و مسایل مربوط به آن بپردازند. این بینش با بینش و شعار «خودمختاری برای کردستان، دمکراسی برای ایران» حزب دمکرات به رهبری زنده یادان: قاضی محمد و دکتر قاسملو، ۵۰درصد همانندی (خودمختاری) و نزدیک به۸۰ سال (با فرمول جمهوری کردستان سال ۱۳۲۴) عقب ماندگی دارد.
این حکم، علیه نیاز طبقه کارگر به سازمان طبقاتی و پیشاهنگ خویش، علیه ضرورت مسلح شدن کارگران و تهیدستان به دانش مبارزه طبقاتی و نیروی مسلح انقلابی خود، حکمی است در نفی انقلاب کارگری. رهبری کومه له با محکوم کردن کمونیستها، حزب کمونیست، سازمانها و گرایشهای چپ و سوسیالیست سراسر ایران را «چپ پندارگرایی» که از «واقعیت می گریزد» و آنرا «چپ پس از خرداد ۶٠ درهم شکستە شده… زیر تهاجم ارتجاع اسلامی متحمل ضربات سختی شدە، منحل و یا پراکندە..» معرفی میکند.
همین بینش به غایت تنگ نظرانه و محلی گرا است که میگوید: «موجب میشود تا این گونە سوسیالیستها خود را در جایگاهی بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند.» با این مغالطهی مضاعف، یعنی با یک فرض غلط برای ارائهی یک حکم و نتیجهی غلط، به مخاطبینی همانند خویش، پس از۴۰ سال از سازمانیابی کومهله و حزب کمونیست ایران، تلقین میکند که هنوز دورهی مبارزه طبقاتی برای رفع و نفی مناسبات بردهگی سرمایهداری فرا نرسیده است، یعنی طبقه کارگر هنوز «نارس بوده» و یا وزنه ای به شمار نمیآید.
بنای حزب کمونیست ایران در شهریور ماه سال ۱۳۶۱ با دیرکردی تاریخی، پاسخی ضروری بود تا به کمبود سازمان سیاسی پیشاهنگی بیاندیشد که وسیلهای شایسته و طبیعی راه رهایی و مبارزه کارگران باشد. این ساختار سیاسی، برای مبارزه طبقاتی در راه دست یابی به تمامی خواستهای صنفی و سیاسی کارگران و ابزار سازمانیابی و رهبری سازماندهی انقلاب سوسیالیستی و پیروزی طبقه کارگر یک ضرورت حیاتی و سرنوشت ساز بود. سازمانیابی این ضرورت نیز مورد اختلاف انحلال طلبان است.
بخشی از رهبری وقت کومهله، پیش از ۱۳شهریور ماه سال ۱۳۶۱ و اعلام حزب کمونیست ایران، این ضرورت را در سال ۵۸ دریافته بود.
شماره نخست «شورش»، ارگان سیاسی سازمان انقلابی زحمتکشان ایران (کومهله)، در آبان ماه ۱۳۵۸به روشنی بیانگر ماهیت و نخستین اهداف کمونیستی و سراسری کومهلهای است که به انقلاب کارگری و حاکمیت شورایی مینگرد. نگرشی معتبر و در رهبری کومه لهی تازه اعلام موجودیت علنی کرده در بخشی از این نشریه چنین اعلام کرد:
«… تئوری انقلابی بیان فشردهی تجربهی جنبش تودهها از دیدگاه جهان بینی طبقه کارگر است. محال است بدون شرکت در پراتیک جنبش بتوانیم به این تئوری انقلابی دست پیدا کنیم. اما شرکت در جنبش هم به تنهایی ما را به تئوری انقلابی نمیرساند. اندوختن تجارب اگر به جمعبندی و ارتقاء آن تا مرحله تئوری نرسد، نمیتواند به چراغ راهنمای جنبش تبدیل شود… ما فکر میکنیم امکان آن را داریم با تحلیلهای خودمان از شرایط مشخص در راه کشف تئوری انقلاب ایران، نقش مثبتی ایفا کنیم.»(۴) «شورش» سپس با نقل قولی از کتاب «دولت و انقلاب لنین» نتیجه میگیرد:«مارکس از تمام جریان تاریخ سوسیالیسم و مبارزه سیاسی چنین استنتاج نمود که دولت باید محو گردد و شکل انتقالی در جریان این محو شدن (یعنی گذار از دولت به سوی جامعه بدون دولت) عبارت خواهد بود از«پرولتاریای متشکل به صورت طبقهی حاکم»…. کمون- آنچنان شکلی است که انقلاب پرولتاریا آن را «سرانجام کشف کرده است.» (لنین دولت و انقلاب مجموعه آثار [منتخب آثار] یک جلدی، ص۵۳۷).(۵)
این یک شناخت و دریافت محلی و منطقهای نبود، بلکه یک بیان طبقاتی، سراسری و انترناسیونالیستی بود. رهبری کنونی کومهله با جدا کردن کردستان از سراسر ایران به یک مغلطهی دیگری متوسل میشود و مینویسد: «وظیفه سازمان دادن انقلاب کارگری در ایران و بر قراری فوری سوسیالیسم در ایران اگر چه آرمان و افق فعالیت کومهله را تشکیل می دهد اما نمیتواند وظیفه فوری و بلاواسطهی کومهله باشد.» به این رهبری راست باید یادآور شد که در هیچ یک از سندهای کومهله و حزب کمونیست ایران از «بر قراری فوری سوسیالیسم انقلاب» نشانی نیست. در برنامه حزب از از انقلاب کارگری برای تحقق سوسیالیسم نام برده شده و درسندی نیز در بارهی استراتژی کومهله مصوب کنگره ششم کومهله چنین آمده است: «برای ترسیم خط مشی فعالیت آتی کومه له هم به جای اینکه از یکی از عرصههای تاکتیکی فعالیت کومه له یعنی مبارزه برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم کردستان شروع کنیم، بایستی از اهداف کارگری کومهله و نیازهای مبارزه طبقاتی کارگران در کردستان شروع کنیم و سپس از تاکتیکهای کومه له در مبارزه بر علیه ستمگریهای ملی هم برسیم.» این سند حل قطعی ستم ملی در گرو سرنگونی انقلابی حاکمیت بورژوایی و پیروزی انقلاب کارگری میداند. راست انحلال طلب، معترض است که چرا «اول مبارزه طبقاتی و سپس مبارزه ملی!» به این گونه، رفع ستم ملی را در چارچوب حاکمیت بورژوازی میداند و به سهمی از قدرت محلی چشم دوخته تا با فدرالیسمی مرکزگرا و در زیر حاکیمت نظامی و اقتصادی و سیاسی مرکز، خود در نقش مرزبان و حاکمیت احزاب محلی در قدرت و سرکوب جنبش طبقاتی شریک شود.
بینش رهبری راست کومهله، با این سند استراتژیک حزب کمونیست ایران مربوط به «استراتژی ما در جنبش کردستان» مخالف است. یعنی مخالف این سند استراتژیک و انقلابی است که میگوید: «استراتژی ما در جنبش کردستان برپایی انقلابی است که نیروی محرکهی آن را مردم کارگر و زحمتکش تشکیل میدهند. در این میان کومهله میکوشد برنامه سیاسی خود برای حاکمیت مردم در کردستان را به تأیید شورای نمایندگان سراسر مردم کردستان برساند و بلافاصله آن را به مورد اجرا بگذارد. این برنامه از همین امروز مبنای فعالیت عملی ما در کردستان خواهند بود.»
انحلال طلبان میپرسند: «آیا برقراری حاکمیت شورایی در کردستان ممکن است؟» و این را «آرمانها و باورهای حزب کمونیست ایران» (۶) میداند و نه استراتژی حزب کمونیست و کومهله. این بیش با سفسطه و پیش روی نهادن پرسشهای صلبی و نفی کننده، در درون خود، حاکمیت أحزاب کردی را زمینه سازی میکند و… ادامه دارد.
عباس منصوران
۲۸ مهر ۱۴۰۰(۲۰ اکتبر ۲۰۲۱)
منابع:
-۱ http://www.chiran-echo.com/454.htm تار نمای چشم انداز کارگری
۲-جمال بزرگپور، «پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟» ، ۱۳۹۹.
پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟
۳– همان منبع شماره ۲.
۴- شورش، ارگان سیاسی سازمان انقلابی زحمتکشان ایران (کومهله) شماره نخست پاییز ۱۳۵۸.
۵- همان منبع شماره ۴.
۶- همان منبع ۲.