دو مطلب

بازنویسی غم‌انگیز تاریخ

ولادیمیر یوگنی‌اویچ یگورئچِف

عضو حزب کمونیست بلاروس، نامزد علوم تاریخ،

دانشیار، عضو کانون نویسندگان جمهوری بلاروس، شهر گرودنو

ا. م. شیری

گذشته میل به فراموشی دارد، تیزی حوادث از بین می‌رود. این مورد توسط کسانی استفاده می‌شود که تلاش‌های مداوم خود را برای بازنویسی روند جنگ جهانی دوم ادامه می‌دهند تا سیاست دوگانۀ غرب را از زیر بار مسئولیت خارج نموده، سیاست پیش از جنگ اتحاد شوروی را تقبیح کنند و آن را به داشتن «نیّت‌ تجاوزکارانه» و شریک جرم در شروع جنگ متهم نمایند. ٢٢ ژوئن ١٩۴١ هنوز چه اسرار نهفته‌ای در خود دارد؟

نیکولای میخایلوویچ کارامزین توصیه‌های روش‌شناسی بسیار مفیدی برای آیندگان به ارث گذاشته است. توجه به آن‌ها در زمان ما نیز گناه نیست. این مورخ خاطر نشان می‌کند: «باید با مردم خود شادی کرد و غصّه خورد. در این امر نباید با سوگیری، حقایق را تحریف کرد و در شادی مبالغه و در تشریح فاجعه، تضرّع نمود؛ اول از همه، باید صادق بود، هر چند ممکن است حتی مجبور به بیان و  انتقال هر موضوع ناگوار یا هر مورد شرم‌آور در تاریخ مردم خود با غم و اندوه باشد. اما در خصوص موارد افتخارآمیز، پیروزی‌ها، توسعه و شکوفایی باید با شور و افتخار سخن گفت…».

تاریخ‌نگاران معاصر وقایع آن دوره را چگونه پوشش می‌دهند؟

در بارۀ موضوع مورد بررسی ما، نیکولای استاریکوف، می‌توان گفت، موضع چند وجهی اتخاذ می‌کند. او تصدیق می‌کند، که پیاده کردن نیروی هوابرد هیتلری در جزایر انگلیس و حمله به اتحاد شوروی در سال ١٩۴١ به اندازۀ حمله به اتحاد شوروی بعنوان هدیۀ الهی برای چرچیل محتمل بود! ما شاهد تعابیر مشابهی توسط جی. تیمسون، وزیر جنگ آمریکا: «هدیه مشیت» یا امریس هیوز انگلیسی هستیم، که در آن زمان نوشت: «حمله آلمان به اتحاد شوروی یک هدیۀ الهی برای چرچیل بود». توماسون، یک انگلیسی دیگر، که صبح ٢٢ ژوئن ١٩۴١ در خانۀ محل اقامت نخست وزیر حضور داشت، در دفتر خاطرات خود نوشت: «خبر حملۀ آلمان به روسیه برای همۀ ما بسیار خوشحال‌کننده بود». البتّه، ساده‌لوحانه است هر گاه به دنبال چنین واکنش‌های علنی‌ از سوی خود وینستون چرچیل باشیم. در هیچ یک از ۵٧ جلد کتاب ارثیۀ او برای فرزندانش، حتی جمله‌ای دال بر اظهار خرسندی وجود ندارد…

 اکنون ما به طور قطع می‌دانیم که برای برندۀ آیندۀ جایزۀ نوبل، روز حملۀ آلمان هیتلری به کشور ما بسیار مشخص بود: صبح- شادی فزون از حد و پنهان کردن آن بسیار سخت. عصر، طی سخنرانی از رادیو: «من گروهی از اشرار را می‌بینم که در حال برنامه‌ریزی، سازماندهی و آوار کردن این بهمن فاجعه بر سر بشریت هستند». این هنر بازیگری تنها از نظر کمیتۀ نوبل تحسین‌انگیز نبود. او می‌توانست و می‌دانست کی و کجا اشک بریزد. این نخست وزیر انگلیس بود که به راندولف، پسر بزرگش اجازه داد تا نظرات پدر خود را بیان کند: «نتیجۀ ایده‌آل جنگ در شرق این است که آخرین آلمانی آخرین روس را بکُشد و مانند یک مرده در کنارش دراز بکشد».

و اما واکنش سیاستمداران آمریکایی به شرارت: ٢۴ ژوئن، سناتور هاری ترومن، رئیس جمهور آیندۀ ایالات متحدۀ آمریکا، در روزنامۀ «نیویورک تایمز» نوشت: «اگر ببینیم که آلمان برنده است، باید به روسیه کمک کنیم، اگر احساس کنیم روسیه برنده است، باید به آلمان کمک کنیم، بگذارید تا جایی که ممکن است، آن‌ها همدیگر را بکُشند». حرف او را هربرت هوور، رئیس جمهور سابق ایالات متحده تکرار کرد: «راستش را بخواهید، هدف زندگی من نابودی روسیه شوروی است».

با این حال، عجیب است، که برخی از سلسله مراتب کلیسای ارتدوکس روسیه با جناب وینستون موافق نیستند و ما را متقاعد می‌سازند فاجعه‌ای که در ٢٢ ژوئن ١٩۴١ آغاز شد، بر خلاف گفتۀ جناب وینستون چرچیل، حملۀ «دستۀ اشرار» نبود… بلکه «مجازات خدا بود برای ملحدان شوروی». با وجود این، بکمک هیچ سندی به هیچوجه قانع نمی‌شوند، یک ذرّه هم تکان نمی‌خورند. اصرار قطعی حضرات، یعنی جعل تاریخ! آنها نمی‌دانند که با این کار طوری فریاد می‌زنند که گویی تحقق مشیت خدا، یعنی پیروزی کسانی که روی کمربند آن‌ها به زبان آلمانی نوشته: «خدا با ما است»!

گاهی اوقات اوضاع را به این گونه‌ ترسیم می‌کنند، که قهرمانان یا مورخانی که موضع عینی اتخاذ کرده‌اند، فقط به این دلیل از این همه جعل و تقلب خشمگین می‌شوند،که آن‌ها تاریخ را عیب‌پوشی می‌کنند و نمی‌خواهند جوانب ناگوار رویدادها در طول سال‌های جنگ را مورد توجه قرار دهند. اما چنین نیست. نمی‌توان به اتکاء وقایع جداگانۀ خوشایند برای کسانی، به سادگی با دروغ‌های عمدی و جعل تاریخ موافق بود.

… بنیاد بین‌المللی «دموکراسی» مجموعۀ مهمترین اسناد سال ١٩۴١ را منتشر کرد. در مقدمۀ جلد اول آن گفته می‌شود که هیچ حملۀ غافلگیرکننده‌ای رخ نداد. یوسف استالین در مورد حملۀ قریب الوقوع اطلاعات دقیق داشت، اما بطرز جنایتکارانه از آن‌ها غفلت کرد.

اما برای کسانی که هنوز می‌خواهند واقعیت حوادث تاریخی را بدرستی درک کنند و به حقیقت دست یابند، چنین توضیحی کافی نیست. در هر حال، این سؤال مطرح است: چرا استالین چنین کرد؟ واقعیت این است، که تمام فعالیت‌های او در طول سال‌های جنگ ثابت می‌کنند، که علیرغم اشتباهات و محاسبات اشتباه، او دشمن کشور خویش نبود و شکست آن را نمی‌خواست.

اوضاع در آستانۀ حملۀ نازی‌ها بسیار پیچیده‌تر از آن بود، که اغلب به تصویر کشیده می‌شود. نه تنها اطلاعات و اسناد در مورد حملۀ احتمالی، حتی شایعات تحریک‌آمیز و اطلاعات نادرست زیادی وجود داشت. اما چنین اسنادی در مجموعۀ بنیاد «دموکراسی» و همچنین، در تعداد دیگری از کتاب‌ها ثبت نشده است. گویی آن‌ها اصلاً وجود نداشته‌اند…

ای. م. مایسکی، سفیر اتحاد شوروی در انگلستان، درست در آستانۀ جنگ، اطلاعات مفصلی در مورد آمادگی‌های نظامی آلمان به مسکو گزارش داد و در پایان این گزارش چنین نتیجه‌گیری کرده بود، که حمله به اتحاد شوروی تنها پس از یکسره کردن کار انگلیس می‌تواند اتفاق بیافتد. همانطور که قبلاً بارها در نشریات مختلف ذکر شده است، ف. ای. گولیکوف، رئیس ادارۀ کل اطلاعات و لاورنتی بریا، کمیسر امور کشور گزارش‌هایی از استقرار نیروهای مسلح آلمان در نزدیکی مرزهای اتحاد شوروی به ی. و. استالین ارائه کردند و از آن‌ها بمثابه اطلاعات نادرست نتیجه گرفتند. برای حملۀ نازی‌ها تاریخ‌های ١۵ آوریل، ١، ١۵، ٢٠ ماه مه و  ١۵ ژوئن اعلام شد. تاریخ‌ها گذشتند، اما حمله‌ای صورت نگرفت. همچنین اطلاعات متناقض دیگری نیز وجود داشت. نباید زیاد تعجب کرد. زیرا، هیتلر آغاز عملیات اشغال فرانسه را ٣٨ بار به تعویق انداخت.

در اینجا یادآوری یک رویداد دیگر در رابطه با ٢٢ ژوئن بطور غیرارادی به ذهن می‌رسد. بر اساس برخی گزارش‌ها، همان حادثه در انتخاب این روز برای حمله به کشور ما به عنوان روز سعادت و خوشبختی تأثیر گذاشت. درست یک سال قبل پاریس سقوط کرد و تصاویر در حال رقص آدولف هیتلر به افتخار پیروزی بر فرانسه، سراسر جهان را دور زد.

٢٢ ژوئن نه تنها روز خاطره و اندوه، بلکه در عین حال، روز حملۀ «مشتی شرور»، روز هدیۀ خدای انگلیس، هدیه بمناسبت روز هفتم به فرقۀ منتظران ظهور مسیح، روز مجازات بواسطۀ خدای ارتدوکس، روز آغاز تحقق حکمت الهی و همچنین، روز رقص و شادی هیتلر بود. از این طیف کثیر چشم آدم پرپر می‌زند!

همانطور که معلوم است، رؤیای چرچیل برای نخست وزیر شدن در بهترین زمان محقق نشد. حملۀ ناگهانی هیتلر در ١٠ مه ١٩۴٠ به سمت غرب و خطر پیاده کردن نیرو در جزایر بریتانیا، سیاست آنگلوساکسونی موسوم به سیاست «مماشات با متجاوز» برای هُل دادن آلمان به شرق را به هم زد.

جناب وینستون به عنوان «منتقد»، «بولداگ غرّان» در دولت چمبرلن به قدرت رسید و نخست وزیری خود را با امتناع از انجام عملیات نظامی علیه ارتش نازی و تخلیه شرم‌آور ٣٠٠ هزار نیروی خود از دانکرک آغاز کرد.

[سگ بولداگ، موی کوتاه و هیکلی خپله دارد و صورت آن پهن و پر چروک است. بولداگ در دانشگاه‌های آکسفورد و کمبریج بمعنی معاون مبصر و ممتحن بکار می‌رود].

[دانکرک، شهر بندری فرانسه در ساحل دریای لامانش].

این، عملاً به معنی ادامۀ سیاست قبلی «مماشات با متجاوز» به قیمت تسلیم شدن به متجاوز بعد از اشغال اتریش، چکسلواکی، لهستان و اکنون فرانسه، اما تحت رهبری شخصی خود چرچیل بود. هیتلر بمنظور تسهیل تخلیۀ انگلیسی‌ها و متحدانش، حتی به توقف حمله مجبور شد. چرچیل پس از فرار از میدان نبرد، در مجلس عوام اظهار داشت: «علیرغم ناکامی‌ها… ما همه جا خواهیم جنگید، هرگز تسلیم نخواهیم شد». به این ترتیب، چرچیل «فرار» از مبارزه را «ناکامی» در مقابل متجاوز توصیف کرد. این ادعا را به اشکال مختلف می‌توان تفسیر نمود.ما این واقعیت را بمنظور تأئید توانایی‌های بالای چرچیل در عوام‌فریبی یادآوری نکردیم. زیرا، آن‌ها مشهور خاص و عام هستند. انگلیسی‌ها از این سؤال زیاد خوش‌شان نمی‌آید: جناب وینستون چرچیل در ماه مه ١٩۴٠ چه قولی به هیتلر داد که او جلوی پیشروی نیروهای خود را در منطقۀ دانکرک گرفت و از ایجاد «پل طلایی» ممانعت کرد؟

در زمان ما یو. ن. ژوکوف، دکتر علوم تاریخ در یک مقاله برای روزنامه نوشت: «چرچیل می‌دانست جنگ بین آلمان و اتحاد شوروی اجتناب‌ناپذیر است و تلاش کرد آن را تسریع نماید. او به اقدام بسیار حیله‌گرانه‌ای دست زد که از قدیم در کتاب‌های انگلیس ثبت شده است. چرچیل از دستگاه جاسوسی خود خواست از طرف او طی نامه‌ای به هیتلر بنویسند که برای شروع مذاکرات صلح آماده است. شرط چنین مذاکره حملۀ هیتلر به اتحاد شوروی بود».

بخاطر آوریم که رودولف هس، معاون رهبر در حزب نازی، در واقع نفر سوم رایش در ١٠ مه ١٩۴١، به طور غیرمنتظره با یک هواپیمای جنگنده به حریم هوایی انگلیس پرواز کرد و در آنجا با چتر نجات در یک روستای اسکاتلندی فرود آمد. بمباران شهرهای انگلیس توسط آلمان در ١١ مه متوقف گردید. اکثر روزنامه‌های انگلیسی هس را به عنوان یک ملتمس، ایده‌آلیست دست‌شسته از زندگی و حتی قربانی توهمات صلح‌طلبی خود معرفی کردند. رسانه‌های آلمانی نیز او را فقط «خائن» یا «مزدور» نامیدند. طرح حملۀ هیتلر به جزایر انگلیس در ماه سپتامبر و تصویب طرح عملیات بارباروسا در دسامبر ١٩۴٠، در ازای برخی وعده‌های نامعلوم از سوی انگلیس، دو روز قبل از سفر ویچسلاو مولوتوف به برلین لغو شد. در دستورالعمل ٢١ («بارباروسا») قید شده بود که «نیروهای مسلح آلمان حتی قبل از چگونگی پایان جنگ علیه انگلستان…، باید برای شکست روسیۀ شوروی آماده باشند». این سند هم تا حدودی ارزش داشت. به نظر می‌رسد فورر [رهبر] تلخی شناخته‌شده را آنوقت نادیده گرفت، اما بعداً با چنین گیرایی تأیید کرد: «دوستی با آنگلوساکسون‌ها، حتی  از جنگ با آن‌ها خطرناک‌تر است».

[عملیات بارباروسا (به آلمانی Unternehmen Barbarossa)) که با عنوان تهاجم آلمان به اتحاد جماهیر شوروی نیز شناخته می‌شود، اسم رمز یورش نیروهای مسلح آلمان و برخی متحدانش در نیروهای محور به اتحاد جماهیر شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که به عنوان بزرگترین و گسترده‌ترین یورش نظامی تاریخ بشر در روز یکشنبه ۲۲ ماه ژوئن سال ۱۹۴۱ میلادی آغاز شد. ویکی‌پدیا].

به نسبت نزدیک شدن تاریخ حمله، شواهدی از مذاکرات انگلیس و آلمان مشاهده می‌شد. با این وجود، ۴٠ روز قبل از حمله و دو روز پس از پرواز رودولف هس، سفیر آلمان در مسکو انعقاد معاهدۀ صلح آلمان و انگلیس را به اطلاع مسکو ‌رساند. همان روز، سفیر انگلیس یادداشتی مبنی بر درخواست توقف فروش مواد اولیه استراتژیک به آلمان به ویچسلاو مولوتوف ارائه داد و تقاضا کرد در غیر این صورت، از اجرای تعهدات مندرج در معاهدۀ صلح با آلمان امتناع کند. جالب است سفیران دو کشور در حال جنگ با یکدیگر، در یک روز از یک چیز صحبت می‌کنند!

البتّه، تفاهم‌نامۀ انگلیس در سال ١٩۴١ از سوی دولت اتحاد شوروی (حتی از سوی برخی مورخان امروزی) بعنوان خطر جدی تلقی می‌شد. کیم فیلبی مذاکرات با نازی‌ها را به مقامات شوروی اطلاع داد و در نتیجه، سهم خود را به سوءظن عمومی ادا کرد. بگونه‌ای که تلاش‌های متحدانۀ دو کشور بر اساس ضدیت با اتحاد شوروی هیچ وعدۀ خوشایندی نمی‌داد. مرحله‌ای فرارسید که تنها بدترین گزینه‌ها مورد توجه قرار می‌گرفت. از این رو، هیچ منبعی، از جمله کیم فیلبی، در این تهدیدهای «کمدی الهی» آن هدف اصلی را ندید که نه خطر برای کشور، بلکه فریب نامزدی برای اتحاد بود.

[هارولد آدریان راسل «کیم» فیلبی، یکی از معروف‌ترین جاسوسان قرن ۲۰ در جهان بود که در پست ریاست بخش ضدجاسوسی اتحاد شوروی در سازمان جاسوسی خدمات مخفی اطلاعاتی بریتانیا ام‌آی۶ برای شوروی جاسوسی می‌کرد. ویکی‌پدیا].

رویدادهای بعدی به سرعت توسعه یافتند. در ٣١ مه به فرمانده کل ارتش انگلیس در خاورمیانه دستور داده شد تا برای حملات هوایی علیه میادین نفت باکو آماده شود. اما توأمان رشد نکردند!

آناتولی اوتکین در کتاب قطور خود در بارۀ وینستون، تأکید می‌کند، که نخست وزیر انگلیس «تنها رهبر در میان سران قدرت‌های بزرگ جهان بود، که در ٢٢ ژوئن ١٩۴١ اتحاد خود را با کشور ما اعلام کرد». و اگر به صورت سطحی و بدون توجه به تفاوت‌های ظریف نگاه کنیم، این درست است. واقعاً هم او قول داد «از هیچ کمک ممکن به روسیه و مردم روسیه خودداری نکند». البتّه، از ‌نظر اخلاقی، گزاف‌سنجی در ارزیابی عمل چرچیل دشوار است. آن گفته قویاً تأئید شد: «اعلام اتحاد» و «وعدۀ هر کمک ممکن»، یکسان هستند.

در صورت موافقت با قضاوت اوتکین، بلافاصله یکسری سؤالات مطرح می‌شود. چرا انگلیسی‌ها در تابستان ١٩٣٩، یعنی دو سال قبل، از چنین متحد شدن خودداری کردند؟ چه مانعی در سر راه بود؟ عدم تمایل به قبول هرگونه تعهد نظامی؟ آیا جلوگیری از جنگ جهانی دوم بخشی از برنامۀ راهبردی آن‌ها بود؟ آیا مدل پیشنهادی با سنت متکبرانۀ همیشگی آنگلوساکسون «نظارت از بالا بر انجام کاری با دست دیگران» مطابقت نداشت؟ به نظر ما، تنها یک تفاوت اساسی بین سال ١٩٣٩ و ١٩۴١ وجود داشت. جنگ بین آلمان و اتحاد شوروی در آن زمان فقط در ذهن بود. اما در ٢٢ ژوئن ١٩۴١ به واقعیت پیوست.

روابط متفقین در زمان جنگ مستلزم هماهنگی و تقسیم متناسب وظایف در مبارزه با دشمن مشترک است. توافق بر سر اصول تعامل تقریباً یک سال طول کشید. اسناد مربوطه تنها پس از شکست نیروهای آلمانی در نزدیکی مسکو امضاء شد: با انگلیس در ماه مه سال ١٩۴٢ و یک ماه بعد با آمریکا. گشایش جبهۀ دوم از سال ١٩۴٢ به سال ١٩۴٣ محول گردید و تنها در ژوئن ١٩۴۴ واقعیت یافت. وقتی سخن از رفتار «دموکراسی‌های غربی» بمیان می‌آید، عبارت «بگذارید تا جایی که ممکن است آن‌ها یکدیگر را بکشند»، درست به هدف اصابت می‌کند.

یک ضرب‌المثل می‌گوید: «مهم نیست چقدر طول بکشد، بالاخره خاتمه می‌یابد». این امر نه تنها در مورد موضوعات، بلکه در مورد اسرار نیز که محافظت از آن‌ها در برابر افشاگری به روش‌های بسیار خاصی نیاز دارد، صدق می‌کند. سازمان‌های امنیتی انگلیس نیز در اینجا سهم خود را داشتند. آنها تصمیم گرفتند از هموطن سابق ما، ویکتور رزون [نام اصلی: ویکتور سوروف] استفاده کنند. شاید خوانندگان با استدلال‌های او آشنا باشند. «مورخ نابغه» باور ندارد، که آهنگ «جنگ مقدس» توسط آهنگساز در یک روز ساخته شد. به ادعای او، آهنگ مدت‌ها قبل از شروع جنگ ساخته شده و «در انبار منتظر نوبت خود بود». به این ترتیب، استدلال «قوی» دیگری در بارۀ «آماده شدن اتحاد شوروی برای حمله به آلمان» ظاهر شد. او کار اصلی خود را در زندگی انجام داد (از نقطه‌نظر انگلیسی‌ها). هدف محقق شد، فریب آنگلوساکسونی- «و بنام شکوفایی بریتانیای کبیر: بگذار تا جایی که ممکن است، آن‌ها یکدیگر را بکُشند»، پیروز گردید.

به این ترتیب، ٢٢ ژوئن فقط روز خاطره و اندوه نیست. در عین حال، روز اعتماد به نفس احمقانۀ آلمانی‌ها، روز جشن «دمکرات‌های خودخواندۀ جهان»، و در وهلۀ نخست، روز غلبۀ راهبردی وینستون چرچیل، ادامه‌دهندۀ راه چمبرلن بود منتها با روش‌های پیچیده‌تر. وینستون چرچیل با فریب دادن آدولف هیتلر، حملۀ آلمان به اتحاد شوروی را تسریع کرد. تلاش‌های اصلی آلمان‌ها را به سمت شرق سوق داد و خطر حمله به جزایر بریتانیا را تضعیف نمود‌، آلمانی‌ها را به کشتن مردم شوروی وادار کرد تا مردم شوروی در مقام دفاع، آلمانی‌ها را بکشند، کشورهای خود را به کشور تضعیف‌شده و معلولان تبدیل کنند. ماهیت ریاکاری چرچیلی در رابطه با «جبهۀ دوم» و طرح عملیات «غیرقابل تصور» در پشت همین پنهان است. واقعاً هم، همۀ این‌ها «یک راز بزرگ هستند»…

* * *

نه، در سال‌های ١٩٢٠- ١٩٣٠ دوایر حاکم انگلیس، فرانسه، ایالات متحدۀ آمریکا و همچنین، آلمان، ایتالیا و ژاپن بسیار خوب درک می‌کردند، که چه می‌کنند. به قدرت رسیدن نازی‌ها تنها ناشی از نابسامانی‌های داخلی در جمهوری وایمار نبود. واشنگتن زمان جبران خسارت ناشی از پیمان ورسای به آلمان را به حداقل رساند. و، احتمالاً، آلمانی‌ها ٢٨- ٣٠ میلیارد دلار در قالب پاداش‌ سیاسی دریافت کردند. ایالات متحدۀ آمریکا نقش اساسی در شکل‌گیری یک بنیۀ صنعتی قدرتمند برای تهاجمات نازی‌های آینده ایفاء کرد.

قید:

تمامی کلمات،عبارات و جملات داخل […] از مترجم است.

٩ مهر- میزان ١۴٠٠

سرچشمه:

https://www.politpros.com/journal/read/?ID=9249&journal=283

واکسیناسیون تقویتی

مایه‌کوبی می‌کنیم!
فرهنگ لغت ما با واژه‌های جدید تکمیل می‌شود: «همه‌گیری»، «آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمیراز»، «آنتی‌بادی»، «پاسخ ایمنی»، «عفونت بدون علامت»… کلمۀ دیگری در اوایل تابستان ابداع شد: «تقویتی». صحبت ما در مورد واکسیناسیون مقوی است، که سازمان بهداشت جهانی آن را به شرح زیر تعریف می‌کند: «دوز اضافی واکسن، ضروری برای «تحریک» (افزایش) سطح آنتی‌بادی‌ها پس از پایان مرحلۀ اول ایمن‌سازی؛ ممکن است شامل سه دوز مکرر باشد».
زمانی که در ماه دسامبر سال گذشته واکسیناسیون شروع شد، به شهروندان اعلام کردند، که یک بار واکسیناسیون برای تمام عمر کافی خواهد بود. در اوایل سال جاری سازمان بهداشت جهانی و تولیدکنندگان عمدۀ دارو «افزودند»، که برای تضمین تا سه دوز دیگر تکرار خواهد شد.
تا پایان ماه اوت، ۵ میلیون و ١٧٨ هزار و ٧٠٠ دوز واکسن در سراسر جهان تزریق گردید که با احتساب دو بار واکسینه شدن ۶٧ نفر از ١٠٠ نفر جمعیت، در واقع ٢۶ و ٩ دهم درصد از جمعیت جهان مایه‌کوبی شد. تا ٢٩ ماه اوت، شاخص واکسیناسیون کامل (دو دوز) در کشورهایی مانند: مالت- ٨٢؛ امارات متحدۀ عربی- ٧۶؛ سنگاپور- ٧۶؛ پرتغال- ٧٣؛ ایسلند- ٧٣؛ اروگوئه- ٧٢؛ قطر- ٧٢؛ دانمارک- ٧١؛ شیلی- ٧١؛ بلژیک- ٧٠، از مرز٧٠ درصد گذشت.
معجزۀ مورد انتظار روی نداد. مثلاً، در پرتغال در مدت یک هفته از ٢٣ تا ٣٠ اوت تعداد مبتلایان به کووید-١٩ به ١۵۵٢٧ نفر رسید. این رقم در نسبت به هر میلیون، شامل ١۵٢٨ نفر می‌شود. در همان مدت ٨٢ نفر، یعنی به‌ازای یک میلیون نفر فقط ٨ نفر فوت کرد. در مالت، نرخ نسبی ابتلا و مرگ و میر در همان هفته به ترتیب ٧١١ و ٩ نفر بود (در هر میلیون نفر). به ذکر آمار دیگر نیازی نیست. آمارها نشان می‌دهد‌، که واکسیناسیون کامل (دو دوز) در مقابل ویروس مصونیت ایجاد نمی‌کند. بلافاصله «توجیه کردند»: گونه‌های جدید ویروس مقصر هستند. از این رو، دوز جدید واکسن لازم است و آن‌ را تقویتی نامیدند.
در تابستان، مقامات ایالات متحدۀ آمریکا، اسرائیل، روسیه، امارات متحدۀ عربی، مجارستان، لهستان، آلمان و فرانسه بر لزوم تقویت‌کننده‌ها تأکید کردند. مجارستان واکسیناسیون تقویتی را پیش از این در ماه اوت انجام داده بود. لهستان، آلمان و فرانسه قول دادند در ماه سپتامبر آن را شروع کنند. ٣٠ اوت خبر مبنی بر شروع تزریق واکسن تقویتی در اطریش سفلی نیز انتشار یافت.
جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا در اواسط ماه اوت اعلام کرد، که آمریکا در زمان‌های نزدیک، بلافاصله پس از آنکه یکی از واکسن‌های تجربی وضعیت یک واکسن کامل کسب کند، به واکسیناسیون تقویتی دست خواهد زد. در ٢٣ اوت، واکسن فایزر چنین وضعیتی را از سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) کسب کرد و می‌توان انتظار داشت که در ماه سپتامبر در آمریکا شروع شود… افراد مسن بعنوان گروه اولویت‌دار برای تزریق مقوی‌ها منظور شده‌اند. آلبرت بورلا، مدیر کل فایزر چندی قبل، در ماه آوریل گفت، پس از دو دوز واکسیناسیون، احتمالا دوز دیگر لازم خواهد بود و افزود، که به احتمال زیاد افراد مجبورخواهند بود همه ساله واکسینه شوند.
از ٢٩ ژوئیه در اسرائیل تزریق‌های تقویتی شروع شد. تا امروز دوز سوم به یک و نیم میلیون نفر تزریق شده است و از لحظۀ آغاز کارزار واکسیناسیون تقویتی در اسرائیل بیش از دو میلیون نفر آن را دریافت کرده است. تا کنون هیچ تغییر مثبتی مشاهده نمی‌شود. تعداد مبتلایان در یک هفته از ٢٣ تا ٣٠ اوت به ۶٠٣١٧ نفر رسید. ١۵٩ نفر فوت کرد. برای مقایسه: تعداد مبتلایان در یک هفته قبل از آن ۵٢۴٠۶ نفر، شمار فوتی‌ها ١۶٢ نفر بود. یعنی در عرض یک هفته تعداد بیماران اسرائیل ١٧ درصد افزایش یافت و میزان مرگ و میر با ٢ درصد کاهش همراه شد.
از نظر میزان نسبت بیماران در هفته، به ازای هر ١ میلیون نفر جمعیت (۶۴۶٨ نفر)، کشور اسرائیل در میان ۵ محروم‌ترین کشور جهان قرار داشت. نمونۀ اسرائیل ثابت می‌کند، که مقوی ممکن است باعت بهبودی در وضعیت بیماری ویروسی نشود. و در مورد پیامدهای بلند مدت تقویت‌کننده‌ها، مقامات ترجیح می‌دهند حرفی نزنند. پزشکان صادق اظهار می‌دارند که تقویت‌کننده می‌تواند پیامدهای منفی بسیار جدی در میان‌مدت و بلندمدت داشته باشد. اول- ایمنی انسان را بکلی تضعیف بکند؛ دوم- باعث پیدایش سویه‌های جدید کووید-١٩ بشود؛ سوم- بیماری و مرگ در اثر دیگرواکسن‌ها را افزایش دهد. مثلا، می‌تواند به مراتب خطرناک‌تر از آنفولانزای معمولی باشد. همانطور که پزشکان به طرز غم‌انگیزی شوخی می‌کنند، یک فرد باید با دو دوز اول واکسن مجروح شود و با تقویتی‌ تمام کند.
مقامات اسرائیلی به جای توقف و تفکر، تغییر یا تعدیل سیاست‌های مقابله با کووید-١٩، مسیر خطرناک استفاده از تقویتی را ادامه می‌دهند. پروفسور ناخمن آش، یکی از مقامات ارشد وزارت بهداشت اسرائیل در ٢٩ اوت در یک کنفرانس مطبوعاتی اعتراف کرد واکسیناسیون تقویتی که از یک ماه پیش آغاز شده، نتیجۀ مورد انتظار به همراه نداشت. او با طمطراق گفت: «ما موفق شدیم از افزایش بیماری جلوگیری کنیم. با این وجود، هنوز در حال رشد است. اما تا حد قابل توجهی کندتر شده است». در عین حال، او اعلام کرد که اسرائیل از ٢٩ اوت به واکسیناسیون کودکان بالای ١٢ سال با واکسن تقویتی شروع کرده است.
با این وجود، آن لیندستراند (Ann Lindstrand)، یکی از مقامات سازمان بهداشت جهانی در ١٢ ژوئیه اظهار داشت: «ما شواهد سامانمند‌ کافی برای نشان دادن ضرورت دوز تقویتی در اختیار نداریم». او خاطرنشان کرد که اطمینان از پیشرفت واکسیناسیون نه در «عمق» بلکه در «عرض»، یعنی افزایش درصد پوشش واکسیناسیون برای همه ساکنان زمین بسیار مهمتر است.
این ایده در سفر تدروس قبریسوس، رئیس سازمان بهداشت جهانی به مجارستان در ماه اوت تقویت شد. او ترجیح داد به مسئلۀ مصلحت‌اندیشی پزشکی واکسن‌های تقویتی اشاره نکند. شاید، قبریسوس اظهارات آن لیندستراند راجع به عدم وجود استدلال علمی به سود استفاده از تقویتی‌ها را «نظر شخصی» او گمان می‌کند. رئیس سازمان بهداشت جهانی تصریح کرد، که لازم است اولین دوزها را تا آنجا که ممکن است به مردم ارائه دهیم: «نوع دلتا» قادر خواهد بود بیشتر تکامل یابد و بدتر شود. در ضمن، ممکن است انواع خطرناک‌تری ظاهر شود. به همین دلیل، «بهتر است بجای حرکت به سمت تقویتی‌ها، واکسن‌های قابل استفاده برای این مورد را به سایر کشورها توزیع کنیم تا آن‌ها بتوانند میزان تزریق دوز اول و دوم واکسیناسیون را افزایش دهند. قبریسوس ارادۀ غیرمنتظره از خود نشان داد: «پیشنهاد کرد تزریق واکسن تقویتی در جهان را سه ماه تعلیق کنند». و نتیجه گرفت: «هر گاه برخی‌کشورها می‌توانند واکسیناسیون تقویتی انجام دهند، اما کشورهای دیگر که هنوز مرحلۀ اول و دوم واکسیناسیون را انجام نداده‌اند، بلحاظ اخلاقی صحیح نیست». یعنی او مخالف تقویتی‌ها نیست. اما پیشنهاد می‌کند منابع محدود واکسن را «به خاطر عدالت» توزیع کند.
در عین حال، بسیاری از پزشکان معتقدند که این موضوع به احتمال زیاد تنها به یک تزریق تقویتی محدود نخواهد شد. بنا به تعریف فوق‌الذکر از واکسن تقویتی سازمان بهداشت جهانی، واکسیناسیون می‌تواند شامل سه بار تزریق باشد (در تکمیل دو دوز اصلی). برخی تعجب می‌کنند که چرا دقیقاً سه بار. به هر حال، همان مقاماتی که سازمان بهداشت جهانی به نظر آن‌ها متکی است، از گفتن این که این تقویتی باید حداقل سالانه باشد، خجالت نمی‌کشند.
پزشکان مشهور در سراسر جهان راجع به تاثیرات منفی نه تنها تقویتی‌ها، حتی دو دوز اول و دوم واکسن‌ها بر سلامت انسان در میان‌مدت و بلندمدت صحبت می‌کنند. اما، صدای آن‌ها توسط رسانه‌های بزرگ تحت کنترل سازمان دهندگان کل واکسیناسیون در گلو خفه می‌شود. برای درک دامنۀ سانسور مطالب مربوط به کووید-١٩، فقط یک مثال می‌زنم. سوزان دایان ووجیچی، مدیرعامل یوتیوب (گوگل) در نامه‌ای در مورد اولویت‌های بستر اشتراک‌گذاری ویدیو برای سال ٢٠٢١ در ژانویه نوشت که از فوریه ٢٠٢٠ بیش از نیم میلیون ویدیوی مرتبط با سیاست کووید-١٩، هزاران دکترای صادق علوم، استادان، پزشکان معتبر با سابقۀ کار طولانی، حتی برندگان جایزۀ نوبل از بستر حذف شده است. نیمی از آن‌ها واکسیناسیون را بعنوان سلاح مخفی علیه بشریت تعریف می‌کنند.
پی‌نوشت: وزارت بهداشت فدراسیون روسیه اصطلاحات «تقویتی» و «واکسیناسیون تقویتی» را رد کرده، ترجیح می‌دهد از اصطلاح «واکسیناسیون مجدد» استفاده کند. همانطور که میخائیل موراشکو، وزیر بهداشت فدراسیون روسیه در ٢١ ژوئن گفت، تشکیلات تحت ریاست وی توصیه‌هایی برای انجام واکسیناسیون مجدد علیه ویروس کرونا ارائه کرده است: «این کار در دورۀ افزایش شیوع، باید هر شش ماه یکبار، در زمان آرام- لازم است یک بار در سال انجام شود».
والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،
مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه
ا. م. شیری
٩ مهر- میزان ١۴٠٠
سرچشمه:
https://www.fondsk.ru/news/2021/09/04/busternaja-vakcinacia-54387.html