روند تجزیۀ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی که با سخنرانی محرمانۀ خروشچوف در پایان کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی در سال ١٩۵۶ آغاز شد و با انتخاب میخائیل گارباچوف بعنوان دبیر کل حزب در سال ١٩٨۵ مرحلۀ پایانی آن کلید خورد، شباهت عجیبی به خارج کردن قطار انقلاب مردمی سال ١٣۵٧ ایران از ریل اصلی خود، بویژه، از آغاز دورۀ ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ١٣۶٨ و ادامۀ حرکت در مسیر فروپاشی کشور مخصوصاً در دورۀ ٨ سالۀ دولت نئولیبرالهای وابستۀ حسن روحانی دارد.
بر این مبنا، ترجمۀ مصاحبۀ الکساندر روتسکوی، معاون رئیس جمهور فدراسیون روسیۀ اتحاد شوروی، باریس یلتسین تحت عنوان «سالهای هلاکتبار» تقدیم میگردد. باشد که میهنپرستان ایران، بویژه دولت سیزدهم از این تجربه بیاموزند.
البته، با توجه به متن نسبتاً طولانی مصاحبه و بمنظور تسهیل در امر مطالعۀ علاقمندان، ابتدا در سه بخش و در پایان، بصورت یک سند کامل ارائه خواهد شد.
این واقعیت را هم ناگفته نگذارم، که مزدوران بیگانه در داخل اتحاد شوروی به برکت کمکهای همهجانبۀ اربابان ماورای اقیانوسی خود موفق شدند کشور را متلاشی نموده، تنها نظام انسانی تمام تاریخ را تخریب و از میان بردارند؛ طرفداران وحدت و یکپارچگی کشور و نظام عادلانه را دستگیر و مجازات کنند. در ایران اما، با روی کار آمدن دولت سیزدهم گمان میرود یک مانع جدی در مقابل ویرانگران کشور پدید آمده و این احتمال که تمامی عوامل و مقصرین اوضاع هلاکتبار کنونی مورد بازخواست قرار گیرند، رفته رفته تقویت میشود.
ا. م. شیری
(١)
٣٠ سال پیش، روز ١٢ ژوئن ١٩٩١، نخستین انتخابات ریاست جمهوری در جمهوری سوسیالیستی فدراسیون روسیه برگزار شد. در عین حال، همراه با نفر اول، معاون وی نیز انتخاب گردید – ظاهراً به روش آمریکایی، این پست معاون رئیس جمهور نامیده شد. او اولین و، همانطور که بعداً معلوم شد، تنها نایب رئیس جمهور فدراسیون روسیه الکساندر روتسکوی بود.
او در مصاحبه با «لنته.رو»(lente.ru) توضیح داد که چرا باریس یلتسین او را ابتدا بعنوان نفر دوم انتخاب کرد و سپس میخواست تیرباران کند. وی همچنین، چگونگی ربودن هواپیما هنگام سخنرانی کمیتۀ اضطراری دولتی و تلاش برای جلوگیری از جنگ در چچنستان را تشریح کرد.
لنتا.رو: چگونه تصمیم گرفتید وارد سیاست شوید؟
روتسکوی: من در آکادمی ستاد مرکزی تحصیل میکردم، دستور داده شد با لباس غیرنظامی به دانشکده برویم. و، البته، برای من و بسیاری دیگر سؤال مطرح شد که چرا؟ در این دوره نوسازی بشدت گسترش یافت. گسترشی که نه فقط موجب سؤال، بلکه، خشم میگردید.
ــ چه سالی بود؟
ــ اواخر سال ١٩٨٩، اوایل سال ١٩٩٠ بود. در سال ١٩٩٠ از آکادمی ستاد مرکزی فارغالتحصیل شدم. از قضا در این دوره بود که پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در سال ١٩٨٩ تحت عنوان «در بارۀ سیاست ملی جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی» برگزار شد. در این پلنوم جمهوریهای متحد اتحاد شوروی بعنوان «کشورهای مستقل» شناخته شدند. بر این اساس، جمهوریها میتوانستند از اجرای تصمیمات دولت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی امتناع کنند.
فقط یک فرد بیسواد نمیتوانست بفهمند که همۀ اینها چه نتایجی در پی خواهد داشت. در این حال، متوجه شدم در سیاست داخلی و خارجی چه میگذرد.
قفسههای خالی در فروشگاهها، جداییطلبی آشکار و گستاخانه در جمهوریها منجر به بیثباتی در کشور شده بود. در این اوضاع، اگر چه موقعیت نظامی خوبی داشتم، تصمیم گرفتم به امور سیاسی بپردازم.
ــ چطور شد به تیم یلتسین وارد شدید؟ دیدگاه شما که به او نزدیک نبود، درست است؟
ــ من از طرف خلق بعنوان نمایندۀ جمهوری سوسیالیستی فدراسیون روسیه و سپس، رئیس کمیتۀ شورای عالی و عضو هیأت رئیسۀ شورای عالی انتخاب شدم و یلتسین بمقام ریاست شورای عالی جمهوری سوسیالیستی فدراسیون روسیه انتخاب گردید. همکاری موجب تنظیم روابط ما گردید، و نه بیشتر. بر خلاف تصور شما من عضو تیم یلتسین نبودم. اوضاع کشور نیازمند اصلاحات و کارهای سازنده بود. اما فراکسیون ذینفع حزب کمونیست اتحاد شوروی متشکل از اکثریت نمایندگان منتخب خلق، کار کنگره و شورای عالی را به یک باشگاه عوام فریب تبدیل کرد. کشور به تحولات واقعی در زمینههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیاز داشت. بر اساس نقش رهبری حزب کمونیست در اداره کشور، اصلاحات دموکراتیک در حزب نیز ضروری بود. بحثهای بیاساس، بیش از همه موضع ارتدوکسی فراکسیون حزب کمونیست، کار کنگره و شورای عالی را اغلب به بن بست میکشاند. من تصمیم گرفتم بدون هماهنگی با کسی از رهبری، یک گروه «کمونیستها برای دموکراسی« تشکیل دهم. ٩۴ نفر از نمایندگان عضو آن بودند. یک فراکسیون جدی با موضع سازنده شکل گرفت.
همۀ اینها در مقابل چشم یلتسین روی میداد. او دید که من یک فرد فعال، دارای تفکر سالم و منظم هستم، می توانم صحبت کنم و متقاعد سازم. ظاهراً به همین دلیل او از من دعوت کرد تا در مورد امکان نامزدیم به عنوان معاون رئیس جمهور در انتخابات ریاست جمهوری آینده جمهوری سوسیالیستی فدراسیون روسیه صحبت کنیم. به او گفتم: «باریس نیکولایاویچ، من تازه به عرصۀ سیاست وارد شدهام، چگونه میتوانم معاون رئیس جمهور باشم؟ دیگر اینکه، میخواهم بدانم در صورت انتخاب شدن ما، من به چه کاری مشغول خواهم شد». یک گفتگوی دوستانه و جدی انجام شد. من سعی کردم این پیشنهاد را رد کنم و استدلال کردم که من یک سیاستمدار تازهکار هستم و، به ویژه اینکه اختیارات معاون رئیس جمهور در قانون اساسی تنها در یک جمله مشخص شده است: «دستورات رئیس جمهور را اجرا میکند». او پیشنهاد کرد، سه روز در این باره فکر کنم.
سه بعد، به خواست او به دفترش کارش رفتم و گفت: «شما به امور مجتمع نظامی-صنعتی، اصلاحات در نیروهای مسلح و مسائل مربوط به تامین اجتماعی خانوادههای پرسنل نظامی مشغول خواهید شد». پس از این من موافقت کردم. و هنگامی که ما انتخاب شدیم، یلتسین مسئولیت پرسنلی مجتمعهای کشاورزی و صنعتی روسیه را به عهدۀ من سپرد. بعداً متوجه شدم که این یک تلۀ آشکار بود. هدف از سپردن امور کشاورزی به فردی را که هرگز در این عرصه کار نکرده و تحصیلات مناسب ندارد چگونه غیر از این میتوان فهمید. یلتسین با این انتصاب میخواست ثابت کند که من قادر به انجام دستورات رئیس جمهور نیستم.
یلتسین با این کار موفق نشد مرا بیاعتبار کند. من یک مرکز فدرال برای اصلاحات ارضی و صنایع کشاورزی تشکیل دادم. آکادمیسین، سرپرستان مجتمعهای بزرگ و کوچک کشاورزی، تعاونیهای دولتی و جمعی، کشاورزان عادی، دامپزشکان، مهندسان، دامداران، مرغداران را به این مرکز دعوت کردم. کارشناسان ١٢ ساعت در روز بر روی برنامۀ اصلاح مجتمعهای کشاورزی و صنعتی کار میکردند. در نتیجه، ما یک برنامۀ واقعی، دقیق، مستدل و متناسب با قابلیتهای واقعی مالی و مادی کشور تدوین کردیم. مزارع جمعی نه فقط تخریب نشدند، حتی برعکس، رشد یافتند، بزرگ شدند. یک ساختار اقتصادی برای تولید مواد اولیه، ذخیرهسازی و پردازش کامل برای عرضۀ محصولات نهایی با کیفیت بالا مطابق فرمول «مزرعه- فروشگاه» ایجاد گردید. تمام درآمدها در بخش کشاورزی باقی ماند، دستمزدها سه تا چهار برابر افزایش یافت، اعتبار کار در روستا بالا رفت.
ایدۀ یلتسین- ایجاد فارمهای کشاورزی- در مقایسه با این برنامه، ناچیز و غیر واقعی به نظر میرسید. زیرا، در این حال تولید محصولات کشاورزی در مقیاس ملی به پولی معادل سه برابر بودجۀ روسیه نیاز داشت و چنین پولی در کشور وجود نداشت. برنامۀ «مرکز فدرال اصلاحات ارضی و صنایع کشاورزی» توسط یلتسین رد شد. دولت یلتسین کشت و کار بنگاهی- غارت مزارع جمعی، کالخوزها و سافخوزها را راهاندازی کرد.
تا سال ١٩٩۵، کشاورزی کشور، در مقایسه با دورۀ شوروی، عملاً از بین رفت. جریان محصولات تقلبی خارجی به داخل کشور سرازیر شد. ما به منابع غذایی کشورهای خارجی وابسته شدیم.
سرانجام، با درک اینکه من در کار فارمهای ویرانگر کشاورزی مداخله میکنم، مرا به مبارزه با جنایت و فساد سوق دادند. در اینجا نیز همان وضعیت بود. من که حقوقدان، بازپرس، دادستان نبودم. اما به طرز مشابهی متخصصانی را از دادستانی، وزارت کشور، سازمان امنیت ملی، دیوان عالی دعوت کردم. و دوباره، بر اساس همان اصل، آنها را دعوت کردم تا پیشنهادات خود را برای جلوگیری از غارت کشور و فساد ارائه دهند. کاری که در واقع انجام شد. اساس و مبنای پیشنهادات چنین بود: برای شروع کار، کنترل کامل تمام دستورات و بخشنامههای دولت و رئیس جمهور در مورد منابع مالی و مادی و فنی و همچنین خصوصیسازی لازم است.
دقیق به یاد دارم که پس از یک ماه کار در این راستا چه اتفاقی افتاد. من و همکارانم از آنچه در کشور در حال رخ دادن بود، انگشت به دهان مانده بودیم. این، فاجعۀ آرام بود. تاراج بیامان کل کشور و واگذاری ارزان و حتی رایگان ثروتهای ملی و غارت گستاخانۀ بودجه شروع شده بود.
(٢)
ــ «کمیتۀ دولتی وضعیت اضطراری با وارد کردن ارتش به مسکو مرتکب اشتباه جبرانناپذیر شد».
هنگامی که شما پیشنهاد یلتسین را برای شرکت در انتخابات به عنوان نامزد معاونت ریاست جمهوری پذیرفتید، آیا تصور میکردید که در آینده روابط شما تا این حد خراب خواهد شد؟
ــ نه، تصور نمیکردم. برای اینکه رفتار یلتسین در آن دوره متین بود، از احترام در میان نمایندگان مردم فدراسیون روسیه سوسیالیستی شوروی و از حمایت گستردۀ ملی برخوردار بود. پیشنهادات وی برای تغییر سازنده بود. به همین دلیل ما در انتخابات پیروز شدیم. ۵٧ و ٣ دهم درصد به ما رأی دادند.
ما برای تبلیغات انتخاباتی به مناطق مختلف میرفتیم. من به ٣۵ منطقه سفر کردم. طبق نتایج مناطقی که من در آنها به مبارزۀ انتخاباتی پرداختم، آرای ما کمتر از ۵۵- ۶٠ درصد نبود. در مناطقی که یلتسین برای تبلیغات انتخاباتی رفت، از ٢٧ تا ٣۵ و ۵٧ درصد هم بود. در مجموع، برغم مخالفت شدید حزب کمونیست، ما با کسب آراء ٣ و نیم برابر بیشتر از نیکولای ریژکوف و باریس گروموف پیروز شدیم.
ــ روزهای برآمد کمیتۀ دولتی وضعیت اضطراری در ماه اوت ١٩٩١ را چگونه به خاطر میآورید؟
ــ کمیتۀ دولتی وضعیت اضطراری با وارد کردن ارتش به مسکو مرتکب اشتباه جبرانناپذیر شد. این کار لازم نبود. البته، این افراد را درک میکنم. آنها سعی میکردند به هر طریق ممکن، اتحاد شوروی را، میهن ما را حفظ کنند. محاصرۀ شورای عالی جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه یک حماقت بود. چرا؟ برای اینکه این تصور را ایجاد کرد، که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی فقط شامل روسیه است. از آنجایی که در دیگر جمهوریهای اتحاد شوروی چنین اتفاق نیافتاد، باعث سردرگمی گردید. من کار دفاع از ساختمان شورای عالی را که شورای عالی، دولت، ریاست جمهوری فدراسیون روسیه در آن مستقر بودند، ترتیب دادم.
و هر بار، زمانی که اطلاعات معتبر به نظر میرسید، یلتسین بفوریت به سفارت آمریکا میشتافت. یک بار او را متوقف کردم و از او اجازه خواستم تا به فوروس پرواز کنم و گارباچوف را که دستگیر شده بود، آزاد کنم. همان روز، خبر دستگیری گارباچوف، رئیس جمهور اتحاد جماهیر شوروی شایع شده بود. یلتیسن پیشنهاد مرا مورد تردید قرار داد و با پوزخند گفت: «شما موفق نخواهید شد. آنها به شما و همراهانتان شلیک خواهند کرد». در پاسخ به او گفتم موفق خواهیم شد. بخصوص اینکه راه برون رفت دیگری در شرایط فعلی وجود ندارد. بعد از ترک دفتر او به وزیر کشور- آندری دونایف دستور دادم ٢٠- ٣٠ نفر از افسر نیروهای ویژۀ وزارت کشور را گرد آورد. دو ساعت بعد ما به فرودگاه ونوکووا رفتیم. پریماکوف، سیلایِف و دونایِف همراه من بودند.
ما در کمال آرامش به ونوکووا رسیدیم، هواپیمای آماده به پرواز یانایف، معاون رئیس جمهور اتحاد جماهیر شوروی را تصرف کردیم و به کریمه پرواز کردیم. هواپیما به زمین نشست. فرمانده فرودگاه پیش آمد. از وی یک اتوبوس خواستم. بعد از ٢٠ دقیقه یک خودرو اوآز و یک اتوبوس در اختیار ما گذاشت. نیم ساعت بعد به طرف فوروس حرکت کردیم. به استراحتگاه گارباچوف رسیدیم. دیمیتری یازوف، وزیر دفاع، آناتولی لوکیانوف، رئیس شورای عالی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و ولادیمیر کریوچکوف، رئیس کمیتۀ امنیت ملی در مقابل دروازه بودند. از آنها پرسیدم چرا اینجا ایستادهاند و به نزد گارباچوف نمیروند، او که بازداشت نشده است. آنها پاسخ دادند: «الکساندر ولادیمیراویچ، چه کسی او را بازداشت کرده است؟ ما را به داخل راه نمیدهند. شاید، شما را برای درگیریهای شدید بین یلتسین، دولت یلتسین و کنگرۀ نمایندگان مردم فدراسیون روسیه با شورای عالی فرستادهاند. فقط احمقها و خائنان، و تعداد زیادی مانند آنها میتوانستند با اصلاحات یلتسین-گایدار موافق باشند (ایگور گایدار، نخست وزیر دولت یلتسین. پدربزرگ او، آرکادی گایدار، نویسندۀ کودکان، خبرنگار جنگی و قهرمان جنگهای داخلی اتحاد شوروی و جنگ کبیر میهنی بود. اما خودش گماشته و کارگزار جورج سورس و جفری ساکس! مترجم). آری، برای انجام اصلاحات، ١٢ نفر از مأموران رسمی سازمان «سیا»ی آمریکا به آنها کمک کردند. اوضاع به چنان درجۀ حادی رسید که همه چیز به استیضاح رئیس جمهور یلتسین منتهی شد. یلتسین عوامل سقوط اقتصادی، فقر مردم کشور، خودسری در خصوصیسازیها، تعطیلی مؤسسات تولیدی، سقوط کشاورزی، عدم پرداخت دستمزدها و حقوقهای بازنشستگی را با دخالت کنگرۀ نمایندگان خلق، شورای عالی و معاون رئیس جمهور در اجرای اصلاحات توجیه میکرد. یلتسین و اطرافیان او فرمان شماره ١۴٠٠ دایر بر «اصلاح مرحله به مرحله قانون اساسی» را تهیه کردند (تغییر اصل ۴۴ قانون اساسی در ایران و ابلاغیههای سال ۶٨ و ٨۴. م. )، آن را چندین بار در معرض دید من قرار دادند. من از تأئید فرمان کودتای دولتی که در واقعیت امر همۀ قدرت را در دست یک نفر- رئیس جمهور فدراسیون روسیه متمرکز میکرد، خودداری کردم. امیدوارم زمانی را که کنگره مسئلۀ استیضاح یلتسین را بررسی میکرد، به خاطر داشته باشید. یلتسین در مشروبخواری چنان زیادهروی کرده بود، که مست و لایعقل دستور داد کپسولهای حاوی گاز سمی را به تالار کنگره بیاورند و در صورت رأی عدم اعتماد، درهای خروجی را ببندند و کپسولها را باز کنند. خدا را شکر، که کارژاکوف، رئیس تشکیلات امنیتی یلتسین از اجرای این دستور خودداری کرد.
یلتسین با صدور فرمان شماره ١۴٠٠ در تاریخ ٢١ اکتبر سال ١٩٩٣ کنگرۀ نمایندگان خلق و شورای عالی فدراسیون روسیه را منحل کرد. در ٢۴ اوت همان سال بر اساس اسناد جعلی علیه من با تصمیم او، معاون رئیس جمهور فدراسیون روسیه را بر خلاف قانون موقتاً برکنار نمود. دادگاه قانون اساسی فدراسیون روسیه حکمی صادر کرد، که این حکم تا به امروز لغو نشده است: به دلیل نقض فاحش مواد قانون اساسی فدراسیون روسیه، رئیس جمهور فدراسیون روسیه، باریس یلتسین از سمت خود برکنار میشود.
کنگرۀ نمایندگان فدراسیون روسیه بر اساس حکم دادگاه قانون اساسی مرا بعنوان رئیس جمهور موقت انتخاب کرد. کنگره، شورای عالی و من- عهدهدار وظایف رئیس جمهور- بمنظور حل بحران جاری، برگزاری همزمان انتخابات ریاست جمهوری و نمایندگان فدراسیون روسیه را پیشنهاد کردیم. یلتسین با رد این پیشنهاد و با دست زدن به اقدامات تحریکآمیز، وضعیت بحرانی را تشدید کرد و در نهایت، ابتدا اجتماع مردم در میدان مقابل مرکز تلویزیونی «آستانکینو» و سپس شورای عالی فدراسیون روسیه را هدف تیراندازی از تانکها قرار داد. بیش از ١۵٠٠ نفر کشته شد. اصلاحات تدریجی قانون اساسی یلتسین به این ترتیب پایان یافت.
ــ پائیز سال ١٩٩١ به حل و فصل مسائل چچن- اینگوش مشغول بودید. چرا مهار دودایف در آن زمان ممکن نشد؟
ــ از این واقعیت شروع کنیم، که در آنجا انبار تسلیحات سپاه منطقۀ قفقاز شمالی وجود داشت که در پائیز همان سال شروع به تصرف آن کرده بودند. در واقعیت امر، شاپوشنیکوف، وزیر دفاع اتحاد شوروی و گراچوف، رئیس کمیتۀ دولتی فدراسیون روسیه در امور دفاعی اجازه دادند همۀ اینها روند خود را طی کنند. اساساً گنادی بوربولیس، گالینا استراویتاوا، آندری کوزئروف، سرگئی شاخرای که به آنجا میرفتند، وضعیت را به درجۀ بحرانی رساندند. همۀ اینها و بسیاری دیگر، زیر نظر مأموران سازمان «سیا» کار میکردند. من به یلتسین پیشنهاد کردم به آنجا بروم. او موافقت کرد. در آنجا هنگام ملاقات با دودایف، چنین پیشنهاد کردم: من با یلتسین صحبت خواهم کرد تا با اعطای درجۀ سپهبدی، شما را به فرماندهی یک لشکر هوانوردی دوربرد – فرمانده سپاه منصوب نماید. ما سه ساعت با هم گفتگو کردیم، با هم چای خوردیم. در نهایت، او موافقت کرد.
من به مسکو برگشتم. به یلتسین گزارش دادم. او گفت، که اصولا میتوان چنین کرد. اما حلقۀ اطراف یلتسین او را به ایجاد سد مانع در آنجا، اعلام وضعیت فوقالعاده و اعزام نیرو متقاعد کرد. من ضمن اعتراض، استدلال کردم که آنها تاریخ را فراموش کردهاند و نمیدانند همۀ جنگهای قفقاز چگونه پایان یافته است. ١١ دسامبر ١٩٩۴، یلتسین و گراچوف جنگ را آغاز کردند. چگونه تمام شد، حتماً شما اطلاع دارید- با مرگ چند ده هزار نفر از هموطنان، افسران، سربازان ما!
ــ نظر و ارزیابی خودتان را در مورد توافقنامۀ بلاوژسکی توضیح دهید. درست است که در دسامبر ١٩٩١ با گارباچوف ملاقات کردید و سعی کردید او را برای دستگیری یلتسین، شوشکویچ و کراوچوک متقاعد کنید؟
ــ من مطابق وضعیت حقوقی موظف بودم رئیس جمهور فدراسیون روسیه را بدرقه کنم. در فرودگاه از یلتسین پرسیدم، در مورد سفر شما به بلاروس چه جوابی به خبرنگاران بدهم. او پاسخ داد، بگو برای عقد توافقنامۀ همکاری اقتصادی میرود.
اما صبح خبردار شدم که توافقنامۀ انحلال اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و تشکیل کشورهای مستقل مشترکالمنافع امضا شده است. در خصوص انحلال اتحاد شوروی یلتسین به جورج بوش، رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا گزارش میدهد. واکنش مرا تصور کنید. مرا مثل یک کودک گول زدند، گستاخانه فریب دادند. و من به گارباچوف رجوع کردم. زیرا، این جنایت بود و هیچ کس قوانین کیفری را لغو نکرده بود. به او گفتم: «این خیانت به کشور است. یک هواپیما و تعدادی از نیروهای ویژۀ اداره کل اطلاعات را در اختیار من بگذارید تا این سه خائن را بیاورم. در بازداشتگاه «ماتروسووسکی» روشن خواهند کرد که چه کسی این اختیار را به آنها داده و چرا یلتسین بلافاصله به بوش گزارش داد که اتحاد شوروی منحل شده است».
کاش بودی و در آن لحظه گارباچوف را میدیدی. رنگ از رخسارش پرید، در اتاق به این سو ـ آن سو میدوید، با اشاره انگشت به سقف، تند ــ تند، اما آهسته حرف میزد: «تو چه میگویی، اینجا همه گوش میدهند…».
ــ بعد از این چگونه با یلتسین رابطه برقرار کردید؟ در نخستین دیدار پس از امضای توافقنامۀ بلاوژسکی با او در مورد چه مسائلی صحبت کردید؟
ــ در مورد چه مسائلی صحبت کردیم؟ او سه روز با من تماس نگرفت. اگرچه یک دکمۀ قرمز روی میز کارم بود که می توانستم با فشردن آن، بپرسم که آیا میتوانم به دفترش بروم. بعد از سه روز انتظار، از دکمه استفاده کردم. بمحض ورود از من پرسید: آیا به نزد گارباچوف رفتی و از او هواپیما و نیروی ویژه تقاضا کردی؟ جواب دادم، آری! گفتم: «من عمیقاً مطمئنم، که خیانت بود، خیانت به میهن». یلتسین در پاسخ گفت: «شما نمیدانید روند نوو-اوگارفسکی (نام محل. م.) چگونه پیش رفت، اتحاد جماهیر شوروی در آنجا دفن شد، کشور جدید تشکیل گردید که از نظر معنا و محتوا هیچ شباهتی با اتحاد شوروی ندارد».
من میدانستم که آنها تلاش میکردند یک چیزی شبیه به اتحاد جماهیر شوروی درست کنند، اما این، هیچ قرابتی با اتحاد جماهیر شوروی نداشت. به همین دلیل گارباچوف قبل از امضای معاهدۀ اتحادیۀ جدید خودش را به فوروس رساند.
از یلتسین سؤال کردم: «آیا مشکل بود رهبران همه جمهوریها را همراه با گارباچوف گرد هم بیاوریم و موضوع استعفای رئیس جمهور اتحاد جماهیر شوروی را بدلیل گرفتار کردن کشور در بنبست، مطرح کنیم؟» خاصه اینکه، مسئول اخلاقی کمیتۀ دولتی وضعیت فوقالعاده او بود. واقعیتی که بعداً معلوم شد این بود، که کمیتۀ دولتی وضعیت فوقالعاده را خود گارباچوف در مارس ١٩٩١، یعنی پنج ماه قبل از برآمد آن در ماه اوت تشکیل داد. او را از سمت خود برکنار میکردیم و تمام. و تردید ندارم شما را بعنوان رئیس جمهور اتحاد شوروی انتخاب میکردند و کشور هم نابود نمیشد. از یلتسین پرسدم: «چرا اتحاد شوروی را نابود کردید؟ برای اینکه ٢۵ میلیون نفر از هموطنان ما در جنگ کبیر میهنی قربانی شد؟»
او زبان به سخن گشود و گفت: من چیری نمیفهمم. کشورهای مستقل مشترکالمنافع بسیار بهتر از اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی است و همه میدانند.
پیشتر در مورد پلنوم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در سال ١٩٨٩ توضیح دادم. در آن پلنوم، در بارۀ سیاست ملی جدید تصمیماتی مبنی بر اعطای وضعیت حقوقی کشور مستقل به جمهوریها، از جمله، به جمهوریهای خودمختار اتخاذ گردید. از آن وقت نابودی اتحاد شوروی پایهگذاری شد و گارباچوف در کنگرۀ نمایندگان خلقهای اتحاد جماهیر شوروی قوانین تخریب کشور شامل: ترتیب جدایی از اتحادیه، استقلال اقتصادی جمهوریهای حوزۀ دریای بالتیک، زبانهای ملی و غیره را که وضعیت حقوقی دولت به آنها اعطا میشد، تصویب کرد. یعنی چارچوب قانونی تجزیۀ کشور توسط گارباچوف فراهم شد. و یلتسین از آن بهرهبرداری کرد. همین!
گفتگو با یلتسین در حدود یک ساعت و نیم به طول انجامید. او گفت: «قبلا کجا بودی؟ چرا با این پیشنهاد برای انتخاب مجدد گارباچوف به من مراجعه نکردید؟» من جواب دادم: «به عقل چه کسی میرسید که شما سه نفر برای نابودی کشور تصمیم بگیرید». گفتگوی ما با این سخنان یلتسین به پایان رسید: «خوب، باشد. میفهمم، شما انسان حساس، بویژه، نظامی هستید. با پیشنهاد شما من گارباچوف را آزرده نخواهم کرد». این گفتگو به این ترتیب پایان یافت.
(٣)
ــ روند درگیری شما با یلتسین در سالهای ١٩٩٢- ١٩٩٣ چگونه توسعه یافت؟
ــ مطابق دستور او، ملزم بودم هر هفته در مورد کار کمیسیون میانسازمانی در مبارزه با جنایت و فساد به وی گزارش دهم. در حین بررسی اسناد خصوصیسازی، متوجه سرقتهای یکبارۀ چندین میلیارد دلاری شدم. مثلا، خصوصیسازی بندر ناخودکا به ازای ٢٠٠ هزار دلار، ماشینسازی اورال به قیمت ۵٠٠ هزار دلار، یا خصوصیسازی پالایشگاه اکسید آلومینیوم آچینسک به ٣٠٠ هزار دلار، مجتمع صنایع آهن و فولاد نووالیپتسک به قیمت ٧٠٠ هزار دلار. کشتیهای ضربتی ناوگان اقیانوس آرام را به چینیها فروختند. فقط ٧ هزار دلار به بودجۀ کشور وارد شد (دولتهای لیبرال ایران درست پا در جای پای یلتسین گذاشتند). برآورد میزان دزدی و غارت در جریان خروج نیروها از آلمان، لهستان، مجارستان، چکوسلاواکی بطور کلی دشوار است.
در اینجا اشاره به یک واقعیت دیگر لازم است. بارنامۀ ده تن طلا روی میز کارم بود. اما هفت تن به بانک سوئیس تحویل شد. پس، سه تن کجاست؟ عینکم را نزد منشی یلتسین جا گذاشته بودم. برگشتم آن را بردارم. در باز بود. آنجا ایگور گایدار ایستاده بود و یلتسین او را سرزنش میکرد: «شما نمیتوانستید یک سند را درست تنظیم کنید؟ میبینید که روتسکوی زیر پای شما را میکَند». بلافاصله همانجا روی میز دبیرخانه استعفایم را نوشتم. طبیعتاً، یلتسین نمیتوانست استعفایم را به پذیرد. تصور کنید، اگر در مورد سرقت سه تن طلا به کنگره گزارش میدادم، من برکنار نمیشدم، بلکه یلتسین استیضاح میشد.
ــ اجازه بدهید در مورد حادثۀ گلولهباران مجلس از تانکها در سال ١٩٩٣ صحبت کنیم. آیا اکنون شما همانند آن زمان رفتار میکردید؟ آری یا نه؟
ــ من به مردم، به همان هستۀ اصلی سفت، نه مثل موم، عمیقا احترام قائلم. از ابتدای انتخاب شدن بعنوان نماینده موضع روشنی گرفتم: دفاع از منافع ملی و خلق! این، از نظرر من در درجۀ اول اهمیت قرار دارد، هر چند ظارسازانه به نظر برسد. بعد از سوگند وفاداری برای خدمت به میهن و مردم، موضع دیگری نمیتوانستم بگیرم. اگر مردم با اعتماد مرا انتخاب کردند، اگر یلتسین به گزارش مربوط به تاراج و غارت کشور واکنش نشان نمیداد، من باید چگونه رفتار میکردم؟ اگر یلتسین در مواجه با فساد و سرقت آشکار وجوه بودجه عکسالعمل نشان نمیداد، من چه موضعی غیر از این میتوانستم اتخاذ کنم؟ اگر سیاست پرسنلی یادآور یک نوع جنون بود، من در چه موضعی میتوانستم قرار بگیرم؟ در مقابل نابودسازی اتحاد شوروی، میهن من، چه موضعی باید میگرفتم؟ وقتی که یلتسین طی سخنرانی خود در کنگرۀ آمریکا گفت: خدایا آمریکا را حفظ کن و شرایط تاراج روسیه را فراهم کرد، مگر چه موضعی میتوانستم بگیرم؟ در واقع، به تنهایی با اختیاراتی که در قانون اساسی برای من تعیین شده بود، غیر از این نمیتوانستم بکنم.
آنها برای لکهدار کردن من، در رسانهها جمعی چه لجنپراکنیها که نکردند. اما، هیچکدام نگرفت. با موافقت یلتسین، حلقۀ نزدیک او پیشنهاد کرد اسنادی دایر بر وجود حساب بانکی و املاک روتسکوی جعل شود. بدین منظور، آنها تصمیم گرفتند امضای مرا جعل کرده، در بانکهای سوئیس بنامم حسابها باز کنند و توافقنامۀ اعتماد مدیریت گویا برای املاک و مستغلات من در خارج از کشور امضاء نمایند.
و سپس، به افشای معاون اول رئیس جمهور در رسانههای جمعی و تلویزیون بپردازند. این فرومایگان روزانه پنج تا ده بار اسنادی را با امضای جعلی از صفحۀ تلویزیون تکان میدادند و شهروندان کشور را متقاعد میکردند که من یک مقام دزد و فاسد هستم. فقط یک سال بعد، در اواخر سال ١٩٩۴ دادستان فدراسیون روسیه، بعد از انجام تحقیقات، معین کرد که امضای معاون اسبق رئیس جمهور جعلی است. روتسکوی هیچ ارتباطی با حساب بانکی و توافقنامۀ اعتماد ندارد. یلتسین نامطلوبها را به این ترتیب حذف میکرد. یلتسین درست بر مبنای همان اسناد جعلی مرا از مقام معاون اولی برکنار نمود و از ورود من به کار در کرملین جلوگیری کرد.
آنها اغلب دروغ میگویند که گویا روتسکوی و خاصبولاتوف قصد داشتند کودتا کنند و یلتسین را که پیشنهاد برگزاری انتخابات همزمان را داد، برکنار نمایند. اما در واقع، این نه یلتسین، بلکه روتسکوی بود که پیشنهاد برگزاری همزمان انتخابات نمایندگان مجلس و رئیس جمهور فدراسیون روسیه را داد.
برای کتمان کشتار بیش از ١۵٠٠ نفر دروغهای بیشرمانه مبنی بر این نشر میکنند که تانکها نه با گلولۀ جنگی، بلکه با گلولۀ چوبی به ساختمان شورای عالی شلیک کردند. فقط احمقها میتوانند باور کنند، که ساختمان ساخته شده از شیشه و بتون با گلولۀ چوبی میتواند آتش بگیرد (دروغی وقیحتر از این متصور نیست، که تانکها گلولۀ چوبی شلیک کردند! چرا؟ اول- آن همه گلولۀ چوبی چرا، چگونه و چه وقت تهیه شده بود؟ دوم- خرجی شلیک گلولههای چوبی چه بود؟ سوم- دود و آتش و خرابی ثبت شده در فیلمها ناشی از چه بود؟ چهارم- اگر میگفتند گلولههای چوبی با فلاخن شلیک شدند، باز هم جای تأمل داشت. م.). همه دیدند که ساختمان چگونه میسوخت و آتش و دود به آسمان بلند میشد. این حاصل شلیک گلولۀهای جنگی بود. علاوه بر آنها، از پرتابههای تجمعی نیز که دیوارهای میانی را سوراخ میکند و در داخل منفجر میشود، استفاده کردند. تصور کنید در آنجا چه بر سر مردم آمد. سپس رقم اعلام کردند که در آنجا ١٢٠- ١۵٠ نفر کشته شد.
در حادثۀ گلولهباران ساختمان شورای عالی نه ١۵٠ نفر، بلکه بیش از ١۵٠٠ نفر کشته شد. سپس اجساد را شبانه با کشتی از طرق رودخانه مسکو بیرون بردند. اما همه چیز عادی بود – کودتا با گلولهباران پارلمان کشور، بالاترین نهاد دولتی پیروز شد. و اکنون همه فراموش شده است، که چگونه دستههای پلیس ضد شورش معترضان را دستگیر و در استادیوم نزدیک ساختمان مجلس مستقیما تیرباران میکردند.
آنها برای توجیه اقدامات جنایی خود، اطلاعاتی دایر بر وجود تکتیراندازان در ساختمان شورای عالی را بطور شبانه- روزی از کانالهای تلویزیونی پخش میکردند. امیدوارم به خاطر داشته باشید. سلاحهای تکتیراندازی را شورای عالی از کجا میتوانست تهیه کند؟ ژنرال نیروهای ضد شورش در مصاحبه با مارک دیچ- روزنامهنگار وابستگی این تکتیراندازان را فاش کرد. معلوم شد تکتیراندازان همان «بیرات» (اسرائیل) و نیروهای ویژۀ مجارستان بودند که کارژاکوف (رئیس تشکیلات امنیتی یلتسین) در فرودگاه شرمتاوا از آنها استقبال کرد. او آنها را به تیپ سافرین برد و در آنجا با تفنگهای خودکار دراگون مسلح کرد. هدف از این کار چه بود؟ آنها افراد پلیس، ارتش، شهروندان را هدف قرار دادند. تصور کنید واکنش پرسنل نظامی را، افسران پلیس را، وقتی که رفیقش با تیر تکتیراندازان به زمین میافتاد! در میدان مقابل مرکز تلویزیونی آستانکینو نیز چنین اتفاق افتاد. ویدیوهای بایگانی را ببینید! بوضوح قابل مشاهده است که از کجا تیراندازی میشود- از میدان مقابل آستانکینو یا از ساختمان مرکز تلویزیون. کاملاً مشخص است که از ساختمان مرکز تلویزیون تیراندازی میشود (این، یک روش معمول در همۀ انقلابهای رنگی است. م.). خواهید دید که یک نفربر زرهی با مسلسل کالیبر بزرگ خود چگونه به اجتماع مردم در میدان مقابل مرکز تلویزیون شلیک میکند.
ــ حالا که از ورای زمان به پشت سر نگاه میکنید، آیا به نظر شما، در آن رویارویی با یلتسین امکان پیروزی وجود داشت؟
ــ نه، به هیچوجه ممکن نبود. مطلقاً. همانطور که گفتم، حل و فصل سیاسی مسئله پیشنهاد شد. در ضمن، هنگامی که کنگره مرا بعنوان رئیس جمهور موقت فدراسیون روسیه انتخاب کرد، طی بیانیهای اعلام کردم که در انتخابات آتی ریاست جمهوری و شورای عالی شرکت نخواهم کرد. این را هم نادیده گرفتند.
ــ این درست است که یلتسین قصد داشت شما را تیرباران کند؟
ــ بلی، اینطور بود. واقعیت این است، که بخش اصلی تحقیقات توسط ادارۀ کل تحقیقات آژانس امنیتی روسیه انجام شد. در روند بازجویی، من در اظهاراتم هیچ کسی را متهم نکردم و همۀ آنها را مستند توضیح دادم. در نهایت بازپرس گفت: «شما در توضیحاتتان شواهدی از اشد مجازات ارائه دادید». پس از آن، او توضیحات ماکاشوف و خاصبولاتوف را برای خواندن به من داد. آنها را خواندم، وحشت کردم. آنها به میهن نیز خیانت کرده بودند. در هر حال، من توضیحاتم را تغییر ندادم.
به هر حال، من بعداً رونوشت بازجوییهایم را در یک کتاب منتشر کردم. به نوعی به خاصبولاتوف گفتم: «خُب، تو هم توضیحات خودت را منتشر کن». به او هشدار دادم اگر دربارۀ من جفنگ بگوید، خودم رونوشت بازجوییهای او را منتشر خواهم کرد. من آنها را دارم. پس از آن، او از یاوهگویی علیه من دست برداشت.
یلتسین دادستان کل فدراسیون روسیه، الکسی کازانیک را فراخواند و گفت: «از قرار معلوم بازجوییها طولانی شد. دو سه روز دیگر روتسکوی باید به اشد مجازات محکوم شود». در پاسخ به این، دادستان کل روسیه استعفا داد و اعلام کرد، که در جنایت مشارکت نخواهد کرد. الکسی ایوانوویچ کازانیک، یک انسان فوقالعاده و شایسته درگذشت.
اسناد فساد و غارت کشور در اتاق استراحت من، در دفتر کارم در کرملین نگهداری میشد. ضمناً، یلتسین دفتر لاورنتی بریا را به من اختصاص داده بود – شوخیهای او چنین بود. در آنجا ١١ دولاب پر از پوشه وجود داشت. همان روز نخست که مرا به زندان «لفورتاوا» منتقل کردند، همۀ دولابها را شکستند، تمامی اسناد و مدارک موجود را خارج کردند. یلتسین از افشاء چگونگی غارت کشور بواسطۀ این اسناد، که قبل از هر کسی او باید مسئول بود، میترسید.
مصاحبهکننده، ایگور دمیتروف (Igor DMITROV)
ا. م. شیری
٢٣ مرداد- اسد ١۴٠٠