چه کسانی در جنگِ سوریه ذینفعاند؟
شباهنگ راد
بیش از دو سال و چند ماهیست که از نزاع دولتهای امپریالیستی و دار و دستههایشان در سوریه میگذرد. نزاعی که تاکنون هزاران قربانی گرفت، میلیونها انسان را از خانه و کاشانهیشان آواره نمود، زیر ساختهای جامعه را زیر و رو کرد و همچنان دارد بر میزان خرابیها و کُشتهها میافزاید. شکی در آن نیست که راهاندازی چنین جنگهایی برای قدرتهای بزرگ جهانی همچون امریکا، انگلیس، آلمان، روسیه و غیره چندین سود دارد. پس زدن جناحهای رقیب از منایعی طبیعی جوامعی تحت سلطه و غارت بیش از این دسترنج کارگران و زحمتکشان، پاسخ به بحران درونی، فروش تجهیزات و سلاحهای رنگارنگ، تغییر و انطباق دولتهای منطقه با سیاستهای تازهی امپریالیستی تحت عنوان “برقراری نظم نوین جهانی”، به انقیاد کشاندن هر چه بیشتر جامعه، جلوگیری از رشد اعتراضات کارگری – تودهای رادیکال، تقسیم جامعه تحت عنوان “برقراری خاور میانۀ بزرگ” و همچنین راهاندازی دستهجات و باندهای مسلح و ارتجاع، بهمنظور کوچاندن محرومان از جامعهی خودی و غیره، از زمره مواردیست که به سر تیترهای وظایف راهاندازان اصلی جنگ سوریه تبدیل گردیده است.
به بیانی دیگر مدتهاست که قدرتمداران بزرگ، چهرهی جهان و بویژه چهرهی منطقهی خاورمیانه را اینگونه ترسم نمودهاند و دارند به بهانهی برسمیت شناختن حقوق شهروندی، بر ابعاد ناهنجاریهای جوامعی متفاوت میافزایند. در این میان دو عامل را میتوان، زمینهساز، و یا به عبارتی در ایجاد چنین بلبشوهایی دخیل دانست. اوّل اینکه فقر و نداری دارد از سر و کول میلیونها انسان محروم بالا میرود و فاصلههای طبقاتی، شکاف هر چه بیشتری بر داشته است و مردم به شدت از دست دولتمردان کنونی، و از اوضاع نابسامان اقتصادی کلافهاند. دوّم اینکه تلاش مدافعین تداوم روابط و مناسبات کنونی بر آن است تا به بهانهی برقراری دمکراسی و نابودی دیکتاتورها، به اقتصاد بحرانزدهی خود پاسخ دهند و به تبعی آنها مانعی پایگیری اعتراضات و مبارزات رادیکالِ کارگری – تودهای گردند. به گمانی اوّلی، یعنی نارضایتی عمومی از اوضاع کنونی، حقیقی، واقعی و بهحق است و همچنین مردم به تجربه دریافتهاند که میتوان علیرغم زور سازمانیافتهی نظامهای خشن و هار، با تحرکات هر چند غیر سازمانیافته و آنهم بدون رهبری کمونیستی و انقلابی، با دولتمردان بهمحالفت برخاست و جنگید، و دوّمی، یعنی سرمایهداران و دیگر اعوان انصارشان، بناحق و بر خلاف گفتههایشان مبنی بر نابودی مستبدین و تأمین آزادیها و دمکراسی، دروغین و بنادرست است، و در عوض و با تمام توان در تلاشاند، تا مبادا روزی مسیر جنگ و نزاع انتخابی آنان دچار اخلال گردد. بر مبنای چنین سیاستی بوده – و میباشد – که شعلههای جنگ، و آشوبهای جوامعای همچون افغانستان، عراق، مصر، لیبی، سوریه و غیره را بر افروختهاند و دارند هزینههای بس سنگینی، به جامعه و به کارگران و زحمتکشان تحمیل مینمایند.
در حقیقت اینها نیت واقعی و بخشی از اهداف گردانندهگان جنگهای کنونی را تشکیل میدهد و طبعاً با افکار مردمی کمترین قرابتی نداشته، و بر همین اساس استکه بارها و بارها تاکید ورزیدهاند، جنگهای کنونی در خدمت به رهائی و نجات جامعه از شر نظامهای دیکتاتوری نیست؛ بارها و بارها تاکید ورزیدهاند که مایل به از دست دادن خانه و کاشانهی خود نیستند، و بارها و بارها تاکید ورزیدهاند که در غبطهی روزهای گذشتهی خوداند. با این اوصاف و با وجود چنین خواستههای بدیهی و بهحقی، منفعت و عاقبت چنین نزاعها و آشوبها، در خدمت به زندگی بهتر آنان و همچنین در جهت سازندهگی و شکوفائی جامعه نیست. این جنگها عواقب بس وخیمی داشته – و دارد – که ماحصل آنرا میتوان در جوامعی افغانستان، عراق و غیره بهعینه مشاهده نمود. در حقیقت نه مردم افغانستان از شر طالبان رها یافتهاند و دارند در زیر سایهی رژیم مردمی و دمکرات گذران زندگی میکنند؛ نه اختناق، سرکوب، فقر و نداری از جامعهی عراقِ بعد از «صدام حسین» رخت بر بسته است؛ نه مردم لیبی به زندگی بهتر و معقولتر بعد از سرنگونی «معمر قذافی» دست یافتهاند، و نه جامعهی مصر دارد مزهی دمکراسی و آزادی بعد از «حسنی مبارک» را میچشد؛ و همچنین نه تودههای محروم سوریه در روزهای آتی قادر خواهند بود از چنگال بیحقوقی و بیعدالتیها رهائی یابند؛ به این دلیل روشن که مدافعین حقیقی این نوع جنگها، سرمایهداران بینالمللی و دیگر دار و دستههای مسلح و وابستهیشان میباشند.
پُر واضح استکه چنین جنگهایی، جنگ مردمی نیست و مردم کمترین نفعی در بر پائی و در شعلهور شدن آن ندارند. به بیانی دیگر جنگِ سازمانیافته و هدایت شدهی مردمی با دولتها، اگر چه کُشنده، تخریب کننده و هزینهپرداز است، امّا و در عوض، تضمین کنندهی رهائی از شر نظامهای دیکتاتوری و قدرتمداران بزرگ جهانیست. تاریخ مبارزات پُرثمر و انقلابات کارگری – تودهای علیهی سرمایهداران و استثمارگران حاکم، و به تبعی آنها تقسیم ثروت جامعه مابین تولید کنندهگان و سازندهگان اصلی جامعه، بنوبهی خود نمایانگر این واقعیات استکه، جنگهای انقلابی سازمانداده شده از جانب کمونیستها و نیروهای انقلابی، از زمین تا آسمان، با جنگهای ضد انقلابی و از نوع, جنگهای سوریه متفاوت میباشد. چرا که نگاه، متد و نوع جنگهای انقلابیون با جنگهای براه افتادهی تاکنونی بسیار و بسیار متفاوت، و همچنین مضموناً و ماهیتاً در مقابل هم قرار دارند. در حقیقت جنگهای انقلابی، نه تنها جنگهای کور و جنگهای رماندن تودههای میلیونی از جامعهی خودی نیست بلکه توده در چنین جنگهایی شرکت فعال داشته و از صحنهی انقلاب و مبارزه بدور نهخواهد شد.
به رد و بدل شدن، و به خریدهای هنگفت سلاح توسط دولتهای منطقه از قدرتمداران بزرگ جهانی و همچنین به قراردادهای کلان شرکتهای بزرگ امپریالیستی پیرامون بازسازی بعد از جنگ نگاهی بیاندازیم، تا بهتر به عمق، و به ماهیت چنین جنگهایی پی ببریم. سئوال این استکه آیا کویت توانسته است به سرمایه و به اندوختههای قبل از اشغال و جنگ باز گردد؟ آیا نداری و دغدغهی مردم بیدفاع افغانستان کاهش یافته است و آیا عراق به کشور امنی تبدیل گردیده است و مردم آن دارند، طعم زندگی نسبی را میچشند؟ آیا پرچم دمکراسی و آزادی در سرتاسر لیبی بر افراشته شده است و آیا در جامعهی مصر، خبری از دیکتاتوری و به بند کشیدن کارگران و زحمتکشان نیست؟ آیا در سوریه کمترین تضمینی از آسایش زندگی مردم وجود دارد؟ و …
نیازی به حدس و گمان، و نیازی به تعمق آنچنانی پیرامون فهم اوضاع سیاسی – اقتصادی کشورهای جنگخیز, منطقهی خاورمیانه نیست. در حقیقت ثمره و نتایج مخرب جنگهای براه افتادهی تاکنونی از جانب امپریالیستها، مانعی هرگونه استنتاجات و ارزیابیهای نادرست است. گرانی و کُشتار هزاران انسان بیدفاع، تخریب خانه و مدارس کودکان و آواره نمودن میلیونی تودهی فقیر، دارد بر این واقعیات صحه میگذارد که این، جنگ امپریالیستها، دولتها و نیروهای وابستهیشان میباشد و فقط و فقط آنان، در تداوم آن ذینفعاند. غمانگیزی و اثرات مخرب این نوع جنگها، اصلاً و ابداً هم قابل توصیف نیست و بدون کمترین شک و شبههای بر شانههای نسلهای بعدی و آنهم در عرصههای متفاوت سنگینی خواهد کرد. اساساً جنگهای امپریالیستی از چنین خاصیتی برخورداراند و مسلم استکه، مقصود گردانندهگان آن، بهجان هم انداختن مردم جوامعی متفاوت میباشد؛ نفع و سودشان در ایجاد بلبشو و در تخریب هر چه بیشتر زیر ساختهای جوامعی سودده است و توده در اینمیان، نفعی ندارد و بهعنوان بازندهی اصلی به حساب آمده و خواهد آمد.
با این اوصاف یگانه نجات مردم از چنین باتلاقهای جانگیر و پُر تلاف، در تغییر آن و آنهم به سمت جنگهای انقلابیست. تنها با چرخش سازمانیافتهی کمونیستی از چنین جنگهاییست که میتوان آرامش مردمی را تضمین نمود و جامعه را از شر دیکتاتورها و از مصائب دستساز ظالمان و امپریالیستها نجات داد. به کلامی، طبقهی سرمایهداری اصلاً و ابداً از شعلهور شدن چنین جنگهایی، ترس و واهمهای ندارد و میداند که در خلاف روابط و مناسبات موجود نیست؛ میداند که در خدمت به برداومی هر چه بیشتر نظامهای سرمایهداریست و میداند که دود آن به چشم مردم خواهد رفت. زمانی هراس سراپای وجودش را فرا خواهد گرفت که شعلههای جنگ انقلابی بر افروخته شود؛ جنگی که از جانب کمونیستها سازماندهی شده است؛ جنگی که نه تنها کارگران و زحمتکشان از راهاندازی آن کلافه و فرسوده نمیشوند بلکه در صف مقدم آن قرار خواهند گرفت؛ جنگی که با دخالتگریهای فعال و مستقیم آنان مضمون واقعی خود را باز یافته و جامعه را به مسیر سازندهگی و شکوفائی سوق خواهد داد. این آن جنگیست که ما در شرایط کنونی شاهد آن نیستیم، و این آن جنگیست که کمونیستها و مدافعین کارگران و زحمتکشان مدافعی آنانند، و این آن جنگیست که کارگران در پس زدن دیکتاتورهایی همچون «بشار اسد»، با دل و جان به میدان خواهند آمد و پیشاپیش و با دیگر زحمتکشان و محرومان، به جنگ با ضد انقلابیون و حامیان ریز و درشت سرمایهداران بر خواهند خاست؛ و این آن جنگیست که توده برنده از آن بیرون بدر خواهد آمد و دست منفعتطلبان و باندهای ارتجاع و مسلحشانرا از جامعه کوتاه خواهد نمود.
ژوئن 2013
تیر 1392
پیام سیاهکل شماره هفده – سازمان نوزده بهمن