http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/06/blog-post_3104.html#more
خشونتی که پنهان نمیماند
نگاهی به وضعیت تنبیه بدنی در مدارس ایران
فرزاد محمدی
تنبیه بدنی بهرغم منع قانونی در مدارس ایران همچنان وجود دارد و بهعنوان بخش جداییناپذیر سیستم تربیتی به حیات خشونت بار خود ادامه میدهد. زمانی هم که مساله تنبیه دانشآموزی از طریق رسانهها در میان افکار عمومی مطرح میگردد، مسوولین امر پیشقدم شده اعلام میدارند که:” در این مورد تخلفی صورت گرفته و حتما با معلم/معاون/مدیر خاطی برخورد خواهد شد”. سخنگویان آموزش و پرورش میخواهند چنین القا نمایند که مسالهی تنبیه بدنی بهعنوان عریانترین نوع خشونت در مدارس امری نادر و غیرقانونی است و ریشهی ساختاری ندارد و ناشی از عدم توانمندی در سطح فردی و ریشه در ضعف معلمان/معاونان/مدیران خاطی دارد. ولی این ادعایی بیپایه و تبلیغاتی است. تنبیه بدنی در مدارس ایران بهصورت مستمر در کنار سایر اشکال تنبیه صورت میگیرد. مسولین از این امر مطلع هستند، ولی تنها در مواردی واکنش نشان میدهند که به سطح افکار عمومی راه مییابد. آنها نیز بهخوبی میدانند که ریشهی تنبیه بدنی در ساختار آموزشی و برآیند عملکرد کارگزاران نظام آموزشی است.
اگر میخواهید از میزان و نحوهی تنبیه بدنی در مدراس ایران آگاه شوید، به کودکان و فرزندان دانشآموز خود اعتماد کنید و از آنها بپرسید: آخرین بار کی/کجا/چگونه شاهد تنبیه بدنی بوده است؟ بی شک بسیاری از شما خواهید شنید: «… همین چند وقت پیش من/یکی از بچهها رو آقا معلم/ناظم/مدیر با سیلی/اردنگی/چوب/سیم زد…» اگر شک دارید امتحان کنید. اما یک نکتهی بسیار مهم، اگر دانشآموز شما در مدرسهی خاص غیرانتفاعی/نمونه دولتی/تیزهوشان و … درس میخواند و هرگز از گل نازکتر نشنیده است، شرایط دانشآموز خود را به کودکانی تعمیم ندهید که در مناطق محروم و کارگری تحصیل میکنند. هر چند دانشآموز شما هم به شکل پیچیدهتر و سیستماتیک تنبیه، کنترل و هدایت میگردد.
بیشک تنبیه بدنی بهعنوان نماد بارز خشونت در مدارس علیه کودکان و در راستای سیطرهی طبقهی حاکم و با هدف بازتولید شرایط اجتماعی ایدئولوژی طبقهی مسلط صورت میگیرد. خشونتی عریان که آییننامهها و بخشنامهها قادر نیستند آن را پنهان نمایند. نگارنده قصد ورود به مباحث تئوریک مرتبط با علل و ریشههای این نوع خشونت را ندارد و در این مقاله کوتاه میکوشد بر پایهی تجربه، مشاهدات و گفتگوی همدلانه با دانشآموزان در پی بیان نگرش معلمان، والدین و دانشآموزان به مقولهی تنبیه بدنی است. مطالب عنوان شده ادعای یک پژوهش علمی را ندارد، بلکه گزارش ِوضعیت دانشآموزانی است که از زبان معلمشان بیان میگردد و در پی تعمیم نیست اما نشان میدهد که تنبیه بدنی در ایران منسوخ نشده است.
اغلب آییننامهها و مقررات انضباطی که به مدارس ابلاغ میگردد از 4 بخش تشکیل شده است. بخش اول مربوط به وظایف دانشآموزان است و شامل بایدها و نبایدهایی که باید دانشآموزان بدان تن بدهند. بخش دوم به ترغیب و تشویق دانشآموزان میپردازد و به شرایط تشویق دانشآموزانی میپردازد که همنوا با سیاستهای کلان آموزشی عمل نموده، خوب جامعهپذیر شدهاند و بایدها را رعایت کرده و از خطوط قرمز عبور نکردهاند. بخش سوم تنبیه و چگونگی و کیفیت آن را اعلام میکند و دانشآموزانی را هدف قرار میدهد که نمیخواهند/ نمیتوانند با مدرسه هماهنگ شوند. بخش چهارم نیز وظایف مدرسه (معلمان/ معاونین/ مدیران/ ادارات) در ارتباط با مقررات انضباطی را تبیین میکند. مستقل از هر بخش، آییننامههای انضباطی در کلیت خود هدفی جز اطاعتپذیری دانشآموزان را ندارند و بخش تنبیه بارزترین وجه همنوا کردن دانشآموز با مدرسه و در نهایت با اهداف نظام آموزشی است. هنگامی میتوان وجه تنبیه در مدارس را به درستی درک نمود که به سایر بخشها با نگاه انتقادی نگریست. وظایف دانشآموزی خود به تنهایی چنان هدایت شده است که وجه تنبیه برجسته میگردد. با اینکه در همین مقررات تنبیه بدنی و اهانت به دانشآموزان ممنوع اعلام شده است، اما این مقررات در مرحلهی ابلاغ عقیم میمانند و بهجز موارد خاص، تنبیه در اکثر مدارس بهصورت بدنی اعمال میگردد.
وظایف دانشآموزی همان ایدهآلی است که با خاستگاه ایدئولوژی مسلط همسویی دارد و این تفکر مسلط در ذهن برخی معلمان/معاونان/ مدیران در قالب آییننامهها و دستورالعملها به قدری عمده میشود که گریزی از تنبیه دانشآموز نمیماند. متاسفانه بسیاری از معلمان/ معاونان/ مدیرانی که اقدام به تنبیه بدنی مینمایند، مستقل از ضعفهای فردی و توانمند نبودن در امر آموزش، نسبت به جایگاه خود اشراف کاملی ندارند. آنان چنان غرق در پیچیدگی نظام آموزشی هستند که نمیدانند در فرآیند تنبیه بدنی خود قربانی بیاجرو مزد سیستم مسلط است، یعنی نظام آموزشی که به صورت پنهان در ساختار خود خشونت را بازتولید میکند، در رام کردن دانشآموزان از معلمان بهعنوان مشت آهنین استفاده مینماید. نظام آموزشی که در قوانین خود تنبیه بدنی را ممنوع نموده است، فردا در هنگام محکمه، معلم خاطی را رها میکند تا بهعنوان مجرم به افکار عمومی پاسخگو باشد. بهخاطر همین معلمان ناآگاه دچار سردرگمی میشوند. از یک سو ساختار آموزشی آنها را به سمت تنبیه سوق میدهد، از سوی دیگر آنها را برحذر میدارد. بسیاری از این دست معلمان برای کار خود توجیهی ندارند. گویی با این خصلتها باورشان شده است که با تنبیه میشود پیامبرگونه انسان ایدهآل و مکتبی ساخت. شاید اگر آنها بدانند که خروجی اعمال خشونت آنها، انسانهایی کنترل شده و مناسب برای بازار تولید و سرمایه است، شیوه خود را تغییر دهند. بارها با این دست از معلمان برخورد کردهام. این معلمان محصول بازتولید شرایط اجتماعی هستند که اینک خود کارگزار سیستم شدهاند. این افراد اغلب فاقد نگاه و تفکر انتقادی به مسالهی آموزش هستند. اما این نوع از معلمان/ معاونان/ مدیران وقتی از حربهی تنبیه بدنی رونمایی میکنند با معضلاتی هم روبرو میگردند. بهعنوان نمونه اگر والدین دانشآموزی بخواهد مساله را پیگیری نماید یا دانشآموزی بخواهد تابو را شکسته و در برابر این تیپ از معلمان/ معاونان/ مدیران بایستد، اقتدار آنان تا ابد به زیر سوال خواهد رفت، لذا این افراد میکوشند گزینههایی را انتخاب نمایند که عوارض جانبی نداشته باشد، هژمونی معلم بر شاگرد خدشهدار نشود. آگاهی دانشآموزان و والدینشان به همین قوانین حداقلی و بدون پشتوانه و ضمانت اجرایی باعث میشود تا حدودی معلمان/ معاونان/ مدیران ِمعتقد به تنبیه بدنی مهار گردند.
لذا نگرش دانشآموزان و والدینشان به مقوله تنبیه بدنی در این راستا بسیار تعیین کننده است. بهعنوان نمونه در مدارسی که در مناطق محروم و حاشیهای هستند و خانوادهها در کنار نداشتن سرمایه اقتصادی با فقدان سرمایه فرهنگی نیز روبرو هستند، بارها شاهد والدینی بودهام که معلمان/ معاونان/ مدیران را به تنبیه فرزندان خود تشویق نمودهاند. بیشک بخشی از این رویکرد والدین ناشی از کاستیها و معضلات فرهنگی است که ریشه در اقتصاد دارند اما فراتر از این والدین یکسره در معرض تبلیغ رسانهها و معرفی شاخصهای فرزند خوب از طریق مدرسه هستند. آنان که قادر به تحلیل علمی شرایط و ریشهیابی چرایی عملکرد فرزندان خود نیستند، بر “چوب ِگُل” معلم بوسه میزنند تا شاید فرزندان خود را نجات بخشند. این نوع برخورد والدین که زمینهی تاریخی و فرهنگی دارد، زمینه را برای پیشبرد سیاستهای نظمبخشی اولیای مدرسه فراهم میکند. این نگرش والدین تابعی از وضعیت آنان در جامعه است. پدر ِکارگری که از تنبیه فرزندش توسط معلم حمایت میکند، با این استدلال که نمیخواهد فرزندش چون خودش کارگر شود، انسانیت به تاراج رفتهی خود را در شرایط تولید مبتنی بر استثمار در نظام سرمایهداری دیده است، با وجود این قادر به درک این مساله نیست که نظام آموزشی میخواهد شرایط او را برای فرزندش بازتولید کند و تنبیه ابزار این بازتولید است.
اما نگرش دانشآموزان به مسالهی تنبیه بدنی جالب و درخور توجه است. دانشآموزانی که تنبیه میشوند چند دستهاند. برخی از آنان چنان مقهور سیستم هستند که هیچ اعتراضی نمیکنند و آن را طبیعی و حق معلمان/ معاونان/ مدیران میدانند. دوگانه مدرسه – خانواده در مورد آنها یکسان عمل نموده است. آنها در سیستم آموزشی خوب تربیت شدهاند. برخی اعتراض نمیکنند، اما در دل کینه میگیرند تا به موقع جبران کنند و آن را جایی دیگر بروز دهند. عده معدودی هم در مقابل معلمان/ معاونان/ مدیران میایستند فریاد و ناسزا و ضرب وشتم آنها را پاسخ میدهند. این افراد که نظم موجود را برهم زدهاند یا توسط تنبیههای تکمیلی به چرخه جامعهپذیری باز میگردند یا مدرسه به آنان باج میدهد تا در کنار اولیای مدرسه برای نظمبخشی مفید باشند و مدرسه از زور و بازوی به نمایش درآمدهی آنان، بهعنوان بازوی کمکی استفاده میکند و یا از مدرسه رانده میشوند تا فضای صمیمی مدرسه آلوده نگردد. درصدی هم راهی اداره و دایره شکایات میشوند. حاصل پیگیری این افراد هیچ نفع جمعی ندارد. کار که به این مرحله رسید، اگر کدخدا منشی حل نشود شاید معلم/ معاون/ مدیری تنبیه/ تعلیق/ اخراج گردد، اما مساله تنبیه همچنان پا برجاست.
سوگیری هر دانشآموز ناشی از برداشت و تلقی وی از مساله تنبیه بدنی است که بر عوامل متعددی مانند موقعیت اقتصادی و فرهنگی متکی است. در گفتگوهایم با دانشآموزان امروزی متوجه شدهام که بسیاری از آنان بر خلاف والدینشان درک خوبی از مسالهی خشونت دارند. دانشآموزان محدودی که با آنها گفتگو کردم، قادرند در سطح یک دانشآموز دبیرستانی انواع خشونت را دستهبندنی نموده و تنبیه بدنی را در ردهی خشونت فیزیکی قرار دهند. هرچند آنها وجوه دیگر تنبیه مانند تحقیر و تهدید و توهین را در رفتار و گفتار اولیای مدرسه درک میکنند و به آن واکنش نشان میدهند. جالب اینکه بچهها، تحقیر و توهین در مقابل دیگران را در ذیل خشونت غیرفیزیکی تقسیم نموده و احساس میکنند از طریق مقررات انضباطی یکسره در معرض این نوع تنبیه قرار دارند. مهمترین مورد در این میان مقاومت دانشآموزان در برابر آییننامههایی است که به سبک پوشش آنها میپردازد. قیچی کردن موی دانشآموزان از زنندهترین کارهایی است که توسط معاونین انجام میشود. در این مورد بهخصوص دانشآموزان تا حد اخراج و کتک خوردن مقاومت میکنند، ولی اکثرا بهخاطر همسویی خانواده با مدرسه و القای این مورد که صلاح دانشآموز در اطاعت است، به قضیه فیصله داده میشود. اما نکته بسیار قابل توجه آن است که بهرغم شکایت دانشآموزان از تنبیه بدنی، آنها در موارد خاص تنبیه را به معلمان/ معاونان/ مدیران توصیه میکنند. آنها استدلال میکنند که در برخی موارد صلاح کار و چاره در تنبیه است. این ذهنیت خودبهخودی در دانشآموزان شکل نگرفته است. دیدن فیلمها و سریالها و شنیدن داستانها و قصهها و خاطرههای متعدد از زبان دوستان، معلمان و خانواده از سرنوشت کسانی که تن به جامعهپذیری ندادهاند و وحشت زیستن در جامعهای که آسیبهای اجتماعی در آن بیداد میکند، آنها را به این سمت سوق میدهد که بهصورت موردی تن به تنبیه داده و آن را توجیه نمایند. دانشآموزان بیشک نمیدانند این فیلمها و قصهها در راستای طبیعی جلوه دادن همان تنبیه و خشونتهاست.
نکته پایانی اینکه اکثر دانشآموزانی که با آنها گفتگو کردهام متاسفانه تنبیه بدنی را تجربه کردهاند و در کارنامه خود خشونت فیزیکی علیه برادر/ خواهر/ دوستی … داشته اند. گویی این چرخهی خشونت نه میلی به پنهانکاری دارد و نه پایانپذیر است، ضمن اینکه معضلات پیشگفته مبتنی بر تجربهی نگارنده در محیط مدارس پسرانه و معلمان مرد است، لذا با توجه به موقعیت فرودستی زنان در جامعه ایران به نظر میرسد دختران با اشکال متفاوت و پیچیدهای از تنبیه و خشونت در مدارس روبرو هستند و خشونت اعمال شده گسترده است، هرچند ممکن است بهصورت تنبیه بدنی، آنسان که در مدارس پسرانه رخ میدهد، بروز ننماید.
نتیجه اینکه هر تز محافظهکارانه تنها بهدنبال بازتولید شرایط موجود است و در ایران با تمام تحولات صوری چیزی به نفع آموزش فرزندان طبقات ستمدیده تغییر نخواهد کرد. کسانی که منتقد شرایط موجود در عرصهی آموزشی هستند باید بدیلهای خود را معرفی و تبلیغ نمایند. نظام آموزشی که در پی جامعهپذیری و همنوایی فرد با جامعه است، به ناچار به خشونت و تنبیه بدنی روی میآورد که حاصل غلبه نگاه سودمحور بر عرصه آموزش است. در این عرصه جایی برای رشد خلاقیت و تقویت مناسبات انسانی و دموکراتیک نیست. نظام آموزشی را باید از نو و بر اساس مناسبات دموکراتیک و بر پایهی مشارکت تمام ذینفعان صورتبندی نمود و این مستلزم خروج نظام آموزشی از سلطه ایدئولوژی طبقه مسلط است.